اشاره
در ادامة معرفی ابوعبدالله نعمانی، مؤلف کتاب الغیبة، پس از بررسی آثار وی و سخن، دربارة تفسیر منسوب به او، نسبت این کتاب را به وی بررسی کرده، و این کتاب را از زاویههای مختلف بررسی کردیم. در این بخش، از دو کتابی که به اشتباه به نعمانی منسوب شده یاد کرده، و منشأ این اشتباه را توضیح میدهیم. سپس به معرفی نو? دختری نعمانی، وزیر مغربی می پردازیم. همچنین ترجمه نجاشی را دربارة وی و دربارة دایی پدرش، هارون بن عبدالعزیز کاتب نقل کرده، و آن را توضیح میدهیم. با ترجمه رسالهای از وزیر مغربی در شرح حال خود و خاندانش و ذکر نکاتی دربارة این رساله، بخش از تحقیق را پایان میبخشیم.
دو کتاب که به اشتباه به نعمانی منسوب شده است:
پارهای از کتابهای فهرست و کتابشناسی، کتاب جامع الأخبار و نثر اللئالی در حدیث را به نعمانی نسبت دادهاند.1 این نسبت، ظاهراً برگرفته از کلام مرحوم صاحب روضات است. وی در ترجمه نعمانی، به نقل دو عبارت از مقدمه بحارالانوار پرداخته که در یکی آمده است:
و کتاب جامع الأخبار2، کتاب الغیبه للشیخ الفاضل الکامل الزکی محمد بن ابراهیم النعمانی رحمه الله تلمیذ الکلینی. در عبارت دوم آمده:
کتاب نثر اللئالی و کتاب جامع الأخبار من اجل الکتب3.
مرحوم محدث نوری، با اشاره به دو عبارت مقدمه بحار، تحریفاتی را که در نقل صاحب روضات دیده میشود، یادآور شده است.4 از دو عبارت بحار به روشنی بر میآید که این دو کتاب به نعمانی منسوب نیست. حال، چه چیز سبب که چنین برداشت نادرستی از این دو عبارت شده است؟
برای توضیح منشأ احتمالی این اشتباه، باید به دو عبارت مقدمه بحار اشاره کرد. در مقدمة بحار، در فصل نخست -که به معرفی منابع بحار و مؤلفان آنها اختصاص دارد- نام کتاب جامع الأخبار آمده است. در آنجا، حدود 6 سطر احتمالات گوناگون دربارة مؤلف کتاب، نقل و بررسی شده، و سپس آمده است: و کتاب الغیبة للشیخ الفاضل الکامل الزکی محمد بن ابراهیم النعمانی تلمیذ الکلینی5.
مقایسة این عبارت با عبارتی که در روضات نقل شده، این احتمال را در ذهن می آورد که صاحب روضات، به این متن مفصل مراجعه نکرده است, بلکه به متنی رجوع کرده که در آن تنها نام منابع بحار و مؤلفان آنها درج شده و بحثهای مربوط به احتمالات مؤلف جامع الأخبار از آن حذف شده است؛ لذا گمان کرده که جامع الأخبار مانند کتاب الغیبه، تألیف نعمانی است.
انتساب نثر اللئالی به نعمانی، از اشتباهی افزون بر این اشتباه نشأت گرفته است. مرحوم مجلسی در فصل دوم مقدمه بحار- که به تبیین اعتبار منابع کتاب اختصاص دارد- دربارة کتاب عوالی اللئالی6 آورده که چون مؤلف این کتاب، سره را از ناسره جدا نساخته، تنها پارهای از منقولات آن در بحار آمده است. سپس میگوید: ومثله کتاب نثر اللئالی و کتاب جامع الأخبار و کتاب النعمانی من اجل الکتب، قال الشیخ المفید فی ارشاده... (این جا عبارت مرحوم مفید در مدح کتاب الغیبة نعمانی نقل شده است).7
گویی در نسخة مرحوم صاحب روضات از بحار، عبارتو مثله نبوده، یا وی به این عبارت توجه نکرده است؛ لذا گمان کرده عبارت من اجل الکتب دربارة کتاب نثر اللئالی و جامع الأخبار است و چون جامع الأخبار را از مرحوم نعمانی پنداشته، به قرینة سیاق، نثر اللئالی را هم تالیف همو دانسته است.
به هرحال، این برداشت از عبارت بحار اشتباهی آشکار است. در این عبارت، مرحوم مجلسی کتاب نثر اللئالی را همچون عوالی اللئالی میداند که تنها به نقل برخی روایات آن بسنده کرده است. در فصل نخست هم تصریح کرده که این دو کتاب، هر دو، تألیف ابن ابی جمهور احسائی است.8
جمله کتاب النعمانی من اجل الکتب جملهای مستقل و شامل مبتدا و خبر است، و عطف آن به قبل عطف جمله به جمله است. عبارت جامع الأخبار هم به احتمال زیاد، بر نثر اللئالیعطف شده است و وصف من اجل الکتب به آن ربطی ندارد. مدح شیخ مفید هم - که پس از آن نقل شده - تنها دربارة کتاب نعمانی است، نه کتاب جامع الأخبار.
به هر حال، نثر اللئالی نگاشته ابن ابی جمهور احسائی است و دربارة مؤلف جامع الأخبار احتمالاتی ذکر شده9 و قطعاً هیچ یک از این دو، اثر نعمانی نیست.
خاندان نعمانی
از خاندن نعمانی آگاهی بسیاری در دست نیست. تنها میدانیم که نو? دختری وی، ابولقاسم وزیر مغربی، حسین بن علی بن حسین از دانشمندان بنام و سیاستمداران عصر خویش بوده است. نام وی در کتب تاریخی آن دوران بسیار آمده و محور بسیاری از حوادث آن زمان بوده است. شرح حال وی در مصادر تراجم و تاریخ به تفصیل آمده است. نخستین ترجمه احوال وی در رجال نجاشی دیده میشود.10
مهمترین مصدر در شرح حال وی کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب اثر ابن عدیم کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جراد? (متوفای 660ق) است.11 به ویژه، رسالهای از وزیر مغربی در این کتاب نقل شده که حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی دربارة حیات و خاندان وزیر است.12 یادداشت پدر وزیر دربارة وی، گزارش جالب دیگر این کتاب است.13
در مصادر متأخر هم ترجمه وی بسیار ذکر شده که از مفصلترین آنها ترجمه او در اعیان الشیعه است. در این کتاب، دو بار ترجمه وی آمده است: یکی در ذیل نام حسین14 و دیگری -به اشتباه - در ذیل نام علی بن الحسین که در برگیرند? اطلاعات تازه و گرانبهایی است.15 در مصادر جدید نیز دربارة وزیر مغربی، سخن به میان آمده که ما تنها به نام یک کتاب و جملة مورد نظر آن بسنده میکنیم:
الوزیر المغربی ابوالقاسم الحسین بن علی، العالم الشاعر الناثر الثائر، دراسه فی سیرته و اوجه ما تبقی من آثاره این کتاب، تألیف دکتر احسان عباس، با نام، پژوهشهای تازه در مقدمه آن، به آثار چاپ شده وزیر مغربی اشاره شده است.
در این نوشته به ارائه شرح حال تفصیلی وزیر مغربی نیازی به نظر نمی آید؛ از این رو تنها به نقل عبارت رجال نجاشی دربارة وی و یکی از خویشاوندان وی و نیز نقل بخشهایی از رسالة وزیر مغربی و یادداشت پدر وی بسنده میکنیم. در بخش بعدی این نوشته پارهای اطلاعات جدید دربارة وزیر مغربی و خاندان وی میآوریم. سپس برخی اشتباهات دربارة وی را تصحیح کرده و نظرات تفسیری وی را به طور کامل نقل میکنیم.
ترجمه وزیر مغربی در رجال نجاشی
ابوالعباس نجاشی در رجال خود آورده است:
الحسین بن علی بن الحسین بن محمد بن یوسف الوزیر ابوالقاسم المغربی من ولد بلاس بن بهرام جور، و امه فاطمه بنت ابی عبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی شیخنا صاحب کتاب الغیبه. له کتب.... توفی رحمه الله یوم النصف من شهر رمضان، سنة ثمان عشر? و اربع ما?.16
دو بخش از این، عبارت، نیازمند توضیح است:
بخش اول: ممکن است از عبارت من ولد بلاس بن بهرامجور برداشت شود که بلاس، فرزند بلافاصل بهرام گور است؛ ولی بلاس با دو یا سه واسطه به بهرام گور میرسد، ابن عدیم، نسب وزیر مغربی را از خط وی و نیز از خط پسرش، عبدالحمید نقل کرده17 است. به نوشتة وزیر مغربی، بلاش (که ظاهراً همان بلاس است) 18، فرزند فیروز بن یزدجرد بن بهرام جور19 است. عبدالحمید، نام وی را فلاش (که گویی تلفظ دیگر بلاش است) 20 ضبط کرده و او را فرزند جاماسف21 بن فیروز بن یزدجرد22 بن بهرام جور دانسته است. این نقل، درستتر به نظر میرسد.23
بهرام گور (بهرام پنجم) پانزدهمین پادشاه ساسانی است. فرزند وی (یزگرد دوم) شانزدهمین، نوة وی (پیروز اول)، هجدهمین و فرزند پیروز (جاماسب)، بیست و یکمین پادشاه ساسانی بودهاند. یزگرد دوم هم فرزندی به نام بلاش داشته که پس از برادرش (پیروز) به پادشاهی رسیده24 است. و ظاهراً بلاش -که در نسب وزیر مغربی آمده- نوة برادر وی است.
صاحب قاموس الرجال به اشکال کلام نجاشی توجه کرده و گفته است:
بلاس، فرزند بهرام نیست؛ بلکه فرزند فیروز بن یزدجرد بن بهرام است. بلاس، عموی انوشروان بوده و ساباط مدائن را بنا نهاده است. اصل ساباط، بلاس آباد بوده که در اثر تخفیف و تعریب، به شکل ساباط در آمده است.25
نسبی که صاحب قاموس الرجال برای بلاس بیان کرده، همان نسبی است که از خط وزیر مغربی نقل شده است و گفتیم به احتمال زیاد، جاماست، از این نسب افتاده است. در هر حال، عموی انوشیروان26 (بلاش) پادشاه نوزدهم ساسانی است که غیر از بلاش، جد وزیر مغربی است. بلاش جد وزیر، برادر زاده یا نوة برادر وی بوده است.
صاحب قاموس الرجال، کلام نجاشی را در این جا اشتباه میداند؛ ولی احتمال دارد نجاشی - با توجه به اختلاف در نسب بلاس- وی را از باب اختصار در نسب، بلاس بن بهرام جور خوانده است؛ بنابراین نمیتوان حکم قطعی به اشتباه نجاشی صادر کرد.
بخش دوم: رجال نگاران، درباره کلمة شیخن در این عبارت بحث کرده اند. در خلاصة علامه حلی، عین عبارت نجاشی که بیشتر نقل کردیم، آمده است27. البته ازصاحب کتاب الغیبة تا پایان، نام کتابها برای اختصار حذف شده است. برخی رجالیان بر نقل علامه اعتراض کردهاند که اگر وزیر مغربی استاد نجاشی باشد، نمیتواند استاد علامه حلی باشد.28 برخی هم گفتهاند که نقل این عبارت در خلاصة علامه بدون حذفشیخن این اشکال را پدید آورده است.29
صاحب قاموس الرجال به درستی یادآور شده که کلمة شیخن در کلام نجاشی همچون عبارت صاحب کتاب الغیبة که پس از آن آمده، دربارة نعمانی است، نه وزیر مغربی. واژة شیخن هم به معنای شیخ طائفتنا است30. بنابراین کاربرد این واژه از سوی علامه حلی هیچ اشکالی ندارد.31
نگارنده تصور میکند با این که اشکال رجال نگاران به علامه حلی به شکلی که ذکر کردهاند ناتمام است، میتوان اشکال را به گونة دیگری بیان کرد. توضیح این که بخش نخست خلاصة علامه حلی ویژه پذیرفتهشدگان از راویان است32. در ترجمه وزیر مغربی هیچ توثیق یا وصف مدحآمیز دیده نمیشود؛ لذا به نظر میرسد علامه حلی وصفشیخن را به وزیر مغربی مربوط دانسته است. این احتمال وجود دارد که علامه حلی در این ترجمه، به اصل رجال نجاشی مراجعه نکرده، بلکه به نقل استاد خود احمد بن طاوس از رجال نجاشی در حل الاشکال اعتماد کرده33 است. چون در این نقل، برای اختصار، صاحب کتاب الغیبه حذف شده بود، علامه حلی گمان کرده که کلمة شیخن به صاحب ترجمه مربوط است و به این دلیل که آن را به معنای شیخ طائفة امامیه دانسته- که عبارت بسیار مهمی در مدح، بلکه توثیق راوی است- نام حسین بن علی مغربی را در بخش اول رجال خود درج کرده است.
آثار وزیر مغربی در رجال نجاشی
وزیر مغربی چندین اثر تألیف کرده که بیشتر آنها در رجال نجاشی آمده است. ما در این جا ضمن شمارش آثار وی، دربارة برخی از آنها توضیحاتی میافزاییم:
1. خصائص علم القرآن
ابن شهر آشوب در معالم العلماء گوید:
ابوالقاسم المغربی الوزیر، له کتاب المصابیح فی تفسیر القرآن.34
صاحب ریاض العلماء پس از نقل این عبارت، اشاره کرده که ظاهراً این کتاب، همان خصائص علم القرآن است.35 او هیچ دلیلی برای این ادعا نیاورده است. دربارة اتحاد و عدم اتحاد این دو کتاب نمیتوان داوری روشنی ارائه کرد. نام خصائص علم القرآن، این احتمال را به نظر میآورد که این کتاب، در علوم قرآن (که از مبانی دانش تفسیر است)، نگارش یافته باشد، نه در علم تفسیر.
به هرحال، ابن عدیم کتابی در تفسیر قرآن به وزیر مغربی نسبت داده که ظاهراً همان کتاب المصابیح است. وی دربارة این کتاب گوید: احسن فیه علی اختصاره36 وزیر مغربی در رسالة خود از املا های چندی که در تفسیر قرآن و تأویل آن داشته خبر میدهد37. شاید کتاب تفسیر قرآن وی و احیاناً کتاب خصائص علم القرآن از همین املاها فراهم آمده است.
این تفسیر اکنون در دست نیست؛ ولی ظاهراً در اختیار شیخ طوسی بوده؛ زیرا وی، در کتاب تبیان از وزیر مغربی فراوان مطلب نقل میکند. در بخش بعدی این گفتار، دیدگاههای تفسیری وی را خواهیم آورد.
2. اختصار اصلاح المنطق
این کتاب که المنخل نام داشته38، از ثمرات اقامت وزیر مغربی در مصر بوده است. پدر وزیر مغربی در پشت نسخة این کتاب (ضمن اشاره به تاریخ ولادت و تلاش فرزندش برای دانشاندوزی در سنین کودکی) میافزاید:
وی این کتاب را مختصر کرده، و در این اختصار، به حد نهایت رسید تمام فوائد کتاب را در آن جای داد و هیچ یک از الفاظ کتاب را از دست نداد. تنها برای اختصار، برخی ابواب کتاب را دگرگون ساخت و هر نوع را در جای مناسب خویش قرار داد. پس از اختصار این کتاب، نظم آن را به وی یادآور شدم. او آن را آغاز نمود و چند ورق آن را یک شبه به انجام رساند. تمام این کارها پیش از این بود که هفده سال را به پایان رساند.39
مؤلف، این کتاب را بر ابوالعلاء معری عرضه داشت. ابوالعلاء آن را پسندیده و در مدح آن رسالة اغریضیه را برای وی فرستاد.40
3. اختصار غریب المصنف
4. رساله فی القاضی و الحاکم
5. کتاب الالحاق بالاشتقاق
6. اختیار شعر ابی تمّام
7. اختیار شعر التجری (البحتری)
8. اختیار شعر المتنبّی و الطعن علیه
به جز این کتابها، آثار دیگری به دست وزیر مغربی نگارش یافته است؛ از جمله، کتاب ایناس در علم نسب و کتاب ادب الخواص که هر دو به چاپ رسیده است. متنهای پراکندهای از آثار مفقود وی در کتاب الوزیر المغربی نقل شده است، در این کتاب اشعار بازمانده از دیوان شعر وی نیز گردآوری و تنظیم شده است.
ترجمه خویشاوند وزیر مغربی در رجال نجاشی
نام وزیر مغربی، در رجال نجاشی در ترجمه هارون بن عبدالعزیز دیده میشود. متن این ترجمه چنین است:
هارون بن عبدالعزیز، ابو علی الاراجنی (الاوارجی ظ) الکتاب مصری کان وجهاً فی زمانه. مدحه المتنّبی و له ابن اسمه علی و کان حسن التخصیص (التخصص) بمذهبنا و هو جد ابی الحسن علی بن الحسین المغربی الکاتب والد الوزیر ابی القاسم. له کتاب الرد علی الواقفه.41
نقل کلام علامه مامقانی و اعتراض صاحب قاموس الرجال
صاحب تنقیح المقال، علی بن هارون بن عبدالعزیز را در کتاب خود نام برده و می افزاید:
دربار? وی تنها به عبارت نجاشی له ابن اسمه علی دست یافتهام؛ اما عبارت و کان حسن التخصیص بمذهبن، ظاهراً به پدر وی (صاحب ترجمه در رجال نجاشی) مربوط است.42
صاحب قاموس الرجال در اعتراض به این کلام، میگوید:
جملهو کان حسن التخصیص بمذهبن به علی بن هارون بن عبدالعزیز مربوط است؛ و گرنه ذکر نام علی، بدون توضیح اضافی لغو و از وظیفه رجالی بیرون است؛ زیرا عالم رجالی همچون عالم نسب نیست که تنها به ذکر طبقات افراد بپردازد. احتمال دارد گفتار بعدی نجاشی و هو جد ابی الحسن المغربی والد الوزیر ابی القاسم نیز به وی بازگردد. عبارت له کتاب که دربارة هارون بن عبدالعزیز صاحب ترجمه است، مانعی از سخن ما نیست (که عبارات پیشین را دربارة پسر وی، علی دانستیم)؛ زیرا ارتباط این عبارت به صاحب ترجمه با قرینه بوده است. از سوی دیگر، فصل این کلام (و عدم ذکر حرف عطف در آغاز آن) نیز، دلیلی است بر درستی سخن ما.43
بررسی کلام صاحب قاموس الرجال
در بررسی این کلام به دو روش میتوان بحث کرد: نخست، نگرش کلی این کتاب به رجال نجاشی بررسی شود. روش دوم، تنها درباره ترجمة بالا تحقیق شود.
دربار? روش نخست، اشاره میکنیم که این نگرش به کتاب رجال نجاشی، در فهم عبارات کتاب بسیار مهم است و در تراجم بسیاری ما را بر آن میدارد که تفسیر خاصی از عبارات کتاب ارائه دهیم. تفصیل این سخن، گفتاری مستقل میطلبد. در اینجا تنها به ذکر نکاتی چند در اثبات نادرستی این نگاه به رجال نجاشی بسنده میکنیم:
اول: در آغاز جزء دوم رجال نجاشی، این کتاب چنین معرفی شده است:
کتاب فهرست اسماء مصنفی الشیعه و ما ادرکنا من مصنفاتهم وذکر طرف من کناهم والقابهم و منازلهم و انسابهم و ما قبل فی کل رجل منهم من مدح او ذم44.
کلمة انسابهم در این عبارت نشان میدهد که نجاشی هنگام تالیف، انساب راویان را در نظر داشته است. بنابراین وی تنها هدف رجالی را دنبال نمیکرده است.
دوم: با مراجعه به رجال نجاشی، در مییابیم که مؤلف، عنایت ویژهای به ذکر خانواده راویان داشته است، در نزدیک به یک پنجم ترجمهها از پدر برادر، جد، عمو، دایی، فرزند، ... یاد کرده است؛ بلکه گاه، دایر? این خویشاوندان به شوهرخاله هم گسترش یافته است.45 این یادکردها، غالباً همراه توضیحی دربارة افراد وابسته بوده و چه بسا برای بهتر شناساندن صاحب ترجمه صورت گرفته است؛ ولی همیشه چنین نبوده و خویشاوندان بدین هدف ذکر نشدهاند؛ برای نمونه در ترجمه عبیدالله بن احمد بن نهیک میخوانیم: و آل نهیک بالکوفه بیت من اصحابنا منهم عبدالله بن محمد و عبدالرحمن السمریان و غیرهما.46 در ترجمه محمد بن سماعه نیز آمده است:والد الحسن و ابراهیم وجعفر وجد معلی بن الحسن47 اگر هدف، تنها شناسایی محمد بن سماعه بود آوردن این همه نام ضرورتی نداشت.
در ترجمه معلی بن خنیس، همچنین ذکر شده: و ابن اخیه (اخته) عبدالحمید بن ابی الدیلم48. بیتردید، معلی بن خنیس بسیار نامورتر از عبدالحمید بن ابی الدیلم است و نباید او را با ابن ابی الدیلم معرفی کرد. به نظر میرسد ذکر تمام این مطالب، از این روست که یادکرد خویشاوندان راوی، هدف مستقلی برای نجاشی بوده است و نیازی نیست به هدف دیگری برای آن بیندیشیم؛ بنابراین، آوردن جملة و کان خاله علان الکلینی الرازی در ترجمه دانشمند نامی شیعی محمد بن یعقوب الکلینی به روشنی توجیه میشود.49
سوم: رجالیان، گاه ضمن ترجمه به توضیح علت لقب یا کنیه راوی میپردازند. آوردن جمله و له ابن اسمه علی در این ترجمه میتواند برای توضیح کنیة ابو علی باشد. جالب است که این جمله، تنها یک بار دیگر در رجال نجاشی دیده میشود، آن هم در ترجمه موسی بن عمر بن یزید بن ذبیان. در این ترجمه، پس از ذکر کنیه ابو علی میافزاید: و له ابن اسمه علی و به کان یکتنی50؛ بنابراین نیازی نیست جملة کان حسن التخصیص بمذهبن را با فرزند صاحب ترجمه مربوط دانست. به طور کلی، همان گونة که مرحوم مامقانی متذکر شده، ظهور نخستین این گونة تعابیر، این است که به صاحب ترجمه مرتبط است و تا قرینة روشنی بر خلاف آن نیابیم، نباید از این ظهور دست برداریم.
دربار? روش دوم (بحث از خصوص ترجمه هارون بن عبدالعزیز در رجال نجاشی) هم نخست به این نکته میپردازیم که نه هارون بن عبدالعزیز و نه فرزند وی (علی)، هیچ یک، جد پدر وزیر مغربی نبودهاند، بلکه هارون بن عبدالعزیز، دایی پدر وی و علی بن هارون پسردایی پدرش بوده است؛ همان گونة که در رسالة وزیر مغربی بدان تصریح شده است.51
به نظر میرسد در نسخة موجود رجال نجاشی، کلمة جد محرّف خال باشد با چسبیدن الف و لام خال به یکدیگر، هنگام کتابت، این کلمه بسیار شبیه جد شده و، تحریف یکی به دیگری کاملا طبیعی است. این امر، نشان میدهد جملة فوق، به هارون بن عبدالعزیز مربوط است، نه به پسر وی (علی). بر فرض که این جمله را اشتباهی از نجاشی بدانیم، همین اشتباه هم تأییدی است بر ارتباط آن به هارون بن عبدالعزیز، زیرا اشتباه گرفتن دایی به جد بسیار معقولتر از اشتباه پسر دایی با جد است.
خلاصة سخن این که هیچ قرینهای در کار نیست که ما را ازظهور ابتدایی کلام نجاشی باز دارد؛ لذا باید جملهو کان حسن التخصیص و جملة بعدی را به هارون بن عبدالعزیز بدانیم، نه پسر وی (علی).
رساله وزیر مغربی در معرفی اصل و نسب و زندگی علمی خود
وزیر مغربی، در بغداد به گرایش به مذهب اسماعیلی- که حاکمان مصر حامیان آن بودهاند- متهم میشود. لقب مغربی، بهترین شاهد برای ارتباط وی با مصریان به شمار میآمده است. وزیر مغربی، در دفاع از خود، رسالهای مینویسد تا به قادر، خلیفه عباسی عرضه شود. بخش آغازین این رساله را ابن عدیم در کتاب بغیة الطلب نقل کرده است52.
به سبب اهمیت این رساله در شناخت وزیر مغربی و خاندان وی، به ترجمه و نقل بیشتر این رساله- که بیوگرافی خودنوشت وزیر است- میپردازیم:
وی در آغاز، با اشاره به اتهامی که به وی زده شده، به توضیح نسب مغربی خود- که زمینهساز چنین اتهامی شده است- پرداخته، و مینویسد:
خاندان ما، در اصل در بصره بوده و در فتنة بریدی به بغداد انتقال یافتهاند. جد پدرم، ابوالحسن علی بن محمد، دیوان مغرب را عهدهدار بوده است؛ لذا به لقب مغربی منسوب شده است. جد پایینتر من، در بغداد، در سوق العطش زاده شد و نشو و نما کرد. او کارهای مهم بسیاری را عهدهدار شد، از جمله، هنگامی که محمد بن یاقوت بر امور مملکت چیره شد، کار وی را بساخت.
دایی پدرم، ابو علی هارون بن عبدالعزیز، اوارجی معروف -که متنبی او را مدح گفته - در مصاحبت ابوبکر محمد بن رائق بوده است. هنگامی که ابوبکر بن رائق در موصل گرفتار شد، جدم و دایی پدرم به شام رفتند و با اخشید دیدار کردند. پدرم و عمویم- که خداوند رحتمشان کند- در مدینة السلام (بغداد) ماندند. آن دو، در این هنگام کم سال بودند تا این که گامهای شیوخشان در آن دیار (شام) استوار شد.53 اخشید، غلام نامدار خود را- که به فاتک مجنون معروف است و متنبی او را ستوده است - فرستاد. وی آن دو و مربوطان (یا سرپرستان54) آنها را به رحبه آورد واز طریق شام، به مصر برد. این گروه، در مصر اقامت گزیدند، تا وقتی که حاکم چیره دست بر مصر تجدید قوا کرد، که همگی از آنجا منتقل شده و در مدت حیات سیف الدوله ابوالحسن بن حمدان در پناه وی زیستند. جد من بر امور سیف الدوله چیره شد؛ چنان که ستایشهای ابی نصر بن نباته دربارة وی، گواه این امر است. پس از وی، پدرم نیز بر امور سیف الدوله و فرزندانش تسلط یافت. مدایح ابن العباس نامی در حق وی، بر این مطلب دلالت میکند. سپس بین آن دو اختلاف افتاد؛ اختلافی که نظیر آن در بین همراهان در دنیا اتفاق میافتد. پدرم، از او کناره گرفت و از رحبه به قصد مدینة لسلام به انبار رفت. وقتی به انبار رسید، اوضاع عراق را مضطرب و بهاء الدوله را در آغاز کار خود، پیروز یافت، لذا از اقامت در آن شهر بیمناک شد و خطر را به جان خرید. به قصد شام راهی شد، تا از احوال ما خبر گیرد و بتواند اسیران ما را آزاد کند؛ زیرا ما پس از وی، در حلب درمانده بودیم. وی سپس در مصر، به منزلت معروف خود رسید و ای کاش چنین امری اتفاق نمیافتاد! زیرا پایان آن، سم کشنده و سرانجامش نابودی و از ریشه در آمدن بود. من نیز در پی آن انتقال یافتم.
مادر من، اهل عراق بوده و تا کنون، در نعمانیه املاکی داریم که از او به ارث ما رسیده است؛ پس ما در مصر زائر بودیم و هنگام انتقال به عراق، آنجا وطن گزیده و انس گرفتیم.
این داستان اصل و نسب (من) است که در آن اشتباه رخ نموده و آن را به شکلی نادرست ارائه دادهاند. حال از مذهب خویش یاد میکنم:
من از کودکی با کتب حدیث و حفظ قرآن و دیدار فقها و همنشینی علما نشو و نما کرده و تغذیه شدم. به خدا سوگند! در آن شهرها هرگز سفره و سوری جز در عروسی ندیدم و تنها به امور علمی یا دینی مشغول بودم. از نوشتههای من، اکنون پارهای سالم مانده است که اشتغالم به دین استوار و پایداریام را در درستترین راه میرساند، زیرا کتابی از کتب سنت نیست که به روایت آن احاطه نداشته و در درایت آن نکوشیده باشم. اکنون دو نسخة از موطاً مالک را در اختیار دارم که به دو طریق آن را سماع کردهام. بر این دو نسخة، دستخط دو استادم دیده میشود همچنین صحیح مسلم و صحیح بخاری و جامع سفیان و مسانید عدهای از تابعین را در دست دارم. من -بحمدالله- املاهای چندی در تفسیر قرآن و تأویل آن و گزیدههایی از کتب صحاح -که به نام آنها اشاره شد- دارم. کتاب مزنی را از طحاوی از مزنی شنیدم. احادیثی که صبحگاهان، همچون کلاغان، به قصد شنیدن آنها میرفتم و عیش دنیا را برای آنها کنار میگذاشتم، از شمارش بیرون است.
وزیر مغربی، با این توضیحات، نادرستی گمانهای باطل را در حق خود نشان می دهد.
توضیح نکاتی از رساله فوق
اول: مادر وزیر مغربی- که در نعمانیه املاکی داشته و این املاک، به وزیر مغربی به ارث رسیده است -فاطمه، دختر ابوعبدالله نعمانی است55. ما، پیشتر دربارة لقب نعمانی و وجه انتساب نعمانی به آن، احتمالاتی مطرح کرده و، نتیجة روشنی ارائه نکردیم56. متن بالا، دلیل روشنی بر انتساب نعمانی به نعمانیه است. بدین ترتیب، بحث ناتمام ما، به انجام رسیده و پروند? این بحث بسته میشود.
دوم: سرانجام خاندان وزیر مغربی در مصر، تلخ و دردناک بود. حاکم عبیدی، پدر و عموی وی را به کشت و در جستوجوی فرزندان پدر وی برآمد. دو برادر وزیر مغربی را یافت و به قتل رساند. وزیر مغربی پنهان شد و به لطایف الحیل از مصر گریخت. پس از آن، در صدد انتقام از حاکم مصر برآمد. این بخش حیات وزیر مغربی، فصل مهم زندگی سیاسی وی بوده که به اجمال، به آن اشاره خواهیم کرد.
سوم: وزیر مغربی، در این رساله در صدد القای باور خود به مذهب اهل تسنن است؛ ولی این امر - بیتردید- از روی تقیه بوده است و در تشیع او شکی نیست57. ترجمة وی در رجال نجاشی که فهرست مصنفان شیعه است -خود دلیل گویایی بر تشیع او است. ابوجعفر بصری نقیب تاییدی می کند که وزیر مغربی، استاد ابن ابی الحدید بوده است.58 علاقة خاطر وی به اهل بیت ( از وصیت دفن در جوار حضرت امیر(ع) و تلاش وی برای عملی شدن این وصیت، آشکار است59. مهمترین دلیل تشیع وی، اشعار وی در فضیلت امام علی (ع) و تصریح به غصب حق آن حضرت از سوی خلفای نخستین و هجو آنها است60. ما برای تیمن قطعه کوتاهی از اشعار وی را نقل میکنیم:
صلی علیک الله یا من دنا
اخوک قد خولفت فیه کما
هل برسول الله من اسو?
من قاب قوسین مقام النبیه
خولف فی هارون موسی اخیه
لم یقد القوم بما سن فیه61
در این اشعار، به حدیث منزلت اشاره شده است که درآن، پیامبر، منزلت حضرت علی را نسبت به خود، بسان منزلت حضرت هاورن نسبت به حضرت موسی دانسته است.
جالب است که وزیر غربی، در متن رسالة خود از تصریح به اعتقاد به مذهب اهل تسنن خودداری ورزیده است. ظاهراً این کار بدین سبب بوده که نیازی ندیده به دروغ باور خود را نشان دهد؛ زیرا مشکل وی با توریه برطرف میشد. عبارت توریهآمیز فوق، خود میتواند نشانة از استواری وی در تشیع باشد که حتی در شرایط تقیه هم از دروغ اجتناب ورزیده است.
چهارم: گویی تقیهآمیز بودن این رساله، سبب شده که وزیر مغربی در هنگام یاد از مادر خود، از ذکر این نکته که وی دختر ابوعبدالله نعمانی- دانشمند نامی شیعی- است، خود داری ورزد؛ ولی ابن خلکان، در رساله ادب الخواص این نسبت را ذکر کرده است.62
پنجم: در این رساله، به تلاش شبانه روزی او در علم آموزی اشاره شده است. پدر وی بر این مطلب گواهی می دهد:
یادداشت پدر وزیر مغربی
پدر وزیر مغربی، علی بن الحسین در پشت نسخةای از اختصار اصلاح المنطق (نگارش وزیر مغربی) دربارة وی آورده است:
او - که خدایش سالم بدارد و به جایگاه صالحان رساند- اول طلوع آفتاب روز یکشنبه، 13 ذی الحجة، سال 370 زاده شد. قرآن و برخی کتب مخصوص لغت و نحو و حدود 15 هزار بیت شعر از اشعار برگزید? کهن را از برساخت. شعر سرود و نثر (ادبی) نگاشت. و در خط به مقامی رسید که همگنان از رسیدن به آن ناتوانند. از حساب و جبر و مقابله و مقدمات (لازم برای کتابت) آن قدر فراهم آورد که هر کاتبی با کمتر از آن، از دیگران بینیاز میشود. تمام اینها پیش از پایان چهارده سالگی وی بوده است...63
در ادامه، توضیحی دربارة کتاب اختصار اصلاح المنطق آمده که پیشتر نقل شد.