چکیده:
آزادی موهبتی است الهی که خدای متعال به انسان عطا فرمود اما از آنجا که انسان موجودی ضعیف است، برای او هم حجت درونی (عقل) و هم حجت بیرونی (پیامبران) قرار داد تا انسان را به سوی کمال و اهداف عالیه الهی رهنمون سازند ولی در عین حال بشر در انتخاب راه صواب و خطا آزاد است. در این مقاله نویسنده با استفاده از آیات، روایات، سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ثابت می کند اسلام نه تنها به پیروان خود، آزادی اظهار عقیده در تمامی عرصه های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را می دهد و کتمان حق را حرام و بیان حقایق را برای مردم واجب می داند بلکه برای غیر مسلمانان قائل به آزادی بیان می باشد و در این راستا در برخورد با اندیشه های مخالف اسلام، دستور می دهد که با حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن با آنها مناظره شود. اسلام علاوه بر آزادی نطق و بیان، آزادی قلم را نیز در این ردیف قرار داده است که البته آزادی قلم آمیخته با آزادی نطق و بیان می باشد و هر یک ملازم دیگری است. باید توجه داشت که اسلام در عین حالی که آزادی بیان و قلم را برای همگان، در جامعه اسلامی پذیرفته است ولی حدود و مقرراتی را برای آن مشخص کرد تا جامعه دچار هرج و مرج نگردد.
تبیین موضوع
آزادی انسان در انتخاب عقیده، امری است ضروری. تسخیر قلوب که لازمه باور و رکن اعتقادات است با اکراه ممکن و میسّر نمی گردد. از این رو اسلام، آزادی انتخاب و ایمان آگاهانه را به عنوان اصلی از اصول اساسی مکتب، پذیرفته و مردمان را از اکراه و اجبار بر دین باز داشته است. قتال و جنگ نیز، نه به خاطر دعوت و اجبار بر دین که در راه رفع موانع دعوت و جلوگیری از فتنه و ستم، تشریع و تجویز شده است.
آنچه به دنبال این موضوع، باید مورد بحث قرار گیرد، آزادی بیان و انتشار عقیده می باشد، که آیا در اسلام انسانها از چنین حقی برخوردار هستند یا خیر؟
تبیین واژه بیان
راغب اصفهانی درباره این واژه می نویسد:
«بین: یقال بان و استبان و تبیَّن... و البیانُ، الکشفُ عن الشی ء و هو اعمٌّ من النطق، مختص بالانسان و یسمی ما بین به بیانا.»(2)
همچنین بیان در لغت به معنای آشکار کردن و روشن ساختن، هویدایی، ظاهر کردگی و سخن رسا و فصیح که از ما فی الضمیر خبر دهد، می باشد.(3)
قاموس قرآن نیز می نویسد:
«بان: آشکار و ظاهر شد، گویند بان الشی بیانا؛ یعنی آشکار و روشن شد. انظر کیف تبین لهم الایات (مائده / 75)، بیان به معنی کشف و از نطق اعم است و اسم مصدر نیز می آید: هذا بیان للناس و هدی (آل عمران / 138)، خلق الانسان علمه البیان (رحمن / 4)، ثم انّ علینا بیانه (قیامه / 19)، در مجمع البیان، تبیان و بیان هر دو یک معنی دارد.»(4)
از مجموع معانی لغوی بر می آید که ممکن است بیان، به وسیله نطق یا کتابت و یا اشاره باشد که در هر حال مطلبی را آشکار ساخته و پرده از روی آن بر می دارد. امروزه بیان در قالب سخنرانی، مطبوعات، کتاب، اعلامیه و رسانه ها و... نمود می یابد.
اهمیت و ضرورت آزادی بیان
بدون شک، آزادی از بزرگترین نعمتهای زندگی و از گرانبهاترین سرمایه های سعادت مادی و معنوی انسان است. میل به آزادی و حریت با سرشت بشر آمیخته شده و از مطبوع ترین و گواراترین تمایلات طبیعی آدمی است. در اندیشه اسلامی، تکریم انسان که آیات متعدد قرآن و روایات مأثوره، بیانگر آن است، مفهوم بسیار لطیف و در عین حال وسیع و گسترده ای دارد که همه ارزشها و خوبیها و کمالات انسانی، از جمله آزادی را در خود جای داده و اصلی است محکم و متقن در معرفی و بیان مقام و منزلت انسان؛ از این روی، حریت، نه تنها یکی از حقوق مسلّمه انسان بلکه از مشخصات و حدود و موجودیت او به شمار آمده است. آفریدگار جهان با همه سلطه و سیطره ای که بر همه موجودات دارد، انسان را در حدود و اختیاراتی که بدو بخشیده است، مطلقا، ملزم به عمل نساخته و فعالیت او را مانند حیوانات محدود به قوای طبیعی و غریزی ننموده، بلکه تنها به وسیله امر، نهی و ارشاد به عواقب امور، افعال و حرکات او را تحت انضباط و انتظام در آورده و سرنوشت انسان را به اراده و اختیار او دانسته است.
در مکتب اسلام، بیدار ساختن انسانها و رهانیدن آنان از قید و بندهای گوناگون و بندگی انسانهایی همانند آنان، از عالیترین هدفهای انبیا به شمار می رود.
«و یضع عنهم إصرهم و الاغلال کانت علیهم»(5)
نیل به آزادی و نجات خویش از انواع بندگیهای پنهان و آشکار، از مهمترین مقاصد هر مسلمانی است که می بایست همواره در تشویق باشد تا مبادا لحظه ای در یکتاپرستی و توحید، در تزلزل افتد و طوق بندگی و عبودیت غیر خدا را بر گردن نهد و در نتیجه، گوهر ارزشمند آزادی را به رایگان از دست بدهد.
با چنین تلقی و نگرشی که اسلام به منزلت انسان و مرتبت او دارد، نسبت به خصوص آزادی بیان و اظهار عقیده، که از مهمترین مظاهر آزادی انسانی است، دیدگاه اسلام بخوبی روشن می گردد زیرا اسلام، آن را جزء حقوق مسلّم انسانی شمرده و به انسان، از آن جهت که انسان می باشد این آزادی را داده است.
در همین راستا، بیان و قلم که جلوه های این نوع آزادی است مورد تقدیس و تکریم قرار گرفته است(6) و خداوند متعال، نعمت بیان را در ردیف نعمت خلقت و آفرینش انسان برشمرده و به قلم و آنچه از آن می طراود سوگند یاد نموده است.
امام صادق علیه السلام محیطی را که در آن، آزادی بیان عقیده باشد، تبلور زندگی خوب و انسانی می شمارد. اسماعیل بصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
آیا شما می توانید در مکانی گرد آیید و با یکدیگر به گفتگو بپردازید و آنچه را که می خواهید اظهار دارید و از هر کس انتقاد کنید (بیزاری جویید) و به هر کس می خواهید ابراز دوستی و محبت کنید؟ گفتم: آری. فرمود: آیا زندگی و لذّت مفهومی جز این دارد؟(7)
رمز ترقی اندیشه ها و بهره های ناشی از آن، در اظهار نظر و تضارب آرا نهفته است. ابتکار و خلاقیت، مرهون محیط آزاد اجتماعی می باشد. آزادی گفتار، وحدت و همبستگی را در جامعه گسترش می دهد و با کاهش حقد و کینه ها، نقاط ضعف، سستی و نارساییهای پنهان یک جامعه را آشکار می کند و در نهایت، مانع از بروز استبداد، اختناق و طغیان اجتماعی می گردد.
در مقابل، جلوگیری از بروز افکار و عقاید، موجب تنبلی مغزها و سلب قوه ابتکار می گردد. افراد، قالبی بار می آیند، جوانه های استعداد می خشکد، حرکت و تحول افول می کند. زمینه نفاق، اختلاف، پنهان کاری و نافرمانی به وجود می آید و موجبات انحراف و بدعت نیز پدیدار می گردد.
گذشته از این، جهات دیگری نیز در باره آزادی بیان مطرح است که اهمیت و حساسیت آن را آشکار می سازد:
1 در طول تاریخ، حکّام جائر از دین استفاده های ناروایی کرده اند و استبداد دینی را به خدمت مقاصد شوم خود در آورده اند. در تاریخ مسیحیّت سردمداران کلیسا به نام دفاع از دیانت چه بسیار زبانها را بریده و قلمها را شکسته اند و در تاریخ اسلام نیز، با آن همه توصیه ها و سیره روشن پیشوایان صدر اسلام، به آزادی بیان، در زمان تسلط و نفوذ بنی امیه و بنی عباس، از دیانت سوء استفاده های بی شمار کردند و به اسم دین، به قلع و قمع بسیاری از زبان آوران و بزرگان دین پرداختند. این حرکت پلید، در دوران خفقان حکومتهای مستبد، از جمله معاویه، بنیان نهاده شد. در تحلیل تاریخ اسلام، فصلی را به «پایان آزادی ابراز عقیده» اختصاص داده اند و معاویه را سردمدار این جریان قلمداد کرده اند. در این رابطه قضایایی را، همچون برخورد معاویه با حجر بن عدی و یارانش و مروان بن حکم با سود بن مخرمه و تهدید حجاج به قتل عبدالله بن عمر در پاسخ اعتراض وی به طولانی شدن خطبه نماز جمعه، اعتراض شخصی نسبت به طولانی شدن خطبه عقبة بن ولید و کشته شدن وی به خاطر این اعتراض و نیز تهدید مردم مدینه توسط عبدالملک مروان به سبب سفارش وی به تقوا، نقل می کنند.(8)
2 در مقابل، همواره استعمارگران از دموکراسی و آزادی عقیده و بیان سوء استفاده های بسیاری کرده اند. به نام آزادی بیان و عقیده شدیدترین ضربه ها بر آزادی وارد آورده اند و در لوای آن، بویژه در کشورهای جهان سوم و اسلامی، به ایجاد تفرقه و مسلک سازی پرداخته اند و ارزشهای والای دینی و انسانی را به بازی گرفته اند. جدیدترین ترفند دشمنان آزادی را هم اینک در دفاع همه جانبه آنان از سلمان رشدی، مشاهده می کنیم که در لوای آزادی بیان و عقیده، به مقدسات میلیونها انسان توهین روا می دارند و این در حالی است که به اسم دفاع از قانون، مانع آزادیهای مشروع مسلمانان در انجام فرایض در بسیاری از سرزمینهای مدعی دموکراسی، می شوند.
3 اکثر صاحبنظران اسلامی اصل آزادی بیان را قبول دارند ولی در ابعاد آن دچار اختلاف شده اند.
بنابراین، ابعاد گوناگون موضوع، می بایست مورد دقت قرار بگیرد. از جمله، آیا آزادی حقی است مربوط به همه انسانها و یا ویژه گروهی خاص؟
نکته دیگر، قلمرو این آزادی است که آیا تنها عرصه سیاسی و اجتماعی را شامل می شود و یا مسائل مربوط به عقیده و اندیشه را نیز در بر می گیرد؟
باید مشخص گردد که آیا در تمام مسائل اسلامی، اعم از اصول و فروع، حق تحقیق و تفحص وجود دارد یا این که به مسائل اجتماعی و سیاسی اختصاص پیدا می کند و مسلمانان، از اظهار نظر در مسائل اعتقادی و اصول دین محرومند؟ نکته دیگر این که حدود آزادی باید بر اساس متون دینی معتبر مشخص گردد و گرنه اصل وجود حد و مرز برای آزادی، از جمله آزادی بیان، امری است عقلایی و مورد پذیرش همگان.
در تمامی ابعاد یاد شده، اختلاف نظر، تا مرز افراط و تفریط، وجود دارد. بر این اساس، ارائه نظر، مبتنی بر منابع معتبر اسلامی، با توجه به ابعاد مختلف، امری است لازم و ضروری که ما در این نوشتار بر آنیم تا به قدر امکان، به این موضوع بپردازیم.
آزادی بیان در قرآن
الف) آزادی بیان برای مسلمانان
سؤال این است که آیا اسلام به پیروان خود، حق آزادی اظهار عقیده، در تمامی عرصه های عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را اعطا نموده است یا خیر؟
در نصوص دینی وظایف و دستوراتی برای مسلمانان مقرر گردیده که انجام هر کدام از آنها، مستلزم وجود آزادی بیان برای پیروان دین است و بدون آزادی بیان در متن دین، بویژه در قلمرو مسائل سیاسی و اجتماعی، انجام چنین وظایفی امکان پذیر نیست، از جمله:
1 امر به معروف و نهی از منکر
جایگاه امر به معروف و نهی از منکر بر کسی پوشیده نیست. آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان از ائمه معصومین علیهم السلام نشانگر عظمت و اهمیت این فریضه مهم دینی است. اسلام بر اساس این دستور، مسلمانان را موظف نموده که با تشخیص «معروف» و «منکر» در راه گسترش معروف و زدودن منکر از پیکر جامعه با هر وسیله ممکن، تلاش نمایند و بدین وسیله از فساد مسلمانان و انحراف جامعه و نظام اسلامی جلوگیری کنند و سلامت نظام اسلامی را از انحرافات داخلی و خارجی تضمین نمایند. انجام این وظیفه مراتبی دارد که زبان و قلم (بیان) از جمله مهمترین آنهاست.
منکر را، به دست و زبان و دل انکار می کنند، اینان تمام خصال نیک را در خویش جمع نموده اند.(9)
بنابراین، وجود چنین دستور مهمی در پیکره دین مبتنی بر آن است که اسلام آزادی بیان و ابراز عقیده را، به عنوان اصل مسلم، پذیرفته باشد و به پیروان خود اجازه ابراز عقیده در برابر انحرافات فردی و اجتماعی داده باشد، تا این که زمینه مساعد برای اجرای این واجب فراهم گردد و گرنه این همه تأکید در مورد امر به معروف و نهی از منکر بی معنا و به دور از واقعیت خارجی خواهد بود.
مشورت
مسأله تشویق به مشورت، ریشه در قرآن، سنت و سفارشهای ائمه علیهم السلام دارد که انسانها را همواره در راستای حل معضلات، مشکلات و رهیابی به نظرات صائب به مشورت راهنمایی کرده اند.
«... من شاور الرجال شارکهم فی عقولهم.»(10)
در اهمیت مشورت و نظرخواهی از دیگران همین بس که خداوند، به پیامبر صلی الله علیه و آله با این که عقل کامل بوده و با وحی الهی ارتباط دارد، فرمان می دهد که با اهل نظر مشورت کند.
«... وَ شاورهم فی الامر...»(11)
بر اساس این دستور الهی، پیامبر صلی الله علیه و آله با یاران خود در موارد متعدد مانند: جنگ بدر، احد، خندق و... به رایزنی و مشورت می پرداخت و به آنان اجازه اظهار نظر و انتقاد می داد و گاهی از رأی خویش، به منظور احترام به رأی و نظر اکثریت صرف نظر می کرد.
اساسا در اسلام، افکاری هستند که نیاز به بحث و بررسی دارند و باید در جایگاه خود طرح و با بحث و گفتگو شفاف سازی شوند چنانکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده اند:
رأیها را برخی بر برخی دیگر عرضه کنید که رأی درست اینگونه پدید می آید، همچون شیری که برای بیرون کردن کره آن، در میان مشک می ریزند و می زنند.(12)
یا در اهمیت بهره گیری از دیدگاههای دیگران و استقبال از افکار موافق و مخالف می فرمایند:
برای خردمند سزاوار است که رأی دیگران را به نظریات خود بیافزاید و دانسته های حکیمان را به دانستنیهایش اضافه کند.(13)
از تشویق و ترغیب هایی که در آیات و روایات، نسبت به شور، مشورت و استفاده از آرای دیگران شده، به روشنی معلوم می گردد که اسلام، طالب محیط و جامعه ای است که انسانها بتوانند در آن، آزادانه به اظهار رأی و عقیده خود در امر جامعه و یکدیگر بپردازند، تا در پرتو تضارب آرای موافق و مخالف، گزینش بهترین رأی میسّر گردد و گرنه حق اظهار عقیده، در موضوع مورد مشورت، تشویق و ترغیب به آن بی مورد خواهد بود.
2 نصیحت و خیرخواهی
خیرخواهی که در متون دینی از آن به «نصح» تعبیر شده است، پایه و اساس آن، حدیث معروف پیامبر صلی الله علیه و آله : «کلُّکم راع و کلُّکم مسؤول عن رعیّته.»(14) می باشد، که مسلمانان را موظف می نماید تا نسبت به آحاد مسلمانان، بویژه پیشوایان دین خیرخواه و نیک اندیش باشند و آنان را از طریق ارائه نظریات و اندیشه های خیرخواهانه و اصلاحی، یاری رسانند و با انتقاد سازنده، که نشأت گرفته از تعهد اسلامی باشد، آنان را از فرو افتادن در مسیر انحرافها، بازدارند. در کتب روایی، محدّثین بزرگوار، بابی را به عنوان «ما امر النبی صلی الله علیه و آله بالنصیحة لائمة المسلمین»(15) اختصاص داده اند.
حضرت علی علیه السلام آن را از حقوق پیشوایان دین بر رعیّت، برشمرده است:
«و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب.»(16)
یعنی: حق من بر شما (رعیّت) وفای به بیعت و نصیحت و خیرخواهی در حضور و غیاب من است.
همچنین در راستای هر چه بهتر انجام گرفتن این وظیفه مهم، به مسلمانان یادآور می شود:
با من آن طور که با جباران سخن می گویید، سخن مگویید و چنانچه از روی ترس، از گفتن حق در برابر مردمان متکبر خودداری می کنید، با من از گفتن حق، خودداری نکنید و با من با ظاهرسازی برخورد نکنید و درباره ام گمان بی جا نبرید که گفتن حق بر من سنگین باشد و یا بخواهید مرا به بزرگی تعظیم کنید، چون کسی که حق و یا پیشنهاد و عدل بر او سنگین باشد، عمل بدان بر او سنگین تر است. پس، از سخن بحق و یا مشورت در عدل با من دریغ نورزید.(17)
3 نهی از کتمان حق
از اصول دیگری که لزوم آزادی بیان را تثبیت می کند، حرمت کتمان حق و لزوم بیان حقایق برای مردمان است. بر این اساس قرآن می فرماید:
«قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(18)
قرآن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمان می دهد که:
یعنی: بگو این راه من است که با بصیرت و بینش، همگان را به سوی خدا دعوت می کنیم، من و هر کسی که راه مرا برگزیند و دعوت مرا دنبال کند و پاک است خدا و من از مشرکان نیستم.
همانطور که پیداست، پیامبران با بصیرت به دعوت می پردازند و دیگران را هدایت می کنند.
از سوی دیگر خداوند، در موارد متعدد، از کسانی که از روی هوس یا ترس و طمع به کتمان حق و خود سانسوری روی می آورند، نکوهش کرده و خواستار تبیین حقایق شده است.
«لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(19)
یعنی: چرا حق را با باطل پوشانده و آگاهانه به کتمان حق روی می آورید.
همچنین، کسانی را که از ادای شهادت سرباز زده و به اخفای حقایق می پردازند، ظالمترین مردم معرفی نموده است:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ»(20)
یعنی: و چه کسی ستمکارتر است از آن کس که گواهی و شهادت الهی را که نزد اوست، کتمان می کند.
در خصوص عالمان و دانشمندان، این وظیفه سنگین تر می شود. عالمان، می بایست در وقتی که افکار انحرافی و بدعت آمیز آشکار می شود، حق را از باطل آشکار کنند و بدعت را از سنت بازشناسانند و گرنه مشمول لعن الهی واقع خواهند شد:
آنگاه که بدعت در میان امّتم آشکار شد عالمان می بایست علم خود را آشکار کنند و گرنه مشمول لعن خدا واقع می شوند.(21)
لزوم بیان حق و ممنوعیت کتمان، با آزادی بیان در تلازم است و گرنه جایی برای نکوهش از کتمان و لزوم بیان باقی نخواهد بود.
آنچه تاکنون ذکر شد تبیین این نکته است که در نظام اسلامی، مسلمانان حق آزادی بیان و اظهار عقیده در مسائل عقیدتی، سیاسی و اجتماعی را دارند، البته با رعایت حدودی که در جهت این آزادی معین گشته تا وسیله ای برای تجاوز به ارزشهای اسلامی و انسانی دیگر نگردد، که در ادامه، بدان اشاره خواهیم کرد.
ب آزادی بیان برای غیر مسلمان
در راستای حفظ آزادی بیان عقیده برای غیر مسلمانان، در نصوص دینی، وظایف و دستورهای مهمی به مسلمانان، در برخورد با اندیشه های مخالف داده شده که تمامی آنها نشأت گرفته از پایبندی اسلام به دادن این حق آزادی به غیر مسلمانان است. از جمله:
1 جدال احسن: جدال احسن که به معنای مجادله نیکو و کاوشی طرفینی برای یافتن و کشف حق می باشد، از موضوعاتی است که قرآن کریم در آیات متعدد به آن تشویق و ترغیب کرده و آن را شیوه برخورد با مخالفان و منکران رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده است از جمله:
«ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(22)
یعنی: با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به طریقی که نیکوتر است مناظره کن.
«وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(23)
یعنی: با اهل کتاب، جز به روشی که نیکوتر است مجادله نکنید.
تعبیر به «احسن» تعبیر جامعی است که تمام روشهای صحیح و مناسب مناظره و مباحثه را شامل می شود، چه در الفاظ و محتوای سخن و چه در آهنگ گفتار و حرکات دیگر.
بدون شک، این ترغیب و تشویق در صورتی ارزشمند و با معناست که شریعت مقدس اسلام، به طرف مقابل فرصت ابراز عقیده و نظر مخالف را داده و او را در ارائه نظر و اندیشه خویش آزاد گذاشته باشد و گرنه در صورت نبود میدان برای بیان و اظهار عقیده به مخالفان، دستور به جدال احسن، بی معنا خواهد بود.
2 گزینش بهترین: هر اندیشه ای، به مقدار سهمی که از واقع نمایی داشته باشد، مورد احترام اسلام است. از این رو، قرآن کریم مسلمانان را به انتخاب بهترین اندیشه و سخن دعوت می کند؛ زیرا انسان بر اساس فطرت، حق و رشد را طالب است و به هر سخنی که گوش می دهد به آن امید گوش می دهد که در آن حقی بیابد.
«... فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(24)
یعنی: بندگان مرا بشارت ده، آنهایی که به سخنان گوش فرا می دهند و بهترین آن را برمی گزینند.
طبق این آیه شریفه، خداوند بندگان راستین خود را کسانی می داند که به سخنانی که گفته می شود، بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر، گوش فرا می دهند و با نیروی عقل و خرد بهترین آنها را بر می گزینند و هیچ گونه تعصب و لجاجتی در کار آنان نیست و هیچ گونه محدودیتی در فکر و اندیشه آنان وجود ندارد. آنان جویای حقند و تشنه حقیقت، هر جا آن را بیابند از آن استقبال می کنند.
قرآن کریم، شخص پیامبر اسلام را نمونه عالی سعه صدر و تحمل آرای مخالف می شمرد به گونه ای که از جانب برخی نادانان مورد سرزنش قرار می گیرد و به حضرتش می گویند: «هو اُذُنٌ» او گوش است.
قرآن در پاسخ اینان می فرمایند: «قل اُذُنُ خَیْرٍ لکم»(25): نیکو گوشی برای شماست.
3 برهان طلبی: قرآن مجید، افزون بر آن که پیروان خود را به تبعیت از دلیل و برهان فراخوانده است، همواره از مخالفان و معارضان خود نیز، دلیل و برهان طلب می کند. به عنوان نمونه در مقام احتجاج با مشرکان می فرماید:
آیا علاوه بر خداوند خدایی وجود دارد؟ اگر راست می گویید دلیل و برهان خویش رابیاورید.(26)
در مقام تخطئه پندارهای غلط اهل کتاب، همین معنا را یادآور شده و می فرماید:
گفتند: جز آنان که یهودی یا نصرانی باشند به بهشت داخل نخواهند شد. این آرزوهای ایشان است، بگو: اگر راست می گویید برهانتان را بیاورید.(27)
لازمه تحدی و برهان طلبی قرآن این است که اسلام به مخالفان آزادی داده است، تا آرا و عقاید خود را بی پروا و با استدلال و برهان، بیان کنند. در غیر این صورت، تحدی (برهان طلبی) بی معنا خواهد بود.
4 نقل آرا و نظرات مخالفین: یکی دیگر از شیوه های قرآن در مقام برخورد با آرا و اندیشه های مخالفان، این است که، کفرآمیزترین سخن آنان را همراه با استدلالهایشان نقل می نماید و سپس به نقد و ایراد آن می پردازد.
«قال الذین کفروا...»، «قال الذین اشرکوا...» و تعبیرات مشابه آن، بیانگر این حقیقت است و به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری اگر مادّیین و غیر خداپرستان افکاری داشته اند و استدلالهایی کرده اند همان است که در کتب مذهبی آمده و بر زبان ائمه علیه السلام جاری شده و بدین وسیله به ثبت رسیده است.(28)
این شیوه قرآن دلیل بسیار روشن دیگری است بر این که نه تنها مخالفان در بیان عقیده و آرای خویش آزادند که مسلمانان به ثبت و ضبط دقیق نظرات آنان، که ضرورت یک برخورد صحیح با افکار دیگران است، تشویق شده اند. از نصوص دینی که به طور خلاصه بدان اشاره شد، به این نتیجه می رسیم که از دیدگاه اسلام، آزادی بیان، حتی برای ملحدان و منکران دین، امری روشن و بدیهی است و همه افراد، مجازند در برابر منطق اسلام به بحث و استدلال بپردازند و نظر خود را ارائه دهند و ابراز اندیشه و عقیده از جانب هر کس که باشد محترم است و مسلمانان موظف به برخورد صحیح و نیکو با سخنان و عقاید مخالف می باشند.
مطلب دیگر که در تأیید نصوص یاد شده، دارای اهمیت فراوان می باشد، برخورداری اسلام از منطق قوی، در برابر مخالفان فکری خویش است. از سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام در گفتگو با صاحبان عقاید و آرای باطل نیز می توان بر آزادی بیان استدلال کرد.
آزادی بیان در سیره معصومان
شیوه برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام با افکار مخالف بخوبی بیانگر وجود محیطی آزاد برای بیان اندیشه های مخالف در اسلام است. از سیره این بزرگان به روشنی، می توان دریافت که آنان نه تنها با گفتار، که در عمل نیز سعی داشته اند محیطی سالم برای تضارب آرا در جامعه ایجاد نمایند، همگان، بدون ترس و دلهره آنچه را می اندیشند بیان کنند و به نقد و بررسی آرای دیگران بپردازند.
بنابراین، شناخت و آگاهی از این سیره سند زنده و گویایی است بر حقانیت ادعای ما در زمینه آزادی بیان در اسلام.
الف) سیره پیامبر صلی الله علیه و آله
با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام در می یابیم که علمای ملتهای مختلف از یهود، نصاری، دهری، مشرک و... به مدینه، مرکز حاکمیت اسلام، می آمدند و در کمال آزادی به اظهار عقاید خویش می پرداختند. ساعتها با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مناظره و گفتگوی عقیدتی داشتند و آن حضرت، با سعه صدر کامل و به دور از تنگ نظریها و حساسیتهای بی مورد، به سخنان آنان گوش می داد و با استفاده از باورهای خود آنان، به اقامه دلیل بر حقانیت اسلام و رسالت خویش می پرداخت.
به عنوان نمونه، به یکی از مناظرات آن حضرت با علمای ادیان دیگر، اشاره می کنیم:
علی علیه السلام فرمود: روزی علمای یهود، نصاری، دهریه، زرتشتیان، و مشرکان عرب نزد پیامبر جمع شدند.
یهودیان گفتند ای محمد: ما معتقدیم عزیر پسر خداست. آمده ایم تا ببینیم تو چه می گویی. اگر از ما پیروی نمایی، پس ما بحق از تو پیشی داریم و اگر مخالفت نمایی با تو مخاصمه می نماییم.
علمای دیگر نیز، پس از بیان عقاید خود، جمله هایی همانند یهودیان به زبان آوردند و آن حضرت را به مناظره دعوت کردند. پس از آن، پیامبر صلی الله علیه و آله ، با کمال متانت به هر یک از آنان پاسخ گفت؛ بدون این که در مقابل عقاید باطل آنان تندی و خشونت نشان دهد و یا اظهار ناراحتی نماید.(29)
این شیوه برخورد، از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به گونه ای مستمر در زندگی آن حضرت وجود داشته است، چنان که در روایتی آمده است:
امام حسن عسکری علیه السلام از پدرش سؤال می کند که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله با یهود و مشرکان، مناظره و محاجّه داشته است. امام، در پاسخ به استمرار این سیره اشاره می کند و می فرماید: آری، مناظره های بسیار زیادی داشته اند. امام، سپس برخی از آیات را که، بیانگر مناظره و محاجه پیامبر با یهود و اهل کتاب است، نقل می کند و آنگاه مناظره ای از پیامبر را با سران مشرکان قریش، به عنوان نمونه می آورد.(30)
ب) سیره علی علیه السلام
علی علیه السلام همانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از رویارویی و استماع سخنان پیروان دیگر ادیان، اظهار ناراحتی نمی کردند؛ بلکه با آغوش باز از آنان استقبال می کردند و با آنان به بحث و گفتگو می پرداختند. علمای ادیان، با کمال آزادی، عقاید، پرسشها و شبهات خود را مطرح می کردند و علی علیه السلام نیز، با کمال احترام به سخنان آنان گوش می دادند و سپس به آنها پاسخ می گفتند. حتی در برخی از موارد، مانع از برخوردهای تند و خشن در برخی از مسلمانان در برابر شبهات و یا پرسشهای اهل کتاب و یا زنادقه می شدند و با برخوردهای منطقی عملاً نشان می دادند که در برخورد با آرای مخالف، تنها منطق و استدلال کارساز است و بس.
به عنوان نمونه: روزی علی علیه السلام ، در مسجد سخنرانی می کرد و عده ای از مسلمانان و غیر مسلمانان به سخنان وی گوش می دادند. آن حضرت فرمود:
«سلونی قبل ان تفقدونی...»
پیش از آن که از میان شما بروم هر چه می خواهید از من سؤال کنید، تا به شما پاسخ بگویم.
مردی از یهودیان با کمال آزادی گفت:
«ایها المدعی لما لایعلم و المتقدم لما لایفهم أنا اسألک فاجب.»
ای کسی که ادعا می کنی چیزی را که نمی دانی و پیش داوری می کنی آنچه را که نمی فهمی. اینک سؤال می کنم، جواب ده.
اصحاب امام خشمگین شدند و در اندیشه بودند که به آن مرد تعرض کنند. حضرت آنان را از این کار منع کرد و فرمود:
او را رها کنید... با فشار و زور و بدون منطق و دلیل، حجتهای الهی را نمی توان ثابت کرد.(31)
سپس حضرت، رو به آن مرد یهودی کرد و فرمود: سؤالات خود را مطرح کن تا پاسخ گویم. او نیز تمام شبهات خود را طرح و پاسخ آن را دریافت کرد.
علی علیه السلام با این برخورد منطقی، سیره حسنه ای را استحکام بخشید که می باید سرمشق همه مسلمانان، بویژه عالمان و مبلغان دین، در برخورد با افکار مخالف، قرار گیرد.
ج) سایر ائمه علیهم السلام
سیره و برخورد عملی دیگر امامان و رهبران الهی، بیانگر استمرار سیره پیامبر و امام علی علیه السلام ، در برخورد با عقاید و شبهات اربابان ادیان مختلف می باشد.
در زمان امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام ، که تقریبا محیطی آزاد برای گسترش معارف اسلامی پدید آمده بود و امامان، فرصتی را در راه نشر فرهنگ اسلام و تفسیر قرآن پیدا کرده بودند، افراد گوناگونی را، از غیر مسلمانان، مشاهده می کنیم که آزادانه در محضر آنان رفت و آمد می کردند و به بحث و تحقیق، درباره عقیده خود می پرداختند و سؤالات و شبهات خود را با کمال آزادی در آن مجالس مطرح می کردند و ائمه نیز، با متانت و احترام، به آنان پاسخ می گفتند. گاه، این قبیل مناظرات، در مدینه و در مسجد پیامبر، انجام می گرفت. امام صادق علیه السلام و شاگردانش، نه تنها به منع آنان نمی پرداختند که با کمال خوش رویی به سخنان آنان گوش فرا می دادند و به مناظره و مباحثه با آنان می پرداختند. اشخاصی همانند ابن ابی العوجاء، ابو شاکر دیصانی و... در مجالس ائمه علیه السلام حاضر می شدند و افکارشان را در زمینه خداشناسی، نبوت و... بیان می کردند و درباره قرآن و پیامبر اسلام به مناقشه می پرداختند و ائمه علیه السلام نیز، بدون برانگیختن احساسات و یا طرد آنان، به مناقشات آنان پاسخ می دادند.
یک نمونه این برخوردها را از زبان یکی از محلدان می شنویم:
ابن ابی العوجاء، با رفقای مادی مسلکش، در مسجد پیامبر نشسته بودند و درباره شخصیت پیامبر و انکار صانع عالم، سخن می گفتند. مفضّل، که از شاگردان امام صادق علیه السلام بود، وقتی سخنان کفرآمیز آنان را شنید، برآشفت و فریاد زد: «ای دشمنان خدا خالق و مدبّر را انکار می کنید؟!» ابن ابی العوجاء، که مفضّل را نمی شناخت گفت:
از کدام گروهی؟ اگر از اهل کلامی، بیا با هم به بحث بنشینیم و اگر از یاران جعفر بن محمد هستی که او با ما، این گونه سخن نمی گوید. گاهی حرفهای تندتر و کفرآمیزتر از اینها که شنیدی، در محضر وی می گوییم، ولی او با کمال بردباری و متانت، حرفهای ما را می شنود و صبر می کند، تا جایی که کلمه ای باقی نماند و در مدتی که ما سخن می گوییم چنان با دقت و حوصله حرفها و دلایل ما را گوش می دهد که ما گمان می کنیم، تسلیم عقیده ما شده است و پس از آن، با ملایمت تمام و مهربانی و با جملاتی کوتاه و پر مغز شروع به ارائه پاسخ می کند. تو اگر از یاران او هستی بسان او با من سخن بگو.(32)
در پرتو این گونه برخوردها بود که علمای اهل کتاب، مشرکان و مادّیین آن زمان، اظهار عجز و ناتوانی می کردند و خاضعانه سر تسلیم فرود می آوردند و یا حداقل حاضر می شدند به سخنانی که نفی باورهای آنان را در پی داشت گوش فرا دهند.
در زمان امام رضا علیه السلام ، مأمون عباسی، یکی از تشکیل دهندگان این مجالس مناظره و مباحثه بود. پس از آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان، مأمون به فضل بن سهل دستور داد که علمای ادیان مختلف را برای مناظره با امام رضا علیه السلام دعوت کند. علمای زیادی از اهل ادیان مختلف، در آن جلسه شرکت داشتند، از جمله، جاثلیق (اسقف نصرانیان)، رأس الجالوت (رئیس و عالم یهودیان)، رؤسای صائبین، هربذ اکبر (عالم و رئیس زرتشتیان) و برخی دیگر از علمای زرتشتی و متکلمین زبردست از ادیان مختلف و...
امام رضا علیه السلام در مجلس مناظره حاضر شدند و هر یک از افراد مذکور، عقاید، شبهات و سؤالات خود را با کمال آزادی مطرح ساختند و حضرت نیز با کمال آرامش و با استدلال از کتب خود آنان، به آنان پاسخ داد.(33)
این برخورد منطقی امام رضا علیه السلام چنان در این جمع عالمان و دانشمندان غیر مسلمان تأثیر گذاشت که برخی از آنان اسلام آوردند و از مدافعین اسلام شدند.
حدود آزادی بیان
از مطالب گذشته روشن شد که اسلام، آزادی بیان و قلم را برای همگان، در جامعه اسلامی، پذیرفته، ولی حدود و مقرراتی را برای آن مشخص کرده است. این محدودیتها و شرایط، بیش از آن که مقرراتی دست و پاگیر و سانسوری تحمل ناپذیر باشد، دستور العمل هایی است در راستای استفاده بهتر از آزادی، که در صورت عدم رعایت آن، نه تنها آزادی همگان در جامعه تحقق پیدا نمی کند که به مقوله ضد ارزش تبدیل خواهد گردید و هرج و مرج فرهنگی ایجاد خواهد شد. مهمترین محدودیتهایی که در این زمینه وجود دارد، عبارتند از:
الف) ممنوعیت توهین به مقدسات
یکی از مطالبی که در مقام بیان عقیده و فکر می بایست رعایت گردد، خودداری از توهین به مقدسات اسلامی است. اساسا، اهانت به مقدسات دیگران و برخورد غیرمنطقی، نه تنها کمکی، در اثبات مدعا و مطلب نخواهد داشت که موجبات تنفر، انزجار و عکس العمل طرف مقابل را نیز بر می انگیزاند و چنین عملی در هیچ شرایطی، از کسی پذیرفته نیست.
اسلام مسلمانان را از اهانت به مقدسات دیگران بر حذر داشته و می فرماید:
کسانی که دعوت به غیرخداوند می کنند (کفار) را دشنام ندهید؛ زیرا آنها نیز همین کار را با خدای شما خواهند کرد.(34)
حضرت علی علیه السلام وقتی در جنگ صفین شنید که یارانش شامیان را دشنام می دهند فرمودند:
من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو می کردید به سخن راست نزدیکتر و عذرپذیرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان می گفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن تا آنان که جاهلند حق را بشناسند و آنان که با حق می ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.(35)
خود نیز، اجازه توهین به مقدسات اسلامی را تحت هیچ عنوانی، تحمل نمی کند و برای توهین کننده به مقدسات اسلامی مجازاتهای شدیدی را در نظر گرفته است.
ب) ممنوعیت هتک افراد
باید در قلم و بیان، عرض و آبروی انسانها حفظ گردد و آزادی بیان را وسیله ای برای هتک شخصیتهای محترم و بدگویی از یکدیگر قرار ندهند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«اذل الناس من اهان الناس.»(36): خوارترین مردم کسی است که مردم را خوار بدارد.
در روایت دیگر آمده است:
کسی که چیزی را نقل می کند و قصدش تحقیر و کوباندن شخصیت افراد و ساقط کردن آنها از چشم مردم باشد خداوند او را از ولایت خود به طرف ولایت شیطان بیرون خواهد ساخت.(37)
بنابراین، آبروی مسلمان دارای احترام است و یکی از وظایف مردم پاسداری از آن است.
پیامبر گرامی اسلام در این باره می فرماید:
هر کس پرده ای از روی آبروی برادر خود بردارد پرده هایی از آتش او را فرا می گیرد.(38)
در روایت دیگر آمده است:
اخلاق مؤمن از بزرگی و عظمت و توانایی های خداوند است پس تمسخر اخلاق مؤمن یا رد گفتار او رد خداوند است.(39)
شایان ذکر است که حرمت توهین به اشخاص اختصاص به مسلمانان ندارد بلکه اهانت کافر ذمی نیز ممنوع و حرام است.
از همه این دستورات بر می آید که آزادی بیان محدود به حفظ کرامت، آبرو و حیثیت افراد است.
ج) ممنوعیت افشای اسرار و شایعه پراکنی و وجوب دفاع از حیثیت نظام
هر نظامی دارای اسراری است که بر کتمان و مستور ماندن آن از دید نامحرمان و نااهلان می کوشد و آن کس که مبادرت به افشا و کشف آن نماید خائن محسوب می شود و آزادی بیان از وی سلب می گردد.
نظام اسلامی نیز، از این برنامه جدا نبوده و دارای اسراری است که هیچ کس آزاد نیست به نشر و افشای آن بپردازد.
قرآن کریم از پخش اطلاعات امنیتی مسلمانان صریحا نهی نموده و انتشار اسرار نظام اسلامی و مسلمانان را، گرچه به داعیه دلسوزانه باشد، به عنوان خیانت یاد کرده و مردم را از خیانت به خدا و رسول، که در اینجا یکی از مصادیق بارزش همان افشای اسرار اسلام می باشد، بر حذر داشته است:
ای مؤمنان به خداوند و پیامبرش خیانت نورزید.(40)
همچنین قرآن کریم مردمانی که اخبار و اطلاعات را، بدون تحقیق و بررسی، در جامعه منتشر ساخته و اعتماد عمومی را متزلزل می سازند، نکوهش کرده و خواستار ارجاع شایعات و اخبار به صاحب نظران و آگاهان گردیده است:
هنگامی که خبری از پیروزی و شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق) آن را شایع می سازند و اگر آن را به پیامبر و پیشوایان، ارجاع دهند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد.(41)
آبرو و حیثیت نظام اسلامی نیز از مسائلی است که باید از تعرض دشمنان محفوظ بماند. در هتک حیثیت نظام، که در مواردی به هتک حرمت اسلام بر می گردد، هیچ کس آزاد نیست.
امام خمینی قدس سره فرموده اند:
«تذکر خوب است، اما های و هوی خوب نیست... ما باید در فکر اسلام باشیم... باید فکر بکنید که اگر صحبتی بر خلاف باشد، که یک وقت، خدای نخواسته، به حیثیت جمهوری اسلامی صدمه بزند، ازش جلوگیری کنید. خودتان را بازدارید...در عین حالی که باید همه جا مناقشه باشد، لکن مناقشات طلبگی و مناقشات علمی...»(42)
اما نکته ای که می بایست مورد دقت قرار بگیرد این که، مرز بین خیرخواهی و توطئه و مرز بین اموری که مربوط به حیثیت، اسرار نظام و انتشار آن، مایه ضعف و سستی نظام است با اموری که نشر آن موجب آگاهی مردم و تقویت نظام می گردد، مرزی است دقیق، که می بایست به درستی تشریح گردد؛ چه بسا اشتباه بین این دو، گاه، خسارت بزرگی را به بار آورده است و شخصیتهایی هتک شده اند.
د) ممنوعیت توطئه
از محدودیتهای دیگر آزادی بیان و بلکه سایر آزادیها، حقوق سیاسی و اجتماعی، آن است که هیچ شهروندی در زیر لوای نشر، تبلیغ افکار، مکتب و حزب، اغراض سیاسی فاسد را دنبال نکند و هوای براندازی را در سر نپروراند و گرنه، نظام اسلامی مجاز خواهد بود که از نظر و آزادی بیان این گونه افراد، جلوگیری کند. این مسأله ای است که محتاج به استدلال نیست و همه عقلا بر این مطلب هم داستانند و در تمام کشورهای مدعی دموکراسی نیز این قاعده اعمال می شود.
ماجرای تخریب «مسجد ضرار» و سوزاندن آن توسط پیامبر، بر این مبتنی بود که گروهی، با اهداف توطئه گرانه، قصد داشتند از مسجد، کمینگاهی برای کفار و نقطه نفوذی برای بیگانگان فراهم آورند.
آنان که مسجدی ساختند برای زیان به مسلمانان و تقویت کفر و تفرقه بین مؤمنان و کمین گاهی برای آنانی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده اند. آنان سوگند یاد می کنند که نظری جز نیکی نداشته ایم ؛ اما خداوند گواهی می دهد که آنان دروغگو هستند.(43)
نکته مهم در سلب آزادی آنان، همان به کار گرفتن روش منافقانه و تزویری بود که از ناحیه عده ای به ظاهر مسلمان، به وقوع پیوسته بود.
به همین دلیل است که امام خمینی قدس سره ، خطاب به آن عده از روشنفکران که به خاطر سلب آزادی انتشار روزنامه ای متخلف فریاد بر آورده اند، فرمودند:
«یک روزنامه ای، که بر خلاف مقاصد ملت و مقاصد اسلام است و بی اذن هم منتشر می شده، جلویش گرفته می شود، یک دفعه می بینیم در روزنامه، آن طایفه از روشنفکران، شروع می کنند به اعتراض که خیر. خوب، قلم آزاد است؛ اما هر قلمی و بیانی آزاد است؟ اما هر بیان؟ یک بیان است که مملکت را به دامن ابرقدرتها می اندازد. آیا این بیان آزاد است؟ باز هم بگوییم که شما آزادید به واسطه کلمه آزادی باید حدود آزادی آن چیزی باشد که ملت می خواهد، نه این که بر خلاف ملت... آزادی موازین دارد.»(44)
ه) ممنوعیت سرپیچی از مقررات و تعهدات
از موانع و حدود دیگر آزادیهای سیاسی و آزادی بیان، سرپیچی از مقررات جامعه اسلامی و قراردادهای نظام اسلامی، برای غیر مسلمانان است.
نظام اسلامی، می بایست در مقابل تعهدات، جان، مال و آزادی بیان و مذهب را برای اقلیتها حفظ کند و آنان نیز ملزم به انجام وظایف و تعهدات خود هستند و در صورت وفای به پیمان،حق آزادی بیان، تبلیغ مذهب و انتشار کتاب را دارند و گرنه، حکومت اسلامی حق دارد از اعطای آزادی به آنان خودداری کند.
بسیاری از این شرایط، ثابت و دائمی است که همیشه باید مراعات گردد، مانند عدم مصرف مسکرات و گوشت خوک در اماکن عمومی و عدم ازدواج با زنان مسلمان و عدم جاسوسی برای دشمنان و... برخی نیز تابع شرایط و قراردادهایی است که حکومت اسلامی بر طبق مصالح طرفین، در ازمنه مختلف، با اقلیتهای دار الاسلام و دولتهای دیگر، می بندد.
دین اسلام اصل آزادی بیان را می پذیرد اما محدودیتهای طبیعی آن را به رسمیت می شناسد و البته این تنها عالمان اسلامی نیستند که مواردی را از موضوع آزادی بیان استثنا کرده اند بلکه عالمان غربی نیز در مواردی به محدودیت آزادی بیان اقرار کرده اند. از باب نمونه، اسپینوزا در «رساله مذهبی سیاسی» خود می گوید: «شهروندان می توانند حق داوری کردن و بیان آشکار داوریهای خویش را به شرط آن که معارض با صلح نباشد حفظ کنند.»(45)
دانشمندان اسلامی معتقدند:
«آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیه هایی است که از اینها کشف می شود هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی، مورد بهره برداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود».(46)
از دیدگاه قرآن مجید نیز نمی توان هر غذای فکری را به جامعه تزریق کرد؛ زیرا پیامدهای شومی در دنیا و آخرت به همراه دارد.
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ»(47)
یعنی: کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است.
آیه فوق صریحا دلالت دارد بر این که رواج فساد و فحشا به هرشکلی در جامعه ممنوع است.
اساسا در اسلام اصل بر آزادی (از جمله آزادی ابراز عقیده) است مگر دلیل خلاف، آن را اثبات کند. حدود آزادی ابراز عقیده در مجامع علمی با مجامع عمومی متفاوت است.
الف) در مجامع علمی، در چارچوب ضوابط علمی (عرف رایج اهل علم) ابراز عقیده آزاد است و هیچ منع دینی ندارد. به این معنا که ابراز عقیده غیراسلامی و نقد آرای اسلامی در مجامع علمی و در حضور عالمان دین آزاد است. این آزادی ابراز عقیده در مجامع علمی حاکی از قوت، متانت و استحکام اندیشه اسلامی در مواجهه با دیگر آرا و اندیشه هاست. در مجامع علمی تنها محدودیت آزادی ابراز عقیده، ضوابط علمی است.
ب) در مجامع عمومی، ابراز عقیده آزاد است با رعایت قیودی. دو قید ابراز عقیده در مجامع عمومی عبارتند از:
1 عدم ترویج، تبلیغ و اشاعه آرای منافی اسلام.
2 عدم تمسخر و تحریف آرای اسلامی.
واضح است که قیود یاد شده متناسب با میزان بلوغ جوامع دینی از سوی عالمان بصیر دین در شرایط خاص زمانی و مکانی تعیین می شوند. ابراز عقاید مغایر (نه منافی) اسلام (بدون تبلیغ و تمسخر و تحریف) با رعایت ضوابط در جامعه اسلامی آزاد است؛ به عنوان مثال اهل کتاب همواره در ابراز عقاید خود در جوامع اسلامی آزاد بوده اند.
بنابراین، آزادی بیان در حقیقت زیر مجموعه آزادی اجتماعی و سیاسی است. این آزادی در اسلام ارزشها و مبانی خاصی دارد، که ساختار آن را روشن می سازد. مقام معظم رهبری می گویند:
«همین آزادی اجتماعی که این قدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فراورده های ارزشمند معنوی یا مادی یک ملت به کار گرفته شود مضر است... ارزشها و حقایق ثابت مسلم این آزادی را محدود می کند.»(48)
در مقابل، روسو متفکر فرانسوی می گوید:
همه افراد بشر مساوی آفریده شده اند... کسی که از آزادی صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق و حتی از وظایف بشری صرف نظر نموده و هیچ چیزی نمی تواند این خسارت را جبران نماید... طبیعت، انسان را آزاد آفریده، ولی جامعه او را بنده گردانیده است. طبیعت، انسان را خوشبخت ایجاد کرده ولی جامعه او را بدبخت و بیچاره نموده است.(49)
طرفداران آزادی مطلق از این غافلند که در آدمی نه تنها عقل بلکه هواهای نفسانی نیز وجود دارد که می تواند همچون توفان، بنیاد برافکن باشد.
در اسلام، به آزادی بیان اهتمام جدی، و بهای فراوان داده شده است. هرکسی آزاد است، هرچه را که اندیشیده بیان کند، مگر آن که مخالف با مبانی و مقدسات باشد.
حال آیا طبق رهیافتهای دینی و اسلامی، هر نوع بیانی می تواند آزاد باشد، یا این که آزادی در بیان نیز همچون دو نوع آزادی دیگر، قید خورده و محدودیت می پذیرد؟
پاسخ روشن است که آزادی بیان را نیز مسائل زیر محدود می سازد:
1 بیان موجب هدم شخصیت دیگران شود:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(50)
بدینسان کسی حق ندارد به بهانه آزادی بیان، به شخصیتهای محترم، و مقدس متعرض شود.
2 آزادی بیان، به هدم، سستی و اهانت به عقیده های مورد احترام و مقدس ملتی نینجامد. هر چند ممکن است پاره ای از اظهارات بی پایه و سخن پراکنیها، سبب جذب عده ای ناآگاه نیز بشود، اما هرگز نمی توان عقاید ملتی بزرگ را مورد حمله وتاخت و تاز قرار داد و جریانی فکری و مقدس را در هم شکست.
«چه بسا انسانها که در جهالت غوطه ور می شوند و چه ارزشها و اصول عالی انسانی که تباه می گردد! برای چه؟ برای این که نویسنده یا گوینده گریبان مردم را بگیرد و به شدت تکان بدهد و آنها را به سوی خودش متوجه سازد. آیا شست و شوی مغزی مردم جامعه، به بهای خودنمایی انسانی که می خواهد خویشتن را مطرح کند، مساوی نابودی معنوی مردم آن جامعه نیست که یک انسان مطلق در بیان، انجام می دهد؟»(51)
3 بیانات، دروغ و مبالغه آمیز نباشد. ترویج دروغ و شایعات در جامعه، فتنه گری است و کسانی که بر مبنای تمایلات جناحی، فرقه ای، گروهی و شخصی در حق جریانها، اجتماعات و شخصیتها از این حربه استفاده کنند، محکوم هستند.
«فاجعه این است که از آن هنگام که آزادی مطلق بیان در جوامع تجویز شد، هر کس هر چه به ذهنش آمد آن را از راه زبان و قلم و بیان بیرون ریخت، درست است که در میان امور بیان شده حقایقی نیز وجود داشت، ولی آن قدر مطالبی احمقانه و خود محورانه بیرون آمد و به مغزهای مردم سراسر دنیا سرازیر شد که رنگ اکثر قریب به اتفاق حقایق انسانی و اصول ارزشی ناشی از هستی شناسی مات شد.»(52)
در اندیشه اسلامی، آزادی بیان بدین معناست که هر کس آنچه می خواهد بگوید، درست و سنجیده باشد؛ صحیح، باطل، زشت و زیبا را با هم در نیامیزد.
«آیا می توان از آزادی مطلق بیان، بدون هیچ قید و شرطی، دفاع نمود و آن را برای هر کسی و در هر محیط و شرایطی تجویز کرد؟ آری! می توان ولی یک شرط دارد و آن این است که صاحبان این نظریه، نخست قهوه خانه و سینماها و میکده ها و قمارخانه و همه اماکن عمومی و خصوصی از کودکستانها و دبستانها و دبیرستانها و خیابانها و وسائل نقلیه و هر یک از خانه های شخصی مردم را دانشکده ها و آکادمیهایی تلقی کنند که تمام انسانهای روی زمین را در خود جای داده است، سپس هر چه به ذهنشان خطور می کند بگویند! واقعا جای شگفتی است که این گونه مطلق گوییها را از کسانی می شنویم که به تفکر و فراوانی معلومات مشهور شده اند.»(53)
در قانون اساسی ما، حدی معقول و منطقی برای آزادی بیان در نظر گرفته شده است:
«نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانی اسلامی و حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند.»(54)
در این اصل، دو مبنا برای آزادی بیان در نظر گرفته شده و به همان دو مبنا محدود گردیده است:
1 مبنای اسلامی، آزادی بیان نباید با اندیشه های اسلامی تضاد داشته باشد.
2 با حقوق عمومی در تضاد نباشد و سبب نابودی حقوق افراد و جمعیتها و... نگردد.
«در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد.»(55)
1 محقق و نویسنده.
2 راغب اصفهانی، المفردات، صص 6968.
3 دکتر خلیل جر، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ص 299.
4 سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، مجلد 1 و 2، ص 257.
5 اعراف / 157.
6 الرحمن / 54.
7 روضه کافی، ج 8، ص 229: «تقعدون فی مکان فتحدثون و تقولون ما شئتم و تبرؤون ممن شئتم و تولون من شئتم؟ قلت نعم. قال و هل العیش إلاّ هکذا.»
8 ر.ک.: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان؛ ادیب عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما؛ جعفر سبحانی، دورنمایی از زندگی پیشوایان اسلام؛ باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن؛ عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدوله الامویه؛ سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان.
9 نهج البلاغه، حکمت 366.
10 نهج البلاغه، حکمت 366.
11 آل عمران / 159.
12 عبدالواحد التمیمی الآمدی، غررالحکم، ج 1، ص 71.
13 همان، ج 3، ص 408.
14 محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، ص 327.
15 محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 403.
16 نهج البلاغه، خطبه 216.
17 همان.
18 یوسف / 108.
19 آل عمران / 71.
20 بقره / 140.
21 محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ص 54.
22 نحل / 125.
23 عنکبوت / 46.
24 زمر / 1817.
25 توبه / 61.
26 نحل / 64.
27 بقره / 111.
28 ر.ک.: مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، صص 96 و 132.
29 علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 9، صص 267257.
30 همان، ص 269.
31 همان، ج 10، ص 126.
32 همان، ج 3، ص 153.
33 همان، ج 10، صص 318299.
34 انعام / 108.
35 نهج البلاغه، خطبه 206.
36 علامه مجلسی، پیشین، ج 72، ص 143.
37 همان، ص 168.
38 همان، ج 75، ص 253.
39 همان، ج 72، ص 142.
40 انفال / 27.
41 نساء / 83.
42 امام خمینی قدس سره ، صحیفه نور، سخنرانی 26/2/59.
43 توبه / 107.
44 امام خمینی قدس سره ، پیشین.
45 ژولی سادا ژاندرون، تساهل، ترجمه عباس باقری، ص 166.
46 محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، ص 408.
47 نور / 19.
48 سخنرانی در دانشگاه تربیت مدرس، کیهان، 14/6/77.
49 روسو، مقدمه قرارداد اجتماعی، صص 13 و 16.
50 اسراء / 36.
51 آزادی از دیدگاه علامه جعفری، کیهان فرهنگی، ش 154، مرداد 78، ص 19.
52 همان، ص 23.
53 همان، ص 20.
54 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 24.
55 همان، اصل 175.