در خدمت و خیانت روشنفکران وطنی
نوشتار حاضر می کوشد عملکرد جریان روشن فکری در ایران و ابعاد مثبت و منفی رسالت آنان را از منظر اندیشه ی رهبر معظم انقلاب تبیین و تحلیل نماید. بر همین اساس، علل بروز معضلات روشن فکری نیز از منظر ایشان در این مجال بررسی شده است.یادداشت حاضر از پایگاه تحلیلی برهان انتخاب شده است.
یکی از جریانات مهم تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر ایران، جریان روشن فکری است که از زمان نضج گیری تا کنون، همواره با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده و در عین حال چالش ها و معضلاتی را نیز به همراه داشته است. در خصوص جریان روشن فکری ایران، طیفی از دیدگاه های متضاد و گاه متعارض وجود دارد که در یک سر این طیف دیدگاه های ایده آلیستی و مثبت اندیش و در نقطه ی مقابل آن، رویکردهای سلبی و منفی نگر وجود دارد. یکی آن را سراسر خیر و نیکی و دیگری یک سره شر و مفسده می داند. در این میان، دیدگاه هایی هم هستند که با نگرش چندوجهی، به مجموعه ی ابعاد و وجوه آن می نگرند و مجموعه ی دستاورد ها و پیامدهای آن را در کنار هم ارزیابی و تحلیل می کنند. در این میان، تبیین دیدگاه آیت الله خامنه ای، به عنوان رهبر جامعه ی اسلامی، ضروری به نظر می رسد.
ایشان در خصوص نحوه و میزان آشنایی با مقوله ی روشن فکری می فرمایند: «همه ی جوانی اش را در فضای روشن فکری زمان خود گذرانده و با خیلی از چهره های معروف روشن فکری ایران یا از نزدیک آشنا بوده یا با آثارشان آشنا بوده و درست آن ها را می شناسند.»[1] بر همین اساس و به پشتوانه ی سال ها آشنایی و مواجهه ی نزدیک با افراد و جریانات روشن فکری، در مناسبت های مختلف بیاناتی داشته اند که این نوشتار کوشیده تا شمه ای از آن ها را تبیین نماید.
چیستی مفهوم روشن فکری
لفظ و مفهوم روشن فکری، برگرفته از «واژه ی Intellect به معنای نیروی عقلی و هر نوع کنش عقلانی و اندیشمندانه است.»[2] در لغت نامه ی دهخدا نیز معادل «کسی که دارای اندیشه ی روشن است»[3] آمده است. اما تعبیر رهبر انقلاب فراتر از این معانی است.
«مقوله ی روشن فکری اساساً ضدارتجاع است. روشن فکری مقوله ای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه می کند. روشن فکری عبارت است از آن حرکتی، کار و وضعی که با فعالیت فکر سروکار دارد و روشن فکر کسی است که بیشتر با مغزش کار می کند تا بازویش. کسی است که چیزهایی را می بیند که مردم نمی بینند... مشرف بر مسائل است. جهت گیری ها را می بیند، دشمنی ها را می شناسد. او وظیفه دارد که زودتر از هر کس دیگر فریاد بزند، خروش برآورد و مردم را بسیج کند
تاریخچه و کارنامه ی جریان روشن فکری در ایران
به تعبیر رهبر انقلاب، بدون اطلاع از فرآیند نضج گیری جریان روشن فکری در ایران و عدم آشنایی با پیشگامان این جریان، نمی توان به درک صحیحی از این جریان دست یافت. ایشان حرکت جریان روشن فکری ایران را تحت تأثیر تحولات دنیای غرب می دانند، زیرا این جریان در بادی امر، با کپی برداری از الگوهای غربی، خود را در ایران بازتولید نمود. لذا بدون توجه به مختصات و ویژگی های بومی ایران، ایده ها و مدل های غربی را بدون توجه به ابعاد مثبت و منفی آن ها، در ایران ترویج نمود. بر همین اساس است که ایشان ظهور و بروز این جریان در ایران را «بیمار و معیوب»می دانند.
بعد از انقلاب اسلامی، دو گرایش عمده در جریان روشن فکری قابل ملاحظه است؛ اول، جریان های سکولار اعم از چپ و غرب گرای بازمانده از دوران پهلوی و دوم، جریان روشن فکر دینی که طالب حفظ ارزش ها و سنن ملی و دینی است. رهبر انقلاب در خصوص جریان دوم می فرماید: «این ها برای اولین بار در کشور مثل یک ایرانی فکر کردند و مثل یک مسلمان حرف زدند.»
«کسانی که جزء اولین روشن فکران تاریخ ما هستند آدم هایی ناسالم اند. کسانی مثل میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلاتی که اولین نشانه ها و پیام های روشن فکری قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدت نامطمئن بودند
زیرا ملکم، که یکی از سردمداران روشن فکری در ایران بود، به جای روشنگری در مقابل استبداد قجری و استعمار انگلیسی، دلال امتیازهای ننگین رویتر و رژی می شود. میرزا فتحعلی آخوندزاده نیز به همین سیاق در مقابل رسالت روشنگری روشن فکر، خود را به غفلت زده و به جای خدمت به مردم، تیشه به ریشه ی اعتقادات و باورهای مردم می زند.
رهبر انقلاب سطوح بعدی جریان روشن فکری ایران را نیز نامطمئن و غیرقابل اعتماد می دانند، زیرا «اینان بیشتر شاهزاده ها، اشراف و اعیان زاده ها بودند. به طور کلی در دوره ی قاجار، یک روشن فکر وطنیِ میهنیِ بی غرضِ دلسوزِ علاقه مند، در بین مجموعه ی روشن فکران ایران کمتر دیده شد
با مروری بر اندیشه و آثار غالب روشن فکران دوره ی رضاخانی، این نکته قابل ملاحظه است که اکثر استادان و متفکران این دوره، با فرهنگ و اندیشه ی دینی بیگانه بودند و اندیشه و قلم شان را در خدمت توجیه اقدامات دستگاه استبداد پهلوی قرار داده بودند که این خود نقض غرض بود. از این بابت که همان گونه که در ابتدای این نوشتار اشاره شد، رسالت و مسئولیت روشن فکری ضدیت با ارتجاع، استبداد و استعمار است؛ در حالی که این افراد با تغافل نسبت به این امر، عملاً به خدمت استبداد و استعمار درآمده بودند و با توجیه اقدامات آن ها، مجوز و محمل اقدامات آن ها را فراهم می کردند.
«دفاع این ها از رضاخان، هیچ وجهی نداشت چون نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود و همه می دانستند که او مجری سیاست های انگلیسی هاست. خودِ روشن فکران می دیدند که انگلیسی ها رضاخان را به قدرت رساندند و او را تقویت کردند. .. در چنین شرایطی، روشن فکران، ایدئولوگ های حکومت کودتایی رضاخانی شدند. هر کاری که او خواست بکند، این ها ایدئولوژی و زیربنای فکری اش را فراهم می نمودند و برایش مجوز درست می کردند.
دوره ی بعد از رضاخان، خصوصاً دوران بعد از کودتای 28 مرداد، جریان روشن فکری ایران دچار سکوت و سکون شد. برخی به حزب توده پیوستند و سخنگوی شوروی در ایران شدند. برخی دیگر نیز به خدمت رژیم پهلوی دوم درآمدند. کودتای 28 مرداد باعث تخفیف و تضعیف انگیزه های روشن فکری برای مقابله با دستگاه پهلوی شد. به عبارت دیگر، این شرایط سبب شد تا سکوت فراگیری در فضای روشن فکری ایران حاکم شود. نهایتاً اینکه «بسیاری از کسانی که در دهه ی بیست مورد غضب دستگاه پهلوی قرار گرفته بودند، در دهه ی سی به همکاران مطیع رژیم تبدیل شدند.
آنچه موجب طرح انتقاداتی به جریان روشن فکری در این دوره می گردد این است که انتظار از این جریان این بود که روشن فکران به نفع مردم و علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی روشنگری کنند، اعلام موضع نمایند، حرف بزنند و بنویسند. اما نه تنها چنین نشد، بلکه با سکوت خود، مهر تأییدی بر جنایات پهلوی و بیگانگان زدند.
یکی از نقاط عطف و تأثیرگذار نهضت اسلامی مردم ایران، قیام 15 خرداد 42 است. پس از کشتار، تعداد کثیری از طبقات و اقشار مختلف مردم اعم از روحانی، دانشجو، کارگر، کاسب و... دستگیر و زندانی شدند، اما دریغ از کوچک ترین تحرک و اعتراضی از قشر به اصطلاح روشن فکر. همه ی آن ها با اندک غیظ و تشری از سوی رژیم، با توسل به توبه نامه ها، به کنج عافیت خزیدند. جلال آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشن فکران»، تعبیر جالبی دارد: «روشن فکران ایرانی دست خود را با خون 15 خرداد شستند.» این در حالی بود که این ها کسانی بودند که داعیه ی رهبری مردم را داشتند و به عقیده ی آن ها، در هر قضیه ی اجتماعی، مردم می بایست نظر آن ها را بپذیرند. عدم پیوند قشر به اصطلاح روشن فکر با متن مردم، باعث بریده شدن مردم از آن ها شد.
اما جریان سکولار برای بازگشت به دوره ی قبل و نیز بازتولید خود، دست به تلاش های جدی و جدیدی زد که البته این نقض غرضی مضاعف بود؛ زیرا ضدیت با ارتجاع، استبداد و استعمار از خصوصیات ذاتی روشن فکری اصیل است، در حالی که تلاش این افراد برای بازگشت به گذشته، علاوه بر اینکه عدول از آرمان هایش است، بازگشت و ارتجاع به گذشته ی تاریکش نیز هست. در حالی که توقع این است که تلاش برای پیشروی، پویایی و پایایی و شکوفایی باید در ذات روشن فکر باشد.
در آغاز این نوشتار، اشاره شده که رهبر انقلاب ظهور و بروز این جریان را توأم با بیماری و نقصان دانستند. علت کاربرد چنین تعبیری از جانب ایشان، ریشه در ویژگی های عمده ی این جریان دارد که رهبر انقلاب آن ها را به نقل از جلال آل احمد این گونه دسته بندی و نقل کرده اند: «اولین شاخصه ی روشن فکری بیمار، مخالفت با مذهب و دین است؛ یعنی روشن فکری از نظر این طیف بیمار، کسی است که لزوماً باید با دین مخالف باشد... دومین شاخصه ی روشن فکری بیمار، علاقه مندی به سنن غربی و اروپایی است و سومین شاخصه هم درس خواندگی است.» ایشان چنین برداشتی از روشن فکری را ناشی از روحیه ی ضعف و خفت روشن فکران وطنی در مقابل فرهنگ جدید غرب می دانند.
البته این ضدیت با مذهب در غرب در دوره ی قرون وسطا، امری طبیعی بود. در دوره ای که مذهبش نابود کننده ی مخترع، عالم و کتاب و دانش بود، کنار زدن چنین مذهبی بدیهی بود؛ اما روشن فکر مقلد ایرانی با الگوبرداری چشم وگوش بسته از روشن فکران غربی، در مقابل اسلام که خود حاوی منطقی ترین اندیشه ها و معارف و دارای محکم ترین براهین و اخلاقیات است، ایستاد و صف آرایی نمود.
اسلامی که در همان زمان در ایران همان کاری را می کرد که روشن فکران غربی در پی انجامش بودند. جریان بیمار روشن فکری ایران در اثر بیماری و نقصان آن قدر نحیف بود که از درک برخی حرکت های روشن گرانه ی روشن فکران غربی نیز عاجز بود. «در برهه ای از دوران استعمار، روشن فکران غربی با مردم مناطق استعمارزده علیه غرب هم صدا شدند. مثلاً ژان پل سارتر فرانسوی علیه استعمار فرانسه، از مردم کوبا و فیدل کاسترو و چه گوارا دفاع می کرد و کتاب می نوشت. در این دوره، روشن فکر غربی با دولت و نظام حاکم بر خودش به نفع ملل ضعیف مبارزه می کرد؛ کاری که در ایران توسط میرزای شیرازی، میرزای آشتیانی و سید عبدالحسین لاری انجام می شد. این ها با نفوذ استعمار مبارزه می کردند. اما ملکم خان و امثال وی، مشغول دلالی قراردادهای استعماری در ایران بودند.
در اندیشه ی رهبر انقلاب، روشن فکر حقیقی، ضدیت با مذهب جایی ندارد، زیرا در عین روشن فکر بودن، می توان دین دار نیز بود. بزرگانی همچون شهید مطهری از جمله مصادیق آن هستند؛ اما در اندیشه ی روشن فکری بیمار و انحرافی، عدم تعهد به مذهب از جمله قیود و شروط حتمی روشن فکری است. نتیجه ی چنین اندیشه و رویکردی، این خواهد بود که «علامه طباطبایی، بزرگ ترین فیلسوف ما، که هانری کُربَن از فلاسفه و شخصیت های برجسته ی فرانسه به اینجا می آیند و چند سالی در ایران می ماند تا از او استفاده کند، روشن فکر نیست؛ اما کسی که به مبادی مذهب و مبانی سنت ایرانی اعتقادی ندارد و چند صباحی را هم در اروپا یا آمریکا گذرانده روشن فکر است.
رهبر انقلاب خود را بی نیاز و بیزار از ورود به بحث امکان یا امتناع روشن فکری دینی می دانند، زیرا معتقدند که «نگاه مبتکرانه به مسائل دینی و فکری اسلامی همان نگاه روشن فکری است و معنایش بدعت گذاری نیست، زیرا انسان همان مبانی و مبادی را با ابعاد جدید و به مدد و برکت گذشت زمان می شناسد و بیان می کند.[4]
علل بروز بیماری در روشن فکری ایران
با واکاوی و تعمق در بیانات رهبر انقلاب، می توان علل و عوامل اصلی بروز بیماری در روشن فکری ایران را نشان داد.
1.ماهیت و مبنای آبشخور اصلی جریان روشن فکری: «ماهیت الحادی و اومانیستی تفکر غربی ذاتاً انحرافی و توجیه گر نظام سلطه بوده و در تعارض با نظام توحیدی است.[5]
2.نقش محوری استعمارگران: استراتژیست های غربی با درک جایگاه و موقعیت حیاتی ایران از یک سو و نیز ظرفیت فرهنگی و تمدنی ایران از سوی دیگر، تلاش کردند از طریق تهاجم فرهنگی و به دو شیوه ی اشاعه ی فساد و فحشا و نیز «پرورش روشن فکران وابسته به غرب و بیگانه، با اصول و سنن ایرانی و اسلامی، شعله ی وجدان دینی مردم را خاموش کنند و پایه های استعمار خود را تقویت کنند.[6]
3.ضعف و ناتوانی برخی روشن فکران وطنی: «برخی روشن فکران و نخبگان علمی و سیاسی با وجود قوت و برتری ظاهری اندیشه و موقعیت اجتماعی، دچار ضعف درونی بودند. به همین دلیل، به راحتی با زر و زور و تزویر، اندیشه و قلم آن ها در خدمت بیگانگان قرار می گرفت.[7]
نتیجه ی این ضعف و ناتوانی، تقلید کورکورانه از غرب بود، زیرا «آن ها بدون توجه به ابعاد منفی روشن فکری غربی برای ایران و نیز به جای اخذ نقاط مثبت، برخی امور و ابعاد نازل و منفی آن را اخذ و وارد کردند.[8]
رهبر انقلاب از بزرگ ترین تبعات و پیامدهای روشن فکری بیمار برای ایران را کمک به انحطاط و زوال فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می دانند که گناهی بزرگ بود که نسل اول جریان روشن فکری ایران مرتکب شد. آن ها با ترویج تفکر و فرهنگ غربی تلاش کردند تا ایرانی را با تاریخ، فرهنگ، ارزش ها و اعتقاداتش بیگانه کنند، او را از این امور تهی و با فرهنگ غرب انباشته سازند.
آنچه در انتها باید به آن اشاره کرد این است که با وجود انتقادات و ایرادات اساسی که بر مبنا و روند نضج گیری جریان روشن فکری وارد است، رهبر انقلاب این پدیده را واجد برخی ابعاد و نکات مثبت نیز می دانند که در صورت لحاظ نمودن ابعاد و نکات مثبت و مقبول آن همچون «داشتن بصیرت و هوشمندی»[9]، «نگاه عقلانی»[10]خردورزانه و «آینده نگرانه»[11] و «منطبق بر اصول اسلامی و دینی» می تواند در خدمت پیشرفت و تعالی جامعه، مفید واقع شود. ایشان بر لزوم تقویت و تحکیم جریان روشن فکری با رویکردی که اشاره شد برای «مقابله با هجمه های دشمنان و نیز پاسخ به نیازهای رو به رشد و تزاید»[12] تأکید دارند.
پی نوشت ها:
[1] بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22 اردیبهشت 1377.
[2] آشوری، داریوش (1378)، دانشنامه ی سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتب های سیاسی)، انتشارات مروارید، تهران، چاپ پنجم، ص 178.
[3] دهخدا، علی اکبر (1346)، لغت نامه ی دهخدا، زیر نظر دکتر محمد معین، دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران، شرکت چاپ 128، تهران، ج 26، ص 171.
[4] بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22 اردیبهشت 1377.
[5] بیانات در دیدار دانش آموزان، دانشجویان، معلمان و پرستاران، به مناسبت روز 13 آبان، 13 آبان 1371.
[6] بیانات در جمع طلاب حوزه های علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، 28 آذر 1369.
[7] بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، 29 دی 1384.
[8] بیانات در دیدار وزیر و مسئولان «وزارت ارشاد» و اعضای شوراهای فرهنگ عمومی کشور، 19 تیر 1374.
[9] بیانات به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی، 9 آبان 1375.
[10] بیانات در جمع روحانیون استان «کهگیلویه و بویراحمد» در آستانه ی ماه محرم، 17 خرداد 1373.
[11] بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، 22 اردیبهشت 1377.
[12] بیانات در دیدار اعضای کنگره ی حکمت مطهر، 18 اسفند 1382.