معرفت شناسی اسلامی در تطبیق با نظام های معرفتی دیگر

چکیده: دکتر طه جابر العلوانی در این گفت وگو به مقایسه ای میان معرفت شناسی اسلامی و معرفت شناسی غربی پرداخته است

پگاه حوزه، ش 96 - 97

چکیده: دکتر طه جابر العلوانی در این گفت وگو به مقایسه ای میان معرفت شناسی اسلامی و معرفت شناسی غربی پرداخته است . از نظر وی، معرفت شناسی سکولار غربی، که اینک بر کل دستگاه معرفتی بشر سلطه یافته است، بیمار و جهت دار است و ارزش ها را کنار گذاشته است . در برابر آن، مسلمانان باید با احیای اجتهاد و بازگشت به میراث غنی معارف اسلامی و نیز تعامل با علوم اجتماعی و انسانی، پروژه معرفت شناسی اسلامی را به پیش برند .

علوم انسانی در غرب پیشرفت های بزرگی داشته است که از آن جمله می توان به پیشرفت های شگفت انگیز در روان شناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی و فلسفه علم اشاره کرد . با توجه به تلاقی علم اصول با محورهای این علوم در بسیاری از نقاط، به نظر شما به کارگیری داده های این علوم در بازسازی میراث اسلامی تا چه اندازه ممکن است؟

زمانی که از علوم انسانی و اجتماعی و چگونگی استفاده از آنها در زمینه علوم نقلی اسلامی سخن می گوییم، چاره ای جز شناخت فلسفه این علوم در غرب، و محیط پیدایی این علوم و الگوهای معرفتی و دید کلی ای که خاستگاه این علوم است، نداریم . در عین حال، باید به همین ابعاد در میراث نقلی خود نیز شناخت پیدا کنیم تا بتوانیم نقاط تلاقی و جدایی نظام معرفتی توحیدی و نظام معرفتی دیگران را بازشناسیم .

معارف اجتماعی و انسانی ای که از «نگرش کلی » اروپایی برآمده است، معارفی محدود است و افق های آن به لحاظ ارزش ها، معانی و مدرکات، منحصر به محسوسات و چارچوب زمانی و مکانی مشخصی است که به انجام های قطعی راه می برد و شبکه ای از ارزش های معاند و معارض با دیدگاه معرفتی اسلامی را بنیاد می نهد .

«اصول فقه » و دیگر علوم و معارف اسلامی از نظریه معرفتی ای سر برآوردند که به «وحی الاهی » به عنوان منبع مهم معرفتی در کنار طبیعت ایمان دارد . این نظریه معرفتی، دو قرائت وحی و طبیعت (جهان) را جمع کرده است; اما نظریه معرفتی ای که خاستگاه معارف اجتماعی غرب است، وحی را نوعی سحر و شعبده بازی و افسانه های ملت ها می داند و نه بیش از این .

عملیات انتقادی ای که دانشمندان غرب، از جمله کانت و هیوم، در قرن هیجدهم به راه انداختند، ریشه شک و تردید را در همه معارف غیرتجربی دوانده است . از عملیات تفکیک و تشکیک و رد هیوم، جز منطق و ریاضیات چیزی جان سالم به در نبرده است; زیرا این دو با حقایق و وقایع تعاملی ندارند و تنها با نشانه های منطقی بین حقایق تعامل دارند .

به این ترتیب، ایجاد تقارب میان تولیدات این نظام معرفتی و تولیدات نظام معرفتی اسلامی، کار پیچیده، خطرناک و نیازمند منتقدان پراطلاعی است . هم اکنون سازمان یونسکو، نظام معرفتی غربی را مبنا قرار داده است و ازاین رو، تعریفی را که برای «معرفت » برگزیده، «هر گونه دانسته قابل حس و تجربه » است . بنا بر این تعریف، هر آنچه حس و تجربه نپذیرد، از دایره علم و معرفت خارج است .

آنچه امروزه نیازمند آن هستیم، کشف «روش مندی قرآن کریم » در تطبیق نظام های معرفتی دیگر و اشراف بر آن است .

پروژه «معرفت شناسی اسلامی » در مبناپردازی برای اجتهاد معاصر و پاسخ گو به نیازهای جدید زندگی، چه نقشی می تواند داشته باشد؟

پروژه «معرفت شناسی اسلامی » در اصل، پروژه ای تجدیدگرا و درعین حال، اجتهادی است . گام های این روش را به اختصار باز می گویم:

1 . بازخوانی انتقادی میراث، و قرائت معرفتی آن .

2 . پیراستن الگوهای معرفتی آن بر اساس اصولی که برخاسته از قرآن به عنوان خاستگاه تصور، عقیده و احکام و سنت نبوی به عنوان منبع روشنگر و الزام آور است .

3 . تحقق ارتباط و پیوست با این میراث و پشت سر نهادن دوره های گسست از آن، پس از درک فراگیر آن .

4 . تمییز نهادن بین امور ثابت و متغیر، با هدف تمایز امور قابل استصحاب از امور موضعی (مقطعی) و خاص و کنار نهادن امور خاص و موضعی از میراث و فرارفتن از آن، پس از درک فراگیر آن و درس گرفتن از آن .

نسبت به علوم اجتماعی و انسانی معاصر نیز که از بطن نگرش غربی به جهان، انسان و زندگی برآمده و ابزار تفسیر همه چیز واقع شده است، باید چنین عملیاتی انجام شود . «معرفت شناسی اسلامی » می کوشد تا معرفت انسانی و اجتماعی را از خودباختگی نسبت به روش های غربی نجات دهد . نگرش غربی پدیده های منفی بسیاری را به بار آورده که حیات معاصر ما از آنها رنج می برد .

جهان اسلام تافته جدابافته ای از دیگر ملت ها نیست . الگوی سکولار، سیطره خود را بر گوشه و کنار جهان، و از جمله جهان اسلام، گسترده است . هرچند جهان اسلام، بقایایی از ایمان و اسلام و عبادت ها و ارزش ها و سنت هایش را حفظ کرده است، اما از بحران گسست بین سنت و تجدد و گسست بین میراث و نوگرایی رنج می برد و در بیشتر حوزه ها و میدان ها، الگوی سکولار رایج، پیروز بوده است .

«معرفت شناسی اسلامی » می کوشد تا الگویی برای جایگزینی «الگوی سکولار» ارائه کند; اما این کار تحقق نخواهد یافت مگر اینکه الگوی جایگزین، رقیبی قدرتمند، کارآمد، مشروع و دارای توان تفسیری مطلوب باشد و در نهاد آن، علاوه بر توان نقد و تفکیک، قدرت ترکیب و بازسازی و زایش معرفتی و تصحیح روشمند نیز وجود داشته باشد . روند این تعامل، امروزه به جنگ فکری، معرفتی، فرهنگی و تمدنی فراگیری شبیه است که الگوهای معرفتی و روش های علمی و جزئیات زندگی و نظم زندگی و جزییات معرفتی را شامل می شود; به گونه ای که شانه خالی کردن از تاثیر یا تداخل آن، برای هر نظام معرفتی ای ناشدنی است; به ویژه اینکه الگوی معرفتی سکولار، چنان که گفتیم، با قطع نظر از خطا و صواب و حق و باطل بودنش، از توانایی های تفسیری، انتقادی و تولیدی فراوانی برخوردار است . این الگوی معرفتی با شعار «علمیت و دقت » ، ارزش ها را کنار نهاده و اقدام به بی طرف ساختن آن نموده است، تا خود در جایگاه سرور مطلقی که مخالف و معترضی ندارد، باقی بماند . ازاین رو، ما نیازمند عملیات نوسازی و اجتهادی هستیم که سلطه قرآن را بر علوم اجتماعی و انسانی و حتی علوم اسلامی موروثی بازگرداند تا بتوانیم از عناصر مثبت این علوم بهره گیریم .

بنابراین «معرفت شناسی اسلامی » - چنان که من می فهمم - عملیاتی اجتهادی در امور مربوط به میراث اسلامی و منابع آن و عملیاتی ابداعی در تعامل میراث اسلامی با علوم اجتماعی و انسانی است; زیرا اجتهاد معاصر باید بر ادراک معرفتی و تحلیل روش شناختی و آگاهی تام از این دو حوزه بنا نهاده شود:

1 . علوم و معارف اسلامی به ارث مانده که از بطن «فقه » تولد یافته اند;

2 . علوم اجتماعی و انسانی جدید که از درون فلسفه زاده شده اند . بدون درک و فهم فراگیر این دو حوزه، تحقق اجتهاد اسلامی معاصری که قادر به حرکت دادن و نمایش تمدن این امت باشد، ممکن نیست .

شنیده می شود تلاش هایی برای اسلامی کردن علوم انجام می شود که به فراتر از علوم انسانی نظر دارد و علوم طبیعی را هم دربرمی گیرد . اگر اسلامی کردن علوم انسانی ممکن و مقتضای ضرورت های تمدنی باشد، آیا اسلامی کردن علوم طبیعی ممکن است؟

مسئله «اسلامی کردن علوم » ، جوهری روش شناختی و خاستگاهی معرفت شناختی دارد . بدیهی است که فلسفه علوم طبیعی، علوم اجتماعی را شکل داده و مجرای تاریخی اش را معین کرده است . حتی با نگاهی ساده می توان درک کرد که فلاسفه علوم اجتماعی، از پشت علوم طبیعی و به طور مشخص، فیزیک برآمده اند . بنابراین در سطح فلسفه و روش، تفاوتی بین علوم اجتماعی و علوم طبیعی نیست و هر دو، عمیقا محکوم مسلمات فلسفی واحدی هستند; چه ما این امر را درک کنیم یا خیر .

مهم ترین - اگر نه تمام - اهتمام پروژه «معرفت شناسی اسلامی » باید مصروف سطح فلسفی و روش شناختی معرفت باشد . طبعا زمانی که مقولات این پروژه پذیرفته شود، به صورت خودکار به همه علوم اجتماعی و طبیعی سرایت می یابد .

«معرفت شناسی اسلامی » اگر به سطح فلسفی و روش شناختی ارتقا نیابد، همچنان در دایره اجرائیات محصور و در جزئیات و ریزه کاری های معرفتی غرقه خواهد ماند و عقل سنتی جز اغراق در توجه به بعد اجرایی و جزییات ذره ای، چیزی بدان نخواهد افزود . این گونه تعامل با فلسفه علوم و روش ها، برای حفظ صفت اساسی «معرفت شناسی اسلامی » ، که صفت روش شناختی و معرفتی و فلسفی است، کافی است .

بر پروژه «معرفت شناسی اسلامی » انتقادهایی وارد می شود; به عنوان مثال، گفته می شود این پروژه چیزی جز تلاش های شکلی برای امتزاج میراث اسلامی و داده های علوم انسانی جدید غربی نیست . همچنین گفته می شود علوم و روش های تحقیق علمی، ماهیتی بی طرفانه دارد; زیرا کارکرد علم، تفسیر واقعیات و کشف سنت های حاکم بر آنهاست بنابراین چیزی به نام اسلامی و غیراسلامی در علم وجود ندارد; زیرا علم با ایدئولوژی متفاوت است . ایدئولوژیک کردن علم و سلطه دادن ایدئولوژی بر بحث علمی، به معنای نفی هویت علم از آن است . پاسخ شما به این انتقادها چیست؟

آنان که ادعای بی طرفی علم را می کنند، خیال پردازانی هستند که در حاشیه علم به سر می برند و هنوز به حقایق و اندرونی آن راه نجسته اند . پژوهش های تحلیلی گوناگون درباره روش های علمی ثابت کرده است که این روش ها تا چه اندازه امکان طرفداری پژوهشگر یا تاثیرپذیری او از محدودیت ابزارها یا راه های گوناگون به کارگیری روش ها و تعامل با آن را فراهم می کند . تاکنون حتی ثابت نشده است که فلسفه ها، که جوهرشان نگرش به هستی و حیات و انسان است، در مشخص کردن نوع نگرش، صددرصد بی طرف و تاثیرناپذیر باشند . سخن خرافی بی طرفی علم، مدت هاست که از سر زبان ها افتاده است و پایان عصر نوگرایی (مدرنیسم)، پایان همه این ادعاها بود . اگر ما نگرشی را نسبت به جهان و انسان و حیات ارائه کردیم و فلسفه ای تدوین کردیم که از خلال آن، به دیالکتیک طبیعت و انسان و غیب نگریستیم و در چارچوب آن، معرفت و مسائل آن را تفسیر کردیم، چرا این کار باید موضع گیری بر ضد کسی یا انحراف از روش معرفتی یا خودباختگی الاهیات در برابر معرفت انسانی یا غربی سازی اسلام یا اسلامی سازی غرب، خوانده شود؟ از قدیم گفته اند: کسی که دهانی بیمار دارد، آب زلال را هم تلخ می یابد .

اشاره

سخن از اسلامی کردن علوم، از ابتدای انقلاب، در میان اندیشمندان ایرانی مطرح بوده است . توجه به جهت داری علوم و معارف بشری در میان اندیشمندان سایر ملل نیز به وجود آمده است . این گرایش چندی است در میان اندیشمندان مسلمان عرب زبان نیز پدید آمده است و حتی مؤسساتی به منظور تحقیق در این زمینه تاسیس شده اند که یکی از آنها «مرکز جهانی اندیشه اسلامی » است .

به عقیده آقای العلوانی هنوز کار درخورتوجهی در زمینه اسلامی کردن علوم در این مرکز انجام نشده و با گذشت پانزده سال از عمر آن، تنها پنج نشست عمومی برگزار شده است .

برای دست یافتن به هدف مقدس و والای «معرفت شناسی اسلامی » برداشتن گام هایی بلند لازم است و باید فعالیت های ذیل را انجام داد:

1 . فهم و شناساندن ماهیت اسطوره ای علم سکولار غربی و چگونگی ورود تخیل در علم، در مرحله پردازش فرضیه ها و نیز در مرحله محک زدن آنها، به دلیل آنکه در آن مرحله نیز بر مشاهده جهت دار تکیه می شود و آزمون با عینک خاص سکولار، صورت می گیرد;

2 . شناساندن ماهیت ابزارانگارانه علم تجربی سکولار و بی فروغ بودن بعد واقع نمایی آن;

3 . تلاش برای تغییر معنای تحریف شده علم و تعمیم آن به حوزه های متفاوت علم و معرفت انسانی، از جمله معارف دینی و فلسفی و پرهیز از تجربه گرایی افراطی و حس باوری بی منطق;

4 . آوردن آگاهی هایی که از حوزه دین و فلسفه برمی خیزند به حوزه ساخت فرضیه های علم تجربی و حرکت در جهت دینی کردن نظریه ها و ایجاد پیوند میان ریشه های دینی و شاخه های معرفت;

5 . تغییر جهت توسعه علمی جوامع اسلامی به سمت نیازهای واقعی این جوامع و گره نزدن سرنوشت علمی این جوامع به جوامع غربی و به طور کلی، پرهیز از تقلیدگرایی و علم وارداتی و سرمایه گذاری بر تولید داخلی علم، در عین بهره گیری هوشمندانه از قابلیت های تجربه بشری;

6 . ایجاد اعتبارات جدید بین المللی برای نوآوری های علمی و تن ندادن به نوع ارزش گذاری های دانشگاه های غربی، به دلیل جهت یافتگی ارزش های آنها در جهت دنیوی شدن و نیز حاکمیت سیاست های تابع سرمایه داری غربی;

7 . تقویت روحیه مسلمانان در برخورد با هیمنه علم غربی و ایجاد جرات نقد و طرح پرسش های جدید و ایجاد مسئله های جدید برای حوزه وسیع علم و معرفت انسانی و تقبیح ستایش از حس گرایی افراطی و فروکاهش گرایی تجربی، در عین تاکید بر لزوم بهره گیری از همه ابزارهای فهم و معرفت انسانی از جمله حس و تجربه;

8 . پرداختن به مراحل چهارگانه ای که آقای جابر العلوانی مطرح کردند;

9 . حاکم ساختن نگرش تمدنی در جوامع علمی مسلمانان و تجمیع قوای علمی در جهت تولید و پردازش نظریه هایی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی، متمایز از تمدن سکولار غربی .

نکات یاد شده را می توان در دسته های معرفتی، فرهنگی، جامعه شناختی، روان شناختی و سیاسی دسته بندی کرد . نهضتی همه جانبه لازم است تا اسطوره خرافی علم پوزیتیویستی شکسته شود و سخن خرافی بی طرفی علم در اذهان نوآموزان جهان سومی رنگ ببازد . به همین دلیل است که نیازمند نهضت نرم افزاری هستیم و باید این نهضت را در همه ابعاد آن دنبال کرد و آن را در فرهنگ، سیاست، علم، جامعه و جان آدمیان نهادینه کرد . توفیق در این کار نه تنها عزمی ملی، که عزمی بین المللی را در جهان اسلام می طلبد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان