سیمای انسان صالح

هر موجودی را کمالی است که هدف خلقت وی و به تبع آن هدف تربیتش رسیدن بدان ست با این تفاوت که کمال بعضی موجودات در فطرت آن با وجود مقارن افتاده است; بدین معنی که از ابتدا در نوع خودشان کامل آفریده شده اند، و برای نیل به کمال نیازی به کمک و سرپرستی ندارند، ولی کمال بعضی موجودات متاخر از وجودشان می باشد یعنی بعد از این که وجود پیدا کردند، هنوز راه دراز ...

هر موجودی را کمالی است که هدف خلقت وی و به تبع آن هدف تربیتش رسیدن بدان ست با این تفاوت که کمال بعضی موجودات در فطرت آن با وجود مقارن افتاده است; بدین معنی که از ابتدا در نوع خودشان کامل آفریده شده اند، و برای نیل به کمال نیازی به کمک و سرپرستی ندارند، ولی کمال بعضی موجودات متاخر از وجودشان می باشد یعنی بعد از این که وجود پیدا کردند، هنوز راه درازی برای رسیدن به مرحله کمال در پیش دارند و به قول خواجه نصیرالدین طوسی (1) آنها را حرکتی بود از نقصان به کمال و بالاخره، موجوداتی چون آدمی که کمالشان از وجود متاخر است، در حرکت از نقصان به کمال، به کمک اسبابی که بعضی مکملات باشند و بعضی معدات محتاج اند (2) .

بنابراین، تربیت محصول مراقبتی است که از نشو و نمای آدمیزاد در جریان رشد وی یعنی سیر به سوی کمال به عمل می آید. تربیت عمل عمدی فردی رشید است که می خواهد رشد را در فردی که فاقد; ولی قابل آن است، تسهیل کند.

قابل تربیت بودن انسان

امروز با توجه به پیشرفت دانش آموزش و پرورش در جهان و با وجود تجارب ارزنده ای که بشر در این باره اندوخته است، این حقیقت ثابت شده است که اخلاق و روحیات اشخاص در سایه تربیت قابل تغییر است و از لحاظ ادیان الهی نیز نسل بشر قابل تربیت است و گرنه تمام دستورهای پیامبران لغو می شد، زیرا اینها همه برای تربیت نفوس انسانهاست.

آیات و احادیثی که می توان در این باره بدانها استناد کرد، بسیار است از جمله آیات

«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (3) .

«قسم به جان آدمی و آن کسی که آن را (آفریده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار و آن کس که نفس خویش را با معصیت آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است » .

این آیات به خوبی نشان می دهد که نفس آدمی تربیت پذیر است و سعادت انسان در گرو تلاشهای فردی و جمعی است که برای تعلیم و تربیت بنی آدم صورت می گیرد.

و نیز در آیه

«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون » (4) .

«خداوند از شکم مادرانتان بیرونتان آورد و چیزی نمی دانستید و شما را گوش و دیدگان و دلها داد شاید شکرگزار باشید» .

و اما در حدیث معروف نبوی

«کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه و ینصرانه و یشرکانه » (5)

«هر مولودی با فطرت مذهبی و معرفت الهی متولد می شود که پدر و مادر او را به آئین یهودیت و نصرانیت و شرک بار می آورد»

تلویحا به امکان تربیت اشاره شده است و انسان را از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی محصول تعلیم و تربیت یا نفوذ بزرگسالان در خردسالان می داند.

امیرمؤمنان علی علیه السلام به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود:

«انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شئ قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.» . (6)

«قلب کودک مانند زمین خالی از بذر و گیاه است هر تخمی که در آن افشانده شود، به خوبی می پذیرد (فرزندم) از دوران کودکی تو استفاده نمودم و خیلی زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سخت شود و مطالب گوناگونی عقلت را اشغال نماید» .

فلسفه تربیت انسان

انسان از بدایع عالم خلقت، بلکه بدیع ترین مخلوق این عالم است با وجود این; فطرتا کمال وی از وجودش متاخر است. نوزاد انسان بالقوه انسان است نه بالفعل، به علاوه میزان تاخیر کمال آدمی نسبت به وجودش از هر موجود دیگر بیشتر است. دانشمندان بدین نکته اشاره کرده اند که نوزاد آدمی از نوزاد هر حیوان دیگری زبون تر و در برآوردن نیازهای خود ناتوان تر است و در عین حال، رشد وی هم کندتر است. و در این وضع استثنائی آدمیزاد حکمتی نهفته است و اگر آدمی بزرگسال به دنیا می آمد، «موجودی احمق و ابله » بود و نمی توانست حتی چیزی بخورد یا راه برود. در دوران طفولیت که کودک با استفاده از معلوماتی که از طریق حواس خود کسب می کند به طور همزمان در زمینه های تشکیل رفتار انسانی و تشکل عقلی توفیق حاصل می کند، پس این ناتوانی دلیلی دارد «و چنین می نماید که خردسالان تنها از آن جهت کودک و ناتوان آفریده شده اند که درسهای مقدماتی و اساس زندگی را بدون خطر بیاموزند» (7) .

کودک که هم از نظر خواهشها و هم از لحاظ توانائیهای خود محدود است، ابتدا زیر حمایت بزرگسالان قرار دارد این وضع به وی اجازه می دهد که آسانتر رشد کند این علامت مشیت الهی است «در همان حال که آفریدگار این اصل فعالیت را به کودکان عطا می کند با دادن اندک قوتی به آنان، مواظب آن است که خطر فعالیتهایشان ناچیز باشد» (8) .

حیوانات برای وصول به کمال لایق نوعی خود احتیاج به تعلیم و تربیت ندارند، خداوند غرائزی به هر یک عطا فرموده که در تمام مراحل زندگی، آنها را رهبری می کند ولی بشر به آموزش و پرورش و فراگرفتن بسیاری از مطالب احتیاج دارد و اگر با روشهای صحیح تربیت نشود، به کمال لایق انسانیت نمی رسد و هرگز استعدادهای درونیش از قوه به فعلیت نمی آید، جوانه های رشد نیافته بی شماری در سرشت آدمیزاد نهفته است که باید در جریان کودکی و نوجوانی موجبات رشد آنها با توسعه هر یک از استعدادهای طبیعی وی در ابعاد بایسته اش فراهم شود و مراقبت کامل به عمل آید، تا امکانات بالقوه اش متناسب با نیازها با توجه به هدف غائی وجودش فعلیت یابد و در پرتو آن بتواند سرشت خویش را تحقق بخشد. حیوانات این منظور را به طور ناخودآگاه برآورده می کنند (9) .

به همین جهت نوزاد آدمی باید سالیان دراز تحت مراقبت مربیان و معلمان بسر برد.

در اهمیت تعلیم و تربیت همین بس که تحقق گوهر آدمی بدان بستگی دارد، مراقبتهائی که تحت عنوان تعلیم و تربیت در مورد فرزند آدم اعمال می شود، شرط لازم رسیدن آدمی به مرحله کمال است. نوزاد آدمی هرچند آدمیزاده است، اما آدم نیست. بشر تنها با تعلیم و تربیت آدم تواند شد. چنانکه تربیت صحیح ببیند فرشته خوی گردد و اگر از آن بی بهره ماند، نه تنها استعدادها و امکانات بالقوه اش به هدر می رود، بلکه به مرتبه بهائم بل پائین تر از آن، تنزل پیدا می کند.

غزالی می گوید:

«پس تو را حقیقت خود طلب باید کرد: تا خود چه چیزی، و از کجا آمده ای و کجا خواهی رفت، و اندرین منزلگاه به چه کار آمده ای و تو را برای چه آفریده اند، و سعادت تو چیست و در چیست، و شقاوت تو چیست و در چیست؟ و این صفات که در باطن تو جمع کرده اند، بعضی صفات ستوران و بعضی صفات درندگان و بعضی صفات دیوان و بعضی صفات فرشتگان است تو از این جمله کدامی؟ و کدام است که آن حقیقت گوهر توست و دیگران عاریت عاریت اند که چون این ندانی سعادت خود طلب نتوانی کرد» (10) .

سپس هشدار می دهد که آدمی با اشتغال به صفاتی که بین او و بهائم و درندگان مشترک است، به جای سیر به سوی کمال، سیر قهقرائی می کند.

پس انسان تنها موجودی است که نسبت به کیفیت زندگی خود مسئول می باشد. انسان موجودی متفکر و دارای قوه تمیز، صاحب اراده و مختار است و اصلاح احوال و تحقق سعادتش به کیفیت برنامه هائی بستگی دارد که برای زندگی خود تنظیم می کند. خواجه در باره برکات تعلیم و تربیت آدمی می گوید:

«به توسط این صناعت میسر می شود که ادنی مراتب انسانی را به اعلی مدارج رسانند» .

سپس با اعجاب تمام می افزاید:

«پس صناعتی که بد و اخس موجودات را شرف کاینات توان کرد، چه شریف صناعتی تواند بود» (11) .

هدف و ماهیت تعلیم و تربیت

تربیت انسان با پرورش حیوانات به کلی متفاوت است تعلیم و تربیت آدمی، فعالیتی از نوع فربه ساختن گاو و گوسفند یا کوششی در سطح ریاضت اسب نیست. گاو و گوسفند فربه و اسب تربیت شده اگر نسبت به سایر افراد نوع خود ارزش بیشتری دارند به خاطر میزان سودی است که از آنها عاید انسان می شود و گرنه آنها بر سایر افراد خود برتری ندارند، تاثیر تربیت در انسان از نوع دیگر است، تربیت در انسان من حیث انسان بودنش مؤثر است و انسان تنها در سایه تعلیم و تربیت انسان تواند شد و انسانیت چیزی جز آنچه تربیت از او می سازد، نیست (12) .

باید هدف غائی تعلیم و تربیت برای مربیان و کسانی که در تنظیم برنامه های مربوطه نقشی به عهده دارند، روشن باشد. تعلیم و تربیت تلاش کورکورانه یا نوعی آزمایش و خطا نیست. مربیان حق ندارند دست به اعمالی بزنند که عواقب تربیتی آن برای آنها معلوم نیست. مربی نباید اقدامی بکند تا ببیند چه خواهد شد به قول معروف، کودک خوک آزمایشگاه نیست. مربی جز در مواردی که تقریبا یقین دارد، در جهد مصالح کودک گام برمی دارد، حق ندارد و نباید به اقدام بی سابقه ای بپردازد. تعلیم و تربیت کوششی هدفدار است، مربی باید بداند چه می خواهد و کجا می رود (13) .

هدف غائی تربیت

گفتیم: هر موجودی را کمالی است که هدف خلقت او و به تبع آن، هدف تربیتی وی رسیدن بدان است بنابراین، هدف تعلیم و تربیت آدمی تسهیل سیر صعودی و استکمالی انسان به سوی حالت کمالی است که در خلقتش مقدر شده است. البته هدف تعلیم و تربیت بدین صورت، چندان مفید نیست زیرا حالت کمالی را که در خلقت انسان مقدر شده است، می توان به صور گوناگون تصور کرد و لذا باید مشخص شود که منظور از کمالی که در خلقت انسان نهاده شده، چیست؟ زیرا صاحبان هر مکتبی از «کمال انسان » تعبیر و تفسیر خاصی دارند و همین اختلاف دیدها سبب شده روشهای تربیتی چه از نظر وسیله و چه از لحاظ هدف متفاوت باشند.

خواجه، کمال آدمی را این چنین ترسیم می کند:

«هر موجودی را از موجودات.. خاصیتی است که هیچ موجود دیگر با او در آن شرکت ندارد و تعین و تحقق ماهیت او مستلزم آن خاصیت است و تواند بود که او را افعال دیگر بود که غیر او چیزهای دیگر با او در آن شریک باشند... و کمال هر چیزی در تمامی صدور خاصیت اوست از او، و نقصان او در قصور آن صدور یا عدمش » (14) .

«همچنین آدمی را خاصیتی است که بدان ممتاز است از دیگر موجودات و افعال و قوتهای دیگر است که در بعضی دیگر، حیوانات با او شریک اند و در بعضی اوصاف نبات و در بعضی معادن و دیگر اجسام. اما آن خاصیت که در آن غیر را با او مداخلت نیست، معنی نطق است که او را به سبب آن «ناطق » گویند.. و آن قوت ادراک معقولات و تمکن از تمییز و رؤیت آن که بدان جمیل از قبیح و مذموم از محمود بازشناسد و بر حسب ارادت در آن تصرف کند... پس هر که این قوت را چنان که باید به کار دارد و به ارادت و سعی به فضیلتی که او را متوجه بدان آفریده اند، برسد خیر و سعید بود و اگر اهمال مراعات آن خاصیت کند، شریر و شقی باشد» (15) .

غزالی نیز در مبحث شناختن نفس خویش می گوید:

«تو را از دو چیز آفریده اند: یکی این کالبد ظاهر است که آن را تن گویند... و دیگر معنی باطن که آن را «نفس » و جان و دل گویند» (16) .

و در جای دیگر می گوید:

«دل را که آفریده اند، برای آخرت آفریده اند و کار وی طلب سعادت است و سعادت وی در معرفت خدای تعالی است و معرفت خدای تعالی، وی را به معرفت صنع خدای تعالی حاصل آید و آن جمله عالم است و معرفت عجایب عالم وی را از راه حواس حاصل آید» (17) .

و در جای دیگر می نویسد:

«هر چیزی را که کمالی داده باشند که آن نهایت درجه وی بود، وی را برای آن آفریده باشند» (18) .

و اندکی بعد تصریح می کند که:

«آدمی را آنچه سباع و بهائم را داده اند، هست. و زیادت از آن وی را کمالی داده اند و آن، عقل است که خدای را بدان بشناسد و جمله صنع وی بداند و بدان خویشتن را از دست شهوت و غضب برهاند... پس حقیقت آدمی آن است که کمال وی و شرف وی بدوست و دیگر صفتها عاریتی است » (19) .

پس با توجه به آنچه گذشت، می توان کمال آدمی را این چنین توصیف کرد:

آدمی باید حقیقت خود را بشناسد و بداند که او را از دو چیز آفریده اند، یکی نفس یا دل که حقیقت آدمی آن است و دیگری تن که «نفس ناطقه » را به منزله خدمتکار باشد و اما کمال آدمی در این است که با استفاده از امکاناتی که دارد، به مرحله ادراک معقولات و به حد تمیز قبیح از جمیل برسد و به یاری اندیشه و از روی اراده ممدوح را بر مذموم اختیار کند (20) .

امام صادق علیه السلام فرمود:

«تو را طبیب خودت قرار داده اند، مرض را بر تو آشکار ساخته اند و نشانه های سلامت را به تو آموخته اند و تو را به داوری شفابخش راهنمائی نموده اند در کار خود نظر کن و ببین چگونه برای سعادت و کمال خویش قیام می کنی؟» (21) .

هدف غائی تعلیم و تربیت در اسلام این است که مقدمات حرکت و هدایت آدمی را در «صراط مستقیم » پرستش پروردگار فراهم آورد و به تعبیر قرآن مجید:

«...و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم » (22) .

«کسی که ارتباط خود را با خدا محکم کند به صراط مستقیم هدایت شده » و معراج او را به مرحله کمال انسانی تسهیل نماید و راه بازگشت به احسن تقویمی را بنیاد آفرینش وی بر آن استوار است، هموار کند به طوری که در سایه عمل صالح مراحل و مدارج علم و ایمان را طی کند و خود را هر لحظه به خداوند متعال که مقصد نهائی این سیر و سلوک است، نزدیک تر سازد.

هدف تمام روشهای تربیتی این جهان این است که «هموطن درستکار» تربیت کنند و تنها افراد خانواده خویش را اصلاح نمایند و هر ملتی هم یک نوع هموطن را خواهان است هر یک تصویر مخصوص و محدودی از آن در ذهن خود ترسیم می کنند. اما اسلام هرگز نظر خود را تا این اندازه تنگ نکرده و خود را در چارچوب تنگ و محدود هموطن محصور نمی کند، اسلام دارای هدفی عالی تر و افق دیدی وسیع تر و جامع تر است و وطن و قوم و قبیله و کشور و بلوک و قاره نمی باشد، بلکه هدفش از تربیت آماده ساختن و درست کردن «انسان صالح » است، مطلق انسان، انسان با تمام خواص و گوهرهای نهفته در اندرونش. انسان از جهت انسان بودن نه از جهت «هموطن » بودن. اسلام برای آماده کردن «انسان صالح » راه مستقیم و روشنی جلو پایشان می گذارد و تمام صفات و خصوصیاتی که باید داشته باشد، به وضوح و روشنی و دقت رسم می کند، این همان انسانی است که در زندگی راه راست را شناخته تمام کارهایش به پیروی از آن نور دایت خدائی است از جانب من راهنمائی برای شما آید، هرکس از آن پیروی کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد شد» (23) .

راه زندگی خویش را در پرتو نور هدایت پروردگار خویش برگزیده، تمام رفتار و کردار و ادراکش را بر این نهج مستقیم استوار می دارد و از هیچ منشا قدرت و از هیچ مرکزی جز خالق یکتایش استمداد نمی کند. انسانی است که تمام شرایط جانشینی خدا را در زمین فراهم کرده و صلاحیتش را به دست آورده است «آنگاه که پروردگارت فرشتگان را فرمود من در زمین جانشینی خواهم گماشت » (24) . «ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنان را بر مرکب زمینی و دریائی سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه بدانان روزی دادیم و بر بسیاری از آفریدگان خود برتری و فضیلت بزرگتری بخشیدیم » (25) .

پس یکی از شرایط جانشینی خداوند در زمین این است که اعمال و رفتار شخص صالح و شایسته چنان انسانی باشد که خداوند گرامی داشته بر دیگر آفریدگان برتر نهاده است. انسان در مسیر کمال که با مشیت الهی هموار و با هدایت وی نورانی می شود و با هر گامی که آدمی پیش می رود، این اعتقاد در وی راسخ تر می گردد که خداوند بهترین دوست انسان و از هر چیزی و هر کسی به وی نزدیک تر است و راهنمایش به خیر و صلاح و عدل و احسان می باشد. یاد خدا و نعمتهایش عامل مؤثر در تامین سعادت می شود و یاد خدا و احساس حضور و عنایت دائمش طمانینه ای را به انسان ارزانی می دارد که لازمه شرح صدر و تمرکز ذهن است و به برترین عبادات یعنی تفکر درباره آفرینش و آیات الهی می انجامد، در چنین فضائی از تعلیم و تربیت که در آن انسان، خداوند رحمان و رحیم و عادل و حکیم را مبدا و مقصد حرکت خود می شناسد.

برای وصول به هدف غائی و تعلیم و تربیت باید بر معرفت و ایمان به خدای یکتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول نسبت به قرآن مبتنی باشد و به عمل بر اساس همان علم و ایمان نیز بیانجامد چنین معرفتی هنگامی تحقق پیدا می کند که طبق رهنمودهای قرآن کریم، منبعث از فعالیتهای ذهنی زیر باشد:

1- مشاهده و تفکر و تعقل در آثار صنع الهی با بهره جوئی کامل از دست آوردهای علمی بشر.

2- تامل و تفکر درباره طرز کار و شیوه پیامبران (نبوت عامه، و تتبع در تعالیمشان در زمینه خداشناسی) .

3- توجه به این که تربیت الهی در مرتبه کامل آن در دست پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و اوصیای او است (نبوت خاصه و امامت) .

هر چند معرفت و ایمانی این چنین، خود چراغی فراراه عمل صالح خواهد بود، معذلک مسلمان واقعی باید به کمک تعالیم اسلام و با الهام گیری از قرآن و سنت نبی اکرم صلی الله علیه وآله و شیوه های تعلیم و تربیت ائمه معصومین علیهم السلام و خاندان وحی، ضوابط و معیارهائی برای ارزشیابی اعمال خویش فراهم آورد و پیوسته ارزش اعمالش را با چنین میزانی بسنجد و بر اساس نتایج حاصله در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس خویش مجاهدت نماید.

سیمای انسان صالح در اسلام

«انسان » به عنوان وجودی که شایستگی و امکان تکامل، تا بالاترین پایگاه کمال «تخلق به اخلاق خدائی » را داراست، از هدفهای مشترک تمام ادیان و همه مذاهب می باشد و در این رابطه تمام ادیان آسمانی تصویر رسای «انسان شایسته » و انسان برتر را ترسیم می کنند و حد نهائی امکان رشد شخصیت و نیل به مقام شکوهمند ابرمردی را نشان می دهند.

اسلام، تصویر گویا و زیبا، از سیرت انسان صالح و شایسته را نشان داده و اوصاف و نشانه های آن را بیان کرده است (26) . اینک بعضی از اوصاف و شایستگیهای انسان صالح و شایسته از دید اسلام:

در روایتی امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام سجاد و او از پدرش امام حسین و او ز پدرش امیرمؤمنان علی علیهم السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند:

«من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام و بطنه من الطعام و عنی نفسه بالصیام و القیام قالوا بآبائنا و امهاتنا یا رسول الله هؤلاء اولیاء الله؟» .

«آن کسی که خدا را می شناسد و او را بزرگ می شمارد، زبان خود را از سخن (ناروا) و شکم خود را از طعام (حرام) حفظ می کند و نفس خود را با روزه و قیام در شب به زحمت می اندازد. عرض کردند پدران و مادران ما فدای تو باد ای رسول خدا، آیا اینها اولیای خدا هستند؟» .

فرمود:

«ان اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا و تکلموا فکان کلامهم ذکرا و نظروا فکان نظرهم عبرة و نطقوا فکان نطقهم حکمة و مشوا فکان مشیهم بین الناس برکة، لولا الآجال التی قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الی الثواب » (27) .

«اولیای خدا اگر سکوت اختیار کنند، سکوتشان فکر است و اگر سخن گویند، سخنانشان ذکر و یاد خداست و اگر نگاه کنند، نگاهشان عبرت و اگر سخن بگویند، سخنشان حکمت و پند و اگر گام بردارند، گامشان برکت است اگر نبود که اجلهای آنان تعیین و مقدر شده است، ارواحشان در ابدانشان استقرار نمی یافت به اشتیاق ثواب و خوف از عذاب، قالب تهی می کردند» .

رسول خدا صلی الله علیه وآله در این حدیث شریف اولیای خدا و انسانهای صالح را با بزرگترین و عالی ترین صفات توصیف کرده است که به ترتیب عبارتند از:

1- سکوت و نگهداری زبان، که نخستین باب نجات و فوز به کمال می باشد.

2- گرسنگی و خودداری از طعام، که کلید خیرات و نیکیهاست.

3- به زحمت انداختن نفس با عبادت و ریاضت و روزه داری و شب زنده داری.

این صفت سوم را برخی از مردم چنین پنداشته اند که فرد عارف و سالک از آن بی نیاز است و پس از وصول دیگر نیازی به آن نیست و این یک توهم باطل و یک اندیشه عاطلی است. اگر این چنین بود که فردی از آن بی نیاز و مستغنی شود، یقینا سید رسولان و اشرف واصلان حق، زیبنده تر از هر فرد دیگری بود و ضرورت نداشت که شبها به عبادت و نماز قیام کند به اندازه ای که قدمهایش ورم کند و باز زیبنده تر از هر فرد، امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. این قطب دائره اهل سلوک و عرفان که هر شب هزار رکعت نماز می گزارد و این شان تمام اولیاء و صالحان و عارفان واقعی است آنچنان که در کتابهای تاریخ مضبوط و در زبانها مشهود و معروف می باشد در صورتی که او در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می گزارد و سایر امامان و پیشوایان و اولیای خدا نیز این چنین بودند.

4- تفکر و اندیشه: در حدیث آمده است «تفکر ساعة افضل من عبادة ستین سنة » (28) . لحظه ای اندیشه از 60 سال عبادت بهتر و برتر است.

در اسلام هیچ عبادتی همسنگ اندیشیدن در صنع خدای تعالی نیست «ولا عبادة کالتفکر فی صنعة الله » (29) .

برخی از بزرگان درباره این برتری گفته اند چون تفکر و اندیشه کار قلب و دل است و آن بهتر از دیگر جوارح و اعضای بدن است، پس عمل آن نیز بهتر از عمل سایر اعضاء است خداوند متعال می فرماید: «اقم الصلاة لذکری » (30) «نماز را به یاد من برگزار کن » . نماز وسیله ای برای ذکر و یادآوری قلب است و مقصود آن است که یاد خدا اشرف از وسیله و ابزار (نماز) می باشد.

و علاوه تفکر انسان را به حق می رساند که آن غایت عبودیت است در همین راستا امام رضا علیه السلام می فرماید:

«لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفکر فی امرالله عزوجل » (31) .

«عبادت به نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت اندیشیدن در امر خدای عزوجل است » .

5- ذکر و یاد خدا : مقصود از «ذکر» ذکر لسانی و زبانی می باشد و کلمه توحید «لااله الا الله » را بر آن انتخاب و برگزیده اند، چون دارای مزایائی است اینجا جای تفصیل آن نیست.

6- عبرت اندوزی: نظر عبرت و تجربه اندوزی یکی دیگر از ویژگیهای عارفان و صالحان است خداوند می فرماید: «فاعتبروا یا اولی الابصار» (32) .

7- گفتار حکمت آمیز: گفتار حکمت آمیز آن است که صلاح هر دو جهان را دربر می گیرد یا آن است که تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولی آنچه تنها مصلحت روز و دنیا باشد، جنبه حکمت ندارد.

8- خیر رسانی: برکت و خیر آنان به مردم برسد.

9- خوف: داشتن بیم و خوف از عظمت خدا.

10- رجاء و امید به رحمت و کرم و عنایت خداوند.

مرحوم شیخ بهائی در ذیل این حدیث می گوید: به این صفات دهگانه اگر عنایت داشته باشی خواهی دید که اساس تمام صفات رهروان راه خدا و سالکان راه او است که خداوند متعال با فضل و احسان خود ما را نیز با آنها متصف گرداند (33) .

پی نوشت ها:

1) اخلاق ناصری، ص 247.

2) تعلیم و تربیت و مراحل آن، دکتر شکوهی، ص 5.

3) شمس: آیات 7 تا 10.

4) نحل: 78.

5) کنزالعمال: ج 1، ص 1307- اخلاق محتشمی، ص 7.

6) نهج البلاغه: نامه شماره 31.

7) تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 19.

8) مربیان بزرگ، ص 192- 191.

9) اخلاق ناصری، ص 64- 63.

10) کیمیای سعادت: ج 1، ص 9.

11) اخلاق ناصری: ص 107.

12) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 30.

13) همان: ص 36.

14) اخلاق ناصری: ص 65.

15) همان: ص 66.

16) کیمیای سعادت: ج 1، ص 10

17) همان: ص 13.

18) همان: ص 20.

19) همان: ص 21.

20) تعلیم و تربیت و مراحل آن: ص 39.

21) اصول کافی: ج 2، ص 454.

22) آل عمران: 101.

23) بقره: 38.

24) بقره: 30.

25) اسراء: 70.

26) عرفا و صوفیه برای چنین انسانی که به حد کمال بلوغ و والائی رسیده باشد، اصطلاح الکامل التمام » ، «الانسان الکامل » ، «شیخ کامل » به کار برده اند و ابن عربی ظاهرا اولین کسی است که برای الگوی «کمال بلوغ بشری » عنوان «الانسان الکامل » را به کار برده است و پس از او عزالدین نسفی و بعد از او «عبدالکریم جیلانی » عنوان «انسان کامل » بر کتابهای خود برگزیده اند و شمس تبریزی به جای انسان کامل، اصطلاح «شیخ کامل » را بکار برده است.

27) اصول کافی: ج 2، ص 337.

28) المحجة البیضاء: ج 8، ص 193- کنزالعمال: ج 3، ص 95.

29) امالی شیخ طوسی: ص 19.

30) طه: 14.

31) اصول کافی: ج 2، ص 55.

32) حشر: 2.

33) اربعین شیخ بهائی، ترجمه عبدالرحیم عقیقی، ص 88- 87.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر