تفسیر و قصه های قرآن
قصه های قرآن که به منظور عبرت آموزی و انسان سازی بیان شده، با داستان های دیگر، حتی با داستان هایی که مفسران نقل کرده اند، تفاوت دارد .
قرآن کریم شامل آیات محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین است . و دارای آیات عام و خاص و احکام و فرائض و سنن و قصص و مواعظ و حکم و ... می باشد . قصص و سرگذشت پیشینیان قسمت مهمی از این کتاب انسان ساز و برنامه ریز زندگی بشر را به خود اختصاص داده است . اهمیت این همه تاریخ گذشتگان در قرآن بی دلیل نیست، بلکه باید با دید عبرت آن را نگاه کرد و پذیرفت زیرا که بهترین فایده ها و مهم ترین عبرتها در این داستان ها نهفته شده و آگاهی اجتماع بشری نسبت به سنتهای الهی در آن تضمین شده است . همچنین تاثیر اعمال نیک و بد در زندگانی انسان را باید از آنها یاد گرفت .
چنانکه خداوند متعال پس از ذکر مختصری از سرگذشت و روش پیامبران و اقوام و ملل گذشته می فرماید: «و کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک » (1) .
«ما از هر یک از سرگذشتهای انبیاء برای تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرام بخشیم » .
واژه «کلا» اشاره به تنوع سرگذشتها است که هر کدام به نوعی از انحراف ها و کیفرها و پاداشهای امتها در مقابل پیامبران اشاره می کند و این تنوع نوری است فراراه زندگی بشر .
«قصه » به معنی جستجوی چیزی آمده است . مثلا خداوند در داستان حضرت موسی علیه السلام وقتی که مادرش او را در صندوق گذاشت و به سوی سرنوشت در رود نیل رها کرد; می فرماید: «قالت لاخته قصیه » به خواهر موسی علیه السلام گفت: «... موسی را دنبال کن و جستجو نما . .» (2) .
همچنین در شرح حال حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: شرح حال او واقعیتی بود که بر تو بیان کردیم بنابراین ادعاهایی که درباره الوهیت مسیح می کنند یا او را فرزند خدا می دانند و یا به عکس فرزند نامشروع می خوانند، همگی بی اساس و خرافه ای بیش نیست (3) .
«نثبت » به معنای تقویت اراده پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل مخالفتهای سرسختانه دشمنان لجوج است . و به همین خاطر وقایع و رویدادها را بدون ترتیب بیان می کند چراکه منظور شرح حال محض نیست، بلکه احکام و عبرت و ... و برنامه زندگی است . ولی در تاریخ، داشتن ترتیب شرط اساسی یک تاریخ است . و قرآن اصولا کتاب تاریخ نیست، بلکه برنامه زندگی انسان ها است .
ضریب اطمینان تاریخ و داستان
به طور کلی از علومی که می توان به آن ها اطمینان حاصل کرد، علوم تجربی است که مباحث آن در آزمایشگاه ها مورد بررسی قرار می گیرد و نتایج آنها مشهود باشد . تاریخ نیز آزمایشگاه بزرگی است که عوامل پیروزی، شکست، سعادت و بدبختی انسانها را در زندگی جمعی نشان می دهد . استفاده از تجربیات گذشتگان و نتایج حاصل از کامیابی و ناکامیهای آنان درس بزرگی است که انسان می آموزد و ما باید از نتایج به دست آمده بهره گیری نموده و در زندگی روزمره خود آنها را به کار بندیم . البته اگر تاریخ که محصول زندگی و تجربه هزاران سال عمر بشر است، تحریف نشود، بسیار قابل ملاحظه می باشد ولی در عین حال نمی شود صد درصد اطمینان داشت چرا که سازندگان تاریخ و نویسندگان آن، انسانهای جایزالخطائی هستند .
اما قصه هایی که خداوند متعال در قرآن از آنها یادآوری می کند، صددرصد می توان آنها را باور کرد زیرا بیان کننده آنها خداوند حکیم است که مصحلت بندگان را بهتر می داند .
تمایز قصه های قرآن با داستانهای مفسران
چیزی که باید مورد ملاحظه قرار گیرد، این است که میان قصه های قرآن با داستانهائی که مفسران اسلامی آورده اند، فرق زیادی هست چرا که قصه های قرآن واقعیت دارد و درباره آنها هیچ گونه شکی نداریم; زیرا قصه ای است که از طرف خداوند حکیم صادر شده و حقیقت دارد; ولی قصه هایی که مفسران آنها را آورده اند، در میان آنها راست و دروغ مشاهده می شود .
علت این واقعی و غیرواقعی بودن هم آنست که عرب جاهلی نه اهل کتاب بودند و نه اهل علم، و بدوی گری و بی سوادی در میان آنها غلبه داشت . و وقتی به طرف معرفت چیزی از قبیل معرفت آغاز خلقت و اسباب آفرینش و ... سوق داده می شدند، این اهل کتاب بودند که عرب از آنها سؤال می کردند و چنان گمان می کردند که چون آنها اهل کتاب از یهود نصاری هستند، اطلاعاتشان درست است . و می دانیم که آنها هم در این نوع خبرها و داستانها چندان احتیاط به خرج نمی دادند و کسانی که این اخبار را متذکر می شدند، امثال «کعب احبار» ، «وهب بن منبه » ، «عبدالله بن سلام » بودند و بسیاری از گفته های آنها افسانه بود . و تفاسیر اهل سنت پر از این اخبار است و بعضی از مفسرین اهل سنت هم سهل انگاری کرده اند و گفته اند که داستان چون متعلق به احکام و عقائد نیست و در باب عبرت و پندگیری انسان آورده شده اند، خیلی اهمیت ندارند . چنانکه احمد بن حنبل می گوید:
«اذا روینا فی الاحکام شددنا، و اذا روینا فی الفضائل تساهلنا» (4) .
«اگر درباره احکام سخن بگوئیم، احتیاط می کنیم . و اگر در مورد فضائل حرف بزنیم، تسامح روا می داریم » .
چنانکه مرحوم طبرسی نیز می فرماید:
جماعتی از علمای اهل کتاب بمانند: «عبدالله بن سلام » و «کعب احبار» و «وهب بن منبه » و امثال اینها و عده ای از مشرکان عرب که از علمای یهود آموزش دیده بودند، قصه ها و اخبار را بعد از عصر رسول خدا، بر اساس مرتکزات ذهتی که از اسرائیلیات داشتند، شرح می دادند و آیات قرآن را معنی می کردند، لذا اسرائیلیات زیادی در کتابهای تفسیر وارد شده و حق و باطل را در هم آمیخته اند و کمتر کسی از علما به این مسائل پرداخته است (5) .
جا دارد که در عصر ما محققان علوم قرآنی این ضایعه بزرگ اسلامی را که علم تفسیر در سرگذشت خود به آن آلوده شده است، بیشتر مورد تحقیق قرار دهند تا افق تعالیم نورانی بخش قرآن از فضای مه آلود و تاریک اسرائیلیات زدوده شود گرچه در سال های اخیر گام های مهمی در این زمینه برداشته شده و آثار خوبی منتشر شده است .
پی نوشت:
1) هود: 120 .
2) قصص: 11 .
3) آل عمران: 62، «ان هذا لهو القصص الحق » فاقصص القصص لعلهم یتفکرون » ، اعراف: 176 .
در باره قصه به سوره های یوسف آیه 3، غافر آیه 78 و طه آیه 99 مراجعه شود .
4) قصة التفسیر: ص 41 .
5) مجمع البیان: ج 1، ص 5 .