آیا اختلال های خوردن که در مقطع نوجوانی دیده می شود، جنبه ی روان شناسی اجتماعی نیز دارد؟
اختلال های خوردن شامل دو نوع اصلی است:
الف) بی اشتهایی روانی
ب) پرخوری روانی
سبب شناسی و علت به وجود آمدن این اختلال ها بیشتر از دیدگاه روان کاوی قابل بررسی است تا روان شناسی اجتماعی، اما این مسئله به این معنا نیست که مؤلفه های اجتماعی نقشی ندارند. در درجه ی نخست رسانه هایی که « مدسازی» برعهده ی آن هاست، می توانند تصویر الگوی بدنی آرمانی را در اذهان جوانان با روش های روان شناسانه ی تبلیغاتی شکل دهند، و در آن ها هراس بدشکلی بدنی را به وجود آورند، که این مسئله جنبه ی ارزش شخصیتی در فرد به وجود می آورد و از دغدغه های ذهنی او می شود و می تواند در به وجود آمدن اجتناب های افراطی از خوردن یا درگیر چرخه ی خوردن- استفراغ کردن شود.
این مسئله به ویژه پس از بلوغ، بیشتر در دختران نمود می یابد. رشد بدنی و بیدار شدن کشش ها و رانه های جنسی در پیوند با روابط خانوادگی محیطی نوجوان می تواند زمینه ساز بروز این مسئله شود. به خصوص آن که در خانواده هایی که دختر خود را در معرض خطر بیرونی تعرض جنسی از سوی نزدیکان می بیند( چه این خطر واقعی باشد، چه تصور ذهنی او)، ناآگاهانه با بلوغ جسمی خود و یافتن اندام زنانه ی جذاب مبارزه می کند. جنبه ی دیگر این مسئله نیز، ستیز با هویت زنانه است. دختری که با مادر مسئله ی ارتباطی دارد و مادر مستبد می خواهد تمام پهنه های خصوصی وی را اشغال کند، این انگیزه را در دختر نوجوان به وجود می آورد که با نقش پذیری زنانه ناهشیارانه بستیزد و از پذیرش آن سر باز زند.
از سوی دیگر بی اشتهایی روانی یک اثبات و ابراز شخصیت است.
نوجوان با نوعی اعتصاب غذا با خواست های بزرگ سال مرزبندی می نماید و می کوشد تا خواست های جسمی خود را از خواست های بزرگ سال متمایز کند و به منصه ی ظهور و ابراز رساند. بسیاری از نوجوانان و جوانانی که دچار این مسئله می شوند، در کودکی، کودکان انطباق پذیری بوده اند و احساس تأثیرگذاری پایینی داشته اند.
احساس خودارزندگی پایین، انتظار از خود بالا و نقد خویشتن و احساس گناه در این نوجوانان مشهود است. در بسیاری موارد، خانواده ی بیماران مبتلا به بی اشتهایی عصبی، بیش منسجم و اجتنابگر از تعارض هستند، در برابر آن، خانواده ی بیماران مبتلا به پرخوری روانی از خانواده های پرتعارض و پردرگیری می باشند.
در برخی دیگر از مبتلایان به این اختلال ها، وابستگی شدید به خانواده و ترس و اجتناب از ورود به جامعه و پذیرش مسئولیت های اجتماعی مشهود است. درواقع، این اختلال ها، ناآگاهانه به نوجوان کمک می کنند تا وابستگی خویش را حفظ کند و استمرار بخشد و از پذیرش مسئولیت های جمعی سر باز زند.
آیا بین اختلال های خوردن و سوءمصرف مواد در جوانان ارتباطی هست؟
بسیاری اوقات این دو مشکل با هم بروز می کنند. جوان با مصرف محرک ها یا سیگار می کوشد با گرسنگی بجنگد و با مصرف مسهل ها تلاش دارد تا وزن خود را کاهش دهد که همه ی مواد یاد شده جنبه ی سوءمصرف دارند. کسانی که به هر دو مسئله دچارند، بیشتر برانگیخته اند و از جهت روانی- اجتماعی درهم ریخته ترند. در خانواده هایی که اختلال خوردن هست، سوءمصرف مواد بیشتر دیده می شود، اما این به معنای وجود زمینه ی ژنتیک مشترک نیست.
در نگاه اجتماع، این دو مسئله میان گناه و بیماری در نوسانند. در هر دو یک میل دهانی به خوردن، نوشیدن یا تدخین دیده می شود که به گونه ی تکانشی، فرد را به سمت ارضا شدن سوق می دهد که بسیاری اوقات احساس پشیمانی و خود- سرزنشگری را در پی دارد و در مواردی چون پرخوری روانی، فرد کوشش به جبران و امحاء پاسخ به میلش می نماید.
نکته ی قابل توجه دیگر آن که مبتلایان به سوءمصرف مواد و اختلال های خوردن، هر دو می کوشند تا جنبه ی بیمارگونه ی مشکلات خود و پیاوردهای منفی آن ها را انکار کنند.
بروز این دو گروه از مشکلات در مقطع نوجوانی و آغاز جوانی، واکنشی به گذار به وضعیت بزرگسالی است، که به نحوی آسیب زا بروز می کند.
جوان می کوشد تا خودمختاری و استقلالش را از بدن آغاز کند و با تفاوت تغذیه و مصرف مواد ممنوع شده آن را به اثبات رساند. مواد به او کمک می کنند تا بدون یاری والدین، خلق و خویش را تغییر دهد. و در یک فضای فرهنگی- اجتماعی که مسئله ی بدن برای دختر یا پسر جوان محوریت تام می یابد و ستون هویت یابی اش می شود، مهارگری خوردن، کاری نظام دار و در پیوند با هویت محسوب می شود و تلاشی را سامان می دهد که هدفش دستیابی به اندام آرمانی تبلیغ شده ی محیطی است یا در حیطه ی سوءمصرف مواد، هم سانی با الگوهای ساخته و پرداخته ی رسانه مطرح است که این مسئله از این زاویه، اختلال فرهنگ پذیری محسوب می شود.
منبع مقاله :
مجتهدی، سید حسین؛ (1388) جوانان و جامعه از دیدگاه روان شناسی: درآمدی بر روان شناسی تحولیِ اجتماعی، تهران: نشر قطره