Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
دوستی و رفاقت نمک زندگی (3)
انسان در
عین حال که پس از آزمایش و پیدا کردن دوست خوب، در محبت و احترام و طرز برخورد
شایسته با او باید سنگ تمام بگذارد و حق او را ضایع نکرده و به او خیانت نکند،
نباید همه اسرار خود را به او بگوید مگر اسراری که اگر دشمن هم آگاه شود، ضرری
متوجه انسان نمی شود.
انواع دوست و آزمایش آن
بشر
امروزه امتحان و آزمون را در همه امور، حتی کارهای روزمرّه خود قرار داده و برای
هر کاری اعم از فنّی و علمی و اجتماعی و سیاسی و... یک امر اجتناب ناپذیر دانسته و
آن را شرط مقبولیّت هر کاری می داند، به عنوان مثال اگر معلمی بخواهد بداند
دانش آموزی که یکسال درس خوانده، خوب خوانده یا نه؟، یا اگر کسی که جنسی خریده،
اگر بخواهد از کیفیّت آن اطلاع داشته باشد و یا مهندسین بخواهند بدانند طرح و
نقشه ای که ریخته یا کشیده اند آیا درست از آب در می آید یا نه؟ باید قبل از
استفاده از آن، امتحان به عمل آید. و به همین منظور استانداردهای گوناگون، محلی،
بین المللی به وجود آمده است که حاکی از کیفیّت اجناس می باشد و هر جنسی که مهر
استاندارد خورده باشد، انسان متوجه می شود که آن جنس امتحان شده و به آن اجازه
تولید و توزیع داده شده است. این گونه امتحان و آزمایش، امری معقول و منطقی است. و
یکی از مواردی که امتحان و آزمون ضرورت دارد، محل بحث ما یعنی امتحان دوست و رفیق
می باشد. حتی دوستان و رفقائی که هم مؤمن و هم به خاطر خدا انتخاب شده باشند، باید
آنها را آزمایش کرد.
اما از
آنجائی که هر کاری و هر امری امتحان مخصوص به خود را دارد، دوست و رفیق انسان هم
علاوه بر معیارهای انتخاب دوست خوب، آزمون خاص خود را دارد در این مورد نیز رهبران
دینی ما معیارهائی را بیان کرده اند.
امام صادق
علیه السلام به بعضی از اصحابش فرمود:
«من غضب
علیک من إخوانک ثلاث مرّات فلَم یقُل فیک شرّا فاتّخذه لنفسک صدیقا».
:«اگر
دوستت سه بار از دست تو عصبانی شد و برایت تندی نکرد و به تو چیز بدی نگفت، او را
دوست و رفیق خود بگیر»(1).
باز امام
صادق علیه السلام پس از ترسیمی از سیمای دوستان ظاهری می فرماید:
:«کسانی
که در ظاهر به صورت دوست می بینی اگر آن ها را آزمایش کنی خواهی دید که چند دسته
هستند: بعضی، مانند شیران فقط اهل حمله و خوردن هستند، بعضی مانند گرگ، ضررزن و
آسیب رسانند و گروهی مثل سگان، چاپلوس و متملّق هستند و دسته چهارم مانند روباه،
حیله گر و دزد می باشند، پس ظاهرشان مختلف، اما مقصدشان یکی است...»(2).
در حدیث
دیگری از آن حضرت که مشخصات یک دوست خوب را بیان می کند، می خوانیم:
«دوستی
حدودی دارد که هر کس آنها را رعایت کند، دوست کامل و واقعی است ولی اگر به آن توجه
نداشت، در ادعای دوستی صادق نیست و آن حدود عبارتند از:
دوستت را
از همه اسرارت آگاه نکن مگر اسراری که اگر دشمنت از آن آگاه شود، به تو ضرری
نمی رساند چون ممکن است دوست تو روزی دشمن تو شود
1. ظاهر و
باطن او با تو یکسان باشد.
2. خوبی
تو را خوبی خود و بدی تو را بدی خود بداند.
3. اگر
مال و ثروتی پیدا کرد و یا به مقام و حکومت رسید، رفتارش با تو فرق نکند.
4. آنچه
در توان دارد از تو دریغ نورزد.
5. به
هنگام گرفتاری تو را تنها نگذارد(3).
طرز برخورد با دوست
اینک در
اینجا این سؤال مطرح است که اگر کسی رفیقی را براساس معیارهای یاد شده انتخاب و
آزمایش کرد، و دوست واقعی را پیدا کرد، با او چگونه رفتار و برخورد نماید تا آن را
از دست ندهد؟ چرا که اگر پیدا کردن رفیق خوب و شایسته مشکل باشد، نگهداری رفاقت
مشکل تر است. چنانکه امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
«أعجَزُ
الناس مَن عجزَ عن اکتساب الإخوان و أعجزُ منه مَن ضیّع مَن ظفر به منهم»(4).
:«ناتوان ترین
اشخاص کسانی هستند که نمی توانند برای خود دوست پیدا کنند و ناتوان تر از آنان،
کسانی هستند که دوستان موجود خود را از دست می دهند و قادر به نگهداری آنها
نمی باشند».
در رابطه
با طرز برخورد شایسته با دوستان نیز ائمه اطهار علیهم السلام ، ما را به وجه احسن
راهنمائی فرموده اند و طرز برخورد شایسته را با دوست در همه زمینه ها بیان
کرده اند چنانکه امیرمؤمنان می فرماید:
«... چون
برادرت با تو قطع رابطه کرد، تو پیوند دوستی را برقرار کن، اگر روی برگرداند، تو
مهربانی کن، و چون بُخل ورزید، تو بخشنده باش، هنگامی که دوری می گزیند، تو نزدیک
شو، و چون سخت می گیرد، تو آسان بگیر، و به هنگام خطا، عذر او را بپذیر، چنانکه
گویا بنده او می باشی، و او صاحب نعمت تو می باشد.
مبادا
دستورات یاد شده را با غیر دوستانت انجام دهی، یا با انسانهایی که سزاوار آن
نیستند، بجا آوری. دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوستت دشمنی کرده باشی، در
پند دادنِ دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشمت را فرو خور که من جرعه ای شیرین تر
از آن ننوشیده ام و پایانی گواراتر از آن ندیده ام»(5).
باز
می فرماید:
«بر گردن
تو به نفع دوستت، همان حقوقی است که به نفع تو بر عهده اوست».
«سعی کن
حقوق دوستی را به اتکاء رفاقت و دوستی پایمال نکنی و از میان نبری چون اگر حقوق او
را نادیده بگیری، شرط دوستی را بجا نیاورده ای... عذر او را بپذیر و لو بدانی دروغ
می گوید و برای او از خودت عذرتراشی کن... اگر پی بردی که دوستت به چیزی نیازمند
است، تو پیشتر و قبل از اظهار حاجت، آن را برطرف کن و نگذار جخالت درخواست از تو
را به خود هموار نماید»(6).
از این
حدیث استفاده می شود که نباید از اخلاق و احترامی که دوست به انسان قائل است، سوء
استفاده نموده و در حق او خیانت و بدی کرد. حتی به برخی از بدیهای او به خوبی پاسخ
داد.
نگفتن همه اسرار به دوست
از آنجائی
که زندگی و گذران امور بشر بر اساس زندگی جمعی بنا نهاده شده و انسان به تنهائی
نمی تواند از عهده کارهای خود برآید، احتیاج به کمک و یاری همنوعان و دوستان خود
دارد که وقتی با مشکلی مواجه شد، مشکل و گرفتاری خود را با رفیقش در میان بگذارد
منتها نباید همه اسرار را به رفیق گفت در عین حال که نهایت احترام را به او مبذول
داشت چنانکه علی علیه السلام می فرماید:
«در محبت
کردن به دوست سنگ تمام بگذار ولی احتیاط را از دست نده و برخی از اسرارت را به او
مگو و به هر حال با او مواسات کن»(7).
معلوم
می شود در عین اینکه احترام رفیق لازم است، احتیاط در نگفتن همه اسرار نیز شرط عقل
است چون اگر انسان تمام اسرار خود را به رفیقش بگوید، ممکن است روزی دوست انسان
تبدیل به دشمن شود و اسرار انسان را فاش و او را به هلاکت بیاندازد و انسان نتواند
از خود دفاع نماید.
و براساس
فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام باید اسراری را به دوست گفت که روزی بر علیه خود
انسان استفاده نشود چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید:
«دوستت را
از همه اسرارت آگاه نکن مگر اسراری که اگر دشمنت از آن آگاه شود، به تو ضرری
نمی رساند چون ممکن است دوست تو روزی دشمن تو شود(8).
«خیر دنیا
و آخرت در رازداری و رفاقت با نیکان است و شرّ و بدبختی در افشای راز و طرح دوستی
با اشرار و مردم بد می باشد»(9).
1.
بحارالأنوار، ج74، ص 173، ح2.
2. «إنَّ
الَّذین تراهُم لک أصدقاء إذا بَلَوْتَهم وجَدْتَهُم علی طبقاتٍ شتّی: فَمِنهُم
کالأسد فی عظم الأکل و شدّة الصولة و منهم کالذّئب فی المضرّة و منهم کالکلب فی
البصبصة و منهم کالثعلب فی الرّوغان و السّرقة صُوَرهم مختلفة و الحرفة واحدة...».
(همان، ص 179، ح22).
3. عن
الصادق یقول:
الصداقة
محدودة و من لم تکن فیه تلک الحدود فلا تنسبه إلی کمال الصداقة و من لم یکن فیه شی ء
من تلک الحدود فلا تنسبه إلی شی ء من الصداقة أوّلها أن تکون سریرته و علانیته لک
واحدة و الثانیة أن یری زینک زینه و شینک شینه و الثالثة لا یغیّره علیک مال و لا
ولایة و الرابعة أن لا یمنعک شیئا مما تصل إلیه مقدرته و الخامسة أن لا یسلّمک عند
النکبات. (بحار، ج74، ص 173، باب 11، ح1).
4.
نهج البلاغه صبحی صالح، ص 470.
5.
نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص 535، فراز5 از نامه اخلاقی، تربیتی آن حضرت.
6. لأخیک
مثلُ الّذی لک علیه.
لا
تضیّعنّ حقّ أخیک اتّکالاً علی ما بینک و بینه فانه لیس لک بأخ مَن ضیّعت حقّه...
اقبل عذر أخیک و إن لم یکن له عذر فالتمس له عذرا... لا یکلّف أحدکم أخاه إذا عرف
حاجته...»(بحارالأنوار، ج74، ص 165 و 166).
7. أبذل
لصدیقک کلّ المودّة و لا تبذل له کلّ الطمأنینة و أعطه کلّ المواساة و لا تفض الیه
بکلّ الأسرار»(بحار، ج74، ص 165، ح29).
8. لا
تطلع صدیقک من سرّک الاّ علی ما لو اطّلع علیه عدوّک لم یضرّک فان الصدیق قد یکون
عدوک یوما ما»(بحار، ج74، ص 177).
9. «جمع
خیرالدنیا و الإخرة فی کتمان السرّ و مصادقة الأخیار و جمع الشرّ فی الإذاعة و
مؤاخاة الأشرار» (بحار، ج74، ص 178).