ماهان شبکه ایرانیان

اصلاحات در حکومت علی علیه السلام

واژه «اصلاحات» از آن دست واژگانی است که گاهی معانی وارداتی بر آن سایه می افکند و از قبیل:

واژه «اصلاحات» از آن دست واژگانی است که گاهی معانی وارداتی بر آن سایه می افکند و از قبیل:

«مفاهیم مشتبهی است که دائما در فضای ذهنی مردم پرتاب می شوند. هر کس هم به گونه ای معنا می کند.» (1)

با این حال جست و جوی آن در فرهنگ دینی و متون غنی اسلامی، پیشینه ای با سابقه کهن و با بار معنایی مثبت برای آن ثابت می کند.

قرآن دستاورد عظیم انبیا را به واژه اصلاح منحصر می کند و آن را ارتفاء مثلث نورانی توفیق، توکّل و بازگشت به سوی خداوند قرار می دهد:

«اِنْ أریدُ اِلاّ الاصلاحَ ما اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوفیقی اِلاّ بِاللّه عَلَیِه تَوَکَّلْتُ و الیه أنیبُ.»(2)

جانشینان پیامبران الهی نیز وظیفه ای خطیر در قبال اجتماع داشتند که همان اصلاح است:

«وَ قالَ مُوسی لِأخیهِ هارونَ اخْلُفنی فی قومی وَ أَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبیلَ المُفْسِدین.»(3)

چنان که مؤمنین و پیروان انبیا هم موظف به اجرای قوانین و وظایفی هستند که صلاح و سداد را در جامعه رواج دهد و از فساد و تباهی جلوگیری نماید:

«لاخیر فی کَثیرٍ مِنْ نجواهم اِلّا مَنْ أَمَر بصدقة أو مَعروفٍ أو اِصلاحٍ بَیْنَ الناس.»(4)

اگر بخواهیم تعریفی از یک جامعه اصلاح شده با مددجویی از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام داشته باشیم،می توان گفت که حضرت چنین جامعه ای را فضایی می داند که در آن مظلوم، احساس امنیت کند و حدود و قوانین الهی که ضامن اجرای احکام فردی و اجتماعی هستند، به دست مجریان قوی و عدالت گستر جاری گردد.

«اللّهمّ اِنّک تَعْلَم أَنَّه لَمْ یکن الذی کان مِنّا مُنافِسَة فی سُلْطانٍ ولاالتماس شَی ءِ مِنْ فُضُول الحُطامَ و لکِنْ لِّنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِن دِینِکَ و نُظْهِرَ الْإصْلاحَ فی بِلادِکَ فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِن عِبادِک و تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ من حدودک.»(5)

«خدایا تو می دانی که آنچه انجام دادیم نه برای رغبت به قدرت بود و نه برای زیاده خواهی از مال بی ارزش دنیا، بلکه برای آن بود که نشانه های دینت را به جایش بازگردانیم و برنامه اصلاح را در شهرهایت آشکار کنیم تا بندگان ستم کشیده ات ایمنی یابند و حدود تعطیل شده ات اقامه گردد.

از عبارت فوق چنین بر می آید که کلمه «اصلاح» بار اجتماعی فراوانی دارد و از جمله رسالت های اجتماعی انبیای الهی است. بر همین اساس، لازم است پیش از پرداخت به اصل بحث، جامعه از منظر دین، بررسی اجمالی شود.

جامعه از نگاه قرآن:

قرآن کریم در باب «جامعه» طرحی نو و ایده ای بکر، در انداخته است، برخلاف نظریات غیرمعتدل امروزه که برخی متمایل به مردگرایی و اصالت فردیّت انسان در جامعه اند (به گونه ای که معتقدند همه مصالح جمعی باید در مسیر تمنیّات فرد، قرار گردد) و برخی دیگر که اعتقاد دارند اصالت با هویّت جمعی و اجتماع است، (تفکرشان بر این مبناست که افراد باید، مصالح شخصی و فردیّت خود را به طور کلی نادیده انگارند.) قرآن کریم جامعه را دارای ترکیبی خاص و هویّتی نسبتا مستقل می داند و معتقد به حیات و مرگ جامعه است. جامعه را با شاخصه هایی نظیر آگاهی و وجود امر به معروف و نهی از منکر زنده می داند و بعضی جوامع را به دلیل بروز ناهنجاری های علاج ناپذیر مستوجب مرگ می شمرد:

«وَلِکُلِّ اُمَّةٍ أَجَلٌ فَاِذا جاءَ أَجَلُهْم لا یَسْتأخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقدمُون.»(6)

بر هر اجتماع اجلی است که هرگاه فرا رسد، ساعتی تأخیر نمی افتد چنانچه جلوتر هم واقع نمی شود.

در حالی که در چنان جامعه ای، افراد مستهلک در جمع نبوده و تغییر سرنوشت امّت ها و ملت ها را تنها به کمک اراده پولادین انسان هایی با صلابت فکر و اندیشه و عمل، ممکن می داند:

«اِنّ اللّه َ لا یُغیِّرُ مابِقُوْمٍ حَتّی یُغیِّروُا مابِأَنْفُسِهِم»(7)

بر این اساس، جامعه به منزله بستر رشد و تعالی افراد باید دارای پاکیزگی و سلامت باشد. بسا که تأثیرات مثبت محیط در بالندگی افراد، مؤثر واقع شود. از این روست که انبیا و جانشینان آنها در قبال حیات جمعی بشریت، موظف بوده اند. در این مقال، به بیانی مختصر و گذرا به محورهایی درباره موضوع اصلاحات اجتماعی، با استفاده از کلام امیر المؤمنین، علی بن ابیطالب، اشاره می شود:

الف: بیماری ها و مفاسد اجتماعی؛

ب: منشأ اصلی فسادهای اجتماعی؛

ج: اصلاحات اجتماعی یا ارزش ها.

الف) بیماری ها و مفاسد اجتماعی در کلام علی علیه السلام :

امیرالمؤمنین علیه السلام در موارد متعددی از فسادهای اجتماعی سخن به میان آورده اند که از میان آنها می توان به تعدادی چند، اشاره نمود. حضرت با اشاره به فسادی که در جامعه جاهلی قبل از ظهور اسلام وجود داشته، جامعه آن را مبتلا به این امراض می داند:

بر هم ریخته شدن عدالت اجتماعی، وجود نظام طبقاتی، تزلزل باورهای یقینی و رواج شبهه ها، ناامنی روانی که در سایه شوم تهمت ها و سوء ظن ها شکل می گیرد، اختلاف بنیان کن در اصل تفسیر دین، انکار معالم و یافته های دینی، تفرق و برهم ریختگی صفوف مردم و ... که در چنان فضایی مردم دردمند و گرفتار علاوه بر مشکلات معیشتی، گرفتار حیرت و جهل و مبتلا به فساد اخلاقی اند. (8)

حضرت در آخر کلام به زیبایی، وضعیت خانمان سوز فرهنگی در چنان جامعه ای را در قالب کوتاهی از کلمات بیان می کنند که هم می تواند از جمله علل به وجود آورنده آن وضع باشد و هم در بقا و تداوم آن، بسیار مؤثر بوده:

«نومُهُم سُهوُدٌ و کُحْلُهُم دموعٌ بارضٍ عالِمها مُلْجَمٌ و جَاهِلُها مُکَرَمٌ.»(9)

«خوابشان بیداری و سرمه چشمانشان اشک، آن جامعه ای که در آن آگاهان دهانشان دوخته و نادانان به تخت عزت نشسته باشند.»

به هر جهت حضرت به آنچه در یک تحقیق جامعه شناختی راجع به مفاسد اجتماعی لازم است و توجه به آن، مشکلات زیربنایی را حل می نماید، تصریح و تأکید نموده اند. از نظر حضرت امیر علیه السلام ، علت اصلی پیدایش این مشکلات، رویگردانی جوامع از تعالیم انبیاء و بی توجهی به صراط مستقیم تقواست. علی علیه السلام معتقد است برای رسوخ براهین و تعالیم انبیاء در گوش و دل مردم باید قسط و عدالت اجتماعی پیاده گردد. چرا که بر هم ریخته شدن تعادل اجتماعی، موجب ایجاد بسیاری از مفاسد است.

ب) منشأ اصلی فسادهای اجتماعی

قرآن رسالت انبیا را برقراری عدالت اجتماعی و اجرای قسط در جامعه می داند تا به این طریق مردم را برای وصول به بیّنات و استدلال های متقن قرآنی، مهیاتر سازد، به نظر می رسد قرآن عامل اصلی فسادهای اجتماعی را فساد اقتصادی و شکاف بین فقیر و غنی می داند. به وجود آمدن طاغوت های اقتصادی که آدمیان را از تخت عزّت بندگی خداوند، به ذلّت بندگی خود، سقوط می دهند، باعث می شود که آب از سرچشمه گل آلود شده و راه برای انحراف های متعدد بعدی هموار گردد.

از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام ، وظیفه عالمان دینی در مقام مصلحان اجتماعی، سعی و تلاش برای ایجاد موازنه ثروت و جلوگیری از تسلط اقتصادی عدّه ای خاص است.

البته روشن است که تقویت مبانی عدالت و مساوات برای وصول به این موازنه لازم و ضروری است و فرهنگ سازی با الهام از زلال وحی در متن جامعه و تصحیح اندیشه ها، در رسیدن به مقصد عدالت اجتماعی به متولیان بسی کمک می کند.

در حقیقت وجود ظلم و نبودن عدالت، همان چیزی است که در سایه شوم آن، میزان جرم و جنایت بالا می گیرد و در چنین جامعه ای با دسیسه ها و توطئه چینی ها و توسعه اسراف و اتراف ثروت اندوزان، مردم از حیات عقلانی فاصله خواهند گرفت. همانگونه که اگر این معنا به مردم قبولانده شود که دنیا از اقبال به فقیر نگون بخت رو برتافته و سرنوشت حتمی و همیشگی او، این گونه است!! و رفاه و آسودگی، حکم الهی و غیرقابل تغییر برای ثروتمندان است، می توان به راحتی فقرا را به وضع موجود، راضی نگهداشت و از شورش آنها در امان ماند، در بستر خزانه های مترفین به راحتی زراندوزی نمود و تکاثرطلبی را اشباع کرد. بر این اساس، نگهداشتن مردم در جهل و انباشتن ذهن آنها از تصورات غیر واقعی و مقدرات ساختگی، بهترین دستاویز و کم خرج ترین راه است. آنگاه چه نتایج غمبار اقتصادی و اجتماعی و حتی اعتقادی برای این مردم ببار خواهد آمد؟ این خود حدیث مفصلی است که این مقال را گنجایش آن نمی باشد و ما تنها به مختصری از آن نتایج اشاره می شود.

پس از آنکه مردم بسان قحطی زدگان در برهوت معنویّت به خانه ولایت پناهنده شده و درمان دردهای بی منتهای خود را در دستان علی علیه السلام و نفس طبیبانه او می جویند، حضرتش انگیزه خود را برای پذیرش حکومت، صرفا برقراری عدالت می داند یعنی آنچه که نتیجه آن، پرورش اندیشه ها برای بارور سازی تعادل در جامعه است. در حالی که بدون شک او مربّی بشریت و تربیت کننده نفوس انسانی است ولی چنانچه در مقدمه نیز گذشت، تربیت وارستگان در جامعه فاسد، کاری بس دشوار است:

«اَمّا والذی فَلَق الحَبَّةَ وَ بَرَأالنَّسمةَ لَولا حُضُور الحاضر ... وَ ما اَخَذَ اللّه ُ عَلَی العُلماءِ لا یقارُّوا عَلی کظّة ظالمٍ ولا سغب مظلومٍ لا لقیت حَبْلَها علی غارِبِها و لَسَقَیتُ آخرها بکأس اوّلها.»(10)

«قسم به آنکه دانه را شکافت و خلایق را آفرید، اگر بیعت شما و دراز کردن دست برای یاریتان نبود. و اگر خداوند از دانایان پیمان نگرفته بود که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند، هر آینه افسار شتر خلافت را بر دوشش می نهادم و پایان خلافت را به پیمانه خالی اولش سیراب می کردم.»

اصرار و عزم راسخ امیرالمؤمنین علیه السلام برای برپایی عدالت اجتماعی در جامعه تا حدی است که می فرمایند: «اگر حق مردم را مهریه زنانتان کرده باشید، آن را به اموال عمومی برمی گردانم.»(11)

بوجود آمدن نظام طبقاتی از جمله تبعات سوء و توابع ناگوار ظلم و بی عدالتی است. چنان که مقام معظم رهبری نیز به این معنا به خوبی اشاره کردند که به وجود آمدن طبقات اقتصادی غیر از مقوله بی عدالتی است.

تقسیم مردم به اصناف اقتصادی و وسیع شدن شکاف بین فقیر و غنی، بستری مناسب است برای پیدایش انواع جرایم اجتماعی و خلقیات ناروا. رفاه زدگی و بی دردی اقلیتی در جامعه و بی اطلاعی آنها از آن سوی کرانه فقر، خود عامل مولد نیازهای کاذب است - که طبعا راه های حلال و مشروع کسب درآمد برای ارضای خواسته های بی انتهایشان کافی نیست - و در نتیجه، رواج شغل های کاذب و مفاسدی از این دست است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فاصله زیاد طبقاتی را موجب آن می داند که اغنیا به دلیل فاصله شان از فقرا، عواطف انسانی خود را از دست می دهند و آدمیان را بندگان اقتصادی خود دانسته و تا حد ماشین و وسیله ای بی روح، تنزل می دهند، طمع و حرص را در جامعه جایگزین اخلاق فاضله می کنند و روح برادری و اخوت را در جامعه از بین می برد.

در روایت کوتاهی از حضرت به زیبایی به این معنا اشاره شده است:

«کَثْرَةُ السَّرفِ یُدَمِّر.»(12)

روحیه تکاثرطلبی و زراندوزی و اسراف سرمایه ها (ولو با قرار ندادن سرمایه ها در مسیر صحیح تولید) انسان را دگرگون می سازد و اخلاقیات مثبت را نابود می کند، چنانچه جامعه انسانی را هم تباه و هلاک می سازد. قرآن مجید می فرماید:

«اِذا اَرَدْنا أَن نُهْلِکَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسقُوا فیها فَحَقَّ علیها القَوْلُ فَدَمَّرناها تَدْمیرا.»(13)

«و ما چون بخواهیم اهل دیاری را (به کیفر گناه) هلاک سازیم، پیشوایان و متنعّمان آن شهر را امر (به طاعت) کنیم ولی آنها راه فسق و تبهکاری و ظلم را در آن دیار پیش گیرند (و مردم هم به راه آنها روند) آنگاه تنبیه و عقاب لزوم خواهد یافت و همه را به جرم بدکاری هلاک می سازیم.»

«مترفین» از ماده «ترف» است و به معنای غوطه وران در عیش و کامیابی و اسراف در اموال است. این روحیه، در نهایت، موجب هلاکت و نابودی جوامع می شود و جلوی هر گونه اعتلا و پیشرفت را می گیرد.

پیدا شدن شخصیت های کاذب، نتیجه این رفاه زدگی بدون قاعده است: «یا اَیها الناس مَنْ کَثُرَ مالُهُ رأَسَ.»(14)

«کسی که مالش فراوان شد، ریاست را حق خود می داند.»

سلطه اقتصادی بر دیگران نیز از لوازم این امر است. یعنی در دست گرفتن قدرت اقتصادی صرفا از طرف کسانی که حقوق دیگران را به رسمیت می شناسند، مایه بقای جامعه است و قرار گرفتن این قدرت در دست افراد ناآشنا با حقوق دیگران موجب هلاکت و سقوط است. به همین جهت از نظر قرآن مجید و امیرالمؤمنین علیه السلام ، هلاکت اجتماعی انسان و اقتصاد ناسالم یعنی تباه نمودن حرث و نسل به وسیله زراندوزان و زیاده خواهان صورت می گیرد. لذا قرآن کریم می فرماید: «اذا تَولّی سَعی فِی الاَْرض لِیُفسِد فیها و یُهْلِکَ الحرث و النسل و اللّه لایحب الفساد.»(15)

دنیا طلبان فرصت طلب چون از حق روی برمی تابند تمام تلاششان فساد در زمین و به هلاکت افکندن کشاورزی و آبادی زمین و نسلها خواهد بود.

«مَنْ یَستأثِرُ مِنَ الاَموالِ یُهْلِک.»(16) «کسی که اموال را به خود اختصاص دهد، تباهی ایجاد می کند.»

حضرت می فرمایند: «اگر جامعه مبتلا به این بلا، (نظام طبقاتی) باشد، باید اُمرا و متولیان اداره آن در مقام قانون گذاری و اجرا، عدالت اجتماعی را در نظر بگیرند.» چنانچه در نامه معروف حضرت به مالک اشتر نخعی آمده است:

«وَلْیَکُنْ اَحَبُّ الاُمورِ اِلیکَ ... اَهَمُّها فِی العَدْلِ...» «ای مالک؛ دوست داشتنی ترین امور در نزد تو بایستی گسترده سازی تحقق عدالت باشد.» و سپس فلسفه این سخن را به زیبایی بیان می دارند که اگر خواص جامعه و اقلیت مرفه از تو راضی باشند، در حالی که عموم مردم از اداره حکومت ناراضی باشند، رضایت آنان در حفظ کیان حکومت تو سودی نخواهد بخشید. ولی اگر اکثریت از تو راضی باشند، ناراحتی و خشم طبقه خاصّه به تو ضرری نخواهد زد:

«فأنّ سُخطَ العامة یُجْحَفُ بِرضی الخاصّه و اِنَّ سُخْطَ الخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مع رضی العامة.»(17)

پیامدهای ناگوار:

مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای - دام ظله العالی - در فرمایشات روشنگرانه و بلیغ خود در تاسوعای حسینی فرمودند «کار دشمن به شبهه انداختن و غبارآلود کردن فضا برای بهره گیری است. دشمن به اصلاحات علاقه ای ندارد.»(18)

در واقع ایجاد فضای فکری مسموم با درانداختن شبهات، مسیر همواری برای اصلاحات آمریکایی بوجود می آورد. در اشاعه و گسترش شبهات و کاستی های افراد یا نهادهایی که می توانند در مقابل این شبهات، قیام علمی نمایند، آنچه به غارت می رود، یافته ها و باورهای دینی مردم و سقوط آنها از جزمیّت امت است و این خود یک استحاله فرهنگی در جامعه ای است که دین با فرهنگ آنها در آمیخته است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شبهه را به فتنه ای تعبیر می کنند که در پهنه خود، با تلألو کاذبش دیدگان حق بین را کور می کند.

«فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمالَها عَلی لُبْسَتِها فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طالَمَا أَغْدفَت جلابیبها و أغشت الابصار ظلمتها»(19)

«از شبهه و در هم آمیختن حق و باطل بپرهیز چرا که این فتنه دیرزمانی است که پرده هایش را به چهره افکنده و تاریکیش دیده های بینا را نابینا کرده است.»

و گویاتر آنکه توطئه ایجاد شبهات، عامل رسیدن به اهداف شیطانی غیر اصلاحی است. این کلام حضرت، خطاب به عمّار یاسر است پس از آن که بحث و گفت و گوی وی را با مغیرة بن شعبه - منافق سیاه دل مدینه - شنید:

«دَعه یا عمّار فانّه لزمْ یأخُذْ مِن الدّین اِلاّ ما قارَبَهُ مِنَ الدُنیا وَ عَلی عَمْدٍ لبس عَلی نَفْسِهِ لِیَجْعلَ الشُبهات عاذرا لِسَقطاتِهِ.»(20)

«ای عمّار! او را واگذار، چرا که او از دین چیزی نگرفته مگر آنچه که او را به دنیا نزدیک کند و عملاً خود را به شبهه ها در انداخته تا آنها را عذرخواه خطاهای خود قرار دهد.»

اگر ظهور بدعت ها و نوآوری ها در عرصه اندیشه به سرچشمه های زلال و حیاتی، متصل نباشد خود از جمله مفاسد مهم اجتماعی است. عرصه اندیشه و عمل، هیچ گاه از یکدیگر جدا نیستند. امام علی بن ابی طالب علیه السلام چنین معضلی را نتیجه راهکارهای غلط حاکم بر جامعه می دانند که به طرق مختلف، صحنه را از روش های صحیح دینی خالی می نمایند و راه را برای احیای چنان بدعت هایی فراهم می آورند:

«اِنَّ شَرَّ الناسٍ عِنداللّه ِ اِمامٌ جائِر ضُلَ و ضَلَّ بِهِ فأماتَ سنةً مأخوذةً وَ احیا بِدْعَةً مَتْروکَةً.»(21)

«همانا بدترین مردم نزد خداوند، حاکم ستمکاری است که خود گمراه باشد و به وسیله او دیگران نیز گمراه گردند پس او روش های در دست عمل را می میراند و بدعت های متروک را زنده می کند.»

جایگاه خواص در ساختار اجتماعی

اگر مفاسد از طریق زر و زور و تزویر در جامعه نهادینه شوند، اصلاح به مراتب برای نظام جدید مشکلتر خواهد بود. از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا زمامداری امیرالمؤمنین علیه السلام مدت کافی در اختیار دین ستیزان عقل گریز بود تا مردم را از تعالیم نبوی رویگردان کنند و در سایه این رویکرد، آنان را به بسیاری از خطاها مأنوس سازند. مفاسدی که در جامعه قبل از حکومت حضرت امیر علیه السلام به صورت فرهنگی عمومی در آمده بود فضا را آن چنان مسموم نمود که به جز اندکی از یاران حضرتش، کالای معنویت و ارزشمداری از سوی خواص در بازار دنیاطلبی به معرض فروش گذارده می شود و در این شرایط به راحتی نمی شود فضایی فراخناک و بستری هموار برای اصلاحات به دست آورد، این کلام به روشنی به معنای فوق دلالت می کند:

«لو قَدِ استَوَت قَدَمَایَ من هذه المداحض لَغیَّرت اشیاء.» (22)

«اگر دو پایم از این لغزشگاه ها که جامعه و گردانندگان آن به وجود آورده اند نجات پیدا کند و ثابت گردد، چیزهایی را تغییر خواهم داد.»

از این قرائن و سایر تصریحات کلام حضرت برمی آید که قومیت ها و موضع گیری های نژاد پرستانه ای که به برکت زحمات توان سوز پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله به فراموشی سپرده شده بود جان گرفته و نه تنها تمام ارکان خلافت و حکومت را در نوردیده، بلکه در معاشرت ها و مواجهات عمومی مردم هم نمودار گشته است. در اثر بروز این ناهنجاری های اجتماعی، طبیعی است که احساسات عالی انسانی و عواطف جوشان بشری از جامعه رخت بربندد. چنانکه از دست دادن روحیه تلاش و جدّیت، به دلیل رفاه زدگی و آسوده خواهی خواص جامعه و استمرار فقر و کاستی های زندگی در عامه مردم، مفسده دیگر جامعه زمان حکومت حضرت علی علیه السلام بود که در هر جامعه دیگری نیز ممکن است به وجود آید. دنیاطلبی خواص جامعه، کار را به جایی رسانید که نه تنها میثاق های اجتماعی بلکه پیمان های الهی و نوامیس دینی نیز به مداهنه و مبایعه گذاشته شد و کیسه های زر در تداول و رد و بدل شدن هایشان، اصول روشن فکری و اعتقادی را به قربانگاه فرستاد. بر همین اساس است که حضرت ابی عبداللّه علیه السلام با روشنگری خود هم حرکت خونبار قافله اهل بیت را تفسیر می کنند و هم خط اصیل خداخواهی را برای هر آزاده ای در طول تاریخ معلوم می نمایند و می فرمایند: «اگر تمام راه های آسمان و زمین را بر من ببندند، دین خدا را با آنها معامله نمی کنم.» و این تنها راه رهروان حسینی است: «لایُباع مِثْلی مِثلُک» دعوای حق و باطل، منازعه قومی دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه نیست، بلکه تقابل تفکر حسینی با تفکر مسرفین و مفسدین است که بر سر سفره «تساهل در حق دین» نمی نشینند.

رفع تمام این فتنه ها و مفاسد نیز تنها از طریق تلاش و جدیت هر دو گروه خواص و عوام ممکن است. بر این اساس حضرت در مقام توبیخ می فرمایند.

«ما تَنْتَظرونَ بِنَصْرِکُمْ وَ الجَهادِ عَلی حَقِکُمْ.»(23)

«برای پیروزی و کامروایی منتظر چه هستید. آیا غیر از تلاش خودتان از طریق دیگری می توانید حق خود را باز یابید؟!»

این روحیه، خود، نتیجه دیگری دارد و آن آفرینش توقعات بیجا در وقتی است که دست والی گشاده تر است و انتقادهای غیر سازنده و نق زدن های فراوان برای فرار از مسئولیت ها زمانی که وقت گرفتاری است، که امام علیه السلام در موارد متعددی این روحیه آزار دهنده را متذکر شده اند:

«و اِنْ اجتَمَعَ النّاسَ علی اِمامٍ طَعَنْتُمْ و اِن أُجِئُتْم الی مُشَاقَّةٍ نَکصْتُمْ.» (24)

«اگر مردم اطراف پیشوایی گرد آیند، شما زبان به طعن و گله می گشایید - و با هیاهو امر امامت جامعه را مشوش می نمایید - و وقتی یک سختی و گرفتاری پیشامد می کند، پیمان ها را فراموش کرده و راه سستی را در پیش می گیرید.»

«اَیَّتُها الفِرْقَةَ الّتِی اِذَ أَمَرتُ لم تُطِعْ و اذا دعوتُ لَمْ تُجِبْ.» (25)

«ای گروهی که تا دستوری صادر می کنم، اطاعت نمی کنید و زمانی که شما را دعوت به همکاری و تعاون می کنم، پاسخ نمی گویید.»

سست عنصری و کم همتی مفسده ای دیگر در بین مردم است که با وجود آن، قدرت و صلابت به وجود نمی آید. در حالی که حق برای تکیه زدن بر اریکه عزت، به این قدرت و سطوت احتیاج دارد. ولی امیرالمؤمنین علیه السلام از این معنا سخت در ناراحتی و نارضایتی است آن چنان که از زندگی اجتماعی با مردمش احساس ناراحتی می کند و تا مادامی که آنان فقط ادعای یاری دارند، امید به افزایش قدرت ندارد.(26)

عجیب است که دستگاه باطل از نظر کارکردهای اجتماعی به گونه ای است که اگر بخواهد لشکری برای مقابله با حق فراهم آورد، به راحتی می تواند از میان اوباش و افراد فاقد شخصیت انسانی و با کمترین مخارج! سپاه عظیمی تشکیل دهد چرا که همواره در جوامع کسانی که فلز وجودشان نابابتر از آن است که به بهایی گزاف خریداری شود، وجود دارند و سیاهی لشکر باطل کاران خواهند شد. ولی حق طلبی که با آن هیچ گونه کژی و اعوجاج همراه نباشد به حدی که اهداف وسیله را هم توجیه نکند، راه مرارت باری است که جذبه آن، قلب های پولادین و دستهای بیضایی را گرد آوری می کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام شگفتی خود را از این امر نمایان کرده و می فرمایند:

«اَوَلَیسَ عَجَبا اَنَّ مُعَاویَةَ بدعوالجُفَاةَ الطَّغَام فَیَتَّبِعُونَهُ علی غیر مَعُونَةٍ و لاعَطَاءٍ و أَنَا ادعُوکُمْ و انتم تَرِیکَةُ الاِسلامِ و بقیَّةُ النّاسِ - الی المَعُونَةِ او طَاِئفَةٍ من العَطَاءِ فَتَفَّرقونَ عَنِّی و تختلفون علیَّ.»(27)

آیا این شگفت آور نیست که معاویه خبیث، این جفاپیشگان اوباش را دعوت کند و آنها بدون انتظار بخشش و کمکی متابعتش کنند؟ اما من با اینکه شما بازماندگان اسلام و خلف مسلمانانید، به کمک و عطایا دعوتتان می کنم، ولی از گردم پراکنده می شوید و راه تشتت و تفرقه را پیش می گیرید؟

آری بدترین مفسده آن است که مردم به حکومتی فاسد و حاکمی نابکار تن دهند و مربیان خود را از این افراد خبیث و مزوّر انتخاب کنند. «اَقرَبُ بِقَومٍ مِنَ الجَهْلِ باللّه قائِدُهُمْ مُعاوِیةَ و مُوَدِّبُهم ابن النابغة.»(28)

اگر چنان ظالمی بر مردم حکومت کند، چنانچه گذشت جامعه را با خود به سراشیبی سقوط می کشاند آن چنان که مستان عربده کش، جماعت نادانی را وادار می کنند با تکبیر، قرآن ناطق را ذبح کنند و بر این قربانی هلهله نمایند.

در حالی که جامعه به این درد مبتلاست، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «درد امام عادل از آنچه گذشت، جانکاه تر است. چرا که دو بلای بزرگ اجتماعی فرا روی اوست.»

اول ساده اندیشانی که با ابراز محبت های گذشته از حد و دلسوزی هایی که مورد تأیید عقل و منطق صحیح نیست، چهره ای غیر واقعی برای حاکم عادل ایجاد می کنند و در واقع، راه را برای تکفیر و تفسیق حاکم از جانب اراذل جامعه هموار می نماید.

دوم کسانی که از شدت کینه و بغض، راه دشمنی بر امام می گشایند و هر دو گروه، بر مسیر حق حرکت نمی کنند.

و این هر دو عوامل مهمی در بستر سازی انحراف مدار رهبری جامعه هستند.

«سَیُهْلک فِیَّ صنفان مُحِبٌّ مُفرِطٌ یَذهَبُ به الحُبُّ اِلی غَیْرِ الْحَقِّ و مُبْغِضٌ مُفْرِطُ یَذْهَبُ به البُغض الی غیر الحق و خَیُر الناسِ فِیّ حالاً الاوسط فَاَلْزِموُهُ.» (29)

از نظر امیرالمؤمنین علیه السلام اگر جامعه ای در عین برخورداری از حاکم یا مسئولی که دارای چهار خصوصیت خیرخواهی، دلسوزی، دانش و تجربه(30) باشد، از بیعت او دست بردارد، فقط حسرت درو می کند و ندامت برمی چیند، و در واقع، به دلیل استهلاک قوا و سرمایه های انسانی و ذخیره های مالی، باید برداشته های پیشین خود، آه ندامت برکشد.

از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام هر کدام از محورهای چهارگانه فوق به حد وصف ناپذیری در پیشرفت و ترقی جامعه مؤثرند و مجموع آنها بالاترین اهرم دستگاه حاکم عادل است.

بعضی از مفاسد اجتماعی مربوط به دوائر دولتی و دستگاه های اداره حکومت است که در کلام حضرت امیر علیه السلام کاملاً به آنها اشاره شده است. نامه حضرت به مالک بن اشتر نخعی، بهترین سند برای تحقیق و پژوهش در این راستاست. در این زمینه می توان به یکی از موارد آن که به نظر می رسد مجرای مفاسد دیگری قرار می گیرد اشاره کرد و آن، انتخاب افراد برای پست های کلیدی از بین کسانی است که در دستگاه ظالمان، معاونت و وزارتی داشته اند؛ آنان که با فساد اداری خو کرده و مردم از آنها خاطره خوشایندی ندارند. استفاده از این گونه افراد در نظامی که رسالت اجرای عدالت را به دوش می کشد، در واقع، راه را برای رواج همان شیوه های گناه آلود و یا حداقل دوام همان بوروکراسی خسته کننده و ملال آور هموار می کند.

«اِنَّ شَرَّ وزرائِک مَن کان لِلاَشرارِ قَبلَکَ وزیرا.... فَاِنَّهم اَعوانُ الاثَمَهِ وَ اخِوانُ الظَلَّمَةِ.»(31)

«همانا بدترین وزیر تو کسی است که برای فرمانداران پلید قبل از تو هم وزیر بوده است. آنان یاران گنهکاران و برادران ظالمان هستند.»

اصلاحات اجتماعی یا ارزش های اسلامی

مقام منیع ولایت در خطبه روز تاسوعا در کلام مبسوطی فرمودند: «ما اصلاح اداری لازم داریم، اصلاح اقتصادی لازم داریم، اصلاح قضایی لازم داریم، اصلاح امنیتی لازم داریم، اصلاح در قوانین و مقررات لازم داریم.... انقلاب، ما را به ایجاد این اصلاحات امر می کند و فرمان می دهد.»

طبیعی است توجه به مواردی که باید در آن اصلاح صورت گیرد و یا اصلاحاتی که مردم در فضای انقلاب اسلامی، توقع جریان آنها را دارند، یک ضرورت است و هر شخص اعم از حقیقی و حقوقی به نوعی با مصادیق آن مواجه بوده و ملزم به رعایت آن است.

نکته بسیار مهمی که در زمینه اصلاحات اجتماعی، در کلمات حضرت علی علیه السلام به چشم می خورد و دقیقا با حال ملتی که با انقلاب خود، نظامی طاغوتی را دگرگون کرده اند تناسب دارد این است که متولیان حکومت به توقعات مردم و آنچه به امید آن نظامی را واژگون و حکومتی را متغیر نموده اند توجه داشته باشند.

دولت ها باید از دگرگونی نظام های حکومتی عبرت بگیرند و اقبال مردمی را به یک دولت و یا رویگردانی آنان را از دولتی دیگر، دلیل بر کفایت یا بی کفایتی آن نظام در تحقق خواسته های انسانی و مشروع بدانند و خود، این پشتوانه عظیم را از دست ندهند:

«ثُمَّ اعْلَمْ یا مالَکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ اِلی بِلادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْها دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَّجَوْرٍ وَ أَنَّ النّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ اُمُورِکَ فی مثل ما کُنْتَ تَنظُرُ فِیهِ مِنْ اُمُورِ الْوُلاةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ ما کُنتَ تَقُولُ فِیهِمْ.» (32)

«ای مالک! آگاه باش که تو را به شهرهایی روانه کردم که پیش از تو فرمانروایانی در آن به عدالت و ستم حکومت کردند و مردم به وضع تو به همان صورت می نگرند که تو به حاکمان پیش از خود می نگریسته ای و همان را در حق تو می گویند که تو در باره حاکمان گذشته مصر می گفته ای.»

اگر این پشتوانه مردمی در اختیار دولت ها نباشد، حتی اگر سکان دار آن نظام، علی بن ابی طالب علیه السلام باشد، مشکلات از میانه برداشته نمی شود اما انحراف مردم از نظام ولایی حکومت حیدری، بی منطق ترین انحراف عالم بود. چرا که در آن جامعه ساده که ترفندهای فریبکاری و تزویر امروز مرسوم نبود، مسیر حکومت را از شخصی گرانمایه مانند علی بن ابی طالب علیه السلام که تمام بلاد اسلامی با خدماتش آشنا بودند، منحرف کرد و به سمت دیگران گسیل داشت. در حالی که همه می دانستند موقعیت و تأثیر این شخصیت نفیس برای حکومت و زمامداری، مانند تأثیر سنگ آسیاب برای آسیاب است و حکومت بدون علی علیه السلام کارآمد نخواهد بود.(33)

ولی وقتی مردم به هر دلیل حاکم را تنها گذارند به حکومت او فیصله داده می شود. لذا حضرت در کنار بیان مشروعیت حکومت ولی خدا بر این مقبولیت مردمی تأکید ورزیده و می فرمایند: «اقبال شما به من و وعده یاریتان مرا در این امر ترغیب می کند.»(34)

گرچه این اقبال به دلایل متعدد دیری نپایید، چرا که تحت تأثیر نظام های تکاثری و زراندوزی، موازنه ثروت به هم خورده و در بستر ظلم و بی عدالتی مفاسد اعتقادی و فرهنگی نیز رواج می یابد، به گونه ای که حکومت در همان آغاز راه با سه جناح مخالف و خشن مواجه می گردد که هر یک به نوعی از عدالت آن رادمرد الهی زخمی خورده بودند و شعله های جدال و خصومت آنها فرصتی برای پاکسازی فرهنگی به حضرت نداد، آن چنان که شهادت آن حضرت نیز در سکوتی بهت آور فرو رفت!

بسیار شایان توجه است که حضرت آیت اللّه العظمی خامنه ای «دام ظله الشریف» نیز در خطابه شیوا و بلیغ خود به روشنی به همین معنا اشاره نموده اند:

«یک ملت انقلابی و هشیار به طور دایم نگاه می کند تا ببیند فسادهایی که از قبل در میان او مانده کدام است.... تا آنها را اصلاح کند.»(35)

بایستی اذعان داشت که بحث اصلاحات در زمینه های مختلف قابل بحث است لکن به دلیل وسعت کلمات حضرت در این زمینه و عدم امکان پرداخت به تمام موارد آن در این فرصت اندک، به عنوان نمونه به مواردی محدود اشاره می نماییم.

اصلاحات اقتصادی

یکی از مهمترین اصلاحات، اصلاحات اقتصادی است که با برپایی آن بسیاری مفاسد از اجتماع رخت بر می بندد و چنان چه گذشت، از منظر دین، هر گونه سلطه مالی و طاغوت سازی اقتصادی غیر مجاز است. از آنجا که مال و سرمایه دارای دو جریان سالم (در محدوده یک نظام صحیح مالی) و جریان استهلاکی غیر سالم که سرمایه ها جذب تولید نمی شود و این امر از خصایص نظام های زیاده طلب و تکاثری است، می باشد. چگونگی توزیع ثروت در بین مردم مهمتر از کمیت مال موجود در اجتماع است و همین طور کمی یا زیادی نقدینگی نه تنها ملاک اقتصاد سالم یا اقامه عدل در جامعه نیست بلکه کیفیت صحیح جریان آن در مجاری قدرت و ثروت است که این صلاح را به دنبال می آورد.

اگر ملاک فعالیت های اقتصادی در جامعه ای تجمع ثروت و نقدینگی و کمیت مال باشد، روش های مبتذلی چون ربا، احتکار، گران فروشی، کم فروشی.... رواج خواهد یافت و بر عکس، اگر معیار کیفیت صحیح باشد انفاق، تعاون، رعایت حقوق واجب مالی و مالیات های دینی بین مردم رواج می یابد و تلاش و وجدان کاری ارزش تلقی خواهد شد.

اگر این برنامه اقتصادی، با هدف تحقق عدالت اجتماعی، در سر لوحه کار متولیان اقتصادی قرار گیرد طبقات اقتصادی به وجود نخواهد آمد تا حدی که فاصله فقیر و غنی روز بروز بیشتر شود. بلکه اغنیا در جریان زندگی فقرا قرار خواهند گرفت و این همراهی و آگاهی موجب تهییج احساسات و در نتیجه، ترویج اخلاق فاضله و نیکو می گردد. نظام مصرفی جای خود را به دنیای فراخ و رضایت آور قناعت می دهد و روح اخوت و برادری که از نظر قرآن از زیباترین دستاوردهای اجتماعی حرکت پیامبران است، در اجتماع بیدار می شود.

خداوند، جامعه بیمار را جامعه ای می داند که در آن دشمنی ها و عداوت ها، آرامش روانی افراد را سلب نموده اند و در نتیجه یکی از اهداف بلند انبیا را تألیف و گره خوردن قلوب مسلمین می داند.

«وَ اذْکُرُوا اِذْ کُنْتُمْ اَعداءً فَالَّفَ بَین قُلوبِکُمْ فَاَصْبَحتُم بِنِعْمتِهِ اِخوانا.»(36)

در چنان جامعه ای تلاش کارگزاران نظام اسلامی برای احقاق حق ضعیف، یک اصلاح بزرگ اجتماعی است: «اَلَّذِلیلُ عِنْدیِ عَزیزٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.» (37)

«ضعیف در نزد من عزیز است تا حقش را از ظالم بگیرم و قوی برایم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم.»

از سوی دیگر، سیطره روابط نادرست بر مناسبات اقتصادی به گونه ای که برنامه ها را تحت تأثیر قرار دهد، منجر به حیف و میل شدن بیت المال شده و حکومت را به فساد وصف ناپذیری می کشاند.

و هر چقدر حاکم، وزیر و وکیل تحت فشار این روابط باشند نباید آنها را بر حکم خداوند ترجیح داده و اصل مساوات را که یک معروف و اصلاح بزرگ اجتماعی است قربانی روابط نمایند. حال اگر متولیان امر ببینند که در جامعه این اصل مبتنی بر کرامت انسانی اجرا نمی شود باید برای تحقق آن قیام نموده و آن عواملی که باعث تضعیف یا از بین رفتن رعایت آن شده اند بخشکانند.

جریان جناب عقیل بن ابی طالب برادر حضرت امیر علیه السلام در این راستا معروفتر از آن است که نیاز به تفصیل داشته باشد، ولی نکته قابل توجه این است که حضرت با عباراتی گویا و پس از توصیف وضعیت رقت انگیز عقیل و اوضاع دردناک معیشت وی ترجیح او را بر سایران، دین فروشی و بی اعتنایی به فرامین الهی می داند. به عبارت دیگر، طرف حساب خود را قبل از مردم و حقوق آنها، خداوند و رسالت نبوی می شمرد. آگاهی از توصیفات حضرت، اهمیت اجرای عدالت و رفتار حضرت را بیش از پیش معلوم می کند:

«واللّه لقدَ رأیتُ عقیلاً و قد أَملق حَتّی استماحنی من برّکم صاعا و رأیت صبیانه شعث الشَّعور غبرالالون من فقر هم کانما مودت وجوههم بالعظلم وعاودنی موکدا وکرر علی القول مرددا فاصغیت الیه سمعی فظن انی ابیعه دینی....»(38)

خلاصه ترجمه آن است که شدت فقر بر عقیل فشار آورد تا آنجا که از من به طور مکرر و با اصرار درخواست کند از حق شما اندکی گرفته و به او ببخشایم در حالی که فرزندان او را می دیدم که پریشان مو از شدت فقر رنگ به رخسار نداشتند. عقیل گمان می کرد که خدای خود را به او و روابط برادری می فروشم (در حالی که چنان نشد).

بر همین اساس، یکی از اصلاحات مهم در سرلوحه وظایف یک نظام انقلابی که بر بی عدالتی شوریده است، استرداد اموالی است که از طرق غیر قانونی و یا روابط خاصی در خزانه های فردی به ارقام میلیاردی مبدل شده اند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام توبیخ نظام اداری قبل از خود می فرمایند: یکی از نقایص بزرگ حکومتِ خلیفه سوم حیف و میل بیت المال و بذل و بخشش های غیر قانونی به خویشان و دوستان بوده است:

«.... قام معه بنوابیه یخضمون مال اللّه خضم الابل نبته الربیع.... الی ان اجهز علیه عمله»(39)

«دودمان پدری او به همراهی او برخاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع می خورد، به غارت بیت المال دست زدند. در نتیجه این اعمال کارش را ساخت.»

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید:

«عثمان همه غنایم آفریقا را از طرابلس تا طنجه به عبداللّه بن سعد بن ابی سرح داد بدون آنکه کسی از مسلمانان را با او در آن غنائم شریک نماید.»(40)

بخاری در صحیح کتاب الجهاد، باب برکة الغازی فی ماله - ج 5 ص 21 می گوید: (41)

«زبیر یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره، یک خانه در کوفه و یک خانه در مصر داشت. او دارای چهار زن بود که سهم هر یک از زنان، پس از کسر ثلث آنها، یک میلیون و دویست هزار بوده است.» (42)

سعد بن ام یحیی بن طلحه می گوید: «موقعی که طلحه کشته شد دو میلیون و دویست درهم و اراضی و اشجارش به ارزش سی میلیون درهم در نزد خزانه دارش موجود بوده است.»(43)

حضرت امیر از وظایف دولت خود می دانست که تمام این اموال را به اموال عمومی برگرداند و در واقع تمام مالکیت های از این دست را غیر قانونی اعلام نمود و با شجاعت تمام آنها را مسترد نمود. جالب آن است که تمام آن بذل و بخشش ها نتوانست حکومت عثمان را نگه دارد و بلکه مایه سقوط و شکست حکومت وی شد و آنان که روزی او را بر اریکه قدرت دیدند و کف زدند، بر پیکرش تیغ کشیدند و چه زیبا فرموده است امیر سخن:

«مَن ضاق عَلیه العَدلُ فَالجَورُ علیه اَضَیقْ.»(44)

«کسی که عدالت برای او تنگی بیاورد، ستم برای او تنگ تر است.»

اصلاحات اداری و قضایی

حضرت امیر علیه السلام با اصرار زایدالوصفی، سعی در تعویض مهره های باطل و قرار دادن افراد صالح بر سمت های اداری و قضایی دارد که به ذکر دو شاهد در این زمینه اکتفا می شود:

حضرت با اشاره به لزوم مبارزه با منشأ فساد در بخش عظیمی از بلاد اسلامی، یعنی مبارزه با معاویه، در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری، کارگزار خود در بصره می فرمایند:

«سَاَجْهَدُ فی اَن اُطَهِّرَ اْلاَرْضَ مِن هذَا الشَّخْصِ الْمَعْکُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْکوُسِ حَتّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ من بَیْنِ حَبِّ الْحَصِیدَ.»(45)

«من به زودی تمام تلاش خود را می کنم تا زمین را از این شخص وارونه و کالبد سرنگون پاک سازم تا آن گاه که سنگریزه ها از میان دانه های درو شده بیرون برود.»

آدمی که واقعیت وجودش وارونه شده باشد و به جای حکومت فطرت بر طبیعت او، نفسانیت بر سرزمین وجودش حکم براند، صلاحیت اداره اجتماع را ندارد، انسانی این چنین، جامعه اطراف خود را وارونه می خواهد و تمام تلاش خود را می کند تا حق و باطل در جامعه جابه جا و واژگون گردد. چنانچه معاویه در طی چند دهه حکومت خود سوار بر اسب های زرین و ثروت های باد آورده آن چنان حق را به جای باطل و باطل را به جای حق کشانید که خطبا بر منابر در سرتاسر شامات به قصد قربت، به علی بن ابی طالب علیه السلام ، ولی خدا، دشنام می دادند و این معنا نیز به سکوت برگزار می شد. سپس کار به جایی رسید که فرزندِ او در مقام خلیفه مسلمین ادعا می کرد که بنی هاشم با مملکت داری بازی کرده اند؛ نه پیغامی در کار است نه پیغامبری!

مورد دیگر، در رابطه با اصلاحات قضایی است، آنجا که امام ابوالاسود دوئلی را متولی امر قضاوت نمود و پس از مدتی وی را عزل کرد. او از حضرت سؤال نمود که چرا مرا عزل کردی در حالی که خیانت یا جنایتی مرتکب نشده بودم. امیرالمؤمنین در پاسخ فرمودند:

«اِنّی رَاَیْتُ کَلامُکَ یَعْلُو کَلامَ خَصْمِکَ.»(46)

همانا دیدم سخن تو بلندتر از سخن دشمنت بود (و صدای خود را بر متهم بلند نمودی). به نظر می رسد همین حدیث به تنهایی بر اهمیت اصلاحات قضایی کفایت می کند گرچه در این زمینه ارشادات آن حضرت بسیار قابل توجه است.

اصلاحات اخلاقی با بردی کلان و اجتماعی

حضرت امیر علیه السلام در جای دیگر، از هنجارهای اجتماعی نام می برند و می فرمایند تا مادامی که جامعه اسلامی به چنان خصوصیاتی مسلح باشد آسیب نمی پذیرد و از اوج کرامت به زیر نمی آید ولی اگر رعایت نشود چنان انحطاط و سقوطی منتظر آنان است که مایه عبرت آیندگان است:

«فانظر کیف کانوا حیث کانت اِلاملاء مجتمعة والاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة و الایدی مترادفة و السیوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة الم یکونوا اربابا فی أقطار الارضین و ملوکاعلی رقاب العالمین»(47)

به منظور ترجمه این عبارت، فهرستی از آنچه به عنوان اصلاح در این عبارت آمده است بیان می کنیم:

یکدلی و صفا، اعتدال روحی و پرهیز از افراط و تفریط، تعاون و وحدت، شمشیرهای آخته و آماده رزم با آهنگی وحدت آفرین، شناخت همه جانبه و بصیرت، هدف یگانه و تصمیم های در هم پیچیده تمام اینها از مصادیق صلاح اجتماعی است که مکمل یکدیگر و عزت آفرین است.

در جامعه ای که این معروف ها اجرا می گردد و والی حق مردم و مردم حق والی را بجا می آورند حق، عزیز است و ارزش های دینی حاکم اند.

نتیجه عزت حق و اجرای ارزش ها دو چیز است:

یک: دولت و حکومت در سایه این فضایل اجتماعی باقی خواهند بود.

دو: چشم طمع دشمنان نسبت به آنها کور خواهد گردید. (48) یعنی همان امنیت ملی و عدم تشنج در مرزهای اقلیمی.

چنانچه یکی از مهمترین اصلاحات در جامعه، زنده نگهداشتن ارزش های گذشته و افتخارات و فداکاری های ایثارگران است که ملت شریف ایران پیروی از امام متقین و مصلح بزرگ بشریت را نباید از یاد ببرد. امام علی بن ابی طالب در حالی که برای بار دوم آماده رزم با سپاه معاویه و درصدد تجهیز لشکری است، یاد دلاوران صفین را گرامی می دارد و اهداف بلند آنان را به بازماندگان گوشزد می کند:

«ماضرَّ اِخوانَنا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِماؤُهُمْ بِصِفِّینِ ان لاّیَکُونُوا الْیَوَمَ اَحْیاءً.»(49)

برادران ما که در صفین به شهادت رسیدند از اینکه امروز در دنیا نیستند چه زیانی کردند از اینکه امروز زنده نیستند (کنایه از این که خوشا به حال آنان که از جهان رفتند و چنین روز را ندیدند.)

«قد و اللّه لقوااللّه فوفاهم اجورهم.»

قسم به خدا که (هدف آنان ملاقات خدا بود) و به این لقاء و دیدار رسیدند. خداوند هم به طور کامل به آنان پاداش داد.

و بعد با آه و افسوس از بزرگان و اصحاب شهیدش یاد می نماید:

«این اخوانی الذین رکبوا الطریق؟ این عمار؟ این ابن تیهان؟ این ذوالشهادتین؟»

کجایند برادرانم، آنان که راه حق را طی نمودند و سوار بر طریق هدایت بودند؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟

کلام آخر

احیای قانون در جامعه، بزرگترین اصلاح اجتماعی است چرا که عدالت در جامعترین تعریفش یعنی «رفتار مطابق قانون» نوامیس خلقت و قوانین، چه در چهره تکوینی آن و چه در زیبایی های تشریعی، مطابق حکمت متعالی خداوند بوده و رعایت آنها، یعنی هماهنگی با نظام متعالی است.

طبیعی است هر گونه قانون گریزی، خلاف عدالت و در نهایت موجب تشویش در زندگی بشر است. متقابلاً اگر همه آحاد جامعه خود را موظف به رعایت آن بدانند خدمات دیگر آنها نیز به ثمر خواهد نشست. در جامعه متعادل و قانونمند، مردم وظایف متعددی در پیش رو دارند که به بعضی از آن موارد در جملات قبل اشاراتی رفته است و اینک کلام خود را با ذکر کلامی دیگر از امیرمؤمنان در ذکر وظایف مردم به پایان می بریم.

حضرت امیر علیه السلام در خطبه 178 تلاش در سایه وحدت را برای یک جامعه صالح و پویا ضروری می دانند و می فرمایند: «این تلاش و اتحاد را یا باید دین واحد و اعتقادات هماهنگ بیافریند و انگیزه وصول به حق مردم را در یک صف قرار دهد و از تشتت بپرهیزاند و یا حداقل حمیت، غیرت و مردانگی بر اساس انگیزه های انسانی به حریت برای دفاع از حریم خود وادارد.»

شاهد عینی این کلام حضرت موفقیت های چشمگیر و غیرت آفرینی است که مردم ما در سایه باورهای دینی خود در طول دو دهه از انقلاب اسلامی و به خصوص سال های دفاع مقدس بدست آوردند.

این اعتقادات در مواقع حساس بارها و بارها مردم را به صحنه دفاع از تمامیت انسانی و اسلامی خود کشانده است. گاهی عشق و علاقه و اعتقاد آنها به دین مبین اسلام، صدای رسای آنها را در دفاع از حکم ارتداد امام راحل، راجع به سلمان رشدی تا کاخ های زر و زور رسانید و گاهی جذبه حسینی، آنان را بر علیه دین ستیزان هم نوا کرده و چون صفی واحد در برابر استکبار قرار داد.

و اینک دشمن تهاجم خود را متوجه این باورها نموده است. چنانچه غیرت و حمیت مردم در حفظ کیان کشورشان بارها مسلمانان، مسیحیان و کلیمیان را در صف دفاع قرار داده است. عبارت حضرت که گویای مطالب فوق است از این قرار است:

«اَما دینٌ یَجْمَعُکُمْ وَ لاحمیّه تحمشکم.» (50) آیا دینی که شما را جمع کند و متحد سازد ندارید؟ آیا غیرت و جوانمردی که به شما صلابت ببخشاید در شما نیست؟

در کلامی دیگر حضرت برای آنکه صلاح در جامعه استمرار پیدا کند و واقعیات از مسیر خود منحرف نشوند مردم را به سمت اموری چند دعوت می کند: پرهیز از تملق نسبت به حاکم، حق گویی و بالا بردن قدرت مانور آن با یاری رساندن دیگران در این جهت، انتقادهای سازنده و مشاوره های عادلانه.(51)

«العمل، العمل ثم النِّهایَةَ النِّهایَةَ، الاِستقامَةَ الاِستقامَةَ ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ وَ الْوَرَعَ الْوَرَع.» (52)

تلاش و تلاش و سپس به پایان رساندن تمام تلاش ها و امور، استقامت بر وظیفه و سپس صبر و تقوای الهی.

پی نوشتها:


1- مقام معظم رهبری (دام عزه)

2- هود، 88

3- اعراف، 142

4- نساء، 114

5- نهج البلاغه، خطبه 131

6- اعراف، 34

7- رعد، 11

8- نهج البلاغه، خطبه 2

9- همان

10- نهج البلاغه، خطبه 3

11- نهج البلاغه، خطبه 15

12- غررالحکم، 245

13- اسراء، 16

14- غررالحکم، ح / 31

15- بقره، 205

16- تحف العقول، ص 155

17- نهج البلاغه، نامه 53

18- سخنان مقام معظم رهبری، 26/1/79

19- نهج البلاغه، نامه 65

20- نهج البلاغه، حکمت 405

21- نهج البلاغه، خطبه 163

22- نهج البلاغه، قصار الحکم، 272

23- همان، خطبه 178

24- نهج البلاغه، 179

25-همان

26- انا لِصحبتکم قالٍ و بکم غیر کثیر

27- نهج البلاغه، خطبه 178

28- همان

29- نهج البلاغه، خطبه 127

30- همان، خطبه 35

31- همان، نامه 53

32- همان

33- انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی

34- لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر

35- سخنرانی مقام معظم رهبری 26/1/1379

36- آل عمران، 103

37- نهج البلاغه، خ 37

38- همان، خ 222

39- شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، ج 1، ص 67

40- به نقل از شرح نهج البلاغه، علامه جعفری، ج 3، ص 253

41- در بعضی کتب اعم از درهم و دینار آمده است.

42- شرح علامه جعفری، ج 3، ص 252

43- همان

44- نهج البلاغه، خطبه 15

45- همان، نامه 45

46- مستدرک الوسایل، ج 3، ص 197، به نقل از الحیاة

47- نهج البلاغه، خطبه 176

48- اشاره به خطبه 207

49- خطبه 181

50- نهج البلاغه، خطبه 39

51- لاتکفوا عن معالة بحق او مشورة یعبل

52- نهج البلاغه، خ 174

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان