ماهان شبکه ایرانیان

اسلام و جهانی شدن

چکیده: جهانی شدن به عنوان یک پروسه با جهانی شدن به عنوان پروژه متفاوت است و اسلام با رویه تکنولوژیک جهانی شدن بیشتر می تواند سازگاری داشته باشد تا با بعد ایدئولوژیک جهانی شدن; زیرا اسلام در محورهای متعددی با جهانی شدن از منظر ایدئولوژیک تعارض دارد; مانند تعارض میان هویت اسلامی و جهانی شدن و تعارض فرهنگ اسلامی و جهانی شدن .

کتاب نقد، ش 24 و 25

چکیده: جهانی شدن به عنوان یک پروسه با جهانی شدن به عنوان پروژه متفاوت است و اسلام با رویه تکنولوژیک جهانی شدن بیشتر می تواند سازگاری داشته باشد تا با بعد ایدئولوژیک جهانی شدن; زیرا اسلام در محورهای متعددی با جهانی شدن از منظر ایدئولوژیک تعارض دارد; مانند تعارض میان هویت اسلامی و جهانی شدن و تعارض فرهنگ اسلامی و جهانی شدن .

در مورد ماهیت پدیده جهانی شدن نگرش و رویکردهای متفاوتی وجود دارد . جهانی شدن به عنوان یک پروسه (1) و جهانی شدن به عنوان پروژه (2) دو نگرش کاملا متفاوت و نسبتا رایج در مورد این پدیده است . هر یک از این دو نگرش در مورد پیشینه تاریخی، مبانی نظری، ویژگی ها و لوازم و آثار «جهانی شدن » تفسیرهای متفاوتی را مطرح می نمایند . به رغم تفاوت دیدگاه در مورد تعریف جهانی شدن و به عنوان نقطه اشتراک هر دو رویکرد، جهانی شدن دارای دو چهره ایدئولوژیک و تکنولوژیک می باشد . این تقسیم بندی از منظر روش شناسی در بحث حاضر می تواند حائز اهمیت باشد; زیرا فرضیه این نوشتار، موضع اسلام را در قبال هر یک از دو بعد مذکور تفکیک می کند . بر اساس فرضیه مطرح شده، اسلام و تعالیم دینی با رویه تکنولوژیک جهانی شدن بیشتر می تواند تعامل و سازگاری داشته باشد; اما در بعد ایدئولوژیک، تعارض اسلام و جهانی شدن بیشتر از درجه انطباق و سازگاری آن دو می باشد . در اینجا این سؤال به صورت جدی مطرح خواهد شد که آیا با توجه به درهم تنیدگی ابعاد مختلف زندگی جدید، تا چه اندازه می توان میان پدیده ها از این منظر جدایی انداخت؟ و آیا اساسا می توان تکنولوژی را فاقد بار ارزشی و فرهنگی دانست؟

اسلام و رویه تکنولوژیک جهانی شدن

جهانی شدن تکنولوژی اطلاعات اشاره به وضعیتی دارد که در اثر کشف و ساخت تکنولوژی های جدید ارتباطی، اطلاعات و نیازمندی های بازرگانی و تجاری کشورها از طریق شبکه های اینترنت، ماهواره و نرم افزارهای رایانه ای قابل تامین می باشد . بنابراین جهانی شدن تکنولوژی عبارت است از توسعه ابزارهای جدید اطلاعاتی به منظور تبادل افکار، ایده ها و باورها .

در اینجا به صورت خلاصه ماهیت تکنولوژی جدید و مهم ترین آثار و پیامدهای آن مورد بررسی قرار می گیرد:

1 . تجدید ساختار اجتماعی - اقتصادی: پارادایم تکنولوژی اطلاعات نه به سمت فروبستگی خود به عنوان یک سیستم، بلکه به سمت گشودگی خود به عنوان یک شبکه چندوجهی حرکت می کند . این الگو نیرومندی و عینی بودن خود را تحمیل می کند اما در توسعه تاریخی خود باز و انطباق پذیر است . در پرتو تکنولوژی جدید قلمرو تازه ای برای تحقق توان بالقوه آدمی پدید آمده است و اگر تمدن ها بهترین عرضه گاه چنین تحققی باشند، پس تمدن تازه ای زاده شده است . بر خلاف تمدن های پیشین که در حوزه جغرافیای خاصی از جهان بروز کردند، تمدن جدید جهان را فروپوشانیده و همه بشریت و هر تمدنی را در خود سهیم ساخته است .

2 . تجدید ساختار سیاسی: این تاثیر را هم در روابط قدرت می توان ردیابی کرد و هم در سازمان بوروکراتیک حکومت . از طرفی، تکنولوژی جدید فرآیند حمایت و تقاضا را تحت تاثیر قرار می دهد و از این طریق خواست های جدیدی را وارد سیستم سیاسی می کند . از سوی دیگر، گرایش های عام و جهان شمول در کنار رشد ایده محلی گرایی و ناسیونالیسم، ساختار سیاسی را با نوعی شاخص همراه می کند . در جامعه شبکه ای، شاهد وضعیت متناقضی هستیم: از یک سو، گرایش های ملی گرایانه قوت می یابد و از سوی دیگر، حاکمیت های ملی تضعیف می شود .

دولت ها در شرایط جدید از حیات نهادهای برخوردار از حق حاکمیت به بازیگران فعالی در عرصه یک بده بستان و همکاری گسترده در درون ساخت های فراملی بدل می شوند . این ساخت ها در همان حال که جوامع تازه ای را شکل می دهد، از میزان اقتدار دولت ها و حکومت های ملی در امور داخلی خود می کاهد و وادارشان می سازند در چارچوب نظمی حرکت کنند که ساختار فراملی بر آنها تحمیل می کند .

3 . تجدید ساختار فرهنگی: دگرگونی های ناشی از تکنولوژی جدید تغییرات بنیادینی را در عرصه های اجتماع به وجود می آورد و به ظهور فرهنگ جدید منجر می شود . دقیقا به همین علت است که نبرد قدرت در عصر تکنولوژی اطلاعات ماهیت فرهنگی می یابد . قدرت در شبکه مبادله اطلاعات و به کارگیری ماهرانه نهادها نهفته است که کنشگران اجتماعی، نهادها و جنبش های فرهنگی را از طریق نهادها، سخن گویان و تقویت کنندگان فکری به هم مرتبط می سازد . بنابراین زوال هویت های مشترک که مترادف با اضمحلال جامعه به عنوان نظام معنی دار اجتماعی است، نشانگر اوضاع و احوال حاکم بر عصر تکنولوژی است .

بنابراین تکنولوژی، هر چند ظاهرا رنگ و بار فکری و ایدئولوژیک ندارد و در ابتدای جذب و انتقال آن در دیگر کشورها با مانع خاصی روبه رو نیست، اما با اندک تامل در ماهیت تکنولوژی جدید و با توجه به برخی آثار و تبعاتی که برای آن برشمرده شد، نمی توان گفت دارای ماهیت خنثی و فاقد جهت گیری است . به هر حال، تکنولوژی جدید را نمی توان به صورت مطلق و کلی مورد مطالعه قرار داد . لازم است بین بخش های مختلف آن تفکیک شود . در این حالت، روشن تر به استخراج دیدگاه اسلام در برابر این رویه فراگیر جهانی شدن دست خواهیم یافت . عمدتا سه رویکرد در این زمینه مطرح است:

الف) اسلام با بعد تکنولوژیک جهانی شدن سازگار است و آن را می پذیرد . طرفداران این رویکرد اساسا میان دو حوزه روش و ارزش یا هست ها و بایدها به جدایی قائل اند و بر این نکته تاکید دارند که حوزه روش ها از قلمرو دین و باورهای دینی خارج است و در نتیجه، روش ها و فنون را نمی توان از لحاظ خاستگاه های فکری و هنری به سنجش گذاشت .

ب) نگرش دوم کاملا در جهت مقابل رویکرد فوق قرار دارد . در این تلقی، دین به عنوان مجموعه ای از احکام، عقاید و اخلاق، کلیه امور زندگی انسان را در حوزه خود قرار می دهد . بنابراین جامعه دینی ناگزیر می بایستی از روش و ابزارهای دینی استفاده نماید . تکنولوژی جدید بر بستر فرهنگی و اجتماعی غرب روییده و پیش فرض های ناسازگار با اسلام را با خود حمل می کند و بنابراین جامعه اسلامی نمی تواند از این روش ها و فنون استفاده نماید . چنین برداشتی هر چند از نظر تئوریک محتمل است، از نظر علمی با مشکلات جدی روبه رو است .

ج) نگاه میانه و معتدل تر از رویکرد فوق به پیامدهای ارزشی و فرهنگی تکنولوژی جدید اشاره می نماید و این نکته را که روش ها و فنون از نظر فرهنگی دارای ماهیت خنثی و بی رنگ و بو است، مورد نقد و اشکال قرار می دهد . بر این اساس، تکنولوژی پیامدهای فرهنگی و ارزشی خاصی را با خود حمل می کند که نظام ارزشی اسلام را به چالش می گیرد .

اگر به قول کاستنر تکنولوژی جدید قابل تفکیک از الزامات و لوازم فکری و فرهنگی خاص خود نمی باشد، چگونه می توان تکنولوژی را با باورهای دینی و نظام ارزشی دین، دم ساز و هماهنگ نمود؟ پاسخ اینان به این پرسش دارای دو بخش حداقلی و حداکثری است . حداکثر پاسخ ناظر به همان رویکرد نخستینی می باشد که قبلا طرح گردید و بر این عقیده است که تکنولوژی و فنون در حوزه روش ها قرار می گیرد و روش، عاری از هر نوع رنگ و بوی ارزشی است . پاسخ دیگر این نکته را مطرح می کند که هر چند تکنولوژی ماهیت خنثی و بی خاصیت ندارد بلکه برخی لوازم فرهنگی و ارزشی را با خود حمل می کند، اما عمدتا در حوزه تکنولوژی، چالش و تعارض فرهنگی و ارزشی کمتری مشاهده می شود; زیرا تکنولوژی و فنون جدید ابزاری است در دست جوامع که می توانند از طریق آن به بسط و تعمیق باورهای فرهنگی و ارزشی خویش نیز بپردازند . بنابراین بخشی از رویه تکنولوژیک جهانی شدن که با باورهای اسلامی تعارض آشکار ندارد، مورد پذیرش قرار می گیرد و تنها بخش اندک آن که با اصول و مبانی دینی سازگاری ندارد، کنار نهاده می شود . افزون بر این، در آن بخش اندک که به صورت ظاهر در تعارض با باورهای دینی است، عناصر دینی چون مصلحت، ضرورت و اضطرار از باب احکام ثانوی می تواند در بیشتر موارد مشکل را حل نماید . در واقع، در اینجاست که پویایی و توانمندی اسلام و ظرفیت انطباق پذیری آن به کار می آید و پاسخگوی ضرورت ها و نیازمندی های زمانه می گردد .

اسلام و رویه ایدئولوژیک «جهانی شدن »

به نظر می رسد بعد ایدئولوژیک جهانی شدن نسبت به رویه تکنولوژیک آن تعارض بیشتری با اسلام و باورهای دینی دارد; زیرا غربی شدن سیاست، فرهنگ و اقتصاد برخی ارزش ها و آموزه ها را با خود به همراه دارد که عمدتا در تعارض با باورها و ارزش های اسلامی است . این تعارض، به خصوص، در رویکردی که جهانی شدن را مترادف با غربی سازی تفسیر می کند از وضوح آشکاری برخوردار می باشد . به هر حال، حتی تفسیر خوش بینانه از جهانی شدن که آن را به عنوان یک پروسه طبیعی می داند، باز هم نوعی تعارض فرهنگی و ارزشی میان «جهانی شدن » و آموزه های اسلامی را می پذیرد .

به گفته گیدنز، سیاست زندگی به مفهوم سیاست تصمیم گیری های مربوط به زندگی است . این تصمیم گیری ها کدام اند و چگونه باید آنها را به صورت مفاهیم درآوریم؟ طبعا پاسخ عصر جهانی شدن به این پرسش و نظایر آن بر مفروضات و پیش فرض های ارزشی، اخلاقی و حداقل فرهنگی استوار است که احتمالا در تعارض و ناهم آوایی با باورهای اسلامی و نظام ارزشی اسلام می باشد . نوآم چامسکی، اندیشمند معروف آمریکایی بر این باور است که جهانی شدن به مفهوم جهانی سازی فرهنگی، چیزی جز تحول ماهوی در تاریخ تبلیغات نیست که هدف از آن، تقویت سلطه آمریکا بر سراسر جهان است . به نظر چامسکی نه تنها میان باورهای فکری - فرهنگی جهانی شدن با فرهنگ اسلامی تعارض و ناسازگاری وجود دارد، بلکه یک رابطه تعارض و تضاد کامل میان این دو تفکر و دو حوزه تمدنی وجود دارد که فرآیند جهانی شدن در پی استیلای یکی به سود استیلای دیگری می باشد . محمد عابدالجابری اهداف جهانی شدن را تخریب سه مقوله اساسی حکومت، امت و اخلاق برمی شمرد و می گوید جهانی شدن، به فرهنگ ها و مقدسات ملل، زبان، حکومت ها، کشورها و ادیان آنان تجاوز می کند . ادوارد سعید در زمره پژوهشگرانی است که جهانی شدن را منفی می بیند; زیرا در این تلقی، جهانی شدن رسانه ها و ارتباطات باعث سلطه هر چه بیشتر سرمایه داری خواهد شد . نابرابری دسترسی به اطلاعات در جهان کنونی، امکان دسترسی فرهنگ های غیرمسلط جهان سوم را ناممکن می کند و جریان اطلاعات در نظم جهانی به صورت یک سویه است که جهان سوم و کشورهای پیرامونی مصرف کننده صرف هستند . این دیدگاه کاملا در نقطه مقابل نگرش لیبرال قرار دارد که نسبت به جهانی شدن رسانه ها نگاه خوش بینانه داشته و آن را زمینه سازی قدرت یابی افراد در برابر سازمان ها ودولت می داند . همچنین نگاه لیبرال از نظر فرهنگی نه تنها جهانی شدن را با استیلای فرهنگی واحد مترادف نمی داند، بلکه آن را موجب افزایش نوعی آگاهی جمعی نسبت به ارزش های مشترک می داند .

اما آیا به راستی جهانی شدن، صرفا به مفهوم عالم گیر شدن تکنولوژی غربی است؟ و آیا این تکنولوژی یک ظرف توخالی، خنثی و بی رنگ و بو است، یا اینکه باورها و ارزش هایی خاص را با خود حمل می کند؟ تکنولوژی، فرهنگ و نظام ارزشی خاصی را ایجاب می کند که در بیشتر موارد در تعارض با ارزش های بومی و اسلامی است . از طرف دیگر، در فرآیند جهانی شدن، عالم گیر شدن فرهنگ، سیاست و اقتصاد واحد و مشترک را در سطح جوامع بشری داریم و بنابراین به صورت منطقی، کلیه الگوهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهانی نمی شوند; زیرا در این حالت، دیگر مفهوم جهانی شدن به معنای ترویج و تسلط الگوی واحد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نخواهد بود . حتی بنا بر استدلال کسانی که جهانی شدن را ظرف بی محتوا و ابزاری در اختیار همه فرهنگ ها و ادیان می دانند، باز هم این نکته واضح است که بالاخره همه جوامع و فرهنگ ها بهره ای برابر از این ابزار یا ظرف ندارند و طبعا برخی از وضعیت برتر نسبت به دیگران برخوردارند . دنیای صنعتی غرب بیش از سایرین از توان جهانی نمودن باورهای فرهنگی و ارزشی خود برخوردار می باشد و در نتیجه، آنچه همراه با توسعه جهانی تکنولوژی، جهانی و عالم گیر می شود، دموکراسی لیبرال، اقتصاد آزاد و فرهنگ و تمدن غربی است .

مهم ترین محورهای تعارض اسلام با جهانی شدن را از منظر ایدئولوژیک در محورهای زیر می توان مطرح کرد:

1 . تعارض هویت اسلامی و جهانی شدن: جهانی شدن بنا به تفسیر گیدنز هویت جدیدی را مطرح نموده و به تعمیم آن می پردازد . جهانی شدن از نظر فرهنگی اشاره به وضعیتی دارد که در پرتوی آن، سنن و فرهنگی بومی تخریب می گردد و نوعی همسان سازی فرهنگی ترویج می گردد . جهانی شدن حتی در هویت شخصی افراد دگرگونی ایجاد نموده است; به گونه ای که این تغییرات آن چنان وسیع و گسترده است که وجوه بسیاری از زندگی خصوصی افراد نیز دچار تحول می گردد . در جوامع اسلامی باورهای دینی و نظام ارزشی اسلام بخش مهمی از هویت مسلمانان را شکل می دهد . با پذیرش این نکته هر چند تفسیر پلورالیستی مطلق از اسلام را اتخاذ نماییم، باز هم نوعی تعارض با هویت مطرح در فرآیند جهانی شدن و زدودن مرزهای اعتقادی و مذهبی که جوامع را به خودی و بیگانه تقسیم می نماید، مشاهده می شود .

2 . تعارض فرهنگ اسلامی و جهانی شدن: احتمالا مهم ترین چالش جهانی شدن با اسلام و اندیشه دینی، خود فرهنگ و اندیشه است . این امر ناشی از نقش زیربنایی فرهنگ نسبت به دیگر ساختارهای اجتماعی است و از سوی دیگر، بخش مهمی از فرهنگ متشکل از نظام ارزشی، هنجارها و باورهای دینی جامعه است . گفتیم جهانی شدن فرهنگی با سه تغییر عمده روبه رو است . هر یک از تفاسیر یاد شده از جهانی شدن فرهنگ به گونه ای با فرهنگ اسلامی تعارض دارد و اندیشه دینی را به چالش می طلبد: 1 . استفاده از تکنولوژی و شبکه های مختلف اطلاع رسانی و تبلیغ، جهت ارائه فرهنگ های ملی، مذهبی و قومی در سطح جهانی; 2 . گسترش فرهنگ مسلط از طریق بازارهای جهانی و شبکه های ارتباطی; 3 . بین المللی شدن و همسان سازی فرهنگی بر اساس ارزش های فرهنگی کشورهای صنعتی و ملل توسعه یافته . تفسیر دوم و سوم در واقع همان است که برخی از نویسندگان از آن با عنوان غربی سازی، آمریکایی سازی و یا امپریالیسم فرهنگی یاد نموده اند . بنابر تفسیر اول به ظاهر چندان تعارضی مشاهده نمی شود، اما نمی توان یک نوع تعارض نامرئی و غیرملموس را از نظر دور داشت; زیرا حتی اگر جهانی شدن فرهنگ به مفهوم استفاده از شبکه ها جهت جهانی سازی فرهنگ های قومی، مذهبی و بومی باشد، این سؤال مطرح می شود که آیا همه فرهنگ ها و کلیه جوامع از دسترسی برابر به تکنولوژی برخوردارند؟ به عبارت دیگر، آیا حاملان کلیه فرهنگ ها در کنار هم فرآیند جهانی شدن را شکل می دهند یا آن را هدایت می نمایند؟ طبعا پاسخ منفی خواهد بود، در این حالت تفسیر نخست، به نوعی، به تفسیر دوم و سوم از جهانی شدن فرهنگ باز می گردد .

رشد فزاینده گرایش های محلی گرایی، قومی و ناسیونالیستی در درون فرآیند جهانی شدن نشان از تعارض جهانی شدن با هویت های ملی و مذهبی دارد . این نکته را برخی از نظریه پردازان جهانی شدن با عنوان پارادوکس «جهانی - محلی شدن » یاد نموده اند . برخی از نویسندگان، بازتولید بنیادگرایی در کشورهای اسلامی را از این منظر به بحث گذاشته و رشد بنیادگرایی جدید را واکنشی در برابر تمامیت طلبی غرب که از طریق فرآیند جهانی شدن تلاش می کند تا هژمونی خود را تثبیت نماید، ارزیابی می کنند .

اشاره

در مقاله ای که خلاصه ای از آن تقدیم خوانندگان محترم گردید، نویسنده محترم تلاش کرده است که با ارائه تصویری اجمالی از جهانی شدن، به نقطه های تماس یا رویارویی این پدیده با اصول و ارزش های اسلامی اشاره کند . طبیعی است که وقتی سخن از مقایسه مکتبی چون «اسلام » با مقوله ای همچون «جهانی شدن » به میان می آید، نخست باید تعیین کرد که اساسا چه تلقی و تفسیری از اسلام داریم و جهانی شدن را از چه سنخ و جنسی می دانیم . تفسیر اسلام به عنوان «مجموعه ای از احکام و ارزش های اخلاقی برای تامین نیازهای روحی و روانی انسان » با تلقی دیگر از اسلام به عنوان یک «نظام معرفتی و ارزشی برای ایجاد بستر رشد و تکامل فردی واجتماعی » در بحث حاضر تفاوت جدی و اساسی خواهد داشت . از سوی دیگر، تلقی ما از جهانی شدن به عنوان یک نظریه یا یک پدیده طبیعی و یا یک مدل برای توسعه انسانی یا ... نیز تاثیرات مهمی در این بحث خواهد گذاشت .

به هر حال، با اشاره به چند نکته کوتاه در مورد مقاله حاضر سعی خواهیم کرد برخی از پرسش های بی پاسخ در این موضوع را مطرح سازیم:

1 . نویسنده محترم از دو رویه تکنولوژیک و ایدئولوژیک جهانی شدن سخن می گوید . هر چند ایشان یادآور می شود که «این تقسیم بندی از منظر روش شناسی در بحث حاضر می تواند حائز اهمیت باشد» به درستی معلوم نشده است که مبنای این تفکیک دقیقا چیست؟ چنان که در متن مقاله نیز آمده است، کسانی بر این عقیده اند که تکنولوژی از بعد ایدئولوژیک خالی است; بر این اساس، با تفکیک این دو مقوله، می توان به طور جداگانه به موضع گیری اسلام نسبت به هر کدام پرداخت . اما از آنجا که نویسنده هم بارها اشاره کرده است که تکنولوژی نمی تواند خنثی باشد و از بارارزشی و ایدئولوژیک خالی بماند، این تفکیک چندان جایگاهی ندارد .

2 . در این مقاله، بعد تکنولوژیک جهانی شدن تنها به فن آوری های اطلاعاتی و ارتباطی محدود شده است . حال آنکه سایر تکنولوژی ها نیز در این فرآیند مؤثر است و حتی بدون درنظرگرفتن آنها نمی توان تصویر درستی از گستره و عمق این پدیده ارائه کرد . از همین جا می توان با این دیدگاه مخالفت ورزید که «جهانی شدن تکنولوژی عبارت است از توسعه ابزارهای جدید اطلاعاتی به منظور تبادل افکار، ایده ها و باورها» . در مقوله جهانی شدن، آنچه پیشتر و مهم تر از تبادل افکار مطرح است، تحول اساسی در مناسبات انسانی و الگوهای زیستی است . باید دید که ماهیت و محدوده فن آوری هایی که به این تحول انجامیده است، دقیقا چیست؟

3 . هر چند نویسنده از تاثیر تکنولوژی و ایدئولوژی جهانی شدن بر ابعادی از حیات انسانی سخن گفته است، ولی سرانجام معلوم نشده است که دیدگاه اسلام در این خصوص چیست و جوامع اسلامی چگونه باید با این پدیده برخورد کنند؟ به عبارت دیگر، نویسنده هر چند در تبیین مقوله جهانی شدن تا اندازه ای موفق بوده است، در مورد تحلیل نقطه های تماس یا رویارویی اسلام با این شرایط چندان راهی نگشوده است . انتظار می رود که در ذیل عناوینی از این دست، مباحث از حالت کلی و عمومی خارج شود و به تحلیل ها و نظریه پردازی های جزئی پرداخته شود .

4 . در جمع بندی دیدگاه اسلام نسبت به رویه تکنولوژیک، گفته شده است که تنها بخش اندکی از تکنولوژی که با اصول و مبانی دینی سازگاری ندارد، کنار نهاده می شود وحتی در این بخش هم با عناصری همچون مصلحت، ضرورت و اضطرار از باب احکام ثانوی می توان مشکل را حل کرد . در این خصوص ملاحظات جدی وجود دارد که بی توجهی به آن، در اصل این پروژه مطالعاتی تردید می افکند: نخست آنکه معلوم نشده است که معیار سازگاری یا ناسازگاری یک تکنولوژی با اصول و مبانی دینی چیست و چگونه می توان این سازگاری یا ناسازگاری را تشخیص داد . دوم آنکه معلوم نشده است که این ناسازگاری از چه سنخی است . آیا این تعارض تنها در ناحیه حقوقی و فقهی مطرح است یا در بعد اخلاقی و تربیتی و یا در ابعاد معرفتی و هویتی؟ بدیهی است که اگر از سنخ اخلاقی یا معرفتی باشد، نمی توان آن را با مقولاتی چون «مصلحت » یا «ضرورت » حل و فصل کرد . سوم، از این جمع بندی نویسنده، استفاده می شود که اسلام در مواجهه با بعد تکنولوژیک جهانی شدن هیچ واکنش فعال و مؤثری در این فرآیند ندارد; زیرا یا با اسلام اصلا تعارضی ندارد و یا اگر تعارضی هم باشد، می توان با قواعد اضطراری آن را پذیرفت . جالب این است که نام برده این وضعیت را نشان از «پویایی و توانمندی اسلام » و «ظرفیت انطباق پذیری آن » دانسته و ازاین رو اسلام را «پاسخ گوی ضرورت ها و نیازمندی های زمانه » می داند . نکته ای که از نظر نویسنده محترم پوشیده مانده، این است که قواعد اضطراری در حقوق اسلامی برای حالت ضرورت و دوران گذار است و ازاین رو، انطباق پذیری اسلام را تامین می کند ولی آنچه در اسلام به عنوان شرایط عادی و اصلی مطرح است، احاطه بر شرایط زمان و تغییر در مناسبات انسانی - و از جمله ابزارهای تکنولوژیک - برای دستیابی به الگوی زیست مطلوب انسانی است . این نکته را در جای دیگر باید به تفصیل مورد بررسی قرار داد .

پی نوشت:

1. Globalizationasa Process.

2. Globalizationas Progect.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان