رمز یا نماد (SYMBOL)

«رمز کلمه ای است عربی به معنای اشاره کردن با یکی از اعضای بدن. رمز در فارسی در معانی گوناگونی به کار می رود، از جمله:اشاره، راز، ایما، دقیقه، نکته، معما، نشانه، علامت، اشارت کردن پنهان، نشانه ای مخصوص که از آن مطالبی درک شود، چیز نهفته میان دو یا چند کس که دیگری بر آن آگاه نباشد، و بیان مقصود با نشانه ها و علایم قراردادی و معهود.» (۱)

دانشگاه علوم اسلامی رضوی

«رمز کلمه ای است عربی به معنای اشاره کردن با یکی از اعضای بدن. رمز در فارسی در معانی گوناگونی به کار می رود، از جمله:اشاره، راز، ایما، دقیقه، نکته، معما، نشانه، علامت، اشارت کردن پنهان، نشانه ای مخصوص که از آن مطالبی درک شود، چیز نهفته میان دو یا چند کس که دیگری بر آن آگاه نباشد، و بیان مقصود با نشانه ها و علایم قراردادی و معهود (1)

آنچه در تمام این معانی مشترک است، عدم صراحت است و پوشیدگی مطلب. در کتب بلاغی از «رمز» یا «سمبول » بحثی به میان نیامده است و به جای آن از نوع ادبی «تمثیل » سخن رفته است، بدین لحاظ جا دارد که پس از مباحث مربوط به استعاره بدان پرداخته شود، چرا که اهل بلاغت «رمز» را یکی از انواع کنایه دانسته اند، و کنایه را به اعتبار وسایط و لوازم و سیاق عبارت، به چهار دسته تقسیم می کنند:

1 - تعریض; 2 - تلویح;3 - ایما و اشاره; 4 - رمز که در لغت، آن را «از نزدیک به پنهانی اشاره کردن » گویند و در اصطلاح، آن را کنایه ای می دانند که با وسایط اندک، بدون تعریض به طور پنهانی بر مراد، دلالت کند. (2) سعدی می گوید:

هر که را با گل آشنایی هست گو برو با جفای خار بساز «سپرت می بباید افکندن » ای که دل می دهی به تیرانداز

پس «رمز» در نظر اهل بلاغت، کنایه ای است که وسایط آن اندک باشد و معنی آن اگر چه پنهان است ولی با قدری تامل دریافته می شود. در این نوع کنایه که به آن، کنایه خفی هم گفته می شود، چون وسایط اندک است، دلالت بر معنی «مکنی عنه » واضحتر از کنایه بعید یا «تلویح » است. (3) سابقه رمز و تمثیل در ادبیات اسلامی به قرآن کریم بازمی گردد و در آثار پیش از اسلام به قصه ها و روایتها و داستانهای اساطیری; در قرآن مجید آیات متشابه که متضمن تفاسیری متنوع است باب رمز و پوشیده بودن را در ادبیات ما باز کرده است. چند بعدی بودن بسیاری از آیات قرآن که در هر زمان و مکان، برداشت و تلقی ویژه ای از آن شده است از امور مهمی است که بسیاری از مفسران در پیرامون آن قلمفرسایی کرده اند.

برخی از احادیث نیز، مؤید آن است که قرآن دارای بطنهای گوناگون است که برحسب طهارت قلبی افراد یا پیشرفت دانش در هر زمان برای مفسران و قرآن پژوهان روشن می شود: « ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن (4) (به راستی که قرآن، ظاهر و باطنی دارد و باطن آن، باطنی تا هفت باطن.)

حرف قرآن را بدان که ظاهری است زیر ظاهر، باطنی بس قاهری است زیر آن باطن یکی بطن دگر خیره گردد اندرو فکر و نظر

بعد از اسلام، گروههایی افراطی چون باطنیان (اسماعیلیان) پیدا شدند که بر اثر اعتقاد شدید به بواطن و اسرار قرآن به طور کلی منکر معانی ظاهری قرآن شدند و به تاویل آیات قرآنی پرداختند. ناصرخسرو در این باره می گوید: «هیچ ظاهری نیست، الا که پایداری او به باطن اوست، از آسمان و زمین و آنچه اندرین دو میان است (5)

بینش صوفیه نیز نسبت به عالم طبیعت و محسوسات، اصولا بینشی است مبتنی بر «رمز»، زیرا آنان از آن جهت که معانی و تجارب روحانی و نفسانی شان به عبارت درنمی آید، مجبور به استفاده از زبان اشارت یا رمز یا غیرمعتاد می شوند که سخنشان را در هاله ای از ابهام و پوشیدگی فرو می برد; بیان نقد حال عارفان «ممکن است به صورت قصه و تمثیل، داستان و نقل روایت و حکایت مطرح شود، یا آن که به گونه شعر و غزل تجلی یابد، و یا نه که مظاهری از حیات همچون: باد، خاک، سنگ، آب، آتش و... زبان حال عارف گردد و از ما فی الضمیر او اظهار مطلبی کند (6)

از دید عرفا، انسان در سیر صعودی خودش، گاهی به وجد و حالی می رسد که در آن از مراحل حس و عقل می گذرد و به عالم کشف و شهود پا می نهد و به شناختی خاص نایل می شود که بیان آن به زبان محدود زمینی امکان پذیر نیست. (7) بنابراین تمام سعی آنها این است که مخاطبان خود را با آن عالم آشنا کنند; از طرفی مخاطبان ایشان، ناآشنایانی هستند که درک و ظرفیت پذیرش این مسایل را ندارند و چه بسیار کسانی که چون حلاج و عین القضات به سبب طرح این مسایل بعد از تکفیر به مجازاتهای سخت دچار شدند. بدین دلیل، عارفان چاره ای ندارند جز این که سخن را به گونه ای بیان کنند که هم حرف خود را زده باشند و هم مدعیان و دشمنان و اغیار بی خبر نتوانند بر آن خرده بگیرند و از این رو حافظ می گوید:

من این سخن بنوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی (8)

بنابراین، می توان گفت که دلیل اصلی استفاده از زبان رمز، همین عدم امکان تجلی معانی و مضامین مختلف است به زبان عادی; خواه دلیل استفاده از زبان رمزی و تمثیلی، معانی و تجارب «به عبارت درنیامدنی » عرفا باشد خواه نبودن زمینه مناسب برای طرح اندیشه ها و وعد و وعیدها. سراسر مثنوی مولوی، منطق الطیر، کلیله و دمنه، مرزبان نامه و... داستانها و تمثیلاتی است که جنبه رمزی دارند. باید دانست که اگر چه در زبان فارسی، متقدمان ما برای سمبول و داستانهای سمبولیک - به مفهوم امروزی و موردنظر ما - بحث مستقلی مطرح نکرده اند، ولی جای جای به آن اشاره کرده و واژه «رمز» را برای آن موارد به کار برده اند. مثلا در آثار متصوفه، «رمز» نوعی اصطلاح تعریف شده است: «رمز عبارت از معنی باطنی است که مخزون است تحت کلام ظاهری که غیر از اهل آن بدان دست نیابند (9) یا ناصرخسرو در دیوان اشعار خود می گوید:

قول مسیح آن که گفت: «زی پدر خویش می روم »، این رمز بود نزد افاضل (10)

فردوسی نیز در شاهنامه می سراید:

تو این را دروغ و فسانه مدان به یکسان روش در زمانه مدان ازو هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد (11)

نیز سعدالدین و راوینی بعد از آوردن «داستان غلام بازرگان » می نویسد: اکنون ای فرزندان، مستمع باشید و خاطر بر تفهم رمز این حکایت مجتمع دارید و بدانید که آن غلام که در کشتی نشست آن کودک جنین است که....» (12)

بنابراین از میان انبوه اصطلاحاتی که برای «سمبول » ذکر شده است: نمود، نماد، نمودگار، نمون، نشانه، علامت، مظهر و... ، می توان «رمز» یا اصطلاح فارسی آن، «نماد» را به جای «سمبول » به کار برد و تعبیر رمزگرایی را مترادف اصطلاح «سمبولیسم » دانست.

«رمز» (سمبول) به عنوان اصطلاحی ادبی و صفتی بیانی، ارتباطی نزدیک با استعاره، کنایه و تمثیل دارد.

در زبان عادی و علمی، به جهت این که تفهیم و تفهم بروشنی و درستی صورت می گیرد، هر دال فقط به یک مدلول دلالت می کند، حال آن که در زبان ادبی بسیاری از کلمات دارای بیش از یک معنی، طوری به کار برده می شوند که بتوان از آنها چندین معنا را فهمید. مثلا در ایهام و رمز و [تمثیل] و گاهی کنایه، عبارتها یا واژه ها دارای بیش از یک معنا می باشند، همین خاصیت چندگونگی معنایی لغات است که به سبک ادبی وجهه ای می دهد که در هنرهای دیگر مثلا نقاشی و [پیکرتراشی] نیست. (13) پیکاسو می گوید: «آرزو دارم شیئی نقش کنم که هم خفاش باشد و هم در عین حال قوطی کبریت (14) اما این آرزویی است که در نقاشی متحقق نمی شود، حال آن که این دوگانگی یا چندگانه پردازی، یکی از عادی ترین شیوه های مرسوم بیانی در ادبیات بخصوص در آثار رمزگرایان است.

«رمز» به عنوان یکی از صور خیال، استعاره گونه ای است بدون قرینه که در آن دلالت «مشبه به » بر مشبه خاص محصور نمی شود; به عبارت دیگر، رمز تا آن جا که بر معنایی غیر از معنای ظاهری دلالت می کند - یعنی معنی مجازی دارد - به عنوان یکی از صور خیال در ردیف «استعاره » قرار می گیرد و چون علاوه بر معنی مجازی اراده معنی حقیقی و وضعی آن هم امکان پذیر است، باز به عنوان نوعی از صور خیال نوعی «کنایه » است، اما از آنجا که به علت عدم قرینه، معنی مجازی آن در یک بعد و یک سطح از تجربه های ذهنی و عینی انسان محدود نمی شود از دیگر صور خیال جدا می شود و از نظر ابهام از استعاره و کنایه درمی گذرد و در حدی بالاتر از آنها قرار می گیرد. به مثالهای زیر توجه کنید:

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد

در این مثال «ماه مجلس شدن » دلیل و قرینه ای است که مقصود شاعر را از «ستاره » مشخص می کند و خواننده به آن وسیله می فهمد که منظور از «ستاره » در این بیت «دوست و محبوب » است و نه چیز دیگری; پس قرینه در استعاره اعث حصر معنا و شناختن دلالت «مشبه به » می شود، ولی در رمز، چنین قرینه آشکاری وجود ندارد و بدان دلیل پی بردن به مقصود اصلی شاعر کار ساده ای نیست.

اگر بخواهیم معنی کلی و کاملی را از رمز به دست دهیم، باید بگوییم: رمز عبارت است از هر علامت، اشاره، کلمه، ترکیب، عبارت و داستانی که بر معنا و مفهومی ورای ظاهر آن، دلالت کند; در این تعریف کلی، «نشانه » یا «علامت » که برحسب مواضعه و میثاقی اجتماعی با مدلول خود ملازمه دارد نیز نوعی رمز به شمار می آید - ، ارتباط میان دال و مدلول علامت، [غالبا] زاده همانندی آن دو نیست. از این قبیل است حروف و کلماتی که علامتهای لفظی اند (15) - البته این قبیل چیزها، سمبول به مفهوم مورد نظر ما نیستند بلکه علامت هستند و بجز پدیده هایی که به عنوان نماینده آنها انتخاب شده اند، بر پدیده ها و اشیای دیگری دلالت ندارند. آنچه ما سمبول می نامیم عبارت است از اصطلاح، نام، یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیزی مانوس در زندگی روزمره باشد، و با این حال علاوه بر معنی آشکار و معمول خود، معانی تلویحی بخصوصی نیز داشته باشد. (16) برای آشنایی بیشتر، برخی از نشانه های معروف، به عنوان نمونه آورده می شود: ترازو، نشانه و نماد درستی و عدالت; گوی و چوگان، نشانه پادشاهی و شکوه و جلال; کبوتر، نشانه صلح و آرامش; شیر، نماد توانایی و شجاعت; گل، نشانه زیبایی، ستاره ها و خطوط پرچم، نشانه امریکا و ایالاتش; صلیب، نماد مسیحیت; چلیپا یا صلیب کج، نشانه آلمان نازی و فاشیسم، طلا و کلاه، و رنگ قرمز و سیاه، به ترتیب رمز شکوه و بزرگی و خون و عزا. (17)

اشاره ها و حرکات اعضای بدن و ایماها نیز می تواند جنبه رمزی و نمادین داشته باشند: قرار دادن انگشتان بر روی چشم، نشانه تصدیق و پذیرش انجام دادن کاری; دست بر سینه نهادن و خم شدن، نشانه احترام و تعظیم; تکان دادن کف دست در حالی که بالا گرفته شده، نشانه خداحافظی، و حرکت آرام سر به طرف بالا همراه با بستن چشم، نشانه «نه » می باشد.

چنان که از مثالهای بالا برمی آید: نشانه ها، نمادهایی عینی هستند که معمولا معنای آنها - البته بجز بعضی از نشانه های فرهنگها و تمدنهای باستانی، از قبیل مجسمه های خدایان و ظروف و ابزار جادو و غیره که ممکن است دلالت روشنی نداشته باشند - صریح است، مثل: علایم رانندگی، آرم المپیک،... کلاه که در قدیم نشانه بزرگی بوده است، زنار، عسلی (یا زردپاره بر روی شانه)، ناقوس و...

مانند آنها:

تسبیح بیفکندم و ناقوس گرفتم سجاده گرو کردم و زنار خریدم

مبین حقیر، گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند

اما در بیت زیر، «ترازو» نشانه نیست، بلکه نماد و رمز عقل، محک، علم، فطرت خداجو و... است:

ترازو گر نداری پس ترا زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد (18)

زبان رمزی در طبیعت و در نهاد همه ما وجود دارد، ولی به علت اشتغال به امور خارجی آن را فراموش کرده ایم. شعرا و هنرمندان که با آن زبان آشنا هستند، مترجم ما می شوند مثلا «درخت » یعنی چه؟ یعنی طراوت و سرسبزی، «درخت » یعنی ظهور، یعنی تجلی، یعنی تبدیل خاک به میوه، یعنی قدرت خداوند. «نسیم سحر» یعنی چه؟ یعنی کسی که از شب، گذشته و رایحه گلها را به همراه دارد و خبردار شده از عالم جمال و طراوت، «سحر» یعنی امید، روشنی، پاکی و... پس بهار و خزان و غروب و صبح و دیگر پدیده های عالم و حتی زمان ها، رمز هستند. وقت با وقت فرق دارد، چرا در «غروب » دل انسان می گیرد، چرا «صبح » دل شاد است، بنابراین مظاهر طبیعی دارای رمزها و اشاره هایی لطیف و پنهانی اند که نمی شود آنها را بصراحت بیان کرد. در حقیقت همه چیز در این عالم گفته شده است، ولی به زبان رمز، زبانی که تنها باخبران آن را می فهمند و با آثار خود آن را برای ما ترجمه می کنند. (19) بدین لحاظ می توان گفت که: قدمت رمز و نماد برابر با زندگی انسانهاست!

دو جزء نماد یا رمز یعنی صورت و معنی یا دال و مدلول آن، بی نهایت باز و گسترده است. صورت نماد که تنها پاره عینی و شناخته آن است، مفید معانی و صفات غالبا غیرقابل تجسمی است که گاه متضادند. مثلا تصویر رمزی آتش به معانی مختلف: آتش پاک کننده، آتش جنسی، آتش اهریمنی و دوزخی آمده است. همچنین معانی نماد که باز، نامتناهی و تجسم ناپذیر است، ممکن است از سراسر عالم واقع: عالم جمادی، نباتی، حیوانی، فلکی و انسانی، جامه ای به عاریت گیرد تا قابل تجلی و تظاهر باشد، به عنوان مثال مفهوم الوهیت و عالم قدس و لاهوت به صور گوناگون: سنگی برافراشته، درختی بزرگ و سایه گستر، عقاب، مار، اختر و کوکب، انسانی چون مسیح، بودا، کریشنا، مجسم شده است. بنابراین، صورت و معنای نماد هر دو محمل معانی و تصورات گوناگونند و این انعطاف پذیری و گستردگی معنی، خصیصه نماد به شمار می رود. (20)

در روان شناسی نیز یکی از مباحث مطرح شده نماد یا سمبول می باشد و به زعم کسانی چون «یونگ » نماد بهترین تصویر ممکن است برای تجسم چیزی است که نسبتا ناشناخته است و نمی توان آن را به شیوه های روشن تر نشان داد. (21)

«یونگ » می گوید: آنچه ما سمبول می نامیم عبارت است از یک اصطلاح، یک نام یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیز مانوسی در زندگی روزانه باشد و با این حال علاوه بر معنی آشکار و معمول خود معانی تلویحی بخصوص نیز داشته باشد. سمبول، معرف چیزی مهم، ناشناخته یا پنهان از ماست... بنابراین یک کلمه یا یک شکل وقتی رمزی و نمادین تلقی می شود که به چیزی بیش از معنی آشکار و مستقیم خود دلالت کند. سمبول دارای جنبه «ناخودآگاه » وسیعتری است که هرگز به طور کامل توضیح نگردیده است. ... ذهن آدمی در کندوکاو سمبول به تصوراتی می رسد که خارج از محدوده استدلال معمولی است. (22)

هر نماد دست کم می تواند به دو شیوه متضاد تفسیر شود... این دو سویه بودن همه نمادها که خصیصه ای عام و عالمگیر است، متعلق به اساطیر (و رؤیاها) نیز هست و همین خصلت مبین چند معنا بودن و کاربردها و مصادیق گوناگون آنهاست. (23)

برای درک معنای اختصاصی هر سمبول، اعم از رمز، اسطوره (24) و رؤیا باید به شرایط مکانی و زمانی آن سمبول و انواع ادراکات و تجربه هایی که با آن سمبول مرتبطند، توجه کرد، به همین دلیل است که تعبیراتی که از یک سمبول می شود، متفاوت است و این بستگی به محیط و اوضاع خاصی دارد که هر قوم و ملت دارند. مثلا اگر واژه «سرخ » را در نظر بگیریم، در نظر اهل شعر و ادب می تواند رمز زیبایی و گونه برافروخته عاشق یا معشوق باشد و در بین مردم مبارز یک کشور، رمزی از شهادت و ایثار یا... واژه «شب » می تواند در یک محیط آشفته و پر از اختناق، نشانه ای از جور و ستم و اندوهی باشد که مظلومان می کشند و اما برای سالکان و عارفان خداجوی، فرصت و وسیله ای باشد برای نیایش و پیوستن به حق و معراج:

1 - «شب » در مثالهای زیر رمزی از جور و ستم یا خفقان در جامعه است:

از بارها یک بار شب بود و تاریکیش یا روشنای روز، یا کی، خوب یادم نیست اما گمانم روشنیهای فراوانی در خانه همسایه می دیدم شاید چراغان بود، شاید روز شاید نه این بود و نه آن، باری...

(از این اوستا، «آنگاه پس از تندر»، ص 42)

یا: این شب تیره اگر روز قیامت باشد آخرالامر به هر حال سحر خواهد شد

(ارغنون، «درس تاریخ »، ص 32)

2 - «شب » به عنوان وسیله و فرصتی برای نیایش و وصال سالکان و زاهدان با خداوند:

چون شب درآمدی، خواب از چشم ایشان برمیدی و همه نظر آنها به آثار صنع ما بودی... ایشان [عارفان و زاهدان] بیدارانند و شب خیزان، جهانیان در خواب شوند و ایشان با ما راز کنند و اندوه و شادی خویش بگویند. بدهیم ایشان را هر چه خواهند و ایمن گردانیم ایشان را از هر چه ترسند... (25)

نیز: شب خیز کنید ای حریفان شمع است و شراب و یار تنهاست (26)

«دره » می تواند گاهی به علت محاط بودنش توسط کوهها، احساس حفاظ در برابر خطرات خارجی، و در نتیجه آسودگی و آرامش خیال را تداعی کند و گاهی همین کوههای محافظ، به دیوارهای بلندی تبدیل شود که «دره » را در چشمانمان چونان زندانی استوار بنمایاند. علاوه بر این، «دره » ممکن است احساس خطر و مرگ و سقوط را هم در خواننده یا مخاطب برانگیزد; بنابراین نمادها بسته به محیط طبیعی و اجتماعی و حالات و رفتارها و طرز تلقی های مختلف متفاوتند. (27)

ما زمانی می توانیم در تعبیر رمزهای یک نویسنده موفق باشیم که به زندگی و افکار و تمایلات و آرزوها و تاریخ و انگیزه نگارش آنها و... توجه و دقت کافی کرده باشیم. وجه اشتراک موجود در همه رؤیاها و اسطوره ها، با آثار رمزی نویسندگان مختلف، کاربرد رمزهای مختلف در آنهاست: منتها رمزهای رؤیا و اسطوره را باید با تحقیقات روانکاوی و جامعه شناسی به مفاهیم خودآگاه تبدیل کرد. تحقیقات جامعه شناسی و تاریخی از آن جهت در تفسیر اسطوره ها اهمیت دارند که غالب اسطوره ها دارای مبنای تاریخی، و بن مایه هایی هستند که ریشه در روح جمعی بشر دارند.

طبقه بندی رمزها

از رمزها تقسیم بندی های مختلفی شده است، از جمله تقسیم بندی «اریک فروم » (28) که بعد از تعریف رمز، آن را به سه دسته تقسیم کرده است که عبارتند از:

الف) رمزهای متعارف یا قراردادی.

ب) رمزهای تصادفی.

ج) رمزهای همگانی یا جهانی.

از سمبول، تقسیم بندیهای دیگری نیز شده، آن چنان که برخی آن را به دو دسته تقسیم می کنند:

1. سمبولهای قراردادی یا عمومی.

2. سمبولهای خصوصی یا شخصی.

1. سمبولهای قراردادی یا عمومی (Converntional or Public Symbols) : سمبولهای مبتذل هستند که به سبب تکرار، دلالت آنها بر یکی دو «مشبه به » صریح و روشن است و غالبا مانند استعاره فقط بر یک مشبه به دلالت دارند. البته سمبولهای قراردادی ممکن است در نزد اقوام مختلف فرق کند. نمونه های معروف آن عبارتند از: کبوتر، رمز صلح و آشتی; آب، رمز نور و روشنایی; سرود، رمز جاودانگی; گل، رمز بهار [و زیبایی]; زمستان، رمز مرگ و ویرانی; بهار، رمز جوانی و تجدید حیات; طاووس، رمز غرور و زیبایی; و عقاب، رمز بلندپروازی.

سمبولهای قراردادی گاهی در حکم همان استعاره های مرده (Metaphore Dead) و گاه در حکم نشانه (icon) هستند: مثل نقش [شمشیر و ترازوی] بالای دادگستری که نشانه عدالت است; به هر حال این گونه سمبولها به سبب کثرت استعمال دلالت صریح و واضحی دارند و می توان گفت که جنبه هنری آنها ضعیف شده است، مثل سمبولهایی که در ادبیات عرفانی ما به فراوانی دیده می شود از قبیل: میخانه که سمبول محل روحانی است یا شراب و ساقی که سمبول روحانیت و معنویت هستند:

[می نوش می عشق که پاکست و حلال است این می نه شراب است که در شرع حرام است]

(دیوان شاه نعمة الله ولی)

2. سمبولهای خصوصی یا شخصی (Private or Personal Symbols) : این سمبولها حاصل وضع و ابتکار شاعران و نویسندگان بزرگ است، و معمولا در ادبیات قبل از آنان سابقه نداشته است، از این رو برای خوانندگان تازگی دارد و فهم آنها دشوارتر است تا آن که اندک اندک منتقدان آنها را برای خوانندگان معنی می کنند و مردم با آنها آشنا می شوند و شاعران مقلد بعدها در آثار خود از آنها استفاده می کنند; مثلا «آب » در شعر سهراب سپهری، رمزی از جامعه و فرهنگ و میراثهای مادی و معنوی آن است:

آب را گل نکنیم! در فرودست انگار، کفتری می خورد آب، یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید. یا در آبادی، کوزه ای پر می گردد. آب را گل نکنیم! شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی،دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.... چه گوارا این آب! چه زلال این رود! مردم بالادست، چه صفایی دارند! چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!... مردمان سر رود، آب را می فهمند. گل نکردندش، ما نیز آب را گل نکنیم. (29)

پی نوشتها و مآخذ

1- لغتنامه دهخدا، و فرهنگ فارسی، معین.

2- زین الدین زاهدی: روش گفتار، چاپخانه مشهد، بی تا، ص 289.

3- تقی پور نامداریان: رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1368، ص 417.

4- بدیع الزمان فروزانفر: احادیث مثنوی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1361، ص 83.

5- ناصر خسرو قبادیانی: وجه دین، بی تا، بی جا، بی نا، ص 65.

6- محمد مهدی ناصح: «زبان ویژه عارفان »، مجله دانشکده ادبیات مشهد، سال 21، ش 4، زمستان 67، ص 496.

7- شیخ محمود شبستری در این زمینه می گوید:

چو محسوس آمد این الفاظ مسموع نخست از بهر محسوس است موضوع ندارد عالم معنی نهایت کجا بیند مر او را لفظ غایت هر آن معنی که شد از ذوق پیدا کجا تعبیر لفظی یابد او را چو اهل دل کند تعبیر معنی بمانندی کند تعبیر معنی

گلشن راز، صص 48-47.

8- دیوان حافظ، (به نقل از اسحاق طغیانی: «سمبولیسم در کلام مولوی »، مجله مدرس، ش 8، تابستان 1371، ص 56).

9- روزبهان بقلی: شرح شطحیات به تصحیح هانری کربن، انتشارات ایران و فرانسه، ص 561.

10- ناصر خسرو قبادیانی: دیوان اشعار، به تصحیح مینوی و محقق، انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ص 127.

11- شاهنامه (چاپ مسکو)، ج 1، ص 21.

12- سعدالدین وراوینی، مرزبان نامه، به اهتمام خطیب رهبر، تهران، انتشارات صفی علیشاه،1366، ص 120.

13- سیروس شمیسا: سبک شناسی، دانشگاه پیام نور، چاپ اول، ص 48.

14- ژان پل سارتر، ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران، انتشارات زمان، چاپ اول، بی تا، ص 127.

15- A Glossart of Litarary Terms, p. 168.

16- جلال ستاری، رمز و مثل در روانکاوی، تهران، انتشارات توس، چاپ اول،1366، ص 475.

17- A Dictionary of Litrety Terms, p. 671 .

18- سیروس شمیسا، بیان، تهران، انتشارات فردوس و مجید، چاپ اول، 1370، ص 199.

19- مجله مدرس، شماره 8، ص 56 (نمادگرایی یکی از باستانی ترین و پردامنه ترین شیوه هایی است که انسان به کمک آن درونمایه خیال و اندیشه و شهود خود را به صورت هنر آفریده است.); فرهاد ناظرزاده کرمانی: نمادگرایی در ادبیات نمایشی; جلد اول، تهران، انتشارات برگ، چاپ اول، ص 2.

20- اوفلر دلاشور، زبان رمزی افسانه ها، ترجمه جلال ستاری، تهران، انتشارات توس، 1364، ص 10.

21- همان، ص 9.

22- کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبولهایش، ترجمه ابوطالب صارمی، تهران، کتاب پایا، چاپ دوم، صص 24-22.

23- رمز و مثل در روانکاوی، ص 9.

24- آرزوهای بشر در طول تاریخ، در خلال اساطیر، تعبیرهای شاعرانه می یابد و هر یک از جوانب حیات انسانی را به رمزی شاعرانه بدل می کند که بر اثر گذشت روزگار در هاله خیال شاعرانه نسلهای مختلف متبلور می شود. به عبارت دیگر، اسطوره تاریخ غیر مدون ملتهاست در زمانی که خط و کتابت نبوده و تاریخ و حوادث روزانه، سینه به سینه نقل می شده است. اسطوره (Myth) زمانی تاریخ بوده است ولی با گذشت زمان، تارهایی از آمال و آرزوهای ملت به دور آن پیچیده شده و آن را به صورت داستان (Story) درآورده است، آنچنان که اسطوره دیگر نه تاریخ صرف است و نه افسانه و دروغ محض.

25- رضا انزابی نژاد، گزیده کشف الاسرار و عدة الابرار، چاپ اول 1364، ص 40.

26- دیوان کبیر، ج 1، سطر 8448 (به نقل از سید صادق گوهرین، فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، زوار، چاپ دوم، ص 24).

27- باید دانست: تنها متن و زمینه - یعنی کلیت قصه و نیز جوهر و مایه قومیت آن - معانی کامل و راستین رمز را روشن می کند، مثلا شمشیر که به قول فروید نماد اندام نرینه است، وقتی میان تریتستان و ایزوت قرار می گیرد، نشانه عفت و عصمت است نه شهوت. («زبان رمزی قصه های پریوار»، ص 15).

28- اریک فروم: زبان از یاد رفته، ترجمه ابراهیم امانت، تهران، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، مقدمه.

29- هشت کتاب، «آب »، صص 47-345.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر