ماهان شبکه ایرانیان

درجات و مراتب جویندگان لقمه حلال

منازل روندگان در پرهیز لقمه بر درجات است:

1. دیدگاه ابومنصور اوزجندی

منازل روندگان در پرهیز لقمه بر درجات است:

اول: بعضی چشم بر فتوای مفتیان دارند، هر چه در فتوی در آید، بخورند و هر چه در نیاید، حذر کنند.

دوم: دیگر ورع نیکْ مردان است و ایشان پرهیز کنند از هر چه احتمالِ حرمت دارد و اگر چه مفتیان فتوی دهند؛ چون بدل اجارت و بیع وفا و رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: «بمان آنکه تو را به گمان افکند، آن گیر که در وی گمانی نباشد.»

سوم: دیگر ورع متّقیان است و آن، آن است که از حلال دست بدارند از بیم آنکه در حرام افتند. عمر عبدالعزیز در بیت المال بود و مُشْک بیت المال بو می کشیدند، بینی بگرفت و گفت: از مشک عامّه مسلمانان چگونه منفعت گیرم؟ و گفت: از مشک، منفعت جز بوی نیست.

2. دیدگاه فیض کاشانی

پرهیز از حرام چهار درجه دارد:

اول: پرهیز عدالت پیشگان. این حرامی است که ارتکاب آن باعث فسق شده و عدالت بدان وسیله از بین می رود و نشانه معصیت و آمادگی برای ورود به آتش دوزخ است و این درجه پرهیز از هر چیزی است که فتاوای فقها آن را حرام می داند.

دوم: پرهیز صالحان و شایستگان که عبارت از خودداری از هر چیزی است که احتمال تحریم در آن راه دارد؛ ولی صاحب فتوا بر اساس ظاهر اجازه ارتکاب آن را می دهد و چون به طور اجمال از موارد شبهه است، از این رو اجتناب از آن پرهیز صالحان نام گرفته و این در درجه دوّم است.

سوم: آنچه فتوا آن را حرام نمی داند و هیچ شبهه ای در حلال بودن آن نیست ولیکن بیم آن می رود که انجام آن به حرام بیانجامد و آن، ترک عمل بی اشکال است به خاطر ترس از ارتکاب عملی که دارای اشکال است و این پرهیز متّقین و تقواپیشگان است.

شاهد بر آن این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود: بنده خدا به درجه پرهیزگاران نمی رسد تا اینکه آنچه را اشکالی ندارد از بیم آنچه اشکال دارد، ترک گوید.

از این قبیل است داستانی که علی بن معبد نقل کرده و می گوید: در خانه بکر نشسته بودم، نامه ای را نوشتم و خواستم از خاک دیواری مقداری بر دارم تا نوشته را خشک کنم؛ سپس گفتم: این دیوار که مال من نیست، اما نفس من گفت: خاک دیوار چه ارزشی دارد. این بود به مقدار نیازم خاک برداشتم؛ همین که خوابیدم، در خواب دیدم شخصی ایستاده، می گوید: فردای قیامت خواهند فهمید کسانی که می گویند خاک دیوار چه ارزشی دارد!

نقل کرده اند: یکی از بزرگان کنار محتضری بود که در شب از دنیا رفت. گفت: چراغ را خاموش کنید که از این لحظه برای ورثه در روغن چراغ، حقّی پیدا شده است.

از این قبیل است، خودداری از آرایش؛ زیرا بیم آن می رود که به کار دیگر منتهی شود؛ اگرچه زینت و آرایش در ذات خود مباح است، اما بیشتر امور مباح سرانجام به امور خلاف می انجامد؛ حتّی پرخوری و مصرف بوی خوش برای آدم مجرّد شایسته نیست... همچنین نگاه کردن به خانه های توانگران و تجمّل ایشان در ذات خود مباح است ولیکن حرص آدمی را بر می انگیزد و وادار می کند تا در صدد رسیدن به موقعیتی نظیر آن باشد و لازمه آن مرتکب شدن اموری است که تحصیل آن جایز نیست.

چهارم: آن چیزی که هیچ اشکالی ندارد و بیم آن هم نمی رود که منجر به عملی شود که اشکالی داشته باشد، لیکن برای غیر خدا و بدون داشتن نیّت قدرت بر عبادت خدا به آن دست می یازد و یا آنکه باعث می شود تا برای دستیابی به وسایل مقدماتی آن مرتکب کراهت و یا معصیتی شوند، از این رو خودداری از آن، پرهیز صدّیقین است.

از سرّی سقطی نقل شده که می گوید: در کوه به گیاه خشکی رسیدم و آبی از آن کوه بیرون می شد؛ از آن گیاه خوردم و از آن آب نوشیدم و با خود گفتم: اگر من در عمرم روزی حلال پاکیزه ای خورده باشم، همین امروز است. پس هاتفی ندا داد: آن نیرویی که تو را به اینجا رساند، از کجا آمد؟ پس برگشتم و از فکری که به سرم آمده بود، پشیمان شدم.

آورده اند که ذوالنّون مصری گرسنه و زندانی بود. زن صالحه ای غذایی به وسیله زندانبان برای وی فرستاد؛ او نخورد و بعد عذرخواهی کرد و گفت: غذا را روی طبق ستمگری آوردند؛ یعنی نیرویی که غذا را به من رساند، پاک نبود. این حدّ نهایی در ورع است که همان ورع صدیقین است.

پس حلال مطلق از نظر [صدّیقین] هر چیزی است که در مقدّمات آن معصیتی صورت نگرفته و بدان وسیله به معصیتی کمک نشود و در زمان حال و آینده، قصد ظلمی از آن نباشد بلکه تنها برای خدای تعالی و برای پرهیزگاری بر اساس عبادت او و ادامه حیات به خاطر او استفاده می کند و اینها کسانی هستند که هر چه را جز برای خدا باشد، حرام می دانند.

3. دیدگاه غزالی

طبقات مسلمانی در ورع از حرام و شبهت بر پنج درجه است:

درجه اول: ورع عدول است و آن ورع عموم مسلمانان است که هر چه فتوایِ ظاهر آن را حرام دارد، از آن دور باشند و این کمترین است از درجات. اگر کسی مال دیگری به عقدی فاسد به رضای وی فرا ستاند، حرام است ولیکن آنکه به غصب ستاند، حرام تر و اگر از یتیم و درویش ستاند، عظیم تر و عقد فاسد چون سبب ربا بود، حرامی آن عظیم تر؛ اگرچه نام حرامی بر همه افتد و هر چند حرام تر، خطر آن بیشتر در عاقبت و امید عفو ضعیف تر.

درجه دوم: ورع نیک مردان است که ایشان را صالحان گویند و این آن بود که هر چه مفتی گوید: «حرام نیست ولیکن خالی نیست از شبهتی» آن نیز دست بدارد و شبهت سه قسم است: بعضی آن است که واجب بود از وی حذر کردن و بعضی واجب نباشد ولیکن مستحب بود و از واجب حذر کردن، درجه اول است و از مستحب، درجه دوم است و سوم آن است که حذر از آن وسوسه باشد و به کار نیاید، چنان که کسی گوشت صید نخورد و گوید که باشد که این مِلک کسی بوده باشد و از وی بجسته باشد یا سرایی به عاریت دارد، بیرون شود و گوید که باشد که خداوند بمیرد و ملک به وارث افتد.

درجه سوم: ورع پرهیزگاران است که ایشان را متقیّان گویند. و این آن بود که آنچه نه حرام بود و نه شبهت، بلکه حلالِ مطلق باشد ولیکن بیم آن بود که از آن شبهتی دیگر افتد یا در حرامی، آن نیز دست بدارد.

رسول صلی الله علیه و آله گفت: بنده نرسد به درجه متقیّان تا آن گاه که چیزی که بدان باک نبود، دست بدارد، از بیم آنکه در چیزی افتد که از آن باک بود. و کسانی که اندر این درجه باشند، از هر چه اندک بود و در محلّ مسامحت باشد، حذر کنند که باشد که چون راه آن گشاده گردد، به زیادتِ آن کشند و دیگران نیز از درجه متقیّان بیفتند در آخرت. و برای این بود که حسن بن علی رضی الله عنه از مال صدقه خرمایی در دهان نهاد و کودک بود، رسول صلی الله علیه و آله گفت: «کخ کخ اَلقِها؛ بینداز.»

و بدان که هر مباح که بر نیّت دنیا باز گردد، از این جمله باشد: چون بدان مشغول شود، وی را به کارهای دیگر افکند. بلکه هر که از حلالْ سیر بخورد، از درجه متقیّان محروم ماند. از برای آنکه سیر خوردن حلال، شهوت را بجنباند و آن گاه در طلب افکند و بیم آن بود که اندیشه ناشایست در آید و بیم آن بود که نظر پدید آید.

درجه چهارم: ورع صدّیقان است که حذر کنند از چیزی که حلال بود و به حرامی ادا نکند نیز ولیکن در سببی از اسباب حاصل شدن وی، معصیتی رفته باشد و مثال این، آن است که بشر حافی آب نخوردی از آن جوی که سلطان کنده بودی و گروهی در راه حج آب نخوردی از آن حوض ها که سلطان کنده بودی.

درجه پنجم: ورع مقرّبان است و موحّدان که هر چه جز برای حق تعالی بود، از خوردن و خفتن و گفتن، همه بر خود حرام دانند و این قومی باشند که ایشان یک همّت و یک صفت شده باشند و موحّد به کمال ایشان باشند. از یحیی بن یحیی حکایت کنند که وی دارو خورده بود، زن وی گفت: گاهی چند فرا رو در میان سرای! گفت: این رفتن را وجهی ندانم و سی سال است تا من حساب خود نگاه می دارم تا جز برای دین خود حرکتی نکنم.

پس این قوم را چون نیّتی دینی فرا نیاید، هیچ حرکتی نکنند و اگر خورند، آن مقدار بیش نخورند که عقل و حیات ایشان بر جای باشد، برای قوّت عبادت و اگر گویند، آن گویند که راه دین ایشان باشد و هر چه جز این باشد، همه بر خود حرام دانند.

4. دیدگاه ابونصر سراج

اهل ورع سه گروهند:

1. آنان که از شبهه ها می پرهیزند، شبهه هایی که یک سویه شان را حلال مطلق و دیگر سو را حرام مطلق گرفته است. شبهه ها چیزهایی هستند که به روشنیِ حلال نیستند. مانند گفته ابن سیرین که: چیزی سبک تر از پرهیز نیست، هر چیز که به گمانم افکند، رهایش می سازم.

2. گروه دیگر آنان که می پرهیزند از هر آنچه قلب و زبانشان در گرفتن و خوردن آن به گمان افتد و این پرهیز خاص ارباب قلوب و پختگان است؛ مانند آنچه از پیامبر آمده است که گفت: گناه هر چیزی است که دلت را تیره سازد و ابوسعید خرّاز گفت: ورع، بیزاری از مظالم و چشم داشتن به مردمان است، اگرچه چون ذرّه ای باشد تا بدانجا که هیچ کس را بر تو دادی، دعوایی و طلبی نمانده باشد.

3. گروه سوم، پرهیزگاران، عارفان و رسیدگان هستند؛ چنان که ابوسلیمان دارانی گفت: هر چه تو را از خدا دور سازد، شوم است و همان گونه که سهل بن عبداللّه وقتی از او حلال ناب را پرسیدند، گفت: حلال آن است که خدای در آن نافرمانی نشود و حلال ناب است که خدا از یاد برده نشود. پرهیزی که خدا فراموش نمی شود؛ مانند پرهیزی است که شبلی شناسانده است. به او گفتند: ای ابوبکر! پرهیزگاری چیست؟ گفت: اینکه بپرهیزی تا دلت خدا را چشم بر هم زدنی فراموش نکند. گروه اول، پرهیزگاران عامند و دوم، پرهیزگاران خاص و سومین، برگزیدگان خواص.

5. دیدگاه میبدی

اگر کسی گوید: «یا أیُّها النّاسُ کُلُوا مِمّا فی اْلأَرْضِ...» از روی ظاهر این خطاب همان فائده داد که «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»، پس فائده اعادت چیست؟

جواب آن است که اهل تحقیق گفتند: «یا أیُّها النّاسُ» نداء عام است و بر قدر روش عامّه این خطاب با ایشان رفت؛ نبینی که جمله مباحات فرا پیش ایشان نهاد و جز از حرام محض ایشان را باز نزد و این منزلت عوام است که از حرام به حلال گریزند و از محظورات با مباحات گردند؛ آنگه بر عقب آن از اتّباع شیطان نهی کرد که ایشان بر شرف فرمان برداری شیطان اند.

باز آیت دیگر «یا أیُّها الَّذینَ آمَنُوا»، خطاب اهل خصوص است، ایشان را فرمود تا در تناول مباحات و به کار داشت حلال توسع نکنند بلکه از مباحات، حلال محض گزینند و از حلال محض، طیّبات رزق گزینند. این همان است که روایت کنند از بعضی صحابه که گفت: ما از ده باب حلال، نُه باب بگذاشتیم و یکی بر کار گرفتیم از بیم شبهت؛ آنگه به جای آنکه عوام را از اتّباع شیطان احتراز فرمود، اینجا به شکر خدای فرمود.

آن کس که خداوند ذوق است، داند که میان این دو خطاب چه فرق است: آن ابتدا، روش مسلمانان است و این غایت، کنش عارفان. این همان عدل و احسان است که گفت: «إنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ.» هر کس که از حرام محض پرهیزد، وی را «عادل» گویند و هر که از عین حلال پرهیزد، او را «محسن» گویند. عدالت ظاهر مسلمانی است و احسان آن است که مصطفی صلی الله علیه و آله گفت: «الاحسان ان تعبداللّه کانک تراه».

 

پیام های متن

1. بیشتر مردم حلال و حرام بودن غذای خود را بر اساس فتاوی مراجع دینی تعیین می کنند.

2. پرهیزکاران و شایستگان از هر چیزی که احتمال شبهه یا حرمت در آن می رود، دوری می کنند.

3. برخی از پرهیزکاران از بسیاری از حلال ها نیز دست می کشند از بیم آنکه مبادا در حرام بیفتند.

4. مقرّبان و موحدان از هر چه که جز برای حق تعالی باشد، از خوردن و خفتن و گفتن، همه را بر خود حرام می دانند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان