چکیده
موضوع احکام شرعی گوناگونی همچون روزه، زمان معینی است و رؤیت هلال یا اموری مانند آن طریقی برای احراز موضوع است. از میان پدیده های نجومی، رؤیت هلال تنها طریق برای احراز پدیده تکوینی «رؤیت پذیری هلال» است، از این رو تنها این پدیده موضوع حکم شرعی خواهد بود. اما رؤیت پذیری با چشم مسلّح وغیر مسلّح به این دلیل که گاهی دارای نتایج متفاوت و مغایر هستند، هر دو نمی توانند موضوع حکم باشند. از سوی دیگر ممکن نیست فقط رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوع باشد. پس چاره ای نیست جز این که موضوع حکم شرعی را تنها «رؤیت پذیری با چشم غیر مسلّح » بدانیم. این نظر با مسلک عدم لزوم اشتراک آفاق نیز قابل جمع است، هر چند دیدگاه لزوم اشتراک آفاق به دلایل متعدد رجحان دارد.
ادله و شواهد مختلفی این نظر را تأیید می کند و دلایل مخالفان که برخی از آنها در مقاله «اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال» در همین شماره فصلنامه آمده است و بخشی از آن در پاسخ به مقاله دیگری از مؤلّف در این زمینه در شماره 40 39 فصلنامه می باشد، مخدوش است.
(1)
تردیدی نیست که موضوع حکم وجوب روزه «ماه رمضان» است، همچنان که هنگام وجوب وقوف برای حجاج، نهم «ماه ذی حجه» و زمان انجام احکام روز عید قربان دهم «ماه ذی حجه» است، و همین طور موضوع واجبات و مستحبات دیگری که بر عناوینی مثل شبهای قدر، عید فطر، شب و روز مبعث و عید غدیر مترتّب شده است. بدین معنی که واقعِ «ماه رمضان» و مانند آن، تمام موضوع حکم است نه «ماه رمضان» معلوم. بنابراین با تحقّق «ماه رمضان»، حکم وجوب روزه محقق می شود هر چند علم به آن پیدا نشود این موضوع علاوه بر روایات از قرآن مجید به خوبی استفاده می شود و کسی منکر آن نیست و یکی از ادلّه طریقیت رؤیت در روایات رؤیت هلال نیز همین نکته است.«1»
(2)
اکنون که معلوم شد موضوع حکم، «ماه رمضان» و مانند آن است، باید دید مقصود شارع از «ماه» چیست و در اصطلاح شارع «ماه» بر چه معنایی حمل می شود؟ در این که این «ماه»، قمری است نه شمسی، تردیدی نیست، ولی «ماه قمری » در اصطلاح منجّمان و عرف، چند اطلاق و معنی دارد:
1. «ماه وسطی یا زیجی»، که بر اساس آن اوّلین ماه سال قمری(محرّم) را سی روز و دومین را بیست و نه روز محاسبه می کنند. بر این مبنی همیشه ماه شعبان ناقص(29 روزه) و ماه رمضان تامّ(30 روزه) است. این تعبیر در اصطلاح منجّمان و کتب زیج است.
2. «ماه نجومی یا طبیعی» که عبارت است از سیر ماه از یک نقطه معین در فضا تا بازگشت به همان نقطه، که مدّت آن 27 روز و 7 ساعت و 33 دقیقه است.
3. «ماه اقترانی یا اصطلاحی یا حقیقی» که عبارت است از فاصله زمانی دو لحظه مقارنه متوالی نیّرین، که مدّت آن 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه و 3 ثالثه و 9 رابعه و 36 خامسه است.
4. «ماه هلالی عرفی یا شرعی» که با رؤیت هلال شروع و با رؤیت هلال ماه بعد خاتمه می یابد که گاهی 29 روز و گاهی 30 روز است و ممکن است چهار ماه متوالی30 روزه، و سه ماه متوالی 29 روزه باشد و بیش از این ممکن نیست.«2»
مسلّماً مراد از «شهر» در قرآن کریم و روایات شریفه، سه معنای اوّل نیست، بلکه معنای چهارم است؛ زیرا عرف مخاطب شارع مقدس از کلمه «شهر» همین معنی را می فهمیده و آن را بر همین معنی حمل می کرده است. توضیح این که معنای چهارم از مخترعات شرعی نیست بلکه عربِ زمان جاهلیت هم، «ماه» را از رؤیت هلال تا رؤیت هلال بعدی می دانسته اند. سخن برخی از بزرگان در این باره چنین است:
... فمستعملوا الشهر القمری بعضهم و هم الترک أخذوا مبدأه من اجتماع حقیقی، فالشهر عندهم من اجتماع حقیقی بین النیّرین إلی اجتماع حقیقی بعده، فإن وقع الاجتماع قبل نصف النهار فذلک الیوم هو أوّل الشهر، و إن کان بعده فالیوم الذی بعده... .
والمسلمون و أهل البادیة من الأعراب أخذوه من لیلة رؤیة الهلال إلی لیلتها؛ لأنّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلی الإدراک هو الهلال، فالاوضاع الأُخری من المقابلة والتربیع و غیر ذلک لایدرک إلاّ بحسب التخمین؛ فإنّ القمر یبقی علی النور التامّ قبل المقابلة و بعدها زماناً کثیراً، و کذلک غیره من الاوضاع، و أمّا وضعه منها عند وصوله فی تحت الشعاع و إن کان یشبه وضع الهلال فی ذلک لکنّه فی وضع الهلال یشبه الموجود بعد العدم و المولود الخارج من الظلم، فجعله مبدءاً أولی... .«3»
لاریب فی أنّ الناس قبل ظهور الاسلام کانوا قد بنوا أُمورهم علی نظام السنوات القمریة، وقد ادّعی أنّ غالب الأمم القدیمة کانوا کذلک و الأعراب فی الجاهلیّة بأجمعهم کانوا یتّخذون الشهور القمریة فی مواقیتهم.«4»
عنوان «الشهر» الذی أُنیط به الحکم بوجوب الصوم أمر عرفیّ و لیس من مستحدثات الشارع، و من الواضح أنّ الشهر عند العرف أمر واقعی، و لیس للرؤیة دخل فیه إلاّ بنحوالطریقیة المحضة.«5»
السنوات القمریة و شهورها لم تکن من مختصات الاسلام و مخترعاته، بل غالب الأقوام القدیمة کانوا یتّخذون السنوات القمریة و شهورها فی أُمورهم... و عرب الجاهلیة بأجمعهم کانوا یتّخذون الشهور القمریة فی مواقیتهم، و عند هذه الطوائف جمیعاً کان مبدأ الشهر القمری رؤیة الهلال... و ذلک لایکون إلاّ فی وقت غروب الشمس فی الیوم التاسع و العشرین أو الثلاثین، و بذلک یدخل الشهر اللاحق الذی مبدؤه أوّل دخول اللیل، و بهذه المناسبة یجعلون لیلة کلّ یوم اللیلة التی قبله لا اللیلة التی بعده.«6»
و مهمتر از همه اینها تصریح نابغه جهان اسلام، ابو ریحان بیرونی، بدین نکته در ال آثار الباقیة است:
... و کانوا فی الجاهلیة یستعملونها علی نحوما یستعمله أهل الإسلام، و کان یدور حجّهم فی الأزمنة الأربعة... و یبتدؤون بالشهر من رؤیة الهلال، و کذلک شرع فی الإسلام... . «7»
(3)
حال، اگر پذیرفتیم که «ماه» نزد عرف مخاطب شارع یعنی محدوده رؤیت پذیری هلال تا رؤیت پذیری هلال بعدی و به عبارت دیگر ملاک شروع ماه نزد عرف، رؤیت پذیری هلال هنگام غروب آفتاب یا اندکی قبل و بعد از آن است، که هیچ و گرنه چنانکه اثبات خواهد شد می گوییم ملاک شروع ماه به نظر شارع، رؤیت پذیری هلال هنگام غروب آفتاب است.«8»
یکی از بزرگان در این زمینه سخنی دارند که از چند جهت غریب و مخدوش است:
... أنّ أوّل الشهر و آخره من الأُمور التکوینیة، و لاوجه للتعبّد فی التکوینیّات.
أوّل الشهر بحسب البراهین القطعیة الهیئویة عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه فی الأُفق... و هذا من الأُمور التکوینیّة فی الحرکات الدوریّة للکرات. و الخروج عن تحت الشعاع و البروز فی الأُفق لایؤثّر فیه اختلاف الأُفق مطلقاً... . «9»
اوّلاً، چنان که گذشت «ماه» چهار معنی و اصطلاح دارد، و در هیچ یک از آنها اوّل ماه به معنای خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق، نیست تا ماه در کلام شارع را بر آن حمل کنیم.
ثانیاً، این که تعبّد در تکوینیات وجهی ندارد، درست نیست، زیرا:
مانعی ندارد که تعریف امور تکوینی را از بیان شارع استفاده کنیم، خصوصاً اگر این امور حقایق عرفی باشد که وضع و اعتبار عرفی در آنها یا در تعریف آنها دخالت داشته باشد. بسیاری از امور تکوینی، موضوع یا متعلق احکام شرعی واقع شده و شارع مقدس به تعریف و اندازه گیری آنها پرداخته است و مدار فقه بر همین تعاریف می چرخد.
نمونه این تعاریف شرعی را در اوزان و مقادیری از قبیل کرّ، رطل، درهم و دینار و در اوقاتی مانند وقت زوال، غروب، فجر، و در پدیده هایی مانند حیض و اوصاف و مدت و اقلّ و اکثر ایّام آن و سنّ یائسگی و نشانه های بلوغ در بسیاری از ابواب فقه می بینیم. هیچ فقیهی در استفاده از این تعاریف، به ادّعای این که پدیده های تکوینی است و تعبّد در آنها راه ندارد، اشکال نکرده است. کاربرد تعاریف شرعی امور تکوینی، نه تنها در فقه با هیچ اشکالی روبه رو نیست، بلکه بر عکس، این تعاریف شرعی مبنای عمل و ضابطه مند شدن و دقّت یافتن این مفاهیم حتی نزد عرف شده است.
برای تعاریف شرعی از امور تکوینی یکی از این دو محمل و دو تفسیر وجود دارد:
1. این تعاریف در صدد بیان تعریف شرعی خاص و متفاوت با تعریف تکوینی عرفی عام یا خاص از پدیده های طبیعی است؛ خواه الفاظ و اسمهایی که شرع در این معنی به کاربرده است به حدّ حقیقت شرعیه رسیده یانرسیده باشد. بنابراین، همان گونه که حیض تکوینی، تعریف خاصّ خود را در علم پزشکی دارد، حیض شرعی نیز تعریف شرعی خود را داراست.
2. تعریف های شرعی درصدد بیان ماهیت حقیقی و دقیق امور تکوینی عرفی است و از آنجا که این مفاهیم دقیق است و نظر سطحی عرفی گاه در آنها به خطا می رود، در شأن شارع است که این گونه مفاهیم تکوینی عرفی را هر گاه متعلق احکام شرعی و مورد نیاز مردم باشد، تبیین و فهم سطحی عرفی را تصحیح کند. در این صورت، بیان شرعی حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشیم موجب قطع به صحّت این تعریف می شود و اگر تعریف اهل فن بر خلاف آن باشد، یا خطاست یا حمل بر اصطلاح خاص می شود، چنان که در مورد تعریف ماه نجومی گذشت.
بنابراین، درست نیست که مفاد روایات مزبور در باره پدیده های تکوینی از قبیل مبدأ فجر و زوال و غروب یا مبدأ ماه قمری کنار گذاشته شود، به صِرف ادّعای این که این امور پدیده هایی تکوینی است و تعبّد در آنها راه ندارد و باید در آنها به اهل فن رجوع کرد. «10»
بنابراین، صِرف خروج قمر از تحت الشعاع، در اصطلاح شرع و اهل نجوم و عرف، مبدأ و نشانه حلول ماه نیست. بله، بعضی شروع ماه اقترانی یا حقیقی را که عبارت از فاصله زمانی دو لحظه مقارنه متوالی نیّرین است چنان که در بند دوم این مقاله گذشت لحظه اقتران می گرفته اند. البته این ربطی به اصطلاح شرع و عرف صدر اسلام ندارد. اکنون نیز در عربستان بر همین مبنی عمل می کنند بدین صورت که: اگر در روز بیست و نهم ماه قمری دو شرط وجود داشته باشد روز بعد اوّلین روز ماه جدید خواهد بود. این دو شرط عبارتند از: 1. مقارنه زمین مرکزی، قبل از غروب خورشید باشد؛ 2. غروب ماه بعد از غروب خورشید اتفاق بیفتد که البته این مبنی شرعی و مستند به رؤیت نیست و در آن احتمال شروع ماه قمری با هلال با سنّ کم تر از 12 ساعت، زیاد است؛ و از طرفی حتی با محاسبات نجومی، وجود چنین هلالهایی غیر ممکن است، چه رسد به رؤیت با چشم مسلّح. بنابراین به کار بردن کلمه «هلال» در این موارد صحیح نیست و مثلاً بهتر است گفته شود: «ماه با سنّ شش ساعت»، و نه «هلال شش ساعته»؛ چون هلال یعنی بازتاب نور خورشید از لبه ماه و این بازتاب در ماه با سنّ کمتر از هشت ساعت به علت پستی و بلندیها و عوارض سطحی ماه و سایه های کوههای آن روی نمی دهد. برای مثال، ما هرگز هلال هفت ساعته نداریم. «11»
(4)
رؤیت هلال به صِرف خروج ماه از تحت الشعاع امکان پذیر نیست و به عوامل و مشخّصه های گوناگونی بستگی دارد. در کشورهای مختلف برای پیش بینی رؤیت هلال ماههای قمری، روشهای گوناگونی به کار می گیرند. در هریک از این روشها، مجموعه ای از مشخّصه های خورشید و هلال در لحظه غروب خورشید روز 29 هر ماه به کار می رود. این مشخّصه ها در چهار قسمت به شرح ذیل قابل دسته بندی است:
1. مشخّصه های زمانی، شامل: لحظه مقارنه ماه و خورشید، لحظه غروب خورشید و لحظه غروب ماه.
2. مشخصه های قسمتی، شامل: قسمتهای ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف سمت بین ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، سمت ماه در لحظه غروب ماه.
3. مشخصه های حد دار، شامل: ارتفاع ماه در لحظه غروب خورشید، اختلاف زمان لحظه های غروب خورشید و ماه(مدّت مکث هلال بعد از لحظه غروب خورشید)، فاصله زاویه های ماه از خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف طولهای دایرة البروجی ماه در خورشید لحظه غروب خورشید، سن ماه در لحظه غروب خورشید (اختلاف زمان لحظه های غروب خورشید و مقارنه)، درصد سطح روشن ماه در لحظه غروب خورشید.
4. مشخصه های موقعیتی، شامل: عرض دایرة البروجی ماه در لحظه غروب خورشید، موقعیت ماه در مدار خود به دور زمین نسبت به لحظه های حضیض و اوج در لحظه غروب خورشید، موقعیت زمین در مدار خود به دور خورشید در لحظه غروب خورشید.
نقش و میزان تأثیر این مشخّصه ها در رؤیت پذیری هلال ماه و میزان وابستگی هریک از آنها به سایر مشخّصه ها متفاوت است و برای صدور حکم مطمئن و قطعی در باره رؤیت هلال وضع همه مشخّصه های یاد شده به طور دقیق ملحوظ واقع می شود.
می افزایم که لحظه پس از مقارنه، همان لحظه تولّد ماه نو است، و هر چه لحظه غروب خورشید یا لحظه اوّلین رؤیت هلال ماه، دیرتر از آن صورت بگیرد، آن هلال را در اصطلاح مسن تر می نامند و هر چه این مدت کمتر باشد، آن هلال را جوان تر به شمار می آورند. برخی از اهل فن، هلال ماههای با سنّ کمتر از 20، بین 20 تا 24 و بیشتر از 24 ساعت را به ترتیب: جوان، میان سن و مسنّ دسته بندی می کنند.
با توجه به تجربیات و گزارش دستاورد تلاش 127 ساله عدّه ای از اهل فن و شیفتگان شکار هلال، این نتایج به دست آمده است:
الف) رؤیت ناپذیری هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماه هایی که سنّ آن در لحظه غروب خورشید از 11 ساعت و 56 دقیقه کمتر است.
ب) رؤیت ناپذیری هلال با چشم غیر مسلّح در مورد هلال ماههایی که سنّ آن در لحظه غروب خورشید از 14 ساعت و 9 دقیقه کمتر است... .«12»
برای وضوح بیشتر مطلب، در اینجا سخن تعدادی از اهل فن را نقل می کنیم:
اگر سنّ ماه حداقل 8 ساعت نباشد، هلال قابل رؤیت تشکیل نمی شود و کمترین سنّ هلال برای رؤیت با چشم مسلّح در حدود 12 ساعت است. از طرفی در رصد هلال با چشم غیر مسلّح نیز نتایج رتبه دار جهانی برای کمیته سنّ هلال، در حدود 18 ساعت ثبت شده است. لذا... هلالهای با سنّ بالاتر از 18 ساعت به شرط نبودن موانعی همچون ابر یا آلودگی هوا با چشم عادی قابل رؤیت است.«13»
چنانچه ارتفاع ماه حدود 5/7 درجه، مکث آن حوالی 35 دقیقه، فاصله زاویه ای حدود 5/8 درجه(زمین مرکزی) عرض آن شمالی، و دیگر شرایط رصدی نیز مناسب باشد، به شرط برخورداری از هوای تمیز و افق باز، تازه این گونه هلال را با چشم مسلّح می توان مشاهده کرد. امّا اگر فاصله زاویه ای 5/9 درجه، ارتفاع ماه بیش از 9 درجه، مکث آن بالای 45 دقیقه، و سایر شرایط رصدی مساعد باشد، در صورت وجود هوای تمیز و بدون مانع، هلال با چشم غیر مسلّح قابل رؤیت خواهد بود.«14»
الگوی روشنایی ماه(یعنی مرئی بودن هلال) مستلزم محاسبات پیچیده ای در حوزه های مکانیک سماوی و روشهای جوّی و اختر فیزیکی است... اوّلین گام آن است که ابتدا معیار عدم رؤیت(نامرئی بودن) را به دست آوریم. پس از آن، دسترسی به معیار واقعی ساده تر خواهد بود.
پیشگویی مرئی بودن ماه نو بسیار مشکل است... هدف ما... این بود که میزان خطا در مشاهده ماه نو، با بهره مندی از روشهای جدید اختر فیزیکی... کاهش یابد.
روشهای متعددی برای پیشگویی اوّلین رؤیت هلال وجوددارد. از بیش از 5000 سال قبل به این طرف، تقریباً همه تمدنهای بشری از بابلی ها گرفته تا به امروز معیارهای متفاوتی را یافته و به کاربسته اند... .
آخرین مطالعاتی که دانشمندانی نظیر فادرینگهم و ماوندر«15»(1910م) دانژون«16»(1932 1936م)، بروئین«17»(1977م)، الیاس(1981 1989م)، مک نلی «18»،(1983م)، شِفِر«19»(1989 2000 م) و یا لوپ «20» در سده گذشته انجام داده اند، همگی کوششهایی برای یافتن پاسخ سؤال مذکور بود. «21»
(5)
در روایات بسیاری از شیعه و سنّی نشانه حلول ماه یا وجوب روزه وافطار، رؤیت هلال دانسته شده است از جمله:
سئل أبو عبداللّه(ع) عن الأهلّة، فقال: «هی أهلّة الشهور، فإذا رأیت الهلال فصم، و إذا رأیته فأفطر».
«صُم لرؤیة الهلال و أفطر لرؤیته».
«لیس علی أهل القبلة إلاّ الرؤیة، لیس علی المسلمین إلاّالرؤیة».
«صیام شهر رمضان فریضة، یصام للرؤیة و یفطر للرویة».
«صوموا لرؤیته، و أفطروا لرؤیته».
«لاتصم إلاّ للرؤیة»«22».
می دانیم که طبق بسیاری از ادله، «رؤیت» در این احادیث و مانند اینها طریقیت دارد نه موضوعیت. ادله طریقیت رؤیت را به تفصیل در رؤیت هلال نقل و درج کرده ام و دو باره به آن نمی پردازم. اکنون باید دید «ذوالطریق» چیست؟ یعنی پس از آنکه مسلّم شد رؤیت، موضوع حکم نیست که حکم دایر مدار آن باشد، سؤال این است که حکم دایر مدار چیست و چه چیزی واقعاً نشانه حلول ماه و موضوع حکم است؟
برخی گفته اند: رؤیت، طریق است برای خروج قمر از محاق و تحت الشعاع. بنابراین، خروج قمر از محاق و تحت الشعاع، موضوع واقعی است.
این سخن البته خطاست؛ زیرا:
اوّلاً، ادّعایی است بدون دلیل و اگر بنا باشد بدون دلیل سخن گفت، چه بسا کسی ادّعا کند که رؤیت برای لحظه مقارنه نیّرین یا لحظه پس از مقارنه یعنی لحظه تولّد هلال(به اصطلاح صحیح در تولد هلال، که خواهد آمد) طریق است.
ثانیاً، موضوع قراردادن «خروج قمر از محاق وتحت الشعاع» تالی فاسدی دارد که قابل التزام نیست، به بیان برخی از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلاً، و هو أمر وحدانی فی جمیع العالم، فربّما یخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من اللیل و ربّما بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات و هکذا، و ربّما یکون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات، أو فی وسط النهار وقت زوالها، فلا یمکن تعیینه و تقدیره بوجها من الوجوه... فلا بدّ و أن نلتزم بأنّ ثلث الیوم الثلاثین أو نصفه أو تلثیه و هکذا من شهر رمضان و الباقی من شوّال... .
فهل یمکن لأحدا أن یلتزم بهذه المحاذیر... ؟ فهذه الوجوه لم یلتزم أحد، بل لم یتّفوه بأنّ مبدأ الشهور القمریّة هو نفس الخروج عن تحت الشعاع، بل الجمیع متّفقون علی أنّ للرؤیة دخلاً فی ذلک. فجمیع الملل و الأقوام بانون علی الرؤیة؛ فإذا رأوه حکموا بانقضاء الشهر السابق و دخول اللاحق«23».
ثالثاً، لازمه اش نادیده گرفتن روایات مصرّحه به «رؤیت هلال» به عنوان نشانه شروع ماه است.
بنابراین صرف خروج ماه از تحت الشعاع که به دست آوردن آن یکی از ساده ترین محاسبات نجومی قدیم و جدید است موضوع شروع و ثبوت ماه جدید نیست و حتّی آیة اللّه خویی(رحمه اللّه) که شاید بیش از همه برای تثبیت مدّعای خود از آن استفاده کرده، در پاسخ به استفتایی فرموده است:
لا أثر للإطمئنان بتولّده، بل ولا الإطمئنان بقابلیّته للرؤیة، بل لابدّ من الرؤیة خارجاً.«24»
البته ذیل سخن ایشان، یعنی «ولا الاطمئنان... » پذیرفتنی نیست.
(6)
اکنون که معلوم شد نمی توان «رؤیت هلال» را در احادیث طریق برای صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، یا طریق برای مقارنه نیّرین یا تولّد هلال(یعنی لحظه پس از مقارنه) دانست، می گوییم: با توجه به تأکید روایات فراوان بر «رؤیت» حتّی به صورت حصر مانند «لاتصم إلاّ للرؤیة» یا «لیس علی أهل القبلة إلاّ الرؤیة» و عدم امکان نادیده گرفتن آنها، و از سوی دیگر موضوعیت نداشتن «رؤیت»، مقتضای رعایت این دو جهت آن است که بگوییم: «رؤیت هلال» در ادلّه طریق است برای «رؤیت پذیری هلال به هنگام غروب آفتاب»، «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «امکان رؤیت هلال» یا «رؤیت تقدیری نه فعلی». یعنی شارع مقدّس رؤیت پذیری هلال را به هنگام غروب خورشید یا اندکی قبل و بعد از آن ملاک و نشانه شروع ماه قمری و تحقق عنوان «ماه» و ترتّب آثار «ماه» قرار داده است، هر چند به سبب مانعی مانند ابر، هلال، رؤیت نشود یا اساساً کسی استهلال نکند.
با این بیان، هم طریقیت رؤیت محفوظ مانده، و هم آن همه تأکید بر رؤیت نادیده گرفته نشده است. توضیح این که: ذوالطریق ما «هلال که قابل رؤیت» است و حمل رؤیت بر طریقیت بیش از الغای موضوعیتِ رؤیت، موجب چیزی نمی شود و سبب نفی مرتبه مفروض در «مرئی» نیست. یعنی پس از قِران هنگامی که ماه در مدار خود به حدّی برسد که با وجود سایر شرایط، رؤیت هلال امکان پذیر باشد، این مرتبه هلال که از آن به «رؤیت پذیری» تعبیر می کنیم موضوع واقعی حکم و نشانه شروع «ماه» است.
این نکته در پاسخ آیة اللّه خویی به علامه تهرانی(رحمهمااللّه) به خوبی تبیین شده که نقل آن مناسب است:
حمل الرؤیة علی الطریقیّة المحضته لا یعنی أن یکون المیزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق بل هناک مطلب ثالث عرفی و مطابق أیضاً مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب، وهو أن یکون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال فی الأُفق مرتبة یمکن للعین المجرّدة رؤیته.
و هذا غیر أخذ الرؤیة أو العلم موضوعاً، بل الرؤیة لیست إلاّ طریقاً إلی إحراز هذه المرتبة فی تکوّن الهلال و ظهوره فی الأُفق.
و وجه عرفیة هذا المطلب و مطابقته مع المرتکزات واضح؛ حیث قلنا: إنّ الشهر بحسب المرتکزات العرفیة أمر واقعی علی حدّ الأُمور الواقعیة الأُخری التکوینیة، فلایناسب أن یکون للعلم و الجهل دخلُ فیه... .
فیتعیّن أن یکون المیزان عندهم ما ذکرناه من ظهور الهلال و تکوّنه و بلوغه مرتبة قابلة للرؤیة بالعین المجرّدة.
ووجه مطابقة هذا المطلب للروایات أنّ عنوان الرؤیة الوارد فیها و إن کان علی نحو الطریقیة المحضة، إلاّ أنّ ذا الطریق هوالهلال البالغ مرتبة قابلةً للرؤیة بالعین المجرّدة، لا مجرّد الخروج عن المحاق و لو لم یکن قابلاً للرؤیة. والحمل علی الطریقیة لایقتضی أکثر من إلغاء موضوعیة الرؤیة، لا المرتبة المفروضة فی المرئیّ کما هو واضح.
مضافاً إلی أنّ هذا هو مقتضی حمل الدلیل علی المیزان العرفی الارتکازیّ فی کیفیة تکوّن الشهر الهلالی، و قد عرفت أنّه یقتضی ذلک أیضاً. «25»
یکی از فقه پژوهان نیز در تبیین این نکته و دفع اشکال از آن نوشته است:
... أنّ المرئی کونه بحیث یری... موضوع الحکم، لا أنّ الرؤیة أخذت جزء الموضوع علی نحو الصفتیة [کذا، ظ: الوصفیة] أو الطریقیة، بل هی طریق محض عبّر به لبیان حصر الاعتماد علی الطریق الیقینی الحسّی، ولبیان أنّ ما هو موضوع الحکم هو تکوّن الهلال بحیث یری بالعین المجرّدة أی المنزلة التی یسمّی فیها هلالاً ویستهلّ به الناظران لا التکوّن الضعیف غیر المرئیّ بالباصرة، أی المنزلة القمریة السابقة.
فالنکتة الثانیة للتعبیر بالرؤیة عن الموضوع هو الکنایة و الإرشاد إلی حدّ درجة و منزلة القمر، التی هی موضوع الحکم.
فالإشکال بالتهافت علی ما فی التنقیح و المستند من أنّ الرؤیة و التبیّن أُخذا فی کلامه من جهة أنّهما طریق محض، والتزم من جهة أخری أنّ لهما موضوعیة... غفلة عن هذه النکتة، و هی أنّ الموضوع بحیث یری هو جزء الموضوع، أمّا نفس الرؤیة فهی طریق محض.«26»
(7)
اکنون که معلوم شد موضوع حکم، «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «رؤیت پذیری هلال» است، می افزایم که گاهی دوری ماه از لحظه اقتران به قدری است که فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است نه با چشم عادی، و هنگامی که فاصله اش از این مقدار بیشتر و وارد حدّ دیگری از مدار خود شد، با چشم عادی هم قابل رؤیت می شود. بنابراین، رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوعی است، و رؤیت پذیری با چشم عادی موضوعی دیگر، که با یکدیگر متباین اند؛ چون خود کره ماه، موضوع حکم نیست تا گفته شود در هر دو حالت یک چیز است، بلکه مثلاً دوری ماه از لحظه اقتران به اندازه ده درجه که فرضاً با چشم عادی قابل رؤیت است منزلی از منازل ماه، و دوری آن به اندازه شش درجه که فرضاً فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است، منزلی دیگر از منازل ماه است: «... والقمر نوراً و قدّره مَنازِلَ لِتَعلموا عَدَدَ السِنینَ و الحسابَ». «27»
اکنون این سؤال پیش می آید کدام یک از این دو موضوع و دو منزل ماه، موضوع حکمند؟ «رؤیت پذیری با چشم عادی» یا «رؤیت پذیری با چشم مسلّح » یا هردو؟ روشن است که نتیجه و اثر این دو موضوع هم متفاوت است، یعنی اگر اوّلی موضوع حکم باشد در بسیاری از آفاق و در بسیاری ازماه ها لازم می آید که ماه قمری قبلی 30 روزه و مثلاً شنبه روز اوّل ماه بعد باشد، و اگر دومی موضوع باشد، لازم می آید که ماه قمری قبلی 29 روزه و مثلاً جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
یکی از فقه پژوهان در تبیین این نکته سخنی دارند که نقل آن مناسب است:
... أنّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع لیس هو موضوع الحکم بشکل مطلق، بل ابتعاده عن الشمس بحیث یتکوّن و تشتدّ أشعّة انعکاسه بنحو یری علی سطح الأرض بالعین المجرّدة، کأن یبتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فضائیة، أمّا لو ابتعد عنها بأقلّ من هذا المقدار، فإنّه لایتمکّن من رؤیته بالعین المجرّدة، و إنّما یمکن رؤیته بالعین المسلّحة.
فالتردید فی المقام فیه تباین موضوعی، لا أنّ الموضوع واحد و الاختلاف منشؤه الطریق لهذا الموضوع، کما قد یتوهّم؛ إذ أنّ الموضوع لیس هو جرم القمر، و إلاّ فإنّه یمکن أن یرصد و یری القمر بالعین المسلّحة طوال دورانه حول الأرض، سؤ کان فی حالة المحاق أم فی غیرها.
و إنّما الموضوع هو منازل القمر... و منزلة القمر تختلف من حالة إلی أُخری؛ فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإنّ هذه منزلة، وفی هذه الحالة لایمکن أن یری بالعین المجرّدة، و إذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أخری... ، و فی هذه الحالة یمکن أن یری بالعین المجرّدة، فمن حیث الزمن یوجد فی المنازل اختلاف، و کذلک من حیث المسافة الفضائیه، فأیّ منزلة هی میقات و موضوع الحکم؟«28»
اکنون باید به این سؤال پاسخ داد که در واقع و مقام ثبوت حکم، کدام یک از این دو موضوع یعنی: «رؤیت پذیری با چشم عادی» و «رؤیت پذیری با چشم مسلّح » موضوع حکمند؟ روشن است که باید فقط یکی موضوع باشد. از سوی دیگر معتبر نبودن رؤیت با چشم عادی که بدیهی البطلان، و مخالف هم به آن معترف است پس باید رؤیت با چشم مسلّح معتبر نباشد؛ زیرا محال است در مقام ثبوت، موضوع یک حکم، دو چیز متباین، و اثر مترتب بر یکی با دیگری متضاد باشد. بدین معنی که اگر ثبوتاً «الف» موضوع حکم باشد لازمه و اثرش آن است که شنبه اوّل ماه است، و اگر «ب» موضوع باشد لازمه اش آن است که در همان فرض جمعه اوّل ماه است. در چنین موردی محال است که شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
این تالی فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما یعنی «رؤیت پذیری هلال» نیست، بلکه هر چه را که موضوع حکم بدانیم، ثبوتاً محال است که به گونه مانعة الخلوّ هم رؤیت با چشم عادی معتبر و طریق آن باشد، هم رؤیت با چشم مسلّح ؛ زیرا اثر مترتّب بر یکی متضاد و منافی اثر دیگری است؛ یعنی اگر رؤیت با چشم عادی معتبراست، لازمه اش آن است که شنبه اوّل ماه است نه جمعه، و اگر رؤیت با چشم مسلّح معتبر است لازمه اش آن است که جمعه روز اوّل ماه است نه شنبه. و چگونه معقول است که در مقام ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در یک افق هم جمعه واقعاً اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤیت با چشم عادی و بدون ابزار بدیهی البطلان است، به ناچار باید رؤیت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهراً به همین دلیل که رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوعی است متباین با رؤیت پذیری با چشم عادی، محقق اصولی، میرزای نایینی(م 1355ق) در پاسخ به استفتایی، رؤیت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشته اند:
لو فرض کون الهلال غیر قابل للرؤیة بالعیون القویّة فالظاهر أنّه لاعبرة بالرؤیة بمعونة ال آلات المکبّرة و المقرّبة الخارجة عن المتعارف و بعبارة أوضح: لو لم یتحقّق أوّل درجة البعد المتوقّف علیه رؤیة الهلال بالعیون القوّیة و کانت ال آلات المذکورة موجبة لرؤیتها مع عدم تحقّق ذلک المقدار من البعد، فالظاهر أنّه لاعبرة بمثل هذه الرؤیة.«29»
(8)
اختلاف در اعتبار رؤیت با چشم مسلّح اختصاصی به مسلک مشهور فقها یعنی لزوم اشتراک و اتّحاد آفاق ندارد، بلکه بر مبنای مرحوم آیة اللّه خویی وعدّه ای دیگر نیز مبتنی بر عدم لزوم اتّحاد آفاق ساری و جاری است و فرق مسأله این است که طبق مسلک مشهور، رؤیت پذیری هلال با چشم عادی به هنگام غروب آفتاب در اُفقی از آفاق فقط اثبات کننده حلول ماه نو در همان افق است، و طبق مبنای غیر مشهور، اثبات کننده حلول ماه در آن افق، و سایر آفاقی است که در بخشی از شب با آن افق مشترکند.
دراین مسأله می توان گفت که حق با مشهور است و مبنای مرحوم آیة اللّه خویی و عده ای دیگر، مخدوش و مبتلا به اشکالات و شبهات مختلفی است«30»و چون دو شبهه و اشکال آن، تقریباً اشکال بر اعتبار چشم مسلّح نیز به شمار می آید، آن دو اشکال را در اینجا نقل می کنم:
إنّ التمسّک بإطلاق الرؤیة یلزم منه إغراء المکلّفین لمدّة أکثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان فی بلدما، و خفؤه علی البلدان و علی النقاط الأُخری المتقدّمة فی الأُفق، إذ علی قول غیر المشهور یثبت بدایة الشهر للنصف المظلم من الکرة الأرضیة، کما إذا رُئی فی المغرب العربی، فإنّه یثبت للصین و أفغانستان ؛ لأنّهما تشترکان مع المغرب العربی فی لیل واحد، لکنّه خفی ذلک علی أهل تلک البلاد طیلة هذه القرون.
و بعبارة أُخری: فی الأعصار السابقة حیث کانت وسائل النقل بدائیة، و السفر شاقّ جدّاً، فإذا ثبتت الرؤیة فی بلد، کیف یمکن لأهالی بلد آخر یبتعد عن بلد الرؤیة بمسافة ألف کیلومتر مثلاً أن یستعملوا ذلک؟ فقوله علیه السلام: «صم للرویة و أفطر للرؤیة» ظاهر فی الأفق القریب القابل للنقل و الشیاع، أمّا الافق البعید فلا یمکن اطّلاع المخاطبین بها.
إن قلت: الثمرة تظهر فی قضاء الصیام بعد استعلام رؤیة الهلال فی بلد آخر.
قلت: إنّ قولهم علیهم السلام: «صم للرؤیة و أفطر للرؤیة» متکفّل لبیان الجهة و الوظیفة الأدائیة، و أجنبیّ عن الوظیفة القضائیة للمکلّف، فهو بلحاظ الوظیفة الأدائیة، ولیس متعرّضاً أصلاً للوظیفة القضائیة، فکیف لایلتفت إلیه طیلة عدّة قرون مع أنّه مورد للإبتلاء. وخلال هذا التاریخ الطویل تقع الرؤیة دائماً فی مکان دون آخر، فلو کان الأمر کذلک، لنبّه علیه الشارع، وإلاّ أوقعهم فی عهدة القضاء دائماً و أبداً.«31»
2. و ممّا ینبّهک و یسدّدک و یؤیّدک علی هذا المرام الذی بیّناه أنّه لم یُر من النبیّ(ص) و لا من الائمّة المعصومین(ع) فی طول القرون الثلاثة، الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مکّة و المدینة و الکوفة و بغداد و سرّمن رآه و طوس، مع إمکان دعوی العلم الإجمالی برؤیة الهلال فی بلاد المغرب قبل رؤیة أهل بلدهم بلیلة واحدة فی طول هذه المدّة أزید من ألف مرّة، وصل إلیهم الخبر بعد زمان أم لم یصل.
وذلک لأنّ العلم الإجمالی منجّز للتکلیف، فعلی عهدة کلّ أحد فی مدة عمره قضاء أیّام من الصیام حسب علمه إجمالاً برؤیة من تقدّمه من بلاد المغرب؛ وحیث لم یکن فی الروایات و التواریخ والسیر عین و لا أثر من الأمر بقضاء الصیام بالعلم الإجمالی، علمنا عدم وجود تکلیف برؤیة من تقدّمهم بالرؤیة.«32»
ورود اشکال اوّل بلکه اشکال دوم نیز در مسأله مورد بحث ما بدین بیان است که با توجه به این که رؤیت موضوعیت ندارد تا با عدم آن، حکم مترتّب نشود و ماه نو حلول نکند، اگر ثبوتاً رؤیت با چشم مسلّح معتبر باشد لازمه اش گمراه شدن مکلّفین از ناحیه شارع در مدت بیش از هزار سال است؛ یعنی در بیشتر یا بسیاری از ماهها، در بیشتر یا بسیاری از آفاق، ماه نو یک روز زودتر حلول می کرده و بر اثر عدم دسترسی مسلمانان به ابزار رؤیت، آنان به اشتباه افتاده اند و در هزاران ماه، شبهای قدر و عید فطر و عید قربان و عرفه و بسیاری از مناسبت های دیگر را یک روز دیرتر از وقت واقعی، دانسته اند، و علت آن هم چیزی جز این نیست که شارع بنابر فرض رؤیت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است.
آیا معقول است بگوییم مسلمانان در هزاران ماه، تکالیف مربوط به ماههای قمری را بر خلاف واقع ویک روز دیرتر انجام می داده اند؛ چون رؤیت با تلسکوپ هابل مثلاً معتبر است و مقصّر خود مسلمانانند که در بیش از هزار سال گذشته از آن استفاده نکرده اند!! وگرنه، ماه یک روز زودتر برایشان ثابت می شد، چون هابل قادر است چیزهایی را ببیند که روشنایی آنها 000/000/11/ نوری است که چشم انسان می بیند و فاصله ای را که با هابل می توان دید از حدّ دو میلیارد سال نوری می گذرد.«33» اساساً آیا ممکن است که شارع درمقام ثبوت رؤیت، رؤیت با هابل را که هنوز در دسترس مسلمانان نیست ملاک شروع ماه قرار دهد؟
(9)
بنده پیشتر نیز در عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح مقاله ای نوشته ام که در مجله فقه اهل بیت(ع)(شماره 39 40) چاپ شده است. این نوشته و آن مقاله مکمّل یکدیگرند و چون پاره ای از قسمتهای مقاله پیشین برای برخی روشن و گویا نبوده است به توضیح بیشتر مدّعی در این مقاله پرداختم و از آنجا که در برخی نقدها، ادلّه آن مقاله به طور کامل نقل نشده است برای داوری و اظهار نظر باید به خود آن رجوع کرد و اگر در مقاله حاضر ابهامی باشد مراجعه به مقاله پیشین برای رفع آن مفید خواهد بود.
علاوه بر ادلّه ای که ذکرشد مؤیّداتی هم می توان برای این مدّعی بیان کرد، از جمله، سخنی که در پاسخ مرحوم آیة اللّه خویی به آیه اللّه حسینی تهرانی(ره) آمده است، و چون ممکن است از برخی جهات قابل خدشه باشد از آن به عنوان مؤیّد یاد می کنیم:
نعم، لابدّ أن یکون وجود الهلال علی نحو یمکن رؤیته بطریق عادی، فلا تکفی الرؤیة بالعین الحادّة جدّاً أو بعین مسلّحة بالمکبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدیة علی دون تلک المرتبة؛ لاستفادة تلک الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبیراً عن حدّ ما ینبغی من صفة وجوده.«34»
(10)
آنچه تاکنون ذکر شد برای تثبیت مدّعی یعنی عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح بود؛ ولی باید دلیل مخالف، یعنی قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعی تثبیت گردد و چون یکی از فضلای معزّز حوزه(دام عزّه) برای اعتبار آن تلاش زیادی کرده و آنچه را قابل ذکر است در مقاله ای با عنوان «اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال» مرقوم فرموده اند، که به شکل رساله ای مستقل و نیز در همین شماره مجله منتشر شده است، به نقد ادلّه و مؤیّدات ایشان برای اعتبار، اکتفا می کنم و شبهاتی را که بر مقاله پیشین بنده وارد کرده اند پاسخ می دهم:
یک)
یکی از ادله معظّمء له(دام توفیقه) تمسّک به اطلاق «رؤیت» است. بنابراین، رویت شامل رؤیت با چشم مسلّح نیز می شود. «35»
پاسخ: اگر اطلاق ثبوتاً محال باشد مجالی برای تمسّک به آن نیست و در مسأله ما اطلاق محال است؛ زیرا: با توجه به این که «شهر» واقع معیّنی دارد و رؤیت و عدم رؤیت، واقع «شهر» را تغییر نمی دهد و معنای طریقیت رؤیت نیز همین است ؛ و از سوی دیگر، شارع استفاده از ابزار و تلسکوپ را برای رؤیت واجب و الزامی نکرده است، بلکه اگر کسی به دلخواه خود از آن استفاده و هلال را رؤیت کرد، حلول ماه نو برایش ثابت می شود چنان که مدّعای قائل به اعتبار است حال اگر مکلف از ابزار استفاده نکرد و مثلاً غروب جمعه با چشم عادی هلال را ندید، در نتیجه روز شنبه برایش اوّل ماه نخواهد بود. در حالی که اگر با تلسکوپ استهلال می کرد غروب جمعه، هلال را می دید و در نتیجه شنبه برایش اوّل ماه بود، در چنین فرضی قائل به اعتبار چشم مسلّح چه می گوید؟ اگر بگوید: «چون غروب جمعه، هلال قابلیت رؤیت با ابزار را داشته است، پس «ثبوتاً و واقعاً شنبه اول ماه بوده است». می گوییم: لازمه این سخن، عدم اعتبار رؤیت با چشم عادی است که البته بدیهی البطلان است. و اگر بگوید: «در مقام ثبوت روز شنبه اوّل ماه نبوده است، چون وی غروب جمعه، هلال را با چشم عادی ندیده است»، مدّعای مخالف اعتبار ثابت می شود. و چنانچه بگوید: «اگر غروب جمعه با ابزار استهلال می کرد، واقعاً و ثبوتاً شنبه اوّل ماه بود، و چون با ابزار استهلال نکرده در نتیجه هلال را ندیده است پس شنبه اوّل ماه نیست. پاسخ می دهیم: لازمه این سخن، موضوعیت داشتن رؤیت، و عدم واقع معیّن برای «شهر»، است، که البته قابل پذیرش نیست؛ زیرا مسلّماً و به اعتراف مخالف نیز رؤیت طریقیت دارد نه موضوعیت.
دو)
چنانچه شارع مقدس در این امر مهم، رؤیت غیر مسلّح را معتبر می دانست، لازم بود با بیانی روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم معمولی را ذکر می فرمود. به عبارت دیگر، نمی توان گفت شارع در امری که مورد ابتلای مسلمانان در هر سال و بلکه در هر ماه است، به مجرّد انصراف اکتفا کند(همین شماره، ص199).
پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عکس این سخن را بر مستدل وارد می کند و می گوید: اگر شارع مقدس، رؤیت با چشم مسلّح را معتبرمی دانست، لازم بود با بیانی روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم مسلّح را ذکر می فرمود. به عبارت دیگر، نمی توان گفت: شارع در چنین امر مهمی به مجرّد اطلاق(رؤیت) اکتفا کرده است.
سه)
اگر کسی خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمری بداند، آیا در مقابل او می توان گفت: «این رأی و نظریه با مقام تحدید سازگاری ندارد؟» اگر بگوید: «روایات رؤیت، طریق است برای خروج از محاق نه امکان رؤیت با چشم عادی» چگونه جواب می دهید؟(همین شماره، ص202)
پاسخ: این ادعایی است بی دلیل و بسیار بی ربط، و درست به همین دلیل احدی از فقها خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمری شرعی نمی داند، و هیچ کس ادعا نکرده است که رؤیت طریق برای خروج ماه از محاق است، و اگر به فرض، کسی چنین ادّعا کند سخنش باطل و بی اساس است.
چهار)
اگر بگوییم: «رؤیت طریق است برای ماه در صورتی که از محاق خارج شده و با چشم معمولی امکان رؤیت داشته باشد» این هم دور است و هم عین مدّعی.(همین شماره، ص202)
پاسخ: البته بنده چنین سخنی نگفته ام. مدّعای بنده این است که رؤیت طریق است برای «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «رؤیت پذیری هلال» و رؤیت پذیری با چشم عادی یک موضوع است، و رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوعی دیگر، و ذوالطریق نمی تواند هر دو موضوع، یا فقط رؤیت پذیری با چشم مسلّح باشد به برهان و بیانی که در بند 7 این مقاله گذشت پس ذو الطریق «رؤیت پذیری با چشم عادی» خواهدبود.
پنج)
چون ملاک «هلال»، و رؤیت نسبت به آن طریق است، ملاک شروع ماه قمری و وجوب صیام، یقین به «هلال» است، و «هلال» یک امر واقعی است که به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابر این، دیدن با اسباب و آلات نیز کفایت می کند.(همین شماره، ص203)
پاسخ: روشن است که مقصود مستدلّ، موضوعیت «هلال» در لحظات اوّلیه شکل گیری آن است و گرنه «هلال» شب دوم ملاک شروع ماه نیست. اکنون می پرسیم: هلالی که ملاک شروع ماه است آیا هلالی است که با چشم عادی قابل رؤیت است یا مسلّح یا اعم از آن؟ یعنی حتی اگر هلال با چشم مسلّح نیز قابل رؤیت نباشد باز هم ملاک شروع ماه و موضوع حکم است؟ اگر قسم دوم را اختیار کنید، می گوییم: اساساً هلال یعنی نور قابل رؤیت، و اگر هلال حتی با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعی قابل رؤیت نباشد، اصلاً هلال نیست،«36» نه این که هلال است اما دیده نمی شود و «هلال غیر قابل رؤیت حتی با چشم مسلّح و بدون موانع» فقط یک مفهوم است و مصداق ندارد. پس حتماً باید شق اوّل را پذیرفت، یعنی بگوییم: هلالی که ملاک شروع ماه است هلالی است که یا با چشم عادی یا با چشم مسلّح قابل رؤیت باشد. اکنون می گوییم: «قابلیت رؤیت با چشم عادی» موضوعی و منزلی از منازل ما، و «قابلیت رؤیت با چشم مسلّح » موضوع و منزل دیگری از منازل ماه است، و ذوالطریق و ملاک شروع ماه ثبوتاً نمی تواند هر دو، یا فقط «قابلیت رؤیت با چشم مسلّح » باشد به برهانی که در بند 7 این مقاله گذشت به ناچار «قابلیت رؤیت با چشم عادی» ذوالطریق و موضوع حکم و ملاک شروع ماه خواهد بود.
شش)
از نظر عرف، یک حدّ معیّن را حدّ ترخّص می گویند... امّا در اینجا یک تحدید واقعی وجود دارد، یعنی ماه یک شروع و ختم و پایانی در هر 29 یا 30 روز دارد که یک امر تکوینی است و عنوان عرفی ندارد. به عبارت دیگر، در حدّ ترخّص حدّ یک عنوان عرفی دارد، اما در مسأله مورد بحث، ماه و هلال یک عنوان واقعی است.(همین شماره، ص202)
پاسخ: این که بگوییم: «ماه عنوان عرفی ندارد» نادرست است. ماه هم یک امر تکوینی است و هم عنوان عرفی دارد چنان که در ابتدای این نوشته گذشت مگر امر تکوینی نمی تواند عنوان عرفی داشته باشد؟ ثانیاً، همان طور که ماه، امری تکوینی و عنوانی واقعی یعنی مقدار مشخصی از زمان(29 یا 30 روز) است، حدّ ترخص هم امری تکوینی و عنوانی واقعی، یعنی مقداری از مسافت(مثلاً سه کیلومتر) است. بله، ممکن است گفته شود که مثلاً به مجموع این سه کیلومتر حدّ ترخّص نمی گویند، بلکه به مبدأ آن گفته می شود، ولی این منافاتی با آنچه گفتیم ندارد، و همان طور که شارع برای شروع ماه معیاری قرار داده است برای حدّ ترخّص نیز ملاکی بیان کرده است.
هفت)
حدّ ترخّص از اموری نیست که به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود، بلکه یک امر عرفی است... و خود دورشدن بهترین قرینه است بر این که یک حدّ معین واقعی برای آن وجود دارد.(همین شماره، ص204)
پاسخ: مگر قرار است «شهر» به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود؟! ماه هم در مقام ثبوت مانند حدّ ترخّص، حدّ معین واقعی دارد و به اختلاف اشخاص، مختلف نمی شود.
هشت)
اشکال چهارم: لازمه معتبر بودن چشم مسلّح آن است که شارع مقدس بیش از هزار سال مردم را به اشتباه انداخته باشد... .
پاسخ: اوّلاً، این اشکال در صورتی وارد است که شارع مردم را از استفاده این آلات منع کرده باشد، در حالی که چنین منعی وجود نداشته است.
ثانیاً، این اشکال در صورتی وارد است که رؤیت با چشم مسلّح تعیّن داشته و ملاک حقیقی باشد، در حالی که قائلین به اعتبار، به نحو مانعة الخلوّ این نظریه را دارند.(همین شماره، ص205)
پاسخ: اوّلاً این اشکال در صورتی وارد است که این ابزار در اختیار مردم نباشد که چنین است، یعنی بیش از هزار سال در اختیار مردم نبوده است و شارع رؤیت با آن را ملاک شروع ماه بداند.
ثانیاً، همان طور که پیشتر گذشت، اشکال بر اعتبار چشم مسلّح بر هر دو فرض وارد است: هم اعتبار به نحو تعیّن، هم به نحو مانعة الخلوّ.
نُه)
از نظر واقعی و تکوینی دو حالت مهم برای ماه وجوددارد:
الف) مقارنه: زمانی است که ماه در تحت الشعاع خورشید قرار می گیرد و به هیچ وجه با چشم معمولی قابل رؤیت نیست.
ب) ولادت، زمانی است که ماه از محاق و تحت الشعاع خارج می شود و ماه نو و جدید آغاز می گردد و در لغت و عرف از آن به هلال تعبیر می کنند، به عبارت دیگر، اوّلین زمان ولادت، همان اوّلین زمان از هلال خواهد بود.(همین شماره، ص177)
پاسخ: در این عبارت هم مقارنه و هم ولادت اشتباه معنی شده است. «لحظه مقارنه ماه و خورشید، زمانی است که طولهای دایرة البروجی ماه و خورشید با هم مساوی شوند»«37». بنابراین مقارنه فقط یک لحظه است در حالی که زمان تحت الشعاع ساعتها به طول می انجامد از همین رو در محاسبات نجومی لحظه مقارنه را با ثانیه هم مشخص می کنند، مثلاً در گزارش وضع رؤیت هلال شوال 1423 در شامگاه 13 آذر 1381ش می خوانیم:
الف) لحظه مقارنه ماه و خورشید: ساعت 11 و 4 دقیقه و 11 ثانیه 13 آذر.
ب) دیرترین لحظه غروب خورشید در سراسر نقاط ایران، ساعت 17 و 18 دقیقه و 38 ثانیه در نفت شهر.
ج) سنّ هلال در لحظه غروب خورشید، در نفت شهر، 6 ساعت و 14 دقیقه و 19 ثانیه. «38»
ولادت هلال همچنان که از این گزارش مشهود است به اتفاق اهل فن همان لحظه پس از لحظه مقارنه است و به تسامح، همان لحظه مقارنه را لحظه ولادت هلال می دانند و سنّ هلال را بر اساس آن محاسبه می کنند، چنان که از مباحث سابق نیز معلوم شد و اهل فنّ تصریح کرده اند که: «لحظه مقارنه، به تعبیری همان لحظه تولّد ماه نو است». «39»
بنابراین، نویسنده محترم ولادت هلال را در معنایی غیر آنچه متّفقُ علیه بین اهل فن است به کار برده اند و مقصودشان از ولادت، همان «تشکیل و تحقق هلال» است که برخی از غیر اهل فن از آن به «ولادت شرعی هلال» تعبیر کرده اند. بنابراین از این پس، ما تعبیر «ولادت هلال» را در مقاله ایشان بر معنای تشکیل و تحقّق هلال، حمل می کنیم. پاره ای از مسامحات دیگر در عبارت مذکور هست که پس از این، روشن خواهد شد.
ده)
ظاهر آن است که به مجرّد ولادت هلال، ماه آغازمی شود.
در شب اوّل که ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق می کند، هر چند که مردم آن را ندیده باشند.(همین شماره، ص177 178)
پاسخ: از این عبارت به ضمیمه عبارت قبل معلوم می شود که نویسنده معتقدند به صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، هلال تشکیل می شود و تحقق می یابد. هر چند برخی چنین گفته اند، ولی به نظر اهل فن، به صرف خروج از تحت الشعاع هلال تشکیل نمی شود، و چنانچه پیشتر گذشت، اساساً هلالِ غیر قابل رؤیت حتی با چشم مسلّح بدون هیچ مانعی، هلال نیست، چون هلال به معنای نور قابل رؤیت ماه است.
یازده)
برخی از بزرگان مانند مرحوم محقق خویی در تعریف هلال، علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرموده اند: «باید مقداری هم از خورشید فاصله گرفته به گونه ای که قابلیت رؤیت هر چند در برخی از مناطق را داشته باشد». به نظر ما اضافه نمودن چنین قیدی به تعریف هلال، وجهی ندارد.(همین شماره، ص180)
پاسخ: بدون چنین قیدی اصلاً هلالی وجود نخواهد داشت؛ زیرا، چنان که گذشت، هلال یعنی نور قابل رؤیت.
دوازده)
یکی از شواهد و مؤیّدات این مطلب که رؤیت برای تعیین به حصول هلال، طریق است، آن است که در برخی از روایات وارد شده است که اگر در صبح در طرف مشرق استهلال شود و ماه دیده نشود، شام آن روز هلال جدید است، اعمّ از این که دیده شود یا دیده نشود... : عن داود الرقّی عن أبی عبداللّه(ع)، قال: «إذا طلب الهلال فی المشرق غدوةً فلم یر، فهو هاهنا هلال جدید، رئی أم لم یری».
گرچه مؤلّف وسائل الشیعه این روایت را بر غالب یا تقیّه حمل نموده است، امّا به نظر می رسد که چون موافق با برخی از روایات دیگر است، دلیلی بر حمل آن بر تقیّه وجود ندارد.(همین شماره، ص187)
پاسخ: اوّلاً، هیچ فقیهی طبق مضمون ظاهر این حدیث فتوا نداده، و ندیدن هلال صبحگاهی را در روزی نشانه حلول ماه نو در فردای آن روز ندانسته است؛ چون بر خلاف مسلّمات علمی است. ثانیاً، روایت داوود رقّی سنداً ضعیف است.
علامه شعرانی(رحمه اللّه) در توضیح این حدیث نوشته اند:
... أمّا حدیث داود الرقّی فلا یقول بمضمونه فی إثبات الهلال أحد؛ لأّن حاصل معناه أنّ الهلال فی أواخر الشهریری غدوةً قبل طلوع الشمس فی جانب المشرق إلی المحاق، فإذا کان المحاق و استتر تحت شعاع الشمس لم یر القمر قبل طلوع الشمس. و مضمون الحدیث أنّه لا بدّ أن یظهر فی ذلک الیوم بعینه عند الغروب، و هذا غیر موافق للتجربة ولاالحساب؛ و ذلک لأنّ القمر یستتر ولایری إذا کان بینه و بین الشمس إحدی عشرة درجة تقریباً فما دون، فإذا کان قبل طلوع الشمس بأحدی عشرة درجة لایری البتّة قبل الطلوع، و إذا ظهر عند غروب الشمس لزم أن یصیر القمر متقدماً علی الشمس بأکثر من إحدی عشرة درجة، فیکون سیر القمر فی یوم واحد أکثر من عشرین درجة، أعنی ثلثی برج. و هذا ممّا لایمکن أبداً، بل أنکر الشهید(رحمه اللّه) و سائر الفقهاء أن یکون خفاء القمر لیلتین مستلزماً لظهور الهلال فی اللیلة الثالثة... .«40»
ثالثاً، روایت دیگری موافق آن وجود ندارد، و حتی در بین اهل سنت نیز کسی قائل به این امر نیست، واز این رو حمل آن بر تقیه بی وجه است.
سیزده)
یکی از ادله اعتبار چشم مسلّح:
شمول اطلاق لفظ «أهلّة» در آیه شریفؤ(یسألونک عن الأهلِّة، قُل هیَ مواقیت للناس) بر هلالی که مردم با چشم معمولی نمی بینند، امّا با وسایل و ابزار امکان رؤیت دارد.(همین شماره، ص182)
پاسخ: آیا هلالی که در طول بیش از هزار سال مردم آن را نمی دیده اند میقات قرار داده شده است؟ و آیا در باره هلالی که مردم نمی دیدند از پیامبر خدا(ص) سؤال می کردند؟ اساساً برخی اطلاق اهلّه را در آیه رد کرده اند، خصوصاً اگر آن را به معنای «شهور» بگیریم. «41»
چهارده)
از شواهد و مؤیّدات این نظریه [اعتبار چشم مسلّح ] آن است که اگر هلال در شب اول قابل رؤیت با چشم معمولی نباشد، امّا با تلسکوپ رؤیت شود، در صورتی که فردای آن شب را اوّل ماه ندانیم و بخواهیم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانیم، چنانچه این ماه در انتها بیست و هشت روز شود، طبق برخی از روایات و فتوای همه فقها لازم است یک روز صیام را قضا نماییم. این کشف می کند که در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولی دیده نشده است، امّا عنوان روز اوّل را دارد. این مطلب شاهد بسیار خوبی است که دیدن با چشم معمولی موضوعیت ندارد...(همین شماره، ص182)
پاسخ: این سخن را قبل از معظّمء له(دام عزّه و توفیقه) برخی از اعلام نیز گفته اند.«42» امّا فرض محض است و چنین موضوعی اتفاق نمی افتد، و بر فرض وقوع، کشف می کنیم که در شب اول ماه، هلال با چشم معمولی قابل رؤیت بوده است، ولی کسی آن را ندیده است، و همان طور که «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود»، عدم الرؤیة هم لا یدلّ علی عدم القابلیة للرؤیة.
پانزده)
صاحب جواهر(قدّس سرّه) از شیخ بهایی(رحمه اللّه) در لوامع نقل می کند: لازم است کلام را بر متعارف در زمان پیامبر(ص) حمل نمود؛ سپس استدلال می کند: «لأنّ أحکا مهم متلّقاة منه».(همین شماره، ص188 189)
اشکال: شیخ بهایی کتاب لوامع ندارد و صاحب جواهر هم لوامع را به وی نسبت نداده بلکه نوشته است:
بل فی اللوامع کما عن البهائی : إیجاب حمل کلامهم علی المتعارف فی زمن النبیّ(ص)، و إن لم یکن کذلک فی زمانهم ؛ لأنّ أحکامهم متّلقاة منه. «43»
و مقصود صاحب جواهر، کتاب لوامع از مولی محمد مهدی نراقی(رحمه اللّه) صاحب جامع السعادات است که هنوز چاپ نشده، و این سخن در برگه 77 نسخه خطی آن(به شماره 7272 کتابخانه آیة اللّه مرعشی) آمده است.
شیخ بهایی هم در کتاب الحبل المتین(ج2، ص180) او هست و صاحب مفتاح الکرامة(ج1، ص160) از وی نقل کرده است و از این رو صاحب جواهر تعبیر می کند: «کما عن البهائی».
شانزده)
علاوه بر این دو شاهد، می توان ادلّه این گروه [قائلین به اعتبار رؤیت با چشم مسلّح ] را در سه دلیل زیر و یک مؤیّد خلاصه نمود:
1. جریان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤیت و عدم وجود [کذا] قرینه بر انصراف.
2. استناد حقیقی رؤیت به کسی که با ابزار و وسایل، آن را انجام می دهد.
3. شمول اطلاق لفظ «أهلّه... » بر هلالی که مردم با چشم معمولی نمی بینند، امّا با وسایل و ابزار، امکان رؤیت دارد.(همین شماره، ص182)
پاسخ: در باره اطلاق لفظ «أهلّه» و مؤیّد مورد اشاره نویسنده معزّز پیش از این بحث شد. نیز گفتیم اطلاق رؤیت در مسأله محل بحث ما ممنوع و مردود است. امّا دلیل دوم نویسنده، یعنی «استناد حقیقی رؤیت، الخ» که در جای دیگری از مقاله بدین عبارت بیان فرموده اند:
هفده)
آنچه از نظر صناعی لازم است، صدق و استناد رؤیت به بیننده می باشد، و به طور قطع می توان رؤیت را به کسی که با تلسکوپ می بیند، استناد داد و این استناد حقیقی است. به عبارت دیگر، صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار، محرز و مسلّم است.(همین شماره، ص181)
پاسخ: درست است که «صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار محرز و مسلّم است» امّا این دلیل مستقلی در قبال دلیل اوّل، یعنی اصالة الإطلاق نیست، بلکه مانند مقدّمه ای بر آن است؛ زیرا پس از احراز صدق لغوی و عرفی رؤیت، بر رؤیت با ابزار، این بحث پیش می آید که آیا این رؤیت، مشمول «صم للرؤیة» هست یا نه؟ یعنی آیا «صم للرؤیة» اطلاق دارد تا شامل این فرد محرز و مسلّم رؤیت بشود یا نه؟ و اگر صدق «رؤیت» عرفی و لغوی بر رؤیت با ابزار، مشکوک باشد، نوبت به بحث از اصالة الإطلاق نمی رسد.
بحث از دو شاهد مورد نظر نویسنده در اشکال بعدی مطرح می شود، ولی این دو شاهد هم، شاهد مستقلی نیستند، بلکه شاهد دلیل دوم یعنی استناد حقیقی رؤیت به رؤیت با ابزار است و چیزی ماورای آن نیست تا گفته شود «علاوه بر این دو شاهد، می توان... ».
هجده)
شاهد روشن بر این مطلب آن است که... در خوردن گوشت ماهی، وجود فلس درماهی الزامی است و بر حسب روایات و فتاوا، ملاک حلّیت وجود فلس است. حال، این سخن به میان می آید که اگر فلس یک نوع ماهی با چشم معمولی دیده نشود، امّا به وسیله دوربین [کذا] بتوان آن را مشدهد کرد، یا این که توده مردم نتوانند فلس آن را تشخیص دهند، ولی اهل فن بگویند که دارای فلس است، ظاهر آن است که این مقدار در جواز اکل آن کفایت می کند و نمی توان گفت که باید فلس آن با چشم معمولی دیده شود. به عبارت دیگر، جواز اکل بر وجود واقعی فلس مترتب است. در ما نحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه «رؤیت» آمده، اما از ادلّه استفاده می شود که ملاک وجود واقعی هلال است.(همین شماره، ص182)
پاسخ: نویسنده این نکته را شاهد بر صدق «رؤیت» بر رؤیت با ابزار دانسته اند. البته صدق «رؤیت» بر رؤیت با ابزار مسلّم است، و نیازی به شاهد ندارد، ولی مثال مذکور به هیچ وجه شاهد این مدّعی نیست و به کلّی با مسأله مورد بحث ما بیگانه است؛ زیرا در مسأله ما در لسان ادلّه «رؤیت هلال» بیان شده و موضوع است؛ از این رو این بحث پیش می آید که مراد از رؤیت، چه رؤیتی است و آیا شامل رؤیت با ابزار نیز می شود یا نه؟ ولی در شرط بودن وجود فلس برای حلال بودن ماهی چنین نیست، یعنی در ادلّه «وجود واقعی فلس» شرط دانسته شده است نه «رؤیت فلس» تا بحث شود که آیا شامل رؤیت با میکرو سکوپ و مانند آن می شود یا نه؟ به عبارت دیگر، وجود واقعی فلس شرط است و از هر طریقی که احراز شد کافی است:
... أنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام... یقول: «لا تأکل من السمک إلاّ شیئاً علیه فلوس».«44»
قال الصادق علیه السلام: «کُلْ من السمک ما کان له فلوس، و لا تأکل منه ما لیس له فلس».«45»
بنابراین قیاس مسأله ما به شرط فلس دار بودن ماهی برای حلیتش، مع الفارق و نادرست است و این که مرقوم فرموده اند: «جواز اکل بر وجود واقعی فلس مترتّب است. در مانحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه رؤیت آمده، امّا. . ملاک وجود واقعی هلال است». در پاسخ می گوییم: اگر همان گونه که وجود واقعی فلس ملاک است، وجود واقعی «هلال» ملاک باشد، پس این همه تأکید بر «رؤیت» برای چیست؟ اگر چنین بود لازم می بود که حداقل در یک روایت مثلاً وارد شده باشد: «إذا وجد الهلال فی الارض فصوموا... » یا «إذا علمتم بوجود الهلال... » یا «إذا تیقنتم بوجود الهلال... » یا «إذا تحقّق الهلال... ». پس چرا این همه، در احادیث بر «رؤیت هلال» تأکید شده است حتی با تعابیر دالّ برحصر، مانند «لیس علی أهل القبلة إلاّ الرؤیة»، «لاتصم إلاّ للرؤیة» و«لاتصم إلاّ أن تراه» به طوری که برخی قائل به موضوعیت «رؤیت» شده و به شدّت از آن دفاع کرده اند«46» هر چند موضوعیت رؤیت، نادرست است، ولی برای مدّعای ما که قیاس اینجا به شرط بودن فلس صحیح نیست کفایت می کند. از این رو، چنان که پیشتر گفتیم، رؤیت هلال، طریق است برای «قابلیّة الهلال للرّؤیة» نه وجود واقعی «هلال» و بینهما بون بعید.
نوزده)
روایات رؤیت را مقدمه ای برای یقین قرارداده و فرموده اند: «شهر رمضان با رأی و تظنّی حاصل نمی شود»: ...
1. عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: «إذا رأیتم الهلال فصوموا، و إذا رأیتموه فأفطروا، ولیس بالرأی ولابالتظنّی، ولکن بالرؤیة».
2. عن عثمان بن عیسی، عن سماعة، قال: «صیام شهر رمضان بالرؤیة و لیس بالظنّ».
3. عن إسحاق بن عمّار... : «صم لرؤیته، و إیّاک و الشکّ و الظنّ».
4. عن أبی أیّوب إبراهیم بن عثمان الخرّاز... : «... إن شهر رمضان فریضة من فرائض اللّه، فلا تؤدّوا بالتظنّی».
از این روایات به خوبی استفاده می شود که اوّلاً مقصود از رؤیت در روایات، نفی رأی، ظنّ و گمان بوده است و برای لزوم صوم باید یقین به هلال حاصل شود...
ثانیاً: ملاک در شرع ماه رمضان خود هلال است نه اصل وجود ماه [کذا] و چنانچه یقین به هلال حاصل شود، ماه قمری شروع شده، باید روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز می شود[کذا].(همین شماره، ص 185 186)
پاسخ: این سخن نویسنده معظمّ که از این روایات استفاده می شود... الخ را پیش از این مرحوم آیة اللّه خویی(ره) هم فرموده اند:
و کان الأمر بالصوم للرؤیة لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصیام، و عدم الاکتفاء بالامتثال الظنّی أو الاحتمالی، کما یشهد للأوّل ذیل صحیحتی ابن مسلم و الخرّاز و موثّق ابن عمّار، و للثانی روایة القاسانی.«47»
اما این سخن نا تمام است، یعنی درست است که از این روایات استفاده می شود که نباید به رأی و شکّ و تظنّی اعتماد کرد، ولی این، دلیل نمی شود که مقصود از رؤیت، نفی این امور بوده است نه دخالت رؤیت در ثبوت هلال(به گونه ای که گفتیم). و به عبارت دیگر، از اثبات یکی، نفی دیگری(دخالت رؤیت) استفاده نمی شود و بر فرض که استفاده شود، مگر روایات رؤیت منحصر به همین چهار روایت است؟ چرا سایر روایات متعددی که در آنها فقط سخن از رؤیت هلال است بدین معنی حمل شوند و ادعا شود این همه تأکید بر رؤیت، فقط برای «حصول یقین به هلال است»؟«48».
ثانیاً، مفاد این روایات آن است که چون رؤیت طریق است فقط به رؤیت اعتماد کنید. و آنچه رؤیت طریق برای آن است، ظنّ و شک و رأی نمی تواند طریق آن باشد، نه این که ملاک، یقین به وجود هلال، رؤیت هم طریقی برای آن است.
بیست)
نکته دقیق آن است که شارع درمورد شروع ماه قمری، هیچ گونه اعمال تعبّدی ننموده است... فقط تنها نکته ای را که شرط نموده آن هم برای وجوب صوم نه برای شروع ماه عدم اعتماد بر شکّ، ظن، رأی و گمان است.
پاسخ: این که مرقوم داشته اند «آن هم برای وجوب صوم نه برای شروع ماه» عجیب است؛ زیرا شارع متعلّق وجوب صوم را «شهر رمضان» می داند. بنابراین، اگر چیزی را برای احراز وجوب صوم شرط کرد، شرط شروع ماه نیز خواهد بود، و معنی ندارد چیزی را، مثل یقین، برای وجوب صوم شرط کند و برای شروع ماه شرط نداند.
گفتنی است که فقیهان بزرگ و دقیق النظری مانند محقق نایینی، امام خمینی، آیة اللّه خویی و آیة اللّه شهید سید محمد باقر صدر به عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح فتوا داده اند، و هیچ یک به اطلاق رؤیت در روایات تمسّک نکرده اند، با این که اطلاق و تمسّک به آن، نخستین وجهی است که به ذهن هر فقه پژوهی می رسد، تا چه رسد به این بزرگان. بنابراین تمسّک به اطلاق، کشفی مهم به حساب نمی آید و معلوم است که این بزرگان، اطلاق رؤیت در احادیث را نپذیرفته اند.
در مقاله دوست بزرگوار و فاضل ما(دام مجده) مسامحات دیگری هم هست، ولی به آنچه گفته شد بسنده می کنم.
در پایان می افزایم که آنچه از مجموع ادلّه استفاده می شود این است که رؤیت پذیری هلال به هنگام غروب و به عبارت دیگر قابلیة الهلال للرؤیة، با چشم معمولی و غیر مسلّح، در هر افقی، تنها ملاک حلول «ماه» و موضوعِ منحصرِ ثبوت ماه نو، فقط در همان افق است و رؤیت در ادله رؤیت هلال طریق بر همین موضوع است، و سایر طرق معتبر، مانند بیّنه و حکم حاکم شرع، طریق بر این طریقند و به همان رؤیت برمی گردند. گذشت سی روز از اوّل ماه قبل نیز همین حکم را دارد. بنابراین، صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار سایر طرق، مثل تطویق و غروب هلال پس از شفق را می توان با همین معیار سنجید.
واللّه العاصم و هو العالم
والحمد للّه ربّ العالمین
______________________________________
1. رک: رؤیت هلال، ج2، ص862، 893 894؛ ج4، ص2704.
2. رک: رؤیت هلال، ج2، ص794 795، 807 808، 1296 1297، 1451 1452، و ج4، ص2903، 29010 29013 و 2916.
3. رؤیت هلال، ج4، ص2910 2911.
4. همان، ج2، ص1160.
5 .همان، ص894.
6. همان، ص815 816.
7. همان، ص2891 2894.
8. یعنی در هر افقی که هلال هنگام غروب رؤیت پذیرباشد، ماه قمری جدید در همان افق شروع می شود. بر خلاف نظر مرحوم آیة اللّه خویی (رحمه اللّه) و تابعینش که رؤیت پذیری در یک نقطه را برای سایر نقاطی که در جزئی از شب با آن نقطه مشترکند، کافی می دانند. رؤیت هلال، ج2، ص1150.
9. رؤیت هلال، ج2، ص1150.
10. رؤیت هلال، ج2، ص1475 1476؛ فقه اهل بیت(ع)، شماره 36، ص62.
11. تحقیقات اسلامی، سال 15، ش2 وسال 16، ش1، ص75 و 78.
12. گزارش جامع طرح سراسری رؤیت هلال ماههای قمری، ص13 15، 30 31؛ نیز ر. ک: تحقیقات اسلامی، شماره پیشگفته، ص 107 109.
13. تحقیقات اسلامی، شماره پیشگفته، ص76.
14. همان، ص126.
.15BFotheringham
.Maunder .16.A
.Dengon .17
.Bruin .18.D
.Mcnally .19.E.B
..shaefer20
.Yallop.B21. تحقیقات اسلامی، شماره پیشگفته، ص192 193 و 201.
22. رک: رؤیت هلال، ج2، ص1188، 1267 1268، 1383 1384.
اسناد و نشانی همه م آخذ این روایات را به تفصیل در رؤیت هلال، ج5، بخش هفتم ذکر کرده ام و برای پرهیز از تطویل از ذکر آنها در اینجا خودداری می کنم.
رؤیت هلال، ج2، ص816 818، نیز ر. ک: ص 820.
23. رؤیت هلال، ج2، ص816 818، نیز ر. ک: ص820.
24. رؤیت هلال، ص1084.
25. رؤیت هلال، ج2، ص894 895.
26. همان، ص1384.
27. یونس، آیه5.
28. رؤیت هلال، ج2، ص1383.
29. رؤیت هلال، ج4، ص2544.
30. این اشکالات و نقوض را در رؤیت هلال، ج2 و 4، به تفصیل نقل و درج کرده ام.
31. رؤیت هلال، ج2، ص1335 و 1336.
32. رؤیت هلال، ج2، ص 393، پانوشت.
33. رک: رؤیت هلال، ج1، مقدمه، باب چهارم.
34. رؤیت هلال، ج2، ص 862 863.
35. اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال، فقه اهل بیت(ع) ش 43، ص181 182. از این پس، بعد از نقل سخن ایشان، شماره صفحه آن در متن ذکر می شود.
36. درکتاب العین خلیل و برخی از دیگر منابع لغوی در ماده «هلل» آمده است: «الهلال غُرّة القمر حتّی یُهلّه الناس فی عزّه الشهر»، غرّة القمر یعنی یعنی پیشانی نورانی کره ماه و به عبارت دیگر نور پیشانی ماه.
37. گزارش جامع طرح سراسری رؤیت هلال، ص15.
38. تحقیقات اسلامی، شماره پیشگفته، ص93.
39. گزارش جامع طرح سراسری رؤیت هلال، ص15.
40. رؤیت هلال، ج5، بخش هفتم.
41. رک: رؤیت هلال، ج2، ص 923 925، 936 937، 1902 و 1245.
42. رؤیت هلال، ج2، ص1189.
43. جواهر الکلام، ج6، ص115.
44. وسائل الشیعه، ج24، ص128، أبواب الأطعمة و الاشربة، باب 8، ح3.
45. همان، ص129، ح7.
46. ر. ک: رؤیت هلال، ج2، ص849 850، 861، 880، 881، 917 928، 1012 1013، 1035، 1038.
47. رویت هلال، ج2، ص862.
48. رک: رؤیت هلال، ج2، ص883.