Normal
0
false
false
false
MicrosoftInternetExplorer4
اشاره
نویسنده در قسمتهای قبل به بیان نظریه خویش در باب
وقوع تحولی فاجعه آمیز در اخلاقیات جوامع نوین پرداخت و چنین ابراز نمود که علت تلاش
متفکران عصرجدید برای توجیه اخلاق، وقوع چنین تحولی است. تنها در فرهنگی که باورهای اخلاقی تضعیف شده و
مفاهیم اخلاقی تغییر یافته باشد، افراد در صحت احکام اخلاقی و اعتبارشان دچار
تردید می گردند.
به دنبال بحث درباره شکست برنامه عصر روشنگری در
توجیه اخلاق و برخی پیامدهای آن و نیز به دنبال بحث درباره مفاهیم اساسی تفکر اخلاقی جدید،
بحث از مشروعیت نهادهای حاکم تجددگرایی،براساس فلسفه علوم اجتماعی فرا می رسد.
از جمله مباحث جالب کتاب حاضر، بحث راجع به علوم
مدیریتی می باشد. این بحث بویژه برای جامعه ما از دو جهت حائز اهمیت است: اولا،
جامعه انقلابی و جوان ما درصدد پی ریزی سازمان اداری متناسب با ارزشهای خودی و در
عین حال کارآمد
است.
ثانیا، بحث توسعه و انتخاب الگویی برای آن، در شرایطی
که برنامه های زیربنایی توسعه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تنظیم و اجرامی شود،بسیارجدی
وضروری است. هرچند نمی توان منکرضرورت توسعه فی الجمله شد،لکن هرگونه خودباختگی و بی پروایی
در مقابل الگوهای توسعه غربی بسیار مهلک خواهد بود. آقای مکنتایردراین بخش، متفکران و برنامه ریزان را به
تاملی جدی پیرامون کارایی و علمی بودن نظریه های مدیریتی وشیوه های توسعه فرامی خواند. البته، به سختی
می توان نظامهای اداری و نظریه های مدیریتی را مطلقادست خالی دانست. اما،به هرحال،
نقد وی جدی است و حداقل باید موجب اعتدال و اجتناب از شتاب زدگی گردد.
تلخیص فصل هشتم:
ماهیت تعمیم های علوم اجتماعی
در صورتی می توان تخصص مدیریتی را توجیه نمود که علوم اجتماعی
را قادر بر ارائه تعمیم های قانون وار (1) با قدرت پیش بینی زیاد بدانیم و دقیقا
همین برداشت از علوم اجتماعی به مدت دو قرن بر فلسفه علوم اجتماعی حاکم است. از عصر روشنگری تااگوست کنت و
میل، و از آنها تا همپل، دیدگاه متعارف این است که هدف علوم اجتماعی،تبیین پدیده های اجتماعی از راه
فراهم آوردن تعمیم های قانون وار است. به عبارت دیگر، سعی بر این است که الگوی
علوم طبیعی رادر
علوم اجتماعی کاملا اعمال کنند. اما، باید اذعان نمود که علوم اجتماعی حتی یک
تعمیم قانون وار را کشف نکرده اند.
در اینجا، این سؤال مطرح می شود که چرا عالمان
اجتماعی با درک عدم قدرت خویش بر ارائه تعمیم های قانون وار با فلسفه
متعارف علوم اجتماعی به مخالفت بر نمی خیزند؟ پاسخ این است که ایشان دریافته اند
که اگر به عدم قدرت خویش بر ارائه تعمیم های قانون وار اعتراف کنند و درنتیجه، عجز خویش از پیش بینی
نتایج سیاست های بدیل را بپذیرند،
موقعیت ایشان به عنوان متخصصین مشاور حکومت یا شرکت های خصوصی در
معرض خطر قرارمی گیرد.
بنابر اطلاعات موجود، سابقه عالمان اجتماعی در مقام
پیش بینی خیلی بد است. هیچ اقتصاددانی «رکودتورم » (2) ) دهه هفتاد را
پیش بینی نمی کرد. نویسندگان نظریه های پولی آشکارا در پیش بینی صحیح نرخهای تورم
ناکام ماندند. بررسی های انجام شده توسط دی.اسمیث (3) و جی.اش (4) درمقاله «پیش بینی تولید
ناخالص ملی، نرخ تورم و موازنه تجاری:
عملکرد سازمان توسعه و همکاری اقتصادی » که در سال 1975
منتشر شد، نشان می دهد که پیش بینی های انجام شده توسط سازمان توسعه و همکاری
اقتصادی (OECD) ، براساس پیچیده ترین نظریه های اقتصادی از سال 1967
تا زمان انتشار مقاله، کمتر از پیشی بینی های انجام شده بر اساس روشهای عرفی موفق
بوده است. می توان مثالهای زیادی، در
مورد عبث بودن پیش بینی های اقتصاددان ها، بیان نمود. در مورد جمعیت نگاران،
وضع ازاین هم بدتراست. البته جای
خوش بختی است که لااقل اقتصاددان ها و جمعیت نگاران پیش بینی های
خود را به نحو منظمی ثبت کرده اند. اما، بیشتر جامعه شناسان و عالمان سیاست هیچ ثبت (رکورد) منظمی
از پیش بینی های خود فراهم ننموده اند. این امر جالب است و دایتر سنگهرز (7) در مجله علوم (مارس 1971) شصت
ودو دستاورد عمده
علوم اجتماعی شمرده شده است، ولی حتی در یک مورد هم قدرت پیش بینی
نظریه های مذکور به نحو آماری ارزیابی
نشده است. این در واقع، احتیاطی است خردمندانه!
به این چهار تعمیم بسیار جالب در حوزه علوم اجتماعی
توجه کنید:
مورد نخست، نظریه معروف جیمس. سی. دیویس (8) است.
وی، معتقد است که همچون انقلاب فرانسه، هر انقلابی، زمانی اتفاق می افتد که به دنبال
مرحله ای از افزایش انتظارات مردم و تا حدی تامین این انتظارات، مرحله ای واقع می شود که در آن، انتظارات
همچنان افزایش می یابد و لکن تامین نمی گردد.
مورد دوم، تعمیم اسکار نیومن (9) است که به موجب آن نرخ جرائم
در ساختمانهای بسیار بلند با افزایش ارتفاع ساختمان تا طبقه سیزدهم افزایش می یابد،
اما از طبقه چهاردهم به بعد، نرخ جرائم ثابت می ماند.
مورد سوم، کشف اگون بیتنر (10) در مورد تفاوت های میان درک
مفاد و محتوای قانون تجسم یافته در کار پلیس و درک همان مفاد و محتو در کار دادگاهها
و وکلا است.
مورد چهارم،ادعای روزالین و ایوو فایربند (11) در این باره می باشد که پیشقدم ترین و عقب ترین جوامع در تجدد،
برخوردار از بیشترین آرامش و کمترین میزان خشونت می باشند، در حالی که، جوامع در
میان راه (به سمت تجدد) بیش از همه در
معرض ناآرامی و خشونت سیاسی هستند.
این چهارتعمیم، مبتنی برتحقیقات ممتازی هستند و شواهد
فراوانی آنها را تقویت می کند.
اما، آنها در سه ویژگی مهم مشترکند.
ویژگی اول، همگی دارای مثالهای نقضی پذیرفته شده ای
هستند و لکن به نظر نمی رسد پذیرش این نقض ها به هیچ وجه موقعیت این تعمیم ها را متزلزل
سازد. برخی نقادان بیرونی رشته های علوم اجتماعی مانند والتر لکوئر (12) این
نقض ها را دلیل بر طرد این تعمیم ها و رشته هایی از علم دانسته اند که آن قدر سست و
پرتسامح اند که در درون خویش، هم این
تعمیم ها و هم موارد نقص آنها را می پذیرند. لذا لکوئر انقلاب 1917
روسیه و انقلاب 1949 چین را ابطال کننده تعمیم دیویس و خشونت های سیاسی در آمریکای لاتین را ابطال
کننده ادعای روزالین و فایربند می داند. جالب این که خود دانشمندان علوم اجتماعی نوعا موضع مدارا آمیزی را
نسبت به مثالهای نقضی اتخاذ می کنند که هم با موضع دانشمندان علوم طبیعی و هم با موضع فلاسفه علم پویری بسیار
متفاوت است.
می باشند، بلکه دامنه (14) آنها نیز معلوم نیست، یعنی نمی توان
گفت که آنها در چه شرایطی صادقند. در معادله قانون گازها راجع به فشار، درجه حرارت
و حجم، ما نه تنها می دانیم که آنها در مورد تمام گازها صادقند، بلکه دامنه آنها نیز تاکنون
دائما مورد ارزیابی قرار گرفته است. اینک ما می دانیم که آنها در مورد تمام گازها در هر شرایطی
صادقند، مگر گازهایی که دارای درجه حرارت خیلی پایین و فشار خیلی بالا باشند. اما، هیچ یک از چهار تعمیم علوم اجتماعی
با چنین ضمایمی مطرح نشده است.
ویژگی سوم، این است که این تعمیم ها، بر خلاف تعمیم های
قانون وار در فیزیک و شیمی، مستلزم هیچ مجموعه تعریف شده ای از شرطیه های خلاف واقع
نیستند. (15) ما نمی دانیم که آنها را چگونه به نحو منظمی بر موارد مشاهده
نشده یا فرضی تطبیق کنیم. لذا این تعمیم ها هر چه باشند، قانون نیستند.
متفکران عصر روشنگری به گونه خامی همپلی بودند. تبیین،
از نظر ایشان عبارت بود از به کارگیری تعمیمی قانون وار در مورد امری در گذشته. پیش بینی،
عبارت بود از به کارگیری تعمیمی مشابه در مورد امری در آینده. در این سنت کاهش ناکامیها در مقام پیش بینی
نشانه پیشرفت علم است. مطابق این دیدگاه، یک انقلاب یا جنگ پیش بینی شده برای یک عالم سیاسی و تغییر پیش بینی
نشده نرخ تورم برای یک اقتصاددان همانقدر شرم آور است که کسوفی پیش بینی نشده برای ستاره شناس شرم آور است.
اما، متاسفانه در عمل چنین نبوده است.
برخی، ضعف علوم اجتماعی را چنین توجیه کرده اند که
علوم انسانی هنوز علوم جوانی هستند. نادرستی این سخن آشکار است و در واقع، علوم انسانی
به اندازه علوم طبیعی از قدمت برخوردارند. برخی گفته اند که در فرهنگهای جدید تواناترین افراد جذب علوم
طبیعی می شوند و تنها کسانی سراغ علوم اجتماعی می روند که از توانایی کافی برای
علوم طبیعی
برخوردار نیستند. یک بررسی در سال 1960 میلادی درباره ضریب هوشی افرادی که در
خواست دکترا در رشته های
مختلف را تکمیل کردند حاکی از این بود که دانشمندان علوم طبیعی به مقدار قابل
توجهی باهوشتراز دانشمندان
علوم اجتماعی می باشند. اما، به نظر من همانطور که در مورد هوش و استعداد کودکان
محروم نمی توان بر اساس ضریب هوشی قضاوت نمود، در این مورد نیز قضاوت درست نیست.
اما، دیدگاه ماکیاولی با سنت عصر روشنگری متفاوت است.
ماکیاولی، همچون دیگر متفکران عصر روشنگری معتقد بود که تحقیقات ما باید مبتنی بر
تعمیم هایی باشد که بتواند قواعد لازم را برای فعالیت روشنگرانه فراهم نماید. اما،
علاوه برآن، او
معتقد بود که عامل «بخت » را نمی توان از زندگی انسان حذف نمود. ممکن است با در
اختیار داشتن بهترین مایه ممکن از تعمیم ها، در روز واقعه یک نقض پیش بینی نشده و غیرقابل پیش بینی
ما را ناکام سازد. ما می توانیم با پیشرفت دانش از سیطره این الهه بدخواه (fortuna)
(16) بکاهیم، ولی نمی توانیم از آن
کاملا خلاصی یابیم.
چهار عامل، برای پیش بینی ناپذیری منظم امور انسانی
وجود دارد. عامل نخست، مربوط به مواردی است که در آن بنا است تا مفهومی کاملا جدید (17) ابداع
شود. هر اختراع یا کشفی که مبتنی بر پردازش مفهومی کاملا جدید باشد، غیر قابل پیش بینی
است، زیرا برای پیش بینی باید همان مفهومی را که بنا است در آینده کشف یا اختراع
گردد، اینک باز نمود.
به طور مثال، فرض کنید من و شما در عصر حجر راجع به آینده گفتگو می کنیم. من پیش بینی
می کنم که در ظرف ده سال آینده کسی «چرخ » را اختراع خواهد کرد. شما می گویید: چرخ! چرخ
چیست؟ آنگاه من سعی می کنم تا با زحمت
کلماتی را بیابم که برای اولین بار دوره، پره، توپی و محور را توضیح
دهند. سپس، من ناگهان متوجه می شوم که هیچکس نمی تواند چرخ را اختراع نماید، زیرا من الان آن را
اختراع کرده ام. به عبارت دیگر، اختراع قابل پیش بینی نیست، زیرا پیش بینی یک چیز مبتنی بر
بیان چیستی آن می باشد و بیان چیستی، همان اختراع است.
دومین عامل پیش بینی ناپذیری منظم، این است که
ناتوانی هر فاعلی در پیش بینی آینده خویش، موجب پیدایش عامل دیگری برای پیش بینی ناپذیری در
عالم اجتماع می گردد. وقتی من هنوز تصمیم نگرفته ام که کدامیک از دو یا چند عمل بدیل را برگزینم، نمی توانم
آینده خود را پیش بینی کنم. آینده من از دیدگاه خودم، ممکن است تنها مجموعه ای از بدیلهای دائما منشعب شونده
باشد که در آن تعداد احتمالات بطور تصاعدی بالا می رود. ممکن است گفته شود که یک ناظر مطلع از خصوصیات من و
دارای مایه لازم از تعمیم ها، درباره افراد شبیه من می تواند آینده ام را پیش بینی
کند. لکن این مطلب درست نیست، زیرا او نیز نمی تواند آینده اش را پیش بینی کند
و لذا نمی تواند پیش بینی کند که تا چه حد بر تصمیمات دیگران (از جمله من) اثر
خواهد گذاشت. پس، آن ناظر از آن جهت که نمی تواند تاثیر افعال آینده خویش را بر تصمیم گیری آینده من پیش بینی
کند، قادر نیست افعال آینده مرا بیش از افعال خود پیش بینی کند. در نتیجه، تفاوتی میان ناظر و فاعل نیست.
برای درک سومین عامل پیش بینی ناپذیری باید به نظریه
بازی (18) توجه کرد. به نظر برخی نظریه پردازان علم سیاست، ساختارهای
صوری نظریه بازی در فراهم آوردن تعمیم های قانون وار برای رسیدن به نظریه ای تبیین گر
و پیش بینی کننده
مفید است. اگر ما ساختار صوری یک بازی چند نفره را در نظر بگیریم و منافع هر یک از
بازیکنان را معین کنیم، می توانیم پیش بینی کنیم که یک بازیکن کاملا خردمند چه اتحادها و
ائتلافهایی را برقرار می سازد و شاید بتوانیم فشارهای وارد بر بازیکنانی که کاملا خردمند نیستند
و در نتیجه، رفتارهای ایشان را هم پیش بینی کنیم. اما، سه مانع در راه انتقال ساختارهای صوری
نظریه بازی به موقعیت های سیاسی و اجتماعی وجود دارد: یکی از این موانع، انعطاف پذیری نامحدود موقعیت های
بازی می باشد. من سعی می کنم تا حرکت آینده شما را پیش بینی کنم; برای این کار باید پیش بینی کنم که شما
درباره حرکت من چه پیش بینی خواهید نمود; و برای این کار، باید پیش بینی کنم که
شما چه پیش بینی
در مورد پیش بینی من خواهید داشت و ... هر یک از ما سعی می کند تا کارش برای دیگری
پیش بینی ناپذیر گردد
و می داند که دیگری نیز چنین می کند. بنابراین، حتی با دانستن این ساختارها و
دانستن منافع بازی نمی توان محصول تلاش همزمان برای پیش بینی پذیر کردن دیگران و پیش بینی ناپذیر کردن
خود را روشن ساخت.
چهارمین عامل، امکان محض (19) است. زمانی جی. بی. بری (20) همان نظر پاسکال را مطرح کرد که علت تاسیس امپراطوری
روم اندازه بینی کلئوپاترا
(21) بود: اگر اندامهای او کاملا متناسب نمی بود،
مارک آنتونی (22) شیفته او نمی شد;
اگر مارک آنتونی شیفته او نمی شد، با مصری ها علیه
اکتاوین (23) متحد نمی شد; اگر این اتحاد انجام نمی شد، نبرد اکتیوم (24) انجام
نمی شد و... تل خاکی موش کور موجب مرگ ویلیام سوم (25) گشت و سرماخوردگی ناپلئون در
نبرد واترلو (26) موجب شد تا فرماندهی را به نی (27) واگذار
کند، یعنی همان کسی که در آن روز چهار اسب زیر پایش یکی پس از دیگری مورد اصابت تیر
واقع شد و باعث شد تا در ارزیابی ها خطا کند و از همه مهمتر اینکه دو ساعت دیرتر
دنبال گارد سلطنتی بفرستد. هیچ راهی برای در نظر گرفتن همه نتایج امور ممکن نظیر موشهای خاکی
یاباکتری ها درطراحی نبردها وجود
ندارد.
با پذیرش این عوامل پیش بینی ناپذیر در زندگی
اجتماعی، توجه به ارتباط درونی آنها با عناصر پیش بینی پذیر لازم است. این عناصر،
کدامند؟ آنها حداقل چهار نوعند:
نوع نخست، ناشی از ضرورت برنامه ریزی و تنظیم کارهای
اجتماعی می باشد. در هر فرهنگی بیشتر مردم در اغلب اوقات کارهای خود را بر اساس
تصوری که از یک روز معمولی دارند انجام می دهند. آنها هر روز تقریبا در ساعت معینی بیدار می شوند، لباس می پوشند
و دوش گرفته یا ناگرفته، در ساعت معینی صبحانه می خورند و در ساعت معینی به کار می روند و از کار بر می گردند.
کسانی که غذا تهیه می کنند، باید انتظار داشته باشند که مصرف کنندگان آن غذاها در ساعت خاصی و در مکان مشخصی
پیدا شوند; اتوبوس ها و قطارها باید در مکانهای تعیین شده با مسافران مواجه شوند و.. . .
دومین نوع، از نظم های آماری ناشی می شود. ما می دانیم
که در زمستان احتمال سرماخوردگی بیشتر است، در حوالی کریسمس به میزان زیادی نرخ خودکشی
افزایش می یابد، با افزایش تعداد متخصصانی که بر روی یک مساله کار می کنند، احتمال سریعتر حل شدن آن
مساله بالا می رود، احتمال مبتلا شدن ایرلندی ها به بیماری های روانی بیش از دانمارکی ها است، احتمال قتل
یک شخص توسط همسرش بیش از یک جنایتکار غریبه است. دانستن نظم های آماری: همچون دانستن
برنامه ریزی و انتظارات مربوط به آن، در طراحی ها و انجام برنامه ها نقش مهمی ایفا
می کند.
سومین نوع، از نظم های علی در طبیعت ناشی می شود. طوفان،
زلزله، میکرب طاعون، ارتفاع، سوء تغذیه و خواص پروتئین ها همگی بر انتخاب انسان
تاثیر می گذارند.
چهارمین نوع، از نظم های علی در زندگی اجتماعی ناشی
می شود.
با درک اینکه متخصصان دارای هیچ مایه معتبری از تعمیم های
قانون وار نمی باشند و نیز با درک ضعف قدرت پیش بینی گری ایشان، قهرا منزلت و
موقعیت ایشان متزلزل می گردد. سرانجام، ما به این نتیجه می رسیم که مفهوم کارایی مدیریتی یکی دیگر از
موهومات اخلاقی معاصر، و شاید مهمترین آنها باشد. البته، منظور من این نیست که فعالیتهای این به اصطلاح
متخصصان تاثیری ندارد و ما از آن تاثیرات رنج نمی بریم، بلکه مراد من این است که
اندیشه تدبیر و
اداره اجتماع که در این نوع تخصص ظاهر می شود، در واقع، چیزی جز یک نقاب نیست. نظام
اجتماعی ما، به معنای
دقیق کلمه، خارج از تدبیر ما و هر فرد دیگری می باشد. هیچ کس متصدی آن نیست و نمی تواند
باشد. تخصص مدیریتی
توهم دیگری است که از مشخصات عصر جدید می باشد. پرستش کالاها و اجناسی با نوع
دیگری از بت پرستی، یعنی پرستش مهارت های اداری تکمیل می گردد. از احتجاج من، این مطلب معلوم
می شود که ادعای عینیت گرایی متخصصان اداری در واقع پوششی است برای رغبت ها و اراده های گزاف. در فرهنگ
ما، موفقیت در نمایش دادن تدبیر و
اداره علمی اجتماع موجب به قدرت و حاکمیت رسیدن عده ای می گردد که
در واقع، تنها هنرشان بازیگری است.
تلخیص فصل نهم: نیچه یا ارسطو
آقای مکنتایر، معتقد است که زبان اخلاقی در فرهنگ
جدید، پوششی است برای اراده ذهنیت گرایانه (سوبژکتیو) اشخاص. به نظر ایشان، نیچه، اولین کسی
است که به این مطلب پی برد. البته، نیچه به اشتباه فکر می کرد که اصولا ماهیت هر
گفتار اخلاقی چنین باید باشد و حال اینکه این مشکل ناشی از رد تفکر ارسطویی در عصر
«روشنگری » است. صحت نظریه نیچه، منوط به بررسی این مطلب است که آیا طرد ارسطو
در عصر روشنگری صحیح بود؟ نویسنده معتقد است که نظریه اخلاقی ارسطو، در
فرهنگ یونانی، یهودی، مسیحی و اسلامی به تایید رسیده است و به لحاظ فلسفی قویترین نظریه اخلاقی قبل از
عصر جدید می باشد. از اینرو، اگر بنا است که نظریه نیچه،رد شود،باید از چیزی شبیه اخلاق ارسطویی استفاده نمود.
آقای مکنتایر، سپس به این مساله می پردازد که چگونه
باید میان نیچه یا ارسطو، یکی را برگزید. این انتخاب باید بر این اساس انجام
گیرد که فرد می خواهد در آینده چه کاره بشود؟ (غایت چیست). متفکران عصر روشنگری و
متفکران بعد از ایشان،
غایت شناسی را طرد نمودند و تقدم را با قواعد دانستند. نخستین مساله، از دیدگاه
ایشان این است که ما از چه قواعدی باید تبعیت کنیم؟ و چرا باید از آنها تبعیت کنیم؟ قواعد اخلاقی
مبتنی بر برداشتی بنیادین درباره غایت انسانی نیستند. صفات اخلاقی اشخاص،عموماتنهابه دلیل اینکه نشانگر
تبعیت از مجموعه ای از قواعد هستند، ارزش می یابند. بطور مثال، آقای راولز (28) فضیلت
را چنین تعریف می کند: «میل قوی و معمولا مؤثر برای عمل نمودن بر طبق قواعد صحیح ».
بنابراین مطابق با دیدگاه جدید توجیه فضیلت ها مبتنی
بر توجیه قبلی قواعد و اصول می باشد. اما، فرض کنید که سخنگویان تجدد و بطور مشخص تر،
سخنگویان لیبرالیسم در ترتیب مفاهیم ارزشی دچار سوء برداشت شده باشند و ما باید در ابتدا به فضیلت ها
توجه کنیم تابتوانیم اعتبار قواعد را بفهمیم. در این صورت، ما باید بررسی خود را
به گونه ای کاملا
متفاوت با هیوم یا دیدرو یا کانت یا میل شروع کنیم. در این مورد، نیچه و ارسطو به
نحو جالبی اتفاق نظر دارند.
در پایان، آقای مکنتایر چنین توضیح می دهند که منظور
از بررسی مجدد تفکر ارسطویی، صرفا مطالعه فلسفه اخلاق ارسطو، که در متون نوشته ارسطو
بیان شده است، نمی باشد. برای بررسی مجدد تفکر ارسطویی، باید آن را به عنوان سنتی در نظر گرفت که پیش از
ارسطو آغاز شده بود و ارسطو با بهره گیری از آن توانست تفکرات بعدی را بسیار تحت تاثیر قرار دهد و آن گذشته را
به آینده پیوند زد. بنابراین، گرچه در این سنت، ارسطو جایگاهی اساسی و محوری دارد ولکن در عین حال، او تنها
بخشی از این سنت محسوب می شود. مراد من همان «سنت قدیمی » (کلاسیک) است که دیدگاه آن را درباره انسان
قبلا، تحت عنوان «دیدگاه قدیمی (کلاسیک) درباره انسان » مطرح نمودیم. بسیار جالب و
جای خوشبختی است
که نیچه، نیز خود را آخرین وارث پیام و رسالت اشراف هومری می داند که اخلاق و
کردارشان اشعاری را ایجاد نمود که ما ناگزیز باید تحقیق خود را با آنها آغاز نماییم. اما،
خواهیم دید که در این سنت قدیمی (کلاسیک)، این نوشته هومر (30) ترسیم شده است، گوی سبقت را از سایرین
می رباید و مجالی برای ادعاهای نیچه در انتساب به این سنت باقی نمی گذارد.
پی نوشت ها
1- law - like generaliztion
مراد تعمیم هایی است که به شکل یک باید مطرح می شوند،
مانند آب در صد درجه باید به جوش آید. همپل ، نیگل در این مورد به بحث پرداخته اند.
2- Stagflation
مراد رکود ناشی از تورم مستمر همراه با کاهش تجارت و
داد و ستد و افزایش بیکاری است. این رکود یکبار در دهه هفتاد اتفاق افتاد.
3- D. J. C. Smyth.
4- J. C. K. Ash
5. Karl Deutsch
6- John Platt
7- Dieter Sanghors
8- James C. Davies
9- Oscar Newman
رجوع شود به: کتاب فضای قابل دفاع،1973، صفحه 25
10- Egon Bittner
رجوع شود به: کتاب عملکرد پلیس در جامعه جدید، 1970
11- Ros]alind and Ivo Feierabend
رجوع شود به: مقاله «رفتارهای سیاسی افراطی سالهای 1962
تا 1984: یک تحقیق ملی » در مجله حل تعارض و ستیز، شماره 10، سال 1966، صفحه 71 -249.
12- Walter Laquer
رجوع شود به: مقاله «تاملی درباره خشونت » در مجله
مواجهه، شماره 38، آوریل 1972 - صفحه 3 تا 10.
13- universal quantifier
14- Scope
15- Counterfactual conditonal
مراد این است که اگر جمله شرط امری فرضی باشد، مانند
اینکه الان روی میز آب وجود دارد و آب نیز حرارتش صددرجه است، این نتیجه درست باشد
که آب به جوش می آید. پس گرچه شرط خلاف واقع است، ولی جمله شرطیه صادق است و این به دلیل صدق
تعمیم قانون وار در مورد جوشیدن آب در صد درجه می باشد.
16- فورچونا نام الهه بدخواه حاکم بر بخت انسان ها در
اساطیر رومی است.
17- radically new
18- game - theory
19- pure contingency
20- J. B. Bury
21- Cleopatra
ملکه مصر (متولد69 قبل از میلاد و متوفی 30 قبل از
میلاد)
22- Mark Antony
جنرال رومی (متولد83 قبل از میلاد و متوفی 30 قبل از
میلاد)
23- Octavian
مراد آگستس (متولد63 قبل از میلاد و متوفی 14 میلادی)
نخستین امپراطور روم در سالهای 27 (ق.م) تا 14 میلادی می باشد.
24- Actium
نام محلی است که نیروهای کلئوپاترا و مارک آنتونی در
سال 31 (ق.م) در یک نبرد دریایی از نیروهای اکتاوین کست خوردند.
25- William lll
پادشاه انگلستان، اسکاتلند و ایرلند در سالهای 1702 -1689
میلادی.
26- Waterloo
شهری در مرکز بلژیک که در آن نیروهای ناپلئون در سال 1815
میلادی شکست خوردند.
27- میشل نی (1815 -1769) فرمانده نظامی تحت امر
ناپلئون که سر انجام اعدام گشت.
28- Rawles
29- Iliad
30- Homer
شاعر مشهور یونانی در قرن هشتم قبل از میلاد و صاحب
ایلیاد و ادیسه.