حق و باطل (۱۱)

ذهن انسان، صیاد یا شکارچی مجهولات است. اگر این قوه صید و شکار مجهولات را از آدمی بگیریم، تنها این نیست که یک قوه را از ذهن او گرفته ایم، بلکه باید اذعان کنیم که انسانیت را هم از او سلب کرده ایم.

سیر از کلی به جزیی

ذهن انسان، صیاد یا شکارچی مجهولات است. اگر این قوه صید و شکار مجهولات را از آدمی بگیریم، تنها این نیست که یک قوه را از ذهن او گرفته ایم، بلکه باید اذعان کنیم که انسانیت را هم از او سلب کرده ایم.

ای برادر تو همین اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای

صیاد نیاز به دام و ابزار دارد. ابزار صید مجهولات، معلومات است. ذهن انسان به وسیله دامهایی که در فضای خویش تعبیه کرده، مجهولات را به دام می اندازد و آنها را شناسایی کرده، در زمره ی معلومات خود قرار می دهد.

ذهن انسان به وسیله دامهایی که در فضای خویش تعبیه کرده، مجهولات را به دام می اندازد و آنها را شناسایی کرده، در زمره ی معلومات خود قرار می دهد.

پرونده ی این معلومات در ذهن انسان بایگانی نمی شود; بلکه ذهن پویای آدمی همین معلومات جدید را مجددا وسیله و ابزار صید مجهولات دیگر می سازد و به همین لحاظ است که برای معلومات انسان، حد و مرزی نیست. چرا که مجهولات حد و مرزی ندارند و هر چه بر معلومات انسان افزوده شود، به نادانی خود بیشتر پی می برد. نادان کسی است که خود را دانای به همه چیز پندارد و دانا کسی است که تکبر نکند و به جهل خود اعتراف نماید. همیشه داناترها به نادانی خود معترف ترند و نادانها خیر. زبان حال عالم این است:

تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم

برای صید مجهولات به وسیله معلومات، سه راه بیشتر نداریم:

1. سیر از جزیی به جزیی (تمثیل) .

2. سیر از جزیی به کلی (استقرا) .

3. سیر از کلی به جزیی (قیاس منطقی) .

1. تمثیل

فقها و متکلمان غیر شیعی مدعی شده اند که از راه تمثیل می توان به معلوماتی دست یافت. یعنی می توان یک معلوم جزیی را وسیله ی صید یک مجهول جزیی پنداشت.

قیاس فقهی همان تمثیل است و بر خلاف قیاس منطقی که سه حدی است، دارای چهار حد است: اصل، فرع، حکم و جامع.

متکلمانی که به تمثیل بها داده اند، حدود چهارگانه را عبارت از: شاهد، غایب، حکم و معنای جامع می نامند. (1)

اینان برای اثبات اعتبار تمثیل به طریقه دوران یا طرد و عکس و سبر و تقسیم یا تردید روی آورده اند.

در طریقه طرد و عکس می گویند: هر جا مسکر وجود دارد، حرمت هم وجود دارد (طرد) وهر جا مسکر وجود ندارد، حرمت هم وجود ندارد (عکس) و در طریقه سبر و تقسیم، اوصاف خمر را یکی یکی بر می شمارند، و آنها را از قلمرو علیت برای حکم خارج می سازند، تا می رسند به اسکار. بنابر این، علت حکم اسکار است، نه مایع بودن و رنگ سرخ داشتن و نه گرفته شدن از آب انگور.

در روایات اسلامی و آثار ادبی فارسی، قیاس به معنای تمثیل به کار رفته است. مولوی می گوید:

از قیاسش خنده آمد خلق را کوچو خود پنداشت صاحب دلق را کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر شیر

در روایتی آمده است که: «اول من قاس ابلیس » نخستین کسی که قیاس کرده، شیطان است.

در این موارد، قیاس به معنای تمثیل است.

درست است که تمثیل اعتبار علمی و فلسفی ندارد، ولی در عین حال برای القای فرضیه به ذهن و برانگیختن حس کنجکاوی و فراهم شدن زمینه تحقیق، بسیار مفید است. چرا که ممکن است از راه توجه به مشابهت ظاهری دو چیز، راه برای کشف حقیقتی از راه تجربه یا قیاس گشوده شود. اگر انسان بتواند با مشاهده ی مشابهت، به کشف علت واقعی آن، نایل آید، از ظن به قطع و از گمان به یقین رسیده است.

بی جهت نیست که از منطق دانان اروپایی، گیسلو آن را استقرایی می داند که شروع شده و هنوز به پایان نرسیده و هاملن معتقد است که ذهن آدمی در تمثیل به مشابهت های ظاهری اکتفا می کند. بدون این که از ادراک این مشابهت ها پا را فراتر نهد و به لت حقیقی دست یابد و کورنو معتقد است که تمثیل عبارت از سیر و ارتقای ذهن از موارد مشابه به علت مشابهت است. (2)

اگر تمثیل دریچه ای به سوی تحقیق و تفکر بگشاید، میمنت دارد و اگر ذهن را راکد سازد، منحوس است.

اگر تمثیل دریچه ای به سوی تحقیق و تفکر بگشاید، میمنت دارد و اگر ذهن را راکد سازد، منحوس است.

2. استقرا

استقرا همان سیر از جزیی به کلی است که قبلا درباره آن بحث کرده ایم. در این جا همین اندازه می گوییم که استقرا نیز هر چند ناقص باشد، دارای فواید بسیاری است . به همین جهت است که خواجه طوسی می گوید:

«اما فوایدش بسیار است. چه بسیار حکمهای یقینی یا تجربی به توسط استقرا اکتساب کنند و اگر چه مستقری نداند که آن حکم به استقرا کسب کرده است و به حقیقت، به نسبت با حس، استقرا را تقدم باشد و اگر چه به نسبت با عقل، قیاس را بر او تقدم باشد... در استقرا چندان که عدد جزویاتی که در تحت کلی باشد فی نفس الامر کمتر بود و عدد آن چه حصول حکم در او معلوم باشد، بیشتر بود، حکم مقبول تر بود، چه به حصر نزدیک تر بود». (3)

و نیز می گوید:

«استقرای جزویات، در بعضی از این مواضع بر تنبیه اعانت کند. چه استقرا در تذکیر و تنبیه از قیاس نافع تر بود». (4)

3. قیاس

در مکتب تعقل، مهم ترین واساسی ترین حجت همین است.در قیاس ذهن انسان از کلی به جزیی سیر می کند. تجربه اگر متکی به قیاس خفی نباشد، بی اعتبار است. تمثیل و استقرا هم اگر به قیاس منتهی شوند، معتبر می شوند. هر چند اعتبار بالذات، از آن قیاس وبالعرض، از آن آنهاست. در مقابل، مکتب تجربی ارزش قیاس را هم به تجربه می داند. در قیاس ذهن انسان از کلی به جزیی سیر می کند. تجربه اگر متکی به قیاس خفی نباشد، بی اعتبار است. تمثیل و استقرا هم اگر به قیاس منتهی شوند، معتبر می شوند. هر چند اعتبار بالذات، از آن قیاس وبالعرض، از آن آنهاست. در مقابل، مکتب تجربی ارزش قیاس را هم به تجربه می داند.

در تعریف آن گفته می شود: قیاس قولی است که از اقوالی تالیف شده، آن هم به گونه ای که لذاته مستلزم قولی دیگر باشد. مثلا می گوییم: هوا جسم است و هر جسمی دارای وزن است. پس هوا دارای وزن است. بنابراین، از قضیه کلی «هر جسمی دارای وزن است » به قضیه جزیی «هوا دارای وزن است » رسیدیم. پس لازمه ذاتی دو قضیه پیشین این است که هوا دارای وزن است.

در قیاس تکیه و تاکید بر این است که باید نتیجه از لوازم ذاتی مقدمات یعنی صغری و کبری باشد. به عنوان مثال، اگر بگوییم:

الف مساوی ب است و ب مساوی ج است، ذاتا نتیجه نمی دهد که الف مساوی ج است. بلکه این نتیجه را به کمک یک مقدمه خارجی می گیریم و آن این که دو مقدار مساوی با یک مقدار، با یکدیگر مساویند. به خصوص که قیاس مزبور به لحاظ فنی اشکال دارد. چرا که حد وسط در کبری عینا تکرار نشده و اگر تکرار شود، گفته می شود: مساوی ب مساوی ج است، نه ب مساوی ج است. اینجاست که قیاس مزبور شکل درستی پیدا می کند. اما صحت این نتیجه به این معنی نیست که همه مشابهات این قیاس رست باشد. مثلا اگر بگوییم: الف نصف ب است و ب نصف ج است، نتیجه نمی دهد که الف نصف ج است. چرا که در اینجا یک مقدمه خارجی که بگوید: نصف نصف، نصف است، نداریم. بلکه نصف نصف، یک چهارم است.

اگر بخواهیم به قیاس فوق، شکل فنی بدهیم، باید بگوییم: الف نصف ب است و نصف ب نصف ج است.

در اینجا صحت کبری مشکوک است و به همین لحاظ است که نتیجه هم مشکوک است. پس معلوم نیست که الف نصف ج باشد.

در بعضی از تعاریف، قید «اذا وضعت » یا «اذا سلم » (5) آورده شده و این نشانگر این است که شرط نتیجه دادن مقدمات قیاس این نیست که واقعا درست باشند. بلکه همین اندازه که مسلم و مقبول فرض شوند، نتیجه می دهند و به همین جهت است که قیاس را به برهانی و جدلی و خطابی و شعری و مغالطی تقسیم می کنند.

منطق دانان یک بار درباره صورت قیاس و یک بار درباره ماده قیاس به بحث می پردازند. ماده قیاس یا برهانی یا جدلی یا شعری یا مغالطی است. اشکال چهارگانه قیاس از صورت قیاس پدید می آیند. در شکل اول، نتیجه برای مقدمات، لازم بین و در اشکال دیگر، لازم غیر بین است.

بررسی نظرات مخالف و موافق

سیر از کلی به جزیی یا قیاس منطقی مورد قبول مکتب تعقل، در معرض بحثها و مناقشات بسیار قرار گرفته. برخی به حمایت آن و برخی به مخالفت برخاسته اند.

ما نخست به نقل تمجیدهای موافقان می پردازیم; آن گاه به نقل و نقد اشکالات و ایرادات مخالفان.

الف. تمجیدهای موافقان

1. برتراند راسل که چندان نظر موافقی با منطق صوری ندارد، می گوید: تالیفات منطقی ارسطو دلیل بارز بر استعداد ممتاز اوست و اگر در دوره ی نشاط و باروری خردها در یونان ظاهر شده بود، برای عالم انسانیت بسیار سودمند بود. اما از بخت بد در دوره ای ظاهر شد که پس از آن، قدرت ابداع یونانی به فترت گرایید. (6)

2. هگل می گوید: دانستن اقسام قیاس و ضروب آن، لااقل به اندازه دانستن این که طوطی دارای چهل قسم است، جدی ومهم است. (7)

3. بسوئه می گوید: برای دریافتن ارزش واقعی و منطقی یک سخن من آن را از تزیینات لفظی واشکال ظاهری پیراسته می کنم و این شکل ظاهری را که مانند گوشت وپوست است، برطرف می سازم تا بتوانم اسکلت واقعی آن را در نظر آورم. (8)

او اذعان دارد که از ورزش و ممارست فکری که سالها بدان پرداخته، سود بسیار برده است. (9)

4. کانت می گوید: عیب یک استدلال با بردن آن در قالب دقیق منطق به سهولت آشکار می گردد. (10)

5. ویکتور کوزن می گوید: هر استدلالی که نتوان آن را در این قالبها برد و به صورت منطقی عرضه کرد، باید با قید احتیاط تلقی شود. (11)

6. لایب نیتس می گوید: من بر آنم که کشف و ابداع صورت قیاسات، زیباترین اثری است که ذهن آدمی عرضه داشته است. این فن، فن مصون ماندن از خطاست. البته به شرط این که بتوانند آن را به نحو احسن به کار برند. (12)

7. شیخ الرئیس می گوید: «المراد من المنطق ان یکون عند الانسان آلة قانونیة تعصم مراعاتها عن ان یضل فی فکره » ; مقصود از منطق این است که نزد انسان ابزاری قانونی باشد که مراعات آن انسان را از گمراهی در فکر و اندیشه نگاه می دارد. (13)

8. قطب الدین علامه شیرازی در شرح حکمت الاشراق می گوید: «هرکس منطق را به خوبی فرا گیرد، بر نردبان سایر علوم قرار گرفته است و هر کس طالب علومی باشد که در آنها انسان ایمن از اشتباه نیست و منطق را نداند، همچون کسی است که در تاریکی شب به خواستگاری رود و همچون کسی است که به خاطر درد چشم، نمی تواند به نور نگاه کند، نه به خاطر بخلی که در نور است، بلکه به خاطر نقصان استعداد. صوابی که از غیر منطقی صادر می شود، همچون تیری است که بدون هدف گیری تیر انداز، به هدف بخورد و همچون مداوایی است که پیرزنان انجام می دهند». (14)

ب. نقل و نقد اشکالات و ایرادات مخالفان

مخالفان قیاس و مخصوصا پیروان مکتب تجربی سعی کرده اند که با اشکالات و ایرادات مختلف و متعددی، قیاس را که رکن رکین منطق صوری و مکتب تعقلی است، خدشه دار کنند و بنیان آن را درهم بکوبند.

اشکالات به قرار زیرند:

1. دور

یکی از اشکالاتی که بر قیاس منطقی یا سیر از کلی به جزیی وارد کرده اند، اشکال دور است.

جان استوارت میل می گوید:

قاعده ی اصلی قیاس این است که نتیجه باید در کبری منطوی باشد. پس در این صورت چرا به خود زحمت دهیم و برای جستن چیزی که خود دور مقدمات در دست داریم، تلاش کنیم. مثلا در همین مثال متداول: سقراط انسان است و هر انسانی فانی است، پس سقراط فانی است، امر از دو حال خارج نیست: یا من از ابتدا می دانم سقراط فانی است که در این صورت احتیاجی به مقدمه چینی و استدلال ندارم. یا این که من در آن شک دارم و در این حال، من دیگر حق ندارم بگویم: هر انسانی فانی است. بننابر این بیرون کشیدن جزیی از کلی همواره چیزی جز دور فاسد نیست. (15)

حاصل سخن این است که علم به صحت نتیجه، توقف دارد بر علم به کلیت و شمول کبری و علم به کلیت و شمول کبری توقف دارد بر صحت نتیجه و این، چیزی جز دور مصرح نیست.

در پاسخ باید گفت: درست است که نتیجه در کبری مندرج است. ولی فرق است بین اندراج و علم به اندراج. چه بسا جزیی در کلی مندرج است و انسان علم به کلی دارد; ولی علم به اندراج ندارد. یعنی نمی داند که این امر جزیی در آن امر کلی مندرج و آن امر کلی بر این امر جزیی مشتمل است. رسالت قیاس این است که ما را در راه علم به این اشتمال و اندراج یاری می بخشد. در هر قضیه موجبه کلیه، موارد و مصادیق بسیار و بی شماری مندرج است و کسی که عالم به آن قضیه است، به همه مصادیق علم اجمالی دارد. کار قیاس این است که این علم اجمالی را تبدیل به علم تفصیلی می کند.پس علم تفصیلی به نتیجه متوقف است بر علم اجمالی به کبری; ولی علم اجمالی به کبری متوقف بر علم تفصیلی به نتیجه نیست. بلکه اگر بدیهی است، توقف بر چیزی ندارد و اگر غیر بدیهی است، متوقف است بر مبادی و مبانی دیگری که اگر بدیهی نیستند، باید سرانجام منتهی به بدیهی شوند.

اگر این اشکال، قابل حل و دفع نباشد، در استقرا هم که مورد لطف و عنایت منطق و مکتب تجربی است، همین اشکال وارد است. چرا که در آنجا هم علم به کلی توقف دارد بر علم به جزئیات و علم به جزئیات هم توقف دارد بر علم به کلی. پس استقرا نیز با محذور دور مواجه است و باید مهر بطلان بر پیشانیش زده شود. البته آن جا به عکس اینجاست.اینجا علم به جزیی متوقف بر علم به کلی و علم به کلی متوقف بر مبادی و مقدمات دیگری است. ولی آن جا علم به جزئیات توقف بر کاوش و جستجو دارد و علم به کلی اگر چنین علمی از طریق جزئیات ممکن باشد توقف بر علم به جزئیات دارد.

وانگهی آیا بطلان دور تجربی است یا عقلی؟ اگر بگویند: تجربی است، غلط است. چرا که امر معدوم قابل تجربه نیست و اگر بگویند: عقلی است، تن به قبول یک حکم عقلی داده اند. آیا اگر بطلان دور تجربی باشد، صحت این تجربه را عقل تضمین می کند یا تجربه؟ در صورت اول، تن به قبول حکم عقلی داده ایم و در صورت دوم گرفتار دور و تسلسل می شویم.

درباره ریاضیات چه می گویند؟ آیا این همه قواعد ریاضی که ریاضی دانان آنها را کشف کرده و به کمک آنها به قواعد دیگری ست یافته و دست می یابند، از باب سیر از کلی به جزیی وحرکت از معلوم بالاجمال به معلوم بالتفصیل نیست؟ در هیات جدید برای تعیین فاصله ستارگان و جرم و قوه جاذبه آنها، از اصول کلی استمداد و استفاده می کنند. لوریه از همین راه به کشف ستاره نپتون توفیق یافت. (16)

2. مصادره به مطلوب و تکرار معلوم

اشکال دیگری که بر صحت قیاس منطقی وارد کرده اند، مصادره به مطلوب است.

هانری پوانکاره می گوید:

قیاس از این که کمترین چیزی به مقدمات بیفزاید، عاجز است و به عبارت دیگر، قیاس نمی تواند هرگز زاید بر آن چه درمقدمات دارد، چیزی در نتیجه به دست آورد. پس قیاس قادر نیست چیز تازه و جدیدی به ما بیاموزد. (17)

می گویند: در استدلال قیاسی دلیل عین مدعاست. چرا که وقتی دلیل صحت نتیجه، کلیت کبری است، در حقیقت، نتیجه را که در کبری مندرج است دلیل بر صحت نتیجه گرفته ایم. در همان قیاسی که قبلا ذکر شد، می گوییم: سقراط انسان است و انسان فانی است. پس سقراط فانی است. ما در ضمن حکم به فنای انسان، حکم به فنای سقراط هم کرده ایم. گویی گفته ایم: سقراط فانی است ، چرا که سقراط فانی است.

بر این مطلب، چند اشکال وارد است:

الف. آیا خود این اشکال، استدلال قیاسی است یا تجربی؟ قطعا تجربی نیست. پس استدلالی است قیاسی و بنابراین، مصادره به مطلوب است. چرا که در همین قیاس هم صحت نتیجه، دلیل بر صحت نتیجه شده است.

ب. این اشکال مبتنی بر این است که ذهن تنها کاری که برای رسیدن به مجهولات می کند، سیر از جزیی به کلی است; حال آن که خود سیر از جزیی به کلی هم مبتنی بر یک اصل کلی دیگر یعنی قاعده ی «حکم الامثال » است که وقتی احراز تماثل بین جزییات شد، به کمک قاعده ی مزبور، از جزیی به کلی می رسیم; ولی هیهات؟

ج. اگر در قیاساتی از قبیل: انسان حیوان است و حیوان جسم است، پس انسان جسم است، اشکال مصادره به مطلوب وارد باشد، به خاطر این است که این گونه قضایایی که درمقدمه و نتیجه به کار رفته اند، در آنها از حمل اولی ذاتی استفاده شده و ما برای احراز ذاتیات شیی ء نیازی به برهان نداریم. چرا که منطق دانان اقتناص حد را به برهان جایز نمی دانند. بلکه اجزای حدی یا جنس و فصل را اعم از قریب و بعید از راه تحلیل به دست می آوریم و بر شیی ء حمل می کنیم.

پس قیاس در قضایای حمل شایع کاربرد دارد. در قضایای ریاضی و استدلالات قیاسی که در ریاضیات مورد استفاده اند، هرگز نمی خواهیم از طریق قیاس به اقتناص و اصطیاد اجناس و فصول بپردازیم. بلکه به دنبال محمولاتی هستیم که به حمل شایع صناعی بر موضوعات حمل می شوند.

قیاس در قضایای حمل شایع کاربرد دارد. در قضایای ریاضی و استدلالات قیاسی که در ریاضیات مورد استفاده اند، هرگز نمی خواهیم از طریق قیاس به اقتناص و اصطیاد اجناس و فصول بپردازیم. بلکه به دنبال محمولاتی هستیم که به حمل شایع صناعی بر موضوعات حمل می شوند.

3. تثبیت اشتباه و جاودانه کردن خطا

فرانسیس بیکن معتقد است که قیاس موجب تثبیت اشتباه وجاودانه شدن خطا می شود. (18)

در پاسخ او باید بگوییم: از یک فیلسوف برازنده نیست که شعارگونه سخن بگوید. با توجه به توضیحاتی که داده شد، نه قیاس موجب تثبیت اشتباه می شود و نه خطا را جاودانه می سازد. بالعکس می توان از راه قیاس، مغالطات صوری را کشف کرد و خطا را آشکار ساخت.

4. خرافات قرون وسطی و قیاس

برخی ادعا کرده اند که تمام خرافاتی که در قرون وسطی رواج داشته و همه ی عقاید ناصوابی که در آن دوران بر مردم سیطره یافته و همه آرای باطل در طبیعیات و الهیات آن زمان ناشی از قیاس بوده است. اگر علمای قرون وسطی به مکتب تجربی روی می آوردند و تا چیزی را به محک تجربه نمی زدند، نمی پذیرفتند و اگر این همه به قیاسات منطقی خوشبین نبودند، این گونه در ورطه ی جهل و نادانی فرو نمی غلتیدند. (19)

در پاسخ این گونه اشکالات باید بگوییم: اشتباه میان ماده و صورت قیاس و خلط احکام هر یک با دیگری موجب چنین لغزشها و انحرافاتی شده است.

قیاس منطقی تنها عهده دار بیان صورت صحیح و ناصحیح است. ماده قیاس چیزی دیگر است. ماده قیاس یا برهانی یا خطابی یا جدلی یا شعری یا سفسطی است و اگر کسی در فراهم کردن ماده قیاس از خطابه و جدل و شعر وسفسطه استمداد کند و از برهان به دور بماند، گناه منطق تعقلی چیست؟ وانگهی مگر منطق تعقلی منکر تجربه است؟ پیرو مکتب تعقلی باید پاسخ مجهولات تجربی را از تجربه و پاسخ مجهولات عقلی را از عقل بجوید. هر چند اعتبار تجربه در گرو تعقل و مدیون قیاس خفی وغیر تجربی است.

در قرون وسطی بیشتر از مواد چهارگانه اخیر استفاده می کردند و کمتر از برهان و تجربه و ما دیدیم که در تعریف قیاس گفته می شود که هرگاه قضایایی مسلم گرفته شود، نتیجه ذاتی آنهاست. مسلم گرفته شدن قضایا اعم است از این که فی ذاتها رست باشند یا نباشند.

5. تردستی و شعبده بازی

فرانسیس بیکن معتقد است که قیاس منطقی نوعی تردستی و شعبده بازی است که می تواند هم حق را به اثبات برساند و هم باطل را. منطق طی ادوار متمادی موجب جاودانگی خطاها بوده است. (20)

باید به وی بگوییم: هرگز چنین نیست . قیاس به منزله ماشین نانوایی است که اگر آرد خوب و سالم به او تحویل دهند، نان خوب و سالم تحویل می دهد و اگر آرد تقلبی و فاسد تحویلش دهند، نان فاسد و تقلبی تحویل می دهد. نباید از آرد و آب فاسد و آلوده، انتظار نان سالم و بهداشتی داشته باشیم.

قیاس به صورت، کار دارد، نه به ماده. اگر صورت قیاس مطابق با موازین و معیارهای منطقی باشد، نتیجه از لوازم ذاتی آن است. اعم از این که مواد قیاس، موادی عقلی و برهانی باشد، یا موادی جدلی و خطابی و شعری و سفسطی.

کارخانه قیاس کارش تولید نتیجه است. عالم و فیلسوف برای این که به نتایج صواب و ماندنی برسند و خود و دیگران را گرفتار تردستی و شعبده نکنند، وظیفه دارند از مواد بدیهی که هیچ کس درباره آنها شک ندارد و از مواد غیر بدیهی که منتهی به بدیهیات می شوند، در این کارخانه بریزند و جهان علم و فلسفه را از نتایج علمی و فلسفی ماندنی و جاودانه بهره مند سازند.

پی نوشت ها:

1.نگاه شود به شرح المواقف: 2/21 به بعد، انتشارات شریف رضی، قم، 1370.

2. خوانساری، محمد، منطق صوری: 2/140، انتشارات آگاه، تهران، 1359، چاپ سوم.

3. اساس الاقتباس، چاپ دانشگاه، صص 333 331.

4. همان، ص 396.

5. الاشارات والتنبیهات: 1/233، مطبعه حیدری تهران، 1357.

6.خوانساری، پیشین: 2/189.

7. همان، ص 190.

8. همان.

9.همان، ص 191.

10. همان، ص 190.

11. همان.

12. همان.

13. الاشارات والتنبیهات: 1/8و9.

14. شرح حکمة الاشراق، ص 29، انتشارات بیدار، قم.

15.منطق صوری: 2/183.

16.درباره ریاضیات بحث جداگانه ای به یاری حق خواهیم داشت.

17. منطق صوری: 1/183.

18. همان، ص 189.

19.همان، ص 182.

20. همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان