ماهان شبکه ایرانیان

نقد یا عیب جویی۱ ؟! (پاسخی به مقاله تصحیح یا تضییع؟)

گنجینه بهارستان عنوان مجموعه ای است شامل رساله های کم حجم خطی در موضوعات مختلف که از سوی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، منتشر می شود

چکیده

گنجینه بهارستان عنوان مجموعه ای است شامل رساله های کم حجم خطی در موضوعات مختلف که از سوی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، منتشر می شود. تاکنون پنج مجلّد از این مجموعه در موضوعات حکمت، ادبیات فارسی، علوم قرآنی و روایی، فقه و اصول و ادبیات عرب چاپ و نشر شده است. چهارمین مجلّد این مجموعه مختصّ ادبیات عرب، و شامل دوازده رساله در موضوعات صرف و نحو، عروض و قافیه و... است. ششمین رساله این مجموعه منظومه نظم اللآلی است در صرف، سروده قطب الدین النیریزی، که با تصحیح آقای محمّد باهر، چاپ شده است.

در شماره 23 آینه میراث، نقدی با عنوان «تصحیح یا تضییع» از آقای محمود نظری بر تصحیح رساله مذکور چاپ شد، و گفتار حاضر، جوابیّه ای است بر آن نقد.

سخنی در باره طرح بزرگ گنجینه بهارستان

گنجینه بهارستان از جمله بزرگترین و ارزشمندترین طرحهایی است که تاکنون در عرصه تصحیح و انتشار متون خطّی به اجرا در آمده است، و هدف از آن احیا و انتشار موضوعی دست نوشته های کم حجم موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی است که تا به حال دفتر نخست از مجموعه های حکمت، ادبیات فارسی، ادبیات عربی، علوم قرآنی و روایی، و فقه و اصول منتشر شده است و امید می رود در آینده ای نزدیک، زمینه انتشار دیگر مجلّدات این مجموعه در موضوعات یاد شده و سایر موضوعات فراهم گردد. این حرکت بزرگ در عرصه تاریخ علم و فرهنگ ایرانی اسلامی، با همراهی و همکاری شمار زیادی از فرهیختگان و اندیشوران کشورمان آغاز شده است و همچنان در آغاز راه است و تنها با پیمودن این راه می توان به دشواریها و بایدها و نبایدهایش، واقف شد.

پیمودن این راه دشوار در آغازین گامهای آن مستلزم آن بود که اندکی از دیدگاههای بلندپروازانه کنار گذاشته شود تا طرحی اینچنین بزرگ و گسترده، سرنوشتی همچون سرنوشت بسیاری از طرحهایی که بدون توجّه به واقعیتها و امکانات موجود، فروغ چند روزه ای دارند، پیدا نکند. همین مسئله طرّاحان و بانیان این طرح را بر آن داشت تا به تبیین اهداف آن بپردازند و گسترش و بهبود آن را در گامهای پسین نوید دهند. این اهداف در تمامی مجلّداتِ چاپ شده، در صفحات آغازین کتاب، با عنوان « در باره گنجینه بهارستان / کلمة عن گنجینه بهارستان (خزانة بهارستان) » تکرار شده، و در بخشی از آن چنین آمده است: «از آنجا که هدف اصلی، بازخوانی و احیای رساله های موجود در کتابخانه مجلس است، اصراری بر بهره برداری از نسخ موجود در دیگر کتابخانه ها نیست. به دیگر سخن ما در این مجموعه، در صدد تصحیح فنّی رساله ها نیستیم؛ چه چنین پژوهشی مستلزم تحقیق و جستجو جهت دستیابی به تمامی نسخه ها و ارزیابی و تقویم آنهاست. کاری که بس دشوار، زمانبر و گاه متعذّر بوده، و در عمل باعث می شود که این گنجینه های گرانبها همچنان به عنوان آثار هنری تاریخی در کتابخانه ها نگهداری شده، و پژوهشگران از دستیابی به معارف آنها محروم باشند. در عین حال سعی بر آن داشته ایم تا متنی قابل قبول برای تحقیقهای ثانوی ارائه نماییم».

در همین راستا باید گفت: از آنجا که این طرح نوپا حرکتی رو به کمال دارد، طبیعتا نقدهای مبتنی بر درک درست واقعیتها و برخاسته از نگاه عالمانه و فرهنگ مدار، سخت مغتنم و راه گشاست، و اگر اهمیت چنین رویکردی دانسته نشود، چه بسا این طرح شکستی را تجربه کند که کمترین زیانش خاموشی چراغی است که روشنی دوباره اش در این سامان بر هیچ کس هویدا نیست.

پاسخ به نقد

نگارنده پیش از بررسی و ارزیابی مقاله «تصحیح یا تضییع» لازم می داند ضمن پذیرش آن دسته از تذکّرات بجا و مورد قبولی که در این مقاله به چشم می خورد، از منتقد محترم تشکّر نماید، و علاوه بر آن نیز او را به خاطر زحمتی که بر خود هموار نموده و رساله نظم اللآلی را با صرف وقت بسیار از روی «اصل نسخه» مقابله کرده است، سپاس گوید، و خود را مرهون زحماتش بداند. چه آنکه به نظر می رسد کمتر اثری در عرصه تصحیح متون چنین توفیقی را یافته است که منتقدی رنج مقابله آن را با اصل نسخه که مستلزم حضور در کتابخانه و محلّ نگهداری آن است بر خود هموار سازد، و روزهای بسیاری را، نه تنها برای یافتن لغزشها و ایرادات متن، بلکه برای ضبط کاستیها و خطاهای حواشی آن، مصروف دارد.

منتقد محترم در آغاز مقاله خود، مطلبی را از مختاری نامه استاد علاّمه جلال الدین همایی نقل کرده است که در باره این مطلب باید گفت:

اوّلاً: بخشی از مطلب، که به نقل قول از استاد مرحوم محمّد قزوینی اختصاص دارد، دنباله سخن مرحوم همایی نیست و در صفحاتی که بدانها ارجاع داده شده، نیامده، بلکه این بخش، برگرفته از صفحه 53 کتاب یاد شده است.

ثانیا: در ذکر این مطلب، اندکی تغییر و یا شاید تحریف به چشم می خورد، به گونه ای که برای مثال «محصول این کوششهای بی فایده» به «محصول بی فایده ایشان» تغییر یافته است.

ثالثا: استاد همایی در آغاز همین کتاب مختاری نامه، سخنی دارد که به اندازه نقل قولی که منتقد محترم آورده، خواندنی و درس آموز است. وی چنین می نویسد: «امید است که طلاّب علم و ادب در این هدیه ... به عین رضا و قبول بنگرند و از سر زلاّت و عثرات که لازمه روح ضعیف انسانی و از شؤون ذاتیه وجود ناقص امکانی است در گذرند، و با ما به مدلول آیت کریمه «إنّ الحسنات یذهبن السیّئات»2 معاملت فرمایند و بر سر یک سیّئه سهو القلم بر سر همه حسنات قلم بطلان نکشند. و از آن گروه که خود آسوده و فارغ بال در کمین فرصت نکته گیری و عیب جویی از کار دیگران نشسته اند توقّع آن است که در قضاوت و انتقاد شرط تأمّل و تثبّت و جانب عدل و انصاف را نگاه دارند و خطاهای خُرد قابل عفو را ذنب لایغفر نشمارند و به داعیه فضیلت فروشی و فضل پوشی، از خرده بینی و حرف گیریهای ناروا که از نوع طعنه و تعنّت ساحل نشینان سبکبار بر غریقان گرداب هایل جان اوبار است، خاطر رنج دیده محنت کشیده را ... بیش نیازارند؛ و اگر وسیله تشویق و دلگرمی نمی شوند باری موجبات دلسردی و نومیدی و ملالت و افسردگی روح خدمتگزاران صمیم علم و ادب را فراهم نیارند:

مرهم نمی نهی به جراحت نمک مپاش نوشم نمی دهی به دلم نیشتر مزن

*

کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی تو در کناری و ما اوفتاده در غرقاب»3

منتقد محترم عمده ترین اشکالات و ایرادات خود را بر رساله نظم اللآلی در سه بخش «افتادگیها و سقطها»، «بدخوانیها و غلط خوانیها» و «اعراب گذاری نادرست» مطرح کرده است که مجموعا نیمی از آنها به حواشی و پانوشتها مربوط می شود، به طوری که در بخش افتادگیها و سقطها تمامی موارد مطرح شده به حواشی و پانوشتها اختصاص دارد و حتّی یک مورد از این افتادگیها به متن (منظومه نظم اللآلی) ارتباط پیدا نمی کند.

در باره این مسئله باید گفت: جایگاه حواشی و تعلیقات موجود در دست نوشته ها از جمله مقولاتی است که کمتر پیرامون آن تحقیق و پژوهش مفصّلی صورت گرفته است و چنین به نظر می رسد که همچون سایر اجزای نسخ خطّی لازم است از سوی اندیشوران و فرهیختگان حوزه تصحیح انتقادی متون مورد توجّه، ارزیابی و موشکافی قرار گیرد، و ضرورت و عدم ضرورت تصحیح و یا ذکر آن در اثر بررسی گردد. امّا آنچه به اجمال در این باره می توان گفت این است که جز در موارد خاصّ، اهمیت حواشی موجود در دست نوشته ها با متن برابر نیست، و از همین رو از سوی مصححّان فرهیخته، آثار بسیاری منتشر شده است که علی رغم وجود حواشی متعدّد در دست نوشته های مورد استفاده، از ذکر آنها خودداری شده است، و این شیوه چه بسا هیچ لطمه ای به روند تصحیح انتقادی متن نیز وارد نیاورده است.

بر پایه همین دیدگاه، گفتنی است که هدف از ذکر حواشی موجود در دست نوشت نظم اللآلی آن گونه که در مقدّمه آن نیز گفته شده بهره گیری طالبان علم و استادانی است که با این گونه مباحث سر و کار دارند، و به عبارت دیگر جنبه آموزشی این حواشی و نه ریزه کاریهای تصحیح متون انگیزه ای بود برای ذکر آنها در پانوشت رساله.

از این رو باید افزود: همان گونه که نمی توان برای بخشهای مختلف یک اثر، اهمیت و نقشی یکسان قائل بود، شایسته و بایسته است که در ارزیابی علمی و انتقادی آن اثر نیز چنین رویکردی حاکم باشد، و به بخشهای گونه گون آن، نه یکسان، بلکه به میزان اهمیتش، نگریسته شود.

چنانچه با این دید به رساله مورد بحث نظر افکنیم، با توجّه به دقّت و تلاشی که نه تنها برای نمایاندن لغزشها، بلکه برای بزرگ نمایی آنها صورت گرفته، نبود افتادگی و سقط در متن رساله را می توان از نقاط قوّت آن به شمار آورد.

گذشته از این، منظور از افتادگیها همان گونه که منتقد محترم نیز با ذکر مقدّمه ای پیش از بیان ایرادات و اشکالات خود سخت بر آن تأکید دارد افتادگیها و سقطهای دست نوشت است. این در حالی است که بیش از یک سوم از موارد بر شمرده شده، مربوط به آیات است، که هیچ یک از آنها به جز یک مورد ربطی به دست نوشت ندارد، و افتادگیهای آنها ناشی از سهوی است که در ضبط این آیات به وجود آمده است. آن یک مورد هم که به نسخه ارتباط دارد، یعنی افتادگی واژه «للناس» در آیه «و لقد صرّفنا للناس ..» (ص 106، س 20 / ص 253، پاورقی 3)4، عینا مطابق با دست نوشت است، و از این رو چنین مواردی در ردیف افتادگیهای نسخه به شمار نمی رود.

در ضمن، از جمله مواردی که در این بخش ذکر شده، موردی است که به افتادگی کلمه ای پس از «لواذا» (ص 107، س 11 / ص 311، پاورقی 5) اشاره دارد، در حالی که پس از این واژه در دست نوشت چیزی نیفتاده است، و عبارت «و لو اعتلّ فعله لقیل: لیاذا» که پس از ارجاع نشانی آیه در قلاّب، ذکر شده پایان بخش این پانوشت است که به نظر می رسد از چشم منتقد محترم دور مانده است.

با توجّه به مواردی که منتقد محترم در بخش بدخوانیها و غلط خوانیها به آنها اشاره کرده است، چنین به نظر می رسد که وی یا اساسا تعریف درست و دقیقی از غلط خوانی و بدخوانی ندارد، و یا اینکه بیش از برشمردن بدخوانیها و غلط خوانیها سعی داشته برای اثبات دیدگاه خود مبنی بر «اهلیت نداشتن مصحّح و عدم رعایت ضوابط و شرایط تصحیح» و در نتیجه «تضییع اثر» فهرستی بلند بالا از این گونه موارد تهیه کند؛ زیرا:

اوّلاً: شماری از این موارد، طبق تقسیم بندی وی، قاعدتا باید در بخش نخست یعنی افتادگیها و سقطها ذکر می شد، همچون:

افتادگی حرف «باء» از واژه «بالرباعی» در عبارت «فکلّ هذه تلحق الرباعی المجرّد» (ص 107، س آخر / ص 260 پاورقی 1).

و یا: افتادگی حرف «باء» از واژه «بمعنی» در عبارت «اسم الفاعل ... معنی الحدوث» (ص 109، س 8 / ص 286، پاورقی 2).

ثانیا: شماری از مواردی که در بخش افتادگیها و سقطها آمده، در این بخش نیز به گونه ای دیگر تکرار شده، و یک مورد نیز در همین بخش دو بار تکرار شده است. این موارد عبارت اند از:

آیه شریفه «الذین هم فی غمرة ساهون» که یک بار در بخش افتادگیها (ص 107، س 19 / ص 335، پاورقی 8) با عبارت «بعد از "الذین" کلمه "هم" ساقط شده» به آن اشاره شده است، و یک بار هم در این بخش (ص 110، س 26 / همان) این گونه از آن یاد شده است: «... "الذین فی غمرة ساهون" که "الذین هم فی غمرة ساهون" صحیح می باشد».

در بخش افتادگیها (ص 107، س 5 / ص 284، پاورقی 6) آمده: «بعد از "الحق" کلمه "بالفعل" افتاده است». همین ایراد در این بخش (ص 109، س 4 / همان) این گونه تکرار شده است: «که در اصل "یعنی الحق بالفعل غیر الحال" می باشد».

بیت «نحو رضا العاقل ..» (ص 110، س 22؛ ص 111، س 1 / ص 326، س 11) و لغزش راه یافته به آن در این بخش دو بار تکرار شده است. در باره این بیت پس از این نیز سخنی به میان خواهد آمد.

ثالثا: بدون شکّ مسئله بدخوانی و غلط خوانی نیز همچون مسئله افتادگیها آنجا مصداق پیدا می کند که سخن از دست نوشت به میان آمده باشد، و این چیزی است که منتقد محترم خود نیز در مقدّمه پیشگفته بدان تصریح کرده است. امّا با این حال، هیچ یک از آیاتی که در این بخش از آنها سخن به میان آمده به جز یک مورد ربطی به دست نوشت ندارد، و از همین رو مسئله بدخوانی و غلط خوانی در مورد آنها منتفی است، و لغزش راه یافته به آنها نیز صرفا ناشی از سهوی است که در ضبط آنها به وجود آمده است. آن یک مورد هم که به دست نوشت ارتباط دارد، یعنی آیه «... و إن کنتم جنبا» (ص 108، س 4 / ص 262، ادامه پاورقی صفحه قبل، س 6) همچون آیه ای که در بخش افتادگیها به آن اشاره شد، عینا مطابق با دست نوشت است و بر همین اساس نمی توان سهوی را که در آن به وجود آمده، به حساب غلط خوانی و بدخوانی گذاشت.

گذشته از آنچه که در باره بخش غلط خوانیها و بدخوانیها گفته شد، باید افزود: از میان مواردی که می توان آنها را منطبق با مسئله غلط خوانی و بدخوانی به شمار آورد، شماری از اشکالات مطرح شده وارد نیست و منتقد محترم در این موارد خود به خطا رفته است. این موارد عبارت اند از:

درباره «وجوههم ناضرة و ناعمة» آمده: «در اصل "ناظرة" می باشد». (ص 109، س 12 / ص 288، س 4).

اوّلاً: ضبط نسخه یعنی «ناظرة» صریحا در پانوشت 2 آمده است.

ثانیا: این واژه به منظور هماهنگی با آیه «وجوه یومئذ ناضرة» که در پانوشت 3 آمده به طور قیاسی تصحیح شده است.

در باره واژه «قولین» در مصراع «حوکت علی قولین إذ تحاک» آمده: «در اصل "نولین" می باشد». (ص 110، س 1 / ص 313، س 1).

این واژه بر اساس مأخذی که در پانوشت 7 صفحه 312 در باره این بیت آمده، تصحیح شده است، و با توجّه به آنکه در نسخه نیز احتمالِ «قولین» خواندن آن کاملاً منتفی نبود، این اختلاف ضبط نشد. البتّه گفتنی است که در باره این بیت روایتها و ضبطهای دیگری نیز وجود دارد.

در باره واژه «عیونهم» در مصراع و نه آن گونه که منتقد گفته بیت «ما عمیت عن عینها عیونهم» آمده: «در اصل "عیوبهم" است». (ص 110، س 24 / ص 332، س 5).

اوّلاً: «عیونهم» همان گونه که در متن آمده صحیح است. زیرا فاعلِ «عمیت» است و پیداست که «عیوبهم» نمی تواند فاعل این فعل باشد.

ثانیا: «بطون» با «عیون» تناسب دارد (مراعات النظیر)، نه با «عیوب».

ثالثا: اگر «عیوب» به جای «عیون» باشد، قافیه نیز مختلّ می گردد.

البته باید گفت که واژه «عینها» که در نسخه همین گونه ضبط شده، باید به «عیبها» تغییر یابد تا معنا درست شود.

در باره واژه «اطلبانّ» آمده است: «در اصل "اطلبنانّ" است». (ص 109، س 6 / ص 285، ادامه پاورقی ص 284، س 5).

عبارتِ «کما ذکرنا فی مثال» که پیش از این واژه آمده، و به بیت «نحو: اطلبانّ المعالی أبدا / و لاتباعدنانّ عن الهدی» اشاره دارد، گویای درستی ضبط این واژه است، گر چه در دست نوشت «اطلبنانّ» خوانده می شود.

سخن دیگر در باره بخش غلط خوانیها و بدخوانیها آنکه: شمار دیگری از موارد بر شمرده شده، آشکارا و با توجّه به قراین موجود در متن، حکایت از سهو و لغزشی دارد که به هنگام نمونه خوانی و بازخوانی رساله به آن راه یافته است، و چنانچه در «قضاوت و انتقاد شرط تأمّل و تثبّت و جانب عدل و انصاف» نگاه داشته شود، نباید این گونه موارد به حساب بدخوانی و غلط خوانی گذاشته شود، و یا دست کم شایسته نیست احتمال سهو و خطا را در آنها به کلّی منتفی دانست. در باره چنین لغزشهایی باید پرسید: آیا اغلاطی همچون: «ضاءا»: «ظاءا» (ص 108، س 2 / ص 262، س 13)؛ «واصطیر»: «واصطبر» (ص 108، س 6 / ص 263، س 2)؛ «قدرا»: «قذرا» (ص 108، س 7 / ص 264، س 5)؛ «تحرّج»: «تخرّج» (ص 108، س 17 / ص 266، س 9)؛ «بلفط»: «بلفظ» (ص 109، س 1 / ص 281، س 12)؛ «فضّا»: «فظّا» (ص 109، س 24 / ص 303، س 9)؛ «لم تقل»: «لم نقل» (ص 110، س 10 / ص 319، س 1)؛ «أحلی»: «أجلی» (ص 110، س 14 / ص 322، س 9)؛ «بالاعتدال»: «بالاعتلال» (ص 111، س 9 / ص 344، س 20)؛ «بالبادی»: «بالباری» (ص 109، س 28 / ص 307، س 9) و ... به راستی برخاسته از بدفهمی و غلط خوانی مصحّح است، یا اینکه می توان در مورد آنها سهو و خطا در مراحل نمونه خوانی و بازبینی اثر را نیز محتمل دانست؟! خصوصا که در مورد بسیاری از این لغزشها، می توان قرینه و دلیلی آشکار بر سهو بودن آن در متن و یا پانوشت یافت؛ تا جایی که حتّی گاهی ذیل و یا پیرامون همان واژه، صورت صحیحش در میان عبارت، آیه و یا مطلبی، به کار رفته است.

در مورداعراب گذاری نادرست، منتقد محترم به 11 مورد اشاره کرده است، که در مورد آنها گذشته از آنکه همچون دو بخش پیشگفته نباید نقش سهو و خطا را در مراحل بازبینی و نمونه خوانی اثر منتفی دانست، نکات زیر قابل ملاحظه است:

منتقد محترم اعراب «الرحمن» را در عبارت «لایعرف الرحمنُ» (ص 112، س 4 / ص 279، س 8) غلط و صحیح آن را «الرحمنَ» دانسته است.

در این باره باید گفت: گرچه می توان «الرحمن» را منصوب نیز خواند، امّا مرفوع بودنش به هیچ روی «غلط» نیست، و وجه آن برای کسی که اندک آشنایی با صرف و نحو عربی داشته باشد، آشکار است.

در باره آیه «و هم یخصِّمونا» (ص 111، س 24 / ص 262، س 11) آمده: «یخصَّمونا» غلط و «یخصِّمونا» صحیح است.

این در حالی است که نگارنده نیز این آیه را به کسر صاد ضبط کرده است. بنا بر این از این بابت اشکالی وارد نیست. اشکال در مفتوح ضبط شدن حرف «خ» است که می بایست به کسر ضبط می شد.

در باره آیه شریفه «بأیّکم المفتون» (ص 111، س 26 / ص 271، پاورقی 3) آمده: «المفتونَ» غلط و «الفتونُ» صحیح است.

این در حالی است که «الفتونُ» نیز غلط و «المفتونُ» صحیح است.

در مورد خودداری از ذکر پاره ای از اقتباسات قرآنی در این رساله، باید گفت: فراوانی عبارتهای برگرفته از آیات در این رساله، نگارنده را بر آن داشت تا صرفا به آن دسته از اقتباسهایی اشاره کند که بدون هیچ گونه اختلافی با آیات قرآنی به کار رفته است.5 در همین راستا گفتنی است که تقریبا نیمی از آیاتی که منتقد محترم از آنها به عنوان موارد غفلت مصحّح یاد کرده، تفاوتی هر چند اندک با آنچه در متن رساله آمده، دارد. این موارد گر چه در چارچوب اقتباس از قرآن قرار می گیرد، امّا همان گونه که اشاره شد، فراوانی آیات، نگارنده را به سوی انتخاب این روش هدایت کرد.

افزون بر این باید گفت، منتقد محترم، «غفلت ورزیدن» و یا «متوجّه اقتباسات قرآنی نشدن» را دلیل بر «نامأنوس بودن مصحّح با آیات شریفه»، و در نتیجه «ناموفّق بودن در امر تصحیح چنین متونی» و «عدم ارائه تحقیقی در خور توجّه و مناسب و شایسته از این گونه متون» می داند و چنین حکم می دهد که: «بهتر است چنین کاری به اهلش واگذار شود». نگارنده ضمن آنکه پس از این، در باره مسئله «اهلیت» در تصحیح انتقادی متون اندکی سخن خواهد گفت، این پرسش را پیش می نهد که اگر بتوان در باره غفلت از ذکر اقتباساتی چند از آیات قرآنی اینچنین نتیجه گیری کرد، در باره سهوها و لغزشهای قرآنی منتقد، آن هم درست پس از همین حکم، چگونه باید داوری کرد و چه نتیجه ای از آن باید گرفت؟ این سهوها و لغزشها عبارت اند از:

ص 112، س 20: «غلّقت الأبواب قالت هیت لک آیه 23 سوره یوسف است». در حالی که این آیه اینچنین است: «و غلّقت الأبواب و قالت هیت لک».

ص 112، س 23: «وارتقبهم و اصطبر که آیه 27 سوره قمر است». در حالی که این آیه چنین است: «فارتقبهم و اصطبر».

ص 112، س 26: «و الآن حصحص الحق آیه 51 سوره یوسف است». در حالی که در این آیه «الآن» بدون واو آمده است.

ص 113، س 2 / ص 320، س 6: «ص 330: بیت ششم: فوزوا و قولوا ربّ زدنی علما، بخشی از آیه 114 سوره کهف است».

در حالی که اوّلاً عبارت یاد شده در صفحه 320 آمده نه 330؛ ثانیا تمام این عبارت بخشی از آیه نیست؛ ثالثا آن بخشی که آیه است، یعنی عبارت «ربّ زدنی علما» نه در سوره کهف، بلکه در سوره طه است؛ رابعا سوره کهف 110 آیه بیشتر ندارد. (این همه آشنایی با قرآن و معارف دینی طُرفه حکایتی است!).

ص 113، س 4: «اذ یتلّقی المتلقّیان بخشی از ...». در حالی که «یتلقّی» صحیح است، نه «یتلّقی».

ص 113، س 5 / ص 323، س 15: «و یجبی الیه ثمرات کلّ شی ء که بخشی از آیه 57 سوره قصص است». در حالی که واو در آغاز این عبارت نه در قرآن آمده و نه در رساله.

ص 113، س 10: «واللّه یصطفی من الملائکة بخشی از آیه 75 سوره حج می باشد». در حالی که واو در آغاز این آیه نیز نیامده است.

در مورد افراط در اعراب گذاری، باید گفت: نگارنده بر این باور است که در تصحیح انتقادی متون، اعراب گذاری اشعار و گاه عبارتهای عربی، نزد اهل فن نه تنها ناپسند و ناشایست نیست، بلکه ضروری و لازم نیز به شمار می رود، و در واقع می توان آن را بخشی از کار تصحیح دانست. زیرا ضبط صحیح واژه و تأکید بر نقش آن در ساختار جمله، و نیز تغییرات احتمالی در وزن عروضی، را با اعراب گذاری می توان نشان داد و در نتیجه هم دانشوران و اهل تحقیق را به دیدگاه مصحّح و گاه ناظم و شاعر رهنمون شد و هم طالبان علم و دانش را به خوانش صحیح شعر و نظم، هدایت کرد و در نهایت زمینه درک بهتر نظم و شعر را فراهم ساخت.

البتّه باید افزود که این دیدگاه در مورد اعراب گذاری اشعار در تصحیح انتقادی متون نه کشف و ابداع جدیدی است که نگارنده آن را در تصحیح رساله نظم اللآلی پیش گرفته باشد و نه آنقدر مهجور و کم طرفدار که موجب اعتراض منتقد گردد. زیرا با مراجعه به آثار تصحیحی عالمان بزرگ و نام آشنای حوزه تصحیح متون عربی و فارسی در ایران و خارج از آن، می توان به اجماعی نسبی در پیروی از این شیوه پی برد. این در حالی است که موضوع رساله و مخاطب آن، و اهداف آموزشی مترتّب بر آن نیز تردیدی در مورد ضرورت اعراب گذاری ابیات در این گونه متون باقی نمی گذارد.

امّا در مورد تفریط در اعراب گذاری باید گفت: چنین تفریطی به هیچ روی در مورد ابیات به چشم نمی خورد، و نگارنده این سطور بر اساس دیدگاهی که از آن سخن به میان آورد، در اعراب گذاری کاملِ ابیات، تعمّد داشته است. اگر منظور تفریط در اعراب گذاری حواشی است، گمان می رود عدم ضرورت آن نیازی به توضیح نداشته باشد.6

در مورد خودداری از بسط سخن پیرامون شرح حال و آثار و افکار ناظم، و نیز ارجاع آن به رساله ای دیگر در همین مجموعه باید گفت: این نیز در چارچوب سیاستها و اهدافی صورت پذیرفته است که طرّاحان و بانیان طرح بارها بدان تصریح کرده اند، و در واقع از جمله تعهّداتی است که مصحّح و ناظر مجموعه باید به آن پایبند می بودند. افزون بر اینکه اکتفا به نسخه موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نیز در همین راستا و منطبق با همین سیاستها بوده است.7

گذشته از ناراستیها، لغزشها، تکرارها و اشکالات نابجا در نقد منتقد محترم که در هر بخش به مناسبت از آنها یاد شد، در پایان این گفتار به شمار دیگری از سهوها و لغزشهای راه یافته به مقاله وی اشاره می شود:

ص 108، س 6: «در اصل "و اصطبر" و صحیح می باشد».

پیداست که پس از «واصطبر» واو زاید است.

ص 109، س 19: «بیت: "و جاء فی دهدهته ..." در اصل "دهدیته" و "صهصیته" آمده است».

«جاز» در آغاز مصراع دوم «جارُ» ضبط شده است. افزون بر اینکه منتقد محترم آشکار نکرده است که «دهدیته» و «صهصیته» در اصل جای کدام واژه از بیت آمده است.

ص 109، س 25 26: «که در اصل "و لو کنت فظّا ..." می باشد».

واو در ابتدای این بیت زاید و مخلّ وزن است. در دست نوشت نیز چنین واوی وجود ندارد. فظّا هم در نسخه به اشتباه فضّا ضبط شده است.

ص 110، س 21 23: «بیت: نحو رضا العاقل بالعقول .. ».

گذشته از تکرار این بیت که پیشتر به آن اشاره شد، لغزشهای دیگری نیز به آن راه یافته است: 1. در بار دوم این بیت به اشتباه به صفحه 339 ارجاع داده شده است. 2. واژه «بالمعقول» در هر دو جا به اشتباه «بالعقول» آمده است. 3. واژه «هدا» در بار دوم در مصراع دوم باز به اشتباه «هذا» ضبط شده است.

ص 111، س 8: «در اصل "الدرر الثمنیة" است».

«الثمنیة» غلط و «الثمینة» درست است.

مسئله اهلیت و توانایی در تصحیح متون

مسئله برخورداری از «اهلیت» و «توانایی» برای تصحیح متون و اساسا برای انجام هر کاری بدون تردید مسئله ای انکارناپذیر و مبتنی بر حکم عقل و از بدیهیاتی است که نیاز به بحث و اثبات ندارد، امّا آنچه که در این میان مطرح است این است که اساسا «اهلیت» چیست و چگونه باید آن را تعریف کرد؟ آیا صاحب اهلیت از نگاه منتقد محترم به کسی اطلاق می شود که در مورد او هر گونه احتمال سهو و خطا و لغزش به کلّی منتفی باشد؟ اگر چنین است شماری هر چند اندک از مصادیق چنین تصحیحی کدام است؟ آیا آثار بزرگانی که با استنادی ناقص به سخن آنان از ایشان یاد شد، مصادیق چنین آثاری به شمار می روند؟ اگر چنین است آیا در این گونه آثار هیچ گونه لغزش و خطا و سهوی به چشم نمی خورد؟ اگر لغزش و خطا نیز در این آثار راه یافته، آیا این لغزشها از نوع لغزشهایی نیست که موجب سقوط آنان از درجه اهلیت گردد؟ اگر این گونه است، چه نوع لغزشهایی موجب سقوط از این درجه خواهد شد؟ آیا به عنوان مثال، لغزشهایی که از درک ناقص و فهم نادرست مطلب و یا ناتوانی در پیراستن تصحیفات و اشتباهات کاتب ناشی می شود، با لغزشهای لفظی و کم اهمیتی که مثلاً از خطای دید در خواندن نسخه و یا موارد مشابه به وجود آمده، برابر است؟ و ...؟؟

همان گونه که ملاحظه می شود، پرداختن به مسئله «اهلیت» در تصحیح متون، به مجالی دیگر نیازمند است تا ضمن بازاندیشی در مفهوم آن، تعریفی دقیقتر و در عین حال به دور از شتابزدگی، از آن ارائه کرد. در اینجا برای آنکه ضرورت این باز اندیشی بیشتر دانسته شود، نمونه ای از لغزشهای راه یافته به متنی دیگر، همراه با این پرسش که نقش مصحّح در زدودن لغزشهای راه یافته به متن چیست، و آیا چنین لغزشهایی سقوط از درجه اهلیت را به دنبال خواهد داشت، یا نه؟ مطرح می گردد.

این نمونه، از اثری برگزیده می شود که با تصحیح و تحقیق منتقد محترم منتشر شده است. زیرا با توجّه به دقّت وی در یافتن لغزشهای راه یافته به رساله مورد بحث، باید احتمال وقوع لغزشهایی چون بدخوانی، غلط خوانی، افتادگی نسخه و ... در آن بیشتر منتفی باشد، تا فارغ از این گونه لغزشها بتوان پرسش یاد شده را پیش کشید و نقش و توانایی مصحّح را در تصحیح اثر و چگونگی آن، جویا شد.

در همین راستا یادآوری می شود که اگر این لغزشها از نوع همان لغزشهایی دانسته شود که منتقد محترم بر شمرده است، باز دست کم با رویکرد منتقد، این پرسش و سخن از اهلیت و توانایی مصحّح، همچنان به قوّت خود باقی خواهد ماند.

این اثر که در اینجا فقط به لغزشهای راه یافته به دو صفحه از آن (ص 351 352) اشاره می شود، فائق المقال فی الحدیث و الرجال نام دارد، و یکی از آثار مهمّ مهذّب الدین بصری در علم درایه و رجال به شمار می رود.8

گفتنی است که مؤسّسه دارالحدیث قم نیز پیش از انتشار این اثر، در سال 1380 ش، آن را با تصحیح غلامحسین قیصریّه ها، منتشر و روانه بازار نشر کرده بود.9

ص 351، س 2: «علیک بالصلوة اللیل»: «علیک بصلوة اللیل» (اشتباه نحوی به دلیل آوردن «ال» بر سر مضاف).

ص 351، س 9: «حضیرة القدس»: «حظیرة القدس» (اشتباه ناشی از ناآشنایی با ریشه کلمه و یا دست کم اشتباه املایی).

ص 351، س 11: «نسأله الصلوة عن سیّدنا»: «نسأله الصلوة علی سیّدنا» (نا آشنایی با افعال و حروف جرّی که در زبان عربی با آنها به کار می رود).

ص 351، س 15: «أمّدک اللّه»: «أمدّک اللّه» (نا آشنایی با وزن صرفی فعل).

ص 351، س 16: «و إن کنّا ناؤن»: «و إن کنّا نائین» (اشتباه نحوی به دلیل ناآگاهی از کاربرد و نقش افعال ناقصه).

ص 351، س 18: «و معرفتنا بالأزل»: «و معرفتنا بالاذلال / بالزلل /...» (درک نادرست معنا و مفهوم عبارت و بی توجّهی به قرینه ای که نادرستی ضبط «بالأزل» را نشان می دهد؛ یعنی: عبارت «الذی أصابکم مذ جنح کثیر منکم...» و ...).

ص 352، س 5: «و هی إمارة»: «و هی أمارة» (ضبط نادرست).

ص 352، س 5: «لأروف»: «لأزوف» (اشتباه لغوی و ناآشنایی با کاربرد لغت و یا عدم کاربرد آن در زبان عربی، و نیز کم توجّهی به معنا).

ص 352، س 7: «... من نار الجاهلیة، تجششها عصبة أمویة»: «... من نار الجاهلیة، تحششها عصبة أمویة» (اشتباه لغوی و ناآشنایی با کاربرد لغت و معنای آن).

ص 352، س 14: «و لنا تیسیر حجّهم علی الأخیار، و الفاق شأن یظهر علی ...» (نامفهوم بودن عبارتِ «و الفاق شأن ..» و خودداری مصحّح از تلاش برای رفع ابهام آن، و نیز احتمال افتادگی واژه «فی» پس از «لنا» و ...).

ص 352، س 18: المخلص فی ودّنا، الصفی الناصر لنا الوفی، ... : المخلص فی ودّنا الصفی، ... . (به کارگیری ویرگول در غیر محلّ خود، به دلیل ناآشنایی با آرایه سجع، و در نتیجه کم توجّهی به دیدگاه مؤلّف).

ص 352، س 18 19: «حرسک اللّه بعینه لا تنام»: «حرسک اللّه بعینه الّتی لا تنام (اشتباه ناشی از افتادگی واژه «الّتی» و کم توجّهی به ضرورت افزودن آن در متن).

افزون بر لغزشهای یاد شده، جالب است به این نکته نیز اشاره شود که منتقد محترم علی رغم تأکیدی که بر نقش قرآن و آشنایی با این کتاب آسمانی در تصحیح متون دارد، در همین بخش از اثر (ص 352، س 6) هیچ اشاره ای به آیه «و اللّه متمّ نوره و لو کره الکافرون» و اقتباس آن از آیه 8 سوره صف در پانوشت، نکرده است، و این در حالی است که با وجود شمار اندک آیات و اقتباسات قرآنی در این اثر، گاه با ارجاع آن به آیه ای از قرآن، به این مسئله اشاره، و گاه نیز از این کار خودداری شده است. برای پرهیز از اطاله کلام بنگرید به: ص 86، س 16 17 : «حتّی أوحی اللّه تعالی إلیه أن أخرج من القریة الظالم أهلها» ، که در پاورقی به ارتباط آن با آیات قرآنی اشاره نشده است، ولی در ص 91 س 17 ذیلِ «کما آتاهما یحیی (ع) صبیّا» در پاورقی به آیه 12 سوره مریم ارجاع داده شده است.

سخن گوهر شد و گوینده غوّاص به سختی در کف آید گوهر خاص
سخن کان از سر اندیشه ناید نوشتن را و گفتن را نشاید

پی نوشتها

1. نگارنده، عنوان این مقاله را از سخن منتقد محترم برگزیده است، آنجا که وی به این گفته سعدی «متکلّم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد» (ص 106، س 1 2) اشاره دارد، و همان گونه که ملاحظه می شود او با اشاره به این سخن، تلویحا و شاید ناخواسته، از «عیب گیری» و «عیب جویی» از رساله مورد بحث یاد کرده است.

2. سوره هود، آیه 114.

3. مختاری نامه (مقدّمه دیوان عثمان مختاری)، جلال الدین همایی، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ش. صص 9 10 (با اختصار).

4. در این نوشته، شماره صفحه و سطر پیش از خطّ مورّب (/)، بیانگر شماره صفحه و سطر مقاله منتقد در نشریه آینه میراث (پیاپی 23) و پس از آن، بیانگر شماره صفحه و سطر گنجینه بهارستان (ادبیات عربی 1) است.

5. در مقدّمه رساله مورد بحث، نگارنده با استناد به اثری دیگر از ناظم، شوق و انگیزه او را در پدیدآوری آثاری همچون نظم اللآلی، آشکار کرده است و این شوق و انگیزه چیزی جز احیای زبان قرآن و آموختن آن نیست، به گونه ای که می توان گفت: کمتر بیتی از این رساله است که در آن به آیه ای از قرآن اشاره نشده باشد.

6. جای شگفتی است که منتقد محترم علی رغم انتقاد از تفریط در اعراب گذاری رساله مورد بحث، خود در تصحیح کتاب عربی فائق المقال که در این مقاله از آن یاد شده است ضرورتی برای اعراب گذاری عبارتهای آن در سراسر کتاب ندیده است!

7. سیاستها و اهداف این مجموعه علاوه بر آنچه در مقدّمه گنجینه های چاپ شده آمده و در اینجا به گوشه ای از آن اشاره شد، از جمله مواردی است که منتقد محترم به خوبی از آنها آگاهی داشته است، و علّت نادیده گرفتن آنها در این مقاله بر ما معلوم نیست. جالب اینکه منتقد خود رساله ای در همین چارچوب برای چاپ در مجموعه ادبیات عربی نیز تصحیح کرده است.

8. این اثر از سوی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی با همکاری سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاییز 1381 منتشر شده است، و به گواهی صفحه شناسنامه آن، از سوی خود مصحّح نمونه خوانی شده است. بنا براین لغزشهای مورد بحث تماما متوجّه وی خواهد بود.

9. در «یادداشت آینه» همین نشریه (آینه میراث، ش 16 پیاپی) با اشاره به این اثر، از دوباره کاریهای موجود در عرصه تصحیح و تحقیق، این گونه گلایه شده است: «نمونه دیگر فائق المقال است که یکی دو سالی است ...». این در حالی است که منتقد محترم در مقاله خود بر «جلوگیری از دوباره کاریها و اتلاف وقت و هزینه» سخت تأکید دارد.


*. کارشناس ارشد ادبیات عرب و منتقد متون.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان