تاریخ دریافت: 24/11/79
تاریخ تایید: 21/2/80
چکیده:
این مقاله بر آن است که آزادی را از دیدگاه یکی از اندیشمندان بزرگ مغرب زمین به نام ایمانوئل کانت (Immanuel kant) که تاثیر بسزایی در اندیشه متفکران بعد از خود داشته، مورد بحث و بررسی قرار دهد .
قبل از پرداختن به مساله اصلی، مقدماتی را مطرح کرده ایم که عبارتند از:
1- نظریات مختلف راجع به آزادی انسان بویژه در شکل علمی آن یعنی: جبرگرایی شدید، جبرگرایی معتدل، اختیارگرایی 2- تعاریف مختلف آزادی .
سپس آزادی از دیدگاه کانت در حوزه عقل نظری و عملی مورد بحث واقع شده است . او بر آن است که مساله آزادی در حوزه عقل نظری یکی از تعارضات عقل محض و به تعبیری از مسائل جدلی الطرفین می باشد . اما کانت نظریه اساسی خود را در باب آزادی در حوزه عقل عملی مطرح می کند و امر اخلاقی را که در صورت بندی خودمختاری اراده جلوه می کند به این صورت مطرح می کرده است: چنان عمل کن که اراده بتواند در عین حال به واسطه دستور اراده خود را واضع قانون عام بداند .
کانت این اصل را خودمختاری اراده، (autonomy) می نامد که در مقابل دگر آیینی، (heteronomy) است، که از بیرون یا توسط غیر وضع می شود .
در ادامه مسائل مختلف پیرامون این اصل یعنی آزادی و ضرورت طبیعی، مفهوم ایجابی آزادی، انواع دگر آیینی و پیش فرض بودن آزادی به عنوان صفت اراده همه موجودات عقلانی، مورد بحث واقع شده است . کانت از بحث آزادی اراده نتایجی می گیرد که به سختی قابل قبول است زیرا معتقد است تنها قوانینی که ساخته بشر است با آزادی انسان سازگاری دارد . در آخر نیز دیدگاه اسلام را در این مساله مطرح کرده ایم .
واژگان کلیدی: آزادی، جبر، قانون، کانت مقدمه:
موضوع این مقاله آزادی از دیدگاه یکی از اندیشمندان بزرگ مغرب زمین بنام ایمانوئل کانت (1724- 1804) است که تاثیر بسزایی بر اندیشه امروز انسان غربی گذاشته است .
می توان او را از پیشگامان بحث آزادی دانست . یونانیان هرگز به نحو جدی به این مساله نپرداخته اند و بحثهایی را هم که در این زمینه داشته اند درباره مسائل محدود مسؤولیت حقوقی و قانونی بوده است . نظام حاکم بر جامعه یونان بیشتر بر پایه طبقاتی و برده داری استوار بوده و افلاطون و ارسطو بر نظام برده داری مهر تایید می گذاشتند . تنها تا اندازه ای کلبیان و رواقیان در مخالفت نظام حاکم سخن گفته اند .
در قرون وسطا فلسفه در این زمینه پیشرفت واقعی کرد ولی این بحث محدود به حوزه کلامی بود . یعنی چگونه آزادی انسان با قدرت و علم مطلق الهی سازگاری دارد . اما کانت مساله آزادی را از جایگاه حقوقی و کلامی اش جدا کرد و صرفا به این مساله پرداخت که چگونه آزادی با قانون علی که در سراسر طبیعت و ظاهرا در سراسر طبیعت انسان حاکم است، سازگاری دارد .
(2) قبل از پرداختن به نظریات وی در باب آزادی، ذکر مقدماتی لازم است . 1- نظریات مختلف در باب آزادی
از ابتدا تاکنون بطور کلی دو نظریه در باب آزادی شاخص بوده است: یکی نظریه جبرگرایی و دیگری نظریه اختیارگرایی یا آزادی گرایی که در زمانهای مختلف، چهره های متفاوتی به خود گرفته است . در یک زمان، شکل کلامی به خود گرفته است که رفتار انسانها را با علم و قدرت خدا می سنجیدند . بعضی طرفدار نظریه جبرگرایی بودند و بر آنند که خدا از پیش، همه حوادث را می داند و به تعبیری عالم مطلق است و اگر آدمیان خلاف مسیری را که علم خدا اقتضاء می کند طی کنند، ناسازگار با علم خدا می شود یا به تعبیری علم خدا جهل می شود . بنابراین آدمیان هیچ اختیاری از خود ندارند و مطابق همان مسیری که علم خدا اقتضاء می کند عمل می کنند .
بعضی دیگر طرفدار نظریه اختیارگرایی می باشند و برآنند که اعمال انسان ربطی به خدا ندارد و خدا افعال را به انسان واگذار کرده است که به آنان اهل تفویض نیز می گفتند . در این باره قول سومی نیز وجود دارد که شیعیان به آن اعتقاد دارند و آن «امر بین الامرین » است; یعنی یک حالت بینابینی است که آدمی در بعضی امور مختار و در بعضی امور دیگر مجبور می باشد . ولی در هایت به آزادی و اختیار انسان اعتقاد دارند . در عصر جدید، این مساله شکل علمی به خود گرفته است و رفتار انسانی را مانند یک پدیده طبیعی مورد بررسی قرار می دهند . اگر رفتار و انتخاب انسانی همانند یک پدیده طبیعی، مسبوق به عللی سابق بر خود مانند وراثت و محیط و غیره باشد، انسان در اعمال خود آزاد نیست . بنابراین سخن گفتن از اخلاق و آزادی بی معنا می شود . اخلاق هنگامی معنا پیدا می کند که شخص آزاد باشد . ما فردی را سرزنش می کنیم که قدرت انجام کاری را داشته باشد ولی اگر قدرت انجام آن کار را نداشت سرزنش بی معنا می شود . الزام و تکلیف اخلاقی مسبوق به توانستن است . بنابراین گفته اند «باید، مستلزم توانستن است .»
(3) فیلسوفان در این باب، نظرات مختلفی اظهار کرده اند:
1- جبرگرایی شدید (harddeterminism) ، این نظریه، جبرگرایی را (یعنی این نظریه را که هر حادثه ای علتی سابق برخود دارد) می پذیرد و آزادی و مسؤولیت اخلاقی انسان را نفی می کند .
2- اختیارگرایی (Libertarianism) ، آزادی و مسؤولیت اخلاقی انسان را می پذیرد و نظریه جبرگرایی را انکار می کند .
هر دو این نظریات برآنند که آزادی اراده با جبرگرایی ناسازگار است . ولی اندیشمندان نظریه سومی را مطرح کرده اند بنام جبرگرایی معتدل (Soft determinism) که بر آن است که جبرگرایی برای عمل آزادانه اساسی است .
(4) و ما آنها را به نحو اختصار توضیح خواهیم داد .
1- نظریه جبرگرایی شدید: این نظریه بر آن است که هر چیزی در جهان از جمله اعمال و انتخابهای انسانی علتی سابق بر خود دارد و هنگامی که علت، تحقق پیدا کند، معلول نیز بالضروره تحقق پیدا می کند . بنابراین همه حوادث از جمله اعمال انسانی قابل پیش بینی اند، ممکن است بعضی از علل ناشناخته باشند، ولی در پی کشف آنها به کاوش می پردازیم . پزشکان، قبول دارند که بعضی از امراض علل ناشناخته دارند ولی به ندرت می پذیرند که آن امراض بدون علل باشند .
این نظریه با توسعه علومی نظیر روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی، قوت و استحکامی بدست آورده است و نیز با توانایی فزاینده آن علوم برای تبیین احساسها و عواطف انسانی، این اعتقاد پدید آمده است که انسان مانند هر چیز دیگری در عالم جاندار و بی جان، مطابق قانون علی عمل می کند . البته امکان دارد، این علل برای همه افراد شناخته شده نباشند، ولی چنین تبیین علی به لحاظ نظری ممکن است . یا به تعبیری، جهل به چنین عوامل و عللی، بی اعتباری این نظریه را در پی ندارد، بلکه در اصل چنین قانون علی وجود دارد و قابل شناخت می باشد . سخن گفتن از آزادی و مسؤولیت (اخلاقی و اجتماعی) چیزی جز یک پندار و توهم نیست .
(5) 2- نظریه اختیارگرایی: این نظریه، نظریه جبرگرایی را انکار می کند و قبول دارد که آدمی هنگام مواجهه با انتخاب بین حق و باطل می تواند به عنوان فاعل مختار عمل کند . این نظریه، کاملا جبرگرایی را انکار نمی کند و آن را در مورد عالم بی جان یا جمادات صادق می داند، بلکه آنچه این نظریه انکار می کند، این است که ما نباید اصل علیت کلی و عام را برای عمل انسان به کار ببریم عمل انسان، قابل پیش بینی است . درست است که عوامل محیطی و وراثتی ممکن است فرد را به مسیری بکشاند ولی در و خوداخلاقی (moral self) فرق می گذارند . شخصیت، یک مفهوم تجربی است که تحت حاکمیت و سیطره قوانین علی است و می توانیم آن را تبیین علمی یا پیش بینی کنیم . شخصیت یک فرد که از طریق محیط و وراثت شکل می گیرد، انتخابهای یک فرد را محدود می کند و به سمت انواع خاصی از اعمال سوق می دهد، ولی او را مجبور به انجام آنها نمی کند . خود اخلاقی او ممکن است اعمالی را خلاف تمایل و گرایش شخصیت انجام دهد . خود اخلاقی یک مفهوم تجربی نیست بلکه یک مفهوم اخلاقی است، یعنی خود اخلاقی ممکن است انتخابی را موافق انتخاب شخصیت یا مخالف انتخاب آن انجام دهد، به این معنا که از میان تکلیف اخلاقی و نفع شخصی یکی را برگزیند . بنابراین خود اخلاقی می تواند بر فشارهای شخصیت غلبه کند . به همین دلیل است که انسان مسؤول اعمال خود است و با داشتن این قوه و توانایی است که او از سایر حیوانات متمایز می گردد .
(6) 3- نظریه جبرگرایی معتدل: این نظریه بر آن است که ناسازگاری، بین جبرگرایی و اختیارگرایی وجود ندارد، بلکه آنها مکمل هم هستند . اگر ما آزادی و امیال خود را جزء سلسله حوادث به حساب آوریم، هیچ ناسازگاری بین آنها وجود ندارد . برای توضیح این نظریه به این مثالها توجه کنید:
الف) گاندی به خاطر آزادی هند، روزه گرفت .
ب) فردی به خاطر بی غذایی در بیابان روزه می گیرد .
می توان مثال اول را عمل آزادانه به حساب آورد در صورتی که مثال دوم را نمی توان . در مورد مثال اول می توانیم بگوییم میل گاندی برای آزادی هند او را واداشته است که روزه بگیرد و این میل به نوبه خود، نتیجه علل و عوامل دیگری نظیر، تعلیم و ربیت خاص او، تعلیمات آیین هندو، تجربه او از قانون بریتانیا و غیره می باشد . هر چند که تبیین دقیق علی از روزه گاندی ممکن است دشوار باشد، ولی جبرگرای معتدل می پذیرد که چنین تبیین علی به لحاظ نظری ممکن است .
(7) بنابراین همه اعمال، خواه آزادانه و غیر آزادانه، کاملا معلول علل سابق بر خود است و تنها اختلاف بین آنها این است که اعمال غیر آزادانه معلول علل بیرونی (causes external) و دیگری معلول علل درونی (internal causes) است . اگر شما کشور را به خاطر این که می خواهید به تعطیلات بروید، ترک کنید، عمل آزادانه انجام داده اید، ولی اگر ترک شما به خاطر اجبار یک دیکتاتور باشد، شما مجبور به ترک شده اید در نتیجه عمل شما غیر آزادانه و یا مجبورانه است . اما در هر دو مورد عمل شما، معلول علتی است . هنگامی که شما آزادانه ترک می کنید علت، میل شماست و هنگامی که مجبورانه ترک می کنید علت، زور و فشار دیکتاتور است .
بنابراین هنگامی که علت عمل شما درونی است، یعنی نتیجه میل و خواست شماست، شما آزادی دارید و هنگامی که علت، امری بیرونی است یعنی چیزی مخالف خواست و میل شماست، شما آزادی ندارید .
(8) بنابراین جبرگرایی و اختیارگرایی منافاتی با همدیگر ندارند .
از مجموع مطالب فوق نتیجه می گیریم که آزادی، توانایی هر موجود انسانی است که مطابق با خواستهای خود عمل می کند و هر چه بیشتر ما این خواستها را بشناسیم، بیشتر می توانیم پیش بینی کنیم که هر فردی چه انجام خواهد داد، اگر چه آن عملی نباشد که آنان انجام می دهند .
در مقابل این نظریه می توان گفت، عمل آزادانه که معلول خواست است آیا خواست نیز معلول علتی دیگر می باشد یا نه؟ اگر خواست و اراده معلول علتی دیگر است بالاجبار خواست تحقق پیدا می کند در نتیجه آزادی وجود ندارد . اما اگر خواست، خود معلول علتی نباشد یعنی علتی خودجوش است . در این صورت جبرگرایی تحقق ندارد یعنی خواست، معلول علت سابق بر خود نیست . بنابراین جبرگرایی در هر صورت با اختیارگرایی سازگاری ندارد . کانت نیز بر آن است که اراده ای که معلول حتی میل و خواست باشد، آزادانه نیست، که از بحثهای آتی روشن خواهد شد . بنابراین آزادی و مسؤولیت اخلاقی هنگامی معنا دارد که ما قائل شویم که انسان بر اعمال خود سلطه دارد و می تواند از میان شقوق موجود یکی را برگزیند و الا اگر قائل به نظریه جبرگرایی شویم آزادی و مسؤولیت اخلاقی بی معنا خواهد شد . 2- معانی مختلف آزادی
معمولا هنگامی که اندیشمندان در مورد آزادی بحث می کنند به دو معنای آزادی اشاره می کنند:
1- آزادی به معنای سلبی یا آزادی از :(Fredom From) چنین مفهومی از آزادی به معنای فقدان الزام و فشار از جانب دیگران می باشد و به حوزه ایی از رفتار اشاره دارد که در آن هر فردی بدور از الزام و فشار از جانب دیگران مسیر خود را بر می گزیند . در این مفهوم بیشتر بر فقدان الزام و اجبار از ناحیه دیگری تکیه می شود .
(9) 2- آزادی به معنای ایجابی یا آزادی برای :(Freedom For) هنگامی که آدمیان از آزادی سخن می گویند تنها آزادی سلبی را در نظر ندارند بلکه همچنین به امری نیز اشاره دارند که به خاطر آن آزادی ادعا می شود، مثل آزادی فکر، بیان، گردهمایی، عبادت، شغل و غیره . این نوع از معنای آزادی علاوه بر این که به فقدان الزام و مداخله دیگری اشاره دارد به امری اشاره دارد که شخص بر اساس خواست و ابتکار خود از میان شقوق موجود و ممکن یک راه را برمی گزیند . در این مفهوم بیشتر بر متعلق آزادی تکیه می شود .
(10) البته این نکته قابل بحث است که فردی که از میان راههای ممکن و موجود یک راه را برمی گزیند، آیا واقعا آزاد است یا نه؟ زیرا بسیار الزامات و فشارهای پنهانی و غیر مستقیم وجود دارند که باعث می شوند شخص از میان راههای ممکن، یک راه را برگزیند . در این موارد انسان ظاهرا خیال می کند آزاد است ولی دست الزامات و فشارهای غیر مستقیم و پنهانی به نحوی است که راه و مسیر انسان را مشخص می کنند البته نه به حسب ضرورت . به عنوان مثال مساله تبلیغات، سطح تحصیلات، مسائل اقتصادی و غیره به نحو بسیار زیادی تعیین کننده راه و روش انسانند . آزادی از دیدگاه کانت
بعد از ذکر دو مقدمه، به بحث آزادی از دیدگاه کانت می پردازیم، او بحث آزادی را در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی مطرح می کند . 1- آزادی در حوزه عقل نظری
او در حوزه عقل نظری معتقد است که مساله آزادی یکی از تعارضات عقل محض است یا به تعبیری از مسائل جدلی الطرفین است که برای نفی و اثبات آن هر دو، دلیل داریم که چنین است: مساله آزادی یا تعارض سوم عقل محض
وضع: علیت بر طبق قوانین طبیعت تنها علیتی نیست که پدیده های عالم از آن حاصل می شوند، بلکه برای تبیین آنها علیت دیگری را باید فرض یعنی علیت مختاری را .
وضع مقابل: اصلا اختیاری وجود ندارد و همه چیز در عالم فقط بر طبق قوانین طبیعت حادث می شود .
(11) و
(12) اثبات وضع: هر حادثه ای که به موجب علیت طبیعی حادث شود، توسط حادثه سابق بر خود ایجاب می شود و این امر تا بی نهایت ادامه دارد . چون غیر از این علیت طبیعی، علیت دیگری نیست، در این صورت لازم است برای ایجاب هر پدیداری یک سلسله نامتناهی از علل فرض شود ولی سلسله نامتناهی هرگز تمام نمی شود (زیرا اگر بی نهایت علل را سابق بر حادثه خاصی فرض کنیم، سلسله بی نهایتی از علل فرض کرده ایم و سلسله بی نهایت هرگز به آن حادثه نمی رسد) پس باید سلسله علل، متناهی و محدود باشد و همچنین باید یک علت مختاری را در نظر گرفت که قادر بر ایجاد و شروع سلسله و پدیدارها باشد که آنها بر طبق قوانین طبیعی عمل می کنند .
(13) اثبات وضع مقابل: هر آغاز فعلی، حالتی را در علت ایجاب می کند که در آن حالت فاعل نبوده است پس هنگامی که علت واجد حالت فاعلیت شود در آن صورت در حالت متوالی پیدا می شود (یعنی حالتی که فاعل نبوده و حالت فاعلیت) که ارتباط علی بین آنها برقرار نیست، لکن برای هر پدیداری علتی می باشد . بنابراین اختیار داشتن، معارض با قانون علیت است .
(14) همانطور که ملاحظه می کنیم کانت هر دو طرف را قابل اثبات می داند و در پایان او برای این تعارض راه حلی ارائه می دهد و می گوید وضع و وضع مقابل هر کدام از جهاتی صحیح می باشند . وضع در عالم معقول و فی نفسه (عالمی که زمانمند نیست) اعتبار دارد و وضع مقابل در عالم مادی و زمانمند صحیح است .
نقد: استدلال کانت در مورد وضع با کمی تغییر قابل قبول است . کانت سلسله علی را در زمان فرض کرده است در صورتی که ابطال تسلسل شامل تناهی عللی است که بالذات بر هم مترتبند (خواه زمانی و خواه غیر زمانی .) اما استدلال او در مورد وضع مقابل درست نیست، زیرا که علیت مختار که راس سلسله علل می باشد، خداست که در او دو حالتی را فرض می کند که به لحاظ زمانی مترتب برهمند و این امر، تشخص دادن به زمان قبل از وجود عالم است یا اگر بخواهیم بر اساس دیدگاه او سخن بگوییم اعمال زمان به امور فی نفسه است که زمانی نمی باشد . و همچنین کانت، انتقال از قوه به فعل را در مورد خدا واجب دانسته است . یعنی خدایی که بالقوه فاعل بود، بالفعل فاعل می شود و این مخالف ذات خداست که فعلیت محض است . 2- آزادی در حوزه عقل عملی
کانت بحث اساسی خود را در باب آزادی در حوزه عقل عملی مطرح می کند . او اوامر عقل را بر دو نوع می داند: اوامر شرطی و اوامر مطلق .
در اوامر شرطی، فرمان عقل به وسیله غایتی مشروط است ولی در اوامر مطلق عمل به خاطر خود عمل طلب می شود و نه به خاطر امری دیگر .
(15) او برای شناخت اوامر مطلق، آنها را در پنج قالب صورت بندی می کند: 1- صورت بندی (Formula) قانون کلی 2- صورت بندی قانون طبیعت 3- صورت بندی غایت فی نفسه 4- صورت بندی خود مختاری اراده 5- صورت بندی کشور غایات . او بر آن است که اگر عملی بتواند در قالب این صورت بندیها در آید اخلاقی والا غیر اخلاقی است . مثلا برای این که می خواهید بدانید عملی اخلاقی است یا نه ببیند آن عمل می تواند به صورت قانون عام و کلی درآید یا نه . اگر بتواند، اخلاقی والا غیر اخلاقی است .
(16) ما از توضیح این صورت بندیها اجتناب می کنیم و فقط به نحو اجمال به صورت بندی خودمختاری اراده که ارتباط نزدیک با آزادی دارد، اشاره می کنیم . صورت بندی خودمختاری اراده
کانت این صورت بندی را چنین بیان می کند: چنان عمل کن که اراده بتواند در عین حال به واسطه دستور و ماکزیم اراده خود را واضع قانون عام بداند .
(17) این صورت بندی مبتنی بر این اصل است که اراده عقلانی از قوانینی اطاعت می کند که خودش وضع می کند . خود مختاری اراده ( در برابر دگر آیینی (heteronomy) است . خود مختاری اراده یعنی قانونی که خود شخص بر خودش وضع می کند و دگر آیینی به معنای قانونی است که از بیرون یا توسط غیر وضع می شود .
(18) کانت اعمالی را که مبتنی بر اصل خود مختاری باشد اخلاقی و اعمالی را که مبتنی بر اصل دیگر آیینی است غیراخلاقی می داند . البته واضح است که مفهوم خودمختاری اراده ای که وضع قانون می نماید، معنایی نخواهد داشت مگر این که بین انسان به عنوان موجود عاقل یعنی اراده اخلاقی و انسان به عنوان مخلوقی که تابع شهوات و تمایلاتی است که با احکام عقل تعارض دارند تمایز قائل شویم . البته کانت این مطلب را پیش فرض می گیرد که اراده با عقل عملی - من حیث هو - وضع قانون می کند و انسان به عنوان تابع شهوات و محرکات و تمایلات مختلف باید اطاعت کند . بدون شک کانت در اتخاذ ابن نظریه خودمختاری اراده تا حدی تحت تاثیر ژان ژاک روسو قرار گرفته است .
(19) کانت تمام اصول دیگر آیینی را به عنوان اصول غیر اخلاقی مورد انکار قرار می دهد و بر آن است که اصول اخلاق دیگر آیین یا مبتنی بر تجربه است یا مبتنی بر عقل . اصول مبتنی بر تجربه خود بر دو قسم، تقسیم می شوند: اصول لذت گرایانه و اصول و اخلاق مبتنی بر احساس اخلاقی . اصول مبتنی بر عقل نیز به دو قسمند، اصول و اخلاق مبتنی بر کمال و اصول و اخلاق مبتنی بر اراده خدا .
(20) ما بحث کانت را در مورد آزادی در ضمن چند عنوان مطرح خواهیم کرد . آزادی به عنوان صفت اراده
کانت می گوید: اگر فرض کنیم که آزادی صفت چیزی است، باید صفت اراده باشد و اراده یک نوع علیتی است که به موجودات زنده از آن حیث که عقلانی اند تعلق دارد .
(21) اراده به عنوان توانایی موجود عقلانی برای تولید آثار و معلولها در جهان پدیداری و در درجه اول در جهان مادی لحاظ می شود . توانایی برای عمل کردن، معمولا به عنوان توانایی برای ایجاد چنین آثاری در نظر گرفته می شود . اراده همچنین تغییراتی را در جهان ذهنی و روانی یعنی جهان حس درونی پدید می آورد . مثلا هنگامی که ما تصمیم می گیریم که درباره عنوان خاصی فکر کنیم، موجود عقلانی که توانا بر انجام چنین کاری است حتی اگر نتواند حوادث فیزیکی و جسمانی را تحت تاثیر قرار دهد (به عنوان مثال افراد فلج) باز واجد چنین اراده ای است . بنابراین کانت متعلق اراده را هم عمل و هم حکم می داند .
(22) آزادی و ضرورت طبیعی
اگر ما اراده را آزاد تصور کنیم، باید ابتدا در نظر بگیریم که اراده، قدرت ایجاد آثار و اعمالی را دارد بدون این که خود معلول چیز دیگری واقع شود، یا بدون این که علیتش توسط موجود دیگری ضرورت یابد . آزادی صفتی است که به نوع خاص از علیت متعلق است . آزادی مخالف و مغایر با ضرورت طبیعی که مشخصه همه اعمال علی در طبیعت است، می باشد . به اختصار می توانیم این تقابل را تقابل بین آزادی و ضرورت بنامیم .
(23) اما منظور از ضرورتی که مشخصه عملی علی در طبیعت است، چیست؟
یک مثال ساده را در نظر بگیریم، اگر یک توپ بیلیارد متحرک به توپ ساکن دیگری برخورد کند توپ اول سبب حرکت توپ دوم می شود . توپ اول به صورت خود انگیخته و خودبخود علت حرکت توپ دوم نیست . توپ اول تنها به این خاطر علت حرکت توپ دوم است که توسط چوب بیلیارد به حرکت در آمده است .
توپ اول معلول و اثری را یعنی حرکت توپ دوم را ایجاد کرده است، اما علیت آن، خود معلول امر دیگری یعنی ضربه چوب بیلیارداست . به تعبیر فنی تر کانت، عمل علی آن ضروری است، نه آزادی (یعنی علیت توپ اول خودجوش نیست بلکه معلول فعل دیگری است) در طبیعت هیچ علت خود انگیخته یا خود جوشی یعنی آزادی وجود ندارد، تنها یک سلسله بی پایان از علل و معلولهاست و هر حادثه ای، معلول حادثه قبلی است . ضرورت و جبریت طبیعت تنها محدود به جمادات یا موجودات غیر آلی نیست، بلکه در بخشی از حوزه جانداران نیز صادق است . به خاطر تاثیر خارجی است که شب پره به طرف نور حرکت می کند و کانت حتی در سطح حیوانات برتر، تعقیب سگ را معلول دیدن و یا بوی خرگوش می داند .
(24) اگر اراده فاعل عقلانی به عنوان آزاد تصور می شود، باید به این معنا باشد که علل خارجی اراده و خواستهای او را متعین و ضروری نمی سازند . علل خارجی نه تنها شامل نیروهای مادی، احساسات و داده های حسی است که از بیرون عرضه می شوند، بلکه همچنین تصوراتی را که از این احساسات حاصل می شوند، عواطف برخاسته از این تصورات و امیال برخاسته از این عواطف را نیز فرا می گیرد . نباید فراموش کرد که به نظر کانت کل سلسله و توالی حوادث در حس درونی و بخصوص توالی احساسات، تصورات، عواطف و امیال همانند اشیاء مادی تحت حاکمیت ضرورت طبیعی اند .
(25) البته این، بدین معنا نیست که فرقی بین انسان و حیوان نیست، زیرا انسانها برخوردار از قوه عقلند که حیوانات فاقد آنند . علی رغم سلطه ضرورت طبیعی بر انسان باز می توانیم آزادی را به او نسبت دهیم، زیرا اگر انسان آزاد نباشد، اخلاق بی معنا می شود و آزادی که به او نسبت داده می شود، به این معناست که اراده انسان می تواند، قدرت ایجاد آثاری را داشته باشد، بدون آنکه توسط چیزی غیر از خودش متعین و ایجاب شود . یا به تعبیری، اراده هنگامی آزاد است که چیزی بیگانه او را ضرورت ندهد و تاثیر عوامل خارجی به حدی نباشد که فاعل، کنترل و سلطه ای بر فعل نداشته باشد . چنین تعریفی از آزادی سلبی است . و این مفهوم سلبی آزادی است که راه را برای مفهوم ایجابی آزادی هموار می کند .
(26) مفهوم ایجابی آزادی
کانت از معنای سلبی به معنای ایجابی آزادی منتقل می شود . او تلاش می کند که این کار را به وسیله مفهوم علیت انجام دهد، زیرا که اراده را به عنوان علیت آزاد تعریف کرده است . او می گوید: مفهوم علیت، مستلزم مفهوم قانون است،
(27) که بر طبق آن چیزی یعنی معلول باید به واسطه چیز دیگر یعنی علت ایجاد شود، یا رابطه علت با معلول به عنوان یک قانون اظهار می شود .
(28) بنابراین از مفهوم علیت روشن می شود که اراده آزاد باید بر طبق قانونی متعین شود . تصور اراده ای که بر طبق قانون متعین نشود، تصور اراده ای است که، تصادفی یا تحت حاکمیت صدفه و شانس است . کسی که اراده اش تصادفی باشد، آزاد نیست یا خود تعبیر اراده بی قانون، بی معناست .
البته کانت بهتر می توانست مفهوم ایجابی آزادی را مطرح کند و این کار را نکرده است، اوقبلا اراده را چنین تعریف کرده است: قدرت و توانایی موجود عقلانی برای عمل کردن بر طبق مفهومش از قوانین . اگر چنین است اراده بی قانون اصلا اراده نخواهد بود و نیز تناقض در بیان است . حال اگر اراده آزاد نمی تواند بی قانون باشد، قوانین آن باید متفاوت از قوانین طبیعت باشند .
(29) آزادی و خودمختاری
چگونه می توان قوانین طبیعت را از قوانین آزادی متمایز نمود؟ در طبیعت، عمل علی علت فاعلی، خود معلول امر دیگری است; یعنی خودجوش و خود انگیخته نیست . این بدین معناست که قانون حاکم بر عمل علی در طبیعت، خودتحمیلی نیست بلکه از جانب دیگری تحمیل یا وضع می شود . این، آن چیزی است که کانت آن را دیگر آیینی می نامد . از این رو اگر بناست که قوانین آزادی را از قوانین طبیعت متمایز گردانیم، می توانیم بگوییم که خصیصه اساسی قوانین آزادی، خود تحمیلی بودن است . بنابراین عمل علی خود جوش اراده آزاد باید بر طبق قانون خود تحمیلی واقع شود . اما این، دقیقا همان معنای «خودمختاری » است . از آن جا که کانت این مطلب را اثبات کرده است که اصل و قانون خودمختار، اصل عمل اخلاقی است، بنابراین می توانیم بگوییم که اراده آزاد و اراده تحت قانون اخلاقی یک چیز است .
(30) اما به این استدلال کانت اشکال کرده اند که این استدلال، شتابزده است، زیرا که نیازمند چندین فرض است که هر کدام آنها نیازمند بررسی دقیق می باشند که کانت به آنها نپرداخته است که عبارتند از:
1- اراده آزاد باید قانون خاصی داشته باشد .
2- چون هر قانونی یا خود تحمیلی است یا دیگر تحمیلی، قانون آزادی باید خودتحمیلی باشد .
3- قانون خودتحمیلی تنها قانون تبعیت از قانون بماهو قانون است .
ولی اگر ما بتوانیم نشان دهیم که عقل عملی باید خود را چنان فرض کند که بر انجام عمل بر طبق اصول عقلانی خودش تواناست، می توانیم اعتقاد پیدا کنیم که عقل باید آزاد و به معنای مورد لزوم خود مختار باشد، زیرا در این مورد می توان اراده اش را به عنوان اراده خود او لحاظ کرد .
(31) دو نوع دیگر آیینی
ممکن است اعتراض شود که کانت ضرورت طبیعی را با دیگر آیینی یکی دانسته است . و دیگر آیینی در آنجاست که انگیزه عمل، کاملا اخلاقی نباشد . اگر اعمال غیر اخلاقی نمونه هایی از دیگر آیینی اند، آیا می توان تحت ضرورت طبیعی قرارگرفتن آنها را انکار کرد؟ چگونه می توانیم ادعا کنیم که آنها (اعمال) می توانند آزاد و مختار باشند؟
به عبارت ساده تر، کانت در بحثهای قبل به این نتیجه رسید که اگر عملی توسط دیگری وضع شود یا از سر ضرورت باشد، اخلاقی نیست . عملی اخلاقی است که خود مختارانه باشد یعنی توسط خود ما وضع شده باشد . در این جا ممکن است این اشکال مطرح شود که آیا اعمال غیر اخلاقی که دیگر آیینی اند یعنی توسط خود ما وضع نشده اند تحت ضرورت طبیعی قرار می گیرند؟ یعنی آیا اعمال غیر اخلاقی مانند حوادث طبیعی ضروری اند و هیچ اختیاری در مورد آنها نداریم؟ مطابق نظر کانت، دو دیدگاه می توان نسبت به عمل داشت: یکی دیدگاه عامل و دیگری دیدگاه ناظر از دیدگاه ناظر همه اعمال اعم از اخلاقی و غیراخلاقی به یکسان نمونه هایی از ضرورت طبیعی اند . ولی از دیدگاه عامل هر دو این اعمال (اخلاقی و غیراخلاقی) را باید آزاد دانست، زیرا او اذعان می کند که حتی در انجام اعمال غیر اخلاقی می توان از قانون اخلاقی اطاعت کرد و باید چنین کند .
(32) بنابراین کانت اعتقاد ندارد که اراده در انجام اعمال اخلاقا نیک، آزاد و در اعمال اخلاقا بد، کاملا ملزم و مجبور است . او دو معنا در مورد دیگر آیینی به کار می برد:
الف) دیگر آیینی در مورد اشیاء بی جان بدین معناست که عمل آنها کاملا ضروری می باشد .
ب) دیگر آیینی در مورد عمل انسانی از دیدگاه عامل چنین معنایی را ندارد و در هر عمل انسانی اعم از اخلاقی و غیراخلاقی، اراده، فعال و خود جوش و یا آزاد است .
(33) آزادی به عنوان صفت اراده همه موجودات عقلانی، پیش فرض گرفته می شود:
کانت برای اثبات آزادی، استدلالی را مطرح می کند . او در این استدلال نشان می دهد که فاعل عاقل بما هو عاقل تنها بر اساس این پیش فرض که او آزاد است می تواند عمل کند .
عقل در مورد احکام نظری باید خود را به عنوان خالق احکام بنگرد، یعنی شخص هنگامی می تواند خود را عاقل بداند که عقل خود را هنگام حکم کردن اعمال کند . بنابراین حکم کردن، مستلزم اعمال عقل است و خالق احکام بودن بدین معناست که عقل باید خودش را مختار و آزاد بداند نه متاثر از علل خارجی و در نتیجه مجبور . اگر این استدلال در مورد عقل نظری صادق است در مورد عقل عملی نیز صادق است . هنگامی که تصمیم به عملی دارم و عملی را انجام می دهم در این صورت فعالیت خود را نتیجه فاعلیت خود می دانم . یا در مورد خود چنان فکر می کنم که دارای اراده آزاد هستم .
پس، من برای اعمالی احساس مسؤولیت می کنم که عامل آنها باشم . اگر نیروهای خارجی مرا به جهتی یا به انجام عملی وادار کنند که بر اثر انتخاب من نیست اصلا من عملی را انجام نداده ام، بلکه در مقابل الزامی، عکس العمل نشان داده ام . بنابراین فاعل عقلانی تنها بر اساس پیش فرض آزادی می تواند عمل کند همانطور که می تواند فکر کند .
(34) دیدگاه کانت را در باب آزادی به همین جا خاتمه می دهیم، البته بحثهای مفصل تری در این باره شده است که از ذکر آنها در این مثال به جهت اطناب خودداری می کنیم .
کانت از بحث آزادی و خودمختاری اراده نتایجی می گیرد که به سختی قابل قبول است . او می گوید: «اخلاق از آن حیث که مبتنی بر مفهوم انسان به عنوان فاعل مختاری است، که فقط از آن جهت که مختار است به واسطه عقل خودش، خود را به قوانین مطلق ملزم و مکلف می کند، نه نیازمند تصور دیگری بالای سر انسان است تا تکلیف خود را بفهمد (یا بشناسد) و نه محتاج انگیزه ای غیر از خود قانون تا به وظیفه خود عمل کند . . . .
بنابراین اخلاق به خاطر خودش به دین نیاز ندارد بلکه به برکت عقل عملی محض، خودکفا و بی نیاز است .
(35) از آن جا که کانت، اخلاق را بر اصل استقلال و خودمختاری اراده بنا کرده است، بدیهی است که هر سلطه ای غیر از خود اراده یعنی عواطف، ترس، امید، اقتدار امور طبیعی و ماوراء طبیعی را برای اراده نفی کند، واقعا چنین است؟ ! و به تعبیری به نظر او آزادی اخلاقی انسان صرفا آزادی از قید طبیعت نیست بلکه همچنین آزادی از قید قوا و نیروهای مافوق طبیعی است .
هیچ کس قبل از کانت این چنین زیاد انسان را تمجید نکرده است; هیچ کس تاکنون به انسان چنین درجه ای استقلال متافیزیکی اعطا نکرده است . این استقلال ریشه در نیازهای اخلاقی عصر روشنگری و قانون اخلاقی هر دو دارد که فرد هر نوع «قیمومیت » را انکار می کند و عقاید خود را بدون استمداد از دیگران وضع می کند .
(36) بنابراین به نظر کانت خودمختاری و آزادی اراده نمی تواند مبتنی بر چیزی غیر از خود عقل باشد و اگر ما اخلاق را سرسپردگی و وفاداری به اراده خدا بدانیم در معرض دیگر آیینی اراده قرار گرفته ایم، یعنی اگر ما خدا را به عنوان پاداش دهنده و عقوبت کننده قانون اخلاقی قرار دهیم از قاعده احتیاط تبعیت کرده ایم و انگیزه ما برای اطاعت از قانون اخلاقی، ترس از عقوبت و امید به پاداش است و این کار ارزش اخلاقی ما را از بین می برد .
(37) او حکومت استبدادی سیاسی و حکومت استبدادی دینی را به یکسان نفی می کند به این خاطر که آنها ارزش و آزادی انسان را نفی می کنند . در حکومت استبدادی سیاسی، آزادی و ارزش انسانیت نادیده گرفته می شود ولی در حکومت استبدادی دینی انقیاد برده وار نسبت به قدرت محض را ترغیب می کند و انگیزه انجام اعمال را پاداش و عقاب اخروی می داند که مخالف خودمختاری انسانی است . بنابراین کانت هر دو این حکومتها را نفی می کند .
(38) البته کانت از طریق اخلاق، خدا و جاودانگی نفس را اثبات می کند و به این صورت از طریق اخلاق به دین منتهی می شود . ولی او از دینی که با اصول عقل عملی سازگاری داشته باشد دفاع می کند و بنابراین تمام حوادث تاریخی کتاب مقدس را برحسب اخلاق، تفسیر رمزی می کند .
او همچنین از نوعی تدین نیز دفاع می کند و می گوید: از آن حیث که ملموس کردن مدعیات الزامات اخلاقی بدون تصور اراده خدا مشکل است، می توانیم بر اساس عقل، تنها معتقد شویم که یک تکلیف اخلاقی برای متدین شدن داریم، به این معنا که همه تکالیفمان را چنان تلقی کنیم که گویی آنها فرامین خدایند و ما این عمل را به جهت روح و قوت بخشیدن به نیت و عزم اخلاقی خود انجام می دهیم . بنابراین تنها کارکرد دین قوت بخشیدن به اراده خیر است .
(39) نقد
نتایجی که کانت از بحث آزادی و خودمختاری اراده می گیرد به هیچ وجه درست نیست . زیرا اطاعت و تسلیم در برابر اوامر خدا و اعتقاد به پاداش و عقاب اخروی نه تنها با خود مختاری اراده ما ناسازگار نیست بلکه احکامی است برخاسته از عقل عملی ما .
کانت خدا را از دیدگاه ادیان تاریخی موجودی بیگانه، از آدمی تصور کرده که با قدرت مطلقه خود انسانها را با امید به ثواب و ترس از عقاب اخروی مجبور می کند که از اوامر گزافی وی تبعیت کنند . بنابراین فرامین او را اگر اطاعت کنیم، ارزش اخلاقی اعمال از بین می رود .
در جواب این اعتقاد کانت می گوییم: اوامر خدا گزافی نیست و اطاعت از اوامر خدا ارزش اخلاقی اعمال را از بین نمی برد .
کانت عقیده دارد که خدا برترین خیر است و برترین خیر، خیری است که فضیلت و سعادت را به نحو اکمل داراست و اراده او مقدس است و نیز خدا موجود عاقل نامتناهی است که علم و قدرت نامتناهی دارد . همچنین او اعتقاد دارد که اوامر عقل عملی ما که موجودات عقلانی متناهی هستیم واجب الاتباع است چون هنگامی که عقل ما حکمی را صادر می کند از عقل برخاسته و بعید است ندای کاذب یا گزافی باشد . فی المثل یکی از احکام عقل عملی ما این است که برترین خیر را طلب کنیم . کانت از این حکم عقل، ملزومات آن را نتیجه می گیرد و می گوید چون عقل حکم کرده است که برترین خیر را طلب کنیم بنابراین باید متعلق آن موجود باشد .
از مجموع سخنان فوق این نتیجه را می گیریم: هنگامی که احکام عقل متناهی انسان واجب الاتباع است، از این رو احکام موجود عقلانی نامتناهی که علم و قدرت دارد نیز واجب الاتباع است . و تبعیت از موجود عقلانی نامتناهی یکی از احکام عقل عملی ماست که در این صورت منافاتی با خودمختاری ما ندارد .
کانت همچنین مطرح می کند که در حکومت دینی، انگیزه عمل به فرامین خدا امید به بهشت و ترس از جهنم است و امید و ترس ارزش اخلاقی اعمال را از بین می برد .
در جواب این اشکال می گوییم: اولا انگیزه بسیاری از کسانی که از اوامر خدا اطاعت می کنند امید و ترس نیست بلکه به این جهت است که این اوامر، اوامر موجود عاقل نامتناهی است که علم و قدرت نامتناهی دارد و چنین موجودی هیچگاه اوامر گزافی صادر نمی کند . از این رو گوش جان سپردن به چنین اوامری شایسته و نیکوست . چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «الهی ما عبدتک خوفا من نارک (عقابک) و لا طمعا فی جنتک (ثوابک) بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک » .
(40) (خدایا من از ترس آتش جهنمت و به طمع بهشت ترا عبادت نکرده ام بلکه فقط ترا شایسته پرستش می بینم .)
و ثانیا، امید و ترس هنگامی منافات با اخلاق کانتی دارد که از عقل ما برنخاسته باشد . اگر عقل ما ثواب و عقاب اخروی را برای تقویت انگیزه اخلاقی همانند اعتقاد به وجود خدا (البته براساس دیدگاه او) مفید بداند، دیگر منافاتی با خودمختاری ندارد .
همچنین اگر ما همه حوادث کتاب مقدس را تفسیر رمزی می کنیم، این به معنای محور قراردادن عقل متناهی است . اگر کتاب مقدس، دستورات و احکام خدایی است که عقل و علم و قدرت نامتناهی دارد، در این صورت ما باید تلاش کنیم زبان این کتاب مقدس را بیاموزیم، تا هر چه نیکوتر آن دستورات را فهیمده و سپس جامه عمل بپوشانیم .
این دین، ابعاد مختلفی دارد که یکی از این ابعاد را محور قرار دهیم و ابعاد دیگر را بر اساس آن تفسیر کنیم . اگر چنین کاری کنیم عقل متناهی خود را بر عقل نامتناهی برتری داده ایم که امر درستی نیست .
و در پایان نظر قرآن کریم را در این باب به نحو بسیار اجمال مطرح می کنیم:
از دیدگاه قرآن و اسلام، انسان، موجود مختاری است که می تواند از میان راههای ممکن یکی را برگزیند .
«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا .» (دهر، آیه 3) ما راه را بدو نمودیم، یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار .
فضیلت انسان به عبودیت اوست نه خودمختاری او، چنانکه خداوند از پیامبر که افضل و اشرف انسانهاست تعبیر به عبد می کند .
«و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا .» (بقره، 23) و اگر آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک دارید .
و همچنین انسان بدون استعانت خدا نمی تواند تمام خوبیها و بدیها را درک کند، یعنی این که انسان نمی تواند به تنهایی، خود را به کمال برساند .
«علم الانسان مالم یعلم .» (علق، 5) آنچه را که انسان نمی دانست به او آموخت .
و همچنین تبشیر و تنذیر برا ی سعادت عموم انسانها مفید و لازم است .
«فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق .» (بقره، 213) پس خداوند پیامبران را نوید آور و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (خود) را بحق فرو فرستاد .
و یا این آیه «و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا .» (اسراء، 105) و تو را جز بشارت دهنده و بیم رسان نفرستادیم .
بنابراین انسان از دیدگاه اسلام مختار است و کمال او به عبودیت است که با استعانت از تعلیمات خدا به رستگاری می رسد و تبشیر و تنذیر نیز دو عامل مهم برای فلاح و رستگاری است که تقریبا ناسازگار با نتایج کانت می باشد .
پی نوشت ها:
1) استادیار گروه فلسفه مجتمع آموزش عالی قم
2. H.J. Patton, the categorical Impetative, Iondon, Hutchinson؛s University library, 1957, P, 207.
3. Michael, Palmer, Moral problems, Cambridg; the lutter worth press, P.131.
4. Ibid.
5. Ibid.
6. Ibid.
7. Ibid.
8. Ibid. 140.
9. P.H. partridge, Freedom, in the Encyclopedia of philosophy, ed, paul Edwards new york, macmillian co, london, conllier, macmillan publishers, 1967, p.222.
10. Ibid. 223.
11. Immanuel, kant, the critique of pure reason, tr, Abbott, T.K. pp, 1-250, in: great Books of the western world, Eds, Hutchins, R.M. chicago, ... Encyclopedia Britannica INC, vol, 42, 1952, P.140.
15. Immanuel, kant, Ground work of metaphysic of morals, tr, paton, H.pp. 55
the Moral law, landon, Hutchinson university library, 1972,p,78.
16. H.J, Paton, op.cite P.129.
17. Ibid. 180; Kant, Groundwork of Metaphysiv of Morals, opcit P.78.
18. B.E.A. Liddell, kant on the Foundation of Morality, Blooming ton and Lon
university Press, 1970, P. 262.
19. F. Copleston, History of philosophy, vol 6, part 11, Kant Garden city. N
image books, 1964, PP, 122-3.
20. Kant, Groundworl of Metapfysic of Morals, op.cit. pp. 103-4.
21. Ibid, 107.
22. Ibid, H.J. Paton, opcit, P.208.
23. Kant, GMM, 107; H.J. Paton, op.ciy. P.209.
24. H.J. Paton, op.ciy. P,209-10
25. Ibid.
26. Ibid.
27. Ibid, 211; Kant. GMM, p.107.
28. B.E.A.Liddell, op.cit, P.208.
29. H.J. paton, po.cit, 211.
30. Kant . GMM, P. 108.
31. H.J. paton, op.cit, P. 212.
32. Ibid, 214.
33. Ibid,215.
34. Ibid, 218; B.E.A.Liddell, op.cit, P.216.
35. Kant, Religion within the Limits of Reason Alone, Tr with an introducthi
by Greene, T.M, Hudson, H.H. New Yorl, Harper Toechbools/ The coister Library, 1960,
p,3.
36. R.J. Sullivan, Immanuel Kant؛s Moral theory, New York, Combridge univers
1989, P.262.
37. Ibid, 263.
38. Ibid, 263: Kant, Religion wthin the Limits if Reasom Alone, OP,Cit. PP.
39. Ibid, 263: Kant, Religion wthin the Limits if Reasom Alone, OP,Cit. PP.
. 14 £ ,101 EDF ,41 U ,oCکغسCoDeF ,یwدW× (40