نداشتن هم دلی چه تأثیری بر زندگی روزمره ی ما می گذارد؟
شاید بتوان هم دلی را کلید حل بسیاری از مشکلاتی دانست که در زندگی روزمره ی افراد به وجود می آید و گاه به دلیل غافل بودن از تأثیر هم دلی به بن بست می رسد. لزوم وجود هم دلی در انواع روابط خانوادگی اعم از رابطه ی بین همسران، والدین و فرزندان، خواهران و برادران قابل چشم پوشی نیست؛ به عنوان مثال، اگر کودکی از مدرسه بیاید و بگوید: «اَه، من دیگر خسته شدم، تا کی باید به مدرسه بروم، حالم دیگر از مدرسه به هم می خورد»، وقتی بنا بر برخورد هم دلانه نباشد یا مادر اصول چنین برخوردی را نداند، به محض شنیدن این سخن از فرزندش، پیش خود قضاوت ها و پیش بینی های مختلفی می کند و در دل می گوید: «وای این بچه دیگر نمی خواهد به مدرسه برود. دیگر نمی خواهد درس بخواند و حتماً بدبخت خواهد شد.»
ولی این تنها یک فکر یا یک قضاوت است که نه تنها درست نیست، بلکه رفتار کردن بر اساس آن، باعث بدتر شدن اوضاع می شود. این مادر نگران می شود و شروع می کند به بزرگ کردن مسئله و به آن دامن می زند و پدر و اعضای دیگر خانواده را هم خبردار می کند و مدام به فرزندش می گوید: «نه، مدرسه اصلاً هم بد نیست. اگر مدرسه نروی عاقبت خوبی نخواهی داشت. آینده ی بدی در انتظارت است. اگر من درس نخوانده بودم الان وضعم چنین بود و اگر بیش تر خوانده بودم چنان». و از همین دست حرف های تکراری. می بینیم که با برخوردی غیر هم دلانه چگونه یک حرف ساده و شاید یک احساس گذرای کودک به یک بحران پیچیده و مسئله ی نگران کننده و بزرگ تعبیر و تبدیل می شود.
اگر این مادر در همان برخورد اول، سعی می کرد احساس کودک خود را درک کند و بفهمد که در آن لحظه او احساس خستگی کرده است و تنها به یک هم دلی ساده نیاز دارد، با لحن شوخی می گفت: «واقعاً، اصلاً این مدرسه ی تو کی تمام می شود؟ من هم خسته شدم. تا کی به تو دیکته بگویم؟» با یک چنین برخورد هم دلانه ای قضیه به سادگی تمام می شد و کودک هم در آن لحظه حال بهتری پیدا می کرد و به احتمال قوی هیچ مشکلی هم در مدرسه رفتن او پیش نمی آمد.
در مورد روابط هم چنین امری صادق است.
فرض کنید که مردی پس از کار روزانه ی خود، شب به خانه می رسد. کیفش را که زمین می گذارد با لحنی خسته می گوید: «وای چه راه بندانی، خسته شدم.» تصور کنید که همسر او بلافاصله جواب بدهد: « دیر آمده ای غرش را به من می زنی؟ من چه کار کنم؟ مگر من مسئول راه بندانم؟ می خواستی زودتر راه بیفتی تا به ران بندان نخوری» و...
مسلماً این مکالمه آغاز یک مشاجره ی سنگین یا دست کم دلخوری و خرد شدن اعصاب دو طرف خواهد بود. این خانم خودش هم خوب می داند که مسئول خستگی شوهرش و راه بندان خیابان نیست، او احتمالاً خودش هم از کار خانه خسته است، اما فقط با گفتن این که «آره، راه بندان خیلی خسته کننده است و واقعاً اعصاب آدم را داغون می کند. پیداست که خیلی خسته ای. بیا و کمی استراحت کن»، یعنی یک برخورد هم دلانه، می تواند باعث بهتر شدن روحیه ی شوهرش و جلوگیری از یک مشاجره ی فرساینده شود.
اگر برداشت ما از سخنان و ابراز احساسات دیگران، تنها بر اساس مشکلات و دل نگرانی های خودمان باشد و بر همین اساس نیز به آن ها واکنش نشان دهیم، فقظ وضعیت را از آن چه هست بدتر می کنیم. اگر بتوانیم چنین تصور کنیم که وقتی فرزندمان می گوید از مدرسه خسته شده ام، شاید واقعاً خسته شده باشد، و به او اجازه بدهیم یک روز را در خانه بماند، احتمالاً فقط با یک روز ماندنش در خانه نه تنها اتفاقی نمی افتد و ترک تحصیل نمی کند، بلکه به احتمال قوی خودش از خانه ماندن خسته می شود و پیش خود می گوید: «اگر نخواهم مدرسه بروم، پس باید چه کنم؟» و فردا خودش داوطلبانه آماده ی رفتن می شود.
ما خودمان با تفکرات و برداشت های ذهنی مان، از هر مسئله ی کوچکی فاجعه می سازیم. به همین دلیل است که توصیه می شود در هم دلی، همه ی قضاوت ها را کنار بگذاریم و فقط به صحبت ها و احساسات طرف مقابل توجه کنیم. فقط همانی را بپذیریم که طرف مقابل می گوید و دنبال چیزهای دیگر نگردیم. معمولاً چیزهایی که ما در کلام دیگران دنبال آن هستیم، اضطراب ها و نگرانی های خودمان است.
برای همدلی کردن تجربه شخصی قبلی لازم نیست
برای درک دیگران و هم دلی کردن با آن ها حتماً لازم نیست مسئله ای را که دیگران با آن روبه رو شده اند، خودمان قبلاً تجربه کرده باشیم یا بخواهیم تجربه کنیم، بلکه معمولاً تجربه ی مشترک انسان بودن برای هم دلی کردن کافی است. توانایی تشخیص هیجانات دیگران را احتمالاً امری ذاتی است و نیازی به یادگیری قبلی آن از تجربه ی موقعیت های مشابه نیست.
اگر فرد هیجانات دیگران را تشخیص دهد و به خواست و احساسات آنان نیز احترام بگذارد، می تواند بدون آن که هرگز تجربه ی مشابهی داشته باشد، تجربه های دیگران و احساس آنان را درک کند.
منبع مقاله :
رسولیان، مریم، صالحیان، راضیه،(1389)، هم دلی، تهران: چاپ اول1390