از مقالات رسیده
«با مروری بر آیات و روایاتی که درباره ی ستایش عقل، ترغیب وتحریک به تعقل و فعلیت رساندن «لب » (خرد محض) و «نهی » (درک خردمندانه) وارد شده است، می توان به جرات گفت: «هیچ مکتب و جهان بینی بشری به مانند اسلام، اهمیت به درک های عقلانی و خردمندانه نداده است ».
از مجموع آیات و روایاتی که درباره ی «تعقل، لب و نهی » وارد شده است معلوم می شود که مقصود از تعقل و مفاهیم مشابه آن، عقل نظری معمولی نیست که خیر و شر، هدفها و مبادی اعلای زندگی، احساس تعهد برین و نظارت الهی بر انسان و جهان را در دیدگاه خود نمی بیند. و کاری جز تنظیم واحدهای محدود به اصالت سودجویی و خودمحوری ندارد. بلکه مقصود آیات قرآن آن عقل است که، با هماهنگی وجدان و فطرت و هدفگیری های معقول برای «حیات معقول » فعالیت می نماید. و راه را برای پیشرفت مادی و معنوی انسانها هموار می کند. (1)
معنای لغوی عقل
«عقل » هم معنی مصدری دارد که آن عبارت است از: درک کامل چیزی; و هم معنی اسمی دارد و آن همان نفس و روح انسان است. نه یکی از قوای فرعی نفس مانند: حافظه، باصره و امثال آن، آن طور که بعضی خیال می کنند. (2)
اصل در معنای «عقل » بستن و نگهداشتن است. و به این مناسبت ادراکی که انسان دل بر آن می بندد و چیزی را با آن درک می کند «عقل » نامیده می شود. و همچنین قوه ای که گفته می شود یکی از قوای انسانی است و به واسطه ی آن خیر و شر وحق وباطل را از یکدیگر تشخیص می دهد، «عقل » نام دارد، و مقابل آن جنون، سفه (3) ، حمق و جهل است که هر کدام به اعتباری استعمال می شود.
وخلاصه عقل عبارت است از «استقامت تفکر».
معانی مذکور اهم مفاهیمی است که برای عقل در کتب لغت ذکر گردیده است. و در کنار آن در بیان ماهیت عقل تعاریف و اصطلاحاتی از سوی علما و دانشمندان منقول و معقول ذکر گردیده است که به قسمتی از آنها در این مقال بسنده می کنیم. از جمله علامه مجلسی رحمه الله در کتاب مرآة العقول (4) فهمیدن روایات باب عقل را متوقف بر روشن شدن ماهیت عقل دانسته، می فرماید:
«ثم اعلم ان فهم اخبار ابواب العقل یتوقف علی بیان ماهیة العقل و اختلاف الاراء والمصطلحات فیه ».
سپس در بیان مفهوم و معنای عقل مجددا از ماده ی عقل در صیغه ی باب تفعل استفاده نموده و تعقل اشیا و فهم آنها را به عنوان معنای اصیل لغوی عقل ذکر نموده اند.
معنای اصطلاحی عقل
علامه مجلسی در بیان معنا و اطلاقات اصطلاحی عقل، شش مورد را ذکر فرموده اند که عبارتند از:
1. هو قوة ادراک الخیر والشر والتمیز بینهما، والتمکن من معرفة اسباب الامور ذوات الاسباب، وما یؤدی الیها وما یمنع منها، والعقل بهذا المعنی مناط التکلیف والثواب والعقاب.
عقل، نیروی درک نیک و بد است و جدا نمودن میان آن دو، و توانایی شناخت اسباب پدیده های سبب دار، و آنچه منجر به آنها می شود و آنچه مانع از آنهاست.
2. ملکه و حالتی در نفس که آدمی را به سوی کارهای خوب و سودمند فرا می خواند و ازبدیها و آسیب ها پرهیز می دهد.
3. نیرویی که انسان آن را در نظام بخشیدن به امور زندگی خود به کار می گیرد... و عقل معاش نیز نامیده می شود.
4. مراتب آمادگی و استعداد نفس و روح آدمی برای به دست آوردن نظرها... که برای آن چهار مرتبه ی ; عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد (5) نیز ثابت کرده اند.
5. نفس ناطقه ی انسانی که با آن از دیگر حیوانات تفکیک می گردد.
6. آنچه فلاسفه تحت عنوان جوهر مجرد و قدیمی مطرح نموده اند. که هیچ گونه سنخیتی با ماده چه در ذات و چه در فعل ندارد. (6)
معانی دیگری نیز در منابع روایی توسط علمای برجسته نظیر ملاصدرا و دیگران ذکر گردیده از قبیل:
جوهر مفارق، رای مشترک، جزئی از نفس، قدرت وقوت نفس، (7) قوه ی ادراک معانی کلی و دریافت روابط و مناسبات میان اشیاء، قوه استدلال و استخراج نظری، قدرت تطبیق، تقسیم و تحلیل.
ملا صدرا می گوید: «تمام معناهای عقل در این مشترکند که; عقل جسم و جسمانی نیست و صفت جسمانی نیز قرار نمی گیرد». (8)
واژه ی لب و نهی
منظور از لب مفرد «الباب » مغز یا خرد است زیرا خرد در انسان به منزله ی مغز است در پوست; و در قرآن به همین معنی استعمال شده و گویا لفظ «عقل » به معنایی که امروز معروف است از اسمایی است که بعد از عصر نزول قرآن به واسطه ی غلبه حادث شده و از این جهت در قرآن زیاد استعمال نشده و تنها افعالی که از ماده ی آن است مانند: «یعقلون » استعمال گردیده است. (9)
علامه فیومی صاحب کتاب مصباح المنیر در ذیل این کلمه آورده است:
«(لب » النخلة قلبها ولب الجوز واللوز ونحوهما ما فی جوفه والجمع ; لبوب واللباب مثل غراب لغة فیه ولب کل شی ء خالصه » (10) که تقریبا همان معنای فوق الذکر می باشد. و بنابر آنچه از آیات قرآن استفاده می شود، منظور از لب «خرد محض » می باشد.
و نهی; عبارت است از درک خردمندانه چنان چه صاحب مصباح المنیر آن را این گونه معنا کرده است;... «والنهیة; العقل لانها تنهی عن القبیح ». (11)
اطلاق عقل بر ادراک
صاحب المیزان در این رابطه می فرمایند: اطلاق لفظ «عقل »بر ادراک از این نظر است که در ادراک دل بستن به تصدیق وجود دارد. و خدا جبلی انسان قرار داده که حق و باطل را در علوم نظری و خیر و شر و منفعت و مضرت را در علوم عملی تشخیص دهد.(و دل بر تصدیق به آنها ببندد).
توضیح آن که: پروردگار متعال انسان را طوری آفریده که در آغاز پیدایش خودش را بشناسد،و او را با حواس ظاهری و باطنی مجهز ساخته تا ظواهر اشیا و همچنین معانی روحی را که به وسیله آنها با اشیا خارجی ارتباط پیدا می کند مانند اراده و کراهت و حب و بغض و خوف و رجا درک نماید، و در آنها تصرفاتی از قبیل مرتب ساختن، جدا کردن، تخصیص و تعمیم دادن وغیره انجام دهد، و در امور نظری که خارج از مرحله عمل است قضاوتهای نظری، و در امور مربوط به عمل قضاوتهای عملی بنماید، و همه طبق موازینی است که فطرت اصلی تشخیص می دهد، و آن همان عقل است.
ولی گاهی بعضی از قوای انسانی بر بعضی دیگر چیره شده و حکم سایر قوا را ضعیف یا باطل می سازد مانند موارد غلبه شهوت و غضب، در این صورت از شاهراه اعتدال بیرون رفته و به دره های افراط و تفریط سقوط می کند. در اینجا عامل عقلی عمل خود را سالم انجام نداده و مانند یک قاضی است که از روی مدارک جعلی و شهادتهای دروغی بر خلاف حق حکم کرده باشد، گرچه قصد حکم باطل هم نداشته است. قاضی این چنینی از یک نظر قاضی است و از یک نظر نیست، همچنین انسان در مواردی (که احساسات درونی، مطالب بی واقعیتی را، به صورت معلومات در نظرش جلوه می دهد) قضاوتهای غلطی می کند و آن را از روی مسامحه به عقل نسبت می دهد، ولی در واقع مربوط به عقل نیست، چون در این مواقع از سلامت فطرت و روش صحیح واقع بینی خارج شده است. (12)
عقل در منطق قرآن
در منطق قرآن کریم عقل نیرویی است که انسان در امور دینی از آن منتفع می شود. و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می نماید و در صورتی که از این مسیر منحرف گردد دیگر عقل نامیده نمی شود گرچه در امور دنیوی عمل خود را انجام دهد.
قرآن کریم می فرماید: «وقالوا لو کنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر» . (13)
و در آیه 46 سوره حج می فرماید: «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور» .
چنانچه ملاحظه می شود لفظ «عقل » در این آیات به معنای علمی است که انسان مستقلا از آن استفاده می کند و لفظ «سمع » به معنای ادراکی است که به کمک غیر از آن بهره مند می شود، استعمال شده به شرط این که هر دو با فطرت سلیم همراه باشد.
و در سوره بقره می فرماید: «ومن یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه ». (14)
و در بیان آن گفته شده که این آیه مانند عکس نقیض حدیث مشهور است که: «العقل ما عبد به الرحمن...» (15) : یعنی عقل آن است که با آن پرستش خدا شود...».
صاحب المیزان سپس می فرمایند: از آنچه گفته شد روشن گردید که منظور از «عقل » در قرآن شریف ادراکی است که در صورت سلامت به طور تام برای انسان حاصل می شود، و از اینجا معنای جمله «کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون » به دست می آید، زیرا بیان متمم است وعلم، مقدمه و وسیله تعقل، چنانچه در سوره زمر می فرماید:
«و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون ». (16)
حجیت عقل در نگاه وحی
قرآن کریم به صورتهای گوناگون بر سندیت وحجیت عقل در معارف الهی صحه گذاشته و بر تعقل و تفکر در نظام آفرینش تشویق و تاکید کرده است. گاهی راجع به یک موضوع می توان آیات متعددی را یافت که مفاد آنها این است که غرض از طرح این موضوع تعقل وتفکر درباره ی آن بوده است.
از دیدگاه قرآن، کسانی که از اندیشه ی خود سود نمی برند به عنوان بدترین جنبدگان می باشند چنان که می فرماید:
«ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون ». (17)
«بدترین جنبدگان کسانی هستند که کر و گنگ اند و اندیشه نمی ورزند».
در جای دیگر پس از طرح یک مسئله ی غامض و دقیق توحیدی یادآور می شود آنان که اهل تعقل نیستند گرفتار نوعی پلیدی می باشند، می فرماید:
«و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون ». (18)
«هیچ کس را نرسد که جز با اذن خدا ایمان آرد. و بر آنان که عقل خویش را به کار نمی بندند پلیدی قرار می دهد».
اصولا منطق قرآن، منطق دلیل و برهان است، و همه جا از صاحبان عقاید می خواهد تا بر اثبات عقیده ی خود برهان آورند:
«قل هاتوا برهانکم »: (19) «بگو برهانتان را ارائه دهید».
و خود نیز بر دعاوی خود اقامه برهان می کند چنان که در اثبات یگانگی خدا می گوید:
«لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا» (20)
:«اگر در آسمان و زمین غیر از «الله » خدایان دیگری بود، آن دو تباه می شدند(یا اصلا موجود نمی شدند، ویا دچار هرج ومرج و بی نظمی می شدند)».
درباره ی یکی از صفات هدایتگران یعنی هدایت یافته بودن خود آنان می فرماید:
«ا فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون ». (21)
«آیا کسی که به حق هدایت می کند سزاوار است تبعیت شود یا کسی که تا هدایت نشود راه هدایت را نمی داند؟ پس چگونه داوری می کنید؟!».
قرآن حجیت و اعتبار عقل را نه تنها در قلمرو حکمت نظری و اثبات وجود خدا و صفات ذاتی او به رسمیت می شناسد، بلکه در قلمرو حکمت عملی وحسن وقبح افعال نیز پذیرفته است.
چنان که در بسیاری از آیات، رسالت پیامبر را تذکر، موعظه، امر به معروف و نهی از منکر می داند، و واضح است که تذکر و موعظه در جایی است که مخاطب خود حسن و قبح و سود و زیان کاری را می داند، ولی چون دچار غفلت شده و یا احتمال غفلت زدگی در مورد او می رود، به تذکر و وعظ نیاز دارد. چنان که می فرماید:
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون ». (22)
«خدا به عدل و احسان و پرداخت حقوق خویشاوندان امر می کند، و از زشتی ها و ناروایی ها و تعدی به دیگران نهی می کند و بدین طریق شما را موعظه می کند، شاید به خود آیید».
مفاد آیه این است که انسان خوبی عدل و احسان و دادن حقوق خویشاوندان و نیز زشتی کارهای ناروا را می داند، و امر خدا نقش ارشادی و یادآوری دارد. چنان که در جایی دیگر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را امر به معروف و نهی از منکر دانسته، می فرماید:
«یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر». (23)
باید توجه داشت که سخن در اثبات حجیت و اعتبار عقل است نه در کافی و وافی بودن آن در اثبات همه ی مقاصد دینی! (24)
معرفت عقلی در روایات اسلامی
حجیت عقل و اهمیت بحث عقلی در روایات روشن است، در اینجا نمونه هایی از استدلالات عقلی در باب معرفت دینی که از سوی پیشوایان معصوم علیهم السلام ارایه گردیده را یادآور می شویم:
الف) فردی یهودی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و مسایلی را از او پرسید، از آن جمله این که سؤال کرد به چه دلیل می گویی خدا به کسی ظلم نمی کند؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ داد:
«لعلمه بقبحه و استغنائه عنه » (25)
«چون خدا زشتی ظلم را می داند، و نیازی هم به این کار ندارد».
همانگونه که ملاحظه می شود استدلال فوق یک استدلال عقلی است; و آن این که انگیزه ی ظلم در خدا نیست. زیرا انگیزه ی ظلم یا جهالت است یا نیازمندی; و این دو در خدا راه ندارد. بنابراین صدور ظلم از خدا محال است، و این همان استدلالی است که متکلمان عدلیه در کتب کلامی بر اثبات تنزه خدا از فعل قبیح اقامه نموده اند.
ب) امام علی علیه السلام ، در اثبات این که انسان فاعل مختار است، و قضا و قدر الهی مایه ی جبر نمی باشد، فرمود:
«اگر قضا و قدر الهی مایه ی مجبور بودن انسان می بود، امر و نهی، وعد و وعید، ثواب و عقاب لغو و ناروا بود». (26)
ج) و در اثبات یگانگی خدا فرمود:
«اگر خدا شریک می داشت، می بایست رسولانی برای هدایت بشر بفرستد، پس چون فرستادگان الهی فقط از جانب یک خدا آمده اند، معلوم می شود یک خدا بیش وجود ندارد». (27)
مبنای این استدلال یک اصل عقلی است و آن این که: الوهیت بدون ربوبیت معنا ندارد; زیرا معقول نیست که آفریدگار نسبت به آفریده های خود بی تفاوت باشد و به هدایت و تربیت آنها اقدام نکند، و یکی از مظاهر ربوبیت، ربوبیت تشریعی در مورد انسانهاست; که از راه فرستادن پیامبران و شرایع الهی تحقق می یابد. بر مبنای این اصل عقلی با استفاده از قیاس استثنایی چنین استدلال می شود که:
(اگر غیر از «الله » خدای دیگری بود باید برای هدایت خلق پیامبر می فرستاد).
و تالی باطل است، چون (همه ی پیامبران از سوی «الله » آمده اند).
در نتیجه مقدم نیز باطل خواهد بود و (خدایی غیر از «الله » نیست).
د) امام صادق علیه السلام درباره جایگاه والای عقل و نقش آن در شناخت خدا و نیز شناخت خوبیها و بدیها فرمود:
مبدا و سرآغاز امور و قوت و آبادانی آنها و آنچه (از چیزی) جز به واسطه ی آن نفعی به دست نمی آید، عقل است که خدا انسانها را به آن آراسته، و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه ی عقل آفریدگار خود را شناخته، و خوب را از بد تمیز داده اند، و شناخته اندکه تاریکی در نادانی و روشنایی در آگهی است، این آن چیزی است که عقل آنان را به آن رهنمون شده است.
از آن حضرت سؤال شد «آیا بندگان می توانند به دلالت عقل اکتفا کنند؟».
امام علیه السلام پاسخ فرمود:
«انسانهای عاقل در پرتو عقل حقانیت و ربوبیت خدا را می شناسند و می فهمند که خدا اموری را می پسندد و اموری را ناروا می داند و در این صورت مسئله اطاعت و عصیت خدا مطرح می شود. و از طرفی عقل او در این مورد نمی تواند راهنمای او باشد (مصادیق طاعت و معصیت را تشخیص نمی دهد) بنابراین، باید از طریق دیگری بر این امور آگاه شود و اگر این آگاهی را به دست نیاورد از عقل خود بهره مند نخواهد شد، (28) بنابراین بر انسان عاقل واجب است در تحلیل دانش و ادب که جز به واسطه ی آن حیاتش قوام نمی یابد بکوشد». (29)
اگر کسی به کتابهای حدیث شیعه رجوع نماید به روشنی به این نکته پی خواهد برد که; «در مکتب اهل بیت عقل و استدلال عقلی در معارف الهی جایگاه مهمی دارد» و با در نظر گرفتن سطح آگاهی و قدرت ذهن و ورزیدگی فکر مخاطبان از روشهای مختلف استدلال عقلی (برهان، جدل،خطابه) استفاده شده است. این مطلب به پایه ای از وضوح است که ذکر نمونه سبب اطاله می گردد.
همین امر سبب شده است که تفکر شیعی در مسیر تفکر عقلی و فلسفی هدایت شود. و فیلسوفان شیعه با الهام گرفتن از معارف بلندی که در احادیث ائمه ی اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، فلسفه الهی را بارورتر وبالنده تر سازند. این حقیقتی است که برخی از مستشرقان نیز آن را یافته اند، چنان که هانری کربن فرانسوی می گوید:
«نهج البلاغه را می توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقاید دانست که از طرف متفکران شیعی تعلیم شده است، فلسفه شیعی ترکیب و سیمای مخصوص خود را از این منبع گرفته است ». (30)
عقل ستیزی!
با تمام اوصافی که درباره ی «عقل » گفته شد،و با تمام موقعیتی که این گوهر گرانبهای انسانی در آیات و روایات دارد، با کمال تعجب افرادی در گوشه و کنار می بینیم که زبان به مذمت عقل گشوده، و از این که عاقلند نالیده اند! و از این سخن عجیبتر دلایلی است یا صحیحتر بهانه هایی است که برای آن ذکر می کنند!
گاه می گویند «عقل » انسان را محدود می کند، و خوب و بد و حلال و حرام و درست و ادرست بر سر راه انسان می گذارد، و آزادی انسان را تا حد زیادی سلب می کند! چه خوب بود که این عقل نبود و ما ز هر نظر آزاد بودیم، آزاد!...
و گاه می گویند این عقل درد آفرین است، انسان هوشیار و حساس آسایشی ندارد، ولی آدم کم عقل و بی عقل شاد و خرم و خندان است و به گفته ی شاعر آنها:
دشمن جان من است،عقل من و هوش من
کاش گشاده نبود چشم من و گوش من!
یا به گفته دیگری:
عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری
دیوانه باش تا غم تو عاقلان خورند!
یا به گفته دیگری:
خوش عالمی است عالم دیوانگی
اگر موی دماغ ما نشود شخص عاقلی!
ولی روشن است که اینها جز یک مشت سفسطه یا مزاح یا کنایه برای مفاهیم دیگر نیست. و گویندگان اشعار فوق بسیار بعید به نظر می رسد که منظورشان مذمت عقل باشد. بلکه به طور کنایه می خواهند این واقعیت را تفهیم کنند که; در اطراف خود مسایل دردناکی را می بینند که مردم از آن غافلند.
یا این که منظورشان از این دیوانگی نوعی مفهوم عرفانی آن است یعنی عاشق بیقرار حق بودن، و همه چیز دنیای مادی را در پای آن قربانی کردن.
به هر حال، درست است که عقل انسان را محدود می کند، ولی این محدودیت افتخار انسان و مایه تکامل او است. این درست به این ماند که کسی بگوید: آگاهی بر علم طب، انسان را در انتخاب نوع غذا، و مسایل دیگر زندگی، تا حد زیادی محدود می کند. آیا این محدودیت عیب است؟ یا سبب سلامت انسان و نجات او از بیماریها و گاه مسمومیتهای کشنده است؟!
و اما این که عقل همیشه باری از غم بر دل انسان می گذارد، این نیز افتخار است، و نشانه ی کمال! آیا انسان اگر طبق مثل معروف «سقراطی باشد ضعیف و لاغر بهتر است، یا خوکی باشد فربه و چاق »؟!
بله اگر ما مساله تکامل انسان را به کلی نادیده بگیریم، و اصل را بر لذت مادی زودگذر بگذاریم، آن چنان که گروهی از مادیین که طرفدار اصالت لذتند می گویند; ممکن است بعضی از این سخنان درست باشد، ولی با دیدگاه یک انسان موحد که برای بشر حرکت و رسالت و هدف و تکامل قایل است این سخنان لغو بوده، از جایگاه علمی برخوردار نیست.
تازه مادیین طرفدار اصل لذت نیز مجبورند برای همان لذت، محدودیتهای زیادی را از طریق قوانین اجتماعی بپذیرند. و غم و اندوه هایی را از این رهگذر بر خود هموار کنند، و اینجاست که می فهمیم اگر انسان از سرچشمه وحی و تعلیمات انبیا دور بیفتد در چه پرتگاههایی سقوط خواهد کرد! (31)
عناوین قابل بحث و بررسی درباره عقل از میان آیات و روایات
در پایان این مقال کوتاه، عناوین و موضوعاتی که از آیات و روایات استخراج شده، جهت تحقیق و بررسی بیشتر، فراروی محققان و خوانندگان گرامی قرار می دهیم:
رابطه ی تعقل و یقین، تعقل و قناعت، تعقل و هدایت، تعقل و بصیرت، تعقل عن الله تعالی، تعقل و حیات (و در زندگی)یا نقش تعقل در زندگانی، عقل و تفکر(و رابطه و تفاوت آن دو) عقل و فلاح، عقل و علم، تعقل قلب، تعقل در عقاب، تعقل در آیات بینات، انسانهای بی تعقل، تناسب عقل با کلام، بکم و عدم تعقل، تعقل در نبوت، تعلیق تعقل به لعل در آیات و روایات ، رابطه ی تعقل با تقوا، تعقل در شب، تعقل در تلاوت ، تبعیض در تعقل، خلقت عقل ، رابطه ی عقل و حیا، رابطه ی عقل با دین، حقیقت عقل، شبه عقل، رابطه ی عقل و ثواب، برتر از عقل، کمال عقل، عقل و فهم، موعظه ی اهل عقل، قیمت عقل، مطیه ی عقل، قوت عقل و علامت آن،تعقید تعلم با عقل، عقل و شناخت علمی، راه های ازدیاد عقل، عوامل مؤثر در کمال عقل، عقل و جهل، جنود عقل، فلسفه اولویت در خلقت عقل، اکرام عقل از جانب حق تعالی، عقل و خرد، وزارت عقل، شناخت جنود عقل، عقل و ادب، حباء بودن عقل، رابطه ی تکلف عقل و عدم ازدیاد آن، عقل و صداقت (معرفت صادق)، عقل و نقش آن بین انسان و خدا، عقل و عامة الانسان بودن آن، عقل و فطنت، تایید عقل، قلت وکثرت عقل، عقل و نشان و راهنما بودن آن برای مؤمن، عقل سرمایه ای بازگشتنی تر از هر مال دیگر، عقل و حکمت، غور العقل، نقش عقل در تعمق حکمی، نقش حکمت در تعمق عقلی، عقل و شهوت، عقل امیرجنود...، عقل و صبر، حیای عقل، عقل و مجامله با مردم، عقل و مودت و دوستی با مردم، عقل و قلب،عقل ومروت، فقدان عقل، قناع و عقل، عقل و حمق، عقل و بلاهت، حسن عقل، دوست هر انسان، عقل و ثواب، ایجاز با عقل، هدم عقل، عقل و تایید آن با نور الهی، عقل و عجین شدن نطفه با آن، رکوب عقل، انتفاع از عقل، سخافت عقل، استخفاف عقل، عقل و معاینه ی آخرت، رفع عقل از اهل دنیا، شدت در عقل، ذهاب عقل، تسلط بر عقل، تملک عقل، غلبه ی عقل، عقل قاتل هوای نفس (و مقتول آن)، فساد عقل، نقش عقل در تکمیل حجج، صاحبان عقل، طاعات العقول، ضلت و گمراهی عقول، عقول امت، عقول الرجال، عقول متفکرین، عقول صبیان، عقول حائره، عقول بائره ی ناقصه، استدلال عقلی به کمک آنچه محسوس است، نوم العاقل، اقامة العاقل، عقل و راستگویی،عاقل غفور است،عقلاء صاحبان خرد هستند (العقلاء هم اولوا الالباب)، عقلاء و زهد،غیر معقول، اعقل الناس، اعتبارات عقلی، رحمت عقلی، صورت عقلیه، عالم عقل، مجاز عقلی، مقدمه عقلی، منطق تعقل، عقل عملی.
پی نوشت ها:
1. شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، علامه محمد تقی جعفری رحمه الله ، ص 394-397.
2.تفسیر المیزان، ج 1، ذیل آیه شریفه ی 164، سوره بقره.
3. سفه: سبک عقل شدن، بی خردی کردن، خودسری،(فرهنگ دو جلدی عمید، ج 2، ص 1210).
4. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تالیف علامه محمد باقر مجلسی، ج 1، حدیث 1، ص 25.
5. و به عبارت دیگر قوه، قوه و استعداد، کمال، فوق کمال.
6. مرآة العقول، ج 1، ص 27.
7. مفاتیح الغیب، صدر المتالهین شیرازی صفحه 135 با سه معنای دیگر که به علت تکرار ذکر نشد.
8. شرح اصول کافی، ج 1، ص 229.
9. تفسیر المیزان:2، ذیل آیه شریفه ی 269، سوره بقره:«ما یذکر الا اولوا الالباب ».
10. المصباح المنیر، تالیف علامه فیومی، ص 238.
11. مدرک قبلی، ص 340.
12. تفسیر المیزان، ج 2، ذیل آیه شریفه 243، سوره بقره.
13. «و گفتند اگر ما می شنیدیم یا تعقل می کردیم در میان اهل آتش نبودیم » قرآن کریم، سوره ملک، آیه 10.
14. بقره/130.
15. اصول کافی، 1.
16. تفسیر المیزان، ذیل آیه شریفه 243، سوره بقره.
17. انفال/22.
18. یونس/100.
19. بقره/111.
20. انبیاء/22.
21. یونس/35.
22. نحل/90.
23. اعراف/157.
24. به نقل از مجله ی کلام اسلامی، سال پنجم، مسلسل 17،مقاله حجیت و اعتبار عقل در علم و دین، ربانی گلپایگانی.
25. توحید صدوق، دار المعرفة، بیروت، ص 398.
26.همان مدرک، ص 380.
27. نهج البلاغه، بخش وصایا، وصیت امام علیه السلام به فرزندش امام حسن مجبتی علیه السلام .
28. به نقل ازمجله تخصصی کلام اسلامی ، سال پنجم، مسلسل 17، ص 28 و29.
29. اصول کافی، ج 1، کتاب العقل والجهل، روایت 35.
30. تاریخ فلسفه اسلامی، ج 1، نوشته پروفسور هانری کربن، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص 38.
31. پیام قرآن، ج 1، ص 161-163.