او شخصیتی بزرگوار، برجسته، نیایش گر و زاهد بوده است.مسلم بن عوسجه از جمله اصحابی بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله را مشاهده نموده و شعبی از او روایت نقل کرده است. وی دلاوی مردی شجاع به شمار می آمده که در نبردها و فتوحات اسلامی از او یاد شده است.
مسلم بن عوسجه از جمله افرادی بود که به حسین علیه السلام نامه نوشت و بدان وفا کرد و آن گاه که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، برای اباعبداللَّه علیه السلام از مردم بیعت گرفت.
پس از آن که مسلم بن عقیل و هانی دستگیر شده و به شهادت رسیدند، مسلم بن عوسجه مدتی در پنهان به سر می برد و سپس با خانواده اش از کوفه فرار کرد و در کربلا خود را به امام حسین علیه السلام رساند و جان خویش را نثار مقدمش کرد.
ابو مِخنَف از ضحّاک بن عبداللَّه هَمْدانی روایت کرده: حسین علیه السلام برای یاران خویش به ایراد سخن پرداخت و در خطابه خود فرمود:
«إنّ القوم یطلِبُونَنی ولو أصابونی لَذَهلوْا عنْ طَلَبِ غَیری و هذَا اللّیل قد غَشِیکم فَاتَّخِذُوه جَمَلًا ثمّ لْیأخذ کلّ رجلٍ منکم بِید رجلٍ مِن أهل بیتی».[1]
«دشمن در پی من است و اگر به من دست یابد، به دیگران کاری ندارد و اکنون تاریکی شب شما را فراگرفته، از سیاهی شب استفاده کنید و هر یک از مردان شما دست مردی از خاندان مرا بگیرد و به دیار خویش بازگردد».
اهل بیت او و قبل از همه قمر بنی هاشم علیه السلام سخن گفت و عرضه داشت: چرا چنین کاری کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟! هرگز، خداوند چنین روزی را نصیب ما نگرداند.
سپس مسلم بن عوسجه بپاخاست و عرض کرد: آیا دست از یاری تو برداریم و در ادای حقی که بر ما داری در پیشگاه خدا عذری نداشته باشیم؟! نه به خدا سوگند! از تو دور نخواهم شد تا نیزه ام را در سینه دشمن بشکنم و تا قبضه شمشیر در دستم باقی است،
بر سر آن ها بکویم و از تو جدا نگردم و اگر سلاحی در دست نداشته باشم در راه دفاع از تو آن ها را آماج سنگ قرار خواهم داد، تا در راهت جان دهم.[2]
شیخ مفید می گوید: زمانی که امام حسین علیه السلام نَی های خشک داخل خندقی را که پشت خیمه ها حفر نموده بود، به آتش کشید، شمر بر آن جا عبور کرد و صدا زد:
حسین! قبل از قیامت، برای ورود به آتش شتاب کردی؟!
امام علیه السلام در پاسخ او فرمود:
«یابن راعیةَ المَعْزی! أنت أولی بِها صِلِیاً».
«ای فرزند زن بُز چران! تو برای سوختن در آتش سزاوارتری».
مسلم بن عوسجه خواست او را هدف تیر قرار دهد، ولی امام حسین علیه السلام او را از این کار بازداشت. مسلم به حضرت عرض کرد: این فاسق، از دشمنان خدا و ستم پیشگان به نام است و خدا او را در تیررس ما قرار داده است [اجازه دهید او را با تیر بزنم ].
امام فرمود:
«لاتَرْمهِ فإنّی أکرَهُ أن أَبْدأهُمْ فِی الْقِتال»[3].
«به او تیراندازی مکن؛ زیرا من دوست ندارم در جنگِ با آنان پیشدستی کنم».
به گفته ابو مخنف: آن گاه که جنگ درگرفت، جناح راست سپاه ابن سعد به فرماندهی عمرو بن حجّاج زبیدی، بر جناح چپِ لشکریان امام به فرماندهی زُهیر بن قَین یورش برد، حمله آنان از ناحیه فرات صورت گرفت و ساعتی درگیر بودند. مسلم بن عوسجه که در سمت چپ سپاه امام حضور داشت به گونه ای جانانه جنگید که کسی مانندش را سراغ نداشت، وی در حالی که شمشیر خود را به دست داشت بر دشمن یورش می برد و این
رجز را می خواند:
ان تَسألوا عَنّی فإنّی ذو لَبدَ
و إنّ بَیتی فی ذُری بنی أسد
فمَن بَغانی حائد عن الرَشَد
و کافرٌ بدین جَبّارٍ صَمَد
اگر از من بپرسید چکاره ام، دارای شجاعت شیرم و در نسب از قبیله بنی اسدم. کسی که بر من ستم روا دارد، از حق، منحرف و به خدای بی نیاز، کفر ورزیده است.
وی هم چنان شمشیر میان آن ها گذاشته بود تا این که مسلم بن عبداللَّه ضبابی و عبدالرحمان بن ابو خشکاره بجلی، وی را در میان گرفتند و در کشتن او با یکدیگر همدست شدند، در اثر درگیری شدید، گرد و غبار غلیظی ایجاد شد، پس از فرو نشستن غبارِ میدان، دیدند مسلم بن عوسجه نقش بر زمین شده است. امام حسین علیه السلام به سمت او رفت، هنوز رمقی در بدن داشت، حضرت بدو فرمود:
«رَحِمَک اللَّه یا مسلم:[4] «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»[5].
«مسلم! خداوند تو را مشمول رحمت خویش گرداند: برخی از آنان به فیض شهادت نایل آمدند و بعضی در انتظار آنند و در عهد و پیمان خود تغییر و تبدیلی ندادند».
آن گاه حبیب با او سخن گفت و سفارش کرد که در راه امام حسین علیه السلام جانفشانی کند.
مرتبطات
مسلم بن عوسجه اسدی کوفی
پی نوشت ها
[1] مناقب: 4/ 98
[2] تاریخ طبرى: 351: 3؛ کامل: 4/ 58؛ ارشاد: 2/ 92
[3] ارشاد: 2/ 96 بحارالانوار: 45/ 4
[4] الکامل، ج 4، ص 67
[5] احزاب/ 23