ماهان شبکه ایرانیان

نوگرایی و تجدد خواهی (مدرنیسم)

در نیم قرن اخیر، مرز میان تجدد و تمدن نادیده گرفته شده و عده ای از مردم ناآگاهانه در نتیجه تبلیغات و بدآموزیهای غرب و غربزدگان چنین اندیشیده اند که تمدن و تجدد دو واژه مترادفند در حالی که تجدد پدیده اجتماعی دیگری است و با تمدن ارتباطی ندارد

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

در نیم قرن اخیر، مرز میان تجدد و تمدن نادیده گرفته شده و عده ای از مردم ناآگاهانه در نتیجه تبلیغات و بدآموزیهای غرب و غربزدگان چنین اندیشیده اند که تمدن و تجدد دو واژه مترادفند در حالی که تجدد پدیده اجتماعی دیگری است و با تمدن ارتباطی ندارد. "تجدد" یعنی نوگرایی و پذیرش هر عنصری که نوین و تازه باشد. از نظر عرف، تقلید سبک زندگی غربی و کنار گذاشتن شیوه های رفتار سنتی جامعه خود و تغییر راه و روش و لباس و مصرف از سنتی به غربی است.

متجدد شدن به معنی شبه اروپایی شدن، گرایشی است به پذیرفتن کورکورانه هرآنچه از جوامع مثلا پیشرفته برسد و در اصطلاح کسی را متجدد می گویند که ارزشها و هنجارها و رسم و عادات بیگانه را در پیش گیرد. با توجه به این عبارات، تجدد نه تنها نشانی از تمدن نیست بلکه پدیده ای است مربوط به مصرف کالاهای غربی; تمدن دستاورد و میراث نسلهای متوالی جامعه است که بنا به مقتضیات محیط و شرایط عقیدتی، تاریخی و فرهنگی یک سرزمین به وجود می آید. در حالی که تجدد مجموعه کالاها و افکار جدیدی است که ظرف مدت کوتاهی از جامعه ای به جامعه دیگر (بسته به نوع پذیرش جوامع) منتقل می شود. ما برای تبیین هرچه بیشتر این مساله مصاحبه زیر را با دانشجویان حقوق - ورودی 77- ترتیب دادیم:

لطفا نظرتان را درباره تجدد و نوگرایی و ضرورت یا عدم ضرورت آن بیان فرمایید!

بیاتی: تحول و گونه به گونه شدن در هر جامعه ای و در هر درجه و مرتبه زندگی لازم و تا حدی ضروری است، زیرا یکنواختی و ثبوت و تکرر یک امر، حالت کسالت باری برای فرد که همواره خواستار نو شدن است می آورد. البته این تحولات اگر در طول زندگی همیشگی باشد سبب می شود اصالتها و فرهنگهای آباء و اجدادی فرد در لفافه ای از زرق و برق جهان تکنولوژی قرار گیرد. بدین لحاظ هر چیز در حد مطلوب خود می تواند سبب پویایی و باروری اندیشه های نو و سازندگی شود وگرنه استعدادهای ناقصی را به همراه دارد که نشکفته خفته می گردد.

اقبالی در تکمیل سخنان فوق به این نکته اشاره می کند که: مفهوم تجدد بستگی به برداشت هر فرد از آن دارد، به نظر عده ای تجدد را می توان در کوچه پس کوچه های جردن و برلن، یا در انواع لباسها و آرایشها، سگها و موبایلها دید. این عده فقط به یک بعد ظاهرا متجدد شدن می اندیشند.

پاکدل: تجدد با نوگرایی فرق می کند; چرا که دین اسلام دینی نو در همه زمانها و مکانها و مشوق نوگرایی و ابتکار است البته به روش مشروع. تجدد یک نمونه فکری با نمود ظاهری است; مثلا یک فرد را می توان یک شبه کاملا متجدد کرد; کافی است نوع مصرف، لباس و آرایش و دکوراسیون منزل او را عوض کرد ولی ایجاد نوگرایی و تمدن بدین سادگی نیست و هیچ ربطی به پوشش و سبک زندگی ندارد بلکه میراث یک ملت در قرنهای متمادی است.

اسلامی در تایید سخنان ایشان می گوید: از آنجا که بشر همیشه طالب گامهای نوین بوده، این گام برداشتن به جلو خود نوعی تجدد است. به نظر من تجدد خواهی یا مدرنیسم بر مبنای فرهنگها پایه گذاری می شود و با ورود به فرهنگ جدیدتر به همه گونه نوگرایی می رسد، به یک فرهنگ جدید و بیگانه با اصل خود متحول گشته و به بروز بدبختیها و چالشهای متعددی از جمله خود بیگانگی و خودباختگی فرهنگی منجر می گردد. اینجاست که هویت فراموش، و تجدد مایه تسلط غیر می شود.

من معتقدم نوگرایی تا آنجا برای جوامع ضرورت دارد که آنها را از ارزشها و اصول انسانیشان دور نکند; مثلا هیچ گاه ریشه درختان دستخوش بازیهای مهندسان ژنتیک نمی گردد. همیشه ریشه درخت ثابت است و اصل; بنابراین که در جامعه انسانی نیز، اصولی هستند که هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نمی گیرند که احتیاج به پیشرفت داشته باشند. پیشرفت و یا نوگرایی باید مطابق اصول انجام گیرد و اگر از حالت تعادل خارج شده و به افراط برسد، هم و غم همه عالمیان می شود.

با توجه به این مسایل، آیا این مورد فقط در ظاهر زندگی بروز می کند و آیا جنبه و نمود دیگری ندارد؟

اقبالی: بهترین و مؤثرترین نوع تجدد در فکر و در ایده هاست. با پایبندی به اصول اساسی و اعتقادی می توانیم مبلغ روشهای نو در شناساندن دینمان به جوامع دیگر باشیم.

پورمحمدی: طبق فرمایش حضرت علی «علیه السلام »: انسان باید همراه زمان پیش رود. آن فکری که منجر به بروز روشهای نو در تبلیغ دین شود بسیار نیکوست. اما آن نوگرایی که سبب دوری از ارزشها و مراتب عالی باشد، نکوهیده و ناپسند است.

بیاتی: اگر تجدد در فکر کسی بطور خام وجود داشته باشد او همانند شتر مرغی است که در تصمیم گیریهای خود نه مرغ است و نه شتر. به قول جلال آل احمد: "اینها همان الگوهای ناطقی هستند که نمی دانند چه می گویند و از فرنگ یعنی مهد تجددگرایی افکار خویش، فقط دست به پیشانی زدن و سر تکان دادن را آموخته اند، در صورتی که نمی دانند آنچه که می شنوند و می گویند از چیست و از کیست؟"

پاکدل: همانطور که گفتم، تجدد فکری است که نمودظاهری یافته است. اختیار انسان یک مساله عقلی است و تا وقتی که فکر و تعقلش تحت تاثیر دیگران قرار نگرفته، روال عادی خود را می پیماید. اما اگر با یک تلنگر بر وی تاثیر گذارند و شیوه ای را به وی القا کنند، این تاثیرات در ظاهر او نمود پیدا می کند. در روان شناسی اصطلاحی به نام الیناسیون است که شخص دچار این بیماری را الینه می نامند. معنی لغوی "الینه" جن زده یعنی کسی که خصلت "جن" را به جای شخصیت خود و وجود انسانی خود احساس می کند.

الیناسیون نوعی بیماری روانی است که در آن انسان از خود بیگانه می شود بطوری که حالات خود را حس نکند و به جای شخصیت خود، شخصیت دیگری را حس کند. آدم متجدد نیز یک فرد الینه شده توسط غرب است.

البته، این مساله، سه مرحله دارد: ابتدا دور شدن از خویش،نزدیک شدن به بیگانه و سپس شبیه شدن به دیگری.

در پاسخ به سؤالتان باید بگویم، اگر این امر در زمینه های علمی و بروز راه و روشهای نوین علمی و کاربردی در زندگی ماشینی و متحول کردن آن و بخدمت گرفتن آن، مؤثر است; ولی متاسفانه در حال حاضر با مسایل جانبی محصور شده است.

آیا در مورد نحوه تاثیر و ورود این فکرمی کنم استعمار از همان روزهای نخستین قرن نوزدهم می خواست وارد مشرق زمین شود، بخصوص به کشورهایی که دارای تمدنی بزرگ بودند و خوب می دانست که برای رسیدن به اهدافش باید انسانهای شرقی را از تمدن غنی و ریشه داری که همچون شخصیت آنهاست، دور کند تا به شکل یک وحشی که تازه می خواهد برخود لباس بپوشاند درآیند; به عبارت دیگر در او احساس خودبیزاری، پوچی و ذلت نسبت به فرهنگ اصیلش ایجاد کند. تجدد خواهی و نوگرایی اطلاعی دارید؟

بیاتی: فکر می کنم استعمار از همان روزهای نخستین قرن نوزدهم می خواست وارد مشرق زمین شود، بخصوص به کشورهایی که دارای تمدنی بزرگ بودند و خوب می دانست که برای رسیدن به اهدافش باید انسانهای شرقی را از تمدن غنی و ریشه داری که همچون شخصیت آنهاست، دور کند تا به شکل یک وحشی که تازه می خواهد برخود لباس بپوشاند درآیند; به عبارت دیگر در او احساس خودبیزاری، پوچی و ذلت نسبت به فرهنگ اصیلش ایجاد کند.

پاکدل: البته باید بپرسید چگونه غرب تجدد را به نام تمدن القا کرد و در سطح بسیار وسیع به ترویج آن پرداخت؟ خوب، قبل از نفوذ غربگرایی به جهان سوم، کشورهای شرقی توانسته بودند احساسات، معنویت، تفریحات، سلیقه ها، شعر، ادبیات و هنر سنتی خود را حفظ کنند; اما در چند قرن اخیر غرب کوشید به نام تمدن، مظاهر زندگی غربی را در نوع بسیار مبتذل و سطحی وارد جهان سوم کند. آنها حتی این طور فکر می کردند که اگر برخی جوامع از نظر مادی پیشرفت نکرده باشند چاره آن است که فرهنگ آنان طبق شرایط خاص آنها، از درون متحول گردد و چنان از فرهنگ خود تهی شوند و با شخصیت فرهنگی خود، بیگانه که حتی طرز لباس پوشیدن، غذا خوردن و خواندن و... را دوباره از غرب بیاموزند و مقلد بی چون و چرای آن شدند. البته مسایل اقتصادی هم بی تاثیر نبود. با اختراع ماشین و صنعتی شدن جوامع و قرار گرفتن این وسایل در دست کارخانه داران بزرگ، سرمایه داران به علت محدود بودن مصرف در کشورهای صنعتی در صدد یافتن بازار مصرف در کشورهای جهان سوم برآمدند و چون این کالاها به مذاق مردم جهان سوم خوش نمی آمد، تصمیم گرفتند که ذوق و سلیقه و هنجارهای این جوامع را به گونه ای تغییر دهند که مصرف کننده کالاهای آنان شوند و چون می دانستند که به هر نحوی با مقاومت مردم آن کشورها روبرو می شوند، تصمیم گرفتند با استفاده از شیوه های مختلف، تجدد یعنی همرنگ شدن با غرب را به جای تمدن به آنان عرضه دارند و به آنان چنین القا نمایند که به شکل قالبی فکر کنند و شخصیت و ذوق مستقلی نداشته باشند و مقلد محض غرب باشند و این میسر نبود جز با خالی کردن و دور کردن انسانها از داشته های انسانی، بیزار کردن انسان از خویش و تبدیل او به یک موم بی مقاومت و تعصب که به هر شکلی در می آید .

با تشکر از شما خواهران گرامی که در این مصاحبه ما را همراهی کردید و پاسخگوی سؤالاتمان بودید، آرزومندیم جوانان ما با آگاهی از دسیسه های غرب در مظاهر تجدد و تمدن، سدی قوی در برابر آن قرار گیرند و خود با ابتکار و افکار سالم خویش به ساخت جامعه ای سالم و اسلامی بپردازند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان