ابوعلی محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافی از بزرگان فقها و مجتهدان امامیه و دومین فقیهی است که از آنها به «قدیمین» تعبیر می شود. او در بغداد سکنا گزید و درنخستین گام شکل گیری مدرسه بزرگ بغداد در سده چهارم نقش آفرینی کرد.
از این رو او از جمله فقیهان پیشگامی به شمار می رود که در شکل گیری و بنیان گذاری چارچوب علمی مذهب شیعه وحفظ هویت و استقلال آن نقش داشته است، در حال و هوایی که سایر مذاهب دارای هویت جداگانه شدند و نگرش در رویکردهای فکری، کلامی، فقهی و حدیثی گوناگون شد.
این حال و هوا گذشته از اوضاع سیاسی اواخر دوران عباسی است که می کوشید حیات شیعه را درهم کوبد و پیشوایان، عالمان، نایبان و سفیرانی را که با ائمه (ع) ارتباط داشته اند، نابود کند.
ابن جنید دردانش های مختلف و فنون گوناگون سهم داشته است و افزون بر آن که فقیهی محدث و اصولی متکلم است در ادبیات، لغت، فهرست و شیوه نگارش نیز دارای آگاهی بوده است. دراین جا ویژگی های فردی و شعاع هایی ازحیات علمی این فقیه و عواملی را که در شکل گیری شخصیت او دخالت داشته مورد بررسی قرار می دهیم.
کنیه و مشهورترین القاب ابن جنید
ابوعلی کنیه محمد بن احمد بن جنید است و درکتاب های فقهی هرگاه ابوعلی به صورت مطلق به کار رود مقصوداوست. البته این کنیه درموارد اندک برفرزند شیخ طوسی با افزودن (فرزند شیخ) اطلاق می شود و می گویند: «ابوعلی ولد الشیخ».
اما القاب مشهور ابن جنید درمیان کتب فقها و رجالیان عبارت است از: ابن جنید، کاتب، اسکافی منسوب به اسکاف،منطقه ای در بغداد در کنار نهروان که گروهی از علما به این منطقه منسوبند().
ابن جنید به دلیل مهارتش در نگارش زیبا و فن انشا، به «کاتب» ملقب شد، زیرا از قدیم به دارنده چنین حرفه اصطلاحا«کاتب» گفته می شده است و لقب ابن جنید به جهت انتساب به جد اعلایش «جنید» است. شاید مشهورترین وشناخته ترین لقب او همین لقب «ابن جنید» باشد.
البته گروهی دیگر که به آنان اشاره خواهیم کرد با او دراین لقب شریکند گاهی وی «جنیدی» هم خوانده شده چنان که شیخ مفید در رساله «الجنیدی الی اهل مصر» و «المسائل الصاغانیه» نیز شیخ حنفی نیشابوری در مواردی از او با نام «جنیدی» یاد کرده اند(). به نظر می رسد که این نام تنها در دوران حیات ایشان متداول بوده است، زیرا در معاجم رجال و منابع فقهی از او به جنیدی تعبیر نشده است.
چگونگی تشخیص نام های مشترک با ابن جنید
گروهی از معاصران ابن جنید و برخی دیگر با ابن جنید هم نامند. برخی درنام،نسب، انتساب و طبقه به صورت کامل بااو مشترکند، به گونه ای که توهم می شود این شخص همان ابن جنید است و برخی نیز با او درنام اشتراک جزئی دارند.
محمد بن احمد جنید اسکافی جنیدی با او درهمه این جهات اشتراک دارد(). برای تشخیص میان او و ابن جنیداز راه هایی می توان بهره جست:
1- درباره او گفته شده که از اصفهان بوده و کنیه او «ابو عبدالله» است درحالی که کنیه ابن جنید «ابو علی» و بغدادی است.
در ادامه مقاله در بررسی محیط ابن جنید درباره این مدعا توضیح خواهیم داد.
2- او از ابوعبدالله قاسم بن فضل ثقفی روایت می کند، درحالی که در مشایخ روایی ابن جنید به این نام برنخورده ایم.
3- او در سال 360 ق درحالی که والی خراسان منصور بن نوح او را به بلاد ترکان فرستاده بود، در آن جا کشته شد، درحالی که درباره ابن جنید از مسافرت او به این جا و کشته شدنش سخنی به میان نیامده است و شرح حال نویسان یااساسا از بیان تاریخ وفات او غفلت کرده یا آن که آن را در سال 381 ه ضبط کرده اند.
4- لقب گرفتن او به «جنید» یا «جنیدی» از باب انتساب به خاندان معروف بنی جنید نیست، بلکه به جهت انتساب به پدریا جدش ابوعبدالله است که گفتار عارف مشهور جنید بن محمد بغدادی را ترویج می کرد و بدین جهت به «ابوعبدالله جنید» لقب گرفت و معروف شد.
5- او جزء عالمان اهل سنت است، درحالی که ابن جنید مورد بحث ما از علمای شیعه است.
گروهی در برخی جهات با ابن جنید همسانند که بعضی از آنان را یاد می کنیم:
1- ابوعلی محمد بن همام بن سهیل کاتب اسکافی که با ابن جنید دراسم، لقب، کنیه وطبقه همسان است. نجاشی او رانام برده و درباره اش می گوید: «او شیخ اصحاب ما و دارای جایگاه بلندی است»(). شیخ طوسی او را توثیق کرده است و درسال 336 وفات یافت.
2- محمد بن محمد بن احمد بن مالک اسکافی().
3- محمدبن عبدالمومن بن احمد اسکافی().
4- محمد بن احمد بن جنید ابوجعفر دقاق (م 267 یا 266) خطیب بغدادی از او یاد کرده است().
5- ابوعلی اسکافی ملقب به موفق. او نزد بهاء الدوله بردیگران مقدم بود. بدین جهت ولایت بغداد را به او سپرد و درسال 394 وفات یافت.
6- محمد بن جنید کوفی، از عبدالله بن عبدالملک بن ابی عبیده که به ادعای برخی همان محمد بن جنید حجام است آروایت شنیده است().
7- محمد بن جنید صیدنانی شیخ جرجان که از محمد بن سعید بن اصفهانی روایت کرده است().
8- محمد بن جنید واسطی که یزیدبن هارون از او روایت کرده و اهل عراق و ناشناس ها از او روایت کرده اند().
9- محمد بن جنید بن سالم بن جنید، که طبری از او از پدرش از راشد بن مزید روایت کرده که او امام حسین (ع) راملاقات کرده و از مکه با امام همراه بوده است اما در میان راه از او اجازه گرفته و بازگشته است().
خاندان ابن جنید
خاندان بنوجنید از خاندان های ریشه داری است که در اجتماع خود در شهر اسکاف به شرافت و بزرگی ممتاز بوده اند.ریشه اصلی این خاندان جد اعلای آنان یعنی جنید است که در دوران کسری می زیسته و در دوران او شاذروان را بنیان نهاد. بدین جهت خاندان جنید در شهر خود دارای صدارت و مقام بوده اند. تا آن جا که با افزودن نام شهر خود به خاندان جنید شناخته می شدند و گفته می شد: اسکاف بنی جنید. هنگامی که مسلمانان بر عراق تسلط یافتند خلیفه دوم آنان را در جایگاه های صدارتشان تثبیت کرد().
حموی در باره آنها گفته است:
اسکاف به کسر همزه و سکون سین...: اسکاف بنی جنید از رؤسای این منطقه بوده اند و کرامت و بزرگواری در میانشان رواج داشته لذا منطقه به نام آنان شناخته می شده است و آن اسکاف علیا درشرق نواحی نهروان میان بغداد و واسط است. البته درنهروان اسکاف سفلی نیز وجود دارد. گروه زیادی از عالمان نامور و کاتبان و کارگزاران و محدثان که برای ما به طور روشن معرفی نشده اند، از این منطقه برخاسته اند. این دو منطقه اینک همانند ویرانی نهروان از دوران پادشاهان سلجوقی ویران است().
فیروز آبادی و سمعانی() برانتساب گروهی از علما به این منطقه تصریح کرده اند و سمعانی گروهی از آنان را درکتاب خود نام برده که از عالمان اهل سنتند و درمیان آنها عالمانی از شیعه همچون محمد بن همام پیش گفته و دیگران وجود دارد.
ولادت ابن جنید
ابن جنید اسکافی به اقتضای ظاهر انتساب او به اسکافی در شهر خاندان و نیاکان خود یعنی اسکاف چشم به جهان گشود و شرح حال نگاران درباره آغاز حیات و تحصیل او و این که آیا او در اسکاف مانده یا به بغداد عزیمت کرده چیزی نقل نکرده اند، چنان که درباره زمان ولادت او به طور مشخص سکوت شده است. هرچند نقل او از حمکید بن زیاد دهقان (م 310 ق) تایید می کند که حداقل سن او دراین زمان 20 سال بوده است، زیرا با این فرض شنیدن روایت ونقل آن از استادش حمید بن زیاد منطقی به نظر رسد،براین اساس ولادت او حدود سال 290 بوده است. البته این حدس زمانی درست است که فرض کنیم او در دوران پایانی عمر استادش حمید بن زیاد از او نقل کرده است، در غیر این صورت ولادت او پیش از این سال خواهد بود.
از طرفی دراسناد سه روایت عبید بن کثیر عامری از محمد بن جنید، آمده است چنان که درتفسیر فرات کوفی و مناقب خوارزمی چنین است() از آن جا که وفات عامری سال 294بوده این احتمال تقویت می شود که ولادت ابن جنید در حدود سال 250 تا 260 بوده تا نقل ابن کثیر از او معقول به نظررسد. معنای این سخن آن است که ابن جنید عصر امام حسن عسکری(ع) را درک کرده یا در آغاز دوره غیبت صغری بوده است. و این امر با این اسکافی از جهاتی قابل انطباق نیست، زیرا:
1- در هیچ متن یا اثری نقل نشده که ابن جنید امام حسن عسکری(ع) یا آغاز دوره غیبت صغری را درک کرده و تا دوران آخرین سفیر ایشان زنده بوده است. با توجه به اهمیت این امر، اگر چنین بود همه شرح حال نویسان آن را نقل می کردند.
2- آنان که از ابن جنید حدیث نقل کرده اند همچون شیخ مفید و ابن عبدون و تلعکبری در یک طبقه هستند و در میان طبقه ایشان کسی از طبقه عبید بن کثیر پیش گفته وجود ندارد.
3- اگر او در این دوره بوده است، بدین معناست که عمر او 110 سال یا بیشتر از آن، بوده است چه، خواهیم آورد که سبکتکین از او پرسش هایی داشته و او در سال 366 حکومت را به دست گرفته است. اگر عمر او این مقدار بوده او را درزمره معمرین (صاحبان عمر طولانی) ذکر می کردند.
4- اگر او دوران امام حسن عسکری(ع) یا نایبان چهارگانه را درک می کرد، در مجموعه روایاتی که از او نقل شده، شواهدیا رخدادهایی وجود می داشت که براین امر دلالت می کرد چنانکه درنقل او از شلمغانی و ارتباط میان او و سومین نایب امام عصر (عج) یعنی حسین بن روح که او را درک کرده بوده، چنین است.
بر این اساس به نظر می رسد که مقصود از محمدبن جنید دراین روایات شخصی دیگر غیر از ابوعلی اسکافی است به ویژه آن که غالبا کسانی که از او روایت کرده اند برخی از شواهدی را که دلالت برشخص او دارد ذکر می کنند، نظیرکنیه اش (ابوعلی) یا نام پدرش (احمد) یا لقبش (اسکافی)،درحالی که نام ابن جنید دراین روایات بدون این قرائن است. احتمال می دهیم که مقصود از این شخص محمدبن احمد بن جنید ابوجعفر دقاق معتزلی (م 267 یا 266 ق) است که پیش از این از او یاد کردیم هرچند مضمون یکی از دو روایت تفسیر فرات در فضائل ائمه(ع) است که با مذهب اوتناسب ندارد. اما چنین روایاتی از امثال معتزلیان نقل شده است.
محیط و دوران ابن جنید
گفتیم که محیط و محل رشد و نموابن جنید بغداد بوده است و دراحوال او گفته اند که از بغداد روی گرداند یا از آن خارج شد چنان که نقل شده درسال 340 به نیشابور رفته است. آنچه ماندگاری ابن جنید دربغداد و سکونت او را در آن جا تقویت می کند گواهی شاگردش شیخ مفید است درمورد این که ابن جنید در بغداد سکونت داشته و استاد پس ازمسافرت به نیشابور به این شهر بازگشته است(). پس از تصریح شیخ مفید در باره سکونت ابن جنید در بغداددیگر وجهی ندارد که برخی از رجالیان() درباره سکونت ابن جنید دربغداد بدون دلیل تشکیک کنند و به گفتارعلامه مامقانی() که به سکونت ابن جنید دربغداد تصریح کرده، هرچند دلیلی برای آن نیاورده، اشکال کرده اندچنان که برخی ادعا کرده اند دربرخی از منابع، شرح حال او آمده که از شهرری بوده است(). به علاوه تمام اساتید و راویان ابن جنید نیز در بغداد بوده اند. همچون: شیخ مفید، ابن غضائری، ابن عبدون (ابن حاشر) عاصمی، شلمغانی و دیگران. بغداد در آن روزگار که مرکز ثقل جهان اسلام و پایتخت خلافت بود شاهد درگیریهای شدید سیاسی، علمی و مذهبی بود که دامنه آن به صورت خاص بر حیات بغداد و به صورت عام بر جهان اسلام تاثیرگذاشت چرا که دولت عباسیان روبه ضعف گذاشت و کارگزاران هرمنطقه استقلال یافتند حتی بغداد پایتخت خلافت پس از انتقال قدرت حقیقی درآن به آل بویه در اثر تاختن معزالدوله دیلمی به بغداد و عزل خلیفه عباسی مستکفی ومنصوب کردن ظاهری «ابن مقتدر المطیع لله» به جایش از نفوذ و تصرف آنان مصون نماند.
بی تردید رسیدن حکومت به علویان از طریق آل بویه سرزمین های پیشین بنی عباس را از سوی طرفدارانشان تحریک می کرد... به راه افتادن جنگ های داخلی میان امیران گوشه و کنار ممالک اسلامی همچون امیران بنی حمدان درموصل و برید یین و آل بویه بروخامت اوضاع و شدت یافتن بحران افزود().
زمینه های مذهبی و علمی درجامعه آن روز بغداد از این رخدادها تاثیر پذیرفت ودرگیری ها و دسته بندی های مذهبی دراثر اعلان آل بویه مبنی بر زنده نگاه داشتن خاطره حادثه کربلا و حتی مشارکت شخصی آنها دراین گونه مراسم وبرگزاری جشن روز غدیر پدیدار شد.
این امر ستیزها و آشوب هایی را میان دو تیره شیعه و سنی محیط بغداد به دنبال آورد. محیط علمی بغداد از تاثیرات این وضع فراگیر دور نماند و دراثر آن حلقات درس و بحث و مناظره و اجتماعات علمی [در دفاع از مذهب] فعال شدو حیات و پویایی به صورتی آشکار در آن راه یافت.
چنان که در زمینه علمی حساس ترین مسائل درفقه، کلام، تفسیر و حدیث مطرح شد وگروه های مذهبی طبق چارچوب های علمی برای دفاع از مذهب و حفظ آن از شبهه ها کوشش خود را به کار گرفتند. دراین دوران تالیفات علمی فزونی یافت بلکه آغاز تالیف علمی مبتنی بر مراعات اصول و قواعد علمی، از این دوران بوده است.
دراین میان ابن جنید که فرزند همین محیط بود در تالیف و مباحثات علمی بهره فراوانی برد و بنا به گفته نجاشی، ازجایگاه و منزلت بلندی برخوردار بوده است(). او تنها در میان محافل علمی دارای چنین منزلتی نبود، بلکه نزد امیران خود همچون معزالدوله دیلمی (365 ق) وزیر خلیفه عباسی و سبکتکین غزنوی بنیان گذار دولت عزنویان درغزنه دارای جایگاه بلندی بوده است و آنان مسائلی را از ابن جنید می پرسیدند که به جوابات معزالدوله و جوابات سبکتکین عجمی معروف است(). شهرت و مرجعیت علمی ابن جنید تنها به بغداد منحصر نشد بلکه به شهرهای مشرق و مصر نیز رسید و اموالی از آن جا به دست او می آمد().
وثاقت ابن جنید و دیدگاه های علما درباره او:
نجاشی: «در میان اصحاب ما با منزلت، ثقه و جلیل القدر است»().
شیخ طوسی: «دارای تالیفات نیکو است جز آن که قائل به قیاس بود و بدین جهت کتاب هایش متروک شده و به آنهاتوجه نمی کنند»().
علامه حلی: «او شیخ امامیه و دارای تالیفات نیکوست و درمیان اصحاب ما دارای منزلت، موثق و جلیل القدر است وآثار فراوان دارد»().
علامه پیش از استادش، محقق، مطالب فراوان از ابن جنید نقل کرده است و او را در مقدمه کتاب معتبر در زمره بزرگانی شمرده که به فهم احادیث و درستی انتخاب رای و کسانی که کتب فتاوی معتبر نوشته اند، شناخته شده است().
ابن ندیم او را از بزرگان شیعه امامی بر شمرده است().
زرکلی او را با عنوان فاضل امامی یاد کرده است(). کحاله او را شیعه،امامی، فقیه، اصولی، صاحب نظر درعلوم دانسته است(). اسماعیل پاشا بغدادی او را به عنوان یکی از بزرگان امامیه توصیف کرده است(). ابن ادریس حلی او را تمجید کرده گوید: «این مرد، جلیل القدر و دارای جایگاه بلندی است و تالیفات فراوان دارد»().همچنین در بحث از مسائل ربا در کتاب سرائر او را این گونه می ستاید: «او از بزرگان فقهای متقدم و بزرگان مشایخ صاحب تصنیف است». آن گاه می افزاید: ابوعلی ابن جنید از جمله بزرگان فقهای امامیه این مساله را یاد کرده و آن رادرکتاب «الاحمدی فی الفقه المحمدی» بررسی کرده و توضیح داده است().
شهید اول درکتاب ذکری او را از بزرگان علما برشمرده و مراسیل او را به دلیل وثاقتش معتبر دانسته است().شهید ثانی در مسالک او را این چنین توصیف کرده است: «در تحقیق و موشکافی میان متقدمان کم نظیر است. هر کس با آگاهی از گفتار او، این امر را در می یابد»().
سید بحرالعلوم درباره اش گوید:
او از برجستگان و بزرگان امامیه و افاضل قدمای شیعه و درعلم و فقه و ادبیات وتصنیف از همه پیشگام تر و از نظرنگارش از همه نیکوتر و از همه دقیق تر است. متکلم، فقیه، محدث، ادیب و دارای وسعت علم بوده و در فقه، کلام،اصول، ادبیات و شیوه نگارش و سایر زمینه ها دارای تالیف است... و با وجود چنین جلالتی درمیان شیعه و مقام بلند وجایگاه رفیع، درباره اش گفته اند که قائل به قیاس است().
علامه کاظمی او را از جمله ثقات برشمرده: «ابن جنید ثقه، شیخ و بزرگ امامیه است»(). سید حسن صدر گوید:«شیخ اقدم و فقیه اعظم ما»(). حاج شیخ عباس قمی او را از بزرگان علمای شیعه امامیه و دارای حسن تالیف خوانده است(). و مدرس تبریزی می گوید: «شیخ اجل اقدم ثقه فقیه اصولی ادیب متکلم محدث، دارای علم وسیع و منزلت بلند است»(). مامقانی می گوید: «هیچ کس در توثیق او درنگ نکرده مگر فرزند صاحب معالم»(). از جمله دلایل جایگاه و وثاقت ابن جنید آن است که از مشایخ اجازه است و این خود نشانگربرخورداری از بالاترین درجات منزلت و وثاقت است(). چنانکه خواهد آمد بزرگانی همچون مفید و تلعکبری ازاو روایت کرده اند.
ادعای وکالت ابن جنید از امام(ع) و ارتباط او با سفرا
بی شک ابن جنید اسکافی در بخشی از دوران غیبت صغری می زیسته است زیرا او ازحمید بن زیاد (م 310 ق) و ابن ابی عزاقر شلمغانی (م 332 ه) که به دروغ و افتراء مدعی سفارت امام عصر(ع) بوده و سومین سفیر یعنی حسین بن روح نوبختی با او در این مساله به ستیز برخاسته، روایت نقل کرده است. براین اساس او معاصر کلینی (م 329 ق) که درکافی فراوان از حمید بن زیاد روایت کرده است و ابن بابویه قمی (م 239 ق) و ابن ابی عقیل بوده هر چند آنان درطبقه ای بالاتر از او بوده اند().
در هیچ یک از منابع تاریخی و رجالی ارتباط او دراین دوران با امام عصر (عج) یا با نواب ایشان نقل نشده است، به رغم آن که او با آنان در بغداد می زیسته و در حق او ستایش یا نکوهشی از طرف آنان صادر نشده است جز یک قضیه که برخی آن را نقل کرده اند() و ماخذ آن، گفتار نجاشی است که از برخی اساتید خود شنیده است که نزد او مالی ونیز شمشیری از امام زمان (عج) بوده و در مورد آن ها به کنیز خود وصیت کرد(). سید بحرالعلوم از این کلام، وکالت امام زمان (عج) را برداشت کرده است() و چه بسا سخن شیخ حنفیان در نیشابور درمورد ابن جنید بنا به نقل شیخ مفید موید ادعای ابن جنید باشد.
شیخ حنفی گوید: درسال 340 مردی از رافضیان، معروف به جنیدی به نیشابور آمد و مدعی بود که به فقه شیعه آگاه است و منافقانه به ظاهر خود را از اهل سنت معرفی کرد. مردم مال بسیاری به او دادند تا به امامشان که ادعا دارند او اینک وجود داشته وبه ماجرای سرداب استناد می کنند برساند. او به مردم گفت که با امام زمان(عج) از طریق نامه ارتباط دارد و امامشان دراطراف حجاز ساکن است().
این گفتار با سخن پیشین در اصل وجود مال همسان است، هر چند درادعای وکالت با آن تفاوت دارد چنان که در این عبارت به رساندن مال به امام زمان (ع) با فرض صحت نقل تصریح شده در حالی که در گفتار پیشین، این امر از ظاهرلفظ استفاده می شد.
برخی نیز گفتار نجاشی را چنین توجیه کرده اند که ابن جنید به مصرف کردن حقوق و اموال امام (ع) اعتقاد نداشته ومعتقد بوده که می بایست اموال امام حفظ وپیوسته وصیت شود. بدین دلیل آن را حفظ کرده و پس از خود وصیت کرده است(). این رای، دیدگاه برخی دیگر از قدما همچون شیخ در المسائل الحائریه و ابن براج و ابن ادریس وابوصلاح و علامه است(). یا آن که گفته اند: اموالی بوده که از میان سایر حقوق امام (ع) گرد آوری شده است، لذاداشتن آن نشانگر وکالت یا ستایش برای ابن جنید نیست().
اما سخن شیخ مفید در تعلیق بر کلام پیشین شیخ حنفی، با این توجیه سازگاری ندارد زیرا شیخ مفید گفته است که پس از بازگشت ابن جنید به بغداد اموالی از ناحیه مشرق به او می رسید که او را از درخواست از مردم بی نیازمی ساخت().
ممکن است میان این دو سخن چنین جمع کنیم که گفتار شیخ مفید مبنی بر رسیدن اموال به ابن جنید را ناظر به اموالی غیر از خمس بدانیم که با مفاد نقل نجاشی تعارض نخواهد داشت زیرا اموالی که طبق نقل شیخ مفید به او می رسید وآنها رامصرف می کرد جزء خمس نبوده است. به علاوه مبنای قدما درامرخمس به خصوص سهم امام (ع) احتیاط بوده است. بنابراین چگونه متصور است که مال به ابن جنید می رسیده و او آنها را در امور شخصی خود مصرف می کرده است؟! البته ما کوشیدیم تا دیدگاه و فتوای ابن جنید درباره مصرف خمس در دوران غیبت را به دست آوریم، اما به دیدگاهی از او در این باره برنخوردیم و آنچه از او نقل شده مربوط به دوران حضور امام است، چه علامه و محقق از اونقل کرده اند که با ادعای حلیت مطلق خمس نسبت به هردو سهم() یا نسبت به تمام دوران ها حتی زمانی که تحلیلی از امام نرسیده باشد، مناقشه داشته است().
بر این اساس سخن درباره وصیت او به مال و شمشیر تنها نشانگر تبلور رای فقهی او در وصیت و حفظ سهم امام است و آنچه شیخ مفید از شیخ حنفی نقل کرده که ابن جنیدمدعی وکالت بوده، از جهاتی قابل مناقشه است:
اول: شیخ مفید در پاسخ این سخن گفته است:
مابه تو اطمینان نداریم تا سخنت را تصدیق کنیم و نمی دانیم ماجرای آن شخصی که گفتی به نیشابور رسیده چیست. به نظر می رسد که درباره اموال، به او دروغ بسته ای و ما نسبت به شخص از تو آگاه تریم زیرا او با ما و در همسایگی ماست و ما به بسیاری از امور پنهانی اش آگاهیم، با این حال هرگز نشنیده ایم که او ادعای نامه نگاری با امام داشته یا ازمحل سکونت او ادعای آگاهی داشته باشد().
دوم: گفتار دیگری از شیخ مفید نیز ادعای ما را تایید می کند:
اگر به راستی او ادعای آگاهی از مکان امام زمان (عج) می داشت، این امر پنهان نمی ماند زیرا شیعیان نیشابور با بسیاری از شیعیان بغداد ارتباط داشته و در زمینه مسائل دین داری و اعتقادی با یکدیگر نامه نگاری دارند و این مدعا از آن شخص در میان موافقان و مخالفان منتشر می شد چنان که درباره دیگران که مدعی مقام وکالتند همچون عمری وفرزندش و ابن روح از موثقین و مدعیان دروغین وکالت همچون حلاج و عزاقری و امثال آنها که به فسق و خارج شدن از ایمان اشتهار دارند، منتشر شده است().
سوم: نایبان خاصی که به امر امام (ع) برای مردم نصب شده اند تنها چهار نفرند نه بیشتر و تنها آنان میان امام و مردم واسطه اند و پیداست که سفارت و وساطت درسال 329ه پایان یافته است، درحالی که طبق نقل این ناقل، ابن جنید درسال 340ه، یعنی یازده سال پس از پایان یافتن دوران غیبت صغری وارد نیشابور شده است، با این حال چگونه او باامام(ع) ارتباط داشته است؟ راه رسیدن او به امام چه بوده است؟ او چگونه ادعای وکالت و رسیدن نزد امام(ع) را داشته با آن که جزء ضرورت های شناخته شده است که پس از پایان یافتن غیبت صغری امام دارای وکیل خاصی نبوده است؟ مگر آن که از آن وکالت عام اراده شده باشد، هرچند در کلام ناقل آمده که ابن جنید مال را به امام می رساند واین با چنین احتمالی سازگار نیست.
چهارم: ادعای وکالت و ارتباط مستقیم با امام(ع) با نقل نجاشی که ابن جنید مال امام عصر(ع) را به کنیز خود وصیت کرد، ناسازگار است زیرا مقتضای وکالت ابن جنید آن بود که این مال را به صاحبش تحویل دهد نه آن که آن را جمع کند و وصیت نماید خواه مال خاص امام باشد که آن را نزد ابن جنید به ودیعت نهاده، یا آن که مال عمومی باشد یعنی ازاموال شرعی (خمس) گرد آمده باشد.
دانش و آثار علمی ابن جنید
بدون تردید چند گونه بودن انواع دانش از یک جهت و برخورد وچالش مکتب فکری از جهت دیگر بر پرچمداران علم و آنان که مسوولیت دانش را برعهده گرفته اند، تاثیر خود را می گذارد، زیرا چنین وضعیتی هر اندیشمندی را وا می داردکه به فنون زمان و دانش های عصر خود مسلح باشد به ویژه آن که اگر بر کرسی صدارت و دفاع از یک عقیده و حق وتثبیت پایه ها و نشانه های آن نشسته باشد. ابن جنید اسکافی یکی از اندیشه ورانی است که باران های زلال آسمان علم در چشمه وجودش باریدن گرفته و برای کسب دانش شایستگی لازم را پیدا کرده است. افزون بر آن که ابن جنید دربغداد حضور داشته و از محیط آن که از فنون دانش و چالش ها میان مکاتب فکری لبالب بوده تاثیر گرفته است، چنان که معاصر و شاگردش شیخ مفید اذعان کرده دارای ذوق و فطانت سرشار بوده است(). بدین سبب توانست در بسیاری از علوم همچون: فقه، اصول، حدیث، کلام، ادب، لغت، فهرست نویسی و نگارش دارای آگاهی، احاطه وتالیف باشد.
ما از تمام تالیفات ابن جنید که بیش از پنجاه اثر است و متاسفانه تمام آنها از بین رفته، یاد می کنیم. به نظر می رسد این آثار تا دور زمانی پس از وفات ابن جنید موجود بوده است، چه علامه مجلسی از ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالواحد دارمی نصیبی نقل می کند که او خط ابوعلی ابن جنید را درپشت برخی از کتبش دیده است. آن گاه داستانی را نقل می کند که برای ابوالوفای شیرازی اتفاق افتاد و ابن جنید آن را بازگو کرده است(). به هرحال ما کتاب های او رابراساس ترتیب ابواب و علوم یاد می کنیم و در ضبط نام وویژگی های کتاب در درجه نخست به گفتار نجاشی درفهرست کتاب های او طبق نقل شیخ و ابن ندیم و سروی، تکیه کرده ایم.
گفتنی است که خود ابن جنید فهرستی از آثار خود را فراهم آورده و آن را براساس ابواب کتاب ها تنظیم کرده است.شیخ طوسی آن را طولانی دانسته و به جهت فقدان فایده، از عدم ذکر آن عذر خواسته است. کاش آن فهرست را ذکرمی کرد تا ما وضعیت برخی از کتاب ها و موضوع های مبهم را درمی یافتیم.
ما این فهرست را با توجه به ظاهر اسامی و قرائنی که علمای رجال و فهرست شناسان ذکر کرده اند، یاد می کنیم.
(الف) فقه
1- کتاب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه:
این کتاب درمیان کتاب های قدما کم نظیر بوده است و آن را بیست جلد بر آورد کرده اند که شامل ابواب فقه از طهارت تادیات بوده است. شیخ طوسی آن را کتابی بزرگ توصیف کرده که طبق شیوه فقها شماری از کتب فقه را در برداشته است(). شیوه ابن جنید دراین کتاب به این شرح است:
(1) کتاب فقه استدلالی است زیرا برای یک مساله دلایل فریقین مورد بررسی قرار گرفته است.
(2) تمام مسائل فرعی و اصول در آن آمده است.
(3) دیدگاه های سایر مذاهب فقهی در آن ارائه شده است.
(4) عبارات کتاب شفاف و مفاهیم و معانی آن پربار و دقیق بوده است.
این ویژگی ها از تعابیری که سید محمد بن معد موسوی با دستیابی به یکی از جلدهای کتاب و ستایش فراوان درباره آن به کار برده، قابل استفاده است.
علامه حلی (م 726 ق) درکتاب ایضاح می نویسد:
به خط سعید صفی الدین محمد بن معد موسوی برخوردم که چنین نگاشته بود:
یک جلد از این کتاب به دستم رسید، که از آغاز آن برگ هایی افتاده بود، درمحتواو مضمون آن به بررسی پرداختم ودریافتم که در میان امامیه کتابی نیکوتر، رساتر و دارای عباراتی زیبا و معانی دقیق تر از آن نگاشته نشده است. او در این کتاب تمام بحث های فرعی و اصول را آورده و اختلاف دیدگاه ها درمسائل را ذکر کرده و طرق استدلال امامیه و عامه را یاد کرده است. قدر و منزلت این کتاب زمانی شناخته می شود که در آن با دقت درنگریم و مفاهیم آن را استخراج وزمانی درخور درآن به اندیشه نشینیم، دراین صورت بهره ای عاید ما می شود که از سایر کتاب ها به چنگ نمی آید. محمد بن معد موسوی().
این کتاب جزء میراث گمشده ابن جنید است و از این عبارت به دست می آید که برخی از جلدهای آن تا سده هشتم هجری در دست بوده است و شاید بزرگی حجم کتاب باعث شده تا استنساخ کتاب دشوار آید و کمتر به دست فقهابرسد ازا ین رو از این کتاب کمتر نقل قول کرده اند.
چنان که این مدعا از عبارت پیش گفته سید مستفاد است، چرا که تنها کتاب نکاح به دست او رسید. حجم کتاب سبب شد مولف، آن را درکتاب المختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی تلخیص کند و فقها در نقل قول از ابن جنید، از آن استفاده کنند.
فصل های کتاب بدین شرح است:
کتاب الطهاره:
کتاب المسح علی الخفین
کتاب المیاه
کتاب الاوانی
کتاب الانجاء والاستطابه
کتاب الطهور
کتاب ما ینقض الطهور
کتاب ما ینجس البدن و الثوب
کتاب الغسل
کتاب التیمم
کتاب طهر الحائض
کتاب الصلاة:
کتاب الاوقات
کتاب الاذان والاقامه
کتاب لباس المصلی
کتاب استقبال القبله
کتاب احکام الصلاة
کتاب عدد الفرض والتطوع
کتاب اقامه الصلاة
کتاب الجمعه
کتاب السهو
کتاب قضاء الصلاة
کتاب صلاة السفر والسفینه
کتاب صلاة العیدین
کتاب صلاة الکسوف
کتاب صلاة الخوف
کتاب صلاة الاستسقاء
کتاب حکم تارک الصلاة
کتاب احتضار المیت وغسله
کتاب الاکفان
کتاب الجنائز
کتاب صلاة علی الجنائر
کتاب القبور والنیاحة
کتاب الزکاة والصدقه
کتاب تفرقة الصدقات
کتاب زکاة الفطرة
کتاب الصیام
کتاب زیادة الصلاة فی شهر رمضان
کتاب الاعتکاف
کتاب الحج
کتاب الاشربه
کتاب الماکل
کتاب الاطعمه
کتاب الذبائح
کتاب الصید
کتاب الاضاحی
کتاب القرعه التحیر او التخیر
کتاب النکاح ومایحل منه وما یحرم
کتاب الرضاع
کتاب الاولیاء
کتاب الصداق
کتاب خطبة النساء
کتاب عشرة النساء
کتاب العیب والتدلیس
کتاب نکاح اهل الذمة
کتاب الاستبراء
کتاب نفقات الازواج
کتاب احکام الطلاق
کتاب رجعة النساء
کتاب التخییر والنشوز
کتاب الایلاء
کتاب الخلع
کتاب الظهار
کتاب اللعان
کتاب عدة المطلقات
کتاب عدة الوفاة والسکنی والنفقة ومن احق بالولد
کتاب الایمان والنذور والکفارات
کتاب الایمان واخواتها وما یجری بین الناس منها
کتاب النذور
کتاب الکفارات
کتاب الوقف والحبس والصدقه
کتاب السکنی والعمری والطعمه
کتاب الهبات والنحکل
کتاب الوصایا
کتاب العتق، مفردا ومشترکا
کتاب التدبیر
کتاب المکاتب وجنایاته
کتاب الولاء
کتب البیوع وما یجری مجراها:
کتاب احکام البیوع
کتاب الشرائط فیها
کتاب الاثمان والارباح
کتاب الخیار والافتراق
کتاب العتق
کتاب العیوب
کتاب السلم
کتاب الربا والصرف
کتاب الشرکة والبضاعه
کتاب الاجارة
کتاب المزارعة والمساقاة
کتاب الغصب
کتاب الشفعه
کتاب الرهون او الرهن
کتاب اللقیط، والضوال والابق
کتاب الودیعه
کتاب العاریه
کتاب امهات الاولاد
کتاب الوکاله
کتاب الکفالة والحوالة والضمان.
کتاب الحدود:
کتاب احکام السرقة
کتاب حد الزنا
کتاب القذف
کتاب احکام المحاربین
کتاب المرتدین
کتاب الساحر والساحره
کتاب المشترک فی الحدود
کتاب الجنایات
کتاب القسامه
کتاب الدیات
کتاب العقل
کتاب جراح العمد
کتب السیر:
کتاب الجهاد للمشرکین
کتاب الانفال والغنائم
کتاب الاسری (الاسراء)
کتاب الامان
کتاب الهدنه
کتاب الجزیه
کتاب قتل اهل البغی
کتاب الفی ء
کتاب الخمس
کتاب السرایا والجنود
کتاب السبق والرمی
کتاب الشهادات
کتاب الصلح والمهایاة
کتاب التدلیس
کتاب الجحد
کتاب الدعاوی والبینات
کتاب دعاوی الولد والقافه
کتاب القرعه
کتاب الاقرار والانکار
کتاب القسمه
کتاب القضاء وآدابه (ادبه)
کتاب المواریث:
العول
العصبه
الرد
الصلب
الکلاله
ذووا الارحام
الوجوه المفرده
الولاء
میراث المعتق بعضه
میراث الزوجات
کتاب التعیش والتکسب
کتاب احکام الارش.
2- کتاب الاحمدی للفقه المحمدی یا المختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی:
نجاشی و علامه حلی که تصریح کرده این کتاب به دستش رسیده آن را به صورت اول و شیخ طوسی آن را به شکل دوم ضبط کرده است. دراین بین سید مرتضی آن را «الفقه الاحمدی»() نامیده و شاید از باب تسامح در تعبیر بوده است. به نظر ما عنوان دوم ترجیح دارد، زیرا اولا، ظاهرا شیخ طوسی از خود فهرستی که ابن جنید آن را نگاشته وتنظیم کرده نقل کرده است. ثانیا، سید بن طاووس و علامه حلی تصریح کرده اند که این کتاب تلخیص کتاب تهذیب است.
بنابراین عنوان المختصر با آن مناسب تر به نظر می رسد.
کتاب طبق بیان شیخ طوسی بدون استدلال است(). در حالی که اگر آراء او را در کتاب های مختلف علامه، سرائر، ذکری و سایر کتب فقها بنگریم در می یابیم که شامل فقه استدلالی بوده است.
از این که سید ابن طاووس (م 664 ق) از این کتاب در کتاب خود الاقبال نقل کرده()، برمی آید تا زمان وی وجود داشته و عبارت اقبال نشان می دهد که کتاب ابن جنید بیش از یک جلد بوده است زیرا او در بحث روزه از جلد نخست آن نقل قول کرده است. آنگاه کتاب تا دوران محقق (م 676 ق) و علامه حلی(م 726 ق) که از آن در معتبر ومختلف نقل قول کرده اند و شهید اول که در ذکری از آن نقل کرده است و شیخ حسن (م 101 ق) که در المعالم از آن نقل قول دارد() وجود داشته است. اما پس از این دوره دیگر خبری از کتاب در دست نیست.
علامه درباره کتاب می گوید:
از تالیفات این استاد بزرگ کتاب الاحمدی فی الفقه المحمدی که مختصر این کتاب یعنی تهذیب الشیعه است به دستم رسید، کتاب خوبی است و نشان از فضل و کمال این مرد و رسیدن به مرتبه والایی از فقه و باز اندیشی او دارد.من در کتاب مختلف الشیعه فی احکام الشریعه دیدگاه ها و برخی مخالفت های او را بازگو کرده ام().
3- کتاب الاستنفار
4- کتاب تبصرة العارف ونقد الزائف در فقه که در آن استدلال های شیعه و جواب مخالفان را آورده و از دوگانه گویی هایی که احیانا دراحکام رخ داده، پاسخ داده است().
5- کتاب رسالة البشارة والنذارة والاستنفار الی الجهاد. صحیح آن همان البداره یا البدار است، زیرا با مقصود او بیشترسازگاری دارد().
6- کتاب المسح علی الخفین. شاید همان باشد که در کتاب تهذیب بیان شد.
7- کتاب مناسک الحج.
8- کتاب مفرد فی النکاح.
9- کتاب اشکال جملة المواریث.
10- کتاب فرض المسح علی الرجلین.
11- کتاب زکاة العروض.
12- الحاسم للشنعة فی نکاح المتعه.
13- کتاب الانتصاف من ذوی الانحراف عن مذهب الاشراف فی مواریث الاخلاف.
14- مسالة فی وجوب الغسل علی المراة اذا انزلت ماؤها فی یقظة او نوم.
15- کتاب حدائق القدس، در احکامی که برای خود برگزیده بود.
16- کتاب الارتیاع فی تحریم الفقاع. به دست شیخ طوسی رسید و او در رساله تحریم فقاع از آن نقل کرده است().
17- کتاب الافصاح والایضاح للفرائض والمواریث().
18- او دارای حدود دو هزار مساله در دو هزار و پانصد برگ است که همه یا بخشی از آن در فقه است.
19- النصرة لاحکام العتره.
(ب) اصول فقه
1- الفسخ علی من اجاز النسخ لما تم نفعه وجمل شرعه.
2- اظهار ما ستره اهل العناد من الروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد.
3- کشف التمویه والالباس علی اغمار الشیعة فی امر القیاس.
4- المسائل المصریه. تنها شیخ مفید در المسائل السرویه از آن چنین یاد کرده است:
او آن را گرد آورده و برای مصریان نگاشته و روایات را درآن تبویب کرده و پنداشته که در معانی با هم اختلاف دارند وآنها را از مواردی دانسته که ائمه(ع) به رای عمل می کرده اند(). نجاشی در شرح حال شیخ مفید می گوید: اوکتابی دارد به نام: «النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرای» و کتابی دیگر به نام: «رسالة الجنیدی الی اهل مصر»().
(ج) کلام
1- کتاب التحریر والتقریر.
2- کتاب الالفة.
3- کتاب ازالة الران (در فهرست با عنوان: الداء است) عن قلوب الاخوان. شیخ افزوده است: «فی معنی کتاب الغیبة».
4- کتاب خلاص المبتدئین من حیرة المجادلین.
5- کتاب تنبیه الساهی بالعلم الالهی.
6- کتاب من شنع علی الشیعة فی امر القرآن، شاید در رد ادعای تحریف قرآن است.
7- کتاب قدس الطور وینبوع النور فی معنی الصلاة علی النبی(ص).
8- کتاب الظلامة لفاطمة(س).
9- کتاب الاسفار در رد مؤبده (یا در رد مرتدان است چنان که در فهرست ابن ندیم و معالم آمده است).
10- کتاب نقض ما نقضه الزجاجی النیشابوری علی الفضل بن شاذان.
شاید این کتاب ها نیز جزء تالیفات کلامی ایشان است:
11- کتاب نور الیقین و بصیرة العارفین. در فهرست شیخ است:
نوادر الیقین وتبصرة العارفین و در فهرست ابن ندیم می خوانیم: نور الیقین ونصرة العارفین.
12- کتاب الشهب المحرقة للابالیس المسترقه که درپاسخ ابوالقاسم بن بقال است.
13- کتاب الذخیرة لاهل البصره.
(د) علم نگارش
کتاب علم النجابة فی علم الکتابه.
(ه) لغت
- تفسح العرب فی لغاتها و اشاراتها الی مراداتها فی معنی ما الاشارات ای ما ینکره العوام و غیرهم من الاسلوب درفهرست ابن ندیم و معالم به جای ینکره، یکره و درمعالم به جای الاسلوب، الاسالیب ضبط شده است.
(و) فهارس
- فهرست کتاب هایش. به صورت باب باب تنظیم کرده و چنان که شیخ در فهرست گفته طولانی است. شیخ در مواردی از کتاب فهرست خود() و نیز نجاشی در رجال خود ذکر کرده اند که ابن جنید کتب گروهی از محدثان را گزارش کرده که نشانگر آگاهی ایشان به این فن است.
تالیفاتی که موضوع آنها مشخص نیست:
1- کتاب اللطیف
2- کتاب نثر طوبی
3- کتاب التراقی الی اعلی المراقی
4- کتاب الوعظ المشترط
5- کتاب کشف الاسرار
6- کتاب سبیل الفلاح (در فهرست: سبل الصلاح است) لاهل النجاح
7- جوابات معزالدوله
8- جوابات سبکتکین العجمی
9- الایناس بائمه الناس
10- کتاب استخراج المراد من مختلف الخطاب
11- مسائل کثیره.
12- حدیث الشیعه، شاید مربوط به حدیث باشد.
13- النوادر. تنها در معالم از آن یاد شده است. شاید این کتاب نیز درباره حدیث باشد.
14- الافهام لاصول الاحکام، مانند رسائل طبری است.
دیدگاه علمای شیعه درباره تالیفات ابن جنید
1- نجاشی درباره اش گفته است:
ابوعلی کاتب اسکافی در میان اصحاب ما شناخته شده، موثق، بلند مرتبه و دارای تالیفات بسیار است().
دراین عبارت بر وجاهت، وثاقت، عظمت قدر و کثرت تالیفات ابن جنید شهادت داده شده است. او پس از ذکر کتب وتالیفات ابن جنید می گوید:
از اساتید موثق خود شنیدیم که در باره اش می گویند: او قائل به قیاس است و همگی گفته اند که برای نقل تمام کتاب هاو تالیفات او اجازه دارند().
این گواهی نیز بسان گواهی پیشین دلالت بر جایگاه تالیفات ابن جنید در میان اصحاب و اساتید و اجازه نقل آنها برای طبقات بعدی دارد. از مجموع گفتار ایشان توثیق و مورد اعتماد بودن تمام تالیفات ابن جنید استفاده می شود.
2- شیخ طوسی شیوه ابن جنید را در تالیف چنین می ستاید:
ابوعلی، محمد بن احمد بن جنید برخوردار از حسن تالیف است، جز آن که قائل به قیاس بوده و بدین دلیل کتاب های او متروک و بدانها تکیه نشده است().
از گواهی شیخ مدح و ستایش کتب و شیوه ابن جنید در تالیف به دست می آید هرچند اعلام کرده که به کتاب های اوتکیه نمی شود. البته این عدم اعتماد از سوی همه قدما و نسبت به تمام کتاب وی نبوده است. چنان که عبارت پیشین نجاشی گواهی داد که اساتید او نسبت به کتب و تالیفات ابن جنید اجازه نقل داشتند به رغم آن که می دانستند او قائل به قیاس است.
بنابراین اعتقاد به قیاس، به وثاقت و ارزش تالیفات ابن جنید ضرری نداشته است بلکه نجاشی در آغاز کلام خود بروثاقت او تصریح کرده است و برای بیان اهتمام زیاد او نسبت به کتاب های ابن جنید تصریح کرده که در فهرست کتاب هایش مذاکره داشته است().
بلکه خود شیخ از جمله کسانی است که برکتاب ها و نقل ابن جنید اعتماد کرده چرا که در رجالش اظهار می دارد از او ازطریق گروهی که نام آنان را نمی برد، نقل می کند() و در رساله تحریم فقاع مطالبی را از او نقل کرده است و در آن ازرساله ابن جنید به الارتیاع فی تحریم الفقاع() نام برده است، بلکه در مقدمه الفهرست تصریح کرده که بسیاری ازمولفان شیعه و صاحبان اصول، پیرو مذاهب فاسدند، با این حال کتاب هایشان مورد اعتماد است.
پیش از شیخ طوسی استادش سید مرتضی از کتاب های ابن جنید نقل کرده و به آنها اعتماد کرده است چنان که درکتاب الانتصار و برخی دیگر از رساله هایش از آن نقل کرده است().
3- شیخ مفید در لابه لای گفتارش درباره عمل ابن جنید به قیاس گفته است:
به این دلیل گروهی از علمای ما، ابن جنید را طرد کرده و به تالیف و گفتارش اعتنایی نکرده اند().
این گفتار در اعتماد گروهی از علما به کتاب های ابن جنید و فروگذاشتن گروهی دیگر نسبت به آنها صراحت دارد.
شیخ مفید همچنین درکتاب المسائل السرویه گفته است:
اما کتب ابوعلی ابن جنید، او این کتاب ها را با احکامی که در آنها به ظن عمل کرده لبریز ساخته و طبق مذهب مخالفان،به قیاس باطل عمل کرده و روایات ائمه(ع) را با دیدگاه های شخصی خود در آمیخته است().
4- سخن پیشین ابن ادریس درباره ابن جنید که گفته بود:
او دارای تالیف بسیار است، و از بزرگان قدمای اصحاب و جزء پیشوایان تالیف وتصنیف است.
5- گفتار پیشین علامه حلی در ستایش از کتاب المختصر الاحمدی و این که این کتاب نیکوست و دلالت برفضل، کمال و مرتبه والای ابن جنید درفقه و خوش فکری او دارد. عبارتی از سید معد موسوی درخصوص کتاب التهذیب نقل کردنیز دال برمدعاست.
6- سید بحرالعلوم پس از تجلیل از ابن جنید می گوید:
درباره کتاب های ابن جنید اختلاف است، گروهی آنها را بی اعتبار و گروهی معتبر می دانند اما متاخران بسان شهیدین، سیوری، ابن فهد، صیمری، محقق کرکی و دیگران براعتبار آرای او و اعتماد به آنها در مسایل مورد اتفاق و اختلاف، اتفاق نظر دارند. در میان متاخران کسی را نیافتم که در اعتبار آرای ابن جنید درنگ کرده باشد جز صاحب کشف الرموزشاگرد محقق قول صواب معتبر بودن آرای ابن جنید است و اعتقاد او به حجیت قیاس و نظیر آن، بطلان کتاب ها وبی اعتباری تالیفات او رابه دنبال نمی آورد().
7- حاج شیخ عباس قمی درباره اش گفته است:
او دارای تالیفات نیکو است().
خلاصه و نتیجه بحث: از نقل دیدگاه های علما درباره اعتبار کتاب های ابن جنید به طور خلاصه این نکات به دست می آید:
اولا، به رغم اختلاف قدما در اعتبار تالیفات ابن جنید برخی از ایشان همچون سید مرتضی، نجاشی و اساتیدشان وابن ادریس و ظاهرا شیخ طوسی به آنها استناد کرده اند.
ثانیا، بیشتر متاخران کتاب های ابن جنید را قابل اعتماد و شایسته نقل دانسته اند.
ثالثا، منشا اعتماد نکردن به کتاب های ابن جنید عمل او به قیاس است. از این رو برخی، تالیفاتش را بی اعتبار دانسته وبرخی به رغم اعتراف به عمل ابن جنید به قیاس، به آنها استناد کرده اند گویا اعتقاد به حجیت قیاس از نظر آنان به وثاقت کتاب ها ضرری نداشته است.
چنان که عموم متاخران معتقدند همین نظر صحیح است، زیرا عمل به قیاس به فرض اثباتش که بررسی آن در بخش دوم مقاله خواهد آمد در برخی مسایل که نص خاصی در باره اش نرسیده، باعث بی اعتباری همه کتاب های ابن جنید نمی شود.
شاهد مدعا آن که برخی از قدما به شدت با عمل به اخبار آحاد مخالفت کرده، بطلان آن را بسان بطلان قیاس ازضروریات مسلم دینی دانسته بلکه برخی با استدلال آن را جزء محالات عقلی دانسته اند، چنان که از گفتار سیدمرتضی() و ابن ادریس هویدا است و ابن ادریس چنان برآن پای فشرده که گفته است: «آیا نابودی اسلام جز با آن محقق می شود؟!»() با این حال می بینیم آنان به کتاب های قائلان به حجیت خبر واحد همچون شیخ طوسی() و دیگران() استناد کرده اند.