چکیده:
«عشق»، جاذبه ای غیرمرئی و پدیده ای رازآلود است که مهم ترین نقش را در تحرک،
قوام و دوام عالم ایفا می نماید. اهمیت و نقش تعیین کننده ی عشق در هستی، حکمای
الهی را بر آن داشته است تا با ژرف نگری در مقوله ی عشق و تفکیک اقسام و تعیین
مراتب آن و ... ، بحثی اساسی را به این مهم اختصاص دهند. نوشتار حاضر به منظور
تبیین اجمالی مقوله ی عشق، پس از ورود به مباحث معناشناختی عشق، ذکر اقسام و مراتب
آن، به مباحثی از قبیل رابطه ی عشق مجازی با عشق حقیقی، اختیار و تکلیف در محدوده ی
عشق مجازی، تکلیف عاشق در فراق و وصال، علت و علاج عاشق و ... می پردازد و سرانجام
با رویکردی اجمالی به بحث «عشق و ازدواج»، نقش عشق را به عنوان «زمینه» و نیز
«پیامد» ازدواج بیان می دارد و به مهم ترین تدابیر شریعت در جهت تحکیم عشق پس از
ازدواج اشاره می نماید.
واژگان کلیدی:
عشق، محبت، ازدواج، عشق حقیقی، عشق مجازی، فراق، وصال، کفویت.
ازدواج و خانواده یکی از مهم ترین پدیده های فردی و اجتماعی و از اصلی ترین
خاستگاه های سعادت افراد و جوامع بشری است. مهم ترین رکن در ساختارهای موجود در
خانواده، عشق و محبت است و نوع کارکرد، پویایی، توسعه و تحکیم همه جانبه آن، مبتنی
بر وجود این عامل توانمند و تأثیرگذار می باشد. عشق و محبت، هم در تشکیل اصل بنیان
خانواده و هم در دوام، قوام، کم و کیف و معنابخشی به آن، اصلی ترین نقش را بر عهده
دارد. چهار علت اصلی ایجادی، یعنی علت فاعلی، غایی، صوری و مادی در بنیاد خانواده،
عشق و محبت است و اگر تأثیر و نقش عشق و محبت در قالب یکی از علل اربعه، کاهش یافته
یا معدوم شود، حدوث و بقا و کارکرد ازدواج و خانواده به همان میزان آسیب
می پذیرد.
در این مقاله سعی شده است که گام هایی برای رفع برخی ابهام هایی که در حوزه ی
دوسویگی و ارتباط عشق و ازدواج وجود دارد، برداشته شود. برای تحقیق این منظور، ضمن
بیان معنا، منشأ، اقسام و مراتب عشق و تفاوت آن با محبت، به تبیین اجمالی عوامل
ایجاد محبت پرداخته شده است و آن گاه پس از بیان اصلی ترین عوامل ایجاد محبت، یعنی
کفوّیت و رعایت حقوق متقابل در نهاد خانواده و قرار دادن هر یک از مرد و زن در
نقش های اصلی خود، بر این مطلب تأکید گردیده است که ازدواج هایی که در پی عشق های
گذرا حاصل می شوند، نمی توانند از عشق به عنوان یک عامل تداوم بخش استفاده کنند؛
بلکه برای پایداری عشق در ازدواج باید از سایر عواملی که سبب اقامه و طراوت عشق و
محبت می شوند، نیز استفاده کرد. البته انگاره ها و اسطوره های حاکم بر سازوکار
اندیشه در هر عصر، تصاویر متباینی را درباره حقیقت عشق و ازدواج ارایه می دهد؛ در
این میان آن چه مهم و تعیین کننده است، توجه به نظریات دینی و مناسبات آن است.
عشق در ساحت معناشناختی
حکمای الهیه، عشق مطلق را در همه جهان هستی جاری و ساری می دانند (ملاصدرا،
بی تا:ج7، ص156). عشق در دیدگاه عرفانی و حکمی، عامل پیدایش آفرینش است. عشق حق به
جمال خویش، عامل پیدایش جهان است و فیوضات عشق مطلق، همانند افاضات وجود مطلق در
تمامی ذرات کائنات ساری و جاری است. هر علتی نسبت به معلول حقیقی خود عشق دارد و هر
موجودی نیز عاشق ذات و کمالات خویشتن است و معشوق حقیقی، همان سر سلسله ی حلقه های
علّی و معلولی جهان، یعنی ذات مقدس حق است (همان: ص158) و سایر مراتب عشق نیز در
طبقات هستی جریان دارد؛ یعنی الفاظ، مرقات ها و نردبان هایی هستند برای رسیدن به
روح معنای کلمات؛ با این چشم انداز وسیع نیز، عشق از معنای عرفی خود فراتر می رود و
در هر عالمی، معنایی متناسب با ساختار مقتضیات آن عالم به خود می گیرد. بنابراین،
با این نگاه وسیع، می توان جذبه ها و کشش هایی را که در بین ذرات کائنات وجود دارد،
از جمله پرتوهای عشق دانست. پس عشق ساری در کائنات، هم سبب قوام عالم بی نهایت بزرگ
کهکشان ها و هم سبب تقوم و پایداری جهان بی نهایت کوچک اتم هاست و مظاهر خلقت و
بدایع طبیعت همه در تسخیر عشق اند و کشش و پیوند اجزا و اضداد نیز از جلوات عشق
است.
دور گردون ها زموج عشق دان گر نبودی عشق بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی در نبات کی فدای روح گشتی نامیات
همین جاذبه و عشق غیر مرئی است که ستون های آسمان است «خلق السموات بغیر عمد
ترونها» (لقمان،10)، اگر در جاذبه ی عشق خللی ایجاد شود، قوام و دوام از عالم رخت
خواهد بست.
الف) معنای لغوی عشق
«عشق» واژه ای است که از بستر زبان متین عربی به دایره واژگان زبان شیرین فارسی
راه یافته و تحت تأثیر فرهنگ ایرانی، بارهای معنایی و کاربردهای فراوانی پیدا کرده
است.
«عشق» در لغت به معنای افراط در دوستی و محبت تام و از حد گذشتن محبت آمده است و
معانیی نظیر دل باختگی و دل دادگی را نیز برای آن آورده اند (طباطبایی، 1361:
صص441-440).
شیخ اشراق در رساله ی «فی حقیقة العشق» می فرماید: «محبت وقتی به غایت خود رسد،
آن را عشق می خوانند» (رک. سجادی، 1372: ص281).
میر سیدعلی همدانی در شرح قصیده میمیّه ابن فارض آورده است: «اشتیاق عشق از عشقه
است و عشقه گیاهی است که بر درخت می پیچد و درخت را زرد و خشک می گرداند» (مینوی،
1346: ص414).
تا قرن پنجم هجری، صوفیه بیشتر واژه محبت را استعمال می کردند؛ ولی پس از آن
استعمال کلمه «عشق» در آثار منثور و منظوم اُدبا و عرفا و حتی زبان های سایر
رشته های علمی، متداول تر گردید. در معارف اسلامی نیز، لغت «عشق» مورد استعمالی
دارد؛ ولکن دقت در این موارد نشان می دهد که این کلمه و مشتقات آن نسبت به کلمه
محبت و اشتقاقات آن در قرآن و در روایات استعمال بسیار کمتری دارد.
ب) معنای حقیقی عشق
حقیقت معنای عشق را نمی توان تبیین نمود؛ زیرا عشق همانند وجود و هستی از یک سو،
معنایی بدیهی و آشنا دارد و از سوی دیگر وقتی به ژرفای آن فرو می رویم، معنایی
بسیار اسرارآمیز و رازآلود پیدا می کند.
محی الدین عربی در این باره می فرماید: «هر کسی عشق را تعریف کند، آن را به
حقیقت نشناخته و هر که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد، نیز حقیقت آن را نشناخته و
نیز کسی که می گوید من از جام آن سیراب شده ام، حقیقت آن را نشناخته است» (ابن
عربی، 1414 ق: ج 2، ص 111)؛ «هر نظریه ای درباره ی عشق، با نظریه ی
انسان شناسی و با نظریه ی هستیِ بشر آغاز می شود» (فروم، 1374: ص13).
مولوی عشق را از تعریف مستغنی می داند (آفتاب آمد دلیل آفتاب) و می گوید:
هر چه گویم، عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل مانم از آن
هر چند گسترش معنوی ای که در معنای عشق وجود دارد، فضای بازی از گونه های مختلف
ترکیبات ادبی، عرفانی و حتی روان شناختی را به خود اختصاص داده است؛ ولی هیچ کس
مدعی نیست که حقیقت ماهیت عشق را فهمیده و تشریح نموده است. عشق گاه به آب و گاه به
آتش، گاه به باغ و گاه به داغ، گاه به درد و گاه به درمان تشبیه شده است؛ ولی با
این وجود، حقیقت آن روشن نیست و هر کس از آن تفسیر خاصی دارد؛ مولوی از زبان عشق در
این باره می فرماید:
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
حقیقت عشق همانند حقیقت وجود، وقتی تنزل می کند، در قالب اضداد جلوه گر می شود.
چنان که سعدی آن را از نوع درد می داند:
دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد عجیب نیست
ولی مولانا گاهی عشق را از مقوله ی درمان دانسته و این چنین می سراید:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما
بنابراین باید از تعریف معنای حقیقی عشق لب فرو بسته و از این معبر گذر کنیم.
بیش از این از شمس تبریزی مگوی بیش از این آشوب و خون ریزی مجوی
(مولوی)
مراتب عشق
«عشق» مقوله ای مشکک و دارای مراتب است. ابن سینا در رساله ی عشقیه ی خود در
این باره مطالب مبسوطی را بیان کرده است. ادبا و اهل ذوق نیز مراتبی را در مقوله ی
عشق مطرح نموده اند؛ ترتیب مراتب عشق از نظر ادبا و اهل ذوق بدین صورت است:
«نام نخستین مرتبه «هوی» است و پس از آن «علاقه» است که عبارت از محبتی می باشد
که ملازم و غیرمنفک از قلب عاشق است و مرتبه ی سوم را «کلف» نامیده اند و مقصود از
آن شدت محبت است و مرتبه ی چهارم «عشق» است و آن زاید بر مقدار حبّ است و پنجم
«شعف» است که آن عبارت از احراق قلب به واسطه ی ازدیاد محبت می باشد و مرتبه ی ششم
«شغف» است؛ یعنی محبت چنان ازدیاد پیدا می کند که به غلاف قلب می رسد و هفتم «جوی»
است که عبارت از محبت باطنی عمیق به محبوب است و هشتم «تیم» است که محبت عاشق در
این مرتبه به جایی می رسد که از معشوق ظاهری دوری گزیده و طالب دیدار معشوق حقیقی
می شود و مرتبه نهم را «تبل» می نامند و آن وقتی است که عاشق از شدت عشق، مریض و
بیمار می شود و ناتوان می گردد و مرتبه دهم را «تدلیه» می گویند؛ در این مرحله عقل
عاشق زایل می گردد؛ مرتبه یازدهم را «هَیوم» می نامند و این آخرین مرتبه ی عشق است
و عاشق در این حالت در معشوق فانی می شود و غیر از او کسی را نمی بیند» (ابن سینا،
1360: ص110).
اقسام عشق
عشق علاوه بر مراتب، دارای اقسامی نیز می باشد. عشق را می توان از یک چشم انداز
به سه نوع تقسیم بندی نمود که هر یک از این انواع دارای حکم ارزشی خاصی است:
1- عشق مجازی نامعقول؛ منشاء این عشق شهوت است و مستند به خودخواهی های متنوع
می باشد و معمولاً سبب انحراف و ناهنجاری های روحی و اجتماعی است.
2- عشق مجازی معقول؛ منشاء آن محبت شدید و گرایش حیاتی به کمال و جمال و خیرات
عالیه است.
3- عشق حقیقی؛ منشاء آن عشق به کمال و جمال مطلق است و متعلق آن خداوند می باشد
و عالی ترین درجه ی کمال برای انسان، حصول همین نوع از عشق است (بهشتی، 1373:
ص47).
بعضی از متفکرین، عشق را از منظر دیگری تقسیم کرده و حتی عشق انسان به انسان را
در بعضی از اقسامش مثبت دانسته و خارج از مقوله ی شهوت معرفی نموده اند و آن را
امری شریف و قابل احترام تلقی می نمایند.
«در مقابل این افراد نیز، بعضی از افراد، عشق را چه از لحاظ مبدأ و چه از لحاظ
کیفیت و چه از لحاظ هدف، جز حدّت و شدت غریزه ی جنسی نمی دانند. از نظر دسته اول،
عشق تقسیماتی دارد که یکی از اقسام آن عشق انسان به انسان است» (مطهری، 1368:
ص73).
بنابراین، عشق هم به لحاظ منشاء و هم به لحاظ متعلق و هم به لحاظ سطح و ژرفا و
کم و کیف و هم به لحاظ حالات، دارای تقسیمات مختلفی است. اگر نوع حالات عاشقانه را
ملاک تقسیم بندی عشق قرار دهیم، روشن می شود که بعضی از عشق ها همانند عشق پروانه
خاموشند و بعضی دیگر همسان عشق هزاردستان آتشفشانی، پرغوغا و پر از داستانند؛ بعضی
از عشق ها در پی رنگ و هوس گذرا و موقتند و برخی دیگر که ریشه در حقیقت های ثابت تر
و متعالی تر دارند، ثابت تر و پایدارتر می باشند.
اگر ملاک تقسیم بندی عشق را این پرسش قرار دهیم که آیا عشق به امر مادی و ظاهری
تعلق گرفته یا به یک امر باطنی و مجرد، می توان اقسام دیگری نیز برای عشق بیان کرد؛
ولی اصلی ترین و مشهور ترین تقسیمی که برای عشق ارائه می شود، به لحاظ حقیقی بودن
یا مجازی بودن متعلق است؛ بنابراین عشق مجازی و عشق حقیقی از معروف ترین اقسام عشق
است.
صدرالمتألهین شیرازی در باب اقسام عشق، ضمن تقسیم عشق به حقیقی و مجازی
می فرماید: «عشق انسانی بر سه قسم است: عشق اکبر، اوسط و اصغر. عشق اکبر اشتیاق به
لقاءالله و میل به معرفت ذات، صفات و افعال اوست.» (ملاصدرا، بی تا: صص 189- 188)
از نظر وی این نوع عشق و اشتیاق، در غیر عارف پیدا نمی شود.
الف) عشق مجازی
در عشق مجازی گاهی عاشق به صورت و ظاهر محبوب توجه دارد و گاه از شدت استغراق در
عشق، محو معنا و باطن معشوق می شود. حکیم متألّه در کتاب شریف اسفار، در توضیح این
نوع از عشق، حکایتی را از مجنون به این شرح نقل می فرماید: «روزی مجنون عامری، در
عشق مستغرق شده و در حالت خاصی از حالات عشق خود فرو رفته بود؛ در این حال لیلی
موفق گردید، خود را به او رسانده، بر بالین او آمده و وی را ندا کند که ای مجنون!
من لیلی، حبیبه ی توأم؛ ولی مجنون به وی التفاتی نمی نماید و می گوید: من با عشق
تو، از تو بی نیازم.» آن گاه صدرالمتألهین با طرح مبحث شریف اتحاد علم و عالم و
معلوم و عقل و عاقل و معقول، این حقیقت عرفانی و فلسفی را تبیین می نماید که گاهی
نفس عاشق با صورت و معنای حاصله از وجود معشوق، متحد می شود و این اتحاد به گونه ای
است که عاشق از حضور جسم و استفاده از شخص معشوق، بی نیاز می شود. این حکیم الهی
ثابت می کند که اتحاد نفس عاشق و معشوق، نتیجه ی این حقیقت است که عشق عاشق به
معشوق، عشقی روحانی بوده و مربوط به احوال نفسانیه عاشق می شده است (همان: ج7،
ص177).
بنابراین، عشق انسان به انسان نیز دارای اقسامی است؛ بعضی از این اقسام، مربوط
به صورت ظاهری و جسمانی است؛ برخی دیگر مربوط به حالات روحی، روانی و کیفیات نفسانی
و مجرد وجودی ایشان است؛ هم چنین بعضی از اقسام عشق مجاز، دارای منشاء و خاستگاه
جنسی است؛ از همان جا شروع می شود و به همان جا ختم می شود؛ یعنی با ارضای غریزه ی
جنسی، عشق نیز تمام می شود.
علامه مطهری (ره) در ذیل یکی از تقسیم بندی هایی که در باب عشق ارائه می شود،
می فرماید: «عشق انسان به انسان بر دو قسم است: جسمانی و نفسانی و به تعبیر دیگر
حیوانی و انسانی؛ ولی عده ای نیز عشق انسانی را فقط و فقط یک قسم می دانند و آن قسم
را نیز از مقوله ی شهوت محسوب می نمایند (مطهری، 1368: ص74).
در عشق مجازی، گاهی رابطه ی عاشقانه طرفینی است و گاهی نیز این رابطه یک طرفه
است. بعضی از صاحب نظران، عشق مجازی را عبارت از عشق به معصومین (علیهم السلام)
دانسته و آن را فقط و فقط به همین مورد منحصر می دانند و سایر اقسام عشق انسان به
انسان را دارای مزایا و ویژگی های عشق مجاز نمی دانند.
1- عشق مجازی، اختیار و تکلیف
عشق آمدنی است، نه اکتسابی؛ ولی مقدمات آن اکتسابی و اختیاری است. عشق پدیده ای
روانی است که فرد در حدوث و محو آن اختیار چندانی ندارد؛ ولی افعال اختیاری که فرد
انجام می دهد، در درازمدت زمینه ساز حصول یا محو عشق های متفاوت می شود؛ به عنوان
مثال، اگر این پیش فرض را بپذیریم که مشاکلت و مشابهت نفسانی عاشق و معشوق، از جمله
علل عشق است، فردی که به عشق یک فرد بسیار خبیث گرفتار است، باید سابقه ی اعمال خود
را که نوعی شاکله ی نفسانی را برای وی فراهم نموده است، در مصیبت عشق خود، دخیل
بداند و نیز کسی که به مهر خوبان مبتلا می شود تا حدودی حسنات، خیرات و فضایل
اختیاری خود را باید زمینه ساز این عشق بداند؛ ولی نفس پدیده ی عشق، غیر اختیاری
است و «موهبت» و گاهی یک «بلاء حسن» و گاهی از جمله ی «مضلات فتن» و گاهی یک
«امتحان» و آزمون و گاهی یک «معبر» و گاهی «رحمت» و گاهی «نعمت» و گاهی «نقمت» است.
دست قدرت لطیف حکیم، از راه عشق و حالات و ماجراهای آن، قضا و قدرهای حکیمانه و
لطیفی را در زندگی انسان ها به وجود می آورد و در این میان، آن چه مهم است، این است
که بتوان رابطه ی عشق، اختیار و تکلیف را کاملاً تبیین نمود. ورود در همه ی ابعاد
این بحث، مستلزم ارائه مباحث مفصلی است که موجب اطاله ی کلام می شود؛ بنابراین ضیق
مقال و مجال مقتضی آن است که تنها به بیان چند نتیجه اصلی اکتفا نماییم.
عشق مجازی، در مرحله ی ورود به قلب، غیر اختیاری است؛ ولی تکلیف انسان در برابر
آن، اختیاری است؛ زیرا همیشه تکلیف فرع بر اختیار است. تکلیف افراد در برابر چنین
عشقی این است که از یک سو در برابر آن صبر و ثبات جمیل نشان دهند و در تمامی حالات
و اطوار عشق، به تکلیف شرعی عمل کنند و با حفظ مراتب عفاف و تعقل، از کوتاه ترین،
بهترین و مقرون به تقوی ترین راه برای رسیدن به معشوق گام بردارند و سعی کنند در
انتخاب همسر نیز، تنها بر اساس عشق عمل نکنند؛ بلکه در کنار عشق، با ابزار تعقل و
تدبر پیش روند و اگر عشق و عقل هر دو در یک راستا رأی دادند، ازدواج دلخواه با همسر
دلخواه را صورت دهند و پس از ازدواج نیز, به طور دایم بر اساس تکلیف عبودی خود عمل
نمایند و نوسانات عشق و غیرت را میزان عمل خویش قرار ندهند.
البته لازم به ذکر است که گاهی عشق در مواردی تحقق می پذیرد که فرض ازدواج
«منتفی»، «نامشروع» یا «غیرممکن» است. در این جا نیز در مناسبات عشق، تکالیف
فراوانی از نوع احکام خمسه ی تکلیفیه وجود دارد که مهم ترین آن ها صبر جمیل، توکل،
امید، عفاف و کتمان است.
یکی دیگر از تکالیف مشترک بسیار مهم در برابر اقسام مختلف عشق مجاز این است که
عاشق سعی کند آن عشق را به عنوان معبری تلقی کرده و از سوزوساز، طراوت و تلطیف آن
در راه نیل به احوال سالکانه و عارفانه مدد گیرد. ابن سینا در کتاب شریف اشارات،
تلطیف سرّ را از خواص و ویژگی های عشق مجاز می داند (ابن سینا، 1403ق: ج3، ص210).
2- تکلیف عاشق در فراق و وصال
به طور کلی عشق ها از دو حال خارج نیستند؛ یا قرین وصالند یا همراه فراقند. اگر
عشقی به وصال مشروع نیز بینجامد، باز هم دارای محنت است و این گونه نیست که عشق در
وصال، سراسر بهجت باشد؛ زیرا اگر عشق از نوع عشق نفسانی باشد، حتی در وصال نیز،
همراه با سوزوساز است و به قول شاعر محنت قرب، گاهی از رنج بُعد نیز افزون است:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
وندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه ی معشوق بر این کار داشت
گاه شیرینی هایی که در فراق است، قابل مقایسه با شیرینی وحلاوت های وصال
نیست:
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
(مولوی)
بنابراین، عاشق باید عشق را در همه حال، امتحانی الهی قلمداد کند و دل به قضای
دوست بسپارد. تکلیف عاشق و معشوق در وصال این است که شیرینی وصل، آن ها را از معشوق
حقیقی غافل نکند و در تلخی فراق نیز، باید از انفاس قدسی عشق نیرو بگیرند و در هر
حالتی از حالات عشق، باید بر طبق وظیفه عمل کرده و تکالیف شرع را گردن نهند.
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از عشق آن زمرد، هین دفع اژدها کن
(مولوی)
در هر حال، عشق پدیده ای است که در قلمرو قدرت و علم خداوند، پدیدار شده است:
«وماتسقط من ورقه الا یعلمها» (انعام، 59)، زیرا هیچ برگی از درختی فرو نمی افتد،
مگر این که خداوند عالم به آن است.
عاشق باید بداند، هر چه که بر وسعت و ظرفیت وجودیش بیفزاید، عشق وی لطیف تر گشته
و غم آن شیرین تر می شود. هر چه سرعت و حجم آب بیشتر باشد، خس و خاشاکی که در سطح
آب حمل می شود، با سرعت بیشتری از روح او گذر میکند و غم عشق، عاشق را از پای
نمی اندازد و هلاک نمی کند؛ بلکه به او پر و بال می دهد و زبان حال وی، مضمون این
لطیف می شود:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
(حافظ)
اگر عاشق به تکلیف عشق عمل کند، راه میان بری به مقصد پیدا می نماید و عشق زمینی
او به عشق آسمانی متصل می شود.
3- علت و علاج عشق مجازی
در یک جمع بندی کلی می توان گفت موارد زیر موجب التیام، علاج درد و علت عشق است؛
ولی در هر قسمی از اقسام عشق، یکی از موارد زیر تجویز می شود:
دعا و استفاده از وسایط غیبی
دوری و چشم پوشی از معشوق
وصال و کامروایی از معشوق
ازدواج معقول و قانونی و ملاطفت آمیز با همسری غیر از معشوق
اتحاد روحی عاشق با معشوق
تغییر صورت و ظاهر معشوق
مشغولیت های شدید و ایجاد موقعیت های موفقیت آمیز پی در پی جهت تخلیه و
تحلیه ی روح.
خدای سبحان برای هر یک از موجوادت، عقلی، نفسی، حسی و طبعی کمالی را مقرر فرموده
و عشقی را به سوی این کمال در نهاد آن موجودات قرار داده است. عشق موجودات مجرد، با
شوق آمیخته نیست؛ زیرا در عالم مجردات که عالم فعلیات تامه است، قوه و استعدادی
وجود ندارد تا با پدیده ی اشتیاق به فعلیت برسد؛ ولی در موجودات غیر مجرد، همراه
عشق به کمال، «اشتیاق» و «غم فراق» نیز وجود دارد.
هر موجود نورانی باید با نور قوی تر یا ویژه تری بیامیزد تا به کمال بالا تر
رهنمون گردد؛ بنابراین همه ی موجودات بسیط و مرکب دارای حیات، شعور، عشق و شوقند.
شوق های متوالی و ذوق های پی درپی در عشق های موجودات سبب می شود که در ذرات کائنات
حرکتی به سوی غایت الذات و منتهی الیه حرکات به وجود آید.
شیخ الرئیس ابن سینا در طبیعیات شفا، بعضی از صور عشق و شوق را در ذرات طبیعت
منکر است؛ ولی در مسلک بسیاری از عرفای الهیه، عشق موجودات در یک نظام خاص و
معناداری، توجیه می شود (رک. ملاصدرا، بی تا: ج7، صص171-148)؛ زیرا در هر حال، از
آن جا که عشق در این عالم با درد و فراق همراه است، سخن از معالجه ی آن به میان
می آید.
ملاصدرا در ذکر عشق ظرفا، خوب رویان و جوان مردان نیک صورت می فرماید: «آرای
حکما درباره ی این عشق و ماهیت آن متفاوت است... ما قلب و نفوس بسیاری از افراد
امت هایی را که متعلم به تعلیم علوم، صنایع لطیف، آداب و ریاضیات هستند، بررسی
کرده ایم و دریافته ایم که بسیاری از ایشان اعم از اهل فارس، عراق، شام، روم و سایر
اقوامی که با علوم دقیق و صنایع لطیف و آداب حسنه، ارتباط نزدیک دارند، به این گونه
از عشق های لطیف که منشاء آن استحسان شمایل محبوب است، مبتلا می شوند» (همان:
ص174).
درباره ی علل و راه های علاج عشق، سخنان بسیاری به میان آمده است و هر که از
چشم انداز و رویکرد خاص خود، به تبیین نوعی از مسایل فلسفی، روانی، عرفانی و
اجتماعی در رابطه با این پدیده ی عجیب روحی پرداخته است.
«علت عشق نفسانی، مشاکلت نفس عاشق و معشوق در جوهر است و بیشترین میل عاشق نیز
به شمایل معشوق و آثار حاصل از نفس و روح معشوق است؛ ولی علت عشق های حیوانی، شهوات
بدنی و طلب لذت بهیمی است و بیشترین بهره و اعجاب عاشق به رنگ و رخساره و شکل اجزای
معشوق است» (همان: ص175).
مسلم است که اگر علت عشق، مشاکلت جوهری نفس عاشق و معشوق باشد، وصال ظاهری و حتی
ازدواج نمی تواند آتش عشق را فرو بنشاند؛ بلکه یکی از راه های علاج این عشق، اتحاد
روح عاشق و معشوق است؛ ولی اگر مبدأ عشق، غلیان شهوت بدنی و غریزه باشد، منتهای این
عشق نیز اطفای شهوت و غریزه جنسی است؛ حتی اگر گاهی این شهوت با وصال فرد دیگری غیر
از معشوق نیز فرو نشانده شود یا صورت ظاهر و چهره ی معشوق تغییر کند، این عشق
شهوانی نیز فرو می نشیند.
در دفتر اول مثنوی مولوی به این راه های علاج عشق، در قالب داستان هایی اشاره
شده است: شاهی به عشق کنیزکی از کنیزان خود مبتلا شد و مشاورین و حکما برای علاج
عشق او، به کنیزک ریاضت داده و به وسیله کاهش خون، موجبات ضعف او را فراهم کردند.
وقتی رنگ رخساره ی کنیز تغییر کرد و حالت صورت، رخساره و بدن وی به خاطر ضعف، متغیر
و تیره شد، شاه نیز، عشق خود نسبت به او را فراموش کرد.
در داستان دیگری از داستان های مثنوی، سخن از عشق صوری دیگری است: شهزاده ای به
عشق خادمی از خدام خود گرفتار آمد؛ مشاوران او توطئه ای چیدند و آن خادم را بیهوش
کردند تا آن شاهزاده کام دل از وصال این خدمتکار برچیند و آرام گیرد.
مسلم است که عشق هایی این چنینی جز غلیان شهوت نیست و با آرامش شهوت، آرام
می گیرد. در روایات نیز، مطالبی است، دال بر این معنی که اگر عشق غریزی باشد و وصال
معشوق ممکن یا عاقلانه نباشد، با مناکحت مشروع و آمیزش با همسری شرعی و قانونی،
می توان آن را التیام بخشید.
از طبابت هایی که ابن سینا برای بعضی از صورت های عشق مجاز می فرمود، نیز
می توان دریافت که گاهی وصال معشوق، لهیب عشق را فرو می نشاند. البته وقتی گفته
می شود علاج عشق های جنسی، ارضای معقول آن غریزه است، به این معنا نیست که غریزه ی
جنسی امر خبیثی است؛ بلکه مراد این است که عشق هایی که از این مقوله هستند، ارزش
سایر عشق ها را ندارند و اگر عاشق، تقوی و عدالت کافی نداشته باشد، غالباً عشق وی
با فسق، فجور و بی عفتی همراه می شود و حتی ازدواج هایی هم که صرفاً بر اساس
عشق های زودگذر صورت می گیرند، ازدواج های موفقی نیستند؛ به همین جهت در اخلاق جنسی
اسلام، به ارضای معقول این غریزه بها داده می شود.
بنابراین، آن چه که به صورت حقیقی متصف به خباثت است، نفس غریزه جنسی نیست؛ بلکه
بی حیایی، بی عفتی و عدم التزام به قیودات و تعبد در برابر تکالیف شرعی است که سبب
می شود عشق های برخاسته از غریزه جنسی بدنام شوند.
در عشق های غیر جنسی، حتی در صورتی که عاشق و معشوق با یکدیگر ازدواج کنند و
نزدیک ترین موقعیت های جسمی و روحی را در قالب ازدواج نسبت به هم پیدا نمایند، باز
هم در آتش عشق یکدیگر می سوزند و شاید محنت قرب ایشان، از رنج دوری برایشان سخت تر
باشد.
ابن عربی، اشعاری را بدین مضمون سروده است که من معشوقم را در آغوش می کشم، ولی
در نزدیک ترین حالت ها و مقاربت ها، باز هم آتش عشق و اشتیاق در من شعله ورتر
می شود و هرگز این آتش فرو نمی نشیند، مگر آن که روح من با روح معشوق، متحد شود.
ملاصدرای شیرازی در کتاب شریف اسفار و ابن سینا در رساله عشقیه مطالبی دارند که
مستفاد از آن ها این است که اگر عاشق با صورت حاصله از معشوق متحد شود، به مرحله ی
استغنای عشق می رسد و لهیب اشتیاق او برای شخص معشوق، فروکش می کند.
در سیر تاریخی نوسانات حالات عاشقانه مولانا به شمس نیز، این حقیقت هویدا است.
بررسی اشعار مولانا نشان می دهد که وقتی مولوی با شمس محشور بوده است، در بسیاری از
اشعار وی، نشانه های سوز و احساس فراق از شمس، هویدا است؛ زیرا در آن زمان هنوز روح
مولوی با روح شمس متحد نشده بود؛ ولی پس از آن که سال ها از عشق مولانا به شمس
می گذرد و حتی از جهت ظاهری بین این دو فاصله و فراق می افتد و در یکی از عوالم
عشق، ناگهان برای مولانا تحولی حاصل می شود و وی احساس می کند که با وجود دوری و از
دست دادن شمس تبریزی به وصال او رسیده است و روح شمس را با روح خود متحد می بیند،
درباره ی وصال پر شور خود که با احساس حصول روح شمس در وجود وی و اتحاد روحی با او
حاصل می شود، اشعار زیبا و فراوانی را می سراید.
یکی دیگر از راه های علاج عشق که در قدیم نیز مشهور بوده، دعا و توسّل به افراد
مستجاب الدعوه، کاهنان و رهبانان بوده است؛ زیرا به تعبیر ملاصدرا، از آن جا که
عده ای عشق را جنونی الهی می دانستند، طبابت آن را نیز منحصر به طبابتی الهی دانسته
و درمان و شفای عشق را فقط در خواست و مشیت الهی جستجو می کرده اند؛ لذا به زعم
خود، به افرادی که به درگاه خداوند مقرب بوده اند، پناهنده شده یا مستقیماً به
درگاه خدا می رفتند تا شفای این درد بی درمان و این درمان جمله دردها را از خداوند
بخواهند. در مشاهیر عشق های افسانه ای، به این مطلب فراوان اشاره شده است. داستان
پناهندگی قبیله ی مجنون عامری به خانه ی خدا برای طلب شفای مجنون، از فراز های
مشهور منظومه های عاشقانه است.
در جمع بندی کلی بحث علاج عشق، باید این نکته را خاطر نشان کرد که اصلی ترین و
عمده ترین علاج عشق، همان مشیت خداوندی است و همه ی داستان ها و اشعار عاشقانه در
تاریخ تفکر و ادبیات جهان، شاهد این مدعی است که همیشه و همه جا، عشق به عنوان یک
درد بی درمان شناخته شده است که جز با مشیتی غیبی برطرف نمی شود و حتی وصال نیز،
چاره ی عشق نیست. البته اگر عشق ریشه ها و پایه های عمیقی نداشته باشد، نه تنها با
وصال، بلکه گاهی با فراق نیز علاج می شود. این بیت مشهور بابا طاهر عریان شاهد این
مدعی است:
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
این مطلب که «از دل برود، هر آن که از دیده رود»، درباره ی بعضی از عشق های موقت
و گذرا صادق است و می تواند برای التیام این عشق ها توصیه شود. یکی از پیشنهاد های
علم روان شناسی، برای نجات از این پدیده ی روحی که گاهی به صورت وسواس های
بیمارگونه، روح عاشق را مورد حمله و تهاجم قرار می دهد، این است که فرد با اشتغال
فراوان به کارهای مورد علاقه، خود را تخلیه نموده و با کسب موفقیت ها و موقعیت های
فراوان در سایر ساحت های وجودی خویش، از کمبود حاصل از درد اشتیاق بکاهد تا افسردگی
بر او غالب نگشته و عشق در وی طغیان نکند و اندک اندک معشوق را فراموش نماید.
ب) عشق حقیقی
عشق حقیقی که عبارت از عشق به خوبی ها، کمالات و زیبائی هاست، از نظرگاه بعضی از
متفکرین، منحصر در عشق به ذات حق است:
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق آن زنده گزین، کو باقی است
وز شراب جان فزایت ساقی است
(مولوی)
انسان به حکم فطرت به سوی همه ی خیرات و کمالات، تمایل دارد؛ ولی از آن جا که
این خوبی ها و زیبایی ها در عالم ماده و کثرت، محدود و ناقص اند، این تمایل در
مظاهر طبیعی نمی تواند تا سرحد عشق بالا رود و از آن جا که خیر مطلق، زیبایی مطلق و
کمال مطلق، فقط و فقط خداوند است، والاترین و حقیقی ترین عشق ها، عشق به معشوق ازلی
و ابدی است و همین عشق است که غایت سلسله ی صعود و تکامل انسان بوده و معنای نهایی
انسان و جهان را می سراید:
عاشق شو ور نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی
بعضی از صاحب نظران، عشق به کُملّین از انسان های کامل و وجود نازنین معصومین
(علیهم السلام) را عشق حقیقی می دانند؛ زیرا وجود این انسان های وارسته را از همه ی
مراتب تعین و انانیت، مبری دانسته و ایشان را مظهر تام اسما و صفات الهیه محسوب
می نمایند و به همین جهت، عشق ایشان را نیز در طول عشق پروردگار و سایه ای از همان
عشق حقیقی می شمرند. در این معنا، عشق ورزی به هر معشوقی غیر از ذات اقدس خداوند و
وجود معصومین(ع)، باطل است. «امامان معصوم(ع) نه تنها خود راهی راه عشق اند، بلکه
خود عین راه شده اند؛ در این جا سخن از اتحاد عاقل و معقول نیست، بلکه سخن از اتحاد
سالک و مسلک است و سخن از این است که معصومین(ع)، خود عین راه شده و خود عین میزان
عمل می باشند و خود عین صراط مستقیم اند» (جوادی آملی، 1375: ص90)؛ پس عشق به ایشان
نیز، صراطی مستقیم است.
ج) ارتباط عشق مجازی و عشق حقیقی
گاهی عشق زمینی، زمینه ای برای وصول به عشق آسمانی است و گاهی سدی برای وصول به
آن. حکیم متأله صدرالدین شیرازی می فرماید: «عشق های مجازی که از مقوله ی افراط
در غریزه ی جنسی اند، غالباً مقارن فجور و حرص می باشند» (ملاصدرا، بی تا: ج7:
ص74). بنابراین این گونه عشق ها، نه تنها بهانه و نردبان عشق آسمانی نیستند، بلکه
سد راه آنند. این عارف وارسته، پس از تفصیل مطالب و غور در گوشه هایی از مباحث
مربوط به عشق، نظر نهایی خود را در باب احکام ارزشی عشق این گونه بیان می فرماید:
«عشق روح انسان به روح انسان دیگر، هر چند که از جمله ی فضایل محسوب می شود،
ولی از زمره ی فضایلی است که در حد وسط عقل مفارق محض و نفس حیوانی قرار دارد و
امثال این گونه فضایل، در هر حالی و از هر فردی پسندیده نیست؛ بلکه این نوع از محبت
مربوط به اواسط سلوک عرفانی بوده و برای ترقیق نفس مفید است» (همان: ص75).
اگر از عشق های زمینی به منزله ی پلی برای رسیدن به عشق آسمانی استفاده شود، آن
عشق مفید است؛ ولی اگر کسی که در ساحت عشق آسمانی است، به عشق زمینی گرفتار شود،
همانند کسی است که از روی پلی به عقب برمی گردد و اگر کسی به عشق زمینی مبتلا شود و
در روی آن توقف کند و آن را محل عبور و گذر قرار ندهد، باز هم عشق برای وی فضیلت
نیست؛ بلکه گاهی این عشق برای او رذیلت هم محسوب می شود. اصلی ترین راه عبور از عشق
زمینی و وصول به عشق آسمانی این است که انسان وظایفی را که در ورطه ی عشق دارد، به
خوبی شناسایی نموده و آن گاه طبق معیار شرع، به صورت دقیق و صحیح، آن وظایف را به
انجام رساند .
صدرالمتألهین معتقد است، کسانی که همه ی اقسام عشق زمینی را باطل قلمداد کرده و
آن را فعل اشخاص لاابالی و فارغ الهم می دانند، از امور مخفی و اسرار لطیف عالم
آفرینش با خبر نیستند و فقط به آن چیزی که برای حواس و مشاعر ایشان تجلی می کند،
معرفت دارند و نمی دانند که خداوند تبارک و تعالی هیچ چیزی را در باطن و نهاد نفوس
خلق نمی کند، مگر آن که برای آفرینش آن، عنایت مهم و حکمت بزرگی را در نظر داشته
باشد (رک. همان: ص82).
غایت یک عشق زمینی، نمی تواند مصلحت بسیار مهم و حکمت عظیمی را در بر داشته
باشد؛ بنابراین باید غایت آن را در وصول به عشق آسمانی جستجو کرد. اگر عشقی
زمینی بتواند به عنوان معبری برای رسیدن به عالم حقایق قرار گیرد، مطلوب، محبوب و
ستودنی خواهد بود. اگر کسی بتواند از عشق زمینی استفاده کند، این عشق برای او
قهرمان ساز و الهام بخش است و «بسیاری از شاعران و فیلسوفان و هنرمندان نیز مخلوق
یک عشق و محبت نیرومند بوده اند» (مطهری، 1374: ص49).
عشق زمینی گاهی سبب تکمیل نفوس و برانگیخته شدن استعدادات حیرت انگیز باطنی
می شود و اگر بتواند در مسیر عشق حقیقی قرار گیرد، می تواند معبر و پلی برای وصول
به حقایق باشد. البته عشق های شهوانی وقتی که صورت شهوانی دارند، مقرون به
خودخواهی اند (همان، 1368: ص73) ولی عشقی که مورد ستایش واقع شده و از غیر مقوله ی
شهوت دانسته شده است، تنها عشق الهی نیست و حتی عشق انسان به انسان نیز در بعضی از
اقسامش امری شریف و خارج از مقوله ی شهوت معرفی شده است (همان: ص71).
احکام ارزشی عشق
عشق مقوله ای است که درباره ی احکام ارزشی آن، سخنان و نظرات فراوانی وجود دارد
و نظریه پردازی ها و داستان سرایی های فراوانی در ذیل آن به انجام رسیده است. آن چه
مسلم است این است که روح معنای عشق ستودنی است. عشق هم در تفکر شرقی و هم در تفکر
غربی ستایش شده است؛ گاهی این ستایش ها به حدی رسیده که به جز عشق همه چیز باطل
شمرده می شود:
جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازی است الا عشق بازی
و گاهی عشق مایه ی همه ی خرمی ها
و شادکامی ها محسوب شده است:
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
جسم خاک در عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صعقا
کوه با داود گشته همدمی
هر دو مطرب هست در عشق شهی
عشق جو شد بحر را مانند دیگ
عشق ساید کوه را مانند ریگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف
عشق لرزاند زمین را از گزاف
صدق عاشق بر جمادی می کند
چه عجب گر بر دل دانا زند
(مولوی)
در عرفان مشترک همه ی ادیان، عرفان اسلامی، مسیحی، یهودی، زرتشت و حتی مایه های
عرفانی دین بودا، کنفسیوس، شینتو و ... ، عشق حقیقی مایه ی پیراستن دل انسان از
زنگارها، تعلقات و بدی هاست. از نظر این ادیان کسی که به عشق خدا، روح القدس، یهوه،
اهورامزدا، برهما و... برافروخته شود، اندک اندک محل تجلی و مبدأ همه ی حقیقت ها
خواهد شد.
در نظر متفکرین اسلامی، انسانی که به عشق حقیقی می رسد، از مراتب تعینات گذر
نموده و از مظاهر الهیه به جمال مطلق واصل شده است. انسانی که به عشق حقیقی می رسد،
با همه ی پدیده ها، روابط و ضوابط جهان هستی در یک آهنگ اسرارآمیز و کلی شرکت
می جوید و به شادکامی و «نیروانا» می رسد.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
(سعدی)
کسی که عاشق خداست، شادی حقیقی، سعادت و بهشت نقد را در عشق حقیقی درمی یابد و
زبان حال او چنین می شود:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم
(حافظ)
و به جایی می رسد که همه چیز در چشم او خواستنی و زیبا تجلی می نماید:
هر چه خواهد دلت همان بینی
هر چه بینی دلت همان خواهد
(هاتف اصفهانی)
«از نظر متفکرین اسلامی، عشق و علاقه به اولیا و دوستی نیکان، وسیله ای برای
تهذیب نفس، اصلاح اخلاق و کسب فضایل و سجایای انسانی است؛ ولی در عشق های حیوانی
تمام عنایت و اهتمام عاشق به صورت معشوق است. در این گونه عشق ها، غریزه است که سبب
کشش و مجذوبیت عاشق می شود و این عشق پس از اشباع غرایز، فروغی ندارد؛ به سردی
گراییده و خاموش می گردد؛ اما عشق مجاز انسانی، حیات است و زندگی، اطاعت آور است و
پیرو ساز و این عشق است که عاشق را مشاکل معشوق قرار می دهد (مطهری، 1374: ص72).
عشق انسانی صرف نظر از این که معشوق کیست، فی حد نفسه می تواند به عنوان یک معبر و
پل به سوی عشق حقیقی قرار گیرد. تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح و به عبارت
دیگر تلطیف عواطف و هم چنین توحد، تأحد، تمرکز و از بین بردن تشتّت و تفرق نیروها و
در نتیجه قدرت حاصل از تجمع، همه از آثار عشق و محبت است. در شعر و ادب فارسی به
الهام بخشی و فیاضیت عشق بسیار اشاره شده است:
بلبل از فیض گل آموخت سخن
ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
عشق قوای خفته را بیدار می کند و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می نماید.
حکیم ملاصدرای شیرازی معتقد است: «کمتر کسی است که دارای قلب لطیف و طبع دقیق و ذهن
صافی و نفس مهربانی باشد، ولی در اوقات عمرش به این گونه از عشق ها، مبتلا نشود»
(ملاصدرا، بی تا: ص172).
این حکیم در جای دیگر در رابطه با ارزش و فواید عشق می نویسد:
«هذا العشق الانسانی النفسانی للشخص الانسانی اذا لم یکن مبدئه افراط الشهوه
الحیوانیه، بل استحسان شمایل المعشوق، وجوده ترکیبه و اعتدال مزاجه و حسن اخلاقه و
تناسب حرکاته و افعاله و ... معدود من جمله الفضایل و هو یرقق القلب و یزکی الذهن و
ینبه النفس علی ادراک الأمورالشریفه...» (همان: ص73)، «عشق انسانی که از قبیل عشق
نفس به نفس است، اگر مبدأ آن افراط در شهوت حیوانی (غریزه جنسی) نباشد، بلکه به
واسطه ی نیکو شمردن و خوشایند جلوه کردن شمایل معشوق و نیکویی ترکیب و اعتدال مزاج
و خوشی اخلاق و تناسب حرکات و افعال معشوق باشد، از جمله ی فضایل محسوب می شود و
سبب رقت قلب و تزکیه ی ذهن گردیده و نفس را برای ادراک امور شریفه بیدار و متنبه
می نماید.»
عشق و ازدواج
با توجه به مطالبی که درباره ی ماهیت عشق، اقسام و راه های علاج آن بیان شد، این
حقیقت به اثبات می رسد که عشق و ازدواج همیشه با یکدیگر تلازم ندارند یا نباید
همیشه با هم تلازم داشته باشند؛ در بعضی از موارد، عشق ممکن است زمینه ساز یک
ازدواج موفق باشد؛ ولی غالباً انتخاب هایی که بر اساس احساس صورت می پذیرد، موفقیت
آمیز نیستند و آن چه در آیینه واقعیت هایی اجتماعی منعکس شده و در قالب آمار هویدا
است، نشان می دهد که شکست در ازدواج هایی با زمینه ی عشق های گذرا و موقت، بیشتر از
ازدواج هایی است که بر اساس تعقل پایه ریزی شده اند.
اگر ازدواج با معشوق، «غیر مشروع»، «ناممکن یا غیر عاقلانه» باشد، با صبر و ثبات
و کتمان عشق می توان از آن گذر کرد و به مطالب عالی و متعالی بالاتر از عشق و معشوق
دست یافت. در روایات آمده است:
«من عشق و کتم و عف و مات مات شهیداً» (رک. مطهری، 1374: ص74). هر کس عاشق شود و
عشق خود را کتمان کند و در آن حال بمیرد، شهید مرده است.
تحلیل این حدیث، ما را به این واقعیت می رساند که فرد عاشق کتوم و عفیف، مقام
شهید را دارد و اگر در تمام مدت عمر خود در عشق بسوزد، هم چون شهیدی است که در بین
مردم می نشیند، بر می خیزد و راه می رود، ولی روحش در نزد خداوند روزی می خورد.
توجه به مقامات و ویژگی هایی که در قرآن و روایات برای شهید برشمرده شده است،
نشان می دهد که شهید زنده ی حقیقی است و نیز فرد عاشق که با کتمان و عفاف، عشق خود
را پاک و مطهر نگه داشته است، زنده دل است و در حالی که بسیاری از مردم، مردگانی
زنده می نمایند، عاشق زنده ای است که در لحظه لحظه ی حیاتش از دستان رزاق خداوند
روزی می خورد و روزی های معنوی ای که به عاشق کتوم و عفیف می رسد، روزی هایی است که
از مقام «عنداللهی» نازل می شود. مسلم است که باور چنین حقایقی سبب می شود که هر
کسی آرزو کند که به مقامی نایل آید که در عشق مکتوم و عفیف وجود دارد؛ مقام چنین
فردی از شهدای معمولی نیز بالاتر می رود؛ اگر بمیرد، اجر شهید را دارد و اگر زنده
باشد، هم چون شهیدی است که راه عمل برای وی بسته نیست و می تواند با ارتزاقی که از
مقام عنداللهی برای وی حاصل می شود، روز به روز بر مقامات، حسنات و درجات خود
بیفزاید.
البته این سخنان به این معنا نیست که عشق را نشانی برای شناسایی همسر قرار
ندهیم، بلکه گاهی عشق از باب «کاشفیت» برای انتخاب همسر، راهنمای خوبی قلمداد
می شود و به تعبیر دیگر، عشق گاهی سنگ نشانی برای ازدواج است؛ ولی اگر دلایل عقلی و
شرعی برای ازدواج با معشوق جمع نباشد، کتمان و عفاف در برابر عشق می تواند غنایمی
بسیار بالاتر از وصال ظاهری معشوق، نصیب شخص عاشق بنماید.
الف) عشق، زمینه ساز ازدواج
در ازدواجی که زمینه ی آن عشق است، باید مراقبت های ویژه ای اعمال شود. در ابتدا
به سه نکته از نکاتی که سبب حساسیت و موقعیت ویژه ی این نوع ازدواج ها است، اشاره
می شود:
نکته ی اول: عشق نوعی پدیده روحی است که قرار و آرام را از عاشق باز پس
می ستاند؛ ولی زندگی خانوادگی همانند منشوری است که دارای ابعاد بسیار فراوان است و
هرگز نمی توان صرفاً با تکیه بر این پدیده و حالت روحی، بنیاد زندگی متعالی و
هماهنگی را بنا نمود؛ بلکه برای کسب موفقیت، باید اخلاق، دیانت، تعقل و سایر
ارزش ها را نیز در خدمت عشق گرفت. تکیه و اعتماد بر عشق و غفلت از سایر عوامل
موفقیت در زندگی، سبب می شود تعادل و توازن از بنیاد خانواده باز ستانده شود و
استعدادهای مختلف به تناسب رشد نکنند و این زندگی ناموزون اندک اندک دچار مشکل شود.
نکته ی دوم: عشق دارای حالات نوسانی فراوان است و به تعبیر شاعر، هفتاد و دو
دیوانگی در بردارد و اگر بنا باشد هر یک از طرفین عشق، جهت گیری های خود را بر اساس
حالات نوسانی عشق تنظیم کنند، اندک اندک در روابط ایشان اختلالاتی حاصل می شود و
هماهنگی و نظم خانواده مخدوش می گردد؛ زیرا افراط و تفریط در هر یک از ابعاد زندگی
حتماً زیان هایی را در پی خواهد داشت.
نکته ی سوم: یکی از خطراتی که ازدواج مبتنی بر عشق را تهدید می کند، این است که
عشق، چشم و دل عاشق را بر عیوب معشوق ببندد. علی ابن ابی طالب (ع) می فرماید: «من
عشق شیئاً أعشی بصره و أمرض قلبه» (نهج البلاغه، خطبه 107)، هر کس چیزی را در حد
عشق دوست داشته باشد، چشمش نابینا و دلش مریض می شود. عشق نه تنها عیب را
می پوشاند، بلکه حتی عیب را حسن جلوه می دهد.
اگر در کاسه ی چشمم نشینی
به جز از خوبی لیلی نبینی
(وحشی بافقی)
«یکی از آثار عشق این است که هر جا پرتو افکند، آن جا را زیبا می کند و یک ذره
حسن را خورشید، بلکه سیاهی را سفیدی و ظلمت را نور جلوه می دهد. عشق مانند علم نیست
که صد درصد تابع معلوم باشد، بلکه جنبه ی داخلی و نفسانی عشق بیشتر از جنبه ی خارجی
و عینی آن است و میزان عشق تابع میزان حسن نیست؛ بلکه بیشتر تابع میزان استعداد و
مایه ی عاشق است و در حقیقت عاشق دارای مایه و ماده و آتش زیر خاکستر است که دنبال
بهانه و موضوع می گردد و همین که احیاناً به موضوعی برخورد می کند و توافقی دست
می دهد (و هنوز رمز این توافق کاملاً به دست نیامده و لذا بعضی گفته اند عشق
بی دلیل است)، آن قوه ی داخلی تجلی می کند و به اندازه ی توانایی خودش حسن می سازد
نه به آن اندازه که محبوب است» (مطهری، 1374: ص46).
فردی که صرفاً با تکیه بر عشق ازدواج می کند، با توجه به این که ازدواج به همان
اندازه که دارای جنبه های عاطفی است، دارای واقعیت های عینی و خارجی نیز هست،
ناگهان با حقایق سختی روبرو می شود. اگر شعله های عشق در اثر گذشت زمان یا در اثر
ارضای غریزه ی جنسی یا اتحاد روحی فروکش کند، عاشق و معشوق باید از ظرفیت صبر و
بردباری و گذشت بالایی برخوردار باشند تا در برابر واضح شدن واقعیت ها به حالت های
نامطلوبی نظیر سرخوردگی و افسردگی یا عدم ارضای روحی، خشونت و... دچار نشوند؛ لذا
در حین عشق باید با پدیده ازدواج با احتیاط و احتساب جمیع جوانب، برخورد کرد. اگر
عشق، موقت و مادی باشد، در ازدواج غیر عاقلانه ی مبتنی بر آن، مشکلات بسیار فراوانی
حاصل می شود. «جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعد به خود می لرزد و از لمس
دستی ظریف به خود می پیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در کار نیست و این گونه
عشق ها به سرعت می آید و به سرعت می رود و قابل اعتماد و توصیه نیست و خطرناک و
فضیلت کش است و تنها با کمک عفاف و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود می برد»
(مطهری، 1374: ص52).
در هر حال، عشق به همان اندازه که می تواند سنگ نشان ازدواج مطلوب و پایدار
باشد، سنگ نشان یک امتحان بزرگ الهی است و با صبر و عفاف در آن می توان موفق شد.
ب) عشق، پیامد ازدواج
یکی از اصلی ترین اهداف ازدواج، وصول به نوعی سکون و آرامش تکوینی است که در اثر
آمیزش روح و جسم زن و مرد حاصل می شود. این نوع سکون و آرامش نیز نتیجه ی حصول مودت
و رحمت بین زوجین است. قرآن کریم در این باره می فرماید: «... و من آیاته ان خلق
لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة...» (روم، 21)، «و از
نشانه های او این است که برای شما از جنس شما، همسرانی قرار داده تا بدان ها آرام
گیرید و بین شما و ایشان، مودت و رحمت قرار داد.»
در روایت آمده است که روزی فردی نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله(ص)
تعجب می کنم، مرد و زنی که هرگز یکدیگر را ندیده و نشناخته اند، هنگامی که بین
آن ها مناکحتی پدید می آید و یک روز با یکدیگر صحبت می کنند، چنان یکدیگر را دوست
می دارند که گویی دوستی ای عظیم تر از آن وجود ندارد. رسول خدا (ص) فرمود: این امر
از سوی خداوند متعال است و آن گاه آیه ی اخیر را به عنوان استشهاد بر این معنی ذکر
فرمود (خزاعی نیشابوری، بی تا: ج15، ص234).
در بسیاری از تفاسیر، این روایت ذیل آیه شریفه ی فوق نقل شده است (نک. قربانی
لاهیجی، 1374: ج5، ص254).
با تأمل و نظر در آیه شریفه ی فوق و نیز با دقت در مفاد آیاتی که در قرآن در
این باره آمده است و با توجه به اخبار و احادیث مفصلی که در این رابطه وجود دارد،
می توان دریافت که پدیده آرامش و سکونی که بین زوجین به واسطه ی پیوند مناکحت و
ازدواج رخ می دهد، یک جعل الهی است؛ به تعبیر دیگر محبتی که از این طریق بین زن و
شوهر حاصل می آید، نوع خاصی از محبت است که با هیچ یک از دیگر اسباب ایجاد محبّت
تداخلی ندارد و خاستگاه این آیات و جعل الهی، مودت و رحمتی است که بین زن و شوهر
پدیدار می شود.
در المیزان آمده است: «از آن جا که هر ناقصی مشتاق کمال و هر محتاجی مایل به
زوال حاجت و فقر خویش است، یکی از دو جنس به سوی جنس دیگر حرکت می کند و چون بدان
رسید آرام می شود و این همان رغبت و شهوتی است که در هر یک از دو طرف به ودیعه
گذاشته شده است. کلمه ی مودت نیز به معنای محبتی است که اثرش در مقام عمل ظاهر
می شود و در نتیجه نسبت مودت به محبت، همانند نسبت خضوع به خشوع است... رحمت نوعی
تأثیر نفسانی است که نسبت به محرومی که کمال ندارد و محتاج به رفع نقص است، در دل
پدید می آید و صاحب رحمت را وادار می کند به این که در مقام امداد برآید و فرد
محروم را از محرومیت نجات داده و نقصش را مرتفع سازد» (طباطبایی، 1363: ج17،
ص521).
آن چه که از مذاق شریعت و استقرای واقعیت ها مستفاد است، آن است که نوعی رحمت و
مودت که مخصوص علقه ی زوجیت است، به واسطه ی نوعی جعل طبیعی و تکوینی در تناکح بین
زن و مرد رخ می دهد. آن عواملی که سبب ایجاد نوعی علقه طبیعی بین زن و شوهر می شود،
هر چند لازم اند، ولی هرگز کافی نیستند و باید به دو واقعیت دیگر در عرض این
علاقه ی طبیعی توجه شود تا محبت بین دو همسر عمیق و پایدار شود. یکی از آن
واقعیت ها، تلاش برای زوال عوامل مخرب عشق و علاقه ی همسران به یکدیگر است و واقعیت
دیگر تلاش برای تمهید زمینه هایی است که علاقمندی همسران به یکدیگر را به لحاظ کیفی
و کمی، وسعت و ژرفا می بخشد؛ زیرا علاقه ای که به واسطه ی زوجیت حاصل می شود، اگر
در معرض عوامل مختلف و مخرب قرار گیرد، اندک اندک و در مسیر زمان، در معرض پوسیدگی
قرار می گیرد.
ج) عوامل تحکیم عشق در خانواده
1- کفویت
شریعت برای تداوم و تحکیم عشق و محبتی که به واسطه علقه ی زوجیت میان همسران
پدید می آید، تدابیری اندیشیده است؛ یکی از مهمترین این تدابیر، رعایت «کفویت» در
انتخاب همسر است. «کفویت» مفهومی است که تبیین آن احتیاج به بحث و بررسی فراوان
دارد؛ زیرا در ظواهر مطالب فقهی به یک معناست، در عرفِ متشرعه به معنایی دیگر و در
عرف افراد معمولی و عادیِ غیر مقید به شریعت نیز، معنای دیگری دارد. «کفویت» شرط
لازم برای حصول عشق است؛ ولی شرط کافی نیست؛ زیرا بسیاری از افرادی که به ظاهر در
همسری خود همسان گزینی داشته اند، در دراز مدت بر اثر عدم رعایت سایر توصیه های
شریعت، محبت آغازِ ازدواج را از دست داده اند.
معنا و مفهوم کفویت
آن چه که از مذاق شریعت استفاده می شود، این است که حداقل سه عنصر اصلی در تحقق
مفهوم کفویت دخیل است. آن سه عنصر عبارتند از:
ایمان، اخلاق و مسئله ی عفاف و حیای دینی
البته کفویت در فرهنگ و معارف دینی، دارای درجات و رتبه های وجودی متفاوتی است؛
توجه به معنای لغوی کفو که نوعی مثلیت و همانندی است (طبرسی، 1360: ج27، ص359)،
می تواند ثابت کننده این حقیقت باشد؛ زیرا همانندی بیش از آن که به مال، جمال،
موقعیت اجتماعی و حتی به عادت ها و جلوه های ظاهری رفتاری برگردد، به ملکات باطنی و
اجزای شخصیتی افراد راجع است. در یک جمع بندی کلی، تناسب های زیر را می توان از
شاخصه های فرعی کفویت به شمار آورد: تناسب ایدئولوژیک، تناسب تحصیلی، تناسب
طبقاتی، تناسب ساختار خانوادگی، تناسب هیجانی، تناسب ظاهری و تناسب شغلی (رک.
غفاری، 1382: ص30-27).
معنای همتایی در ازدواج در متون دینی بیش از هر چیز کفویت در دین و اخلاق است.
ایمان مقوله ای ذات تشکیک بوده و دارای درجاتی است و در هر درجه، آثار و خواص مربوط
به خود را دارد. «مذهب یکی از مهم ترین جلوه های لطیف ذهن انسان است که از
سرچشمه های معنوی و الهی تغذیه می کند و بدون بررسی روابط مذهبیِ همسران، نمی توان
تحلیل همسرگزینی از نظر ذهنی را پایان یافته پنداشت» (ساروخانی، 1370: ص64).
در این رابطه به بعضی روایات اشاره می شود:
پیامبر (ص) می فرماید: «اذا جائکم من ترضون خلقه و دینه فزوجوه الّا تفعلوه
تکن فتنه فی الأرض و فساد کبیر» (شیخ حر عاملی، 1409ق: ج14، ص51)، هنگامی که
خواستگاری که از دین و خلق او راضی هستید، به شما پیشنهاد تزویج داد با وی ازدواج
کنید و گرنه در زمین فتنه و فساد بزرگی به پا می شود.
امام صادق(ع) می فرماید: «الکفو من یکون عفیفاً و عنده یسار» (کلینی، بی تا:
ج1، ص347)، کفو کسی است که اهل عفاف باشد و بر تأمین مخارج زندگی همسر خود نیز
توانا باشد.
روزی زنی نزد پیامبر (ص) آمد و از حضرت (ص) راجع به ازدواج توصیه ای خواست،
حضرت فرمود: ازدواج کن و بر تو باد به دیندار (یعنی فرد دیندار را برای ازدواج و
همسری انتخاب کن) (همان: ج5، ص333).
امام صادق (ع) می فرماید: هر کس به خاطر مال و دارایی با زنی ازدواج کند، خدا
وی را محتاج مالِ دیگران می گرداند (همان).
تأثیر کفویت بر ایجاد عشق و علاقه ی متقابل
کفویت و مشاکلت زوجین یکی از قوانینی است که زیر مجموعه ی قانون عام زوجیت قرار
دارد. همه ی پیوندهای تکوینی در راستای قانون زوجیت بین دو زوجی متحقق می شود که
دارای نحوه هایی از مشابهت و هم گونی باشند. دو گونه ی مباین و مختلف از جانداران،
حیوانات و نباتات هیچ گاه نمی توانند با یکدیگر پیوند گیرند و سبب ادامه ی نسل
خود شوند و این حقیقت نه تنها در تمام طبقات زیستی، بلکه حتی در جهان بی نهایت کوچک
اتم ها و جهان بی نهایت بزرگ کهکشان ها نیز جاریست. در پیوند بین اربیتال ها و
جاذبه ی بین الکترون ها و پروتون ها نیز، این حقیقت سریان دارد. بنابراین نوعی
تکافؤ در معیت، نوعی از تناسب ها و ویژگی های خاص سبب می شود که علاقه و محبت بین
زن و شوهر فزون تر شود.
«اسلام محبت عمیق و صمیمی زوجین به یکدیگر را محترم شمرده و به آن توصیه می کند»
(مطهری، 1368: ص81). به همین جهت است که در اسلام بر روی انتخاب کفو مناسب در همسری
تأکید شده است؛ زیرا مشاکلت و تناسب شخصیت، سبب درک متقابل طرفین از یکدیگر می شود
و درک متقابل زمینه ساز تفاهم بیشتر می گردد و تفاهم نیز تمهید کننده زمینه ی توافق
اخلاقی است و همه ی این عوامل موجبات شعله وری آتش محبت و عشق بین همسران می شود.
محبت و مودتی که حاصل کفویت است، زمینه ساز آرامش و سکون می گردد و در نتیجه بستری
مناسب برای پرورش نسل را فراهم می آورد.
2- رعایت حقوق و انجام تکالیف متقابل
یکی دیگر از تدابیر اصلی شرع برای تحقق صمیمیت و تحکیم عشق در محیط خانواده،
رعایت حقوق و انجام تکالیف متقابل است. برآورده کردن خواسته های قلبی طرفین و رعایت
احترام متقابل، یکی دیگر از این تدابیر مهم، برای حفظ شادابی و نشاط روحی زن و شوهر
در کانون خانواده است.
قابل توجه است، آن چه که سبب برافروختگی شعله های عشق و محبت بین همسران می شود،
این است که بتوانند حقوق متقابل یکدیگر را رعایت کرده، حدود حق یکدیگر را شناخته و
از آن تجاوز ننمایند. این مطلب یکی از مؤثرترین گام ها، برای وصول همسران به عشق و
سعادت است و حتی اگر عامل کفویت و تناسب نقصی هم داشته باشد، با انضمام این عامل
می توان باز هم چراغ عشق و محبت را در کانون خانواده شعله ور نگاه داشت.
کارکردهای اصلی خانواده عبارتند از: «همکاری در امور تولیدی و اقتصادی، هم فکری
و همکاری در امور مربوط به تغذیه و بهداشت و دیگر کارهای خانه، تکمیل و تکامل زن و
شوهر در راستای تعامل اخلاقی، اجتماعی و عقلانی، تولید مثل و داشتن فرزند، ارضا و
اقناع میل جنسی، تأمین امنیت روحی اعضای خانواده، پرورش و آموزش کودکان و نوجوانان»
(احمدی و دیگران، 1374: ص122). زن و شوهر در همه ی این موارد باید حقوق و تکالیف
متقابل یکدیگر را رعایت نمایند. مسلم است که هم زیستی مسالمت آمیز در پرتو تقوی و
دین، سبب اشتعال شعله های عشق در کانون چنین خانواده ای خواهد شد.
چنان که پیش تر اشاره شد، در اندیشه ی فلسفی، عرفانی اندیشمندان اسلامی درباره ی
منشأ، ماهیت، اقسام و مراتب عشق، حقایق متعالی و متنوعی مطرح گردیده است. با گذری
اجمالی در ساحت آرا و نظریات ایشان پیرامون «عشق»، می توان با چشم اندازی وسیع تر،
رابطه ی عشق و ازدواج را نظاره کرد و سپس تحلیل نمود و در آخر به این نتیجه رسید که
عشق مجازی (اعم از عشق غریزی و انسانی) همیشه نمی تواند زمینه ی مطلوبی برای بقای
ازدواج باشد؛ بلکه اگر محبتی که در اثر علقه ی زوجیت پدید می آید، در شرایط مناسب و
مطابق با تدابیر شریعت، بارور شود، به مقوله ای نظیر «عشق» تبدیل شده و به عنوان
پیامد ازدواج ، می تواند آثار مطلوب تری داشته و از آسیب های عشق «زمینی» و
«زمینه ای» نیز مصون بماند.
فهرست منابع:
ابن سینا، حسین بن عبدالله: «اشارات و تنبیهات»، با شرح خواجه نصیرالدین طوسی و
علامه قطب الدین رازی، دفتر نشر کتاب، 1403ق.
ابن سینا، حسین بن عبدالله: «رسائل»، ضیاءالدین درّی، تهران، انتشارات مرکزی،
1360.
احمدی و دیگران: «آموزش جوانان در آستانه ازدواج»، انجمن اولیا و مربیان،
1374.
بهشتی، محمود: «عشق، رمز حیات»، نوین سپاهان، 1373.
جوادی آملی، عبدالله: «حماسه و عرفان»، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1375.
حر عاملی، محمد حسن: «وسائل الشیعه الی تحصیل مسایل الشیعه»، قم، مؤسسه آل البیت
لإحیاء التراث، 1409ق.
خزاعی نیشابوری، حسین بن علی: «تفسیر روض الجنان و روح الجنان»، مشهد،
بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، بی تا.
ساروخانی، باقر: «مقدمه ای بر جامعه شناختی خانواده»، تهران، سروش، 1370.
سجادی، سید ضیاءالدین: «مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف»، تهران، سازمان مطالعه
و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهی (سمت)، 1372.
شرفی، محمد رضا: «خانواده ی متعادل (آناتومی خانواده)»، تهران، انجمن اولیا و
مربیان، 1383.
شیرازی، صدرالدین محمد: «الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة»، قم،
مطبعة العلمیه، بی تا.
طباطبایی، سید محمدحسین: «تفسیر المیزان»، تهران، بنیاد علمی و فکری علامه
طباطبایی، 1363.
طباطبایی، سید مصطفی: «فرهنگ نوین فارسی عربی»، کتابفروشی اسلامی، 1361.
طبرسی، ابوعلی الفضل ابن الحسن: «تفسیر مجمع البیان»، تهران، فراهانی، 1360.
عربی، محی الدین: «فتوحات مکیه»، بیروت، انتشارات دارالفکر، 1414ق.
غفاری، مسعود: «انتخاب عاقلانه، زندگی عاشقانه»، یادآوران، 1382.
فروم، اریک: «هنر عشق ورزیدن»، پوری سلطانی، مروارید، 1374.
قربانی لاهیجی، زین العابدین: «تفسیر جامع»، تهران، سایه، 1374.
کلینی، محمدبن یعقوب: «کافی»، سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت،
بی تا.
مطهری، مرتضی: «اخلاق جنسی در اسلام و غرب»، تهران، صدرا، 1368.
مطهری، مرتضی: «جاذبه و دافعه امام علی(ع)»، تهران، صدرا، 1374.
مینوی، مجتبی: «پانزده گفتار درباره رجال ادب اروپا»، تهران، دانشگاه تهران،
1346.
* - دانش آموخته دکترای عرفان، عضو هیأت علمی دانشگاه قم.