علوم حدیث: با سپاس از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید، لطفاً توضیح کوتاهی درباره حدیث غدیر و جایگاه آن بیان بفرمایید.
آیة اللّه آصفی: در اسلام بعد از اصل توحید، اصل ولایت مهمترین اصل است و رسالت (دومین اصل ) به یک معنا در همین اصل مندرج است.قرآن درباره ولایت می گوید: «انما ولیکم الله و رسوله» (مائده، 55) و ولایت رسول الله(ص) بر مؤمنان را همان اطاعت از او می داند و به آن تصریح می کند: «اطیعواالله و اطیعواالرسول»(تغابن،12).به نظر ما امامتی که خداوند به حضرت ابراهیم(ع) بعد از ابتلای وی به کلمات(واذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات) و موفقیّت آن حضرت در این کلمات داد(فاتمّهنّ) همان ولایت امّت است که تکمیل کننده امر رسالت است (قال انّی جاعلک للناس اماماً بقره،124 ).
ولایت دو بعد دارد: یکی رابطه ولایت با مردم و دوم رابطه مردم با ولایت. بعد اوّل آن، همان اصل حاکمیت و اولویّت است که قرآن به آن اشاره میکند: «النبیّ أولی بالمؤمنین من انفسهم»(احزاب،6)؛ «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة وهم راکعون»(مائده،55).
بعد دوم آن، همان اطاعت است. در این باره قرآن می گوید:«اطیعوااللّه و اطیعواالرسول و أولی الامر منکم»(نساء،59).
ولایت باعث دوام جامعه اسلامی است و بدون ولایت نه امّتی هست و نه امامتی، و از اسلام جز مجموعه ای از قوانین الهی چیز دیگری نمی ماند. آنچه از اسلام نیرویی محرّک، مبارز و سازنده می سازد، ولایت است و اگر ولایت نباشد، به قول امام حسین(ع):«وعلی الإسلام السّلام».
حتی نماز و روزه و حج و زکات که جزء مسلّمات و ضرورتهای اسلام است، به وسیله ولایت و امامت در جامعه تحقق و تبلور پیدا می کند، از این رو است که در روایات ما آمده است که اهمیت اصل ولایت، از نماز و روزه هم بیشتر است.در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که:«بُنی الإسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و الزکوة و الصوم والحج و الولایة».
زراره راوی حدیث سؤال میکند: وایّ شیءٍ من ذالک أفضل؟
امام(ع) می فرماید:«الولایة افضل، لانها مفتاحهن والوالی هوالدلیل علیهن».
حضرت در ادامه گفتگو می فرماید: «الولایة ذروة الأمر و سنامه و مفتاحه و باب الأشیاء و رضی الرحمن الطاعةالامام بعد معرفته…(الکافی:5/18/2؛ بحارالانوار:10/332/68).
حدیث مشهور غدیر نیز در خصوص ولایت آمده، که در آن، حضرت رسول الله(ص) امام علی بن ابی طالب(ع) را بعد از خود برای ولایت مسلمانان معین می کند.
پیامبر(ص) با این کار دو مطلب را صریحاً به مسلمانان اعلان می کند: یکی آنکه امر ولایت و امامت امّت بعد از وفات ایشان نیز به قوّت خود باقی است و چنین نیست که با وفات رسول اللّه(ص) رهبری سیاسی و اجتماعی و نظامی امت رها شود.دوم آنکه امام علی بن ابی طالب(ع) بعد از ایشان با نصب و تعیین الهی امام مسلمانان و ولی امر ایشان خواهد بود.
آیةالله حکیم: حدیث غدیر حدیثی است که رخداد مهمّی را در تاریخ اسلام و مسلمانان بازگو می کند. این رویداد، همان انتصاب علیّ بن ابی طالب(ع) از سوی پیامبر اکرم(ص) به عنوان خلیفه و جانشین آن حضرت و اخذ بیعت از همه مسلمانانی است که در آن سال همراه پیامبر(ص) به حج خانه خدا رفته و تبلوری از همه مسلمانان در آن زمان بودند. این حدیث را حدیث غدیر می نامند، چرا که این نصب و تعیین به دست پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت از حجةالوداع در سرزمینی نزدیکی«جحفه» که با نام«غدیرخم» شناخته می شد صورت گرفت.
« غدیرخم» در بازگشت از مکّه، آخرین منزلی بود که جایگاه اقامت عموم حاجیان است و از آن پس راهها گوناگون می گشت و جمع حاجیان از هم جدا می شد.در چنین جایگاهی وحی الهی بر پیامبر فروآمد تا پیام این نصب و تعیین را به مسلمانان برساند: «یاایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه یعصمک من الناس»(مائده، 67).
در پی این دستور، پیامبر(ص) به پاخواست و فرمان داد تا حاجیانی که جلوتر در حرکت بودند برگردند و نیز در انتظار رسیدن دیگر حجاجی که در پی بودند ماند. آنگاه پس از اجتماع همه حجّاج در آن سرزمین میان آن مردم ایستاد و با آنان سخن گفت و در سخنان خویش خلاصه ای از نقش پیامبری، کارها و دستاوردهای آن را بازگو کرد و افزود که: بزودی از میان مردم خواهد رفت و مردم را به گواهی بر خود و رفتارش خواند و آنگاه امام علی(ع) را برای خلافت تعیین کرد و از همه مردم برای او بیعت گرفت.
این نمای اجمالی حدیث غدیر است و نقلهای تاریخی این رخداد بزرگ، گرچه در جهات تفصیلی و از نظر واژگان به کار گرفته شده در آن مختلف و گوناگون است، امّا همه این نقلها به طور اتفاق در حدّ تواتر، این جمله را در خود جای داده اند که پیامبر(ص) فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه؛ هرکس را که من مولای اویم این علی مولای اوست».
پس از ارائه این حدیث که مورد قبول همه شیعیان اهل بیت(ع) قرار گرفته و همه به مفاد صحیح آن اذعان کرده اند و نیز عموم محدّثان و محققّان اهل سنّت بدان تن داده اند و صحّت و درستی آن راپذیرفته اند می توان جایگاه ممتاز این حدیث را ترسیم کرد و امتیازات این حدیث را بر دیگر احادیث برشمرد:
1 این حدیث دربردارنده محتوای بلندی است که او را از دیگر احادیث ولایی جدا می سازد.
در حدیث غدیر، ولایت و امامت امیر مؤمنان علی(ع) در سخنرانی پیامبر(ص)، در کنار مفاهیمی حسّاس آمده است که هیچ حدیث دیگری همانند او نیست و از این دیدگاه حدیث غدیر شایسته بحث و بررسی است.
2 سند و شیوه نقل این حدیث از نظر حدیثی، تاریخی، کلامی و ادبی و همچنین فراگیری و راهیابی آن به ضمیر مردم در میان روایاتی که اصل ولایت را بازگو می کند بی مانند است. محققان، تواتر این حدیث را به اثبات رسانده اند و همه مسلمانان با هر فرقه و مسلکی که دارند به درستی این حدیث اعتراف کرده اند.
3 شرایطی که این رخداد در آن شکل گرفته از ویژگی خاصّی برخوردار است که مانندش را در موارد دیگر نمی یابید؛ چرا که این اجتماع بزرگ تنها برای بازگو کردن این حدیث پا گرفت و هدفی دیگر در کار نبود. این اجتماع بزرگ و شیوه بیان این رسالت و پیام از سوی پیامبر با توجّه به همگانی بودن آن مانندی ندارد، جز جریان اعلام سوره برائت که قرآن به آن اشاره می کند:«واذان من اللّه و رسوله الی الناس یوم الحجّ الأکبر أنّ اللّه برئ من المشرکین و رسوله… (برائة،3)؛
همان گونه که جایگاه اعلام برائت از مشرکان جایگاهی برجسته و ویژه است، جایگاه حدیث غدیر و نصب و تعیین امام علی(ع) و گرفتن بیعت از عموم مسلمانان از چنین اوج و شکوه بی مانندی برخوردار است؛ چرا که این حدیث در پایان زندگی پیامبر(ص) در زمانی است که رسالت اسلام کامل گردیده و دولت اسلامی همه جزیرة العرب را زیر پا گرفته و امّت اسلام، نیرومند و نفوذناپذیر شده است و پیامبر(ص) در چنین شرایطی با مردم وداع می کند. به این حقیقت آیه سوم سوره مائده که پس از گرفتن بیعت از عموم مسلمانان نازل گردیده اشاره دارد:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً».
4 این نصب و تعیین برای خلافت پس از پیامبر(ص) در غدیر تنها با گفتار روشن و گویای پیامبر(ص) شکل نگرفت و در قالبِ اخبار از یک حقیقت مطرح نشد آن گونه که در دیگر روایات ولایت و امامت مشاهده می شود ، بلکه در حدیث غدیر خلافت امام علی(ع) به عنوان حکم و فرمان اجرا گردید و با گرفتن بیعت از عموم مسلمانان، تعّهد، التزام و پای بندی به اصل امامت و ولایت امام علی(ع) از سوی مسلمانان نیز اعلام شد. این نکته ای است برجسته و حسّاس که حدیث غدیر و رخداد مهّم غدیر را از دیگر رخدادها و دیگر احادیث ولایت و امامت، جدا می سازد و بدان برتری می بخشد.
5 پیامبر(ص) بیم داشت که مسلمانان به این بیعت پای بند نمانند و این بیعت از سوی مسلمانان در آینده نقض شود و این بیم او را باز می داشت تا به این کار مهّم که اهمّیت آن را در شکل دهی جامعه اسلامی ضروری می دانست، تن ندهد . او در این اندیشه بود که نقض این بیعت، مسلمانان را به نقض اصل اسلام بکشاند، ولی دستور قاطع الهی مبنی بر لزوم اجرای حکم ولایت و امامت به انجام تکلیف الهی پیامبر(ص) و بیان حقیقتی که کمال رسالت بدان بسته بود، انجامید و خداوند وعده فرمود که پیامبر و رسالتش را حفظ خواهد کرد.
دیدگاه پیامبر(ص) درباره این واقعه سیاسی کاملاً صحیح و درست بود چرا که مسلمانان این بیعت را پس از گذشت حدود هفتاد روز شکستند و البته خداوند وعده خویش را تحقّق بخشید و پیامبر(ص) و رسالتش را حفظ کرد، چرا که مسلمانان در ابتدا یکپارچه بیعت کردند و همگان بر التزام به اصل اسلام و پیامبری پای بند ماندند. آثار و نصب و تعیین پیامبر(ص) همچنان استمرار یافت و امروز مسلمانانی که پایبند به آن بیعت نخستین در غدیر هستند برجسته ترین گروه از مسلمانان را در بعد مسئولیّت پذیری و توان بالای شکیب و پایداری و بالندگی، تشکیل می دهند.
این ویژگیها در حدیث غدیر دیده می شود و در دیگر روایات و احادیث ولایت و امامت نیست.
علوم حدیث: با توجه به اینکه حدیث غدیر در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده،اختلاف در کجاست؟
آیةالله آصفی: اختلاف ناشی از کلمه «مولی» است که در متن حدیث غدیر آمده است. علمای لغت برای آن چندین معنا ذکر کرده اند که از آن جمله است:«محبّ» و «ناصر». اهل سنت کلمه «مولی» را در این حدیث بر این دو معنا حمل می کنند، بنابراین، این حدیث دلالتی بر وصایت و امامت نخواهد داشت.
توضیح آنکه برای کلمه«مولی» در کتب لغت معانی متعددی ذکر شده است، مانند : رب، عمّ، پسر عمّ، فرزند، پسر خواهر، معتق(به کسر تاء و فتح تاء)، عبد، مالک، تابع، شریک، داماد و از آن جمله است: أولی، محبّ و ناصر. اما در حدیث غدیر، حمل«مولی» بر غیر از سه معانی اخیر هیچ معنای معقولی ندارد. و فقط این سه معنا را می توان قبول کرد.
شیعه به موجب قراینی که در متن حدیث آمده است، «مولی» را به معنای«اولی» می داند و می گوید: مقصود از حدیث غدیر این است که امام علی بن ابی طالب(ع) بعد از رسول الله(ص) نسبت به مردم همان مقام اولویت و امامتی را که رسول الله(ص) داشته، دارد. بر این مطلب ادلّه و شواهد و قراین فراوانی هست. ولی علمای اهل سنّت آن را به معنای «محبّ» و «ناصر» می دانند. آنها، چون معانی دیگر این کلمه غیر قابل توجیه است، روی این دو معنا تکیه می کنند و می گویند: مقصود رسول الله(ص) در آن روز و حادثه عجیب این بود که به مردم اعلان کند، علی دوست، محبّ و ناصر شماست.
بنابراین توجیه، دیگر حدیث غدیر دلالتی بر امامت و ولایت امام علی بن ابی طالب(ع) نخواهد داشت.
آیةاللّه حکیم: به طور اجمالی می توان اختلاف شیعه و سنی را در ارتباط با حدیث غدیر در چند جهت خلاصه کرد:
1 تلاش در جهت از کار انداختن سند این حدیث با انکار و نپذیرفتن صدور این حدیث به کمک استدلالهای سست و بی اساس (مانند استدلالهای فخر رازی)، و یا تشکیک در صدور حدیث با این بیان که این حدیث ثابت یا متواتر نیست، آن گونه که ابن حجر هیثمی، نورالدین حلبی، ابن تیمیه، ابن حزم اندلسی، عبدالحق دهلوی و دیگر متعصّبان اهل سنت بدان گرایش پیدا کرده اند. اینان راه انکار اصل حدیث را راحت تر از انکار دلالت آن یافته اند و برای فرار از محتوای روشن و گویای حدیث که راه فرار را بر همه می بندد به تشکیک در اصل صدور حدیث و سند آن پرداخته اند.
2 درنگ و تأمّل در این رخداد، غفلت کردن از آن و سکوت عملی نسبت به حادثه غدیر با این هدف که آثار غدیر را محو سازند و واقعیّت خارجی مذهب خود را حفظ کنند؛ مذهبی که تن به خلافت و جانشینی امیرمؤمنان علی(ع) پس از پیامبر(ص) نداده است. این گونه است برخورد بخاری، مسلم و دیگران با اصل حدیث، و همین گونه است حالت عموم عالمان سنّی در عمل به حدیث غدیر و پذیرش آن.
3 حذف بعضی از شواهد لفظی و قراین مهمّ حالی که درباره رخداد غدیر و حدیث آن وجود داشته است؛ همان شواهد حسّاسی که از آن در پاسخ به اولین سوال شما گفتگو شد. تا آنجا که ترمذی به همین گفته کوتاه و بریده و بی پیوند اکتفا کرده و چنین آورده است: «قال رسول اللّه فی حدیث الغدیر: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه».اگر ما این نقل کوتاه را در کنار نقل مرحوم طبرسی در«احتجاج» که داستان غدیرخم را به تفصیل تمام با توجّه به همه پیوندها و قراین و شواهد از امام باقر(ع) آورده است قرار دهیم، به تلاش عظیم و پی گیر گروه زیادی در حذف و سانسور رخداد غدیر و حدیث آن پی خواهیم برد.
4 تلاش در جهت تفسیر حدیث غدیر با شیوه ها و راههایی که بسیار بعید و به دور از واقعیّت لغت است، چرا که در این تلاش می خواهند حدیث غدیر را از محتوای مهّم و کارساز عقیدتی سیاسی و اجتماعی جدا کنند و او را در حدّ بیان یک موضوع عاطفی و اخلاقی پایین بیاورند.
علوم حدیث: حدیث غدیر چه جایگاهی در منابع روایی اهل سنّت دارد؟
آیةالله آصفی: حدیث غدیر را حدود صدهزار نفر یا بیشتردر غدیر خم از رسول الله(ص) شنیده اند. این مطلب در«سیره حلبیه»، «سیره احمد زینی دحلان»، «تاریخ الخلفاء»، «تذکرةالخواص» و مانند آن آمده است. قاعدتاً این جمعیت بزرگ صحابه و دیگران که در آن سفر عظیم با رسول الله(ص) همراه بودند، وقتی به شهرها و قبایل خود بر می گردند این حادثه را نقل می کنند و خبر آن در سطح وسیعی منتشر می شود.ولی به دلایل سیاسی، مخصوصاً در عصر بنی امیه، جلوی انتشار این حدیث گرفته می شود.
امّا با همه اینها، حدیث غدیر در مصادر اهل سنّت از صدوده صحابی روایت شده است. سیصدوشصت تن از تابعین و علمای اهل سنت در قرون مختلف( بنابر تتبع علامه میرحامد حسینی در«عبقات الانوار» و علاّمه امینی در«الغدیر») این حدیث را از رسول الله(ص) روایت کرده اند.
دوست دانشمند ما محقق و علامه فقید سید عبدالعزیز طباطبایی رحمه الله استدراکات فراوانی بر منابع این حدیث از طرق اهل سنّت بر«عبقات» و «الغدیر» دارد که امیدوارم ان شاءالله این استدراکات به نحو مناسبی منتشر شود.
به دلیل اهمیتی که حضرت رسول الله(ص) به ابلاغ ولایت و امامت علی بن ابی طالب(ع) داشت و حضور آن جمعیت عظیم صدهزار نفری و به دلیل حساسیت بسیار مسئله ولایت و امامت مسلمانان، حدیث غدیر شیوع فوق العاده ای در کتب حدیثی دارد و فکر نمی کنم که حدیثی در اسلام به درجه تواتر قطعی حدیث غدیر برسد.
بنابراین، حدیث غدیر به طور متواتر نقل شده و هیچ جایی برای تشکیک در صحت آن از لحاظ سند نمی ماند و نیازی به بحث درباره صحت سند این حدیث نیست.
در این مجموعه عظیم و متواتر، روایات صحیحه فراوانی از طرق اهل سنّت به چشم می خورد که ما اینجا به سند بعضی از آنها اکتفا می کنیم:
حاکم نیشابوری در«مستدرک الصحیحین»(4576/118/3) می گوید:
«حدثنی ابوبکر محمدبن بالویه و ابوبکر احمدبن جعفر البزّاز، قالا حدثنا عبداللّه بن احمد بن حنبل، حدثنی ابی، حدثنا یحیی بن حماد، حدثنا ابوعوانه، عن سلیمان الأعمش، قال حدثنا حبیب بن ثابت، عن ابی الفصیل، عن زیدبن ارقم قال:…» آنگاه حدیث غدیر را روایت می کند و می گوید:
«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه».
حاکم نیشابوری همچنین د ر«مستدرک» (6272/631/3) می گوید:
«اخبرنی محمدبن علی الشیبانی بالکوفة، حدثنا احمدبن حازم الغفاری، حدثنا ابونعیم، حدثنا کامل ابوالعلاء، قال: سمعت حبیب بن ثابت، یخبر عن یحیی بن جحدة، عن زیدبن ارقم:…» آنگاه حدیث غدیر را روایت می کند و می گوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
ذهبی رجال شناس معروف در تعقیب همین حدیث در«تلخیص مستدرک» بر صحت آن تأکید می کند.
ترمذی در«سنن» خود(3713/591/5) می گوید:
حدثنا محمدبن بشار، حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبة، عن سلمة بن کهیل، قال سمعت ابالطفیل یحدث عن ابی شریحة أو زیدبن ارقم عن النبی(ص): «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه».
بعد می گوید:
قال ابوعیسی هذا حدیث حسن صحیح.
ابوجعفر طحاوی در«مشکل الآثار»(308/2) می گوید:
هذاالحدیث صحیح الإسناد ولاطعن لأحد فی رواته.
ابن عبدالبر قرطبی در«استیعاب»(373/2) بعد از ذکر حدیث می گوید:
هنّ کلّها آثار ثابتة.
سبط ابن جوزی در«تذکرةالخواص» (ص18) می گوید:
کلّ هذه الروایات خرجها احمدبن حنبل فی الفضائل، فان قیل فهذه الروایة التی فیها قول عمربن الخطاب رضی اللّه عنه : اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة، ضعیف،فالجواب: ان هذه الروایة صحیحة و انّما الضعیف حدیث رواه ابوبکر احمدبن ثابت.
ابوعبداللّه کنجی شافعی در«کفایة الطالب»(ص15) می گوید:
هذا حدیث مشهور حسن رواته الثقاة و انضمام هذه الاسانید بعضها الی بعض حجة فی صحةالنقل.
نورالدین هیثمی در«مجمع الزوائد»(104/9109) حدیث مناشده غدیر را ثوثیق می کند. ابن حجر هیتمی مکی در«الصواعق المحرقة»(ص25) نیز تصریح به تصحیح این حدیث می کند، هر چند که در دلالت آن مناقشه دارد.
علاّمه امینی در«الغدیر»(294/1313) به تفصیل و مشروحاً این بحث را تعقیب می کند.
بنابراین تشکیک در صدور این حدیث با این تواتر و طرق صحیحی که به بعضی از آنها اشاره کردیم و گواهی بزرگان اهل جرح و تعدیل، از قبیل تشکیک در واضحات است.
آیةاللّه حکیم: حدیث غدیر از نظر سندی در دیدگاه محدّثان سنّی رتبه دوم و یا سوم را دارد؛ چرا که این حدیث شریف در کتابهایی که هم اکنون در میان آنان به صحاح معروف شده است نیامده است، تنها ترمذی و ابن ماجه چنانکه اشاره شد این حدیث را ناقص آورده اند و نوشته اند که پیامبر(ص) در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه». نسائی که یکی از مؤلفان صحّاح شش گانه است با سندهای متعدّد حدیث غدیر را آورده است. از اینان که بگذریم کسانی همچون احمد بن حنبل در «مسند» خود با چهل سند و ابن جریرطبری با هفتادونه طریق و جزری مقری با هشتاد طریق و ابن عقده با یکصد و پنج طریق و ابوسعید السجستانی با یکصدوبیست و ابوبکر جعابی با یکصدوبیست وپنج طریق و محمّد یمنی با یکصدو پنجاه طریق این حدیث شریف را نقل کرده اند و در کتابهای خویش آورده اند.(المراجعات:184).
همچنین حاکم در« مستدرک»، طبرانی در کتاب «مجمع» و ابن عساکر در «تاریخ» خود با چند طریق این حدیث را آورده اند.
علاّمه سیّد شرف الدین نقل حدیث غدیر را به مسلم (یکی از نویسندگان «صحاح ستّه») نسبت داده است، البته نقل مسلم نیز بریده و کوتاه است. (المراجعات:263).
از آنچه گفته شد چنین بر می آید که صحّت و درستی حدیث غدیر مورد پذیرش عالمان سنّی است، گرچه برخی نپذیرفته اند، ولی این دسته، از متعصّبان متفرّد هستند و در برابر، عدهّ ای از عالمان سنّی به تواتر حدیث غدیر معتقدند؛ چونان ذهبی، ابن جزری، جلال الدین سیوطی، ملاّعلی قادری، جمال الدین عطاءاللّه بن فضل شیرازی، مناوی شافعی، ابن کثیر دمشقی، شیخ علی تقی، میرزا محذوم، ضیاء الدین قبلی، محمدبن اسماعیل امیر، محمد صدر عالم و دیگران(نفحات الأزهار105/6121).
امّا در ناحیه دلالت این حدیث، برخورد عمومی اهل سنت، برگرداندن ظاهر روشن و گویای حدیث که بیانگر امامت و ولایت است به یک موضوع اخلاقی و عاطفی است. روشن است که این تفسیر، توجیه و تأویل بدان جهت است که اینان خلافت خلفای سه گانه را پذیرفته اند و با این پذیرش باید به چنین توجیه و تأویلی دست بزنند.
علوم حدیث: چه تحریفاتی در نقل حدیث غدیر صورت پذیرفته است؟ نمونه هایی از آن را بیان فرمایید.
آیةالله آصفی: حدیث غدیر را هیچ محدّثی که برای قول و رأی خود احترامی قایل است، نمی تواند تکذیب کند. تشکیک در صحت صدور این حدیث، همان طور که قبلاً یادآوری کردم، تشکیک در واضحات است، ولی چون این حدیث، حیث سیاسی مهمّی دارد، گرفتار توجیه ها و تحریفها ی معنوی مختلفی شده است. به یک نمونه از این تحریفها اشاره می کنم تا بدانیم این تحریفها چه قدر عامیانه و ساده است.
ابن کثیر در«البدایةوالنهایه» (227/5، حوادث سال دهم هجری) می نویسد:
فصل فی ایراد الحدیث الدال علی انه(ص) خطب بمکان بین مکة و المدینة مرجعة من حجة الوداع قریب من الجحفه یقال له غدیرخم، فبیّن فیها فضل علی بن ابی طالب و برائة مما کان تکلّم فیه بعض من کان معه بأرض الیمن.
چنانکه ملاحظه می شود، وی به سادگی این حدیث را توجیه می کند که حضرت رسول الله(ص)، صد هزار نفر را در آن روز گرم و سوزان، در یکجا نگه داشت تا به آنها فضل علی را گوشزد کند و او را از گلایه هایی که همسفران وی در سفر یمن داشتند، تبرئه کند!
علوم حدیث: شیعه از حدیث غدیر چه مسائل عقیدتی را استفاده می کند؟
آیةالله آصفی: شیعه به این حدیث، بر امامت و ولایت مطلق امام علی بن ابی طالب(ع) بعد از رسول اللّه(ص)، استدلال می کند. و با قراین و شواهدی که در همین حدیث آمده، مقصود از کلمه«مولی» را ولایت امر و اولویت بر مسلمانان می داند.
همچنین شیعه معتقد است ولایت و امامت امام علی(ع) که در این حدیث آمده، به امر خداست و هیچ ولایتی و امامتی بی اذن خدا مشروعیت ندارد. به این مطلب آیه«بلاغ» و «اعتصام» دلالت دارد: «یاایّهاالرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»(مائده67). این آیه مبارکه، به تصریح جمعی از مفسران و محدثان، روز هجدهم ذوالحجّه(روز غدیر) در خصوص اعلان ولایت امام علی بن ابی طالب(ع) نازل شده است(الدرالمنثور: 298/2؛ فتح القدیر:57/3؛ تفسیر کبیر فخر رازی: 636/63؛ روح المعانی: 348/2؛ تفسیرالمنار:463/6؛ اسباب النزول:150؛ شواهدالتنزیل:187/1193).
آیةالله حکیم: از حدیث غدیر و رخداد مهّم آن چند نکته مهّم عقیدتی به دست می آید:
1 امامت همچون نبّوت منصبی الهی است؛ چرا که نصب امام علی(ع) از سوی پیامبر(ص) با دستور الهی بود و آنچه که بر حقیقت یاد شده تاکید دارد همان است که پیامبر(ص) با این که می دید این منصب برای امام علی(ع) محفوظ نمی ماند (و این بینش پیامبر ص با واقعیت خارجی نیز تطبیق کرد)، ولی با این همه خداوند، پیامبر را مأمور ساخت تا این دستور عقیدتی را بیان دارد، و روشن است که این خبر تنها برای دستیابی امام علی(ع) به این منصب نبوده است؛ چرا که این هدف شکل نگرفت. بنابراین، این رخداد عظیم در جهت بیان این دستور عقیدتی بود که منصب امامت همچون نبوت و پیامبری باید از سوی خداوند تعیین گردد.
2 بیعت و پیمان و تعهّد در برابر ولایت و امامت از جهت اهمیت و آثار، با بیعت و پذیرش نبوت فرقی نمی کند، آن گونه که نقض این بیعت و عدم پایبندی نسبت به آن همانند نقض بیعت پیامبر است و پی آمدهای آن را دارد.
3 عصمت امام علی(ع) نیز از واقعه غدیر استفاده می شود؛ چرا که ولایت او، یاری رساندن به او، دشمنی با دشمنان او، همراهی با خط او و پایبندی به دیدگاه های او همانند ولایت پیامبر اکرم(ص) و یاری رساندن به او و پایبندی به روش و دیدگاههای او قرار گرفته است.
علوم حدیث: چه شواهدی بر این برداشتها دارید؟
آیةالله آصفی: ما معتقدیم که کلمه«مولی» در حدیث غدیر به معنای«اولی» آمده است و جمله «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» به این معناست که هر که رسول اللّه(ص) بر او ولایت و امامت دارد، امام علی بن ابی طالب(ع) نیز بر او ولایت و امامت دارد. شواهدی که بر این مطلب داریم از قرار زیر است:
1 در روایت غدیر با سند صحیح چنین آمده است که حضرت رسول اللّه(ص) ابتدا از مردم پرسیدند: «ألست أولی بکم من انفسکم»؟
حضرت پس از پاسخ مثبت مردم فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه». آمدن جمله دوم بعداز جمله اوّل، صراحت در این دارد که مراد رسول اللّه(ص) از «مولی» اولویت است. و نیز جمله«ألست أولی بکم من انفسکم؟» اشاره به آیه ششم از سوره احزاب است:«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» که به موجب این آیه رسول اللّه(ص) بر مسلمانان ولایت عمومی دارد.
در حدیث غدیر، حضرت(ص) به همین معنا اشاره می کند و تصریح می کند که همان ولایتی که خداوند به او (طبق سوره احزاب) داده است، بعداز او به امام علی(ع) منتقل می شود.
بسیاری از محدثان،جمله«ألست اولی بکم من انفسکم» را در روایت غدیر ذکر کرده اند که علامه امینی در جلد اوّل«الغدیر» نام آنها را آورده است.
سبط ابن الجوزی حنفی در کتاب ارزشمند خود«تذکرةالخواص»(ص20) بعداز شمردن احتمالات گوناگون در تفسیر کلمه«مولی» می نویسد:
والمراد من الحدیث، الطاعة المخصوصة فتعیّن الوجه العاشر و هو«الاولی» و معناه من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به و قد صرّح بهذاالمعنی الحافظ ابوالفرج یحیی بن سعیدالثقفی فی کتابه المسمی به«مدح البحرین» فانه روی هذاالحدیث باسناده الی مشایخه و قال فیه: فاخذ رسول اللّه بید علیّ فقال: من کنت ولیّه و اولی به من نفسه فعلیّ ولیه» فعلم ان جمیع المعانی راجعة الی الوجه العاشر، ودلّ علیه ایضاً قوله علیه السلام : ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟، و هذا نص صریح فی اثبات امامته و قبول طاعته.
2 پیامبر اسلام(ص) در طول بیست و سه سال رسالت، هیچ پیامی را جز پیام توحید با چنین اهتمام و تدارک وسیع و در حضور چنین جمعیت عظیمی ابلاغ نکرده است.
به نظر ما این تدارکات و اهتمام نمی تواند به این جهت باشد که رسول الله(ص) به مردم بگوید علی دوست و ناصر شماست یا گله مندی یک یا دو نفر از همسفران علی(ع) در راه یمن بی مورد است. اگر این تدارک عظیم را برای اعلان چنین مسایل کوچکی توجیه کنیم، قطعاً نمی توانیم تاریخ را درست بفهمیم و اگر در زمان خود ما و در جلوی چشمان ما چنین حادثه ای واقع شده بود به هیچ وجه حاضر نبودیم که آن را در چنین ظرف کوچکی جا دهیم.
3 شاهد سوم بر کلام ما دعایی است که رسول الله(ص) برای امام علی(ع) بعد از نصب وی به ولایت می کند: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».
برای این دعا توجیه دیگری نمی توان یافت مگر اینکه برای موقعیتهای سیاسی بعداز رحلت پیامبر اسلام(ص) است که ولایت علی(ع) در معرض دشمنیها، کارشکنیها، هوا و هوسها قرار می گیرد. همچنین این دعا نه فقط برای علی(ع)، بلکه برای همه کسانی است که همراه علی و در کنار وی مقاومت کردند. این دعا در روایات صحیح الاسناد غدیر نیز آمده است.
4 شاهد چهارم، مقدمه ای است که حضرت رسول(ص) در آن، قبل از نصب علی(ع) ولایت مردم می گوید: «کانی دعیت فاجبت… الا وانی اوشک ان افارقکم». این عبارت در بسیاری از اسناد و طرق معتبر حدیث غدیر آمده است و علامه امینی در«الغدیر»(چاپ تهران: 26/1،27،30،32،34،36،47، 176) ذکر کرده است.
واضح است که حضرت رسول الله(ص) با چنین مقدمه ای مردم را برای پذیرفتن امر وصایت، ولایت و امامت بعد از خود آماده می کند؛ بنابراین جمله«من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» نمی تواند معنای دیگری غیر از اعلان ولایت و امامت امام علی بن ابی طالب(ع) داشته باشد.
5 شاهد پنجم این است که مسلمانان آن روز بعد از ابلاغ پیام ولایت از سوی رسول اللّه(ص) یا امام علی(ع) بیعت نمودند و تهنیت گفتند. در بعضی روایات آمده است که بیعت تا بعد از نماز عشاء و در بعضی نقل شده که تا سه روز ادامه داشت(الغدیر: 270/1، روایات محمدبن جریر طبری در کتاب«الولایة» از زیدبن ارقم).
از جمله کسانی که آن روز به امام(ع) تهنیت گفتند: خلیفه اوّل و دوم بودند. این واقعه را جمعی از محدثان و مورخان روایت کرده اند، از جمله: احمدبن حنبل در« مسند»سش(281/4)، خطیب بغدادی در«تاریخ بغداد»(290/8)، ابن حجر در«الصواعق المحرقة»(ص26)، قاضی ابوبکر باقلانی در«التمهید» (ص171) و نیز جمع کثیری از روات که شرح آن در«الغدیر»(272/1283) آمده است.
این تهنیت(بخٍّ بخٍّ لک یابن ابی طالب، اصبحت الیوم مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة) اعلان بیعت با امام مسلمانان است و این بیعت و تهنیت را نمی توان به این معنا توجیه کرد که امام محبّ و ناصر مردم است.
6 شاهد ششم آنکه مردم در آن روز، از این حدیث، ولایت و امامت امام علی(ع) را فهمیدند،از جمله حسّان بن ثابت، شاعر رسول الله(ص) که در غدیرخم حضور داشت، اجازه خواست که شعری بسراید. سروده وی را مورخان و محدثان غالباً نقل می کنند و خلافی در آن نیست.
فقال له قم یا علیّ فانّی
رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
فکونوا له ابتاع صدق موالیاً
هناک دعا اللهم وال ولیّه
وکن للذی عادی علیا معادیاً
رسول الله(ص) بعداز سرودن این اشعار برای حسّان دعا کرد و فرمود: «یاحسان لاتزال مؤیداً بروح القدس ما کافحت عنابلسانک».
علوم حدیث: توجیه اهل سنّت در برابر این برداشتها چیست؟
آیةالله آصفی: حدیث غدیر از لحاظ سند صحیح و متقن است و با توجه به قراین و شواهد مکانی و زمانی، از لحاظ متن و دلالت نیز روشن است؛ ولی چون این حدیث، سرنوشت سیاسی جهان اسلام را دربردارد، معنای سیاسی و حساسیت فراوانی پیدا کرده و دچار تحریفهای معنوی فراوانی شده است.
مثلاً برای ما قابل توجیه نیست که دو محدث بزرگ عالم تسنن، ابوعبداللّه محمدبن اسماعیل بخاری(متوفای 256ه .ق) و ابوالحسین مسلم بن الحجاج قشیری نیشابوری(متوفای 261 ه .ق) که هر دو برای ما محترم و بزرگوار هستند، حدیث غدیر را با آن تواتر عجیب که شاید در احادیث روایت شده از رسول اللّه(ص) بی نظیر باشد، و با آن همه سندهای صحیحی که این حدیث دارد، در «صحیح» خود نیاورده اند. فقط مسلم در «صحیح» خود ذکری از غدیرخم آورده و حدیث را با سند صحیح از زیدبن ارقم نقل می کند، ولی در آن هیچ اشاره ای به ولایت و امامت نیست و فقط حدیث ثقلین که جزیی از پیام غدیر است،ذکر شده است.
بسیار مشکل است که انسان بپذیرد اِعراض این دو محدث بزرگ و مشهور از ذکر حدیث غدیر به این جهت است که سند و صحت آن حدیث برای آنها قانع کننده نبوده است. و نیز برای ما مشکل است که بگوئیم اعراض این دو محدث از ذکر این حدیث از روی عمد بوده است. تنها توجیهی که می توانیم برای این اعراض ذکر کنیم معنای سیاسی و حساسیت فوق العاده این حدیث است، که گاهی ناآگاهانه محدث را تحت تأثیر خود قرار می دهد.
در جهت تقریب بین شیعه و سنی، در حاشیه این مطلب عرض کنم، باید در کنار کارهای علمی که برای غدیر می شود و به جای خود ضروری و مفید است ، کار سیاسی همزمانی را با هدف نزدیک کردن درفرقه بزرگ اسلامی شیعه و سنی شروع کرد. این تقارب، همنشینی، همفکری، همکاری، تعاون و همرایی در مسایل سیاسی، علمی، فقهی و اجتماعی یقیناً از حساسیت تاریخی سیاسی و فوق العاده این حدیث و امثال آن می کاهد و زمینه را برای تفاهم علمی در این مسایل آماده می کند. در این صورت می توانیم این حدیث را به دور از حساسیتهای تاریخی که آن را فرا گرفته، مطرح و بحث کنیم.
البته این کار بعد از تأسیس جمهوری اسلامی ایران و عنایت مخصوص شخص امام خمینی رحمةالله علیه و بعداً با عنایت ویژه مقام معظم رهبری تحقق پیدا کرده است، که باید سعی شود این جریان در جهان اسلام فعّالتر شود.
به نظر این جانب آنهایی که در تبلیغ تشیع و ولایت و امامت اهل بیت(ع) داعیه بیشتری دارند و احساس مسئولیّت بیشتری می کنند باید در زمینه مسایل تقریب بین مذاهب اسلامی فعّالتر باشند، چون این تقریب راه را برای تفاهم علمی در امثال این مسائل بیش از پیش باز و هموار می کند.
در پاسخ به سؤال شما برای نمونه به سخنان سید محمود آلوسی (متوفی 1270ه .ق) در تفسیر«روح المعانی»188/6199) اشاره می کنم :
ایشان در تفسیر آیه شصت و هفتم سوره مائده(یاایهاالرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک…) تلاش فراوانی می کند که واقعه غدیر خم و پیام رسول اللّه(ص) را کمرنگ و از دلالت بر امامت امام علی بن ابی طالب(ع) منصرف کند.
از جمله اشکالات وی به حدیث غدیر این است که این حدیث را شیخان(بخاری و مسلم) در صحیحین روایت نکرده اند.
اشکال دوم ایشان همان مطلبی است که قبلاً از ابن کثیر در«البدایة والنهایة» نقل کردیم.
اشکال سوم ایشان در معنی«مولی» است و در «روح المعانی» (195/6) می گوید:
ولایخفی ان اوّل الغلط فی هذا الاستدلال جعلهم المولی بمعنی الاولی وقد انکر ذلک اهل العربیه قاطبةً، بل قالوا: لم یجه«مفعلٍ» بمعنی«أفعل» اصلاً ولم یجوز ذلک الاّ ابوزید اللغوی متمسکاً بقول ابی عبیده فی تفسیر قوله تعالی:«هی مولاکم» ای اولی بکم.
علوم حدیث: اندیشمندان شیعه در مقابل این توجیه ها چه پاسخی می دهند؟
آیةالله آصفی: در مورد اینکه شیخان(بخاری و مسلم) این روایت را در کتاب خود نقل نکرده اند، اوّل آنکه هیچ محدث و فقیهی تا امروز ملاک صحّت و عدم صحّت حدیثی را، روایت و عدم روایت شیخین ندانسته است. دوم آنکه حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری(متوفای405 ه .ق) مستدرکی بر صحیحین نوشته و روایاتی را که شیخین در صحیحین روایت نکرده اند در حدّ وسع خود و به شرط شیخین جمع آوری نموده است. شرط شیخین این است که راویان آن در اسناد یکی از دو صحیح آمده باشد.
حاکم در مقدمه کتاب خود(مستدرک علی الصحیحین:2/1 ) می گوید:
هیچ یک از آن دو(بخاری و مسلم) ادعا نکرده اند که روایت صحیحی جز آنچه آنها نقل کرده اند در دسترس نبوده است.
ذهبی رجال شناس معروف، از این کتاب تلخیصی فراهم کرده که در ذیل همین کتاب چاپ شده است.
هر چند حافظ ذهبی در این تلخیص در تصحیح روایات«مستدرک» به شرط شیخین همه جا با حاکم همرأی نیست، ولی بسیاری از روایات آن را از جمله بعضی از روایات غدیر را تصحیح می کند.
در«مستدرک» حاکم، حدیث غدیر از دو طریق به شرط شیخین روایت شده است(المستدرک:109/3،110).
سوم آنکه مؤلفان صحاح، حدیث غدیر را روایت و تصحیح کرده اند؛ از جمله ترمذی در «سنن» خود(3713/633/5) تصریح به صحت حدیث غدیر می کند.
همچنین ابن ماجه در «سنن» خود از دو طریق(116/43/1؛121/45/1) حدیث غدیر را ذکر کرده است. و نیز جمع بسیاری از محدثان اهل تسنّن این مسئله را روایت کرده اند، که در«الغدیر»(جلداول) و تعلیقات آیةالله مرعشی بر «احقاق الحق»(426/2 465، 322/3 327، 225/6 268، 559/16 578، 1/21 93) آمده است.
جالب آنکه خود سیدمحمود آلوسی درباره همین حدیث (روح المعانی:194/6) می گوید:
رواه النسائی باسناد جیّد قوی، رجاله کلّهم ثقاة و قال الذهبی: انّه صحیح عن زید بن ارقم.
چهارم آنکه جمعی از اعلام اهل سنت تصریح به تواتر این حدیث کرده اند، از جمله حافظ ذهبی که آلوسی کلام او را در تفسیر«روح المعانی»(195/6) نقل می کند:
و عن ذهبی انّ «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» متواتر یتیقّن انّ رسول الله(ص) قاله، و اما «اللهم و ال من والاه» فزیادة قویة الاسناد.
اما درباره سند این روایت، چون به طورتفصیلی و علمی در کتابهای فراوانی از جمله«عقبات»،«الغدیر» و «احقاق الحق»(با تعلیقات آیةاللّه مرعشی) بحث شده است، از آن می گذریم.
امادرباره این سخن آلوسی که کلمه«مولی» به معنای«اولی به تصرف» در کلام عرب نیامده است، کافی است به کتاب«الغدیر» علامه امینی(344/1348) مراجعه شود که از چهل منبع تفسیری، ادبی و حدیثی نقل می کند که«مولی» در آیه پانزدهم سوره حدید(مأواکم النار هی مولاکم) به معنای«اولی» است؛ در بیست و هفت منبع«مولی» منحصراً به«اولی» تفسیر شده و در بقیه منابع«اولی» از جمله معانی«مولی» در این آیه یاد شده است. از جمله این منابع تفسیر ابن عباس از فیروزآبادی(ص342)، تفسیر فخر رازی(93/8) به نقل از کلبی و همچنین به نقل از فراء یحیی بن زید، نحوی معروف، تفسیر طبری(117/9)، تفسیر جلالین و…است.
نفی مطلق آلوسی درحالی است که بزرگان ادب و لغت از جمله: ابوالعباس(متوفای386ه.ق) صاحب کتاب«الکامل»، ابواسحاق زجاج صاحب کتاب« معانی القرآن»، ابن الانباری، ابوزکریا فراء،ثعلب(متوفای 291ه.ق)، ابن المبارک(متوفای 202ه.ق)، جوهری صاحب کتاب«صحاح اللغة» و ابن منظورصاحب«لسان العرب»، تفسیر«مولی» به «اولی» را قبول دارند.
البته چنانچه قبلاً گفته شد با توجه به مقدمات حدیث غدیر و دیگران قراین، معنای کلمه«مولی» متعیّن در معنای«اولی به تصرف»، «ولی امر» و «حاکم» است.
علوم حدیث: آیا ائمّه(ع) در دوران حضور، به حدیث غدیر احتجاج کرده اند؟ نمونه هایی از آن را بیان فرمایید؟
آیةالله حکیم: امام علی(ع) بارها به حدیث غدیر احتجاج کرده است و ارزش خاصی برای احتجاج به حدیث غدیر قایل شده است؛ چرا که حدیث غدیر از ویژگیهای منحصر به فردی برخوردار است، آن گونه که در پاسخ به اولیّن سؤال، مورد اشاره قرار گرفت. امام علی(ع) با استدلال و احتجاج به غدیر، تواتر این حدیث را حفظ کرد و هدف الهی را که همان هدف پیامبر(ص) بود تحقّق بخشید، چرا که گفتیم هدف از رخداد غدیر تنها دستیابی امیرمؤمنان(ع) به جایگاه حکومت در میان مسلمانان نبوده، بااینکه باید چنین می شد چرا که پیامبر(ص) عهدشکنی مردم را پیش بینی می کرد؛آری هدف اصلی تر، تثبیت پایه اصیل امامت در اسلام بود که از مهمترین پایه های اسلام است.
توجّه به این بینش نسبت به رخداد غدیر، برای ما روشن می سازد که چرا حضرت زهرا(س) که سرور زنان عالم است، خود را فدا می کند تا نگذارد امام علی(ع) را مجبور به بیعت با ابوبکر کنند.
این موضعگیری حضرت زهرا(س) شبیه کاری است که سیدالشهدا کرد و خود را در راه تثبیت اصل اسلام در برابر یزید و حکومت ستمگری که اسلام و احکام آن را تهدید می کرد، قربانی نمود.
امامان دیگر نیز به این رویداد مهّم در مناسبتهای گوناگون احتجاج جسته اند.
حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبی(ع)، امام حسین(ع)، امام باقر(ع)، و دیگر امامان به این حدیث استدلال کرده اند، گرچه این احتجاجات در تاریخ به تفضیل نیامده است ولی اجمالاً بازگو شده است(مراجعه شود به: الاحتجاج:74/1،273296/2؛المراجعات:265274؛الغدیر: 156/1213).
علوم حدیث: محقّقان و پژوهشگران برجسته ای را که درباره حدیث غدیر به پژوهش پرداخته اند معرّفی کنید.
آیةالله حکیم: در میان پژوهشگران، عالمان شیعی اهتمام بیشتری به حدیث غدیر داشته اند و بر همین پایه است که می بینیم گروهی از عالمانْ کتابها و بحثهایی را به این رویداد اختصاص داده اند؛ از پیشینیانْ ابن عقده و ابن جریر طبری و دیگران، و از عالمان متأخّر جناب سید حامد حسین لکنهوی صاحب کتاب«عقبات» و علامه امینی صاحب کتاب«الغدیر» را می توان نام برد. علامه امینی بیست و شش نوشته را معرّفی کرده که در طول تاریخ اسلام به موضوع غدیر پرداخته است (الغدیر:152/1 158).
علوم حدیث: چه تحقیقاتی در ابعاد حدیث غدیر به نظر حضرت عالی لازم و ضروری است؟
آیةالله حکیم: بحثهای مهمی درباره حدیث غدیر شده که شایسته تقدیر و ستایش است. این بحثها به گونه ای بنیادین درباره سند و دلالت حدیث غدیر شکل گرفته است، ولی بحثهای دیگری نیز هست که به طور گسترده بدان نپرداخته اند و تنها در احادیث امامان اهل بیت(ع) و عالمان شیعه به آنها اشاره هایی شده است. که ما برخی از این بحثها را ذکر می کنیم:
1 بحث درباره بیم رسول اللّه(ص) از اعلان این حکم و اجرای آن، با اینکه پیامبرخدا(ص) پیش از آن بارها به خلافت و جانشینی امام علی(ع) تصریح کرده بود و با اینکه پیامبر(ص) در آن زمان قدرتمند و مسلط بر تمام جزیرةالعرب بود. پیامبر(ص) در همان زمان مورد احترام و تکریم همه مسلمانان واز محبوبیّت شدیدی برخوردار بود.
شاهد این سخن پیروز هایی است که پیامبر(ص) در جزیرة العرب پدیدآورد و این پیروزیها به طور طبیعی پیامبر(ص) را از محبوبیّت والایی برخوردار می ساخت، به علاوه که عزّت و بزرگواری و صلابتی به اعراب و مسلمانان داد.
با توجّه به این جهات، بیم پیامبر(ص) از اعلان حکم خلافت امام علی(ع) و اجرای آن، نیازمند تفسیر و تحلیل سیاسی اجتماعی است. باید علل و آثار و نمودهای آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
2 تفسیر و تحلیل متناقضی که در این زمینه دیده می شود این است که از یک سو روایت حدیث غدیر در نزد راویان و عالمان سنّی متواتر است آن گونه که اشاره شد و از دیگر سو همه از پایبندی به محتوای این حدیث سر باز می زدند. آیا این دلیلی جز تعصّب دارد؟ و اگر چنین است پس چرا اینان این حدیث را روایت می کنند و آن را می پذیرند. یا اینکه این تناقض حکایت از پدیده ای روحی و اجتماعی با تأثیر خاص خود در تاریخ انسان و بویژه در تاریخ ادیان آسمانی دارد، چرا که ملاحظه می کنیم قرآن بر تحقّق پدیده ای مشابه آن تأکید می کند: با اینکه دلایل بسیار و تصریحات فراوانی بر پیامبری پیامبر اکرم(ص) گواهی می داد، لکن اهل کتاب این همه را انکار کردند و به آن تن ندادند.
هم اکنون که جریان بی توجّهی به غدیر، علّت روحی و اجتماعی دارد، باید دید چه عواملی دست به دست هم داد و زمینه های شکل گیری این حالت روحی را پدید آورد و باید دید که چه عواملی پشتوانه نقض بیعت غدیر شد.
3 آیا ولایت و امامت امیرمؤمنان علی(ع) که از حدیث غدیر بدست می آید تکرار پدیده ای مشابه در تاریخ پیامبریهاست، مانند ولایت هارون(ع) و یوشع و شمعون الصفا، آن گونه که از برخی متون روایی به دست می آید. یا اینکه امامت و ولایت امیرمؤمنان(ع) حکایت از دگرگونی و تحوّلی اصیل در پیامبریها متناسب با آخرین پیامبری دارد. اگر نظر دوم صحیح است که همین گونه است پس نشانه های این تحول در موضوع ولایت و امامت در ابعاد عقیده سیاست و اجتماع چیست؟
کوتاه سخن این که حدیث غدیر به صورت گسترده و فراگیر مورد بحث قرار نگرفته است و ابعاد مکتبی،سیاسی، اجتماعی و تاریخی آن به شکل مناسب کاوش نشده است. ما نیازمند شکل دهی این بحثهای جدید درباره محورهای یادشده هستیم تا غدیر زنده، کارساز، الهام بخش و سازنده در تاریخ انسان بماند و گرنه غدیر، بحث خشک و بی روح کلامی و موضوعی تکراری خواهد شد.
آیةالله آصفی: به نظر بنده لازم است تحقیقات علمی جدیدی در ریشه های فقهی و کلامی حدیث غدیر شود.
در مسئله ولایت و امامت بعداز رسول الله(ص) دو نظر در تاریخ فقهی و کلامی اسلام داریم: نظریه انتخاب مردم( نظریه معروف اهل سنت)، نظریه نصّ(نظریه شیعه). غدیر تبلور نظریه نص در مقابل نظریه انتخاب است، و در حقیقت اختلاف دو مذهب بزرگ اسلامی، پیش از آنکه یک اختلاف تاریخی باشد، اختلافی است بنیادی(فقهی و کلامی) بر محور حق تعیین امام و ولی امر. به نظر اهل سنت، مردم در انتخاب امام و ولی امر ذی حق هستند، و به نظر شیعه حق تعیین امام فقط با خداست و مردم در انتخاب امام و ولی امر هیچ حقی ندارند.س
اینجا به اختصار به بررسی ونقد این دو نظریه می پردازیم:
نظریه حقّ انسان نسبت به سرنوشت سیاسی خود و حق انتخاب امام را می توانیم به دو شکل توجیه کنیم:
توجیه اول: مردم در تعیین حق سرنوشت سیاسی خود ذی حقّ هستند و این حقّی طبیعی است که هیچ کس نمی تواند از مردم سلب کند.
این نظریه در حقیقت اساس دمکراسی سیاسی امروز است که بهترین بیان علمی آن به دست دانشمند و فیلسوف معروف فرانسه«ژان ژاک روسو» در کتاب معروف وی«قرارداد اجتماعی» شکل گرفت. این نظریه مبنای علمی و فلسفی نظامهای دمکراسی دنیا است و بر سه اصل استوار است:
اصل اول: هیچ انسانی بر دیگری ولایت ندارد؛
اصل دوم: هر انسانی حق انتخاب سرنوشت خود را دارد؛
اصل سوم: هر انسانی می تواند حقّی را که به موجب اصل دوم نسبت به سرنوشت خود دارد، به کسی واگذار کند.
به موجب این سه اصل مردم می توانند برای تعیین سرنوشت خود امام، ولی امر و خلیفه انتخاب کنند.
مابرای نقّادی این نظریه در این مصاحبه توقف زیادی نخواهیم داشت. درنگاه اوّل اختلافی بنیادی بین این نظریه با نظریه توحید به چشم می خورد، هرچند کسانی که به این نظریّه ایمان دارند و به آن عمل می کنند، مؤمن به خدا و در جرگه ادیان توحید هستند، ولی مبنای این نظریه چه بخواهند و چه نخواهند الحادی و مادی است.
با نخستین مراجعه به قرآن که کتاب توحید است، بخوبی می بینیم که از نظر قرآن همه چیز از آنِ اللّه است و هیچ چیز مگر به اذن و اراده او از انسان نیست و هیچ ولایتی حتی بر خود جز به اذن او ندارد.
قرآن می گوید:«إنِ الحکم الا للّه»(یوسف،40و67)؛
«ام اتخذوا من دونه اولیاء فالله هو الولی»(شوری،9)؛
«أفحسب الذین کفروا ان یتخذوا عبادی من دونی اولیاء»(کهف،102)؛
«وما کان لهم من دون الله من اولیاء»(هود،20)؛
«قل اغیرالله اتخذ ولیاً فاطر السموات والارض»(انعام،14).
این آیات در اسلام ، اصل است و به موجب این اصل فقط اللّه حاکم بر سرنوشت مردم است و کسی نه بر خود حق ولایت دارد نه بر دیگران. این اصل توحیدی که قرآن بر آن پافشاری می کند درست مقابل اصل دومی است که مبنای نظریه دمکراسی است.
چون تقابل و اختلاف این دو نظریه روشن است ما بیش از این در نقد این نظریه معطل نمی شویم و گمان نمی کنیم که کسی از فقها و متکلمان اسلام ادعا کند که نظریه حقّ انسان بر سرنوشت سیاسی خود مبنای مسئله امامت و ولایت امر از نظر اهل سنّت است.
توجیه دوم: حق تعیین سرنوشت مردم با اللّه است و فقط او ولایت مطلق بر سرنوشت انسان دارد و هر ولایت مشروعی باید به اذن و امر او باشد. ولی خداوند این حق را به مردم تفویض کرده و مردم به مقتضای این تفویض الهی می توانند امام و ولی امر خود را به اراده خود انتخاب کنند.
نظریه تفویض الهی با اصل توحید منافات ندارد، ولی مسئله این است که آیا دلیلی در کتاب و سنّت بر چنین تفویضی داریم؟ این جانب تا آنجا که در کتب فقهی و کلامی تفحص کردم، دلیلی بر این تفویض و واگذاری ندیدم. ولی دیده شده که فقها و متکلمان اهل سنّت به سه دلیل برصحت امامت و خلافت استناد می کنند: اجماع، شورا و بیعت. یعنی انتخاب امام و خلیفه بعد از رسول اللّه(ص) را با اجماع امت و یا به وسیله شورای اهل حّل و عقد و یا با بیعت جمعی از مردم، صحیح و مشروع می دانند.
درباره حجیّت و عدم حجیّت اجماع، میان فقها بحث فراوانی هست. در صورتی که حجت باشد آیا بعداز رسول الله(ص) مردم بر خلافت اجماع کردند؟ کجا؟ کی؟ هیچ کس نمی تواند ادعا کند که مسلمانان بر خلافت کسی اجماع کردند .
در مورد حجیت اجماع تحلیلی دارم که لازم می دانم مطرح کنم: بر فرض حجیت اجماع، هر اجماع، برای فقهایی که بعد از عصر انعقاد اجماع می آیند حجت است، ولی فقهایی که با اتفاق آنها اجماع منعقد می شود، نمی توانند به آن اجماع، استناد کنند، زیرا خود آنان پدید آورنده آن اجماع هستند و اگر آنها هم به اجماع استناد کنند، دور لازم می آید. بنابراین اجماع کنندگان ناگریز باید به دلیل قابل استنادی غیر از اجماع، استناد کنند. در این صورت این سؤال پیش می آید که در صورتی که چنین دلیل قابل استنادی در دست باشد، فقهای بعد از عصر اجماع، چه نیازی به اجماع آنها خواهند داشت. در جواب این سؤال می گوییم: اجماع در زمانی حجّت است که دلیل اجماع در دسترس نباشد، ولی واضح است که حجیت اجماع در این صورت با حجیت کتاب و سنّت فرق می کند؛ چون کتاب و سنّت مستقلاً حجّت هستند، ولی حجیّت اجماع به سبب دلیلی است که فقهای عصر اجماع به آن استناد کرده اند و بعداً از میان رفته است. در حقیقت اجماع دلیل مستقلی نیست، بلکه کاشف از دلیل است.
اینک با این تحلیل و توضیح، سؤال می کنیم: چه دلیلی می تواند مستند امّت در انتخاب خلیفه بعداز رسول الله(ص) باشد؟ قطعاً این دلیل از قرآن نخواهد بود، چون قرآن به طور کامل در اختیار ما هست و چنین دلیلی در آن نمی بینیم. عقل سلیم هم دلیل نخواهد بود، چون ما و امت آن عصر در این دلیل یکسان هستیم، پس ناچار باید دلیل آنها از سنّت باشد. اگر مستند امّت، روایت باشد، ممکن نیست این حدیث با آن اهمیت فوق العاده سیاسی که دارد از میان برود و از کتابها، حافظه ها و خاطرها محو شود. بنابر این، چنین اجماعی که مستند به دلیلی و یا کاشف از دلیلی نیست نمی تواند برای ما حجّت باشد.
راه دومی که برای مشروعیت انتخاب مردم در نظر می گیرند، «شورا» است، با این توجیه که مشروعیت شورا در چند موضع از قرآن تثبیت شده است:«وامرهم شوری بینهم»(شوری،38)؛ «وشاورهم فی الامر»(آل عمران، 159)، و انتخاب خلفا بعداز رسول الله(ص) با مشورت بعضی از اهل حلّ و عقد صورت گرفته است.
در این دلیل خلل واضحی به چشم می خورد که اجمالاً به آن اشاره می کنیم: در قرآن و حدیث قطعا ًامر به شورا شده ولی هیچ دلیلی بر اینکه نظر شورا برای مردم و یا برای حاکم الزام آور است، نداریم. قرطبی در تفسیر آیه«وشاورهم فی الامر» (تفسیر قرطبی:162/4) می گوید:
الشوری مبنیّة علی اختلاف الاراء والمستشیر ینظر فی ذلک الخلاف و ینظر اقربها قولاً الی الکتاب والسنّة ان امکنه، فاذا ارشده اللّه تعالی الی ماشاء منه عزم علیه و انفذه متوکلاً علیه.
با کمی دقت در آیه یکصد و پنجاه و نهم سوره آل عمران بوضوح دانسته می شود که شورا، لازم است ولی الزام آور نیست، چون آن آیه دو مقطع دارد: مقطع اوّل آن اشاره به این مطلب است که شورا برای ولیّ امر لازم است (وشاورهم فی الامر) و مقطع دوم آن اشاره به این مطلب دارد که ولیّ امر بعد از تصمیم گیری با توکل به خدا به آن عمل می کند(واذا عزمت فتوکل علی الله).
مسئله امامت و ولایت امر از مسایلی است که جز با الزام تحقّق پیدا نمی کند، در حالی که کسی که با مشورت اهل حلّ و عقد به امامت می رسد، اطاعت او به هیچ دلیلی برای دیگران لازم نیست. ما در قرآن وسنت رسول اللّه(ص) هیچ دلیلی ندیده ایم که اگر امام با مشورت اهل حّل و عقد و یا جمع عظیمی از امت انتخاب گشت، اطاعت از آن امام برای مردم واجب باشد. هیچ کس تا به حال نتوانسته اثبات کند که آیه یکصدو پنجاه نهم سوره آل عمران چنانچه مشورت را لازم می کند، الزام آور هم هست.
در اینجا ممکن است سؤال شود که در این صورت، مشورت کردن و مشورت دادن چه فایده ای دارد که قرآن چنین به آن اهمیت می دهد. جواب این است که مشورت برای آگاهی بیشتر ولیّ امر از مسایل سیاسی و مشارکت مردم بسیار مفید بلکه ضروری است.
پس از اجماع و شورا نوبت به بیعت می رسد. بیعت از نظر فقهی به سه گونه توجیه شده است:
اوّل آنکه بیعت هیچ ارزش تأسیسی ندارد و فقط تأکید بر وجوب طاعت ولیّ امر است؛ به این دلیل که حضرت رسول اللّه(ص) در دوران رسالت خود سه بار از مسلمانان بیعت گرفت و در هر سه مورد اطاعت مسلمانان از رسول اللّه(ص) ناشی از بیعت نبود، بلکه ناشی از امر خداوند متعال بود.
بیعت اول حضرت(ص) بیعت دعوت در عقبه، بیعت دوم بیعت جهاد بود در شجره، و بیعت سوم بیعت ولایت و وصایت بود در غدیرخم.
نظریه دوم در توجیه بیعت این است که بیعت شرط صحت اطاعت از امام است، به این شرح که تعیین امام و اطاعت از امام هر دو به امر خداوند است، ولی صحت این اطاعت مشروط به بیعت است، نه اینکه اصل اطاعت متوقف بر بیعت باشد، از قبیل توقف صحت نماز بر وضو(شرط واجب).
نظریه سوم در توجیه فقهی بیعت این است که بیعت شرط وجوب طاعت است، نه شرط صحت، به این معنا که قبل از بیعت اطاعت واجب نیست و با بیعت، اطاعت واجب می شود. از قبیل توقف وجوب حج بر استطاعت و توقف وجوب زکات بر نصاب(شرط وجوب، شرط وجود). در این صورت اگر خود بیعت واجب باشد چنانکه هست بیعت با امام لازم و پس از تحقق بیعت، اطاعت هم واجب می شود.
مطابق این نظریه، این طور نیست که مردم در تعیین وانتخاب امام و ولیّ امر آزاد باشند و هر که را که بخواهند برای امامت و ولایت انتخاب کنند.
چنانچه دیدیم هیچ یک از توجیهات سه گانه بیعت، به مردم حق تعیین امام را نمی دهد.
نتیجه بحث آنکه هیچ یک از این سه ابزار فقهی(اجماع، شورا، بیعت) حق تعیین امام را به مردم نمی دهد و بنابراین، نظریه تفویض امر انتخاب امام به مردم از طرف خدا مدرک صحیحی در اسلام ندارد.
با انتقادهایی که از نظریه حق مردم در انتخاب امام نمودیم نمی توانیم به این نظریه در انتخاب امام و ولی امر اعتقاد کنیم و ناچار با بطلان این نظریه از نظر فقهی و کلامی باید به نظریه نصّ روی آوریم و فقط نص و تعیین الهی را دلیل بر امامت و ولایت بدانیم. ما این نظریه را با سه اصل زیر بیان می کنیم:
اصل اول: توحید در خلق، الاهیت، تدبیر، ربوبیت و مالکیت. قرآن در این باره می گوید:
«هل من خالق غیرالله»(فاطر،3)،
«لااله الاهو خالق کلّ شیء فاعبدوه»(انعام،102)،
«وهوالذی فی السماء اله وفی الارض اله»(زخرف،84)،
«قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء»(آل عمران،26)،
«قال من ربکم یا موسی قال ربناالذی اعطی کل شیءٍ خلقه ثم هدی»(طه، 49و50).
اصل دوم: توحید در حاکمیت و تشریع. قرآن در این مورد می گوید:
«اِنِ الحکم الا لله یقص الحق وهو خیر الفاصلین»(انعام،57).
اصل سوم: تعیین امام و ولی ّامر از جانب الله، در تاریخ زندگانی بشر.
قرآن درباره امامت و ولایت حضرت ابراهیم(ع) چنین می گوید: «واذا ابتلی ابراهیم ربّه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال ومن ذریتی قال لاینال عهدی للظالمین»(بقره،124).
و در امامت و ولایت رسول الله(ص) چنین می گوید: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(احزاب،6).
با تبیین این سه اصل از قرآن کریم، می توانیم نظریه نصّ و تعیین الهی را بخوبی درک کنیم و بگوییم: انتخاب امام امت فقط مربوط به الله است و هیچ کس به جز او یا به اذن او، حق انتخاب امام را ندارد.