از راههای دستیابی به عدالت سخن گفتیم. اکنون بازدارنده های دستیابی به عدالت را به بوته بررسی می نهیم. در دانش اصول فقه، از این مقوله سخن به میان آمده که برای پدیداری پدیده ها، باید مقتضی موجود و مانع مفقود باشد.
ما، در مقاله پیشین: راهیابی دستیابی به عدالت، که در همین شماره آن را ملاحظه خواهید کرد، از مقتضیات سخن گفتیم و در این مقال، به پاره ای از مانعها و بازدارنده ها، نظر خواهیم افکند و تا آفتها و مانعهای عدالت اجتماعی، شناخته نشوند و با آنها ستیزی همه سویه صورت نگیرد، رسیدن به قله عدالت، ممکن نخواهد بود.
آنچه عدالت خواهان و عدالت مداران را از رسیدن به جامعه آرمانی خود باز می دارد، بسیار است. گاه مانعها داخلی اند، گاه خارجی، گاه فردی و گاه جمعی.
مسؤولیت مبارزه با پاره ای از مانعها، از جمله مانعهای خارجی به عهده رهبران و پاره ای به عهده مردم و بخشی دیگر، مشترک است; یعنی دولت و مردم، باید در برداشتن آنها، همکاری کنند.
ولی چون هدف ما در این مقال، اشاره ای گذرا به این بحث است، بدون بخش بندی، به پاره ای از مهم ترین مانعها اشاره می کنیم.
1. دنیاگرایی
انسان موجودی دو بعدی است. بر همین اساس، نیازهای مادی و معنوی را با هم، دارد. شماری از انسانها بر اساس پاره ای از عوامل، تنها و تنها به نیازهای مادی خود می اندیشند و به کلی از اندیشیدن نیازهای معنوی به دورند. این گونه نگرش و رفتار زمینه ساز بسیاری از دشواریها، گرفتاریها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی می گردد. این چنین انسانهایی که یک بعدی می اندیشند و بر این نسق حرکت می کنند، همه چیز و همه کس را برای خود و در خدمت خود می خواهند و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند. بر همین اساس، در صدد فرا چنگ آوردن هر چه بیش تر از تواناییهای مادی اجتماع بر می آیند. این جاست که تبعیض و بی عدالتی و محرومیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رخ نمی نماید و حس خودخواهی و خودپرستی، تجمل پرستی، راحت طلبی، عیش و نوش، رواج می یابد.
آن گاه زوایای فاجعه گسترده و یرفای آن هول انگیزتر می شود که حاکمان و کارگزاران حکومتی به چنین روحیه ای گرفتار آیند و به مال خدا و مردم دست یازند و دنیا را هم خود قرار دهند و از معنویت به دور مانند.علی(ع) این بیماری خانمانسوز را می شناخت و به پیامدهای آن آگاه بود که به کارگزاران خود، دردمندانه هشدار می داد. آن عزیز، آن طبیب دوار، در نامه معروف خود به عثمان بن حنیف، پس از شکوه از او، به بیان زندگانی سراسر زهد خود می پردازد:
«اگر می خواستم که از عسل تصفیه شده و مغز گندم و لباس پرنیان بهره گیرم، برای من میسر بود، اما هیهات، که هوای نفس بر من چیره شود و حرص و آز به گزینش غذاها وادارم سازد و شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به یک قرص نان نیاز داشته باشد و روی سیری را ندیده باشد. یا سیر بخوابم در حالی که در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند.» (1)
دنیاگرایی، در همه جامعه ها، عصر و نسلها ویرانگر بوده است. این بیماری خطرناک و تباهی آفرین، امروز، به خاطر ابزاری که بشر در اختیار دارد، بسیار یرف تر و گسترده تر از گذشته تباهی و نکبت می آفریند و بشر را در باتلاق مرگ فرو می برد. رهاورد این پدیده شوم و خانمان برانداز، ستمها و نابسامانیهای گسترده جهانی است که بشریت را در کام خود فرو برده است. دنیاگرایی و افزون خواهی از دیدگاه امامان معصوم، پدیده ای شوم و شیطانی است که با اصول و آموزه های پیامبران سازگار نیست و با رشد و تکامل انسان و زندگی عادلانه او نیز، در این دنیا سازگاری ندارد.
انسانهای دنیاگرا و افزون خواه، شیوه ها و روشهایی که در همه شرایع آسمانی ممنوع و حرام است، به کار می برند و برای رسیدن به دنیا از هر وسیله ای استفاده می کنند. ستم، احتکار، رباخواری، استثمار، کم فروشی، گرانفروشی، غارت بیت المال. به همین دلیل بود که امام خمینی، از به کار گماری ثروت اندوزان از خدابی خبر و مترفان و افزون خواهان، در نظام جمهوری اسلامی بر می آشفت. آن بزرگوار در وصیت نامه سیاسی الهی خویش، توجه به محرومان و حفظ ساده زیستی و پرهیز از اشرافی گری را از ویژگیهای ضروری برای کارگزاران حکومتی، می داند. (2)
آن مرد آسیب شناس، از این که دنیاگرایان و سرمایه داران در حکومت راه بازکنند و در پستهای حکومتی قرار بگیرند، نگران بود و از مردم می خواست که در انتخاب مسؤولان اجرایی و قانونگذاری هشیارانه و دقیق عمل کنند:
«رئیس جمهور و وکلای مجلس از طبقه ای باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمی توانند بفهمند.» (3)
به عنوان شاهد بر سخن امام، قصه ای از تاریخ را در زیر می آوریم که بیانگر حال و روز فرمانروایی است که درد را درک نمی کند، و از گرفتاریها و حرمانها و مصیبتها و غمهای مردم خود، بر کنار است و به خود می اندیشد و آرایش تن خود:
«روزی موفق بن متوکل در حالی که لباس بس زیبایی بر تن داشت و حسن بن مخلد، کنارش ایستاده بود چند بار بر جامه اش دست کشید و گفت: از این جنس جامه چند دست در خزانه دارم؟
حسن گفت: شش هزار دست.
موفق گفت: ای حسن! ما برهنه ایم، چرا به فکر ما نیستی؟
زود به حاکمان شهرها بنویس، تا هر چه زودتر سی هزار دست از جنس این جامه تهیه کنند و بفرستند.» (4)
فسوسا، پس از پیامبر اسلام(ص) دیری نپایید که جامعه اسلامی دستخوش دگردیسی شد و به ک یراهه در افتاد: ضد ارزشها ارزش شد، کاخهای سبز و سرخ جایگزین خانه های گلین محمد(ص) و علی(ع) شد، جامه های زیبا و نرم جایگزین جامه های وصله دار و خشن شد و... بی گمان، از چنین جامعه ای نمی توان انتظار داشت که مردم آن در جهت برپایی عدالت تلاش ورزند و خود را به رنج درافکنند.
دنیاگرایی علت گریز از حکومت علی(ع)
بسیاری از مخالفتها با علی(ع) انگیزه ای جز دنیاخواهی نداشت. (5) علی بن محمدبن ابی سیف مداینی، از فضیل بن جعد، نقل می کند:
«مهم ترین سبب خودداری عرب دریاری نکردن علی(ع) موضوع مال و ثروت بود; زیرا آن بزرگوار، هیچ شریفی را بر وضیع و هیچ عربی را بر عجم، برتری نمی داد و با بزرگان و امیران قبیله ها، هیچ گونه سازشی نداشت و آن گونه که پادشاهان در این گونه موارد عمل می کنند، عمل نمی کرد و هیچ کس را با مال و همانند آن، به سوی خود جذب نمی نمود. شیوه معاویه، درست نقطه مقابل علی(ع) بود. به همین سبب، مردم علی(ع) را ترک کرده و به معاویه پیوستند.» (6)
علی(ع)، روزی قصه غصه های خود را برای مالک اشتر بیان می کند. در این درددل، از کوتاهی شماری از یاران خویش، گریختن و پیوستن شماری از آنان به معاویه، شکوه سر می دهد.
مالک اشتر، در تحلیلی روشنگرانه از انگیزه های اینان سخن می گوید که عبرت آموز است:
«وانت تاخذهم بالعدل، وتعمل فیهم بالحق وتنصف الوضیع من الشریف، فلیس للشریف عندک فضل منزلة علی الوضیع، فضجت طائفة ممن معک من الحق اذا عموا به، واغتموا من العدل اذا صاروا فیه.» (7)
تو آنان را به عدل و داد گرفته ای و در میان آنان به حق عمل می کنی. و حق ناتوانان را از اشراف می گیری; زیرا در نگاه تو، اشراف بر ناتوانان، هیچ گونه برتری ندارند. چون حق فراگیر شد و با همه یکسان برخورد کردی، صدای ناله و اعتراض گروهی از آنان که با تو بودند، بلند شد و چون به عدالت با آنان رفتار شد، از آن اندوهگین شدند....
مالک اشتر، سپس پیشنهاد و خیرخواهی خود را این چنین ارائه می دهد:
«ای امیرمؤمنان! اگر شما نیز، بذل و بخششهای آن چنانی داشته باشید، مردم گرد شما جمع می شوند و از شما پیروی می کنند.
ای امیرمؤمنان! اگر چنین کنید، خداوند کار شما را سامان بخشد و امور ایشان را پراکنده سازد.»
امام(ع) در پاسخ مالک اشتر، فرمود:
«اما آنچه درباره عمل و سیره ما به عدالت گفتی، بدان که خدا می فرماید:
«هرکس کار شایسته ای کند، به نفع خویش کرده است و هر کس بد کند علیه خویش باشد. پروردگار تو ستم به بندگان نمی کند.»
و من از این که مبادا در انجام آنچه گفتی: (عدالت ورزی) کوتاهی کرده باشم، بیش تر ترسانم. و اما این که گفتی: حق بر آنان سنگین بوده است و به همین سبب از ما جدا شده اند. خداوند به خوبی آگاه است که آنان به خاطر ستمی از ما جدا نشده اند و پس از این جدایی نیز، به عدالتی پناه نبرده اند.
آری، تنها انگیزه آنان دنیایی است که از آنان جدا شده است و به یقین در روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد که آیا برای دنیا چنین کردند و یا برای خدا؟
و سپس آن بزرگوار به پیشنهاد مالک اشتر چنین پاسخ می دهد:
«واما آنچه درباره بذل و بخشش اموال در نتیجه جذب اشراف گفتی، بدان که سیره ما چنین نیست که به کسی از درآمد عمومی بیش از حقش بدهیم. خداوند می فرماید:
«چه بسا گروه اندک که به اذن خدا، بر گروه بسیار پیروز نمود و خدا با صابران است.»
خداوند پیامبر را مبعوث کرد و پس از اندکی یاران، بر شمارشان افزود و به یارانش پس از ذلت عزت بخشید. اگر خداوند اراده کرده باشد که ما این امر را سرپرستی کنیم، دشواری آن را بر ما آسان کند و ناهمواریش را هموار سازد و من از رای و پیشنهاد تو، تنها آن را می پذیرم که سبب خشنودی خداوند باشد.» (8)
تحلیل مالک اشتر، و پاسخ علی(ع) را به شرح آوردیم چون جان کلام در این گفت وگو آمده بود.
2. وابستگان به مراکز قدرت
پیوندهای خونی و عاطفی با مراکز قدرت، گاه همچون خود قدرت خطرناک است. حکومت نباید اجازه دهد که خویشان و پیرامونیان آنان به عنوان وابستگی به مرکز قدرت، با استفاده خیانت بار از بیت المال و دیگر تواناییهای اجتماع، حقوق ملت را تباه سازند که بدنامی آن برای مسؤولان است و بهره نامشروع آن برای فرصت طلبان و حاشیه نشینان. بسیاری از زورگوییها، چپاولگریها، ستمها و... که در طول تاریخ بشر صورت گرفته از سوی حاشیه نشینان حکومتها و پیرامونیان حاکم و درباریان بوده است.
بنابراین، برای برقراری عدالت، کافی نیست که زمامداران و مسؤولان حکومتی از صالحان باشند و از زورگویی و ستم و نیرنگ به دور، بلکه لازم است در برپایی عدالت اجتماعی و طرفداری از حقوق ملت برخوردی به دور از مسامحه با هوسها، خواستها، گرایشها، ثروت اندوزیها و برخوردها و رفتار نابهنجار و نادرست خویشان و پیرامونیان خود نیز داشته باشند و اجازه ندهند که پیوند با مراکز قدرت، تبدیل به ملاکی برای بهره برداری بی قید و شرط از اموال عمومی گردد و خویشان و پیرامونیان حکومتگران، به تافته های جدا بافته ای تبدیل شوند که شان آنان بالاتر از پیروی از قانون باشد و دیگران، چه مردم عادی و چه ادارات دولتی، در برابر آنان و خواسته هایشان تسلیم بی قید و شرط باشند:
«نیز والی را نزدیکانی است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و معاملت انصاف را کم تر به کار بستن.
ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت، زمینی را به بخشش وامگذار و مبادا در تو طمع کنند، با بستن پیمانی که مجاور آن زیان رساند، در بهره که از آب دارند، یا کاری که باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت، بر تو ماند.» (9)
این سخن بلند، پیش از گفتار، در رفتار علی(ع) نمود داشت و همان شیوه ای بود که بر آن سوگند یاد کرده بود:
«سوگند به خدا که داد مظلوم از ظالم بستانم و گریبان ظالم را گرفته به آبشخور حق می کشانم گرچه نفرت داشته باشد.» (10)
سیره پیامبر(ص) و امامان معصوم بویژه علی(ع) چنین بود. (11) او، نه تنها نزدیکان و یاران خود را بر دیگران برتری نداد که با هرگونه امتیازخواهی و استفاده نادرست و خلاف قانون آنان، به شدت برخورد کرد. زمانی که یکی از کارگزارانش که خویشاوند آن حضرت نیز بود، به بیت المال خیانت کرد، امام در نامه ای به او نوشت:
«از خدا بترس و اموال این مردم را به آنان بازگردان که اگر این کار را انجام ندهی و خدا به من امکان دهد، وظیفه ام را در برابر خدا، درباره تو انجام خواهم داد. و با این شمشیرم که هیچ کس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد، بر فرق تو خواهم کوبید. به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، هیچ پشتیبان و هواخواهی از سوی من نداشتند و در اراده من تاثیری نمی گذاشتند، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی که به ستم آنان پدید آمده بود، نابود گردانم.» (12)
افزون بر این، علی(ع) با کارگزارانی که دست خویشان، وابستگان و پیرامونیان خود را در استفاده، از بیت المال و دست اندازی به حقوق دیگران باز می گذاشتند به شدت برخورد می کرد و هیچ گونه بخشش و یا کوتاهی در کیفر آنان را روا نمی دانست.
مصقله بن هبیره شیبانی، از سوی علی(ع) فرماندار اردشیر خره (شهری در فارس) بود، غنائم را میان بستگان پیرامونیان خود پخش کرد. امام علی(ع) همین که از کار زشت کارگزار خود، آگاهی یافت، در نامه ای تند به او نوشت:
«به من درباره تو گزارش رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را نافرمانی کرده ای. گزارشی رسیده که تو غنائم مسلمانان را، که با سلاح و اسبان و با ریخته شدن خون آنان گرد آمده،، بین عربهایی که خویشاوند تواند و تو را برگزیده اند پخش می کنی. سوگند به کسی که دانه را در زیرخاک شکافته و جاندار را آفریده، اگر این گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهی شد و ارزش تو کم خواهد بود. پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیای خود را با نابودی دینت، آباد مگردان که از جمله زیان کاران باشی.» (13)
یادآوری: وابستگی و پیوند با طبقه حاکم، به خودی خود، ناپسند نیست، بویژه برای کسانی که درصدد انجام خدمت و یا خدماتی هستند. آنچه ناپسند است، سودجویی و استفاده های نامشروع از این پیوندهاست.
علی(ع) در نامه ای به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) ضمن سفارشهای گرانبهایی به آن بزرگوار، درباره تقسیم مسؤولیتها، این مطلب را نیز یادآور شده است. (14)
3. برخوردهای دوگانه
معیارگرایی، از وی یگیهای حکومتهای الهی است. این گونه حکومتها، موضع گیریهای سیاسی را در چهارچوب و دایره حق و عدل و به دور از خواسته های جناحی و باندی، درخور طرح می دانند. کشاندن نزاعهای سیاسی و باندی به صحنه تبلیغ و عمل، مانع بزرگی در دستیابی به آرمانها، جامعه عادلانه است.
علی(ع) در جاهای گوناگون بر معیارگرایی، تاکید ورزیده و به روشنی از کارگزاران حکومتی خواسته که به حق و عدل بیندیشند و همه مردم را به یک چشم ببینند. در نامه ای به اسودبن قطبه، فرماندار و رئیس سپاه حلوان می نویسد:
«فان الوالی اذا اختلف هواه منعه ذلک کثیرا من العدل، فلیکن امر الناس عندک فی الحق سواء; فانه لیس فی الجور عوض من العدل، فاجتنب ماتنکر امثاله، و ابتذل نفسک فیما افترض الله علیک، راجیا ثوابه و متخوفا عقابه واعلم ان الدنیا دار بلیة لم یفرغ صاحبها فیها قط ساعة الا کانت فرغته علیه حسرة یوم القیامة، وانه ان یغنیک عن الحق شی ء ابدا; و من الحق علیک حفظ نفسک، والاحتساب علی الرعیة بجهدک، فان الذی یصل الیک من ذلک افضل من الذی یصل بک.» (15)
هرگاه میل و خواست والی نسبت به همه یکسان نباشد، این روش او را در بیش تر جاها از عدالت باز می دارد. پس باید کار مردم در نزد تو یکسان باشد; زیرا هیچ گاه جور و ستم جانشین عدالت نخواهد شد. پس از آنچه برای خویش نمی پسندی پرهیز کن و نفس خود را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب کرده است، به امید پاداش و ترس از کیفرش، به خضوع و تسلیم وادار ساز. و بدان که دنیا سرای آزمایش است که هر کس ساعتی در آن بیاساید و دست از تلاش بردارد، همین ساعت آسودگی مایه حسرت و پشیمانی او در قیامت خواهد شد. و هرگز هیچ چیز تو را از حق بی نیاز نگرداند. و از جمله حق ها که بر توست این است که نفس خود را نگهبان باشی و به اندازه توان در کار مردم کوشش نمایی; زیرا سود و پاداشی که از این راه به تو می رسد، بیش تر از سودی است که به وسیله تو به مردم می رسد.
گرایشهای حزبی و باندی، که از هوای نفس ریشه می گیرد، حاکم و کارگزاران حکومتی را از معیارگرایی و توجه به حق و عدل، دور می سازد. از این روی، باید نفس را کنترل و خواسته های آن را با خواسته های خداوندی هماهنگ کرد. امام علی(ع) به ضمانت اجرای این دستور نیز اشاره کرده و آن، ترس از کیفر خداوند و در اندیشه ثواب آخرت بودن است و بس.
4. برخوردهای تبعیض آمیز
از آفتها و بازدارنده های برپایی عدالت، برخورد تبعیض آمیز حاکم اسلامی و یا کارگزاران حکومتی با مردم است. با نگاهی به سیره پیامبر(ص) و علی(ع) در می یابیم که آن بزرگواران از زوایای گوناگون به استوارسازی مبانی عدالت پرداخته و با تبعیض به مبارزه برخاسته اند.
از این نگاه، همه انسانها از حقوق اجتماعی برابری برخوردارند. هیچ نژادی بر نژاد دیگر، و هیچ طبقه ای بر طبقه دیگر برتری ندارد. متاسفانه پس از پیامبر اسلام(ص) در روزگار خلیفه دوم، این اصل بلند خدشه دار شد و عرب بر غیر عرب برتری داده شد که جریان آن در این مختصر نمی گنجد. تبعیض، اقسام گوناگونی دارد که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:
الف. تبعیض در برابر قانون: همگان: حاکم، توده مردم، عرب و عجم، سفید و سیاه، همه و همه، در برابر قانون یکسانند. پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) پاسداری از این اصل را مایه حفظ سلامت جامعه و عدول از آن را مایه تباهی و هلاکت آن می دانستند و در رفتار قضایی، به آن سخت پای بند بودند. دستور پیامبر، به اجرای حد دزدی بر زنی از اشراف و نپذیرفتن حضرت شفاعتها و واسطه گریهای اصحاب را برای اجرا نشدن این حکم، نشان از همان پای بندی دارد17 و پرهیز از برتری گروهی برگروه دیگر.
علی(ع) درهمین راستا به کارگزاران خود یادآور می شود: به گونه ای رفتار کنید و چنان به مساوات، مشی کردن را سرلوحه کار خود قرار دهید، که نه نزدیکان شما، به چشم طمع به شما بنگرند و نه دشمنان شما از عدل شما ناامید گردند:
«ثم واس بین المسلمین بوجهک و منطقک و مجلسک حتی لایطمع قریبک فی حیفک ولاییاس عدوک من عدلک.»(18)
در میان مسلمانان در نگاه، گفتار و نشست با مردمان به مساوات رفتار کن. تا نزدیکانت به ستم چشم طمع ندوزند و دشمن ات نیز، از عدالت تو ناامید نگردد.
از نمونه های زیبای این جلوه از بینش و رفتار مساوات گرایانه، اعتراض علی(ع) به خلیفه دوم است که آن حضرت را در جلسه دادگاه، بیش از طرف یهودی دعوا، احترام کرده بود. علی(ع) نمی تواند تاب بیاورد که در جلسه دادگاه، شاکی او که شخص یهودی بود، از طرف خلیفه به اسم صدا شود و آن حضرت با کنیه! (19)
این در برهه ای بود که امام زمامدار نبود. در دوران زمامداریش نیز، این شیوه به زیباترین وجه ادامه یافت. (20)
ب. تبعیض در تقسیم بیت المال: پس از رسول خدا(ص) در روزگار عمر و در پی درآمدهای کلان ناشی از کشورگشاییها، عمر بنای تبعیض را در تقسیم غنائم گذاشت (21) و به شیوه نظام مالی ایران و روم دفترهایی را سامان داد و پس از طبقه بندی مردم، به تقسیم بیت المال بر اساس آن پرداخت.
در روزگار عثمان، این مساله به انحرافهای اساسی اقتصادی انجامید و شماری از بستگان و خویشان وی، به ثروتهای هنگفتی دست یافتند و به آلاف و الوف رسیدند.
«بالاخره سومی بپاخاست. او، همانند شتر پرخور و شکم برآمده، همتی جز گردآوری و خوردن بیت المال نداشت. بستگان پدری او به همکاریش برخاستند. آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند، برای خوردن اموال خدا دست از آستین درآوردند.» (22)
در این برهه، حکومتگران، به جای هزینه کردن بیت المال درجهت مصالح و رشد امت اسلامی، آن را وی یه خود ساختند و دست به دست گرداندند. این در حالی بود که محرومیت جامعه هر روز بیش تر و بیش تر شد و پیامدهای برتری گروهی بر گروهی دیگر در بهره مندی از بیت المال و ثروتهای عمومی، روزبه روز، بیش تر و هول انگیزتر، چهره کریه خود را می نمایاند و توده ها را در فقر و فلاکت فرو می برد.
این روش ناسالم و به دور از خرد و اسلام، چنان ریشه دوانیده بود که روش علی در دوران حکومت، برای عده ای، روش نامانوسی بود. هنگامی که آن حضرت زمام امور را به دست گرفت و اعلام کرد: به سیره رسول خدا، یعنی مساوات در تقسیم بیت المال عمل خواهد کرد، شماری از بهره مندان دستگاه خلیفه سوم، روش علی را بر نتابیدند و صف خود را از وی جدا ساختند و به این نیز بسنده نکردند و با آن حضرت رودررو شدند. (24)
ج. تبعیض در واگذاری پستها: از جمله بازدارنده های برقراری عدالت در جامعه و آفتهای بنیان برافکن آن، تبعیض در واگذاری پستهاست. وقتی افراد ناشایست، تنها به خاطر دوستی، آشنایی، خویشی، هم جناحی و هم یاری با طبقه حاکم، در پستهای حکومتی قرار می گیرند، نخستین چیزی که لگدمال شده و در هم کوفته می شود، عدالت است. وقتی کسی نا عادلانه و براساس تبعیض، روی کار آمده باشد، چه انتظاری می توان از او در اجرای عدالت داشت.
عدالت، با این گونه کارگزاران به هیچ روی پا نمی گیرد. از این روی علی(ع) وقتی طلحه و زبیر از ایشان درخواست پستی وی یه می کنند، درخواست آنان را نمی پذیرد که آنان را شایسته آن پستها نمی داند.
5. درگیری و تشنج در میان امت اسلام
یادآور شدیم که دستیابی به عدالت نیاز به برنامه های کوتاه مدت و درازمدت دارد، با وجود درگیری و تشنج امکان برنامه ریزی درست نیست; از این روی علی(ع) می فرماید:
«والامر واحد، الا ما اختلفنا فیه من دم عثمان، و نحن منه براء. فقلنا، تعالوا نداوی مالایدرک الیوم باطفاء النائره و تسکین العامه، حتی یشتد الامر و یستجمع، فنقوی علی وضع الحق فی مواضعه. فقالوا: بل نداویه بالمکابره. فابوا حتی جنحت الحرب ورکدت، ووقدت نیرانها و سمحت.» (26)
در تمام کارها یکی بودیم، جز در خون عثمان، که ما را در آن گناهی نبود. اختلافی نداشتیم، پس پیشنهاد کردیم که بیایید با خاموشی آتش جنگ و آرام کردن انبوه مردم، به چاره جویی و درمان بنشینیم، تا کار مسلمانان قوام و انسجام یابد و ما برای اجرای حق و عدالت نیرومند شویم. اما آنان در پاسخ گفتند: جز ستیز با دشمنان چاره ای نیست. در نتیجه، جنگ آغاز شد و پا گرفت و آتش زبانه کشید.
6. ستم و ستمگری
ستم و ستمگری، پدیده شومی است که در بدنه هر نظامی راه یابد، هیچ کور سوی عدالتی در آن نظام نور نخواهد افشاند.
ستم، همه چیز را به تباهی می کشد: فرهنگ، اقتصاد، خرد، استعداد، ذوق، ابتکار و... و بزرگ ترین سد و مانع برپایی عدالت است. عدالت تا درجامعه سالم و با مردمانی رشد یافته، خردورز، رشید و خو کرده به فرهنگ انسانی قرار نگیرد و بر پایه و سکوی استواری استقرار نیابد، پا نخواهد گرفت و شکوفا نخواهد شد.
سرزمین ستم زده، با مردمی تحقیر شده و به دور مانده از فرهنگ انسانی و متعالی، نمی تواند مهد عدالت شود. جامعه باید در مرحله نخست از زیر ستم بنیان برافکن و زندگی سوز به درآید و مردم آن با فرهنگ انسانی و متعالی ببالند و رشد کنند، تا عدالت زمینه استقرار بیابد. نیرویی از بیرون به تنهایی نمی تواند عدالت را پیاده کند، بلکه باید مردم آمادگی بیابند و با ندای عدالت خواهانه همراه و بازدارنده ها را از سر راه بردارند و این بدون رهایی از ستم و جامعه گرفتار به فت ستم ممکن نیست.
از این روی،اسلام به این پدیده شوم و ویرانگر از زوایای گوناگون نگریسته و آنها را برای پیروان خود نمایانده و رویارویی با ستمگران را اصلی مقدس و ستودنی در زندگی مسلمانان قرار داده است.
در بینش اسلامی، نظامی که برابر معیارهای اسلامی پا می گیرد، نه تنها کارگزاران آن، نباید به مردم ستم روا دارند که باید از گسترش ستم، با گوناگون چهره های آن نیز، جلوگیری کند و دشمن سرسخت ستمگر و یاور ستمدیده باشند. (27)
علی(ع) به زیادبن ابیه کارگزار خود در خطه فارس فرمان می دهد:
«استعمل العدل واحذر العسف والحیف، فان العسف یعود بالجلاء والحیف یدعو الی السیف.» (28)
کار به عدالت کن و از ستم و بیداد، بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وا دارد و بیدادگری شمشیر را در میان آرد.
مسلمان وظیفه دارد در برابر ستم سکوت نکند و اگر دید به کسی ستمی روا داشته می شود، باید به دفاع برخیزد که اگر در برابر ستم سکوت کرد و به دفاع از ستمدیده بر نخاست، در حکم ستمکار است.
امام علی(ع) در یکی از خطبه های خود، با اشاره به فتنه جمل، می فرماید:
«فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلا واحدا معتمدین لقتله بلاجرم جره، لحل لی قتل ذلک الجیش کله اذ حضروه فلم ینکروا ولم یدفعوا عنه بلسان ولابید.
دع ما انهم قد قتلوا من المسلمین مثل العدة التی دخلوا بها علیهم.» (29)
به خدا، اگر از مسلمانان، جز یک تن را از روی عمد و بی آن که او را جرمی باشد، نکشته بودند، کشتن همه آن لشکر بر من روا بود، چه، حاضر بودند و انکار ننمودند و به زبان و دست، به دفاع برنخاستند، تا چه رسد بدان که، آنان از مسلمانان کشتند، هم چند لشکریانی که بدان شهر درآمدند.
از این فراز بلند و سخن ناب به دست می آید که سکوت در برابر ستم، خیانت است و گناه آن بس سنگین، بسان گناه کسی که دست به ستم یازیده است. (30)
این ناروایی و ناشایستگی سکوت و خیانت بار بودن آن در برابر ستم، در مرحله ای از دونی و پستی و ویرانگری و تباهی آفرینی است که مولا، کشتن سکوت کنندگان در برابر ستم بر مسلمانان و قتل آنان را، روا می داند.
به درستی هم که فاجعه ای از این هول انگیزتر وجود ندارد که گروهی از مسلمانان، ببینند که مسلمانی به دست ستم پیشه ای بی گناه کشته می شود، در برابر آن سکوت کنند و به دفاع برنخیزند.
یادآوری این نکته لازم است که سخنان یاد شده درباره کافران و مشرکان نیست، بلکه درباره اصحاب جمل است که مسلمان بودند و شماری از آنان از صحابه پیامبر(ص) چون طلحه و زبیر. این نشان می دهد که هرگاه اسلام سنگر نفاق، انحراف، فساد و جهالت شد، چه فاجعه هایی را به بار می آورد و با پدیدآورندگان آن چه باید کرد.
از آیاتی که در قرآن درباره درگیری پیامبران با مترفان وجود دارد، استفاده می شود که خداوند متعال همگامی با مستمندان و ستیز با ستم پیشگان را به عنوان یک وظیفه مسلم پیامبران الهی قرار داده است. از آن جا که سیره پیامبران بویژه خاتم پیامبران دلیل بر حکم الهی است، می توان نتیجه گرفت: مبارزه با ستم و جلوگیری از دست اندازی به حقوق دیگران، جایگاه وی یه ای در شریعت اسلامی دارد و از اصول حاکم در نظامهایی است که برابر معیارهای شرع شکل گرفته اند.
از این روی، هر گامی که به گونه ای بیانگر ستم و تجاوز به حقوق دیگران باشد، در خلاف جهت رسالت پیامبران الهی و مخالف حکم خداوندی است و همگان باید از آن پرهیز کنند.
7. امتیاز جویی و امتیاز دهی
جامعه گرفتار امتیازجویی و امتیاز دهی، روی عدالت را نخواهد دید و عدالت در زیر گامهای امتیازخواهان و امتیازدهان، درهم کوبیده خواهد شد.
از بزرگ ترین بازدارنده و آفتهای عدالت، پدیده امتیاز دهی و امتیاز خواهی است. وقتی طبقه حاکم، برای استوار کردن پایه های حکومت خود و در امان ماندن از مخالفتها و پوشاندن ضعفها و کاستیها به امتیازدهی روی می آورند و شماری هم برای امتیازگیری به آنان نزدیک می شوند و بده و بستان در حاکمیت نظام رواج می یابد، انتظاری نیست که عدالت در جامعه ای با این حاکمیت دامن گسترد.
عدالت در سرزمین حجاز، با طلوع اسلام و رهبریهای پیامبر گرامی اسلام(ص) پرتو افکند و پس از رحلت آن عزیز، دیری نپایید که زمینه های افول آن، یکی پس از دیگری پدیدار شدند.
در زمان خلیفه دوم، به شماری امتیازهایی داده شد (31) و این پدیده زشت، خیلی زود گسترش یافت و در زمان خلیفه سوم، به فاجعه بزرگ بدل شد و خود خلیفه را نیز از پای در آورد. (32)
خویشان خلیفه سوم، سرزمین اسلامی را عرصه تاخت وتاز خود قرار دادند و بیت المال را به غارت بردند و ثروتها انباشته، حقهایی را از بین بردند و خانمانهایی را در آتش هواها و هوسهای خود سوختند.
خلیفه سوم، تمام خمس گرفته شده از آفریقا را یک جا به مروان بخشید و فدک را به اقطاع وی در آورد. (33)
همه غنائم آفریقا، از طرابلس تا طنجه را به عبدالله بن ابی سرح اهدا کرد. (34)
به حارث بن حکم، داماد خود و برادر مروان، سیصدهزار درهم بخشید (35) و....
سعیدبن عاص بن امیه را با صدهزار درهم (36) ، ابوسفیان را با دویست هزار درهم و مروان را با صدهزار درهم نواخت.
ابن عقبه، برادر مادری خود را به امارت کوفه گمارد. سرزمینی که سعیدبن عاص، جانشین ولید، آن را بستان قریش و بنی امیه می دانست. (39)
عبدالله بن سعدبن ابی سرح، برادر رضاعی خود را، که رسول خدا او را مهدورالدم اعلام کرده بود، بر مصر گمارد و پس از فتح آفریقا، خمس غنائم جنگ اول را به او بخشید. (40)
عبدالله بن عامة بن کویز، پسر دایی خود را به بصره گمارد. (41)
عبدالله بن خالد داماد خود را، با چهار صدهزار درهم (42) و به نقلی ششصدهزار درهم نواخت. (43)
نقل کرده اند:
«زیدبن ارقم، کلیددار بیت المال، که از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذارد و گریست. عثمان گفت: چون صله رحم کرده ام می گریی؟
گفت: نه. اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات رسول خدا(ص) کردی، بر می داری. اگر صد درهم به مروان می دادی، باز هم زیاد بود.
عثمان گفت: پسر ارقم! کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیت المال خواهم کرد.» (44)
از دیگر امتیازگیران، طلحه (45) ، زبیر (46) و عبدالرحمن بن عوف (47) بودند که مال و ثروت بسیار اندوختند. گزارشگران و تاریخ نگاران از خانه های مجلل بسیار، کنیزکان، اسبها، شترها، طلا و نقره و گوسفند آنان گزارشهای شگفت انگیزی ارائه داده اند که بیانگر فاصله طبقاتی عمیقی است که در دوران خلیفه سوم پدید آمده و رویه و روش نادرستی که پا گرفته و نهادینه شده است.
این بخششها و دهشها و ثروت اندوزیهای خلیفه و پیرامونیان و بستگان وی، سبب شد که مردم علیه خلیفه و دستگاه عدالت سوز و خانمان برانداز او، قدبرافرازند و خانه او را به محاصره خود درآورند.
در این هنگامه و بلوای بزرگ، علی(ع) رابط بین قیام کنندگان و خلیفه بود. با دلسوزی تمام، به خلیفه پیشنهاد کرد: برای برآوردن خواسته های بحق مردم، دست به کار شود و امور را رسیدگی کند.
خلیفه، مهلت خواست.
امام در پاسخ گفت: آنچه به مدینه مربوط است، در آن مهلتی نیست که آنچه بیرون از مدینه است، مهلت آن، رسیدن نامه خلیفه به آنان است.
خلیفه، یا نخواست به این پیشنهاد جامه عمل بپوشاند، یانتوانست کاری از پیش ببرد و کشته شد. ناشایسته سالاری، برتری جویی و برتری دهی، ثروت اندوزی، دست اندازی به بیت المال و... فرهنگ شده بود. از این روی، با رفتن خلیفه سوم که از جمله پدید آورندگان این فرهنگ بود، مشکل جامعه اسلامی حل نمی شد و این فاجعه های دیگری را در پی داشت و هر یک از امتیازجویان و امتیاز گیرندگان علم باطلی را افراشتند علیه مرد حق، مرد خدا، علی، آن یگانه روزگار، صف آراستند و وی را از اصلاح بنیادین ویرانگریهای خلیفه سوم و کارگزارانش بازداشتند.
دوران سیزده ساله خلافت خلیفه سوم و امتیازهای او، وضع روحی و مالی بسیاری از مسلمانان را دگرگون ساخته بود، به گونه ای که حاضر نبودند علی(ع) با آنان، بسان دیگران رفتار کند و سهم مساوی از بیت المال به آنان بدهد و در مقام و موقعیت یک شهروند عادی روزگار بگذرانند. به همین جهت، طلحه و زبیر خواستار امارت بصره و کوفه شدند. (49)
عبدالله بن عمرو یکی از فرزندان ابی بکر و سعدبن ابی وقاص نیز، خواستار بهره بیش تری نسبت به دیگران بودند.
اما علی(ع) به خوبی روی نیروها شناخت داشت و از روحیه طلحه و زبیر آگاه و شاهد دگرگونی زندگی آنان بود و می دانست که اگر آنها به حاکمیت برسند، بیت المال را غارت و صالحان را خانه نشین خواهند کرد; از این روی، آنان را شایسته پست و مقام در حکومت شایسته سالار خود، ندید و به آنان پستی وانگذارد. علی(ع) پس از آن که از دگردیسی زندگی بهره مندان از خوان بیت المال سخن می گوید،50 به چند نکته اساسی زیراشاره می کند:
1. در پاسخ آنان که می گفتند: علی بن ابی طالب بر ما ستم روا داشته و حقوق ما را قطع کرده است، می فرماید:
ادامه سیره گذشته و برتری شماری خاص، آن هم بدون دلیل، بر دیگران ستم است، نه جلوگیری از آن که عین عدالت است.
2. بر هر مسلمانی حکم خدا و حدود الهی را اجرا خواهم کرد. هیچ مسلمانی بر مسلمان دیگر، برتری ندارد، مگر به تقوا.
3. برتریهای معنوی، همچون: تقوا و مصاحبت با رسول خدا(ص) هرگز ملاک برتریهای مادی و مالی نیست.
4. شما خواهان انحراف من از راه عدالت هستید، ولی بدانید که من با اصلاح دنیای شما، دین خود را فاسد نخواهم کرد.
از این روی، علی(ع) در برابر پیشنهاد ابن عباس، که بهتر است برای مدت کوتاهی آنان را حکومت دهی فرمود:
«وای بر تو، بصره و کوفه جای مردان جنگجو و اموال فراوان است. زمانی که آنان بر مردم مسلط شوند، مردم سفیه و احمق را با تطمیع به خود جذب می کنند و ضعیفان را گرفتار بلا و مصیبت می نمایند. و بر مردم قوی، با زور سلطه می یابند. اگر می خواستم کسی را به سبب سود و زیانش به کار گیرم، معاویه را بر شام می گماردم. در هر صورت اگر این نبود که حرص و آز آن دو بر من آشکار شده، نسبت به آنان نظر موافقی پیدا می کردم و ممکن بود از آنان در مناصب حکومت بهره ببرم.» (51)
امتیازجویان، یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و یا به گردآوری نیرو در برابر آن حضرت ایستادند:
به علی(ع) خبر دادند که گروهی از مردم مدینه به معاویه پیوسته اند. امام(ع) در این باره نامه ای به سهل بن حنیف انصاری، کارگزار خود در مدینه بدین شرح نوشت:
«به من خبر رسیده که مردانی چند به معاویه پیوسته اند. از دست دادن اینان تو را غمگین نسازد. برای گمراهی آنان و تسلی قلب تو همین بس که آنان از هدایت و حق گریزان شده و به کور دلی و جهل شتاب گرفته اند. اینها اهل دنیا هستند و به سوی آن شتابان رفته اند. آنها عدل را شناخته و دیده اند و شنیده اند و فهمیده اند و دریافته اند که مردم از نگاه ما از جهت حق یکسانند، آن گاه به تبعیض و سوء استفاده روی آورده اند. نفرین باد بر اینان. به خدا اینان از ستم نگریخته و به عدل پناهنده نشده اند.» (52)
اشعث بن قیس کندی که کارگزار عثمان در آذربایجان بود، سالانه صدهزار درهم از خراج آذربایجان را دریافت می کرد. وی در زمان علی(ع) نیز، چنین انتظاری داشت که حضرت با آن مخالفت کرد و در نامه ای به او نوشت:
«واعلم ان عملک لیس لک بطعمه ولکنه فی عنقک امانه.» (53)
بدان که حکومت طعمه ای برای رزق و خوراک تو نیست، بلکه امانت و سپرده ای در گردن توست.
یا عبدالله زمعه، کارگزار حضرت، درخواست سهم بیش تری از بیت المال کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود:
«ان هذا المال لیس لی ولالک وانما هی فی ء للمسلمین وجلب اسیافهم.» (54)
این مال، نه از آن من و نه از آن توست، بلکه از آن مسلمانان است و سبب جلب شمشیرهای آنان.
8. تکاثر
تکاثر (مال اندوزی، زیاده طلبی، تفاخر به ثروتمندی) و انباشته شدن ثروت در نزد گروهی خاص و محدود، نه تنها ضد عدالت و مانع اجرای آن است که ضد انسانیت است; چرا که انسان فزون خواه، جز به انباشتن ثروت به چیز دیگری نمی اندیشد. از این روی، در قرآن و روایات به عنوان پدیده ای ضد ارزشی و ویرانگر فضائل اخلاقی، از آن یاد شده است. (55) امام صادق(ع) در حدیث معروف لشگریان عقل و جهل، قوام (اعتدال) را از لشگریان عقل و مکاثره (فزون خواهی) را از سپاهیان جهل می شمارد (56) که جامعه را به سوی ضد ارزشها سوق می دهد و از پیروی عقل و دین باز می دارد. در جامعه ای که این پدیده وجود داشته باشد، ثروتهای کلان و زندگی مسرفانه در یک سوی، فقر و ناداری و حرمان در سوی دیگر.
حکومت اسلامی باید به گونه ای سیاستگذاری و برنامه ریزی کند که نتیجه آن به انباشت ثروت نینجامد. برابر نص صریح قرآن، خداوند پیامبر(ص) را موظف می کند ثروتهای عمومی را به گونه ای پخش کند که تنها در میان ثروتمندان رد و بدل نشود!
«ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل کی لایکون دولة بین الاغنیاء منکم.» (57)
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگردانده است، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است، تا این اموال دست به دست میان ثروتمندان شما نگردد.
آیه شریفه به یک اصل اساسی که مایه تعدیل ثروت است، اشاره می کند و آن این است که اموال و ثروتها نباید در دست گروهی محدود متمرکز باشد و دست به دست بگردد و در برابر گروهی فقیر و درمانده وجود داشته باشد. در اصل، وجود فقر و محرومیت در جامعه، نشانه ستم و بی عدالتی از سوی گروهی برگروه دیگر است.
امام حسن عسکری(ع) این حقیقت را چنین بازگو می کند:
«اغنیاؤهم یسرقون زاد الفقرا.» (58)
توانگران جامعه، توشه و ثروت فقیران را می ربایند.
گروه ثروت اندوز و رفاه گرای بی درد، فقر را به جامعه بار می کنند. ثروت جامعه، باید همانند خون در پیکر جامعه در گردش باشد، اگر در یک جا جمع گردد و در نزد گروهی اندک درگردش باشد و دست به دست بگردد، حیات جامعه به خطر می افتد. مامون خلیفه عباسی از امام رضا(ع) درخواست کرد تا حدود و قوانین اسلام را به گونه ای فشرده، برای او بنویسد.
امام رضا(ع) در بخشی از آن نامه می نویسد:
«... والبرائة ممن نفی الاخیار... وجعل الاموال دولة بین الاغنیاء.»
[از ایمان است] بیزاری جستن از کسانی که نیکان را از جامعه اسلامی تبعید کردند... و اموال مسلمانان را میان ثروت اندوزان به گردش درآوردند.
روایت، این نکته را بیان می کند که انباشته شدن ثروت در دست گروهی خاص، نشانه ای از حکومت طاغوتی و غیرالهی است. این گونه حکومتها، معیارهای درست را به کار نمی گیرند و اموال عمومی و ثروت جامعه را در دست شماری از ثروت اندوزان به جریان می اندازند و در بخش خصوصی می انبارند و بخش عمومی و مردم را از آن محروم می سازند.
شیوه حکومت اسلامی باید عکس این باشد. یعنی جریان ثروت به سود عموم باشد، نه شماری خاص. از این روی، امام علی(ع) ضمن شمارش بدعتها و فتنه هایی که باید از بین بروند، می فرماید:
«... ولم اجعلها دولة بین الاغنیاء.» (60)
من اموال را میان ثروت اندوزان به گردش نینداختم.
بی گمان، هنگامی که دست به دست شدن ثروت جامعه در بین ثروت اندوزان، در قرآن و احادیث، ناشایست شمرده شد و در کلام امام رضا(ع) از عملکردهای حکومتهای طاغوتی و غیراسلامی به شمار آمد و بیزاری جستن از پدیدآورندگان این جریان غیر اسلامی تکلیف شد، می توان پی برد که خود این عمل و جریان از هر راه و با هر شیوه و به هر نامی که باشد و به دست هر کس که انجام گیرد، کاری است ناشایست و خلاف اسلام. هر برنامه و روشی که اموال را از عمومی بودن و بهره برداری عمومی به در آورد، و به سوی شماری اندک از خاصگان، اشراف و وابستگان قدرت سرازیر سازد، هیچ سازگاری با اسلام ندارد.
از سوی دیگر اسلام، برای ترازسازی ثروت، ابزارهای گوناگونی قرار داده است. به دست آوردن درآمد از راههایی چون ربا، غصب، رشوه، اختلاس، دزدی، بهره برداری نادرست از مقاطعه کاریها، دادوستدهای دولتی، فروش زمینهای موات و... را نامشروع می داند و با این گونه ثروت اندوزیها، به طور شدید و قهرآمیز برخورد می کند.
همچنین در هزینه کردن درآمدها، مسلمان آزاد نیست که هر چه به دست می آورد، در هر راه و به هرگونه که خواست هزینه کند. از هزینه کردن مال درراههای نامشروع و اسراف و تبذیر منع شده است.
افزون بر اینها، اسلام به مسلمانان دستور داده که مقداری از درآمد خود را از بابت خمس و زکات بپردازند و... این، غیر از مالیاتی است که حکومت اسلامی برای عمران و آبادانی شهرها، جنگ و آنچه به مصلحت اسلام و مسلمانان است از مسلمانان می گیرد.
9. آگاه نبودن از ابعاد عدالت اجتماعی
کسانی که عدالت و زوایای آن را به درستی نمی شناسند، و از عدالت اجتماعی تصور کامل و درستی ندارند، نمی توانند مجری عدالت باشند.
امام موسی کاظم(ع) می فرماید:
«لایعدل الا من یحسن العدل.» (61)
عدالت را نمی تواند اجرا کند، مگر کسی که آن را به بهترین وجه بشناسند.
این روایت به گونه ای دیگر نیز معنی شده است:
«عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسی که آن را به بهترین وجه اجرا کرده باشد.» (62)
در این صورت، روایت بیانگر شرایط و وی یگیهای مجریان عدالت است; یعنی هر کسی نمی تواند مجری عدالت باشد، بلکه فرد و یا افرادی لازم است که از خود ضعف نشان ندهند تبعیض قائل نشوند و یا از مخالفان عدالت در هراس نیفتند.
ممکن است کسانی به اصل ضرورت اجرای عدل در جامعه، باور داشته باشند و به تلاش برای اجرای آن نیز بپردازند; ولی به درستی از زوایای آن آگاه نباشند و عدالت اجتماعی را در پدیدآوردن یکسری اصلاحات روبنایی خلاصه کنند و گمان برند که دستیابی به عدالت اجتماعی، کاری است آسان، از این روی، برای انجام آن، گام جدی فرا پیش ننهند.
کسی که فقر و سرمایه داری شکاف طبقاتی، افزون خواهی و... را از بازدارنده ها و مانعهای بزرگ و یاناسازگار با عدالت نشناسد، چگونه می تواند برای از بین بردن آنها برنامه ریزی کند.
در پایان این مقال، یادآوری این نکته بایسته است: اگر در دنیای امروز، که جولانگاه زورمندان و خودخواهان و افزون خواهان زراندوز است، به اجرای عدالت می اندیشیم، باید در راه آن با همه توان بکوشیم و با زورمندان و قدرتهای بزرگ دشمن عدالت درافتیم و مستضعفان جهان را در این حرکت بزرگ به یاری طلبیم.
تلاش برای برپایی عدالت اجتماعی، نیازمند همتی بلند، عزمی استوار وراسخ و اراده ای پولادین است و همپا و همراه این حرکت بزرگ، نیازمند پ یوهشهای علمی و تحقیقی و میدانی بسیار.
این تلاشها و پ یوهشهای همه جانبه، زمینه را برای دستیابی به عدالت اجتماعی، به خواست خدا، فراهم می آورد.