ماهان شبکه ایرانیان

تأملاتی چند در آیة ۳۴ سورة نساء

چکیده: نگارنده بر آنست تا به دیدگاهها و نظریات مختلف علما راجع به آیة ۳۴ سورة نساء که بسیار بحث برانگیز است، بپردازد.

چکیده: نگارنده بر آنست تا به دیدگاهها و نظریات مختلف علما راجع به آیة 34 سورة نساء که بسیار بحث برانگیز است، بپردازد.

بدین ترتیب، ابتدا کلمة نشوز را تعریف کرده و سپس به بررسی آیة مذکور می پردازد تا جلوی بسیاری از سوء تعبیرها و بزرگنمایی هایی که راجع به کتک زدن زن در این آیه آمده، گرفته شود.

کلیدواژه: آیة 34 سورة نساء، نشوز، تمکین، استمتاع جنسی، کتک زدن زن، غیرمبرّح، واضربوهن.

مقدمه

در اسلام قواعد و مقرراتی وجود دارد که زوجین در صورت عدم توافق، راه حلی برای یکدیگر پیدا می کنند تا موجبات ادامة زندگی یا ترک آن شود. ولی اصل بر این است که زن و شوهر با شناخت یکدیگر سازگاری پیدا کنند تا کار به محاکم و دادگاهها کشانده نشود.

بسیاری از مسائل و امور با صبر و تحمل حل می شوند و خانواده از خطر متلاشی شدن در امان می ماند. اگر زوجین راه جهاد با نفس را در پیش گیرند و بر سوء خلق همسر صبر پیشه نمایند چه بسا از زوال و فنای خانواده جلوگیری خواهد شد و البته چنین صبر و تحملی از نظر خداوند بی پاداش نیست.

رسول خدا(ص) فرمود: آن کس که بر سوء خلق همسرش صبر کند و به حساب خدا بگذارد برای او در هر بار صبر، پاداشی همانند پاداشی است که خداوند به حضرت ایوب در گرفتاری و بلایش داده است و ... [علامه مجلسی ج 103].

اسلام اصرار دارد که خانواده از هم نپاشد و بدین دلیل سفارش کرده است در قبال بداخلاقی همسر ارفاق کند و لغزشهای او را نادیده گیرد. سفارش این است که چه اشکالی دارد اگر مرد و یا زن دچار اشتباه و خطایی شدند، غرور خود را نادیده بگیرند و عذر بخواهند.

این خطاست که زن و شوهر یکدیگر را ناامید کنند و آرزوهایی را که در آغاز زندگی داشتند، بر هوا ببینند. زندگی چند ساله و محدود آن مقدار نمی ارزد که دو تن راه دل آزاری در پیش گیرند و با رفتاری خلاف انسانی در این مسیر پیش روند، با توجه به اینکه همه در محضر خداییم و او شاهد قول و فعل ماست.

یکی از مسائل که بشدت مورد بحث و بررسی قرار گرفته، آیه ای از آیات قرآن می باشد که در آن طرحی برای چارة نشوز زنان از وظایف همسری پیشنهاد شده و یکی از آن راهها کتک زدن زن است.

چنین طرحی در عصر حاضر، از سوی برخی منتقدان، خلاف حقوق بشر و در تضاد با آزادی زنان شناخته شده است. گروهی سعی کرده اند با بزرگنمایی این طرح، از آن ادعانامه ای علیه اسلام بسازند و جمعی تلاش داشته اند تا با تکیه بر این فهم از آیه، روشهای نادرست و ناعادلانه را در مورد زن جایز شمارند، برخی نیز اهتمام داشته اند تا با توجیهات علمی ساحت دین را از هر گونه برنامة ناعادلانه منزه شمارند و جلو سوء استفاده ها را بگیرند.

در این نوشته برآنیم تا نگاهی به هر یک از این تلاشها و دیدگاهها داشته باشیم اما پیش از آن باید متن آیه را از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار دهیم:

«واللاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعَظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی المَضَاجِعِ وَاضرِبوُهُنَّ فَإِنْ اَطَعْنَکُمْ فَلاتَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاً اِنًّ اللهَ کَانَ عَلِیّاً کَبِیراً» [نساء: 34].

«و زنانی که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد] آنان را بزنید، پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی مجویید که خدای والا بزرگ است».

همان گونه که پیداست، خداوند به مردانی که با نشوز همسرانشان مواجه هستند حق یا اختیار یا اجازة این سه کار را می دهد: 1 نصیحت؛ 2 اعراض و پشت کردن در بستر خواب؛ 3 زدن.

ابتدا برای فهم بیشتر آیه ببینیم که نشوز چیست؟ نشوز در لغت به معنای بلندی و ارتفاع است و زن ناشزه در اصطلاح به زنی گفته می شود که خود را در برابر همسرش در موضع بالا ببیند و تن به اطاعت او ندهد.

راغب می گوید: «نشوز المرئة بعضها لزوجها و رفع نفسها من طاعته و عینها عنه الی غیره» [راغب: مادة نشز].

نشوز زن عبارت است از کینه و نفرت او نبست به شوهرش و سرتافتن از اطاعت او و چشم داشتن بجز او. چنان که دیده می شود نشوز زن عصیان و سرباز زدن او از اطاعت شوهر تعریف شده است. بنابراین تحقق و عدم تحقق نشوز، بستگی به فهم حدود و گسترة اطاعت همسر دارد؛ زیرا هرچه دایرة اطاعت گسترده تر باشد، زمینة نشوز بیشتر مهیاست و بعکس هرچه دایرة اطاعت شوهر تنگتر و محدودتر باشد، زمینة تحقق نشوز کمتر فراهم می شود. اکنون باید دید محدودة اطاعت زن از همسر تا کجاست؟

از تعبیرهایی که مفسران و فقیهان در این باره داشته اند، می توان سه دیدگاه را نتیجه گرفت:

1 گسترة اطاعت شوهر به اندازة گسترة اوامر و نواهی اوست یعنی هر دستوری که شوهر می دهد زن باید اطاعت کند، چه مربوط به زندگی خانوادگی باشد چه نباشد و چه دربارة حق بهره وری جنسی باشد چه نباشد. یکی از نویسندگان می نویسد:

نشوز نافرمانی است که گاه از رفتار یا گفتار به دست می آید؛ مانند اینکه صدای خود را بر او بلند کند، یا هنگامی که او را فرا می خواند پاسخ نگوید و به آنچه فرمانش می دهد نشتابد، و آنگاه که با او سخن می گوید تسلیم نباشد [جمیلی: 61].

نویسندة تفسیر المنار نیز آورده است:

بیشتر فقیهان، نشوز شرعی را که مجوز زدن به هنگام نیاز است به چند مورد خاص محدود ساخته اند؛ مثل سرباز زدن از خواستة مرد در بستر، بیرون رفتن از منزل بدون ضرورت و برخی آرایش نکردن زن را از مصادیق نشوز شمرده اند. همچنین گفته اند مرد حق دارد زن را به خاطر ترک تکالیف دینی مثل غسل و نماز بزند.

ظاهراً نشوز معنایی گسترده تر از اینها دارد و هرگونه عصیان و سرکشی از سوی زن را که انگیزه اش تکبر و خودکامگی باشد شامل می شود. و آیة شریفه نیز که می فرماید: «پس اگر از شما اطاعت کردند، دیگر راهی برایشان مجویید» همین را می رساند [رشید رضا ج 5: 76].

بر اساس این دیدگاه، نشوز زن در دایرة حقوق همسری محدود نشده است، بلکه هرگونه سرفرازی و اطاعت نکردن از دستور و خواست شوهر، نشوز به شمار می آید؛ چه آن دستور مربوط به حقوق همسری باشد چه نباشد.

این دیدگاه با نظر تحقیق سازگار نیست، زیرا نشوز دربارة مرد نیز مطرح است و خاستگاه نشوز زن همانند خاستگاه نشوز مرد است، در حالی که هیچ کس از اهل فقه نگفته است که نشوز مرد به خاطر پیروی نکردن از خواستة زن است، بلکه همه بر این باورند که نشوز مرد دربارة زن با رعایت نکردن حقوق وی تحقق پیدا می کند. بنابراین در مورد زن نیز باید این واقعیت را پذیرفت که نشوز وی با مراعات نکردن حقوق شوهر است نه سرپیچی از دستورات و خواسته های شوهر.

صاحب جواهر دربارة این نظریه که از تعریف لغوی نشوز به دست آمده است، می گوید:

نتیجة سخن آنان این است که نشوز زن عبارت است از هرگونه سرکشی و تنفر، و نشوز مرد عبارت است از زدن و دوری کردن در بستر، ولی این خلاف معنایی است که در شرع مطرح شده که عبارت است از خودداری از انجام خصوص حق واجب هر یک نسبت به دیگری. و از همین رو گفته اند: بد زبانی زن نشوز نیست؛ اگرچه سزاوار سرزنش و تأدیب باشد. همچنین خودداری از خدمت همسر و برآوردن نیازهایی که ربطی به بهر ه مندی جنسی ندارد جزء مصادیق نشوز نیست زیرا هیچ یک از این کارها بر زن واجب نمی باشد [نجفی ج 31: 201-200].

شاید علت پیدایش این نظریه عدم تفکیک دستورات حقوقی از دستورات تکریمی باشد؛ به این معنی که صاحبان نظریه یاد شده از یکسو دیده اند که نشوز به معنای سرباز زدن از اطاعت شوهر است و از سوی دیگر، مشاهده کرده اند که در منابع دینی توصیه های زیادی به زن دربارة همسرش شده است که همة این توصیه ها در راستای مطیع و تسلیم بودن نسبت به شوهر و خواسته های اوست. از این دو مطلب نتیجه گرفته اند که پس اگر زن کوچکترین نافرمانی نسبت به شوهرش بکند، ناشزه شمرده می شود. حال آنکه این تصور خطاست، زیرا توصیه های یاد شده همه بیان کنندة حقوق شوهر نیستند، بلکه برخی برخاسته از حقوق و برخی دیگر تکریم شوهر است که در حقیقت گذشت و بزرگواری زن را می طلبد. بنابراین زن حق دارد که گذشت نکند و به همة خواسته های شوهر تن ندهد.

2 اطاعت شوهر تنها در حدود حقوق است و نه بیشتر؛ بنابراین نشوز زن آنگاه تحقق می یابد که این حقوق رعایت نشود. حضرت امام خمینی می نویسد:

نشوز در مورد زن عبارت است از اطاعت نکردن از همسر در جایی که واجب است بر او؛ مثل تمکین نکردن، نپیراستن خود از چیزهایی که تنفرآمیز است و با بهره وری و لذت بردن از او ناسازگار می باشد، نیز نظافت نکردن و آرایش نکردن در صورتی که شوهر خواستار آن باشد و همچنین بیرون رفتن از منزل او بدون اجازة شوهر و مانند اینها. اما با اطاعت نکردن تنها، در صورتی که واجب نباشد نشوز تحقق پیدا نمی کند، بنابراین اگر از انجام دادن کارهای خانه سرباز زند یا نیازهای مرد را که ارتباطی با بهره گیری جنسی ندارد مثل جاروکردن، خیاطی، آشپزی و ... برآورده نسازد، نشوز صدق نمی کند [ج 3: 542].

صاحب جواهر نیز می نویسد:

ظاهر این است که نشوز، با بیرون رفتن هر یک از زن و شوهر از وظایف واجب بر یکدیگر تحقق می یابد [نجفی ج 31: 201-200].

اما این حقوق کدامند که رعایت نکردن آنها توسط زن باعث تحقق نشوز می شود؟ از متون فقهی و غیرفقهی چنین استفاده می شود که حقوق واجب مرد بر زن در سه عنوان خلاصه می شود:

1 استمتاع و بهره وری جنسی؛

2 پیراسته بودن زن از کارها و چیزهایی که موجب تنفر مرد می شود؛

3 سکونت زن در منزل و بیرون نرفتن بدون اجازة شوهر.

چند عبارت از متون فقهی را در این زمینه می آوریم:

بر زن واجب است که نسبت به همسرش تمکین داشته باشد و چیزهایی را که باعث تنفر او می شود، از خود بزداید و مرد حق دارد زن ناشزه را بزند، بدون اینکه موجب خونریزی یا شکستگی گردد [خویی ج 2: 282].

نشوز عبارت است از تمرد زن نسبت به همسرش به صورت انجام ندادن حقوق او یا انجام دادن کارهایی که موجب نفرت او می گردد، اگرچه مثل دشنام دادن یا سرزنش کردن باشد [خویی ج 2: 287].

نشوز عبارت است از تمرد زن نسبت به همسرش در برآورده نساختن حقوق او یا انجام دادن کارهایی که موجب تنفر او می شود اگرچه آن کارها از قبیل دشنام دادن یا سرزنش کردن باشد و همچنین بیرون رفتن از منزل بدون اجازه و ضرورت [حکیم طباطبایی: 152].

بعضی از فقها تصریح کرده اند که بیرون نرفتن از منزل حق جداگانه ای است که حتی اگر لطمه ای به استمتاع هم نزند، باید با اجازه شوهر باشد:

برای زن جایز نیست که بدون اجازة شوهر از منزل بیرون رود در حالی که بیرون رفتن ناسازگار با حق استمتاع باشد، بلکه بنابر احتیاط بیرون رفتن اگرچه ناسازگار با حق ویژة همسری نیز نباشد جایز نیست؛ بنابراین اگر بیرون رفت، ناشزه می شود. اما سایر کارها بدون اجازه شوهر حرام نیست؛ مگر اینکه با حق بهره گیری جنسی ناسازگار باشد [خویی ج 2: 289].

برای زن جایز نیست که از منزل بدون اجازة شوهر بیرون رود، اگرچه بیرون رفتن ناسازگار با حق استمتاع نیز نباشد، پس اگر بدون اجازه بیرون رفت، استحقاق نفقه ندارد [حکیم طباطبایی: 148].

به این ترتیب حقوق مرد بر زن در دو چیز خلاصه می شود، یکی استمتاع و بهره گیری جنسی، دوم سکونت در منزل و نشوز و آنگاه تحقق پیدا می کند که این دو حق رعایت نشود.

3 فرمانبری از شوهر تنها در استمتاع جنسی است و نه بیشتر. بر اساس این نظریه نشوز ضد تمکین است؛ چنان که صاحب جواهر می گوید: «سخن در معتبر بودن تمکین است که در برابر نشوز می باشد» [نجفی ج 31: 303] و تمکین عبارت است از اینکه زن خود را در اختیار مرد قرار دهد تا هرگونه استمتاع برای او ممکن باشد. صاحب جواهر در تعریف تمکین می نویسد:

تمکین کامل، عبارت است از خود را در اختیار شوهر قرار دادن به گونه ای که عدم نشوز تحقق یابد؛ آن عدم نشوزی که به اتفاق شرط وجوب نفقه است، بلکه مسئله اجماعی است. بنابراین اگر زن به گونه ای که گفته شد تمکین کرد، به گونه ای که محل خاص یا دقت خاصی را از جایها و زمانهای مناسب بهره گیری جنسی تعیین نکند، بر مرد انفاق واجب است وگرنه واجب نیست [نجفی ج 31: 303].

بنابراین نشوز وقتی صورت می گیرد که زن تمکین نکند و تن به تمتعات مرد ندهد؛ اما اگر تمکین کرد در این صورت ناشزه شمرده نمی شود، اگرچه از جهات دیگر مقصر باشد.

صاحبان این نظریه راجع به حقوق دیگر مرد یکی از دو مواضع احتمالی را دارند؛ یا خودداری زن از ادای آنها را مؤثر در صدق عنوان نشوز نمی دانند اگر چه او را شایسته کیفر قرار دهد و یا اینکه حق دیگری برای مرد قائل نیستند و تمام حقوق او را به حق استمتاع برمی گردانند، چنان که از متن جواهرالکلام استفاده می شود. صاحب جواهر در یکجا نشوز را ضدّ تمکین می داند و تمکین را به تن سپاری زن برای استمتاع مرد تعریف می کند [نجفی ج 31: 303] و در جای دیگر می نویسد:

بدزبانی زن نسبت به مرد نشوز نیست. اگرچه سزاوار سرزنش و تأدیب باشد و همچنین خودداری کردن از خدمت شوهر و رفع نیازهایی که ربطی به بهره گیری جنسی ندارد، نشوز شمرده نمی شود، زیرا هیچ یک از اینها و غیر اینها از کارهایی که موجب از بین رفتن استمتاع نیست، بر زن واجب نیست [نجفی ج 31: 201].

این تعبیرات نشان می دهد که از نظر ایشان، همة حقوقی که فقها برای مرد نسبت به زن مطرح کرده اند از قبیل نظافت، آرایش، انجام ندادن کارهایی که موجب تنفر شوهر می شود، سکونت در منزل و ... در حقیقت مقدمه برای ادای حق استمتاع است و به همین دلیل برخی از کسانی که سکونت در منزل را هرچند لطمه به استمتاع نزند، واجب دانسته اند از باب احتیاط فتوا داده اند و نه از روی دلیل قابل استدلال، چنان که در عبارت آیت الله خویی می بینیم:

برای زن جایز نیست که بدون اجازه شوهر از منزل بیرون رود؛ در جایی که بیرون رفتنش ناسازگار با حق استمتاع باشد، بلکه بنابر احتیاط، بیرون رفتن بدون اجازه مطلقاً حتی اگر ناسازگار با استمتاع نباشد، جایز نیست [ج 2: 289].

این نظریه راجع به نشوز که با مبانی فقهی نیز سازگارتر به نظر می رسد، از یکسو زمینة نشوز را بشدت محدود می کند، زیرا تنها سرباز زدن از حق جنسی مرد را نشوز می داند و نه مخالفت با هرگونه خواسته های حق و ناحق او را، ولی از سوی دیگر، دامنة آن را توسعه می دهد به هر گونه رفتار و گفتاری که باعث بی میلی مرد نسبت به زن شود و در نتیجه به محرومیت از استمتاع بیانجامد. به همین جهت صاحب جواهر می گوید:

بعید نیست که مقصود از نشوز در آیه نفرت و بی میلی زن باشد، به گونه ای که باعث از بین رفتن امکان استمتاع گردد گرچه با چهره درهم کشیدن و سخنان درشت و کارهایی مانند آن باشد که باعث از بین رفتن میل به نزدیکی و بهره گیری جنسی گردد [نجفی ج 31: 201].

یا در جایی دیگر می گوید:

بدیهی است که نشوز با چهره در هم کشیدن، روی گرداندن، گران جانی، اظهار نفرت با گفتار یا رفتار و کارهایی که بهره وری و کامجویی مرد از زن بکاهد، تحقق می یابد [نجفی ج 31: 205].

حال که معنای نشوز برای ما روشن شد به راه چاره آن از نظر قرآن می پردازیم.

مراحل سه گانة وعظ و هجر و ضرب هرچند با واو بر یکدیگر عطف شده اند، اما چنان که مفسران گفته اند، ظهور در این دارند که بین آنها ترتیب برقرار است یعنی با چاره ساز بودن هر یک نوبت به دیگری نمی رسد بنابراین تا حد ممکن از راههای مسالمت آمیز باید بهره جست.

اولین راه چاره موعظه و نصیحت کردن زن است یعنی مرد باید زن را به وظایف خود آگاه سازد و او را از خدا بترساند و دومین راه اگر راه اول سازگار نبود این است که در بستر از او دوری کند، امام باقر(ع) در روایتی آن هجر را چنین توضیح می دهد: «پشت خود را به طرف او برگرداند». و اگر این مرحله نیز کارساز نبود مرحلة سوم یعنی زدن پیشنهاد شده است. زدن چرا و چگونه؟

دربارة چگونگی زدن زن با توجه به روایات فراوانی که در این زمینه رسیده است همه مفسران و فقیهان بر این مطلب توافق و تأکید دارند که زدن باید «غیرمبرّح» باشد؛ یعنی آسیب و آزار جسمی نرساند و گرنه موجب دیه خواهد بود. بر همین اساس گفته اند: اولاً، در هنگام زدن باید از مواضع حساس مثل صورت، چشم و ... پرهیز شود. ثانیاً، زدن در یک موضع نباشد بلکه باید پخش شود عباراتی از مفسران و فقها در این باره می نگریم.

در تفسیر مجمع البیان طبرسی آمده است:

در تفسیر کلبی از ابن عباس نقل کرده است که زن را به کتاب خدا موعظه کنید و به او بگویید که از خدا بترسد و از شما اطاعت کند اگر قبول نکرد با او درشتی کنید وگرنه طوری او را بزنید که بدنش زخم نشود و استخوانش شکسته نشود از امام باقر نقل شده که منظور زدن با مسواک است [طبرسی1 ج 5] .

در تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن آمده است:

اضربوهن: نه ضرب مؤلم مثل زنجیر یا چوب یا ضرب شدید بلکه ضرب ملائم همین اندازه که تخویف و تخفیف و توهین گردد ]طیب ج 4: 74].

در تفسیر جوامع الجامع نیز آمده:

اگر موعظه و نصیحت و همخوابی نکردن با آنها مؤثر واقع نشد آنها را بزنید به گونه ای که بدنشان زخم نشود و استخوانشان نشکند [طبرسی­2 ج1:

592-593].

در تفسیر المیزان و نمونه نیز مانند جوامع الجامع آمده است و دیگر:

شایسته است که هنگام زدن از مواضع حساس مانند صورت، پهلو و شکم دوری کند و همچنین از زدن یک موضع بپرهیزد، بلکه بر مواضع مختلف پراکنده شود... [نجفی ج 31: 206].

و اما زدن بدون شک باید غیرمبرّح باشد و مبرّح آن زدنی است که باعث مشقت و سختی باشد و ظاهراً همة مسلمانان بر این شرط اتفاق نظر دارند [بلاغی ج 2: 398].

زدن غیرمبرّح یعنی زدنی که باعث اذیت و آزار شدید نگردد... پس اگر مرد در زدن از حد مجاز تجاوز کرد و باعث هلاک زن شد، ضامن است... و شایسته است که مرد ضربات را بر یک محل فرود نیاورد و همچنین از زدن بر صورت دوری کند که صورت مظهر زیباییها است [زحیلی ج 5 و 6: 58-56].

و ثالثاً، ابزار این کار باید چیزی سبک مانند چوب مسواک باشد:

مثل زدن سبک با دست بر کتف زن، سه مرتبه یا با چوب مسواک یا با چوب نازک دیگر [زحیلی ج 5 و 6: 56].

زدن در آیه به گونة غیرمبرّح تفسیر شده؛ یعنی زدنی که سخت دردآور نباشد که درواقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنی است با ظرافت ویژه. و از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیلة دیگر نباشد، مگر چوب نازک مسواک که انسان با آن مسواک می زند [معرفت ش 25 26: 45].

در مسالک آمده:

ضرب تأدیب و تعزیر است همان گونه که کودکان را برای گناه می زنند و باید به گونه ای باشد که خون نیاید و زخم نشود و بعد آورده اند که در اخبار است که با چوب مسواک آنها را بزنید شاید حکمتش شوخی دوستدارانه باشد [شهید ثانی ج 8: 356].

محقق حلی در این باره می نویسند:

در این باره برخی از فقها معتقدند که زوج با مشاهدة نشانه های نشوز در زدن مثل عبوس کردن چهره و برخورد سنگین توأم با تأنی نسبت به وظایف زناشویی می تواند پس از آنکه با زوجه گفتگو کرد و او را به حسن رفتار دعوت نمود و سودی نبخشید در بستر از او دوری کند [محقق حلی ج 2: 560].

اما صاحب جواهر اجرای علاج سوم را مشروط به علم شوهر دربارة نشوز زوجه دانسته است و می فرماید: «تا وقتی که زوج، علم به نشوز زوجه پیدا نکرده است نباید کیفر سوم را اجرا کند زیرا عمل حرامی از وی سرنزده است تا مستوجب عقوبت باشد». پس در اینجا صاحب جواهر زدن زن را منوط به انجام دادن عمل حرام از طرف او می داند و در این صورت زدن را تجویز می کند [نجفی ج 31: 202].

دیدگاه حضرت امام خمینی دربارة مرحلة ضرب:

اگر زوجه باز هم از ایفای وظایف خاص زوجیت یعنی تمکین در امور زناشویی امتناع ورزد، نشوز محقق شده و زوج می تواند با وارد کردن ضربه هایی که موجب تغییر رنگ پوست بدن نشود زوجه را به انجام وظایفش وادار سازد و لازم است این کار به قصد اصلاح باشد نه انتقام [ج 2: 305].

با توجه به بیانات فوق نتیجه می گیریم که تمام فقها زدن زن توسط مرد را در صورت نشوز وی بعد از دو مرحلة قبلی یعنی وعظ و هجر جایز شمرده اند ولی زدن زن را از زدنهای معمولی و رایج کاملاً جدا می کنند و نشان می دهند که مقصود شارع از «ضرب»، زدن خاص است و نه زدن معمول و رایج که دست کم باعث کبودی و تغییر رنگ پوست می شود.

اکنون این پرسش مطرح است که آیه چگونه ضرب زن را تجویز کرده آیا این ناسازگار با کرامت او نیست؟ در پاسخ باید گفت زدن از آغاز گفته نشده، بلکه در ضمن آیه مطرح است، پس باید آن را ضمن آیه فهمید اینک با توجه به چند نکته به بررسی فلسفة تجویز ضرب می پردازیم.

قوامیت مرد بر زن به معنای مسئولیت و وظیفه حفاظت و پاسداری از شئون خانواده و امور مربوط به زن، امری ثابت و مسلّم است.

در راستای وظیفة قوامیت حق طلاق به دلایلی که در جای خود ثابت است، به مرد سپرده شده است. نیز طلاق در شریعت اسلامی به عنوان مغبوضترین چیز یا کار مباح نزد خداوند مطرح است؛ بویژه اگر بدون دلیل قانع کننده و یا به دلایل ناجوانمردانه باشد.

مرحلة ضرب پس از وعظ و هجر و سود نبخشیدن آن دو قابل اعمال است. ضرب هرگز به عنوان کیفر یا تعزیر مطرح نیست، بلکه نوعی هشدار یا اعلام تنفر از رفتار زن می باشد، بدون آنکه قصد انتقام یا تحقیر در میان باشد. شهید ثانی می نویسد:

زدن زن به قصد اشباع حسن انتقامجویی و خودخواهی و دل خنک کردن که هیچ نقش اصلاحی برای دو طرف ندارد، حرام است [نجفی ج 3: 207 به نقل از: مسالک الافهام].

در مقولة ضرب، سخن از زدنی است که با وجود آنکه مرد وظیفة قوامیت را بجا آورده است، زن از مدار صلاح خارج شده و دیگر از شوهر خویش با قانت بودن و حافظ غیب بودن خود در جهت ایفای رسالت و نقش قوامیتش حمایت نمی کند و بنای کج تابی و ناسازگاری می گذارد؛ در اینجا مرد به پیشنهاد و ارشاد آیه او را موعظه کرده و سپس با دوری خود از او به صورت پشت کردن در بستر، ناخشنودی خود را نسبت به او اعلام می کند و او همچنان رفتارهایی را که نشان دهندة نشوز است، انجام می دهد. اینک مرد با آنکه از نخستین مرحله می توانست او را طلاق دهد، اما نخست به پند و موعظه و سپس به هشدار با هجر بسنده کرده و از عنصر عاطفه و غریزه بهره جسته است، ولی هیچ یک از دو راه، چاره ساز نبوده و بدین گونه مرد، خود را در طلاق او محق می بیند، اما احتمال نیز می دهد که با زدنی ضعیف که هرگز در او زخم و شکستگی و کبودی عضو و ... نمی آورد؛ مانند زدن با چوب مسواک که اعلام تنفر و یا هشدار است، از این رفتار متکبرانه و جفاکارانه دست بردارد. در اینجاست که آیه، زدنی آرام جهت پیشگیری از جدایی را اجازه می دهد. بنا بر آنچه گذشت نه تنها آیه حقوق زن را زیرپا نمی نهد که گامی است در جهت احقاق حقوق زن و پاسداری از کیان خانواده در برابر خطر فروپاشی؛ زیرا در پی آن است که با ارائة راهکاری دیگر از پیش آمدن طلاق که نوعاً به زیان زن است جلوگیری کند. می گوید: اگر از نشوز ایشان می ترسید فوراً تصمیم عجولانه نسبت به طلاق نگیرید، بلکه پندشان دهید، اگر سودی نبخشید در بسترها از ایشان دوری کنید و سپس اگر افاقه نکرد آنان را با رعایت همه شرایط بزنید اکنون اگر اطاعت کردند دیگر راهی برایشان مجویید.

البته همه این سخنان دربارة زنی است که در عین تمایل به ادامة زندگی رفتاری نشوزآمیز دارد چون اگر ضرب و هجر در او تأثیر نداشته باشد دیگر تجویز نخواهد شد.

در اینجا ضرب و مضروب باید به گونه ای باشند که تحمل ضرب و ادامة زندگی بهتر از جدایی و طلاق باشد و نه به گونه ای که مصلحت جدا شدن، از تحمل چنین ضربی بیشتر باشد و این همان ضرب غیرمبرح است که در روایات آمده بود.

به نظر می رسد در نظر بیشتر زنان و مردان، حل شدن مشکل و اختلاف مربوط به محیط خانواده که خصوصی ترین روابط را شامل می شود و سرپوش نهادن بر آن حتی با تنبیه مختصر بدنی، سببی مطلوبتر از افشا شدن مشکل و میانجی گری اطرافیان و باخبر شدن بیگانگان است، چه رسد آنکه کار به حاکم و دستگاه قضایی بینجامد، چون زن، این گزینه را بر طلاق یا ازدواج مجدد ترجیح می دهد [حکیم باشی ش 27 و 28: 124].

همان طور که مشاهده فرمودید تمام فقها از آیة «واضربوهن» اینگونه برداشت کردند که مرد می تواند زن را تنبیه کند، البته حدود این تنبیه را مشخص نمودند، ولی همه این عقیده را دارند که خطاب آیه به مردان است. تنها نظر مخالفی که در این زمینه ارائه شده نظر حضرت آیت الله موسوی بجنوردی است. ایشان می فرمایند:

در مرحلة سوم آیه می گوید «و اضربوهن» برداشت خود من از «واضربوهن» این نیست که مرد می تواند زنش را بزند، چون کتک زدن به معنی تعزیر است و در اصول کلی اسلام، تعزیر فقط در اختیار قاضی است. یعنی مرد در اینجا می تواند به دادگاه شکایت کند و دادگاه است که زن را تعزیر می کند این احتمال را شهید ثانی داده و من هم عقیده ام این است، زیرا از اصولی که در نظام جزائی اسلام داریم این است که: «التعزیر بید الحاکم» یعنی اختیار تعزیر به دست حاکم شرع است و ضرب هم نوعی تعزیر به حساب می آید. و در اینجا محکمه است که تصمیم می گیرد زن را چگونه تعزیر کند و در اینجا تبعیض میان زن و مرد نیست زیرا مرد هم اگر وظایف زناشویی خود را بجا نیاورد، ناشز است و زن باید در این موارد به دادگاه مراجعه کند و قاضی دادگاه دربارة تعزیر مرد تصمیم می گیرد [مصاحبه با آیت الله بجنوردی ش 7: 14].

به تعبیر دیگر، واضربوهن کنایه از تأدیب زوجه است و با توجه به اینکه مسألة تعزیر منحصراً در اختیار حاکم شرع است انشاء حکم به تعزیر و مباشرت مسألة تعزیر با خود قاضی است. محذوری که ما در اینجا مشاهده می کنیم این است که:

وحدت سیاق این معنا را اقتضا می کند همان طوری که نصیحت کردن با خود زوج است و فاصله گرفتن در همخوابی با خود زوج است مباشرت در ضرب هم باید با خود زوج باشد لکن محذوری که پاسخ این معنا را می دهد این است که از اصول مسلّم جزایی اسلام امر تعزیر منحصراً در دست حاکم است و مرتکب شدن، برخلاف سیاق آیه، اهون است تا اینکه مرتکب خلاف یک اصل مسلّم حقوقی در اسلام شویم که تعزیر منحصراً در اختیار حاکم است.

منابع

- امام خمینی، روح الله. (1407 ق.). تحریر الوسیله. بیروت: سفارة الجمهوریة الاسلامیه ایرانیة.

- بلاغی، محمد جواد. آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن.

- جمیلی، سید.(1408 ق./1988 م). احکام المرئة فی القرآن. بیروت: دارالکتاب العربی.

- حکیم باشی، حسن. «آیة نشوز و ضرب زن از نگاهی دیگر». پژوهشهای قرآنی.

- حکیم طباطبایی، سید محسن. (1377 ق. / 1957 م). منهاج الصالحین. نجف: مطبعة العلمیة فی النجف.

- خویی، سید ابوالقاسم. (بی تا). منهاج الصالحین. قم: مطبعة مهر.

- راغب. (1362 ش). المفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن. تهران: المکتبة المرتضویه. چاپ دوم.

- رشید رضا. المنار.

- زحیلی، وهبة. التفسیر المنیر.

- شهید ثانی، زین الدین بن علی الجبعی العاملی. (1416 ق.). مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام. بی جا: پاسدار اسلام. تحقیق و نشر مؤسسة المعارف الاسلامیه. چاپ اول.

- طبرسی1، شیخ ابوعلی فضل بن حسن. تفسیر مجمع البیان. ترجمة حاج شیخ حسین نوری. دکتر محمد مفتح.

- 2. (1377). جوامع الجامع. ترجمة احمد امیری شادمهری. چاپ انتشارات آستان قدس رضوی.

- طیب، سید عبدالحسین. اطیب البیان فی تفسیر القرآن. کتابفروشی اسلام. بازار شیرازی.

- علامه مجلسی. بحارالانوار.

- محقق حلی، ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن الحسن. شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. با تعلیقات سید صادق شیرازی. تهران: انتشارات استقلال. چاپ اول.

- مصاحبه با حضرت آیت الله موسوی بجنوردی. فرزانه.

- معرفت، محمد هادی. «زن در نگاه قرآن و در فرهنگ زمان نزول». پژوهشهای قرآنی.

- نجفی، محمد حسن. (1397 ق.). جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام. تصحیح سید ابراهیم میانجی. تهران: مکتبة الاسلامیة.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان