گفتگو با دکتر محمدرضا خدایی، روانپزشک
هر فردی از یک مرحله سنی عبور میکند، از کودکی به نوجوانی، از نوجوانی به جوانی، از جوانی به میانسالی و سالمندی که هم در جنس زن و هم مرد این گذر وجود دارد ولی تفاوتهایی در این میان وجود دارد و نگاه جامعه هم به این دو جنس میتواند متفاوت باشد. نگاه جوامع مختلف هم به این مساله متفاوت است. در کل مسایل فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و سایر مسایل میتواند در نگاه به یک فرد مهم تلقی شود. در جامعه ما از دختران بیش از پسران مراقبت میشود. هر چند دختران امکانات تفریحی کمتری دارند و بهدلیل ویژگیها و شرایط خاص فرهنگی و مذهبی حاکم بر جامعه بیشتر از طرف والدین کنترل میشوند. در گفتگویی با دکتر خدایی درباره این مساله صحبت کردهایم و اینکه کنترل کردن دخترها تا چه حد ضروری، منطقی و معقول به نظر میرسد. دکتر خدایی توصیههای مفیدی در این زمینه داشتند که خواندنش را به والدین توصیه میکنیم.
آقای دکتر! شما هم با این موضوع موافقید که مراقبت از دخترها بیشتر است؟
نوجوانی سن گذر از کودکی است که در آن فرد کاملا مطیع بوده و به حرفهای اطرافیان گوش میداده زیرا در کودکی فرد بیشتر دوست دارد مورد توجه باشد و تایید شود. با ورود به سن نوجوانی، فرد دچار تغییرات جسمی، جنسی و اجتماعی میشود، یعنی نه تنها جسم تغییر میکند بلکه از نظر روانی نیز فرد دستخوش تغییراتی میشود که این تغییرات در دخترها بیشتر ملموس است. والدین باید این تغییرات را بشناسند و هر کاری که میکنند طبق اصول و اسلوب باشد. اگر اقدامات قهری باشد، محدودیتهایی ایجاد میشود.
لطفا در رابطه با این تغییرات، بیشترتوضیح دهید.
نوجوانی سنی است که در آن فرد به دنبال استقلال است. نوجوانان یک سری تعلقات اجتماعی خاص خود دارند. مثلا میخواهند خود در رابطه با مسایل تصمیم بگیرند. دوست دارند خود کاوش و انتخاب کنند و هویتی را برای خود بیابند، در عین حال احساس نیاز به پدر و مادر در آنها کم میشود و گاهی این احساس افراطی شده به جایی میرسد که نوجوان گمان میکند والدین او را درک نمیکنند و او با آنها تفاوت دارد، آنها قدیمیاند و مربوط به نسل پیش و ... در این میان ممکن است واکنشهایی پیش آید، یعنی نسبت به هم سن و سالهای خود حرفشنوی بیشتری داشته باشد و ترجیح دهد با دوستان باشد و از طرف آنها تایید شود. در این سن چون هیجان بر منطق و عقل غلبه میکند، پدر و مادر یا جامعه ممکن است به ناگاه احساس کند که کودک دیگر حرفشنوی ندارد و لازم است محدودیتهایی برای وی تعیین شود. این کار والدین از روی دلسوزی است اما در واقع نتوانستهاند درک کنند چرا فرد از کودکی حرفشنو به نوجوانی حرفنشنو تبدیل شده است، در نتیجه دچار شوک شده و برای وی محدودیت قایل میشوند. در جامعهای مثل جامعه ما گاهی این محدودیتها به ویژه در سن نوجوانی و به ویژه در دخترها با توجه به شرایط ویژهای که دارند بیشتر میشود. در اینجاست که امر و نهی بیشتر شده و رفت و آمد کنترل میشود. گاهی گذاشتن برخی از محدودیتها به این علت است که والدین و جامعه گذر فرد از کودکی به نوجوانی را درک نکردهاند.
یعنی نباید برای نوجوان محدودیتهایی تعیین کرد؟
چرا ولی در حد معقول. اگر این دوران گذر به درستی حل شود، شناخته شود و با آن کنار آیند، نوجوان به جوانی تبدیل میشود که اعتماد به نفس، استقلال و اظهار وجود در او رشد میکند، اما سختگیری بیدلیل به خصوص در دخترها میتواند سبب بروز عقده درونی خود فرو رفته در فرد شود و همیشه این احساس در او شکل خواهد گرفت که محدود شده است. آن وقت ممکن است وقتی این دختر بچهدار میشود در تربیت فرزندان خود از آن طرف بام بیفتد و به آنها آزادی بیش از حد بدهد. جامعه و خانواده نسبت به این دوران به ویژه در دخترها نه به صورت افراطی و نه تفریطی بلکه عاقلانه و منطقی بر اساس اصول اخلاقی باید رفتار کند. دلیلی ندارد که ما به دخترمان اعتماد نکنیم و او را به شکل یک موجود بالقوه خطرناک بنگریم. نباید با دید بد به او نگاه کرده و مدام از او سوال و جواب کنیم. لازم است به دختران نوجوان استقلال نسبی داد ولی دورادور و به صورت مدیریت شده آنها را کنترل کرد. نظارت با دخالت فرق دارد. والدین باید از دور روی آنها نظارت داشته باشند. مثلا اگر نوجوان میخواهد با دوستاناش بیرون برود، اشکالی ندارد اما او باید محل رفتن را کاملا دوستانه برای رفع نگرانی والدین در اختیار والدین قرار دهد. گفتار دوستانه والدین با نوجوان و بیان نگرانیها سبب میشود اعتماد دوطرف حفظ شود و نوجوان گمان نکند در محدودیت قرار گرفته است. به این ترتیب از دوران نوجوانی به راحتی گذر میکند و دختر در سن جوانی به راحتی برای ازدواج تصمیم میگیرد و به اصطلاح عموم نه خیلی توسری خور بار میآید و نه خیلی گستاخ و افراطی.
چه توصیهای برای والدینی دارید که به دلیل نگرانیهای خود بیش از حد دخترهای نوجوان خود را محدود کرده و تحت کنترل دارند؟
باید به دخترها اعتماد کرد. اشتباه آنها را باید گوشزد کرد ولی نباید با پرخاش آنها را از خود راند.
برای دختر خانمهایی که حس میکنند بیش از حد تحت کنترل والدین هستند، چه توصیهای دارید؟
به جای پرخاش و تلافی فکر کنند که والدین واقعا آنها را دوست دارند ولی قادر به درک کردن آنها نیستند. این موضوع بسیار با هم متفاوت است. سعی کنند به جای دور شدن از والدین به آنها نزدیک شوند و اعتماد والدین را بیشتر به دست آورند. مثلا هر جا میروند خود پیشقدم شوند و در رابطه با محلی که میروند اطلاعاتی را در اختیار والدین خود بگذارند. این کار به جای پرخاشگری سبب میشود در درازمدت رابطه والدین با آنها بهتر شده و آرامش بیشتری در خانه حکمفرما شود.
منبع: http://www.salamat.com
/ج