ماهان شبکه ایرانیان

میزگرد علمی «عقل و عقل گرایی در اندیشه شیعی» (۱)

عقل یکی از مفاهیم محوری در اندیشه شیعی است، گرچه «عقل» در تفکر شیعی معنایی فراتر از عقل تجربی دارد، اما عقل یعنی قوّه فاهمه و مدرکه بشری غیر از حس و شهود از جایگاه ویژه ای برخوردار است

حجج اسلام والمسلمین دکتر محمّدعلی شمالی، دکتر محمّد فنائی اشکوری و دکتر محمّد لگنهاوسن

چکیده

عقل یکی از مفاهیم محوری در اندیشه شیعی است، گرچه «عقل» در تفکر شیعی معنایی فراتر از عقل تجربی دارد، اما عقل یعنی قوّه فاهمه و مدرکه بشری غیر از حس و شهود از جایگاه ویژه ای برخوردار است. عقل حجّت شرعی و یکی از منابع استنباط احکام دینی است. بشر در مرحله دریافت و ادراک متون دینی به عقل نیاز دارد و قوام دین به عقل است. گرچه عقل نیز افراد را از وحی بی نیاز نمی کند. اصول اعتقاد مبتنی بر استدلال عقلی اند. حتی امور تعبّدی دین نیز با عقل سلیم ناسازگاری ندارند. حکم قطعی عقل در همه زمینه ها مورد پذیرش بوده و قاعده ملازمه بین «عقل» و «شرع» از اصول معتبر شیعی است.

«اجتهاد» به کارگیری توانایی های عقل در فهم از دین با استفاده از متون دینی است. اجتهاد صِرف شنیدن یا خواندن گفته های شارع نیست، بلکه تدبّری است که فروع را از اصول و لوازم را از ملزومات استخراج می کند. پس دسته ای از بایدها و نبایدها و ارزش ها را عقل به طور مستقل می فهمد و دسته ای از احکام با ابزار عقل از متون شرعی فهمیده می شود. البته احکامی هم هستند که عقل بدون شرع راهی برای فهم آن ها ندارد. اما این گونه احکام نیز منافی عقل و عدل نیستند و پشتوانه عقلی دارند.

از جلوه های عقل گرایی تشیّع، سنّت قوی و مداوم فلسفی در حوزه های شیعی است که در کلام و عرفان نظری نیز تجلّی یافته است. عقل گرایی به عنوان حلقه واسط، اندیشه شیعی را در عرصه ها و علوم گوناگون همساز نموده و یک نظام فکری منسجمی ایجاد کرده است.

شیعه شناسی: مقصود از عقل، تعقّل، عقلانیت و عقل گرایی چیست؟ این ها چه جایگاهی در تفکر شیعی دارند؟

دکتر فنائی: «عقل» در متون دینی معانی گوناگونی دارد، اما در این گفت وگو چون بحث ما لفظی نیست، به آن معانی کاری نداریم. گاهی عقل در مقابل جهل به کار می رود، گاهی در مقابل نفس و گاهی به معنای موجودی که مجرّد محض است. اما این معانی مورد بحث ما نیستند. آنچه محل بحث است «رابطه عقلانیت با دین» است. مراد از «عقلانیت» در اینجا، یک معنا بیش نیست، هرچند لفظ «عقل» معانی گوناگونی دارد. معنای مورد نظر در این بحث همان ش س خذچررخس چت است. «عقل» در اینجا یعنی: قوّه فاهمه و مدرکه بشری که غیر از حس و غیر از شهود است. در این بحث، که سخن از نقش عقل در اعتقادات و احکام و سایر جنبه های دین است، فقط همین معنا از عقل مراد است. مراد از «عقل» در فلسفه و منطق همین است. بر این مبنا، اموری را که درک و تصدیق می کنیم یا بالذّات بیّن هستند یا با استدلال مبیّن می شوند. عقلانیت پای بندی به تفکر استدلالی است. امور بدیهی را چون نیازی به استدلال ندارند، بدون استدلال می پذیریم و در امور نظری، تابع استدلال هستیم. این مقتضای عقلانیت است.

دکتر لگنهاوسن: تصور می کنم خوب است به این نکته هم توجه داشته باشیم که در متون دینی، قرآن و روایات، «تعقّل» و یا «عقل» با معنای عام تری مورد استفاده قرار می گیرد؛ یعنی وقتی قرآن می فرماید تعقّل کنید یعنی تأمّل کنید، نه اینکه صرفا برهان بسازید؛ یعنی درک کنید که مثلاً برای کسی که مرتکب گناه می شود چه وضعیتی پیش می آید، باید با تمام وجودتان متوجه این معنا بشوید که چه بر سر گناهکار می آید؛ یعنی غفلت نکنید. به نظر بنده، عقل در متون دینی دربردارنده تمام این نکات است؛ یعنی هم شامل استدلال و برهان سازی است و هم تأمّل و تفکر عمیق درباره امور و نیز بصیرت، همه در عقل پیدا می شوند.

دکتر شمالی: شاید بتوانیم این گونه بگوییم که ما گاهی عقل را به عنوان قوّه ای(2) در انسان به کار می بریم که کارش شناخت مجهولات و رسیدن از مقدّمات به نتایج است، چه در مقام تصور و چه در مقام تصدیق. این همان چیزی است که در منطق و فلسفه مطرح می شود. اما گاهی منظور از عقل فقط آن قوّه نیست؛ بخصوص وقتی در متون دینی و روایات تأمّل می کنیم، می بینیم عقل معنای خاصی دارد. به هر انسانی که بتواند کلیات را درک کند عاقل نمی گویند، بلکه به کسی «عاقل» می گویند که از قوّه درک و شعور خودش به نحو صحیح استفاده کند. به عبارت دیگر، «عاقل» کسی است که در پرتو نور عقل حرکت می کند. از این رو، در روایات مثلاً در «کتاب العقل و الجهل» اصول کافی به این نکات اشاره شده است. بنابراین، آنچه در معاویه بود عقل نبود، بلکه شیطنت بود. در واقع، عقل در صورتی وجود دارد که آن قوّه فطری، که در انسان هست، بارور شود و طبق آن عمل گردد؛ مثلاً، کسی که ماشین دارد ولی پیاده راه می رود، به او «ماشین سوار» نمی گوییم؛ چون از ماشین خود استفاده نمی کند و پیاده راه می رود. به کسی هم که عقل دارد، ولی از هوا و هوسش پیروی می کند یا فکر و اندیشه نمی کند و تقلید می کند، در لسان روایات «عاقل» گفته نمی شود، گرچه به معنای لغوی می توان گفت: این فرد عاقل است. به همین دلیل، ما در روایات داریم که عقل همواره مطیع خداوند است، و خداوند وقتی عقل را آفرید، فرمود: جلو بیا، و عقل جلو آمد، بعد فرمود: عقب برو، و عقل عقب رفت.(3) یا مثلاً، خداوند فرمود: من بر اساس تو ثواب و عقاب می دهم.(4) معنای این سخن آن است که اگر درست از اندیشه خدادادی استفاده کنیم نتیجه اش این است که انسان خداپرست می شود و مطیع خدا می گردد؛ همان گونه درباره جهل عکس این معنا صادق است.

«جهل» در روایات، به معنای ندانستن نیست. «جهل» یعنی: عاقلانه رفتار نکردن. از این رو، اگر کسی معلوماتش زیاد هم باشد، ولی درست به آن ها عمل نکند، می گوییم «جاهل» است. امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمودند: «رُبَّ عالِمٍ قد قتلَهُ جهلُه، علمُه معه لم یُنفِعهُ»؛(5) چه بسا عالمی که جهلش او را از پای درآورده و علمی که با او بوده برایش سود نداشته است. بنابراین، جهل ندانستن نیست. پس این گونه می توان میان عقل لغوی و منطقی و فلسفی و عقلی، که در لسان روایات و متون دینی داریم، تفکیک قایل شد.

دکتر لگنهاوسن: نکته دیگری که ذکر آن لازم است اینکه به تفاوت عدل و عقل اشاره ای کنیم. خداوند در قرآن خود را با لفظ «عاقل» نمی خواند. ما می گوییم: خداوند «عادل» است چرا؟ به نظر می رسد این به خاطر آن است که عقل همیشه امور را ناقص نشان می دهد، حقیقت را همان گونه که هست، نشان نمی دهد. هر که عقل دارد نمی تواند فوری و به طور مستقیم به حقیقت برسد. عقل وسیله یا قوّه و ابزاری است که می توانیم با آن حقیقت را درک کنیم، ولی خداوند نیاز به این ابزار ندارد. ولی عدل مانند آن نیست. اما در مورد «علم» مثلاً می گوییم: خدا عالم است.

دکتر شمالی: معمولاً عقل در ارتباط با علوم حصولی به کار می رود، دست کم در اصطلاح منطقی و فلسفی اش.

دکتر فنائی: در تعقّل، انسان با فعالیت و حرکت ذهنی به فهمی می رسد.

دکتر لگنهاوسن: حتی اگر «عقل» را به معنای «بصیرت» هم بگیریم، این بصیرت نیست که کسی فقط نگاه کند و چیزی به ذهنش برسد، بلکه برای آن نوعی پرورش لازم است. تعقّلی که ما باید با مطالعه آثار تمدن های گذشته بکنیم، کار می خواهد؛ یعنی حتی اگر برهان سازی هم نباشد، باز صرفا علم حضوری نیست، یک فعالیت ذهنی است.

دکتر شمالی: البته باید در این باره بحث کنیم که آیا این لازمه اش است یا اینکه غالبا این طور است؛ مثلاً، آیا عقلی هم که در پیامبر است این گونه است یا نه؟

دکتر لگنهاوسن: البته ما می گوییم: پیغمبر صلی الله علیه و آله به عنوان یک انسان، فضیلت های اخلاقی و شناختی را در حد اکثر دارا بود. بنابراین، لازم نبود به زحمت بیفتد. در روایات هم به نکته های عجیبی اشاره شده است که ائمّه اطهار علیهم السلام چگونه به برخی امور معرفت پیدا می کردند؛ مثلاً، گفته شده است: به ستونی از زمرّد و یا چیزی مثل آن نگاه می کردند و هر چیزی را که می خواستند بدانند، می فهمیدند. این به چه معناست؟ آیا می توان گفت: آن ها از عقل خود استفاده نمی کردند؟ در پاسخ به این سؤال، باید گفت: اگر کسی عقل را به روش برهانی صرف به کار برد، چنین است. ولی با این معنا، عقل شامل درک شهودی هم می شود. آن ها به قول مولوی، از «عقل کلی» استفاده می کردند، نه جزئی.

دکتر شمالی: یعنی آنجا بیشتر درک بی واسطه است، درک شهودی؛ مثل نوعی علم حضوری.

دکتر لگنهاوسن: بله، درک شهودی.

دکتر شمالی: ولی این هم هست که آن ها عقل داشتند و حتی در حدیث هست که خداوند هیچ پیغمبری را برنگزید، مگر اینکه عقلش کامل بود و از همه امّت خود عقلش بیشتر بود.

دکتر لگنهاوسن: پس اگر هر چیزی را پیامبر با علم حضوری می دانست، چه نیازی به عقل داشت؟ می توانست عقل را کاملاً کنار بگذارد؛ چون به همه امور بی واسطه اشراف داشت.

دکتر شمالی: بالفعل لازم نیست علم داشته باشد؛ یعنی اگر بخواهد بداند، با اختیار خودش است. به همین دلیل، خیلی وقت ها می تواند چیزهایی را نداند؛ همان گونه در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام در خانه دنبال کنیز خود می گشتند و می گفتند: کجایند آن ها که فکر می کنند ما علم غیب داریم. چند تن از اصحاب نزدیک به حضرت عرض کردند: ما تصورمان این است که شما می دانید و علم غیب دارید. حضرت فرمودند: بله، درست است، ما علم غیب داریم و علم کتاب کلش نزد ماست.(6) منتها حضرت می خواستند غلوّ را رد کنند؛ یعنی علم غیبشان این طور نیست که بالفعل همیشه باشد؛ مثل خدا نیست، بلکه اختیاری است؛ اگر بخواهند می فهمند، اگر نخواهند نمی دانند.

دکتر فنائی: شاید لازمه اش این باشد که امام به نحوی با عالم غیب اتصال و ارتباط پیدا کنند؛ مثلاً، از طریق نیایش، مناجات یا یک حالت روحی و معنوی ویژه.

دکتر لگنهاوسن: پس می توانیم بگوییم که آن ها به علوم غیبی و جز آن به علم حضوری دست رسی داشتند، همچنین می توانستند با تعقّل به نتیجه برسند. یک تفاوت دیگر در این است که ما باید تعقّل خود را پرورش بدهیم، باید منطق بیاموزیم؛ حتی برای چیزهای تأمّلی، باید امتحان کنیم، شکست بخوریم، دوباره سعی کنیم و اصلاح کنیم. ولی برای آن ها این طور نبود.

دکتر شمالی: چیز جالبی که گاهی نقل می شود ملاقات میان بوعلی سینا و ابوسعید ابوالخیر است که می گویند: بعد از این ملاقات، از ابوسعید درباره بوعلی سینا پرسیدند، گفت: آنچه را من می بینم، او با عصای خِرَدش کورکورانه به آن می رسد. شاید این موضوع هم واقعی نباشد، ولی خیلی معنا دارد. به هر تقدیر، آیات و روایات فراوانی درباره عقل داریم، بخصوص روایت جالبی که در اصول کافی و در تحف العقول امام کاظم علیه السلام به هشام فرمودند. کتابی هم اخیرا به چاپ رسیده به نام آئین عقل ورزی که در آن، درباره این حدیث بحث کرده است. جالب است که تأکید فراوانی بر عقل و علم دارد و نکات مهمی را مطرح می کند؛ مثلاً، اینکه عقل حجت است، یا اینکه خداوند در قرآن بعضی از نشانه ها را مطرح می کند و می فرماید: از این نشانه ها فقط اهل علم می توانند استفاده کنند: «و ما یَعقِلُها الی العالمونَ.»(عنکبوت: 43) یعنی: عقل هم نیاز به علم و مقدّمات دارد. یا مثلاً، خداوند از «کثرت» مذمّت کرده است؛ چون بعضی ها می گویند: هر چه اکثریت بگویند درست است. ولی اقلّیت و اکثریت را نمی توانیم ملاک حقّانیت قرار دهیم. ممکن است در مقام عمل، بعضی جاها از حرف اکثریت پی روی کنیم، ولی این ثابت نمی کند که حق با آن ها باشد. بحث های متعددی در این روایت مطرح شده اند.

دکتر لگنهاوسن: اگر بخواهیم همچنان که آقای دکتر فنائی فرمودند درباره عقلانیت با نمای امروزین و تشیّع بحث کنیم، باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که در همه آیات و روایات، وقتی درباره عقل توصیه می شود، عقل به معنای امروزی نیست، ضد آن هم نیست، ولی با آن تفاوت دارد.

دکتر فنائی: «پای بندی به عقلانیت» یعنی اینکه انسان اعتقادی داشته باشد که قابل دفاع عقلانی باشد؛ شناخت صحیح و مطابق با واقع داشته باشد و بتواند آن را برای دیگران نیز تبیین کند.

دکتر لگنهاوسن: یعنی توصیه هایی که در دین پیدا می کنیم مضمونشان این نیست که شما با همان روش منطقی و فلسفی از اعتقاداتتان دفاع کنید و همه اعتقادات شما باید با روش منطقی و فلسفی قابل دفاع باشند. ما نمی توانیم از این روایات و تعبیرها این گونه استنتاج کنیم که چون آن ها درباره عقل به معنای عام بحث می کردند، پس منظور همان است. شما می خواهید بگویید یک امر و دستور دیگری داریم که بر اساس آن باید از منطق و روش عقلی به معنای خاص استفاده کنیم؟ این از کجا آمده؟

دکتر فنائی: معنای «عقل»، که در فلسفه و منطق رایج است، با تعقّلی که قرآن به آن توصیه می کند، متفاوت نیست. اهل منطق همین تفکّر و تعقّل را مطالعه کرده و برای آن اصولی به دست آورده اند که ذهن انسان به طور طبیعی آن ها را رعایت می کند. تشکیل موضوع و محمول و صغرا و کبرا و قیاس و استدلال از ذاتیات تفکر است. البته لازم نیست همیشه شخص به اصول منطقی و این اصطلاحات توجه داشته باشد، اما تفکّر و تعقّل بالذات منطقی است. عملیات ذهنی به طور فطری و ارتکازی و با سرعت انجام می گیرند. تفکر چیزی جز تشکیل قضایا و قیاسات و استنتاج و درک ملازمات و مقدّمات و نتایج نیست. در هر عرصه ای چنین است؛ از جمله در تفکر دینی. توصیه قرآن به تفکّر و تعقّل، اعمال همین روش ها در حوزه الهیّات و معارف دین است.

دکتر لگنهاوسن: بنده فکر می کنم که طور دیگری است. به نظر من، درباره چیزهایی که در دین هستند، تفسیر منطقی وجود دارد. اگر ما قبول می کنیم آنچه که در روایات و آیات آمده قابل بصیرت و حکمت است و آنچه اصلاً قابل فرمول بندی نیست و نمی توانیم آن را در قالب صغرا و کبرا بریزیم در آن نیامده است، در این صورت، وقتی گفته می شود: «تعقّل کنید»، منظور اصلاً این نیست که به طور آگاهانه یا به طور ضمنی همه چیزی را در شکل برهان بریزیم. نه، یعنی: تأمّل کنید تا امور برای شما روشن شوند.

دکتر فنائی: «تأمّل کنید» یعنی چه؟ یعنی اینکه از چیزی به لوازمش پی ببرید یا به ملزوماتش برسید.

دکتر لگنهاوسن: نه یعنی، ارزش یابی کنید که چه چیزی مهم تر است و چه چیزی از اهمیت کمتری برخوردار است.

دکتر فنائی: با عملیات ذهنی این کار را می کنیم؟

دکتر لگنهاوسن: بله، با عملیات ذهنی؛ این را انکار نمی کنم. بنده می خواهم بگویم که درک این ارزش ها را نسبت به همدیگر بدون استفاده از فرمول و قضایای خاص صورت می دهیم. منطق خاصی در آن ها نیست، فقط به آن ها توجه داریم و می فهمیم. «فهم» چیزی نیست که بتوان آن را در قالب چند فرمول ریخت.

دکتر فنائی: ما چند جور شناخت داریم: شهود عرفانی، معرفت نقلی و معرفت عقلی. عقل که در قرآن می گویند، یا نقلی است که نیست یا شهودی است که ممکن است در برخی از موارد شهودی باشد. پس اگر نقلی و شهودی نیست؛ یعنی کار عقلی است.

دکتر لگنهاوسن: من فکر می کنم. غیر از این ها چیز دیگری هم هست؛ مثلاً، وقتی قاضی خوب می تواند قضاوت کند نه به خاطر آن است که فقط قانون می داند؛ مثل داستان ادعای دو مادر درباره یک کودک که قضاوت آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت می دهند. امیرالمؤمنین علیه السلام راه حلی پیدا می کند و چیزی به ذهنش می رسد که می تواند موقعیت را بسنجد و موضوع را به گونه ای با تعقّل کشف کند، ولی «تعقّل» نه با معنای برهان سازی یا چیزی نظیر آن و نه با معنای نقلی و نه شهودی.

دکتر فنائی: به نظر من، چنین قاضی ای در اینجا عقلش قوی تر است. او مقدّماتی را می بیند که ما نمی بینیم. «قوّه حدس» همین است.

دکتر شمالی: منظور ایشان این است که ممکن است ما همیشه درصدد بیان و اثبات نباشیم؛ مثلاً، من درباره ذکری مانند «اللّه اکبر» تفکر می کنم، چیزی را نمی خواهم ثابت کنم، ولی می خواهم همان را مورد مداقّه قرار دهم تا شاید به عمق بیشتری برسم، یا اینکه خود این فکر کردن باعث شود که آن معنا در وجود من رسوخ کند. اینجا لازم نیست من چیزی را اثبات کنم. این کار هم با همین عقل است.

دکتر فنائی: آن بحث دیگری است. انسان با ذکر، چیزی را تکرار می کند تا در وجودش راسخ شود؛ این علم جدیدی نیست.

دکتر شمالی: بله، وقتی تفکر می کنیم لازم نیست حتما چیزی را ثابت کنیم. گاهی درباره چیزی که می دانیم تفکر می کنیم.

دکتر فنائی: دستاورد این تفکر چیست؟ دانش بیشتر.

دکتر شمالی: نه، گاهی دانش بیشتر نیست، گاهی باعث می شود که آنچه می دانستیم در آن راسخ تر شویم یا آن در وجود ما بیشتر نفوذ کند.

دکتر فنائی: «تفکر» یعنی: سیر از معلوم به مجهول. گاهی مجهول تصوری داریم که با تحلیل و ترکیب و تعریف به آن می رسیم و گاه مجهول تصدیقی که از راه استدلال به آن می رسیم. البته استدلال صور گوناگونی دارد. گاه بسیار ساده و گاهی بسیار پیچیده است. گاهی آگاهانه است و گاهی ناآگاهانه. تفکر گاهی توجه یافتن، یادآوری و بیرون آمدن از غفلت است. تفکر و تأمّل در قرآن، گاهی جنبه تربیتی و عملی دارد؛ یعنی با تفکر و اندیشیدن درباره امور و نتایج اعمال، به تهذیب نفس و تربیت اخلاقی و عملی خود می پردازیم؛ یعنی از تفکّر و تعقّل استفاده تربیتی و اخلاقی می کنیم. همه این ها درستند، اما وقتی درباره رابطه عقلانیت و دین بحث می کنیم، بیشتر توجه ما به نسبتِ تعالیم دینی با یافته های عقلی است.

دکتر لگنهاوسن: به نظر من، ما باید از این خطر بر حذر باشیم که سعی کنیم همه انواع تفکر را در چارچوب منطق بریزیم؛ یعنی در جواب این پرسش که «تعقّل به معنای امروزی چیست»، بگوییم: همان کار علمی است که در علوم طبیعی و منطق می کنند و بگوییم: تعقّل این است و ما می خواهیم درباره ارتباط دین و تعقّل یا دین و عقل بحث کنیم و می خواهیم این چیزها را مقایسه کنیم. به نظر من، اگر بخواهیم این طور فکر کنیم، بسیاری از چیزها را از دست می دهیم.

شیعه شناسی: لطفا درباره کارکردهای عقل توضیح دهید.

دکتر شمالی: «کارکردهای عقل» یعنی: زمینه هایی که عقل در آن ها برای ما راهگشاست. در ارتباط با مسائل دینی، یک قدم این است که ما اصلاً اگر عقل نباشد به چه دلیلی باید دنبال دین برویم. آسمان و زمین و خودمان و همه را می بینیم، ولی برای چه باید برویم تحقیق کنیم که آیا خدایی هست؟ منشأ من چه بوده است؟ آینده من چه خواهد بود؟ عقل است که ما را تحریک می کند برویم و درباره این امور تأمّل کنیم و وضعیت خودمان در این جهان و مبدأ و منتهای خودمان را بشناسیم؛ آن گونه که قرآن مجید می فرماید: «الّذینَ یَذکُرونَ اللّهَ قیاما و قُعودا و علی جُنوبهم و یَتفکّرونَ فی خَلقِ السمواتِ والارضِ» (آل عمران: 19) اینکه درباره خلقت آسمان و زمین فکر می کنند، نتیجه اش این است که می فهمند چه غرضی در کار بوده، خالقی هست و ... غیر از این، اصل دعوت به تحقیق و مطالعه در علم کلام، از باب وجوب شکر و یا وجوب دفع ضرر محتمل آن مطرح شده، یا اینکه اصلاً خود انسان دلش می خواهد حقیقت را بفهمد و کنجکاوی کند. غیر از این شاید محورهای دیگری را هم بتوانیم به عنوان حوزه هایی که در آن ها عقل زیاد تأثیر می گذارند و ما را هدایت می کنند، ذکر کنیم. یک بحث هم راجع به بررسی ادعاهای پیغمبران است؛ پیغمبری که آمده، از کجا معلوم که راست می گوید؟ از کجا معلوم از طرف خداست؟ اصلاً از کجا معلوم که خدایی وجود دارد؟ این، بخصوص نزد علمای شیعه، همیشه مطرح بوده است که انسان باید اصول اعتقادی را با دلیل بپذیرد و باید یقین داشته باشد، یقین او هم باید با استدلال باشد؛ یعنی استدلالی متناسب با خودش. البته لازم نیست همه با برهان «صدیقین» به یقین برسند، ولی باید بتوانند از عقیده خودشان دفاع کنند. اینکه کسی بگوید: چون پدر و مادر من مسلمان بوده اند من هم مسلمانم، کفایت نمی کند. این یک محور بحث است.

دکتر فنائی: ما مدعی هستیم که به وجوه گوناگون، اعتقاد اسلامی عقلانی است: اولاً، اصول و مبانی اعتقادات قابل استدلال عقلی می باشند. نه تنها قابل استدلالند، بلکه در مورد انسان های متعارف، این امر ضروری به نظر می رسد. ما وجود خدا و صفاتش را با استدلال اثبات می کنیم. پیدایش علم کلام و الهیّات نتیجه همین گرایش استدلالی و عقلی است. ثانیا، تعالیم این دین با هم سازگارند؛ یعنی بین آن ها تناقض درونی و ناسازگاری وجود ندارد، و این از شرایط عقلانیت است.

بخش هایی از دین تعبّدی اند؛ یعنی با تکیه بر اعتقاد به خدا و حکمت و عدالتش و با اعتقاد به نبوّت و وحی، این تعالیم را می پذیریم. این تعبّد مبتنی بر تعقّل است و منافاتی با عقلانیت ندارد. تعبّد همیشه با تعقّل ناسازگار نیست، بلکه گاهی تعبّد عقلانی است. برخی از معارف را منحصرا از وحی می گیریم و عقل ما به آن ها راه ندارد؛ مانند تکالیف عبادی یا احوال قبر و قیامت و اساسا باید چنین باشد. اگر همه چیز را بتوانیم با عقل خود به دست آوریم، نیازی به دین نخواهیم داشت. دین حاوی تعالیمی است که عقل به تنهایی توان درک آن ها را ندارد. اما آن تعالیم نیز با عقل ناسازگار نیستند و با حقایق اثبات شده عقلی در تناقض نمی باشند.

دکتر شمالی: پس این طور خلاصه می کنیم:

اول. عقل ما را به تحقیق و تفکر درباره دین دعوت می کند.

دوم. اصل دین را باید با عقل اثبات کنیم؛ نمی توانیم آن را با وحی و متون مقدّس اثبات کنیم؛ چون دور پیش می آید.

سوم. آنچه را هم در متون مقدّس بیان شده یا از طریق وحی به ما رسیده است، باید با عقل درک کنیم. اگر کسی عقلش را به کار نگیرد، درست نمی فهمد، وگرنه آیاتی مثل آیه «وجوهٌ یومئذٍ ناضرةٌ الی ربِّها ناظرهٌ» (قیامه: 22 و 23) را دلیل بر امکان رؤیت خدا با چشم فیزیکی می داند.

چهارم. در هیچ جای دین، حتی آنجا که با وحی می فهمیم، چیزی ضد عقل نداریم.

پنجم. در هر جای دین، اگر عقل قضاوت قطعی داشته باشد ما می پذیریم، چه در اعتقادات، چه در اخلاق و چه در فقه. اگر جایی برای کسی حکم قطعی عقل ثابت شد، آن را می پذیریم. قاعده ملازمه که «کلّما حَکَم به العقلُ حَکمَ به الشرعُ و کلّما حَکَم به الشرعُ حَکَم به العقلُ» هم خیلی مهم است؛ یعنی ما یک چک سفید امضا به عقل می دهیم که هر جا ثابت شد واقعا چیزی حکم عقل است، آن را می پذیریم؛ لازم هم نیست اصلاً دنبال این بگردیم که آیا آیه ای یا روایتی خلاف آن داریم یا نه.

دکتر لگنهاوسن: این یک نکته ویژه ای است در این مذهب. بعضی از پروتستان ها می گویند: اگر ما بگوییم عقل چیزی ضد دین می گوید، نشان دهنده آن است که عقل ناقص است. اگر ما در سنّت خودمان چیزی داریم که عاقلانه نیست، یعنی: عاقلانه بودن اشکال دارد.

دکتر فنائی: در بحث «تعارض ادلّه» در اصول فقه، می گوییم: هیچ دلیل قطعی عقلی که منافی دلیل قطعی شرعی باشد، نداریم. اما اگر در موردی، دلیل عقلی قطعی با ظاهر دلیل شرعی هرچند آیه ای از قرآن ناسازگار باشد، تقدّم با دلیل عقلی است. ظاهر قرآن را هم تأویل می کنیم. از این رو، علمای شیعه برخلاف برخی از ظاهریه، به خاطر نقشی که برای عقل قایلند و جمود بر الفاظ ندارند، به دام تشبیه نیفتاده اند؛ چون عقل می گوید: خدا جسم نیست، پس هیچ یک از لوازم جسمیت را ندارد. پس الفاظی را که بر امور جسمانی دلالت دارند نباید بر معانی ظاهری آن ها حمل نمود.

دکتر شمالی: جالب این است که تمام این مسائل راجع به عقل گفته می شود، بدون اینکه از توجه به وحی و تعبّد کم شود. اما خیلی وقت ها عقل گرایی حالتی پیدا می کند که مثل معتزله افراطی می شود؛ یعنی برای هر چیزی دنبال یک تبیین عقلی می گردند و اگر به آن نرسیدند اصلاً نمی پذیرند. ولی ما این طور هم نیستیم؛ یعنی نمی گوییم که باید حتما چیزی را تبیین عقلی کنیم تا بپذیریم؛ می گوییم: هر چیزی باید با عقل سازگار باشد، ولی لازم نیست ما هر چیزی را بتوانیم با عقلمان تبیین کنیم. این همان موازنه ای است که باید به آن توجه شود.

در حوزه مسائل اخلاقی هم این هم بخشی از دین است که کلیاتی را که گفتیم بر آن حاکم است، منتها به طور مشخص، در بحث «حسن و قبح عقلی»، علمای شیعه یکی از استدلال های جالبی که دارند این است که می گویند: اگر کسی حسن و قبح عقلی را نپذیرد، اصلاً حسن و قبح شرعی هم منتفی می شود؛ چون اصلاً شرع ثابت نمی شود. اگر احتمال بدهید که خدا ممکن است دروغ بگوید نعوذ بالله یا گناه کند، پس چه اشکال دارد که خدا به پیغمبر دروغین هم کمک کند و او معجزه هم بیاورد و ما را گم راه کند؟ به همین دلیل، می گویند: اگر حسن و قبح عقلی را منکر شویم، اصلاً حسن و قبح شرعی هم منتفی می شوند. این هم یک بحث ریشه ای و زیربنایی است.

یک بحث این است که عقل ما می تواند درک کند که مصادیق حسن و قبح چه هستند؛ یک بحث دیگر این است که در عالم واقع، بین حسن و قبح با همدیگر اختلاف است؛ حسن و قبح ذاتی با حسن و قبح یکی نیستند و ما در مقام کشف، قایل به حسن و قبح عقلی هستیم؛ یعنی چون حسن و قبح افعال ذاتی هستند، می توانند عقلی باشند. اگر ذاتا آن ها با هم فرق نداشتند نمی توانستند عقلی باشند. بنابراین، فرق است بین امانت داری و خیانت، و این فرق را ما با عقل می توانیم فی الجمله کشف کنیم. البته بعضی موارد هم ممکن است عقل نیاز به هدایت داشته باشد.

شیعه شناسی: لطفا کاربرد عقل را در حوزه اخلاق توضیح دهید.

دکتر لگنهاوسن: وقتی بین وظایف اخلاقی تعارض است، باید برای سنجیدن اهم و مهم از عقل استفاده کنیم.

دکتر فنائی: در مباحث حکمت عملی هم جایگاه عقل والاست. در اینجا نیز از «عقل عملی» در کنار «عقل نظری» سخن به میان می آید. سخن از دو عقل نیست، بلکه سخن از دو حیطه از ادراکات عقلی است. در مسائل عملی نیز ما یک سلسله مدرکات بدیهی عقلی داریم و به همین دلیل، متکلّمان شیعه به حسن و قبح ذاتی و عقلی قایلند؛ یعنی هم حسن و قبح امور ذاتی می باشند و اعتباریِ صرف نیستند و هم عقل می تواند اصول آن ها را درک نماید. مانند حسن عدل و قبح ظلم، یا حتی قبح سرقت و قتل بی گناه و کذب مفسده زا و حسن احسان و صدق و امانت داری. این مدرکات فطری، وجدانی و عقلی از نظر دین نیز معتبر و دارای حجیّت می باشند. احکام دین با این مدرکات عقل عملی نیز سازگارند و نه تنها تعارضی در اینجا نیست، بلکه دین مؤیّد عقل می باشد.

دکتر شمالی: در حوزه فقه و حقوق، در میان مذاهب اسلامی، همه «کتاب» و «سنّت» را قبول دارند، ولی در غیر این دو، اختلاف نظر است؛ بعضی از مذاهب اهل سنّت «قیاس» را معتبر می دانند؛ مثلاً، آن ها که خیلی به اصطلاح عقلگرا هستند، به کاربرد حداکثری قیاس قایلند، در حالی که قیاس، عقلی نیست. بعضی هم «استحسان» و بعضی «مصالح مرسله» را معتبر می دانند. ولی شیعه بر «عقل» تکیه می کند و می گوید: هر گاه در حوزه فقه، ما قضاوت قطعی عقلی داشتیم، برای ما حجت است، چه به شکل کاملاً عقلی باشد؛ یعنی تمام مقدّمات استدلال عقلی باشند که از آن به «مستقلات عقلی» نام می برند؛ اینکه مثلاً، زدن بچه، که معصوم است، ظلم به شمار می آید و ظلم هم قبیح است و حرام، پس این کار نباید انجام شود. در اینجا ما لازم نیست از مقدّمه شرعی استفاده کنیم. گاهی نیز به شکل غیرمستقلات عقلی است؛ یعنی یک مقدّمه اش از عقل است و یک مقدّمه اش از شرع است؛ مثل اینکه ما از شرع می فهمیم که حج واجب است، بعد می گوییم: برای رفتن به حج روادید لازم است. پس تهیه روادید واجب است. در اینجا، عقل به دوگونه می تواند حکم شرعی را کشف کند: یکی از راه استنتاج لوازم احکام شرعی و دیگری از راه احراز ملاکات و مناطات احکام. تأمّل و تفکر درباره لوازم احکام شرعی، مانند اینکه اگر شما قایل به این شدید که فلان چیز واجب است، مقدّمه اش نیز واجب می شود یا ضدش حرام می شود. یا در ترتّب، اگر چیزی واجب شد و به عنوان امری که مهم است، اگر شما آن را انجام ندهید مرتکب حرام شده اید، آیا چیزی که در مقام بعدی است، مأمور به است یا اینکه اصلاً مورد تکلیف نیست؟ فرض کنید باید نماز بخوانید، مسجد را هم باید تطهیر کنید. در اینجا، تطهیر مسجد مقدّم است. حال اگر مسجد را تطهیر نکردید و نماز خواندید، آیا این نماز امر داشته است یا خیر؟ این ها جزو لوازم عقلی احکام هستند. بسیاری از این ها بحث هایی هستند که فقط با عقل قابل بررسی اند یا جزو ملاکات احکام هستند؛ چون در فقه شیعه معتقدیم که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی اند و اگر بتوانیم در جایی به ملاک و مناط قطعی حکم دست رسی پیدا کنیم، بنابراین، می توانیم با عقلمان آن حکم را توسعه دهیم یا تضییق کنیم؛ مثلاً، اگر فهمیدیم سیگار کشیدن ضرر قابل توجهی دارد، اگرچه هیچ روایتی هم در این باره نداشته باشیم، می گوییم: به همان دلیل که چیزهای دیگری هم که ضرر داشته اند حرام شده اند، پس این کار هم حرام است. یا مثلاً، علت حرمت خمر چیست؟ حال اگر همین علت در چیز دیگری به صورت قطعی نه به شکل ظنّ و گمان و شباهت و امثال این ها ثابت شد، می توانیم از عقل استفاده نماییم و حرمت آن را هم تعیین کنیم. البته ممکن است موارد دیگری هم باشند، ولی به طور مشخص، این دو مورد در فقه مهم هستند.

دکتر لگنهاوسن: بحث بین اخباریان و اصولیان همه اش درباره نقش عقل است.

دکتر شمالی: جالب این است که اولاً، اخباریان اقلّیتی محدود بودند. ثانیا، حتی اخباریان هم ضد عقل نبودند؛ اخباریان مانند بعضی از اهل ظاهر یا حشویه نبودند، منتها می گفتند: عقل در بحث های فقهی یا در فهم متون محدودیت دارد، وگرنه خود آن ها می گفتند که دین را باید با خود عقل اثبات کنیم.

دکتر فنائی: اخباریان هم به طور کلی منکر عقل نبودند. خود استرآبادی برای دفاع از نظریه اش، ادلّه عقلی اقامه می کند. در نسبت بین عقل و دین، باید توجه نمود که عقل دو نقش دارد: یکی به عنوان ابزار و دیگری به عنوان منبع. عقل برخی از حقایق را مستقل از دین می فهمد که از نظر دین نیز معتبرند. علاوه بر این، عقل ابزاری است برای فهم دین. هم حقایقی را از عقل می فهمیم، هم متون و تعالیم دینی را با استفاده از عقل درمی یابیم. در معارف دینی، بر هر دو نقش عقل تأکید شده است، هم به مطالعه واقعیات عالم و تفکر در آسمان و زمین و خلقت ترغیب شده و هم به تدبّر در قرآن. «اجتهاد» به کارگیری توانایی های عقل در فهم از دین با استفاده از متون دینی است. اجتهاد صرف شنیدن یا خواندن گفته های شارع نیست، بلکه تأمل و تدبّری است که ما را به فهم آنچه شارع به طور صریح نگفته یا اگر گفته به ما نرسیده است، می رساند؛ فروع را از اصول و لوازم را از ملزومات استخراج می کنیم. مبنای بسیاری از احکام عقل است. وجوب مقدّمه واجب، محال بودن یا قبیح بودن تکلیف مالایطاق و بسیاری از کلیاتی که در اجتهاد به کار گرفته می شوند، عقلی محض می باشند.

پس دسته ای از باید و نبایدها و ارزش ها را عقل به طور مستقل می فهمد. حتی اگر شارع هم آن ها را بیان نکند، ما ملتزم به آن احکام هستیم. در فهم آن بخش هایی هم که شارع بیان نموده، ما محتاج عقل می باشیم. احکامی هم هستند که البته عقل بدون شرع راهی برای فهم آن ها ندارد. از این رو، عقل گرایی افراطی مورد قبول نیست. اما این گونه احکام نیز منافی عقل و عدل و انصاف نمی باشند به همین دلیل، عسر و حرج و ضرر در شرع وجود ندارد.

دکتر فنائی: بعضی ها گاهی عقل را در معنای دیگری به کار می برند که چیزی نزدیک به تمایلات، پسند و ناپسند و مُد و فرهنگ زمانه است. به این معنا، می گویند: فلان حکم با عقل ما جور درنمی آید. از این رو، در بسیاری از احکام به این طریق تشکیک می کنند. باید دانست که این سخنی بی پایه است. تعالیم دینی تابع هوس ها و تمایلات و مُد زمانه و پسند و ناپسند ما نیستند. عقلی که از آن سخن می گویند نه عقل نظری است و نه عقل عملی، اصلاً عقل نیست. این گونه گرایش ها نسبی و تابع فرهنگ زمانه اند و در نتیجه، از زمانی به زمان دیگر و از فرهنگی به فرهنگی دیگر متغیّرند. این نوع برداشت ها هیچ حجّیتی ندارند و نمی توانند ملاکی برای استنباط یا فهم دینی باشند.

دکتر لگنهاوسن: خطر عقل گرایی این است که می گوید هر چیزی قابل قبول و یا مورد پسند باشد عقلانی است؛ یعنی عقل آن را گفته. همین که گاهی می شنویم احکام دین مثلاً درباره زن و مرد که باید جدا باشند، اصلاً عقلانی نیست.

دکتر شمالی: حتی میان احکام عقلی و عقلایی باید فرق گذاشت؛ مثلاً، چیزی ممکن است عقلایی باشد، ولی قابل قبول نباشد، منتها اگر در موردی منعی نیامده باشد، مانعی ندارد که آن را قبول کنیم. ولی به هر حال، این غیر از حکم عقلی است. تازه ما در خیلی جاها از بنای عقلا استفاده می کنیم، ولی بنای عقلا برای ما فی نفسه حجت نیست؛ چون عقلا خیلی وقت ها کاری که انجام می دهند به خاطر حکم عقل نیست.

دکتر لگنهاوسن: به خاطر چیزی است که بین ما انسان ها در این شرایط مشترک است.

شیعه شناسی: لطفا مواردی از تأثیرها و جلوه های عقل گرایی در فرهنگ شیعی را ذکر کنید.

دکتر شمالی: برای مثال، یکی از ثمرات این مسئله آن بوده است که ما در مکتب تشیّع، گرایش های ظاهری و کسانی را که فقط به ظواهر الفاظ توجه می کنند و بر سر بعضی از چیزهای سطحی جمود دارند، کمتر می بینیم. ممکن است شیعه اشتباه کند، ولی به طور کلی، وقتی کار او را با دیگران مقایسه کنیم می بینیم کمتر در کارهای او ظاهرگرایی به چشم می خورد. یکی از نمونه هایی که گفته شده است و حتی من خودم دیدم که غیرشیعه، اعم از مسلمانان اهل سنّت یا غیرمسلمان ها، می گفتند: توجه به علوم عقلی است؛ مثلاً، آقای یان ریچارد فرانسوی کتابی راجع به شیعه دارد. ایشان در آنجا این مطلب را به عنوان یک شاخصه مطرح می کند که سنّت فلسفی امروز هم در حوزه های شیعی بسیار قوی است و این همیشه ادامه پیدا کرده و هیچ وقت تعطیل نشده است. البته در میان خود شیعه هم بودند کسانی که با فلسفه مخالفت می کردند، ولی البته این ها با عقل مخالف نبودند. همیشه این سنّت بوده است و بخصوص اکنون شاید بتوان گفت: یکی از نقاط شکوفایی تاریخ فلسفه است. احمد امین مصری در کتابش این مسئله را ذکر می کند. حتی گاهی بعضی از شرح حال نویسان، که زندگی نامه افراد را می نویسند و برای ما مشخص نبوده که آن شخص شیعه است یا سنّی، می گویند: چون به فلسفه گرایش داشته، به احتمال زیاد شیعه بوده است.

در سال 1376 یا 1377 در منچستر، با یک کشیش بحثی داشتیم؛ با مرکز اسلامی منچستر تماس گرفته بود که می خواهم دیداری با امام جماعت اینجا داشته باشم؛ می گفت: من دارم دکترای خودم را راجع به حضرت علی علیه السلام می نویسم. ایشان آمد و قدری صحبت کردیم. سؤالاتی که داشت مطرح کرد. در آخر گفت: من نمی خواهم مسلمان شوم، ولی اگر بخواهم مسلمان شوم، شیعه می شوم؛ چون شما هرچه می گویید با عقل جور درمی آید و معنا دارد.

دکتر لگنهاوسن: مشهورترین و مهم ترین تفسیر شیعه درباره قرآن، المیزان است. بعد عقلی در سراسر این کتاب ملموس است. در خود فلسفه اسلامی هم با توجه به اینکه ابن سینا را شیعه حساب می کنیم، همه مورّخان تاریخ فلسفه می گویند: یک ابتکار بزرگ ابن سینا مفهوم «عقل قدسی» است. این به خاطر توجه خاصی است که او به عقل داشت. حتی فلسفه های گوناگونی که توسط شیعیان به وجود آمده اند نیز توجه خاصی به عقل دارند. همچنین در عرفان نیز تأثیر عقل را می بینیم. ادیان دیگر هم عرفان دارند، حتی عرفان نظری و گاهی اوقات، عقل را در آن ها هم می بینیم، ولی نه به اندازه ای که شیعیان در عرفان نظری به تعقّل بها می دهند. حتی در معماری و هنر شیعیان هم این موضوع را می بینیم. به طور کلی، توجه خاصی به اموری می شود که به نوعی باید از عقل استفاده گردد؛ مثل استفاده از طرح های هندسی در معماری.

دکتر فنائی: تأثیر عقل گرایی شیعه را در تمام شاخه ها و شعب علوم اسلامی می توان دید. در فلسفه، این امر به صورت نیرومندی حضور دارد. عقل گرایی خود یکی از علل رشد فلسفه در ایران و در دنیای شیعی است؛ به ویژه این امر پس از ملاّصدرا رونق بیشتری یافت. یکی از علل رشد تفکر فلسفی در شیعه، وجود تعالیم عقلانی در سخنان ائمّه اطهار علیهم السلام می باشد. خود آن ها در مباحثاتشان، استدلال عقلی می کردند. سخنان حکمت آمیز امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه، به ویژه در باب توحید و صفات خدا، هر خواننده ای را به تأمّل نظری در الهیّات وامی دارد. توحید صدوق و سایر جوامع روایی نیز همین طورند. دعاهای شیعی، خود مجالی شده اند برای تأمّلات نظری درباره خدا، جهان و انسان. از این رو، شرح هایی که بر نهج البلاغه و اصول کافی و سایر منابع شیعی از سوی علمای شیعه نگاشته شده اند، به عرصه هایی برای نظریه پردازی های عقلانی بدل شده اند. برای فهم کلام معصوم، مفسّر و شارح چاره ای ندارد جز به کارگیری عقل. برای مثال، شرح ملاّصدرا بر اصول کافی از این نظر قابل توجه است. تفاسیر قرآن نیز چنین اند. تفسیر ملاّصدرا و نیز تفسیرالمیزان سرشار از مباحث فلسفی اند.

در علم کلام شیعی نیز گرایش عقلی قوی است. اوج این عقل گرایی را در خواجه نصیرالدین طوسی و در کتاب تجرید الاعتقاد او می بینیم که به متن کلاسیک شیعه در کلام تبدیل گردیده است. علم اصول فقه عرصه ای دیگر برای شکوفایی تفکر عقلانی شیعی است. در علم اصول، مباحث فلسفی منطقی و زبان شناسانه بسیاری را می بینیم که از دقت های فوق العاده ای برخوردارند.

دکتر شمالی: مرحوم علاّمه طباطبائی در کتاب شیعه در اسلام مطلبی در این زمینه دارند که بخصوص با توجه به آشنایی ایشان با علوم گوناگون اسلامی به گونه ای که در همه زمینه ها فرد متخصصی است این مطلب از ایشان جالب است؛ ایشان به نقش علمای شیعه در فلسفه اسلامی اشاره می کند و بعد می فرماید: این نقش فقط در فلسفه نبوده، در دیگر علوم عقلی هم بوده است. برای مثال، در ریاضیات؛ مثال می زند که خواجه نصیر یا بیرجندی ریاضی دانان مهم شیعه بودند. در حکمت الهی یا فلسفه الهی، ایشان می گوید: اگر کسی بخواهد نقش شیعه را بفهمد، باید افکار خواجه نصیر، ملاّصدرا، میرداماد و شمس الدین ترکه را با افراد قبل از آن ها مقایسه کند تا ببیند این ها چقدر افکارشان تفاوت دارد با افکار کسانی که قبل از این ها وجود داشتند.

جنبه دیگری که به نظر بنده جالب است اینکه در مکتب اهل بیت علیهم السلام که این هم دست کم تا حدّی متأثر از بحث عقل گرایی است ما یک نظام فکری خیلی منسجم و یک پارچه داریم؛ یعنی عقاید، کلام، فلسفه، عرفان و فقه همه با هم متجانس هستند. و به نظر من، بخشی از این مرهون عقل است، وگرنه اگر انسان فقط بخواهد نقلگرا باشد، اینجا حرف می زند، آنجا یک برداشت دیگر می کند ... و حرف هایش پراکنده می شوند. اما عقل می آید نظام درست می کند. البته اصل این مسئله از خود دین است، ولی این خیلی مؤثر است که انسان لوازم این ها را بگیرد و با هم سازگار کند؛ مثلاً، در بحث ها، در عین حال که یک بحث کاملاً کلامی است، بحث عرفانی هم هست و عرفان در آنجا دقیقا می تواند پشتیبان کلام ما باشد.

فرض کنید در بحث وحی و عصمت در کنفرانسی که در تابستان 1382 درباره «عرفان شیعی و کاتولیکی» داشتیم، در یکی از نشست ها، راجع به «عصمت» بحث پیش آمد. برخی از شرکت کنندگان مسیحی گفتند: اگر ما قایل شویم به اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام خطاها و نقص هایی داشته است، برای ما بهتر می تواند الگو باشد؛ چون او هم یک انسان است و قصور و تقصیرهایی دارد. در این باره صحبت کردیم. من گفتم: اگر آن ها در بعضی جهات کارشان اشکال وجود داشته باشد، نقش الگو بودن خود را از دست می دهند؛ چون هر جا که من خوشم نمی آید، می گویم اینجا حضرت ابراهیم علیه السلام اشتباه کرده است. علاوه بر این، از لحاظ عرفانی هم کسی که می خواهد پیغمبر شود، نمی تواند یک انسان معمولی باشد که هم گناه می کند و هم روحش آمادگی داشته باشد که بتواند وحی را دریافت کند. پس از جلسه، یکی از استادان کالج لندن، که پروتستان بود، گفت: چیزی که برای من خیلی جالب است البته بیشتر آشنایی من با اسلامِ سنّی بوده این است که شما در تفکرتان نظام مند هستید. هر چه می گویید در نظام فکری تان جای مشخصی دارد و همه آن ها با هم چفت و بست می شوند؛ می گفت: ولی ما این جور نظامی نداریم. و من فکر می کنم این چیز مهمی است و قطعا بخشی از آن به خاطر همین عقلی گرایی است.

دکتر فنائی: تأثیر عقل گرایی بر تفکر شیعه همیشه به شکل مستقیم نبوده، بلکه گاهی به صورت غیرمستقیم بوده است؛ مثلاً، یکی از عناصری که آگاهانه یا ناآگاهانه در انتخاب و گزینش روایات تأثیر می گذاشته، جنبه عقلانی آن ها بوده است. منابع روایی همچون دریایی حاوی انبوهی از روایات هستند. گاهی غوّاصِ این دریا به فراخور ذائقه اش روایاتی را برمی گزیند و آن ها را مورد تأمّل و شرح قرار می دهد. مفسّر یا فقیه گاهی در بین چندین روایت ممکن و در دسترس، آن ها را که با عقل سازگارترند انتخاب می کند و بدین سان، عقل گرایی در فهم دینی اش اثر می گذارد.

دکتر شمالی: بحث «نظام در تفکر عقلانی شیعه» یکی از چیزهایی است که می توان به آن توجه خاصی کرد و آن را در غیر مذهب شیعه کمتر می توان یافت؛ اینکه کسی هم فقیه باشد، هم فیلسوف. ممکن است کسی هم فقیه باشد، هم متکلّم، ولی اینکه هم فقیه باشد و هم فیلسوف، یا هم عارف باشد و هم ریاضی دان، در غیر مکتب شیعه یافت نمی شود؛ مثلاً، شخصیتی مثل امام خمینی رحمه الله ، استاد و مدرّس فلسفه بود، در عین حال، مرجع هم بود. کمتر یافت می شود که کسی فیلسوف باشد، فقیه هم باشد. این نشان می دهد که نظام فکری شیعه جوری است که این ها را تحمّل کرده، با یکدیگر سازگار می کند.

البته ما محدودیت های عقلی هم داریم و سخنان ما به هیچ وجه، به این معنا نیست که ما بگوییم عقل کافی است و جانشین وحی می شود و ما را از آن بی نیاز می کند، بلکه بحث این است که عقل حجت خداست و یک راه شناخت است. مسلّما دامنه ای دارد و با عقل نمی توان به همه جا رسید. ما به وحی نیاز داریم. ولی با عقل هم می توانیم از وحی استفاده کنیم. انسانی که دیوانه باشد و عقل نداشته باشد نمی تواند هیچ استفاده ای از وحی بکند.

بحث دیگری که هست درباره «رابطه بین عقل و قلب» است. در متون ما، چه درجه اول و چه متون نوشته شده توسط علمای اسلامی و به ویژه عرفا، در این باره بحث شده است. گاهی ممکن است کسی تصور کند که چون بعضی از عرفا مثلاً از عقل و استدلال مذمّت کرده اند و از «دل» سخن به میان آورده اند، معنایش بی اعتنایی به عقل است. این طور نیست، بلکه این معنای خاصی دارد که باید به آن پرداخت. آن را در فرصت دیگری مطرح می کنیم.

بحث جالب دیگری که بخصوص شهید مطهّری مطرح کرده اند، «مزاحم های عقل» است؛ یعنی چیزهایی که از آیات قرآن استفاده می شود که مانع درست اندیشیدن و درست نتیجه گیری کردن انسان ها می شوند و این خیلی جالب است؛ مثلاً، در منطق، معمولاً بحث «مغالطات» مطرح است. ولی من ندیدم جایی، کسی بیاید و بگوید که خودخواهی و خودپرستی باعث می شود که انسان اشتباه کند و درست فکر نکند؛ چون آن ها بیشتر به جوانب صوری قضیه توجه می کنند.

مطلب دیگر اینکه ما در فقه، قایل به تقلید هستیم. اما این مسئله ای کاملاً عقلی است و جایی که به اصطلاح عقل تجویز می کند، باید به متخصص رجوع نمود. اما در بحث های اعتقادی که هر کس باید یقین داشته باشد، نمی توان تقلید کرد. بله، در بحث های اعتقادی تخصصی می توان تقلید کرد و از اسلام شناس سؤال نمود. چقدر دقیق است! در اعتقادات، بعضی جاها می توان تقلید کرد، بعضی جاها نمی توان. در احکام عملی نیز غیرمجتهد تقلید می کند، ولی مجتهد نمی تواند تقلید کند و تقلید بر او حرام است؛ یعنی نه تنها تقلید بر او لازم نیست، بلکه بر او حرام است؛ باید خودش فکر کند، نمی تواند بگوید: فلانی مرجع بزرگی است، پس من فکرم را تعطیل می کنم. از او تقلید می کنم، این ها مسائلی هستند که باید به آن ها پرداخت.

دکتر فنائی: نکته ای که در اینجا لازم می دانم تأکید نمایم این است که عقل مطلق نیست، بلکه مانند خود انسان محدود و آسیب پذیر است. ما در فهم دینی، به تعقّل نیاز داریم و عقل ما را به دین می رساند. اما عقل به هدایت دین نیز محتاج است. پس از اینکه عقل ما را به ایمان رساند، دین عقل ما را در مسیر درست هدایت می کند، آن را از گم راهی و سردرگمی نجات می دهد و در مسیر مستقیم و طریق حقیقت راهنمایی می کند. فیلسوف مادی و فیلسوف الهی هر دو فیلسوفند و از عقل استفاده می کنند، اما یکی به آب می رسد و دیگری به سراب. نور عقل محدود است و بسیاری از چاله ها و چاه های پیش روی انسان را نمی بیند. دین عقل را به سرزمین هایی می برد که عقل به تنهایی ممکن است نتواند به آن عرصه ها برسد. اینکه حیات پس از مرگی هست و کیفیت و نحوه وجود و سرنوشت آدمی در جهان دیگر چگونه است، چیزی نیست که عقل به تنهایی بتواند این راه دشوار را بدون لغزش طی کند. معارف دینی بسیاری از حقایق را در اختیار عقل قرار می دهند، آن گاه عقل برای آن ها استدلال و توجیه عقلانی پیدا می کند؛ مانند حیات پس از مرگ، وجود ملائکه و مراتب عوالم هستی.

دکتر لگنهاوسن: خود همین بحثی که ما داریم شاهدی برای همین حرف است. در مذاهب دیگر کمتر مشاهده می شود که کسی بخواهد بحثی درباره میزان اهمیت عقل در مذهب خود داشته باشد. چیزی که در میان شیعیان افتخار ماست این است که ما عقل را بسیار مهم می دانیم. شیعیان دوست دارند همدیگر را از مباحث مربوط به عقل مطّلع کنند. ادیان دیگر عقل را به این اندازه قشنگ نمی بینند. آن ها دوست دارند بیشتر حالت تعبّدی داشته باشند و معتقدند که نباید به چیزی که این ابزار ناقص می گوید، گوش کنند، در حالیکه شیعیان این طور نیستند.

دکتر فنائی: جالب اینجاست که بحث «رابطه عقل و دین» در تشیّع یک بحث جدید نیست که تحت تأثیر فضای عقل گرایانه معاصر و فرهنگ زمانه ما شکل گرفته باشد، بلکه از بدو پیدایش اسلام و در مراحل گوناگون فکر شیعی، این بحث مطرح بوده است. نقش عقل در اعتقادات یا دخالت عقل در فهم فقهی، دارای قدمتی است به درازی تاریخ خود تشیّع، و این هماهنگی جوهری عقل و وحی از نظرگاه شیعی را نشان می دهد.

پی نوشت ها

1. ر. ک: محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 25، روایت 22.

2. Faculty.

3. همان، ج 1، ص 10، روایت 1.

4. همان.

5. نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج 18، باب 104، ص 269.

 


1. با حضور آقایان حجج اسلام والمسلمین دکتر محمّدعلی شمالی، دکتر محمّد فنائی اشکوری و دکتر محمّد لگنهاوسن.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان