مادر کنیز خانواده نیست !

خانواده در حقیقت یک هرم است که هر کدام از اعضایش در هر قسمت از این هرم، برخی مسؤولیت ها و وظایفی را بر عهده دارند

مادر کنیز خانواده نیست !
خانواده در حقیقت یک هرم است که هر کدام از اعضایش در هر قسمت از این هرم، برخی مسؤولیت ها و وظایفی را بر عهده دارند. با این که هرم مزبور یک مجموعه واحد است اما هر یک از اعضا باید برخی وظایف را انجام دهند و بین وظایفی که افراد نسبت به خود دارند و وظایفی که نسبت به دیگران انجام می دهند، باید تعادل برقرار شود. هر کسی یک شخصیت حقوقی و یک شخصیت حقیقی دارد، یعنی یک زن در خانواده می تواند همسر، مادر یا عروس آن خانواده باشد که در تمام این غالب ها برخی وظایف را باید ایفا کند و طرف های مقابل مثل شوهر، فرزند یا مادر و پدر شوهر نیز نسبت به شخصیت آن زن در خانواده باید به وظایف خود عمل کنند. اگر فرد بخواهد در بخشی از وظایف افراط کند و خواسته یا ناخواسته بیش از آنچه در حیطه وظایف اوست عمل کند، موجب می شود تعادل به هم بخورد. بیشترین عدم تعادل که در قدیم رایج بود و اکنون این مسأله کمتر شده است، در رابطه مادران با فرزندان است. این مادران باید بررسی شوند و مورد درمان قرار بگیرند.
1- گاهی اوقات سرخوردگی های دوران کودکی و کمبودهایی که در بچگی یک فرد وجود داشته است، به صورت بر عکس، در رفتارهای او با فرزندانش دیده می شود. این فرد بیش از حد به فرزندانش محبت می کند و چون نگران است که فرزندانش نیز دچار تجربیات بد او شوند، در رفتار و وظایفش نسبت به آنها غلو می کند. این مادران در حقیقت برخی از عقده های دوران کودکی خود را به صورت بسیار غلو شده، برای فرزندان شان انجام می دهند. این وضعیت یک حالت جبرانی است که باعث ایجاد مشکل در خانواده می شود.
2-مسأله دوم به ریشه های فرهنگی افراد بر می گردد. خانم ها از قدیم شنیده اند که مادر باید خودش را وقف فرزندانش کند، باید از خودش بگذرد و ایثار کند. تمام این نکته ها درست است، اما به تعادل و اندازه نه با افراط و تفریط. زمانی که خانمی به وظایف بچه داری اش بیش از حد بها می دهد و تمام هم و غم خودش را برای حمایت و نگهداری از فرزندانش می گذارد، طبیعتاً از دیگر وظایفش باز می ماند؛ وظایفی مثل شوهرداری یا وظایفش نسبت به خانواده خود یا همسرش.
دومین مشکل در این گونه روابط آن است که فرزند یا فرزندانی که بیش از حد لازم سرویس دریافت کرده اند، متوقع می شوند و این اعمال مادر را جزو وظایف اجرایی او یا حق مسلم خود می دانند. این موضوع باعث انتظار بیش از حد فرزندان از مادر می شود و آنها دیگر به آنچه وظیفه خودشان است، عمل نمی کنند. کم کم فرزندان بزرگ تر می شوند و مادر مسن تر، اما انتظار فرزندان در همان حد بالا است و توقع دارند که مادر مانند گذشته به آنها خدمات دهد. این مسایل باعث می شود که همسر خانواده در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد و هر زمان که به خانه می آید، با یک همسر خسته از کار و خدمت به فرزندان روبه رو شود که انرژی و زمانی برای مرد خود ندارد. کم کم مرد خانواده برای خودش حریم تشکیل می دهد و از همسرش فاصله می گیرد. زن خانواده نیز پس از چند سال خدمت به فرزندان در می یابد که خودش را وقف فرزندانش کرده و عملاً هیچ لذتی از زندگی خود نبرده است. همچنین در طول این سال ها شوهرش نیز از او فاصله زیادی گرفته. تمام این مسایل باعث می شود که وقتی زن به سنین میانسالی می رسد، دچار کمبود اعتماد به نفس و توانایی فیزیکی، سرخوردگی و خشم فرو خورده شود. او به این مسأله می اندیشد که سال های سال برای بچه ها زحمت کشیدم اما آنها هیچ کدام متوجه زحمت های من نشدند و هنوز هم توقع بیشتری از من دارند.
اندیشیدن به این مسایل باعث اضطراب و احساس شکست در زن می شود و به صورت بیماری های جسمانی بروز می کند. یعنی بدن، زبان روان می شود. زمانی که این خشم های فرو خفته در زن ایجاد می شود و او آنها را بیان نمی کند و در خود می ریزد، به صورت ناخودآگاه این ناراحتی ها را با دردهای جسمانی بیان نموده و فکر می کند که هر چه بیشتر از دردهای جسمانی شکایت کند، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. حالا در این میان اگر پدر خانواده حد تعادل را رعایت کرده باشد و طی سالیان در کنار عمل به وظایف خود در قبال خانواده اش، به خودش نیز توجه کرده و با زمانه پیش رفته باشد، عملاً فاصله زیادی بین او و همسرش ایجاد شده است. در این موقعیت فرزندان بیشتر به سمت پدر گرایش می یابند و وظیفه خود را نسبت به او بهتر و کامل تر اجرا می کنند. توصیه من به خانواده ها به ویژه به مادران خانواده این است که حد تعادل را در رفتار و عملکرد خود نسبت به تمام اعضای خانواده رعایت کنند و در کنار تمام وظایف نسبت به اعضای خانواده، از وظایفی که نسبت به خود دارند، غافل نشوند. ایثار و فداکاری خصلتی خوب و پسندیده است که زنان ایرانی از آن بهره مند هستند، اما این فداکاری نباید به قیمت وقف جسم و روان آنها باشد و گمان کنند مادر باید کنیز بچه هایش باشد.
راه حل اساسی
1-در درجه اول باید روی اعتماد به نفس این گونه مادران و عزت نفس آنان کار کنیم. او باید یاد بگیرد به خودش اهمیت بدهد. درست است که آب رفته به جوی باز نمی گردد اما الان هم دیر نیست. آخر این داستان را می توان تغییر داد، به شرط آن که این قبیل مادران نقش قربانی را نپذیرند و به خودشان کمک کنند. به عنوان نمونه قبل از این که بچه ها راجع به شیوه غذا خوردن و اضافه وزن او بگویند، مادر باید پیشدستی کند و مثلاً بگوید که امشب برای خودم غذای مخصوص درست کردم، می خواهم کمی وزن کم کنم، از فردا می خواهم ساعت 8 تا 9 در پارک پیاده روی کنم یا در فلان کلاس ورزشی ثبت نام کنم و...
2-باید با پدر خانواده صحبت کنیم. او باید در تشویق همسرش نقش مثبتی ایفا کند و با رفتارهای صحیح، الگوی مناسبی برای بچه هایش باشد. اگر پدر، سیستم خانواده را درست پایه ریزی کرده یا آن را اصلاح کند و بچه ها به این درک برسند که مادر در سطح آنها نیست، بلکه در سطحی بالاتر و کنار پدر قرار دارد، همه چیز اتوماتیک وار اصلاح می شود. پدر باید نقاط ضعف یا انتقاداتی که به همسرش دارد را در مواقعی که با هم تنها هستند مطرح کند و در حضور بچه ها هرگز در این باره بحث نداشته باشند. اگر پدر درست رفتار کند، بچه ها به خود اجازه نمی دهند که به مادر بگویند مثلاً تو نباید فلان جا بروی یا چاق هستی و...
3-همزمان با این راهکارها باید به بچه ها هم یادآور شویم که مادرشان را یاری کنند تا از این حس ناخوشایند رها شود، مثلاً دختر خانواده می تواند به مادرش بگوید :« من هم در برنامه پیاده روی شما شرکت می کنم » یا « با شما به کلاس ورزش می آیم » یا «مامان، من این لباس ورزشی را برای تان خریدم که در کلاس بپوشید ».
در مورد پسرها هم باید به طور غیر مستقیم سعی کنیم شیوه های قدردانی از مادر را اجرا نموده و سعی کنند رفتارهای تخریب کننده احتمالی پدر را نادیده بگیرید، نه این که الگو برداری کنند و به راه او بروند.
البته تا پدر خانواده اصلاح نشود و سعی نکند تغییر رویه دهد، پیشرفت برنامه درمانی بسیار کند و شاید ناموفق خواهد بود.
منبع:نشریه کوچه ما، شماره 16.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر