تواضع راز رفعت و محبوبیت است، رسول اکرم(ص) فرمود: «... انّ التواضع یزید صاحبه رفعة فتواضعوا یرفعکم اللّه...؛(21) تواضع و فروتنی وسیله سربلندی و سرافرازی است، تواضع کنید تا خدای متعال مقام شما را بلند گرداند.»
ملای رومی گوید:
آب از بالا به پستی در رود |
آنگه از پستی به بالا بر رود |
گندم از بالا بزیر خاک شد |
بعد از آن او خوشه چالاک شد |
دانه هر میوه آمد در زمین |
بعد از آن سرها برآورد از دفین |
از تواضع چون به گردون شد به زیر |
گشت جزو آدمی حیّ دلیر |
پس صفات آدمی شد آن جماد |
بر فراز عرش پرّان گشت شاد |
کز جهان زنده زاول آمدیم |
باز از پستی سوی بالا شدیم(22) |
پیامبر اکرم(ص) در قلّه تواضع قرار داشت. «کان صلی اللّه علیه و آله اشدّ الناس تواضعاًفی علوّ منصبه»(23) با اینکه حضرت از مقام فوق العاده والائی برخوردار بود در عین حال بیشترین تواضع را داشت.
او در حقیقت امر خداوند را امتثال می کرد که: «واخفض جناحک للمؤمنین»(24)... و بال عطوفت خود را برای مؤمنین فرودآر. «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(25) بال محبت و مهرت را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.
تعبیر «خفض جناح» کنایه زیبائی از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامی که می خواهند نسبت به جوجه های خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود می گیرند و هیجان انگیزترین صحنه عاطفی را مجسم می سازند آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ می کنند و از پراکندگی نگه می دارند.
تواضع پیامبر آنچنان بود که همگان خود را نزد پیامبر(ص) محبوب می دیدند تا آنجا که گاه دختر بچه ای که در مدینه متولد شده بود دست پیامبر(ص) را می گرفت و رها نمی کرد مگر آنکه پیامبر را به آنجا که می خواست می برد: «کانت الولیدة من ولائد المدینة تأخذ بید رسول اللّه و لا ینزع یده منها حتی تذهب به حیث شاءت»(26) پیامبر(ص) به همه سلام می کرد و آغازگر آن بود. ابن شهرآشوب می نویسد: «...ویبرأ من لقیه بالسلام»(27) پیامبر(ص) به هر کس برخورد می کرد آغازگر سلام بود.
حضرت عنایتی خاص به سلام بر کودکان داشت تا به امّت بیاموزد که شخصیّت کودکان نیز پاس داشتنی است، فرمود:
«خمس لاادعهن حتی الممات... و التسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی»(28) پنج خصلت را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... از جمله آنها سلام کردن برکودکان است تا پس از من روش عمومی باشد(و به عنوان سنت اسلامی مردم به آن رفتار کنند).
پیامبر خوش نمی داشت که کسانی پشت سر حضرت راه بیفتند و می فرمود این زمینه ساز کبر است.»(29) او با همگان غذا می خورد و دعوت همگان را برای این امر می پذیرفت ولو فقیرترین باشند.(30)
کارهای شخصی درون خانه را خودش انجام می داد، شتر را تغذیه می کرد، خانه را جارو می زد، شیر گوسفند را می دوشید، کفشش را تعمیر می کرد، لباسش را وصله می زد و...(31)
تواضعهای ناپسند
با این همه پیامبر تواضع از جایگاه عزت را ارزش می دید، نه تواضع از جایگاه ذلت، یا غیر خدائی و در یک کلمه پیامبر تواضع نابجا را نکوهیده می دانست. بر این اساس اجازه تواضعهای ذیل را نمی داد:
1 تواضعی که بوی ذلّت بدهد
پیامبر(ص) فرمود: «طوبی لمن تواضع للّه فی غیر منقصته»(32) خوشابحال کسی که تواضعش از سر ذلت نباشد.
2 تواضع در برابر متکبران
حضرت فرمود: «اذا رأیتم المتواضعون من امتی فتواضعو لهم و اذا رأیتم المتکبرین من امتی فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغاء»(33) هرگاه متواضعان امت مرا دیدید در مقابلشان تواضع کنید و زمانی که با متکبران برخورد کردید بر آنها تکبر کنید که این رفتار موجب ذلت و خواری متکبران می شود.
3 تواضع در برابر ثروتمندان بخاطر ثروتشان
پیامبر(ص) فرمود: «من اتی ذامیسرة فتخشع له طلب ما فی یده ذهب ثلث دینه»(34) آنکس که سراغ ثروتمندی بیاید و برای بدست آوردن ثروتش در برابرش تواضع کند دو ثلث دینش بر باد رفته است.
4 تواضع در مقابل کافران
مؤمنان در برابر کافران: «اشداء علی الکفار»(35) بر آنان سخت اند «...اعزّة علی الکافرین...»(36) در برابر کافران عزیز و نیرومند.
در روایتی آمده است ابودجانه انصاری ژست متکبرانه گرفته در برابر کافران راه می رفت، پیامبر(ص) فرمود: «انّ هذه لمشیة یبغضها اللّه تعالی الّا عند القتال»(37) خداوند این شیوه راه رفتن(متکبرانه) را مبغوض می دارد مگر در جنگ (چون در جنگ باید در مقابل کافران ژست متکبرانه داشت.»
بنابراین باید از پیامبر بزرگ آموخت کجا جای تواضع پسندیده است و کجا جای تواضع ناپسند و هر کدام را در جای خود به کار بست.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست |
که هر چیزی بجای خویش نیکوست |
مشورت با مردم
مشورت با مردم علاوه بر آنکه استفاده از عقل و اندیشه دیگران در کارهاست، مولی علی(ع) فرمود: «من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها»(38) کسی که استبداد به رأی داشته باشد هلاک می شود و کسی که با مردان مشورت کند در عقل آنها شریک شده است. نوعی تکریم شخصیت طرف مشورت هم هست، معنای مشورت اینست که او را صاحب نظر دیده قابل مشورت و نظرخواهی می داند، مشورتهای فراوان پیامبر اکرم(ص) که برخی از محققان آنرا تا 11 مورد نقل کرده اند.(39) هرگز برای استفاده از اندیشه دیگران در کارها نبوده است زیرا حضرت «عقل کل» بوده و نیازی به مشورت با مسلمانان نداشته بلکه مشورتهای حضرت دو انگیزه را دنبال می کرده است، یکی تکریم شخصیت یاران و دوم اسوه قرار گرفتن این امر تا آنها که در مقامات بالا قرار دارند مشورت کردن را دون شأن خود ندانند.(40)
«...و شاورهم فی الامر...»(41) با آنان در آن کار مشورت کن. این امری که پیامبر مأمور به مشورت در آن عرصه بود، امر جنگ و شیوه دفاعی و امثال آن بود، یعنی در اموری که مربوط به مردم است با آنان مشورت کن نه در احکام الهی اینها امور خدائی است و ربطی به مردم ندارد و این از مسلّمات سیره نبوی(ص) است که پیامبر اکرم(ص) هرگز در احکام الهی با مردم مشورت نمی کرد و صرفاً تابع وحی بود، لذا مسلمانان هرگز به خود اجازه نمی دادند در مورد یک حکم الهی اظهار نظر کنند، آری در تطبیق آن اظهار نظر می کردند.
این نکته گفتنی است که در مشورتها تصمیم گیرنده نهائی شخص نبی اکرم(ص) بود، «فاذا عزمت فتوکل علی اللّه...»(42) به هنگام تصمیم نهائی باید توکّل بر خدا داشته باشی. این گویای آن است که بررسی مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعی باید به صورت دست جمعی انجام گیرد اما هنگامی که طرحی تصویب شد، باید اجرای آن اراده واحدی به کار افتد در غیر اینصورت هرج و مرج پدید خواهد آمد. زیرا اگر اجرای یک برنامه به وسیله رهبران متعدد بدون الهام گرفتن از یک سرپرست صورت گیرد قطعاً مواجه با اختلاف و شکست خواهد شد به همین جهت در دنیای امروز نیز مشورت را به صورت دست جمعی انجام می دهند اما اجرای آن را به دست دولتهائی می سپارند که تشکیلات آنها زیر نظر یک نفر اداره می شود.(43)
نمونه های دیگری از رفتار مردمی پیامبر در قرآن هست که به علّت ضیق مجال بهمین مقدار بسنده می کنیم.
پی نوشت ها:
44. التبرک، ص 61 تألیف مرحوم آیة اللّه احمدی میانجی، در این کتاب نمونه های فراوانی دراین عرصه آورده است مراجعه شود.
45. سیره ابن هشام، ج 2، ص 314؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 274 و 275، فروغ ابدیت، ج 2، ص 189.
46. سوره مریم، آیه 96.
47. فی ظلال القرآن، ج 5، ص 454.
48. نهج البلاغه، حکمت 10.
49. سوره قلم، آیه 4.
50. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 391، حدیث 23.
51. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 389، حدیث 12.
52. این مضمون با عبارات مختلف از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است. از جمله:
الف «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شده ام. (کنزالعمال، ج 3، ص 16).
ب «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق» (همان).
ج «بعثت بمکارم الاخلاق و محاسنها» (بحار الانوار، ج 66، ص405).
53. معانی الاخبار، ص 83 «باب معانی الفاظ وردت فی صفة النبی»حدیث 1.
54. سوره توبه، آیه 128.
55. بنابر یک تفسیر.
56. ارشاد القلوب، ج 2، ص 407 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 342، حدیث 33.
57. سوره کهف، آیه 6.
58. سوره شعراء، آیه 3.
59. مقائیس اللّغة، ج 1، ص 206.
60. سوره آل عمران، آیه 159.
61. نهج البلاغه، حکمت 176.
62. سوره توبه، آیه 61.
63. بحارالانوار، ج 22، ص 95، حدیث 38 و جلد 22، ص 38 و 39؛ درالمنثور، ج 3، ص 253 (دارالمعرفة) ؛ مجمع البیان ذیل آیه فوق ؛ تفسیر المیزان، ج 9، ص 323.
64. بحارالانوار چاپ بیروت، ج 72، ص 119.
65. مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 404.
66. المحجة البیضاء، ج 4، ص 151.
67. سوره حجر، آیه 88.
68. سوره شعراء، آیه 115.
69. مرآة العقول، ج 8، ص 199.
70. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 147.
71. بحارالانوار، ج 16، ص 220، خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 246.
72. کنزالعمال، ج 8878.
73. مرآة العقول، ج 8، ص 209.
74. همان.
75. بحارالانوار، ج 77، ص 90.
76. جامع السعادات، ج 1، ص 363.
77. بحارالانوار، ج 73، ص 165.
78. سوره فتح، آیه 29.
79. سوره مائده، آیه 54.
80. بحارالانوار، ج 73، ص 202.
81. نهج البلاغه، حکمت 162.
82. معالم الحکومة الاسلامیه فصل ششم «خصائص الحکومة الاسلامیة و میزانها».
83. مجمع البیان، ج 1، ص 527.
84. سوره آل عمران، آیه 159.
85. همان.
86. تفسیر نمونه، ج 3، ص 188.