به زیر طاق زَبرجد نوشته اند |
که جز نکویی اهل کَرَم نخواهد ماند |
«حافظ شیرازی»
زندگی به قول سهراب سپهری رسم خوشایندی است و بال و پری دارد اندازه مرگ. و هموست که می گوید: زندگی چیزی نیست که لب طاقچه، از یاد من و تو برود. زندگی استاد علی اصغر فقیهی به راستی رسم خوشایندی بود و چیزی نخواهد بود که لب طاقچه زمان، از یاد اهل کتاب و همشهریان و شاگردان و دوستدارانش به سادگی برود. زندگی نه آن حرکات جسمانی و دویدنهای دیداری است که در بیشترینه مردمان می بینیم، زندگی به معنای ویژه اش همانا جنبش نهان و پیوسته در بستری از زمان است: چه خاموش و چه ناخاموش، و چه در زنده بودن و چه نازنده بودن. برای من که شوربختانه، تنها شش سال پایانی عمر استاد فقیهی را (1376 - 1382) با ایشان افتخار همنشینی یافتم؛ هنر نگاشتن تصویری دقیق از زندگی ایشان برایم ناممکن است. و تنها به رسم حق شناسی و به جای آوردن فریضه شاگردی است که گستاخی کرده و یادداشتی را که بازتابی از اندک زوایای کوچک زندگی فرهنگی اوست می نگارم. و استاد فقیهی به راستی سبکبار زیست: آسوده از وبال مال و تعلّق خاطر و دلبندی فرزندی داشتن و سبکبار از این سرای رخت بر بست و از میان جمع خویشان و دوستان برفت و در بستر خاک آرام بخفت و از نام و منش نیکش باید گفت.
نام نیکی گر بماند ز آدمی |
به کزو ماند سرای زرنگار |
این همه هیچ است چون می بگذرد |
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار |
الف. منش و بینش.
نام استاد از سه دیدگاه: منش و پژوهش و پرورش نگریستنی است.
مَنشی داشت عارفانه و آزادانه، و وارسته بود از تعلّقات دنیایی آزمندانه. کمتر احساس می کردی تلاشی برای اندوختن مال و نام و نان داشته باشد و یا حتی پی جویِ شهرتی فرهنگی که از راه تألیف و ترجمه به دست می آید نبود. آنچه می نگاشت به درخواست و سفارش دوستان بود و نه به چشم داشت دستمزد پول گونه آن. شاهد بودم روزی دکتر حسین شهیدزاده از استاد پرسیدند: قاعدتا باید از چاپهای متعدد ترجمه نهج البلاغه از ناشر حق الترجمه خوبی دریافت کرده باشید و دست کم پانزده درصد. ایشان گفتند: من پول نمی گیرم و فقط کتاب می گیرم و تعدادی را هدیه می کنم. و این برای نهج البلاغهای بود که ترجمه اش دست کم هفت سال به طول انجامید، خاطره ای دیگر که در ذهن من هست اینکه ایشان معتقد بودند، طرح جلد کتاب باید بسیار ساده باشد و برای کتاب تبلیغ تجارتی هم نباید کرد چون جلد زیبا، خواننده را فریب می دهد و او را از دقّت در محتوا دور می کند و تبلیغ کتاب هم ممکن است نوعی اغفال خواننده به شمار آید. باور داشتند که کتاب خوب راه خود را باز می کند و کتاب کم ارزش یا بی ارزش، دیرازود به فراموشی سپرده خواهد شد.
و این تفسیر وارستگی فرهنگی ایشان بود. این در حالی است که بیشتر نویسندگان و مترجمان امروزی که با آنها روبرو هستیم به هر سه مورد یاد شده تأکید دارند. یعنی به قول معروف، طی کردن حقوق تألیف و ترجمه در آغاز کار با ناشر، پخش فعال آثارشان و طرح جلد گرانقیمت و جذّاب از درخواستهای بیشتر پدید آورندگان کتاب از ناشر است. آنانکه کارهای تألیفی و ترجمه استاد را دیده اند و او را می شناسند می دانند که او به آنچه گفتیم پای بند بود. دورادور می دیدم حتی یک میز تحریر کوچک و صندلی راحت ارزان قیمت برای نگارش روزانه خود تدارک ندیده بودند. خانه ای که سالهای دهه 30 شمسی با حقوق معلّمی در قم ساخته بودند، بی هیچ تغییری نزدیک به پنجاه سال در آن به سر بردند. گاهی می گفتند یک شاخه تیرآهن هم در این ساختمان به کار نرفته است. و محل سکونت سالهای تهران نشینی را نیز به زوج جوان کم درآمدی داده بودند و اجاره ای نیز نمی گرفتند. می گفتند از آنان خواسته ام تنها به باغچه خانه برسند و آبش دهند و اگر به تهران آمدم چند شب مهمان آنان باشم. بارها می گفتند: مبادا در سیلاب آزمندی عمومی که بیشتر مردمان گرفتار آنند گرفتار شوی. و حتی روزی گفتند: چرا کمتر همدیگر را می بینیم؟ گفتم: مشغله های زندگی فراغت ما آدمها را کاسته است. گفتند: چرا؟ گفتم: شیوه های زندگی چونان گذشته روزگاران جوانی شما نیست. اگر در آن روزگار قناعت داشتن، ارزش بود و آزمندی ضد ارزش، امروزه قناعت داشتن در زمره حماقت است و بی دست و پایی و آزمندی نشانه تلاش شرافتمندانه برای یک زندگی بهتر نام گرفته است. و از جمله گفتم به هر حال بچّه ها به مدرسه غیر انتفاعی و دانشگاه های شهریه پذیر می روند و البته هر دو مطالبه کننده هزینه هستند. توصیه اکید کردند در ارزان ترین مراکز آموزشی ثبت نام کن که اگر استعدادی داشته باشند در مدارس معمولی و یا سطح پایین بهتر پرورش می یابند. و دقت زیاد در گزینش آموزشگاه و هزینه تحصیلی فراوان، باعث کشته شدن استعدادها می شود. می گفتند پنجاه سال معلمی کردم و آشکارا دیدم که استعدادهای بزرگ علمی از میان مراکز آموزشی دولتی و یا خانواده های فقیر و رده پایین اجتماع بیرون می آیند. و به راستی درست آن است که چراغ استعدادهای درخشان درپرتو رفاه و ثروت فراوان، خاموش و یا کم فروغ می نماید. علم و ثروت، رابطه معکوس با هم دارند و جمع آنها با هم، اساسا جمع اضداد خواهد بود. زندگی استاد هم نماد دقیق آن بود که دانسته بودند باید دانش را به مُکنت نفروشند و این رفتار را تنها اندک گروهی چون ایشان تحمل می توانند کرد که یادگار نسلهای پُر کار و کم توقع گذشته چون دکتر محمد معین بودند.
استاد بارها با سرافرازی از فقر خانوادگی خود و دوران تحصیل خودیاد می کردند و بی پرده و بی هیچ شرمساری در محافل خصوصی و مصاحبه ها از آن سخن می گفتند. روزی به من گفتند هنگامی که برای تحصیلات دانشگاهی می خواستم به تهران بروم پدرم گفت پولی ندارم که برای تحصیل تو خرج کنم. اگر می روی باید خودت خرجت را تقبّل کنی. و ایشان می گفتند: پذیرفتم. باز می گفتند: دانشجو که بودم شبها در محضری - دفتر اسناد رسمی - در تهران می خوابیدم که روزها برای گذاران معاش در آنجا کار می کردم و چه شبها که گرسنه خوابیدم و چیزی برای خوردن نداشتم.
استاد فقیهی هیچگاه نخواست خاطرات دوران سختی های کودکی و جوانی را با لذّتهای افراطی از ذهنش بزداید و جبران مافات کند و می دیدم هیچگاه در برابر دارا و ندار، برخورد دوگانه خط کشی شده مشخصی چون بیشترینه مردمان نداشتند. به همان شیوه که، با بالاترین اساتید دانشگاهی برخورد داشتند با کودکی چهار ساله یا دستفروش کنار خیابان رویارو می شدند. و حتی واژه ها و اصطلاحاتی که به کار می بردند چندان تفاوتی نداشت.
اصولاً آدمها در برخورد با شکستها و رنجها یکی از دو راه را بر می گزینند: یکی اینکه آن عوامل سبب عقده و کینه درونی می شود و در گذر زمان می خواهند آن خاطره ها را که به اصطلاح خودشان تلخ است فراموش کنند. و گاه هر کس را چنان باشد که پیشتر خود چنان بودند کوچک شمارند. و گروه دوم که شمار آنها اندک است نه تنها سختیها و ناکامیهای گذشته را از ذهن دور نمی دارند بلکه به رنج کشیدگان کنونی که دچار آن تنگناهای گذشته آنان شده اند یاری می دهند تا از شدت تلخکامیهایی که خود داشته اند و کسی به فریادشان رسیده بوده اندکی بکاهند. و این شیوه اخیر راه پیامبران و فرزانگان است.
فروتنی استاد به راستی در روزگار ما، شاید کیمیایی و افسانه ای باشد. گاه فروتنی با کج خلقی و ناامیدی توأم می شود و استاد تا روزهای آخر عمر، سرزنده و شاداب و پرامید می زیستند. چند شب پیش از درگذشت استاد، که در بیمارستان بستری بودند به منزل ایشان تلفن کردم. پرستارشان می گفت: با اینکه چند ماه بیشتر نیست که در خدمتشان هستم به من گفته اند، می خواهم خانه را به نام تو کنم. و هم او می گفت: در خانه ایشان که بودیم گاه من و خانم، تلویزیون تماشا می کردیم؛ گاه به استاد می گفتیم شما هم به اتاق بیایید. ایشان می گفتند: شما راحت باشید، اگر من بیایم خانمِ شما راحت نخواهد بود. آنچه نام استاد فقیهی را بر سرزبان ها انداخته بود ویژگی هایی این چنینی بود.
استاد، ذهن پویایی داشت. تا ماههای آخر که هر بار تماس می گرفتم و خود را معرفی می کردم به من می گفتند: خودتان را معرفی نکنید هنوز آنقدر فراموشکار نشده ام که صدای شما را نشناسم و من از حضور ذهن ایشان در شگفت می شدم. شبی تا دیر هنگام که در منزلمان در جمع دوستان بودند، گفتم همگی چرت می زنند و خسته اند و تنها استاد است که با سرزندگی و بی هیچ خستگی و با همان نشاط همیشگی، جوانْ روان تر از جوانها مجلس را گرم می کنند.
استاد فقیهی بسیار می شنیدند و تا گفتار اهل مجلس خاتمه نمی یافت لب به سخن نمی گشودند. کمتر دیده بودم که به میان سخن دیگران وارد شوند. و ادب راستین استاد را دوستانش صادقانه تأیید می کنند. خوب شنیدن و نیک تأمل کردن در گفته های دیگران از خصایص بارزشان بود. بسیار کم نوش و کم خوراک و بسی ساده پوش و بی آلایش بودند. به یاد ندارم که در یک مهمانی یک میوه را کاملاً خورده باشند و غذایشان به اندازه کف دست بود و شاید صحّت جسمانی و دقت ذهنی و نور درونی ایشان وابسته به همین نکته بود که اندرون از طعام خالی داشته باشند تا نور معرفت را دریابند.
با اینکه استاد، را هرگز فرزندی نبود. نه دیدم و نه شنیدم لب به شِکوِه گشوده باشند و اظهار تأسف و حسرت داشته باشند. روزی به ایشان گفتم خدا دوستتان داشته است که دغدغه فرزندان ظاهری را از شما دور داشته است و در برابر آن فرزندان ماندگارتری بر جای گذاشته اید که همانا آثار شما هستند. و من به راستی باور دارم نام و نگاشته های ایشان بر صفحه روزگار باقی خواهد ماند و به راستی مصداق «باقیات صالحات» خواهد بود. آنان که کتاب آل بویه استاد را دیده اند تایید می کنند این اثر، برای یاد ماندگاری نام علی اصغر فقیهی کافی است.
دهها مقالات طی سالیان دراز پیرامون قم و قمی ها و چندین کتاب پیرامون قم نام ایشان را در «قم شناسی» و «تاریخ قم» از ذهن ها نخواهد زدود. شاید کمتر کسی بداند که نگارش رساله های توضیح المسائل از کارهای ایشان است که خود خاطره جداگانه ای دارد و در جمع خصوصی، داستانش را از ایشان جویا شدیم که به توصیه شادروان بروجردی ریاست حوزه علمیه نگاشته بودند.
استاد فقیهی آزموده ای بیش از پنجاه سال آموزگاری [1318-1372] داشت. می گفت در همه سالهای معلمی، دانش آموزی را تنبیه نکردم. و سخت گیری ایشان محدود به مرزهای دانش آموزی دانش آموزان بود. می خواست دانش آموز را به دانشجو بدل کند. برخی می گفتند استاد گاه در طول یک سال تحصیلی، موفق نمی شدند مقدمه گلستان را به پایان برند چون واژه به واژه را موشکافی می کردند، و گرچه کند پیش می رفتند ولی ژرف می کاویدند. شاید از دیدگاه برخی کسان، دبیر موفق، دبیری است که بتواند کلاس را مستبدانه اداره کند و دانش آموز از او حساب ببرد و شاید هم بترسد. و زبان بازی را جزو هنرهای آموزگاری بداند، ولی او چنین نبود. نسل امروزی باید تنها دلش را با خاطرات آموزگاری دبیرستانی چون استاد فقیهی دلخوش کند. که این گونه معلمی را یافتن در این روزگار تقریبا به افسانه بیشتر مانند شده است.
در سال 1345 بود که دکتر محمد معین برای دریافت حکم دانشیاری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران استاد پیگیری می کردند. ولی استاد، تدریس در دبیرستان های قم را بر استادی دانشگاه تهران ترجیح دادند. حضور استادانِ پژوهشگری که بعدا از ناموران عرصه ادبیات ایران به شمار آمدند، دبیرستان حکیم نظامی سالهای 1320 1350 را عملاً به شاخه ای از دانشکده های ادبیات دانشگاه های تهران تبدیل کرده بود. نام استادانی چون دکتر حسین کریمان، دکتر بهرام فره وشی، دکتر امیر حسن یزدگردی، دکتر مظاهر مصّفا، دکتر حسین بحرالعلومی، دکتر حسن سادات ناصری و دکتر محمد امین ریاحی، زینت بخش تاریخ آموزش و پرورش قم و دبیرستان حکیم نظامی در سالهایی است که استاد فقیهی را در خود داشت. و ثمره های این درخت بار آور، در سراسر گیتی و ایران، هر یک خود درختی سترگ شده اند. دکتر علی اشرف صادقی، از جمله دست پروردگان مکتب علی اصغر فقیهی است. و بارها در برق نگاه استاد می دیدم که به شاگردانی چون او می بالد و می نازد. وقتی از دست پروردگانش که در دانشگاه های ایران و فرا ایران هستند سخن می گفت لحظه ای احساس می کردی از فرزندان خویش سخن می گوید. گاه از لابلای گفتارش در می یافتم زندگی دانش آموزان پر استعداد را پی می گرفته که مبادا از تحصیل بازمانند. گاه وساطت می کرد تا پدرانی که پسران را از مدرسه رفتن باز می داشته اند از تصمیم خود منصرف کند. گاه در خانواده ای تا سه نسل، شاگردی او را کرده اند.
و اینکه استاد با آنچه باور داشت زندگی می کرد، او را از بسیاری همانندان فرهنگی اش جدا می کرد. آنچه مرا به پذیرفتن زنده ماندن نام و یاد استاد فقیهی وادار می کند آن روان زنده او بود که با دنیادوستی و گناه نمرده بود. نام استاد فقیهی، بر جای خواهد ماند. استاد فقیهی پاک و معصوم زیست و بیش از آن مظلومانه، روزهای آخرین را سپری کرد. و همچنان شکیبا بود و استوار و گلایه ای نمی کرد. ولی مگرنه آن است که «الدنیا سجن المؤمن».
و این دنیا به راستی برای چون اویی، زندان بود ولی چون بسیاری زندانیان، اندوهناک نبود و ترشروی. و فقیهی به راستی گوهری کم مانند بود در صدف روزگار، که از بد حادثه به اینجا به پناه آمده بود و مرغی بود از باغ ملکوت که از عالم خاک نبود و دو سه روزی قفسی ساخته بودند از بدنش. یادش در یاد و نامش زنده و در پناه خدایش آمرزیده باد.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق |
ثبت است بر جریده عالم دوام ما |
ب زیست نگاشت استاد فقیهی و معرفی کوتاه
در روزگار واپسین پادشاهی قاجاریان، به سال 1331 ق / 1292 ش در شهر کویری و باستانی قم، در کوچه پس کوچه های پایین شهر در محله کهن آلوچو و در خانه ای دویست ساله که یادگار دوران صفوی بود در خاندانی نسل در نسل فقیه، از پدری زاهد منش، شیخ ابوالحسن فقیهی نام مدرس علوم قدیمه کودکی پاک پای به جهان خاک نهاد که اکنون دوستدارانش با نام علی اصغر فقیهی می شناسند. چون از تباری فقیه بود و در شهر فقهی گرای قم، در دامان پدری فقیه بالیده شد، شهرت و در سالهای آغازین زندگی اش فقیهی شد. پدر و برادر پدرش شیخ احمد هر دو از آموزگاران دوره سطح حوزه به شمار می آمدند. و در مدرسه جهانگیرخان قشقایی تاکفایة الاصول آخوند خراسانی را درس می گفتند. و هر دو درزمره شاگران شیخ عبدالکریم حائری یزدی بنیان گذار حوزه علمیه قم بودند. پدر استاد، مردی بود از تبار پیشینیانِ عالمانی که زهدگرایی و قناعت و فقر را آرایش و آبرو و ذخیره آخرت می انگاشتند، و با سختی گذران معیشت، روزگار به سر می کردند. و این ویژگی را ابوالحسن به پسرش علی اصغر به میراث داد و هر دو بی گلایه از داشتن ها و نداشتن ها، کارهای علمی را پی می گرفتند.
آنچنان که خود استاد می گفتند: در پنج سالگی با رفتن به مکتب خانه ای قدیمی، الفبای فارسی و آموزه های آغازین دینی را نزد تنها بانوی باسواد محلّ فرا گرفتند. قرآن آموزی و گلستان خوانی و حافظ خوانی و دیگر کتابهای آسان خوان متون کهن، بخشی از آموزش های دوران ابتدایی استاد بود. در سن ده سالگی، در مسجد جامع قدیمی قم آغاز به تحصیل علوم دینی نمودند، سپس به مدرسه جهانگیر خان که تدریس گاه فقه و اصول پدرشان نیز بود رفتند و مقدمات عربی را با آموختن نصاب الصبیان آغاز کردند. ایشان همه کتابهای چهارده گانه جامع المقدمات را فرا گرفتند که امروز تقریبا خواندنش چه به شکل کامل و چه ناقص، در حوزه منسوخ شده است. و سپس شرح سیوطی و الفیه ابن مالک و شرح جامی که خود شرح کافیه و شافیه ابن حاجب است را که همگی در علوم ادبی عرب باشد فرا گرفتند و به قول طلاب مباحثه هم می کردند. الفیه فراهزاربیتی ابن مالک را نیز در ضمن تحصیل، حفظ نمودند. بر خلاف این روزگار، استاد فقیهی به شهادت خودشان تمامی مغنی اللبیب را که امروزه حداکثر به شکل ناقص به باب رابع خواهی بخش چهارم محدود می شود به تمامی فراگرفتند و شواهد چند صد گانه شعری را به ذهن سپردند.
در علم منطق با منطق کبری خوانی آغاز کردند و سپس کار را با آموختن حاشیه ملا عبداللّه بر کتاب تهذیب المنطق سعد الدین تفتازانی و بعد شرح شمسیه خوانی، شرح منظومه سبزواری خوانی پی گرفتند.
در دانش اصول آموزی، با کتاب معالم الاصول و در فقه آموزی، شرایع محقّق، تحصیل را پی گرفتند. سپس با کتاب قوانین میرزای قمی و لمعه خوانی و با شرح شهید ثانی و شرح ریاض و در ادامه رسائل در فقه استدلالی و مکاسب و کفایة الاصول آخوند خراسانی را تلمذ کردند.
اساتید استاد فقیهی، در گام نخست پدر و برادر پدر بود و سپس عبدالحسین ابن الدین، شهاب الدین نجفی مرعشی، آیت اللّه فیض، سید محمد رضا گلپایگانی و امام راحل بودند. و در مباحث خارج فقه محمد تقی خوانساری هم حضور می یافتند.
پس از راه اندازی دانشکده معقول و منقول، و با تشویق پدر علیرغم جوّ عمومی آن روزگار و دیدِ ناخشنودمندانه حوزه علمیه، به دانشگاه رفتند. و همزمان در دانشسرای عالی هم ثبت نام کردند.
در دانشگاه نزد اساتید برجسته ای چون میرزا محمود شهابی، استاد ادبیات و عربی مقامات بدیع الزمان همدانی و مقامات حریری را فرا گرفتند. بدیع الزمان فروزانفر و میرزا یداللّه پاک نظر و احمد بهمنیار و مهدی الهی قمشه ای از دیگر استادان ایشان بودند.
در همان زمان به گفته ایشان، بدیع الزمان فروزانفر برای بالابردن سطح علمی دانشکده، دروس علوم طبیعی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا را نیز به آموزه های دانشجویان افزوند. دکتر جواد هشترودی ریاضیات و دکتر حسین گل گلاب به آنان طبیعی را تدریس می کردند.
ایشان پایان نامه تحصیلی را با عنوان «تأثیر ایرانیان در بسط تمدن اسلامی» برگزیدند و آن چنان که خود نقل می کردند این پایان نامه را با راهنمایی و مشاوره احمد کسروی و عباس اقبال آشتیانی و چند تن دیگر برگزیده و به پایان بردند. و سرانجام در حضور آنان از رساله دفاع گردند.
در آبان ماه 1319 خورشیدی با اندوخته ای پر بار به قم بازگشتندو در سن نزدیک به بیست و هفت سالگی با تجربه ای از دانش کهن حوزه و دانش امروزین دانشگاهی، در دبیرستان حکیم نظامی مشغول به تدریس شدند. و این تلاش تا 1350 خورشیدی در قم در این آموزشگاه و دیگر مراکز آموزشی ادامه داشت. طی سالهای تدریس، ادبیات فارسی و تاریخ و گاه جغرافیا را تدریس می کردند. و چند سال هم طبق رأی شورای دبیران، ریاست دبیرستان را به عهده داشتند. سالهای 1320 تا 1350 خورشیدی، قم از دیدگاه فرهنگی و آموزشی، دوران شکوفایی را پشت سر می گذاشت. رؤسای فرهنگی همچون دکتر علی اکبر شهابی خراسانی و دکتر محمد حسین مشایخ فریدنی و دبیرانی همچون دکتر حسین کریمان، دکتر امیر حسن یزدگردی و دکتر حسین سادات ناصری و دکتر محمد امین ریاحی از آن جمله بودند.
در سال 1350 و پس از بازنشستگی به تهران رفتند و تا 1358 در دبیرستان علوی تدریس می کردند. و از آن پس تا سال 1372 که در تهران بودند با مراکز آموزشی همکاری داشتند و مقالاتی نیز برای دائرة المعارف تشیع و بنیاد دائرة المعارف اسلامی می نگاشتند. و سرانجام در سال 1372 به قم باز گشتندو مرگ همسر ایشان، اندوه روحی ایشان را فزون تر کرده بود و طی ده سال بعد مقالاتی مفصّل و ارزشمندی به ویژه در تاریخ قم نگاشتند که از جمله در نشریه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قم به چاپ می رسیدند. چندین جلد کتاب از جمله ترجمه نهج البلاغه و سفرآفریقا را برای نخستین بار منتشر نمودند.
از چندی پیش بود که استاد مکرر می گفتند به قول نویسنده تاریخ بیهقی ما از «شدگانیم». سرانجام در دوم آذر ماه 1382 پس از تحمل 25 روز بیماری و بستری بودن در بخش آی سی یو در بیمارستان آیت اللّه گلپایگانی قم، جان به جان آفرین تسلیم کردند و در سوم آذر ماه 1382 در میان بدرقه دوستدارانش در صحن حضرت معصومه(ع) به خاک سپرده شدند و از سرای خاکی این جهان به جهان جاودانی کوچیدند. رحمت و غفران و بهشت الهی ارزانی اش باد.
میراث استاد فقیهی، نوشته ها و مقالات ایشان بویژه در حوزه تاریخ قم و اساسا ایران و اسلام از یکسو، و شاگردان فراوانی بود که طی حدود پنجاه سال به جامعه فرهنگی کشور تقدیم داشتند که در دانشگاه های ایران و بیرون ایران از جمله پژوهشگران برجسته به شمار می آیند.
استاد به جز مقالات فراوانی که در سالهای آموزگاری در نشریات قم به ویژه استوار به چاپ می رسید، چندین کتاب ارزشمند بر نهادند.
1 تاریخ و عقاید و هابیان، نخستین اثر منتشر شده.
2 دستورهای املاء و انشاء، چاپ ششم.
3 تاریخ اسلام و جغرافیای کشورهای اسلامی
4 ترجمه عهدنامه مالک اشتر
5 سفرنامه حج، یادادشتهای سفر به حج تمتع 1345 خورشیدی
6 شاهنشاهی عضد الدوله دیلمی، کتاب برگزیده سال 1347 خورشیدی.
7 تاریخ اجتماعی آل بویه، چاپ 1357 به عربی ترجمه شده و در دست ترجمه به انگلیسی برجسته ترین و ماندگارترین کار استاد است. و افسوس که برای دیگر سلسله های ایرانی چنین تألیفی نداشتند.
8 ترجمه نهج البلاغه، چاپ نخست 1374 خورشیدی.
9 تاریخ مذهبی قم، ویراست دوم 1378 خورشیدی.
10 سفرنامه آفریقا که بر اساس خاطرات سفرهای آفریقا در سالهای 1350 1357 نگاشته شده است. به گفته ایشان این کتاب اولین سفرنامه آفریقایی پارسی نگاشت. تنها آنچه فارسی نگاشت است ترجمه سفرنامه های زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه و آلمانی است.
11 بررسی و تحقیق گونه ای درباره عقاید و تاریخ فرقه وهابیه.
12 خاطرات، که به شکل یادداشت های دست نوشته باقی مانده است.
13 دستور زبان فارسی.
14 راه خداشناسی در ترجمه توحید مفضّل.
15 آل بویه به سفارش سازمان سمت، چاپ نخست، 1378.
16 نگارش پایه رساله های توضیح المسائل.
17 ایران در جنگ گذشته.
18 ادبیات ایران در قرن اول و دوم هجری.
19 نهضت نجف در جنگ بین الملل، ترجمه از عربی.
20 تاریخ کشورهای عربی بعد از جنگ بین الملل اول.
21 نویسندگان بزرگ اسلامی.
22 ابومسلم خراسانی.
23 تاریخ حبشه.
24 محمد رسول اللّه (ص) ترجمه از عربی، احمد تیموربک «انتشار نایافته».
25 سفرنامه استرالیا «انتشار نایافته».
26 سفرنامه شرق آسیا «انتشار نایافته».
27 تاریخ اجتماعی قم «انتشار نایافته».
ویژگی استاد در نگارش آثار آن بود که از منابع دست اول استفاده می کردند و با توجه به تسلط حضرتش بر زبان عربی به خود روا نمی داشتند از تألیفات معاصر و یا ترجمه های فارسی بهره بگیرند. ایشان در نوشتن کتاب و مقاله شتاب زده نبودند و به معنای امروزی کتاب ساز به شمار نمی آمدند. ده سال بر سر تاریخ آل بویه عمر نهادند و به شهادت کارشناسان تاریخ، کاش استاد فقیهی به دیگر سلسله های پادشاهی ایران نیز می پرداختند. استاد به حکم خاندان فقاهتی و تحصیل فقهی و زندگی در شهر فقه گرای قم و اعتقادات استوار دینی، دایره پژوهش هایشان اساسا تاریخ و تمدن اسلامی بود. بی شک نام علی اصغر فقیهی، در حافظه تاریخ قم بر جای خواهد ماند و بویژه هر گاه سخن از قم پژوهی و آل بویه پژوهی باشد ردّپایی نیز از ایشان آنجاست.
آذر ماه 1382