سه دیدگاه نسبت به زن

زن را از سه دیدگاه می شود مورد ملاحظه قرار داد تا بینش اسلامی نسبت به او آشکار شود؛ یکی نقش زن به عنوان انسانی در راه تکامل معنوی و نفسانی است که در این دیدگاه، زن و مرد با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند

زن را از سه دیدگاه می شود مورد ملاحظه قرار داد تا بینش اسلامی نسبت به او آشکار شود؛ یکی نقش زن به عنوان انسانی در راه تکامل معنوی و نفسانی است که در این دیدگاه، زن و مرد با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند. در تاریخ، زنان بزرگ و برجسته ای حضور داشته اند؛ همچنان که مردان بزرگ و برجسته ای بوده اند. در قرآن، وقتی خدای متعال می خواهد برای مؤمنین مثال بزند، از زن مثال می زند؛ «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ». زن به عنوان عنصر مؤمن برجسته ای که نظیر او در میان انسان های آن روز هم نبود یا کمیاب بود، حضور دارد. این، از دیدگاه اول.

دیدگاه دوم، در زمینه فعالیت های اجتماعی، سیاسی، علمی و اقتصادی است. از نظر اسلام، میدان فعالیت و تلاش علمی، اقتصادی و سیاسی برای زنان، کاملاً باز است. اگر کسی با استناد به بینش اسلامی بخواهد زن را از کار علمی محروم کند، از تلاش اقتصادی باز دارد یا از تلاش سیاسی و اجتماعی بی نصیب سازد، به خلاف حکم خدا، عمل کرده است. زنان به قدری که توان جسمی و نیازها و ضرورت هایشان اجازه می دهد، می توانند در فعالیت ها شرکت کنند.

آنها هر چه می توانند، تلاش اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کنند، شرع مقدس، مانع نیست؛ البته چون از لحاظ جسمانی، زن ظریف تر از مرد است، لذا ضرورت هایی دارد. تحمیل کار سنگین بر زن، ظلم به زن است؛ اسلام این را توصیه نمی کند؛ چنان که منع هم نمی کند. البته از امام علی بن ابی طالب علیه السلام نقل است که فرمود: «زن گل است؛ قهرمان نیست». «قهرمان» یعنی پیشکار و خدمت گذار آبرومند؛ خطاب به مردان می گوید که زنان در خانه های شما مثل گلی لطیفند که باید نسبت به آنها با کمال ظرافت و دقت رفتار کنید. زن، پیشکار شما و خدمت گذار شما نیست که خیال می کنید کارهای سنگین را باید به او محول کرد. این، مسئله مهمی است.

این که بعضی مردان وقتی می خواهند ازدواج کنند، شرط قائل می شوند که زن باید حتماً کار کند و شغل و درآمدی داشته باشد، خطاست؛ گرچه خلاف شرع نیست؛ اما اسلام به چنین کاری هم توصیه نمی کند. این که ما بگوییم زن را از فعالیت اقتصادی و اجتماعی ممنوع کنیم، به استناد نظر اسلام، غلط است. اسلام، چنین حرفی نگفته است؛ اما از آن طرف، این را هم که زن را مجبور به انجام کارهای سنگین و تلاش های دشوار اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی کنند، اسلام توصیه نکرده است.

نظر اسلام، یک نظر میانه است؛ یعنی زن اگر فرصت و فراغت داشته باشد، بچه داری مانع او نگردد، شوق و علاقه و نیرو و توان جسمانی داشته باشد و بخواهد وارد فعالیت های اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی شود، مانعی ندارد؛ اما این که او را مجبور کنند و بگویند باید حتماً شغلی بپذیری، روزی فلان قدر کار کنی تا با درآمد آن بتوانی در تأمین هزینه خانوار، سهمی به عهده بگیری، نه. این را هم اسلام از زن نخواسته است؛ این را هم یک نوع تحمیل بر زن به حساب می آورد.

پس، به طور خلاصه، در دیدگاه دوم، نظر اسلام این است که در میدان فعالیت علمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نباید بر زن تحمیل و اجبار کرد؛ چنان که به سد کردن راه او هم نباید پرداخت. اگر خانم ها می خواهند وارد فعالیت های اجتماعی و سیاسی شوند، مانعی نیست؛ البته فعالیت علمی، خیلی خوب است و بر سایر فعالیت ها ترجیح دارد.

من به خانواده ها توصیه می کنم که اجازه دهند دخترهایشان درس بخوانند. مبادا پدر و مادری، از روی تعصب دینی، خیال کنند که باید جلوی دختر را بگیرند تا تحصیلات عالیه نکند؛ نه، دین چنین چیزی نگفته است. دین، برای تحصیل علم، میان دختر و پسر فرقی نمی گذارد. اگر پسر شما تحصیلات عالیه می کند، بگذارید دختر شما هم به تحصیلات عالیه بپردازد. بگذارید دختران جوان ما درس بخوانند؛ علم بیاموزند؛ آگاهی پیدا کنند؛ به شأن خودشان واقف شوند و قدر خود را بدانند تا بفهمند که تبلیغات استکبار جهانی در خصوص زن، چقدر بی پایه و اساس و پوچ است. در سایه سواد، می شود اینها را فهمید.

امروز، متدین ترین، انقلابی ترین، پاک ترین و باایمان ترین دختران و زنان جوان ما، در میان قشرهای تحصیل کرده هستند. کسانی که اهل تجمل و چسبیدن به زر و زیورآلات هستند و یا کورکورانه و چشم بسته می خواهند از الگوهای غربی در لباس و پوشاک و وضع زندگی، تقلید کنند، غالباً از سواد و معلومات و معرفت کافی بهره ندارند. کسی که معلومات داشته باشد، می تواند رفتار خود را کنترل کند و آن را با هر چه حق و حقیقت و خوب است، تطبیق دهد. بنابراین، در میدان علمی، همه راه های فعالیت، باید برای زنان باز باشد. دختران، حتی در روستاها هم درس بخوانند. توصیه من به پدران و مادران این است که بگذارند دختر بچه هایشان به مدرسه بروند و سواد بیاموزند. اگر آنها استعداد دارند و مایلند پس از طی مراحل ابتدایی به تحصیلات عالیه و دانشگاهی بپردازند، ممانعت نکنید؛ بگذارید در جامعه اسلامی ما، آنها جزء انسان های باسواد و دارای معلومات شوند. این هم از دیدگاه دوم.

دیدگاه سوم، نگاه به زن، به عنوان یک عضو در خانواده است که این از همه مهم تر به نظر می رسد. عزیزان من! در اسلام به مرد اجازه داده نشده است که به زن زور بگوید و امری را بر او تحمیل کند. برای مرد در خانواده، حقوق محدودی قرار داده شده است که از روی کمال مصلحت و حکمت است. این حقوق، برای هر کس گفته و تشریح شود، مورد تصدیق قرار خواهد گرفت. همچنین برای زن در خانواده، حقوقی معین شده است که آن هم از روی مصلحت است.

مرد و زن، هر کدام طبیعت، اخلاق، روحیات و غرایزی دارند که ویژه خودشان است. آنها اگر از خُلقیات ویژه خود به طور صحیح استفاده کنند، در خانواده، زوجی کامل، هماهنگ و مساعد تشکیل می دهند. اگر مرد زیاده روی کرد، تعادل به هم می خورد. اگر زن هم زیاده روی کرد، تعادل به هم می خورد. اسلام در داخل خانواده، دو جنس زن و مرد را مانند دو لنگه یک در، دو چشم در چهره انسان، دو سنگرنشین در جبهه نبرد زندگی و دو کاسب شریک در یک باب مغازه قرار داده است. هر کدام از این دو، طبیعت، خصوصیات و خصلت هایی هم در جسم و روح و فکر و هم در غرایز و عواطف دارند که ویژه خودشان است. این دو جنس، اگر با همان حدود و موازینی که اسلام معین کرده است، در کنار هم زندگی کنند، خانواده ای ماندگار، مهربان، بابرکت و پرفایده خواهند داشت.

امروز در دنیای غرب، خانواده، بنیان بسیار سستی دارد. خانواده ها - به خصوص زنان - از جدایی و متلاشی شدن رنج می برند. اگر خانواده ای - خدای ناکرده - متلاشی شود، هم مرد و هم زن، سرگردان و آواره و ناراحت می شوند و رنج می بینند؛ اما در این میان، زن بیشتر رنج می بیند. امروز در دنیای غرب، زنان دچار این رنجند؛ چون خانواده ها به آسانی به هم می خورند؛ متلاشی می شوند و از بین می روند. گاهی خود زنان، اقدام به فروپاشی کانون خانواده می کنند؛ اما خود آنها هم، چوبش را بیشتر می خورند.

نکته مهم این است که در محیط خانواده، همان طور که گفتم، این دو عنصر و دو موجود، ضمن برخورداری از خصوصیاتشان، با یکدیگر هماهنگی و همزیستی دارند؛ لکن زن از لحاظ جسمی، ظرافت بیشتری دارد و مرد، قوی تر و گردن کلفت تر است. با این حال، اگر قانون از زن دفاع نکند، ممکن است مرد، نسبت به او تعرض کند.1

 

1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان شرقی، 28/6/75.

 

هدف آفرینش جهان

آیا حدیث قدسی «لولاک لما خلقت الافلاک»، دارای سند متواتر است که حضرت فاطمه علیهاالسلام بهانه آفرینش است و عالم هستی برای محبت آن حضرت آفریده شده است؟

 

حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک»، از احادیث قدسی است. در این زمینه، توجه به مطالب زیر بایسته است:

الف. مراد از این که «اگر تو نبودی، این جهان را نمی آفریدم»، ممکن است یکی از سه معنای زیر باشد:

1. هدف از آفرینش جهان، چیزی است که جز با وجود پیامبر صلی الله علیه وآله تحقق نمی یابد. از دیدگاه قرآن، همه جهان برای انسان آفریده شده است1 و انسان نیز برای بندگی آفریده شده است.2 حقیقیت عبادت خداوند، در میان انسان ها محقق نمی شود؛ جز با هدایت پیامبران و نبی اکرم که خاتم انبیا و پیام آور دین کامل الهی است. بنابراین، عبادت خداوند، جز با وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در میان بندگان، محقق نمی شود.

2. پیامبر صلی الله علیه وآله می تواند تمام هدف از آفرینش جهان را در خود جلوه گر کند و آن هدف را به صورت کامل، در خود محقق سازد. هدف آفرینش جهان، بندگی انسان است و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به دلیل این که کامل ترین انسان هاست، کامل ترین بنده نیز می باشد. از این رو، آن حضرت، هدف از خلقت جهان را به معنای تمام و کمال در وجود خود محقق ساخته است و دیگر انسان ها نیز هر یک به اندازه مرتبه کمالشان، آن هدف را محقق کرده اند.

3. پیامبر صلی الله علیه وآله غرض اصلی خدا از آفرینش جهان بوده است و دیگران از طفیلی پیامبر صلی الله علیه وآله خلق شده اند. طبق معنای قبلی، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کسی است که هدف از آفرینش جهان را به طور کمال، در خود محقق ساخته است؛ اما برای این که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بتواند در این دنیا، چنین کمالی را در خود محقّق سازد، باید همه مردم این جهان، آفریده می شدند و همه انسان ها - چه موءمنان و چه کافران و حتی دشمنان پیامبر و دوستان آن حضرت - باید خلق می شدند؛ تا پیامبر اکرم مجال رشد و تکامل پیدا می کرد و می توانست قابلیت های خود را به فعلیت برساند. البته این سخن به این معنا نیست که دشمنان از روی جبر با آن حضرت دشمنی کرده اند؛ بلکه وجود انسان هایی برای تحقق کمال اختیاری پیامبر صلی الله علیه وآله نیاز است و آن حضرت می تواند در فضای میان آنان - چه فضای دوستی و چه دشمنی - در مسیر رشد و تکامل خود قرار گیرد. انسان های دیگر نیز هر یک به اندازه مرتبه کمالشان، غرض از خلقت هستند؛ یعنی، هر اندازه که کمال آنان بیشتر باشد، غرض اصلی از خلقت نیز به آنان بیشتر تعلق می گیرد و هر اندازه نقصان داشته باشند، به همان اندازه طفیلی اند و غرض به طور عرضی به آنان تعلق گرفته است.

این سه معنا، با یکدیگر منافاتی ندارند و همه آنها با هم سازگارند. خداوند می خواهد همه انسان ها به کمال نهایی برسند و این کمال، متوقف بر اطاعت از دین است و دین را پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آورده است. از سوی دیگر، هر انسانی، به اندازه ای که به کمال می رسد، هدف از آفرینش را در خود محقق ساخته و در کوتاهی های خود و نقصان اختیاری اش، از هدف خلقت، دور شده است. پس وجود این نقصان ها، غرض اصلی نیست؛ بلکه به تبع و بالعرض، امکان وجود پیدا کرده است.

ب. بنا بر برخی نسخه ها در ادامه روایت، چنین آمده است: «و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما»3 و نیز «فلولاکم ما خلقت الدنیا و الاخرة و لا الجنة و النار»4 و نیز «و لولاکما لما خلقت الافلاک»5 که در این باره، معانی زیر متصور است:

1. بندگی انسان ها، جز با پیروی از دین ممکن نیست و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، این دین را آورده است. امامان، حافظ دین هستند و اگر پس از وفات پیامبر، امامت نبود، دین آن حضرت به انحراف کشیده می شد و به عبارت دیگر، خداوند، دین خاتم را از طریق امامت حفظ می کند. از این رو، نخست از امام علی علیه السلام یاد شده است و سپس از حضرت فاطمه علیهاالسلام یاد شده است؛ زیرا امامان به جز حضرت علی علیه السلام، همگی از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام هستند. بنابراین، اگر فاطمه نبود، امامت، ادامه نمی یافت و دین، باقی نمی ماند و سرانجام، هدف از آفرینش انسان (بندگی) نیز محقق نمی شد.

2. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، فاطمه زهرا علیهم السلام و امامان معصوم علیهم السلام همه یک نورند و کمال آنان، هیچ تفاوتی با هم ندارد. پس این چهارده تن، همه با هم هستند و دوگانگی از حیث کمال بین آنان نیست و همان گونه که پیامبر صلی الله علیه وآله تحقق بخش هدف آفرینش جهان است، فاطمه علیهاالسلام و امامان علیهم السلام نیز، همان گونه اند و فرقی از این جهت میان آنان نیست. این معنا، می تواند جملات دیگری را نیز که در شأن اهل بیت وارد شده است، توضیح دهد؛ به عنوان نمونه، پیامبر صلی الله علیه وآله می فرماید: «حسین منی و انا من حسین»؛6 این که حسین علیه السلام از پیامبر است، روشن است؛ اما این که پیامبر صلی الله علیه وآله از حسین علیه السلام است، به این دو معناست که دین پیامبر صلی الله علیه وآله به واسطه امام حسین علیه السلام باقی می ماند و یا این که آن دو، یکی هستند و فرقی میان آنها نیست.

همچنین رسول اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «خدا با رضای فاطمه، راضی می شود و با خشم او، غضبناک می گردد».7 این سخن، بدان دلیل است که رضای فاطمه علیهاالسلام و خدا، دارای یک ملاک هستند؛ یعنی، هر چیزی که ایجاد رضایت می کند، هر دو را با هم راضی می کند و اگر خشمگین کند، هر دو را خشمناک می سازد؛ زیرا فاطمه نیز فقط به رضای خدا، راضی می شود. پس چنین نیست که خداوند، منتظر باشد تا فاطمه علیهاالسلام از چیزی راضی شود تا او نیز از آن راضی شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان