مقدمه
امامت از اصول مذهب امامیه به شمار می رود و در حال حاضر، امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن علیهما السلام، مصداق آن است. نظام مرجعیت و ولایت فقهای شیعه یعنی نظام اجتماعی و سیاسی شیعه نیز بر پایۀ وجود امامی زنده(حیّ) پایه گذاری شده است و آنان، نایبان امامی غایب، اما موجود هستند. بنابراین، اثبات وجود امام دوازدهم از اساسی ترین مباحث اعتقادی شیعه است و آیات و احادیث از مهم ترین دلیل های آن است. در مهدویت نیز اثبات وجود امام عصر از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بسیاری از مسائل مهدویت مانند غیبت امام و کارکرد و فعالیت امام غایب به اثبات وجود آن حضرت بستگی دارد. دانشمندان شیعه برای اثبات این امر مهم، دلیل های متعدی آورده اند که به طور کلی، این دلیل ها را به سه گروه کلامی، نقلی و تاریخی می توان تقسیم کرد. احمد الکاتب، عراقی و از نویسندگان عرب زبان است. وی کتاب تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه را با ویرایش جدید(خلاصه کردن بخش اول و سوم کتاب) و با عنوان الامام المهدی، حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة در سال 2007 منتشر کرد. این کتاب دارای 244 صفحه و سه بخش است: بخش اول، نظریة الإمامة الإلهیة لأهل البیت(40 صفحه)؛ بخش دوم، الامام المهدی، حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیة (163 صفحه)؛ بخش سوم، تطور فکر السیاسی الشیعی فی عصر الغیبه(35 صفحه). چنان که از مقدمه کتاب جدید و حجم کل کتاب معلوم است، اصل سخن وی در بخش دوم است که به انکار وجود امام دوازدهم می پردازد. این بخش سه فصل دارد. فصل اول، دلیل های وجود امام مهدی رحمه الله است؛ فصل دوم مناقشه در این دلیل ها و فصل سوم، چگونگی شکل گیری این اندیشه است. فصل دوم که نقد دلیل های وجود امام مهدی است، شش گفتار دارد که سه گفتار آن اصلی می نماید. گفتار دوم، نقد دلیل های کلامی؛ گفتار سوم، نقد دلیل های نقلی و گفتار چهارم، نقد دلیل های تاریخی است. در این تحقیق، قسمت دوم گفتار سوم به تفصیل بررسی می شود تا ضعف و سستی استدلال های احمد الکاتب که از این پس، «نویسنده» نام می گیرد، در بحث و تحقیق روشن شود. انگیزه و هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چیست؟ مقدمه کتاب وی، نوع نگاهش را به مهدویت نشان می دهد. وی درباره حضرت ولی عصر رحمه الله می نویسد:ایمان به این امام مسئله ای زنده و به روز است...و از این جهت، تأثیری دوچندان در روابط داخلی و خارجی آنها دارد...بنابراین، مسئله وجود امام دوازدهم، محمّد بن الحسن العسکری رحمه الله، مسئله تاریخی یا مربوط به آینده محسوب نمی شود و جایگاهی زنده، به روز و فکری و سیاسی یافته است.(کاتب، 2007: 11 تا 14)او به یکی از تأثیرهای مهدویت چنین اشاره می کند: به نظر من، بحران بین مرجعیت و دموکراسی تا زمانی که علّت این مشکل به صورت کامل معالجه نشود، ادامه خواهد داشت و آن، نظریه نیابت عام از امام مهدی رحمه الله است که آن هاله مقدّس و مطلق را به فقها داده است؛ زیرا از این نظریه نمی توان رها شد، مگر با بررسی و فهم جریان تولد امام دوازدهم.(همو، 1998: 10)چنان که پیداست، نویسنده، نیابت از امام را عقیده ای دینی و مقدّس نمی داند، بلکه سدّی در برابر دموکراسی قلمداد می کند. بنابراین، با متأثر شدن از فرهنگ غرب درصدد تخریب باورهای دینی است. وی چون پیش فرضی منفی در ذهن دارد، تلاش می کند وجود امام عصر رحمه الله را انکار کند. وی در این وادی به حدّی افراط می کند که حتی در فهم معنای روایات و چگونگی استدلال بزرگان شیعه به این روایات دچار توهم و کج فهمی می گردد. روایات موجود در کتاب های معتبر شیعه را نادیده می گیرد و مدعی قدمت نداشتن روایات می شود. در ادامه، متن کتاب وی را می آوریم و بررسی می کنیم تا میزان صدق او در ادعاهایش روشن گردد.
شبهه اول: دلالت نداشتن روایات مهدویت و غیبت بر امری قبل از وقوع آن(استدلال شیخ صدوق و شیخ طوسی)
متن کتاب
و هی لا تتحدث عن أمر قبل وقوعه حتی یکون ذلک إعجازاً و دلیلا علی صحة الغیبة، کما قال الشیخ الصدوق و لا توجد فی تلک الروایات أیّۀ دلالة علی ما ذهب إلیه المتکلمون، لأنها لم تتضمن الإخبار بالشیء قبل کونه، کما قال الشیخ الطوسی و لم یحصل أیّ إخبار مسبق من جهة علام الغیب... و ذلک لأنّ تلک الروایات کانت موجودة من قبل و تتحدّث عن أشخاص آخرین کانوا موجودین فعلاً و ادعیت لهم المهدویة و غابوا فی الشعاب و الجبال و السجون، کمحمّد بن الحنفیة و محمد بن عبد الله بن الحسن (ذی النفس الزکیة) و الإمام موسی الکاظم (ع)...و قد حدث فی ظلّ غیبتهم أن تفرّق شیعتهم و اختلفوا و احتاروا... و قد صنع اصحابهم تلک الروایات من وحی الواقع و لأهداف خاصة و بالذات الشیعة الواقفیة الذین کانوا یؤمنون بقوّة بمهدویة الإمام الکاظم و لما اعتقله الرشید قالوا بغیبته و لمّا توفّی الإمام رفضوا الاعتراف بوفاته و ادَّعوا هروبه من السجن و غیبته غیبة کبری لا یُری فیها و اعتبروا مرحلة السجن غیبة صغری؛ و قد کانت الغیبة الکبری أطول من الغیبة الصغری، لأنّها امتدت و امتدّت بلا حدود و کان الواقفیة قد استعاروا أحادیث الغیبة ممن سبقهم من الحرکات المهدویة و طبقوها علی الإمام الکاظم(ع)(همو، 2007: 124)؛روایات از امری پیش از وقوع آن خبر نمی دهد تا نوعی معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد، چنان که شیخ صدوق گفته است. در آن روایات، هیچ دلالتی نیست بر آنچه متکلمان ادعا کردند؛ زیرا در ضمن آن روایات، خبر دادن از چیزی قبل از وقوعش وجود ندارد، چنان که شیخ طوسی به آن قائل شده است و از طرف علام الغیب (خدا) هیچ خبر قبلی به دست نیامده است...؛ چون آن روایت ها از قبل موجود بوده و درباره اشخاص دیگ_ری صحبت کرده است که حقیقتاً موجود بودند و مهدویت برای آنها ادعا شده است و در دره ها و کوه ها و زندان ها غایب شده اند، مانند محمد بن حنفیه و محمد بن عبد الله بن حسن(نفس زکیه) و امام موسی کاظم علیه السلام. .. و بر اثر غیبتشان در میان شیعیان آنان تفرقه ایجاد شد و دچار اختلاف و حیرت شدند... یاران آنها آن روایات را با الهام از واقع و برای اهداف خاصی ساختند، مخصوصاً شیعیان واقفیه که به شدت به مهدویت امام موسی کاظم علیه السلام ایمان داشتند و وقتی هارون رشید، وی را دستگ_یر کرد، قائل به غیبت او شدند. وقتی امام علیه السلام وفات یافت، به مرگ او اعتراف نکردند و ادعا کردند از زندان فرار کرده است و غیبتش «غیبت کبری» است که در آن دیده نمی شود. دوران زندان را غیبت صغری دانستند و غیبت کبری از غیبت صغری طولانی تر بود. چون غیبت کبری بی اندازه ادامه یافت، واقفیه، احادیث غیبت را از حرکت های مهدوی قبل از خود عاریه گرفتند و آنها را بر امام کاظم علیه السلام تطبیق کردند.
خلاصه شبهه
نویسنده در این قسمت مدعی است بر خلاف ادعای دانشمندان شیعه مانند شیخ صدوق و شیخ طوسی این روایات از امری پیش از وقوع آن هیچ خبری نداده اند تا نوعی معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد. این روایات از قبل وجود داشته است و فرقه های مختلف شیعه به ویژه واقفیه از آن استفاده کرده اند.
پاسخ
نویسنده تنها روایات عام و کلی غیبت را نقل کرده است. روشن است که روایات کلی نمی تواند خبر از امری پیش از وقوع آن باشد؛ زیرا اساساً به وقوع امر معینی اشاره نکرده است تا وقوع آن، دلیلی بر صحت پیش گویی باشد. علاوه بر آن، همه می توانند به روایات عام تمسک کنند، چنان که باز خود نویسنده بیان می کند که فرقه های مختلف شیعه به ویژه واقفیه از اخبار غیبت استفاده کرده اند. در پاسخ باید یادآور شد که روایات غیبت تنها روایات عام و کلی نیستند، بلکه به غیبت شخص معین یعنی فرزند امام یازدهم، امام حسن عسکری رحمه الله اشاره دارند. دست کم سی روایت به شخص خاص بودن فرد غایب تصریح دارد. اشکال نویسنده ناشی از چشم پوشی وی از انبوه روایات خاص است. آیا اگر روایات از سال های بسیار پیش خبر دادند که فرزند فلان شخص معین غایب خواهد شد، خبر از امری پیش از وقوع آن نیست؟ بسیار روشن است که کسی نمی تواند حقانیت چنین خبری را انکار کند. مرحوم شیخ صدوق دقیقاً همین نکته را از کتاب متکلم بزرگ شیعه، ابن قبه نقل کرده است. ایشان می نویسد: همیشه اخبار نص و تصریح هر امامی بر امام بعد نقل شده است تا آنکه نوبت به حسن بن علی علیهما السلام می رسد و هنگامی که ایشان وفات کرد و نصّ و جانشین او ظاهر نگشت، به کتاب هایی که گذشتگان ما پیش از وقوع غیبت روایت کرده اند، رجوع کردیم. دلیل روشن در امر جانشین امام حسن عسکری علیه السلام را در آن روایات یافتیم و اینکه او از مردم غایب می شود و شخصش نهان می گردد و اینکه شیعه در امر او اختلاف می ورزند و مردم در کار او به حیرت می افتند و ما می دانیم که گذشتگان ما غیب نمی دانسته اند، بلکه ائمّه علیهم السلام به واسطه خبر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امر غیبت را به آنها اعلام کرده اند. پس از این جهت و با این دلالت، هستی و وجود و غیبت امام نزد ما به طور صحیح ثابت می گردد و اگر در اینجا دلیلی باشد که گفتار ما را نقض کند، زیدیه باید آن را اظهار کنند. خدا را شکر، ما با حق عنادی نداریم.(ابن بابویه، 1395: ج 1: 113)چنان که ملاحظه می شود، ابن قبه تصریح دارد که وقوع غیبت در فرزند امام عسکری علیه السلام در روایات گذشتگان نقل شده است، نه یک غیبت کلی و عام و مبهم که قابل تطبیق بر هرکسی باشد و هر گروهی بتواند به آن تمسک کند. روشن است که چنین اخبار خاصی، خبر از وقوع امری پیش از وقوع آن است. شیخ صدوق نیز در اول کتابش به این مطلب اشاره کرده است.(همو، ج 1: 19: أن الأئمة علیهم السلام قد أخبروا بغیبته رحمه الله و وصفوا کونها لشیعتهم فیما نقل عنهم و استحفظ فی الصحف و دون فی الکتب المؤلفة من قبل أن تقع الغیبة بمائتی سنة أو أقل أو أکثر...)اگر نویسنده به شیخ صدوق(در اصل به ابن قبه) اشکال می گیرد، به این دلیل است که منظور ایشان را به درستی درک نکرده است. عدم درک صحیح استدلال را، از نوع نقل وی می توان فهمید.(کاتب، 1998: 143: و اعتبر محمد بن علی بن بابویه الصدوق نقل الشیعة لتلک الروایات التی تتحدث عن الغیبة قبل وقوعها دلیلا علی صحتها و قال: إن عدم ظهور النص و الخلف بعد الحسن العسکری و غیبة الإمام المهدی و اختفاء شخصه و اختلاف الشیعة و وقوع الحیرة من أمره، کما جاء فی الروایات الماضیة دلیل علی کون المهدی و وجوده و غیبته.) وی گمان کرده است شیخ صدوق می گوید یک گروه روایات از غیبت خبر داده اند، حال آنکه فرزند امام حسن عسکری علیه السلام دیده نمی شود. پس او همان کسی است که این روایات عام و مبهم غیبت بیان کرده اند. به اصطلاح فنی گمان کرده است علمای شیعه در شبهه مصداقیه به روایت عام تمسک کرده اند، غافل از آنکه دانشمندان شیعه به روایات و ادله خاص غیبت فرزند امام حسن عسکری رحمه الله تمسک کرده اند، نه روایات عام و مبهم و کلی. بنابراین، روشن است که سال ها پیش، روایات فراوانی، غیبت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را بیان کرده بودند و دقیقاً این امر رخ داد، همان طور که قبل از وقوعش پیش گویی و خبر داده شده بود. درست واقع شدن این پیش گویی، دلیل حقانیت شیعه است و شیخ صدوق(در واقع، ابن قبه) نیز به این مطلب استدلال کرده است. روایات علاوه بر بیان دقیق فردی که غایب خواهد شد، به برخی نشانه های دیگر نیز اشاره کرده اند که هر کدام می تواند سندی محکم و مدرکی انکارناپذیر بر حقانیت مذهب امامیه باشد و به این روایات می توان استدلال و استناد کرد. شیخ طوسی علاوه بر استدلال به روایاتی که به شخص خاص دلالت می کند،(طوسی، 1411: 165) به روایتی طولانی از امام صادق علیه السلام اشاره می کند که ناظر به وقایع و نشانه های دیگر در دوران غیبت است،(همو: 167) مانند مخفی بودن ولادت ایشان. پنهان بودن ولادت علاوه بر روایت مورد اشاره شیخ طوسی در روایات متعدد دیگری نیز ذکر شده است. در ادامه، به بیان آن روایات و دیگر نشانه های یادشده در روایات می پردازیم. همه این روایات مصداق خبر از امری قبل از وقوع آن است و اخباری دقیق و موردی است، نه اخباری کلی و مبهم که قابل تطبیق بر افراد و وقایع متعدد باشد. بنابراین، اشکال نویسنده بر شیخ طوسی نیز وارد نیست و ایشان به روایات کلی و مبهمی که نویسنده آورده، استدلال نکرده است. روایاتی که گویای ولادت پنهانی امام عصر رحمه الله است، عبارتند از:حدیث عبدالله بن عطا از امام باقر علیه السلام(ابن بابویه، 1359: ج 1: 325: ح 2: انْظُرُوا مَنْ تَخْفَی عَلَی النَّاسِ وِلَادَتُهُ فَهُوَ صَاحِبُکمْ)،حدیث محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام(همو: 327: ح 7: وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسَی علیه السلام فَدَوَامُ خَوْفِهِ وَ طُولُ غَیْبَتِهِ وَ خَفَاءُ وِلَادَتِهِ)،حدیث عباس بن عامر از امام باقر علیه السلام(همو: ج 2: 360: ح 2: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ یَقُولُ النَّاسُ لَمْ یُولَدْ بَعْدُ)،حدیث محمد بن زیاد از امام کاظم علیه السلام(همو: 368: ح 6: وَ هُوَ الثَّانِی عَشَرَ مِنَّا... ذَلِک ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ الَّذِی تَخْفَی عَلَی النَّاسِ وِلَادَتُهُ)،حدیث ایوب بن نوح از امام رضا علیه السلام(همو: 370: ح 1: حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِیَّ الْمَوْلِدِ وَ الْمَنْشَإِ)،حدیث عبد العظیم حسنی از امام جواد علیه السلام(همو: 377: ح 2: وَ لَکنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِالْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْکفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً هُوَ الَّذِی تَخْفَی عَلَی النَّاسِ وِلَادَتُهُ)،روایاتی که شک و اختلاف در ولادت ایشان را بیان می دارد، عبارتند از: دو حدیث زراره از امام صادق علیه السلام(همو: 342: ح 24: وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یَشُک النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ)،حدیث حسین بن خالد از امام رضا علیه السلام(همو:371: ح 5: الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ یُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ کلِّ جَوْرٍ وَ یُقَدِّسُهَا مِنْ کلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِی یَشُک النَّاسُ فِی وِلَادَتِهِ)،حدیث عبدالسلام هروی از امام رضا علیه السلام(همو: ج 1: 51: وَ یَشُک آخَرُونَ فِی وِلَادَتِهِ)،حدیث اسحاق بن محمد از امام هادی علیه السلام(همو: ج 2: 381: ح 6: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ یَقُولُ النَّاسُ لَمْ یُولَدْ بَعْد؛ 382: ح 7).مرحوم نعمانی در این مورد می نویسد:ای گروه شیعه _ کسانی که خدای تعالی به ایشان قوّه تمییز و ژرف نگری کامل و اندیشیدن به سخنان امامان علیهم السّلام عطا فرموده _ آیا در این احادیث، بیان آشکار و نور تابناک وجود ندارد؟ آیا کسی از امامان گذشته علیهم السلام یافت می شود که در ولادت او تردید باشد و در وجود و عدمش اختلاف پیش آید.(ابن أبی زینب، 1397: 183)روایاتی که به جریان جعفر کذاب اشاره دارد، عبارتند از:حدیث ابو خالد کابلی از امام سجاد علیه السلام(ابن بابویه، 1395: ج 1: 319: ح 2: فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعِی الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَی اللَّهِ وَ کذِباً عَلَیْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْکذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُدَّعِی لِمَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَی أَبِیهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِیهِ ذَلِک الَّذِی یَرُومُ کشْفَ سَتْرِ اللَّهِ عِنْدَ غَیْبَةِ وَلِیِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ)،حدیث فاطمه از امام هادی علیه السلام(همو: 321: کنْتُ فِی دَارِ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکرِیِّ علیهما السلام فِی الْوَقْتِ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ جَعْفَرٌ فَرَأَیْتُ أَهْلَ الدَّارِ قَدْ سُرُّوا بِهِ فَصِرْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمْ أَرَهُ مَسْرُوراً بِذَلِک فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی مَا لِی أَرَاک غَیْرَ مَسْرُورٍ بِهَذَا الْمَوْلُودِ فَقَالَ علیه السلام یَهُونُ عَلَیْک أَمْرُهُ فَإِنَّهُ سَیُضِلُّ خَلْقاً کثِیرا)،شیخ صدوق نیز با استدلال به احادیثی که از جریان جعفر کذاب خبر داده، حقانیت امامت امام دوازدهم رحمه الله را ثابت کرده است.(همو: 320: کل ذلک دلالة له علیه السلام أیضا لأنه لا دلالة علی الإمامة أعظم من الإخبار بما یکون قبل أن یکون)،روایاتی که بیان می کند هر گاه سه اسم محمد و علی و حسن پشت سر هم برای امامان علیهم السلام آمدند، امام بعد قائم خواهد بود؛ مانند دو حدیث ابو هیثم از امام صادق علیه السلام(همو: ج 2: 333: ح 2: إِذَا اجْتَمَعَتْ ثَلَاثَةُ أَسْمَاءٍ مُتَوَالِیَةً مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ فَالرَّابِعُ الْقَائِمُ؛ ح 3: إِذَا تَوَالَتْ ثَلَاثَةُ أَسْمَاءٍ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ کانَ رَابِعُهُمْ قَائِمُهُمْ)،روایاتی که بیان می دارد مادر امام قائم رحمه الله، بانویی کنیز است، عبارتند از:حدیث حارث اعور از امیر مؤمنان علیه السلام(ابن ابی زینب، 1397: 229: ح 11: بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِمَاءِ یَعْنِی الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِهِ علیه السلام )،حدیث ابوسعید عقیصا از امام حسن مجتبی علیه السلام(ابن بابویه، 1395: ج 1: 315: ح 2: ذَلِک التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَیْنِ ابْنِ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ)،حدیث یزید کناسی از امام باقر علیه السلام(ابن ابی زینب، 1397: 228: ح 8: إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فِیهِ شَبَهٌ مِنْ یُوسُفَ ابْنُ أَمَةٍ سَوْدَاءَ)،حدیث جابر جعفی از امام باقر علیه السلام(طوسی، 1411: 470: بِأَبِی ابْنُ خِیَرَةِ الْإِمَاء)،حدیث ابوبصیر از امام صادق علیه السلام (ابن بابویه، 1395: ج 2: 345: ح 31: هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَی ذَلِک ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ)،حدیث محمد بن زیاد از امام موسی کاظم علیه السلام(همو: 368: ح 6: وَ هُوَ الثَّانِی عَشَرَ مِنَّا... ذَلِک ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ)،حدیث حسین بن خالد از امام رضا علیه السلام(همو: 371: ح 5: الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ابْنُ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ)،حدیث یزید بن ابی حازم از امام صادق علیه السلام(ابن ابی زینب، 1397: 229: ح 12: أَ وَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّهُ ابْنُ سَبِیَّةٍ یَعْنِی الْقَائِمَ علیه السلام )، در این حدیث امام به اسیر بودن مادر امام زمان علیه السلام اشاره می کنند که از پیش گویی های بسیار دقیق و خاص است. مرحوم نعمانی در باب سیزدهم کتاب غیبتش که صفات امام غایب رحمه الله را بیان می دارد، اولین عنوان را فرزند بانویی اسیر شده و کنیز قرار داده و آن را یک صفت شاخص امام در نظر گرفته است.(همو: 228)روایاتی که به کم سن ترین بودن امام در میان امامان علیهم السلام اشاره دارد، عبارتند از: حدیث یحیی بن سالم از امام باقر علیه السلام(همو: 184: ح 35: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَصْغَرُنَا سِنّاً)،سه حدیث ابو جارود از امام باقر علیه السلام(همو: 322: ح 1: الْأَمْرُ فِی أَصْغَرِنَا سِنّاً و أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ... مِثْلَهُ، 323: ح 3: لَا یَکونُ هَذَا الْأَمْرُ إِلَّا فِی...أَحْدَثِنَا سِنّاً)،مرحوم نعمانی می نویسد: «برای هیچ فردی در این سن چنین ادعایی نشده است.» (همو: 184) این مسئله نشان می دهد پیش گویی چنین وصفی، خبر دادن از یک صفت کلی نیست که وجودش در بیشتر افراد ممکن باشد و خبر دادن از آن معجزه و کرامت محسوب نشود و دلیل حقانیت نباشد، بلکه ویژگی بسیار نادری است که تنها کسانی که از عالم غیبت خبر دارند، می توانند از آن خبر دهند، به ویژه آنکه اهل بیت علیهم السلام فرموده اند: «قائم رحمه الله، کم سن ترین ما خواهد بود.» با این عبارت، راه هر نوع توجیه بعدی بسته شده است. اگر تنها به کم سن بودن اشاره می شد، ممکن بود گفته شود کم سن بودن نسبی است و مثلاً بیست یا سی سالگی نیز برای امام کم است، اما وقتی گفته شد کم سن ترین ما امامان علیهم السلام، دقیقاً به صورت کمّی اشاره شده است و قابل توجیه نیست. روشن است که از چنین ویژگی دقیقی قبل از وقوع آن تنها امام معصوم علیه السلام می تواند خبر دهد. واقع شدن این امر، خود، بهترین دلیل بر حقانیت مذهب امامیه است. روایاتی که گم نام بودن امام و ممنوع بودن بردن نام ایشان را بیان می کند، عبارتند از: حدیث یحیی بن سالم از امام باقر علیه السلام(همو: 184: ح 35: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ...أَخْمَلُنَا شَخْصاً)،سه حدیث ابو جارود از امام باقر علیه السلام(همو: 322: ح 1: وَ أَخْمَلِنَا ذِکراً و أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ... مِثْلَهُ؛ 323: ح 3: لَا یَکونُ هَذَا الْأَمْرُ إِلَّا فِی أَخْمَلِنَا ذِکراً)،حدیث اسحاق بن صباح از امام رضا علیه السلام(همو: 323: ح 4: إِنَّ هَذَا سَیُفْضِی إِلَی مَنْ یَکونُ لَهُ الْخَمْلُ)،مرحوم نعمانی بیان زیبایی در مورد این دو نشانه اخیر دارد. ایشان می نویسد: ای گروه شیعه _ خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد _ بنگرید به آنچه از صادقان علیهم السّلام درباره سنّ قائم علیه السّلام رسیده و گفته است ایشان هنگام رسیدن امر امامت به آن حضرت، کم سال ترین امامان و جوان ترین آنان است و به هیچ یک از امامان پیش از او، امر امامت در سنّی همانند او داده نشده است. نیز بنگرید به فرمایش آنان: «و گم نام ترین ما» که با گم نامی آن حضرت به غایب بودن شخص او و پنهان بودن او از نظرها اشاره می کنند. وقتی روایات به طور متّصل و متواتر در مورد این گونه چیزها پیش از پیدایش آنها آمده و وقوع این حوادث را پیش از به وجود آمدن آنها خبر داده و سپس آشکارا عینیت و وجود یافته است، لازم می گردد که شک کسی که خداوند دلش را گشوده و نور بخشیده و هدایتش فرموده و به دیده او روشنی عطا کرده، برطرف گردد.(همو) گفتنی است خبر دادن پیش از وقوع از ابتدا مورد نظر دانشمندان شیعه بوده است. نباید گمان کرد شیخ صدوق یا شیخ طوسی صد تا دویست سال بعد از غیبت به این نکته پی برده و استدلال کرده اند. شاهد این مطلب، بیانی است که مرحوم کلینی از استاد خود، محمد بن یحیی نقل می کند. وقتی ثقة الاسلام کلینی حدیثی را نقل می کند که حضرت خضر علیه السلام در آن، نام دوازده امام را می برد و بر امامتشان گواهی می دهد، در مورد امام دوازدهم می گوید: «وَ أَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یُکنَّی وَ لَا یُسَمَّی حَتَّی یَظْهَرَ أَمْرُهُ فَیَمْلَأَهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْرا.» سند دومی هم برای این حدیث نقل می کند و می گوید که این حدیث را محمد بن یحیی از محمد بن حسن صفار از احمد بن ابی عبد الله از ابوهاشم برایم نقل کرده است. در ادامه می نویسد که محمد بن یحیی می گوید: به محمد بن حسن گفتم: دوست داشتم این حدیث از غیر طریق احمد بن ابی عبد الله به ما می رسید. محمد بن حسن در پاسخ می گوید: وی این حدیث را بیست سال قبل از «حیرت» برایم نقل کرده است.(کلینی، 1407: ج 1: 526) اینکه منظور محمد بن یحیی چه بوده و چرا محمد بن حسن چنین پاسخ داده، در کلام محدّث نوری به خوبی بیان شده است. وی می نویسد:منظور از «حیرت» در لسان روایات، ایام غیبت است و شروع آن از زمان شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است. منظور محمد بن یحیی این بوده که دوست داشتم راوی این حدیث از کسانی می بود که دوران غیبت را درک نکرده اند تا خبر دادن وی از چیزی پیش از وقوع آن، خالی از هر توهم و شکی می بود و دلالتش بر مقصود و ظهور معجزه تمام تر می شد. احمد ابی عبدالله از کسانی است که دوران غیبت را درک کرده و سال ها بعد از امام حسن عسکری علیه السلام زندگی کرده است.(نوری، 1408: ج 4
خاتمه: 43)محمد بن یحیی دوست دارد این حدیث را کسی گفته باشد که قبل از امام حسن عسکری علیه السلام از دنیا رفته باشد تا شبهه امثال نویسنده مطرح نشود که این احادیث بعدها در دوران غیبت بر اثر ندیدن امام دوازدهم رحمه الله ساخته شده است. به همین دلیل، محمد بن حسن نیز پاسخ می دهد من این حدیث را بیست سال قبل از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و به امامت رسیدن امام دوازدهم رحمه الله از وی شنیده ام. با این بیان روشن می شود سال های بسیار طولانی قبل از امامت امام دوازدهم رحمه الله، امامان علیهم السلام ویژگی امامت ایشان را که همراه با گم نامی و غیبت است، پیش گویی کرده اند و این امر نیز به گونه دقیق برای ایشان واقع شده است، امری مشخص برای فردی معین، نه ویژگی عمومی و قابل تطبیق بر هر فرد.شیخ طوسی نیز چنان که نویسنده خود در ذیل روایات غیبت و غایب آورده است،(کاتب، 1998: 143) به همین نکته استدلال کرده است و می گوید: محل استدلال به این اخبار قسمتی است که از چیزی قبل از وقوعش خبر دارد. بعد همان گونه واقع شده است و این دلیل صحت راهی است که ما رفته ایم که همان امامت فرزند امام حسن عسکری است؛ زیرا دانستن آنچه اتفاق خواهد افتاد، امکان ندارد مگر از طرف خداوند علام الغیوب. پس اگر نبود مگر تنها یک روایت که مضمون آن با واقعیت مطابق بود، کفایت می کرد.(طوسی، 1411: 173)در مورد قسمت پایانی سخن نویسنده یعنی تشبیه به واقفیه و فرض دو غیبت در اندیشه واقفیه در شبهه پنجم سخن خواهیم گفت تا میزان صدق ایشان در این تشبیه آشکار شود. شبهه دوم: دلالت نداشتن روایت مرگ و قتل بر وجود امام دوازدهم رحمه الله(استدلال مرحوم نعمانی)
متن کتاب
و إذا توقّفنا عند الروایة التی یذکرها النعمانی حول الغیبة و التی یقول عنها: «لو لم یکن یروی فی الغیبة إلا هذا الحدیث لکان فیها کفایة لمن تأملها» لوجدنا أنها تتحدث عن الوفاة و القتل و الذهاب لإمام موجود و معروف سابقاً... بینما یحتاج هو (أی النعمانی) أن یثبت وجود الإمام محمد بن الحسن العسکری أولاً حتی یستطیع أن ینسب إلیه تلک الأفعال لاحقاً.(همو، 2007: 124)؛وقتی نزد روایتی که نعمانی درباره غیبت نقل می کند توقف می کنیم همان روایتی که در مورد آن می گ_وید:(اگ_ر در غیبت جز این حدیث، روایت نمی شد باز برای کسی که در آن تأمل می کرد کافی بود). ملاحظه می کنیم که روایت از مرگ و قتل و رفتن برای امامی که قبلاً موجود و شناخته شده بود صحبت می کند، درصورتی که او(نعمانی) نیاز داد نخست وجود امام محمد بن الحسن عسکری رحمه الله را ثابت کند تا بعد بتواند آن کارها را به او نسبت دهد.
خلاصه شبهه
نویسنده ادعا می کند در روایت مورد استناد نعمانی، سخن از مرگ و رفتن امام است. مرگ یا رفتن نیز متفرع بر وجود است. پس این نوع از روایات نمی تواند وجود امام را ثابت کند. ابتدا باید وجود امام ثابت شود. سپس رفتن و مرگ و کشته شدن به ایشان استناد داده شود.
پاسخ
مرحوم نعمانی روایت ذیل را در کتاب خویش نقل کرده است: وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ حَازِمٍ مِنْ کتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْسُ بْنُ هِشَامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّی یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ بَعْضُهُمْ یَقُولُ قُتِلَ وَ بَعْضُهُمْ یَقُولُ ذَهَبَ فَلَا یَبْقَی عَلَی أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِیٍّ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَی الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ.(ابن ابی زینب، 1397: 171: ح 5)همانا صاحب این امر دارای دو غیبت است. یکی از آن دوچندان به درازا می کشد که برخی از مردم می گویند: مرد و بعضی می گویند: کشته شد و عدّه ای از ایشان می گویند: رفت و از اصحابش جز افراد اندکی کسی بر امر او باقی نمی ماند. هیچ کس از دوست و غیر دوست از جایگاهش آگاهی نمی یابد مگر همان خدمت گزاری که به کارهای او می رسد. ایشان بعد از نقل این حدیث می نویسد: «اگر در مورد غیبت، حدیثی جز همین یک حدیث روایت نمی شد، برای کسی که در آن می اندیشید، کافی بود.»(همو)اشکال نویسنده به استدلال مرحوم نعمانی ناشی از آن است که معنای این حدیث را درست درک نکرده است. اگر معنای روایت معلوم شود، روشن می شود که استدلال نعمانی بسیار دقیق و منطبق بر واقعیت است و اشکالی بر ایشان وارد نیست. برای فهم معنای این حدیث به برخی از روایات مشابه باید دقت شود؛ زیرا برخی روایات نیز مانند آیات قرآن، برخی دیگر را توضیح می دهند.(شریف الرضی، 1414: 192: خطبه 133: وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْض) مرحوم کلینی در روایتی چنین نقل می کند: علی بن جعفر از برادرش، موسی بن جعفر علیهما السلام نقل کند که فرمود: هرگاه پنجمین فرزند هفتمین ناپدید شود، خدا را، خدا را، نسبت به دینتان مراقب باشید. مبادا کسی شما را از دینتان جدا کند. پسر جان، ناچار صاحب الامر غیبتی کند که معتقدان به امامت هم از آن برگردند. همانا امر غیبت، آزمایشی است از جانب خدای عزّ و جل که خلقش را به وسیله آن بیازماید....(کلینی، 1407: ج 1: 336: ح 2)در این حدیث، سخن از برگشتن معتقدان است. کسانی که به وجود و غیبت امام اعتقاد دارند، از آزمایش الهی سربلند بیرون نمی آیند و اعتقاد خود را از دست می دهند. شیخ صدوق دلیل از دست دادن این اعتقاد را چنین نقل کرده است:ثابت ثمالیّ از امام سجاد علیه السلام روایت می کند که فرمود:...برای قائم ما دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی تر است... و امّا غیبت دیگر طولانی می شود تا جایی که بیشتر معتقدان به آن امام از این امر بازگردند و بر آن ثابت نمانند مگر کسی که یقینش قوی و معرفتش درست باشد و در دلش حرجی از آنچه حکم می کنیم، نبوده و تسلیم ما اهل بیت باشد.(ابن بابویه، 1395: ج 1: 323: ح 8)امام سجاد علیه السلام می فرماید: «طولانی شدن غیبت موجب می شود بیشتر معتقدان به امام از اعتقاد خود برگردند». بنابراین، یکی از اتفاقات دوران غیبت که امام آن را پیش گویی کرده، برگشتن گروهی از شیعیان از اعتقاد خویش است. با توجه به این دو روایت، معنای روایت مورد استناد مرحوم نعمانی نیز معلوم می شود:همانا صاحب این امر دارای دو غیبت است. یکی از آن، دوچندان به درازا می کشد که برخی از مردم می گویند: مرد و بعضی می گویند: کشته شد و عدّه ای از ایشان می گویند: رفت و از اصحابش جز افراد اندکی، کسی بر امر او باقی نمی ماند.ایشان نیز مطلبی را بیان می کند که مرحوم کلینی پیش از ایشان و شیخ صدوق بعد از ایشان نقل کرده اند؛ یعنی خروج گروهی از شیعیان معتقد به وجود و غیبت امام مهدی رحمه الله از این اعتقاد صحیح خویش؛ رویدادی که اهل بیت علیهم السلام پیش بینی کرده اند و دقیقاً به همان صورت نیز اتفاق افتاده است. شیخ صدوق در مقدمه کتاب کمال الدین می نویسد:انگیزه من در تألیف این کتاب آن بود که چون آرزویم در زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام برآورده شد، به نیشابور برگشتم و در آنجا اقامت گزیدم. دیدم بیشتر شیعیانی که نزد من آمدوشد می کردند، در امر غیبت حیرانند و درباره امام قائم رحمه الله شبهه دارند و از راه راست منحرف گشته و به رأی و قیاس روی آورده اند.(همو: 2)
مرحوم نعمانی نیز در مقدمه کتاب خویش می آورد:گروه هایی را می بینیم که به مذهب شیعه منسوبند...و دچار تفرقه و چنددستگی در مذهب شده اند... و جز اندکی بقیّه آنان در مورد امام زمان خود و ولیّ امر و حجّت پروردگارشان به شک افتاده و دو دل شده اند... به خاطر گرفتاری که به واسطه غیبت قائم رحمه الله ایجاد شده... و پیوسته این دو دلی و شک در دل آنها اثر گذاشته و می گذارد... تا آنجا که آنها را به وادی گمراهی و سرگردانی و کوردلی و انحراف می کشاند و باقی نماند از آنها جز جماعت اندکی که بر دین خدا ثابت قدمند... من تصمیم گرفتم که قربتا الی الله روایاتی را که از پیشوایان دینی رسیده است... درباره این غیبت نقل کنم. ...(ابن ابی زینب، 1397: 20)پس حدیث امام صادق علیه السلام که نعمانی نقل می کند، پیش گویی امام علیه السلام در مورد شیعیان دوران غیبت است؛ یعنی کسانی که به وجود و غیبت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام معتقد هستند، اما به دلیل طولانی شدن غیبت امام دوازدهم رحمه الله ، گروهی معتقد به مردن یا کشته شدن امام می شوند و اعتقاد خود را از دست می دهند. همین پیش بینی امام دقیقاً در دوران ایشان اتفاق افتاده است. بنابراین، نعمانی می گوید: اگر همین یک روایت در مورد غیبت نقل شده بود، برای کسی که اهل اندیشه بود، کفایت می کرد؛ زیرا به همان شکلی که امام علیه السلام فرموده، واقع شده است. چنان که در موارد پیشین گفته شد، خبر دادن از امری پیش از وقوع آن نشان حقانیت مذهب شیعه و عقیده مهدویت است.نویسنده بی هیچ دلیل و قرینه ای ادعا می کند نعمانی با این روایت درصدد اثبات وجود امام دوازدهم رحمه الله است و بعد اشکال می کند که مردن و رفتن فرع وجود است و باید اول وجود ثابت شود. این در حالی است که هرگز سخن از اثبات وجود امام عصر رحمه الله نیست. باب دهم کتاب نعمانی که این حدیث و کلام نعمانی در آن هست، در موضوع غیبت و وقایع دوران غیبت است و یکی از وقایع هم خروج بیشتر افراد از مذهب است؛ امری که دقیقاً اتفاق افتاده و نشانه حقانیت مذهب شیعه و صحت روایات شیعه است. بنابراین، اشکال نویسنده بر مرحوم نعمانی وارد نیست و ایشان استدلال و بیان درستی دارد و نویسنده به دلیل درک نکردن صحیح کلام وی بر ایشان خرده گرفته است.
شبهه سوم: هم زمان نبودن اثبات وجود امام دوازدهم رحمه الله و اثبات مهدویت ایشان نزد متکلمان (استدلال متکلمان)
متن کتاب
لقد کان المتکلّمون فی البدایة فی القرن الثالث الهجری یحاولون إثبات صحة فرضیة وجود الإمام الثانی عشر ابن الحسن و لم یکونوا یتحدثون عن المهدی و المهدویة إذ إنّهم کانوا بحاجة إلی إثبات وجود العرش قبل إثبات النقش... و لکن الأزمة التی وقعوا فیها بعد القول بوجود ابن الحسن و هی عدم ظهور الإمام للقیام بمهمات الإمامة دفعتهم إلی البحث و التنقیب فی تراث الفرق الشیعیة القدیمة کالکیسانیة و الواقفیة و التفتیش عن مخرج للأزمة و الحیرة و وجدوا فی أحادیث المهدویة القدیمة أفضل حل للخروج من أزمة عدم الظهور و دلیلاً جدیداً علی إثبات فرضیة وجود ابن الحسن فی نفس الوقت؛ و من هنا فقد تطوّرت الفرضیة التی کانت مهتمّة بإثبات وجود الإمام الثانی عشر إلی الحدیث عن مهدویته وأصبح الحدیث یدور حول وجود الإمام المهدی الحجة ابن الحسن العسکری و ذلک انطلاقا من حالة الفراغ و الغیبة و عدم المشاهدة و الاستنتاج منها أنّ الشخص المفترض أنّه الإمام و الذی لا یُشاهد هو المهدی صاحب الغیبة و ان سبب عدم مشاهدته هو الغیبة!(همو، 2007: 124)؛در قرن سوّم هجری، متکلمان ابتدا سعی داشتند صحت فرضیه وجود امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را ثابت کنند. آنها از مهدی و مهدویت سخنی به میان نمی آوردند؛ زیرا آنها به اثبات عرش (سقف) قبل از اثبات نقش (تصویر) نیاز داشتند...، اما بحرانی که در آن واقع شدند، بعد از قائل شدن به وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و آن بحران عدم قیام امام به وظایف امامت بود. همین امر متکلمان را وادار ساخت تا در آثار بر جای مانده از فرقه های قدیمی شیعه مانند کیسانیه و واقفیه جست وجو و دقت کنند و راهی برای خروج از بحران و حیرت پیدا کنند. آنها در احادیث قدیمی مهدویت، بهترین راه حل را برای خروج از بحران، آشکار نبودن امام یافتند و هم زمان دلیل تازه ای برای اثبات فرضیه وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام پیدا کردند. از اینجا فرضیه ای که وجه همتش اثبات وجود امام دوازدهم بود، به صحبت از مهدویت او تبدیل شد. سخن چرخید و دور وجود امام مهدی الحجة بن الحسن العسکری گردید و این برای رهایی از حالت خلأ و غیبت و ندیدن بود. نتیجه این شد که شخص فرض شده به عنوان امام که دیده نمی شود، همان مهدی صاحب غیبت است و علت دیده نشدن او نیز همان غیبت است.
خلاصه شبهه
نویسنده در این قسمت ادعا کرده است دانشمندان شیعه در ابتدای امامت امام دوازدهم رحمه الله سخنی از مهدویت وی نمی گفتند و تنها وجود او را ثابت می کردند. بعدها برای توجیه دیده نشدن امام دنبال راه حلی گشتند. آنها در کتاب های قدیمی، مهدویت و غیبت را بهترین راه حل یافتند و در سال های بعد نسبت مهدویت و غیبت به او دادند.
پاسخ
نویسنده برای این فرضیه خود هیچ دلیل و قرینه ای نیاورده است. ایشان از کجا پی برده است که متکلمان در اول کار تنها به اثبات وجود می پرداختند و سخنی از غیبت و مهدویت در میان نبود و متکلمان بعدها نسبت مهدویت و غیبت را به امام دوازدهم دادند؟ آیا وی نباید چند نفر از متکلمانی را که به اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام پرداخته و به مهدویت و غیبت ایشان اشاره نکرده اند، ذکر می کرد؟ روشن است که این قسمت صرف ادعاست و ارائه نکردن دلیل از طرف نویسنده برای نپذیرفتن این ادعا کفایت می کند، اما برای آنکه معلوم شود این فرضیه تنها توهم و خیال نویسنده است و هرگز با واقعیت هم خوانی ندارد، به کتاب های برجای مانده از آن دوران مراجعه می کنیم. اولین متکلم شیعه که کتاب او بر جای مانده، سعد بن عبدالله اشعری قمی است. وی امام حسن عسکری علیه السلام را ملاقات کرده و در سال 299 یا 301 قمری از دنیا رفته است. کتاب المقالات و الفرق نوشته ایشان است. وی در این کتاب بعد از بیان امامت فرزند امام عسکری علیه السلام می نویسد:او در حال حاضر مستور، ترسان و در پرده است و مأمور به این کار است تا آنکه خداوند اجازه دهد به ایشان و امرش را آشکار کند.(اشعری قمی، 1360: 103)چند سطر بعد می نویسد:خداوند ایشان را مستور و از مردم غایب کرده است. پس بر مرد و زن مؤمنی جایز نیست آنچه را خداوند پوشانده است، درخواست و از نام و جایش جست وجو کنند و از کار و محلش بپرسند تا اینکه امر شوند به آن؛ زیرا ایشان غایب و مستور به پرده الهی است.(همو: 104)عبارت های نقل شده به روشنی به غیبت امام تصریح دارد و نشان می دهد در همان ابتدا غیبت ایشان بیان شده است. در ادامه می آورد:احادیث صحیح فراوانی نقل شده که بنا بر آنها ولادت قائم بر مردم پنهان می شود، یادش فراموش می شود، نامش شناخته نمی شود و محلش معلوم نمی شود تا ظهور کند و قبل از قیامش به ایشان اقتدا می کنند. با توجه به آنچه یادآور شدیم و توصیف کردیم، چاره ای جز مخفی و مستور بودن ایشان نیست.(همو: 105)این جملات نیز نشان می دهد ایشان فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را قائم یعنی مهدی معرفی می کند. پس صحابه امام حسن عسکری علیه السلام، غایب و قائم بودن ایشان را در همان ابتدا بیان کرده اند.دومین فرد، ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، دیگر متکلّم شیعه(الذهبی، 1413: ج 23: 308: تاریخ وفات وی دقیقاً مشخص نیست اما میان سال های 301 تا 310 است.) و نویسنده کتاب فرق الشیعه است. وی پس از بیان عقیده گروه های مختلف شیعه درباره جریان امامت بعد از امام حسن عسکری علیه السلام می آورد:هیچ یک از سخنان این فرقه ها صحیح نیست. پس ما امامت فرد درگذشته را قبول داریم و اینکه امامتش تا زمان وفاتش بود و معترفیم که جانشینی از نسلش دارد که به جای او قائم است و جانشین او، امام بعد از اوست. تا اینکه ظهور کند و امر خویش را آشکار کند...(نوبختی، 1404: 109)این عبارت نشان می دهد نوبختی غیبت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را بیان داشته است؛ زیرا می گوید ایشان ظهور خواهد کرد. وی در ادامه به بیان روایات خالی نبودن زمین از حجّت می پردازد و اینکه حجت گاهی ظاهر است و گاهی مخفی است. روایات صحیحی نیز وجود دارد که مردم اجازه بردن نام ایشان یا پرسیدن جای ایشان را هنگام مخفی بودن ندارند.(همو:110: هو علیه السلام مغمود خائف مستور بستر الله تعالی و لیس علینا البحث عن أمره) سپس می نویسد:و اخبار زیادی نقل شده که ولادت قائم رحمه الله بر مردم مخفی می شود و یادش به میان نمی آید و شناخته نمی شود جز اینکه ایشان قیام نمی کند، مگر ظاهر شود و شناخته شود که ایشان امام فرزند امام و وصی فرزند وصی است. مردم تنها مدتی قبل از اینکه قیام کند، به ایشان اقتدا می کنند.(همو: 111)نوبختی در این عبارت به روشنی اشاره می کند که روایات بسیاری به غایب بودن قائم رحمه الله پرداخته اند؛ یعنی مرحوم نوبختی، غیبت و قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم (مهدی) بودن فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را در همان دوران اولیه بیان داشته است.سومین متکلم، دایی ابومحمد نوبختی یعنی ابوسهل نوبختی است. وی به سال 311 وفات کرد(الذهبی، 1413: ج 23: 409) و از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام است. او دوران امامت امام دوازدهم رحمه الله را نیز درک کرده است. وی در همان دوران ابتدایی به غیبت امام اشاره کرده است. به گزارش شیخ صدوق، وی در آخر کتاب التنبیه خود می نویسد:وقتی به نقل شیعه، نص و تصریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر امامت علی علیه السلام درست است، به همان دلیل، نقلِ نص علی علیه السلام بر امامت حسن علیه السلام و از حسن علیه السلام بر امامت حسین علیه السلام و همین طور، نص هر امامی بر امامت امام پس از خود درست است تا امام حسن عسکری علیه السلام و سپس بر امام غایب رحمه الله که امام بعد از اوست؛ زیرا اصحاب پدرش، امام حسن عسکری علیه السلام همه مورد وثوقند و بر امامت او گواهی داده اند. وی غایب شد؛ زیرا سلطان وقت آشکارا در پی او بود و دو سال بر منازل و حرم او مأمور گمارد.(ابن بابویه، 1395: ج 1: 89)
در ادامه می نویسد: «وجود امام با نقل اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام ثابت شده است و غیبت ایشان نیز با اخبار مشهوری که در غیبت امام وجود دارد.»(همو: 93) در پایان به قائم (مهدی) بودن ایشان اشاره می کند و می گوید:پس تصدیق به این اخبار موجب اعتقاد به امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام می شود چنان که شرح دادیم و او همچنان که در اخبار آمده است، غیبت خواهد کرد و اخبار آن مشهور و متواتر است و شیعه متوقّع آن غیبت است و به آن امیدوار است؛ زیرا رجای واثق دارد که قائم رحمه الله پس ازآن قیام خواهد کرد و عدل و داد را ظاهر خواهد ساخت. از رحمت واسعه حق درخواست توفیق و صبر جمیل می کنیم.(همو: 94)متکلم چهارم دوران اولیه شیعه، أبوجعفر محمد بن عبدالرحمان بن قبة الرازی است.(متوفی قبل از 317 قمری) به گزارش شیخ صدوق، وی در کتاب نقض کتاب الإشهاد که ردّ سخنان فردی زیدی مذهب است، چنین می نویسد:این سخن او که می گوید: ایشان ادّعا کردند که امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی دارد. [در پاسخ گوییم] این قوم مدّعی این مطلب نشدند مگر پس از اینکه پیشینیانشان احوال و غیبت و وضعیت امرش را برای آنها نقل کردند و اختلاف مردم درباره او را وقتی اتفاق افتد، آنچه اتفاق می افتد. این هم کتاب های ایشان است. هر که می خواهد بدان ها بنگرد، می تواند نگاه کند.(همو: 107)اینها چهار تن از متکلمان شیعه هستند که در اوایل دوران غیبت حضور داشتند و برخی حتی از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام بودند؛ کسانی که کتابشان یا متنی از کتابشان باقی مانده است. همه این افراد بدون استثنا قائم و غایب بودن فرزند امام حسن عسکری علیه السلام را به عنوان امام دوازدهم رحمه الله در کنار اثبات وجود ایشان بیان کرده اند. حال مشخص نیست نویسنده به استناد کدام کتاب و سندی ادعا می کند متکلمان در ابتدا از مهدویت و غیبت سخنی نمی گفتند.
شبهه چهارم: صحیح نبودن استدلال به روایات غیبت برای اثبات وجود امام دوازدهم رحمه الله
متن کتاب
و إذا کان یصحّ الاستدلال بتلک الروایات علی مهدویة الأئمة السابقین المعروفین الذین غابوا فی السجون أو الشعاب أو فی سائر أنحاء الأرض، فإنّه لا یمکن الاستدلال بها علی صحة فرضیة وجود ابن الحسن... و ذلک لأنّ وجوده کان موضع شک و اختلاف بین أصحاب الإمام الحسن العسکریّ و أنّ عملیة الاستدلال بها علی مهدویة ابن الحسن بحاجة أوّلاً إلی الاستدلال علی وجوده و إثبات ذلک قبل الحدیث عن إمامته و مهدویته و غیبته و ما إلی ذلک.و إن الاستدلال بالغیبة علی الوجود، بدون إثبات ذلک من قبل، یشبه عملیة الاستدلال علی وجود ماء فی إناء، بالقول: إنّ الماء لا رائحة له و لا لون... و نحن لا نشمّ رائحة و لا نری لوناً فی هذا الإناء... إذاً فإن فیه ماء! إذ کان ذلک لا یجوز إلاّ بعد إثبات وجود شیء سائل فی الإناء ثم القول: إنّ هذا السائل لیس له لون و لا رائحة... فإذاً هو ماء، فإنّ عملیة إثبات وجود ابن الحسن کذلک تحتاج أوّلاً إلی إثبات وجوده و إمامته و مهدویته... ثم إثبات غیبته، لا أن یتمّ عکس الاستدلال، فیُتّخذ من المجهول و العدم و الغیبة دلیلاً علی إثبات الوجود و الإمامة و المهدویة لشخص لا یزال موضع بحث و نقاش! إذاً فلا یمکن فی الحقیقة الاستدلال بأحادیث الغیبة العامة و الغامضة و الضعیفة علی إثبات وجود الإمام محمّد بن الحسن العسکریّ(همو، 2007: 124)؛اگر استدلال به آن روایات بر مهدویت امامان پیشین که اشخاص معروفی بودند، صحیح بود، آنهایی که در زندان ها یا دره ها یا جاهای دیگ_ر زمین غایب شدند، استدلال به آن روایات بر صحت فرضیه وجود فرزند امام حسن عسکری رحمه الله امکان ندارد؛ چون وجودش میان اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام مورد شک و اختلاف بود. استدلال کردن به آن احادیث بر مهدویت فرزند امام حسن عسکری رحمه الله ابتدا نیازمند استدلال بر وجودش است و پیش از سخن گفتن از امامت و مهدویت و غیبت ایشان و مواردی از این قبیل، وجودش باید اثبات شود و استدلال به غیبت برای وجود بدون اثبات آن از پیش شبیه استدلال کردن بر وجود آبی در ظرفی است به این گونه که گفته شود: آب رنگ و بو ندارد... و ما بویی استشمام نمی کنیم و رنگ_ی در این ظرف نمی بینیم... پس نتیجه می گ_یریم در ظرف، آب هست. وقتی چنین استدلالی صحیح نیست مگر بعد از اثبات وجود چیزی مایع در ظرف و سپس گفتن اینکه این مایع رنگ و بو ندارد... پس آب است، بنابراین، اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام نیز چنین است. نخست نیازمند اثبات وجود و امامت و مهدویت ایشان است و سپس اثبات غیبت ایشان. نه اینکه عکس این استدلال صحیح باشد از مجهول و عدم و غیبت، دلیلی ساخته شود بر اثبات وجود و امامت و مهدویت شخصی که همیشه موضع بحث و اشکال است. بنابراین، در حقیقت، استدلال به احادیث غیبت که عام و مبهم و ضعیف هستند، بر اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام ممکن نیست.
خلاصه شبهه
اصل ادعای نویسنده در این قسمت آن است که برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام نمی توان به احادیث غیبت استدلال کرد. برای اثبات این ادعا چند ادعای دیگر نیز مطرح کرده است: اختلافی بودن وجود فرزند میان اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام، عام و مبهم و ضعیف بودن روایات غیبت و تشبیه استدلال دانشمندان شیعه به استدلال آب درون ظرف.
پاسخ
نویسنده در پی برداشت اشتباهی که از کلام و استدلال دانشمندان شیعه دارد، مدام یک مطلب را به عنوان اشکال تکرار می کند. وی مدعی است آنها برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری رحمه الله به روایات غیبت استناد کرده اند، در حالی که کلام علمای شیعه به صورت مفصل بیان شد و معلوم گردید آنان هرگز به روایات غیبت برای اثبات وجود امام استناد نکرده اند.اگر کتاب غیبت نعمانی را که اولین کتاب مستقل در مهدویت است، در نظر بگیریم، مرحوم نعمانی بعد از برخی مباحث مقدماتی، روایات لزوم اتصال وصایت را نقل می کند.(ابن ابی زینب، 1397: 51) بعد روایات دوازده امام را از شیعه(همو: 57) و سنی(همو: 116) نقل می کند. بعد روایات خالی نبودن زمین از حجت(همو: 136) را بیان می کند و در باب دهم کتاب(همو: 140) به بحث غیبت می رسد؛ یعنی ابتدا روایاتی را می آورد که از زاویه های متعدد، وجود امام را در هر زمان ثابت می کند. سپس برای حضور نداشتن و دیده نشدن امامی که وجودش ضروری و ثابت شده است، به روایات غیبت استناد می کند. پس استناد به روایات غیبت برای اثبات وجود نیست، بلکه برای اثبات دیده نشدن امام است. کتاب کمال الدین شیخ صدوق نیز چنین است. ایشان بعد از مقدمه ای طولانی که به شبهات پاسخ می دهد، به غیبت های پیامبران(پیشینه غیبت در امت های گذشته) اشاره می کند.(ابن بابویه، 1395: ج 1: 127) سپس اولین بحث کتابش، «باب العلة التی من أجلها یحتاج إلی الإمام » (همو: 201) است. بعد «باب اتصال الوصیة من لدن آدم علیه السلام و أن الأرض لا تخلو من حجة لله عز و جل علی خلقه إلی یوم القیامة»؛(همو: 211) یعنی ایشان نیز ابتدا روایاتی را نقل کرده است که ضرورت وجود امام علیه السلام را در زمین ثابت می کند. روایاتی که بیان می دارد امام، واسطه فیض الهی و امنیت بخش اهل زمین است و اگر لحظه ای نباشد، زمین اهلش را فرو می برد و...سپس باب بعدی بیان روایات غیبت امام است.(همو: 250) روشن است که پیش از بیان روایات غیبت، وجود امام ثابت شده است و روایات غیبت تنها برای ذکر دلیل دیده نشدن امام بیان می شود، نه اثبات وجود ایشان. وقتی به کتاب غیبت شیخ طوسی می رسیم، ایشان در همان ابتدای کتاب، این مطلب را به صراحت بیان می کند و می نویسد:بدان که برای ما در بحث از غیبت، دو راه وجود دارد. راه اول این است که بگوییم: وقتی وجوب امامت در هر زمان ثابت شد و مردم با آنکه معصوم نیستند، جایز نیست که در هیچ زمانی سرپرستی نداشته باشند و اینکه از شرایط سرپرست این است که عصمتش قطعی باشد. پس این سرپرست یا ظاهر و معلوم است یا غایب و در پرده است. وقتی دانستیم هر کس که برای او امامت ظاهری ادعا شده است، عصمتش قطعی نیست، بلکه ظاهر اعمال و حالاتش با عصمت منافات دارد، می فهمیم که آن کسی که عصمتش قطعی است، غایب و در پرده است.(طوسی، 1411: 3)ملاحظه می شود که ایشان نیز ابتدا وجوب امامت و لزوم وجود امام را ثابت و مفروغ عنه می گیرد و بعد به سراغ غیبت می رود. اساساً جایگاه بحث از غیبت بعد از اثبات وجود و امامت است و چنان که مرور شد، دانشمندان بزرگ شیعه نیز کتاب هایشان را به همین صورت مرتب کرده اند.بنابراین، ادعایی که نویسنده مدام تکرار کرده: «فان تلک الآیات أو الأحادیث العامة لا تثبت ولادة ذلک الانسان أو وجوده»، «لا یمکن الاستدلال بها علی صحة فرضیة وجود ابن الحسن»، «فلا یمکن فی الحقیقة الاستدلال بأحادیث الغیبة العامة و الغامضة و الضعیفة علی إثبات وجود الإمام محمّد بن الحسن العسکریّ» و اشکال خود را بر آن بنا نهاده، از اساس، دروغ و غیر واقعی است و هرگز اندیشمندان شیعه چنین استدلالی نکرده اند.چنان که پیش تر بیان شد، به برخی روایات غیبت استناد شده است که از واقعه ای پیش از وقوع آن خبر داده اند، اما نه برای اثبات وجود امام، بلکه برای اثبات حقانیت مذهب شیعه و نشان دادن اینکه بیان امامان علیهم السلام دقیقاً رخ داده است. این نوع روایات نیز پیش گویی های دقیقی هستند، نه کلی و مبهم.از این بیان، پاسخ تشبیهی که نویسنده به آب درون ظرف کرده است، روشن می شود. نویسنده خود معترف است که «چنین استدلالی صحیح نیست مگر بعد از اثبات وجود چیزی مایع در ظرف و سپس گفتن این سخن که این مایع رنگ و بو ندارد... پس آب است.» یعنی وی نیز این را می پذیرد که اگر وجود مایعی ثابت شد، سپس می توان به دیده نشدن آن استدلال کرد. دقیقاً دانشمندان شیعه نیز چنین کرده اند؛ یعنی ابتدا با استناد به احادیث دوازده امام،(ابن ابی زینب، 1397: 57 و 116) خالی نبودن زمین از حجت(همو: 136)، نقش امام در عالم(ابن بابویه، 1395: ج 1: 201) و...، وجود امام را بر روی زمین ثابت کرده اند. بعد برای بیان آنکه اگر هست، چرا دیده نمی شود، به روایات غیبت استناد کرده اند. اگر با مثال نویسنده، مطلب را بیان کنیم، چنین می شود: اگر ثابت کردیم ظرف حاضر به دلیل نوع ماده اش، اگر آب درون آن نباشد، متلاشی می شود یا چون در مقابل وزش شدید باد است، اگر آب درونش نباشد، واژگون می شود یا ظرف آبی وسط سفره هست، ثابت می کنیم، اگر خالی باشد، بودن آن حکیمانه نخواهد بود. بعد سؤال می شود که چرا درونش چیزی دیده نمی شود؟ می گوییم چون آب رنگ و بو ندارد. در بحث امامت نیز روایت می گوید اگر امام نباشد، زمین در هم می شکند و امنیت نخواهد داشت. حال که زمین آرام و امن است، پس امام بر روی زمین است. حال که هست، چرا دیده نمی شود؟ چون روایات غیبت می گوید: امام آخر دیده نخواهد شد. بنابراین، اگر نویسنده در کتاب ها و بیانات دانشمندان شیعه دقت بیشتری می کرد، هرگز چنین اشکال دور از واقعیتی را مطرح نمی کرد.نویسنده دو ادعای دیگر نیز در این قسمت آورده است. یکی، ادعای عام و مبهم و ضعیف بودن روایات غیبت که در تحقیق روایات به طور مفصل بیان شد و روشن گردید که روایات غیبت به فرد مشخص یعنی فرزند امام حسن عسکری رحمه الله اشاره دارد و این ادعای نویسنده با واقعیت هیچ مطابقتی ندارد. ادعای دوم نویسنده این است که وجود فرزند برای امام حسن عسکری علیه السلام میان یاران ایشان اختلافی بود. این ادعای وی نیز سندی را همراه ندارد و صرف ادعاست. البته مانند دیگر ادعاهای ایشان از واقعیت نیز به دور است. حقیقت این است که در میان یاران امام حسن عسکری علیه السلام ، کسی منکر این امر نبود. شاهد این مطلب، گزارش سعد بن عبدالله اشعری از یاران بزرگ امام عسکری علیه السلام است. ایشان می نویسد: «فرزند داشتن امام میان ما اجماعی بود.»(اشعری قمی، 1360: 106) یکی از دلیل های این عدم اختلاف آن است که امام حسن عسکری علیه السلام چند روز قبل از شهادتشان، فرزند بزرگوارشان را به جمع زیادی از یاران خود نشان دادند (ابن بایویه، 1395: ج 2: 435: ح 2) و به برخی از اصحاب نیز با نامه خبر دادند.(همو: 433: ح 16؛ کلینی، 1407: ج 1: 328: ح 1) علاوه بر اینها، امام عسکری علیه السلام در هر فرصتی، فرزند خویش را به صورت فردی نیز به اصحاب خود معرفی می کرد و نشان می داد.(همو: ح 3؛ ابن بایویه، 1395: ج 2: 436: ح 5) البته بودند کسانی که امام عسکری علیه السلام به دلیل قابل اطمینان نبودن آن افراد، آنها را از ولادت امام عصر رحمه الله باخبر نکرده بود. برخی از این افراد، از نزدیکان امام بودند، مانند جعفر کذّاب، برادر امام. بنابراین، ادعای اختلاف یاران امام در مورد فرزند امام حسن عسکری رحمه الله خلاف واقع است مگر منظور نویسنده از یاران، افراد معاند و نامحرم باشد.
شبهه پنجم: صحیح نبودن استدلال به دو غیبت برای اثبات وجود امام دوازدهم رحمه الله
متن کتاب
و قد حاول بعض المنظّرین لموضوع الغیبة أن یستشهدوا بحدیث الغیبتین الصغری و الکبری لیثبتوا صحّة نظریة وجود ابن الحسن و لکنّ حکایة الغیبتین نفسها لم تثبت فی التاریخ و لا یوجد علیها دلیل سوی موضوع النیابة الخاصة التی ادعاها بعضُ الأشخاص و هی لم تثبت لهم فی ذلک الزمان و کان الشیعة القائلون بوجود ابن الحسن یختلفون فیما بینهم حول صحة ادعاء هذا الشخص او ذاک بالنیابة الخاصة الّتی کان قد ادّعاها حوالی عشرین شخصاً أکثرهم من الغلاة؛ و من هنا فإنّ الحدّ الفاصل بین الغیبتین، الصغری والکبری، کان حدّاً وهمیاً لم یثبت فی التاریخ؛ و یلاحظ ان الاستشهاد بالغیبتین قد ابتدأه النعمانی فی منتصف القرن الرابع الهجری، بعد انتهاء عهد النوّاب الخاصین و لم یشر الیه من سبقه من المؤلفین حول الغیبة الذین اکتفوا بالإشارة الی الغیبة الواحدة(همو، 2007: 124)؛بعضی از نظریه پردازان موضوع غیبت سعی کرده اند برای اثبات صحت نظریه وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام به حدیث دو غیبت صغری و کبری استشهاد کنند، اما نقل خود دو غیبت از نظر تاریخی ثابت نشده است و دلیلی غیر از موضوع نیابت خاص برای آن یافت نمی شود. نیابت خاصی که بعضی اشخاص آن را ادعا کردند، در آن زمان برایشان ثابت نشد و شیعیان قائل به وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام درباره صحت ادعای این شخص یا آن شخص مبنی بر نیابت خاص با هم اختلاف داشتند. حدود بیست نفر آن را ادعا کرده بودند که بیشتر آنها هم از غلات(تندروها) بودند. بنابراین، حدّ فاصل بین دو غیبت صغری و غیبت کبری، فاصله ای وهمی بود که در تاریخ ثابت نشد. ملاحظه می شود که نعمانی استشهاد به دو غیبت را در نیمه قرن چهارم هجری آغاز کرد؛ یعنی بعد از پایان زمان نواب خاص و پیش از وی، نویسندگان در مورد غیبت، اشاره ای به آن نکردند. آنها به اشاره به یک غیبت اکتفا کردند.
خلاصه شبهه
نویسنده سه مطلب را در این قسمت ادعا کرده است. نخست، استشهاد به روایات دو غیبت برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام؛ دوم، ثابت نشدن تاریخی دو غیبت؛ سوم، نعمانی آغازگر استدلال به دو غیبت است و کسی قبل از نعمانی به دو غیبت اشاره نکرده است.
پاسخ
ادعای نخست نویسنده یعنی استشهاد به احادیث دو غیبت برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری علیه السلام همانند ادعای وی مبنی بر تمسک به احادیث غیبت برای اثبات وجود امام رحمه الله، ادعایی بی دلیل و دور از واقعیت است. کسی از دانشمندان شیعه برای اثبات وجود امام به احادیث دو غیبت استناد نکرده است. این اشتباهی اساسی است که نویسنده مرتکب آن شده است و در این قسمت نیز تکرار می کند. حتی مرحوم نعمانی که به ادعای نویسنده به این روایات استناد کرده است، هرگز چنین استدلالی ندارد. ایشان در یکی از فصل های باب دهم (باب غیبت) کتابشان، روایات دو غیبت را آورده اند، اما هرگز سخن از اثبات وجود امام نیست. مرحوم نعمانی دو بیان در ذیل روایات دو غیبت دارد که بیان اول ایشان در شبهه دوم گذشت و معلوم شد هیچ ربطی به اثبات وجود ندارد. بیان دوم ایشان نیز چنین است:این احادیث که در آنها ذکر شده، برای قائم رحمه الله ، دو غیبت است، احادیثی است که بحمدالله نزد ما صحیح هستند و خداوند سخن امامان علیهم السلام را روشن کرد و برهان و دلیل راستی آنان را در این سخن آشکار کرد.(ابن ابی زینب، 1397: 173)
چنان که ملاحظه می شود، این بیان نیز چون بیان پیشین مرحوم نعمانی ناظر به واقع شدن پیش گویی امامان علیهم السلام است؛ یعنی همان گونه که امامان علیهم السلام از دو غیبت خبر داده بودند، دو غیبت نیز واقع شد و خداوند حقانیت و صداقت آنان علیهم السلام را روشن و آشکار کرد. پس استناد ایشان به روایات غیبت برای اثبات صحت اخبار امامان علیهم السلام پیش از وقوع آنهاست، نه اثبات وجود امام عصر رحمه الله.
ادعای دوم نویسنده این بود که از نظر تاریخی، دو غیبت ثابت شدنی نیست؛ زیرا جدایی میان غیبت صغرا و کبرا به نیابت خاص است و نیابت خاص نیز میان شیعیان اختلافی بوده و مدعیان زیادی داشته است. پس این جدایی دو غیبت از هم یک جدایی وهمی است.در پاسخ باید متذکر شد که سخن از نیابت خاص و اینکه آیا شیعیان در مورد نواب اختلاف داشتند یا خیر؟ بحثی تاریخی است و مستقیم به بحث نقلی و حدیثی مربوط نمی شود. بنابراین، بحث تفصیلی آن به محل خود واگذار می شود، اما یادآور می گردد طبق تحقیق انجام گرفته (صفری فروشانی، 1390) هرگز مدعیان نیابت به تعداد مورد ادعای نویسنده(حدود بیست نفر) نبوده اند. این تعداد اندک نیز همگی موقعیت اجتماعی مناسبی برای چنین ادعایی نداشته اند و حتی برخی از آنان بعد از این ادعا مورد استهزا قرار گرفته اند. بنابراین، برخلاف ادعای نویسنده که می خواهد دوران غیبت صغرا را دورانی غبارآلود و پر از مدعیان نیابت به تصویر بکشد، باید توجه داشت که امر نیابت و وکالت امام عصر رحمه الله میان شیعیان از حساسیت خاصی برخوردار بود و هر کس نمی توانست چنین ادعایی بکند. به دلیل خفقان بسیار شدید آن دوران و لزوم حفظ جان امام، نواب تقیه و پنهان کاری می کردند و آشکارا ظاهر نمی شدند و همین امر فضا را برای عرض اندام مدعیان دروغین نیابت فراهم می کرد و ممکن بود برخی از شیعیان ساده و بی اطلاع در ابتدا فریب بخوردند، اما مدعیان دروغین به سرعت رسوا می شدند. علاوه بر این، در مقاله یادشده آمده است که در دوران نایب اول، تنها دو نفر(باقطانی و ابراهیم بن اسحاق احمری) ادعای نیابت کردند که ظاهراً آن دو نیز از ادعای نیابت خود برگشتند؛ زیرا شیخ طوسی نه تنها هنگام معرفی منحرفان از آنها نام نمی برد، بلکه باقطانی را از کسانی می داند که بر بالین محمد بن عثما (نایب دوم) حاضر بودند. در دوران نایب دوم که حدود پنجاه سال بود، تنها چهار نفر(هلالی، بلالی، محمد بن نصیر نمیری و حلاج) مدعی نیابت شدند و در دوران نایب سوم، تنها شلمغانی بود که مدعی شد و اینکه ابوبکر بغدادی و ابودلف مجنون نیز این مقام را ادعا کرده باشند، بسیار بعید است؛ زیرا چنان که شیخ طوسی نقل می کند،(طوسی، 1411: 412) آنان رفتار بسیار نامتعارفی داشته اند و بعید است که شیعه ای ادعای آنها را بپذیرد. در دوران نایب چهارم نیز گزارشی از مدعی نیابت وجود ندارد.این گزارش نشان می دهد در طول هفتاد سال دوره غیبت صغرا به صورت میانگین، در هر ده سال، یک نفر چنین ادعایی کرده است. روشن است که یک نفر در ده سال نمی تواند فضا را مبهم و غبارآلود کند به ویژه که آنها هم نتوانستند برای خود جایگاهی میان مردم کسب کنند و شیخ طوسی انزجار همگانی شیعه از تک تک آنها را گزارش کرده است.(طوسی، 1411: 397 تا 413: فَلَعَنَتْهُ الشِّیعَةُ وَ تَبَرَّأَتْ مِنْه، تبرأت الجماعة منه و لعنوه، تَنْفِیرِ الْجَمَاعَةِ عَنْه، وَ الْجَمَاعَةُ تَتَبَرَّأُ مِنْهُ) علاوه بر این، با ادامه نیابت، مدعیان سیر نزولی داشته و فروکش کرده اند و در دوره نایب چهارم اصلاً مدعی نیابتی نبوده است. اگر قرار بود وکالت امر دروغین و پول آوری باشد، باید کم کم بر تعداد آنها افزوده می شد، در حالی که واقعیت خلاف این است. بنابراین، دوران غیبت صغرا دوران مبهم و تاریکی نبوده که مدعیان فراوانی داشته باشد و نیابت افراد امری اختلافی و مشکوک باشد. چنان که در ابتدا نیز بیان شد، از نظر تاریخی بودن بحث وارد تفصیل آن نمی شویم، اما این نکته را یادآور می شویم که برخلاف ادعای نویسنده که فاصله غیبت صغرا و کبرا را امر وهمی می خواند، پایان غیبت صغرا نزد شیعه بسیار روشن بوده است. شیخ طوسی در این باره از ابن قولویه چنین نقل می کند:نزد ما هر کس پس از سمری (نایب چهارم) رحمت الله علیه ادعای امر[نیابت] کند، کافر، فاسد، گمراه و گمراه کننده است.(طوسی، 1411: 412)از بیان ایشان روشن می شود که با رحلت مرحوم محمد بن علی سمری، همه شیعه (عندنا) می دانستند که باب نیابت خاصه بسته شد و از آن پس نیابت کسی را نپذیرفتند. غیبت صغرا با رحلت نایب چهارم در نیمه شعبان سال 329 هجری قمری به پایان رسیده(همو: 394) و پس از آن غیبت کبرا شروع شده است. چنان که ملاحظه می شود، حتی روز اتمام غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرا نیز مشخص است و هرگز امر وهمی و مبهمی نیست. امام عصر رحمه الله در توقیع شریف به نایب چهارم، انتهای دوره نیابت و آغاز غیبت نوع دوم را دقیق و صریح اعلام فرمودند:ابومحمد حسن بن احمد مکتّب می گوید: در سالی که شیخ علی بن محمد سمری _ قدّس اللَّه روحه _ در بغداد درگذشت، چند روز قبل از وفاتش در محضرش بودم و توقیعی را برای مردم خارج ساخت که رونوشت آن چنین است:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادرانت را درعزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد. پس خود را برای مرگ مهیّا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفات تو قائم مقام تو شود که دومین غیبت واقع گردیده است و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای عزّوجلّ و آن بعد از مدّتی طولانی و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادّعای مشاهده کنند. بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادّعای مشاهده کند، دروغ گو و بهتان زننده است؛ و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم.گوید: از این توقیع استنساخ کردیم و از نزد او بیرون آمدیم و چون روز ششم فرا رسید، بازگشتیم و او در حال احتضار بود. به او گفتند: وصی شما از پس شما کیست؟ گفت: برای خدا امری است که خود او رساننده آن است و درگذشت و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد.(ابن بابویه، 1395: ج 2: 516: ح 44)ادعای سوم و آخر نویسنده در این قسمت آن است که مرحوم نعمانی آغازگر استدلال به دو غیبت بوده و کسی قبل از نعمانی به دو غیبت اشاره نکرده است. در کلام نویسنده نوعی پریشان گویی وجود دارد. ابتدا می گوید: «ان الاستشهاد بالغیبتین قد ابتدأه النعمانی.» در ادامه می گوید: «لم یشر الیه من سبقه من المؤلفین حول الغیبة الذین اکتفوا بالإشارة الی الغیبة الواحدة.» مشخص نیست اشکالش به عدم استناد است یا عدم اشاره. به عبارت دیگر، معلوم نیست می گوید چرا به روایات دو غیبت استناد و استدلال نکرده اند یا می گوید چرا روایات دو غیبت را نقل نکرده اند. بنا به هرکدام از دو احتمال باشد، اشکال وی وارد نیست و پاسخ دارد.اگر ادعای نویسنده این است که چرا دانشمندان پیش از مرحوم نعمانی به احادیث دو غیبت استشهاد نکرده اند؟ یعنی به این احادیث استناد و احتجاج نکرده اند؟ پاسخش روشن است؛ زیرا در دوران بزرگانی مانند ابوسهل نوبختی، حسن بن موسی نوبختی، ثقة الاسلام کلینی و علی بن بابویه (صدوق اول) هنوز غیبت دوم واقع نشده بود و آنان غیبت کبرا را درک نکرده بودند. بدیهی است پیش از اتفاق افتادن امری نمی توان به آن استشهاد کرد و یک پیش گویی را دلیل صداقت و حقانیت دانست. بنابراین، در دوران این بزرگان امکان چنین استشهادی وجود نداشته است. اگر ادعای نویسنده این است که دانشمندان پیش از نعمانی هرگز به احادیث دو غیبت اشاره نکرده اند، این ادعا اشتباه و خلاف واقع است و از عدم مراجعه دقیق به کتاب های پیشین ناشی شده است؛ زیرا پیش از مرحوم نعمانی، بزرگان متعددی از شیعه به دو غیبت اشاره کرده اند که در ادامه به بیان برخی از آنها می پردازیم.
اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت(ابوسهل نوبختی) متوفی 311 هجری قمری(الذهبی، 1413: ج 23: 409)، چنان که شیخ صدوق گزارش می کند، در آخر کتاب التنبیه خویش می نویسد:درستی غیبتش را به واسطه اخبار مشهوری که در باب غیبت امام علیه السّلام وارد شده و اینکه او دو غیبت دارد و یکی از آن دو، دشوارتر از دیگری است، به اثبات می رسانیم.(ابن بابویه، 1395: ج 1: 93)حسن بن موسی نوبختی، خواهرزاده ابوسهل، متوفی بین سالهای 301 تا 310 هجری قمری (الذهبی، 1413: ج 23: 308) در کتاب خویش وقتی گروه های مختلف بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام را می شمارد، در بیان عقیده گروه اول می نویسد که آنها می گفتند: «روایات دلالت دارد که برای قائم دو غیبت است.»(نوبختی، 1404: 97) در بیان عقیده گروه ششم نیز می نویسد: «یقین کردند که او (جانشین امام حسن عسکری علیه السلام ) پوشیده است و دیده نمی شود؛ از جعفر و دشمنان دیگرش می ترسد و این یکی از غیبت های اوست و او امام غایب است.»(همو: 103)از بیان نوبختی معلوم می شود برخلاف ادعای نویسنده که گمان می کند دو غیبت از اختراعات امامیه است، اعتقاد به دو غیبت امر مشهوری بوده است و گروه های مختلفی در همان ابتدای به امامت رسیدن امام عصر رحمه الله به آن عقیده داشته اند.ثقه الاسلام کلینی(متوفی 329 هجری قمری) نیز نویسنده معتبرترین کتاب حدیثی شیعه است و در کتاب خود روایات دو غیبت را نقل کرده است.روایت اول. امام صادق علیه السلام فرمود: برای قائم رحمه الله ، دو غیبت است. در یکی از آن دو غیبت، در موسم های حج حاضر می شود و مردم را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند.(کلینی، 1407: ج 1: 339: ح 12)روایت دوم. امام صادق علیه السلام فرمود: برای قائم رحمه الله ، دو غیبت است. یکی، کوتاه و دیگری، دراز. در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص از جای آن حضرت خبر ندارند و در غیبت دیگر، جز دوستان مخصوصش از جای او خبر ندارند.(همو: 340: ح 19)روایت سوم. مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: برای صاحب این امر دو غیبت است. در نخستین آنها به سوی خانواده اش برمی گردد و در دیگری گفته می شود: هلاک شد. در کدام وادی رفت؟ عرض کردم: اگر چنین شد، ما چه کنیم؟ فرمود: هرگاه مدعی آن (امامت) را ادعا کرد، از او مسائلی را بپرسید که مثل امام پاسخ آنها را می دهد.(همو: ح 20)چنان که ملاحظه می شود، برخلاف ادعای نویسنده که مدعی شده بود قبل از مرحوم نعمانی، کسی به دو غیبت اشاره نکرده است و تنها به یک غیبت اکتفا کرده اند، استاد نعمانی، مرحوم کلینی پیش از ایشان در کتاب خود روایات متعددی با مضمون دو غیبت نقل کرده است. علاوه بر این، ادعای اشاره نکردن پیشینیان به دو غیبت، با ادعای چند سطر پیش نویسنده نیز در تضاد آشکار است. چنان که گذشت، وی در شبهه اول مدعی شده بود که واقفیه مدت زندانی شدن امام موسی کاظم علیه السلام را غیبت صغرا نامیدند و بعد از شهادتش مدعی غیبت کبرای امام شدند. در ادامه ادعا کرده بود که واقفیه این احادیث را از گذشتگان گرفته و بر امام کاظم علیه السلام تطبیق کرده بودند؛ یعنی نویسنده از طرفی مدعی است احادیث دو غیبت حتی پیش از دوران امام کاظم علیه السلام نیز وجود داشته است و از طرف دیگر ادعا می کند قبل از نعمانی کسی به دو غیبت اشاره نکرده است! این تضاد و تعارض آشکار از آن روی است که تنها وجه همت وی، ردّ عقیده امامیه است و در این راه از هیچ وسیله ای حتی تحریف تاریخ نیز روی گردان نیست؛ زیرا در هیچ کتاب و گزارش تاریخی نیامده است که واقفیه، دو غیبت را بر زندان و بعد از زندان امام کاظم تطبیق علیه السلام کرده باشند. این سخن صرفاً ادعای بی پایه و اساس نویسنده است که می خواهد از هر راهی برای رد کردن این عقیده استفاده کند. وی برای این ادعای خود در مورد واقفیه مانند بسیاری از ادعاهایش هیچ سندی ارائه نمی کند. معلوم است که چنین سخنی دروغ محض است و هرگز واقفیه چنین استدلالی به دو غیبت نکرده اند. یک دلیل خلاف واقع بودن این ادعا، نقل شیخ طوسی است. شیخ طوسی در کتاب غیبت خویش برای آن که پاسخ شبهات واقفیه را بیان کند، متن روایات واقفیه و استدلالی را که به این روایات کرده اند، در کتاب خویش نقل می کند. ایشان چهل حدیث را از کتاب نصرة الواقفه آورده است.(طوسی، 1411: 43 تا 63) دو حدیث از این چهل حدیث به دو غیبت اشاره دارد.(همو: 57: إِنَّ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَقِلُّ وَ الْأُخْرَی تَطُولُ و 61: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَی) هرگز واقفیه در ذیل این احادیث سخنی را که نویسنده مدعی آن است، نگفته اند، بلکه این شیخ طوسی است که در ذیل حدیث دوم می نویسد:این خبر صریح است در آنچه ما در مورد صاحبمان اعتقاد داریم؛ زیرا برای او دو غیبت است. در اولی، اخبار و نامه نگاری هایش معلوم بود و دوم، طولانی تر است و اخبار در آن قطع می شود و کسی از ایشان اطلاع نمی یابد مگر کسی که از افراد خصوصی ایشان باشد، در حالی که امام کاظم علیه السلام چنین نبود.(همو: 61)روشن است که اگر واقفیه دو غیبت را بر دوران زندان و شهادت امام کاظم علیه السلام تطبیق کرده بودند، شیخ طوسی در مقام پاسخ گویی برمی آمد و نمی گفت امام کاظم علیه السلام حالت دوگانه ای نداشته است، ولی از آنجا که چنین ادعایی نکرده اند، شیخ طوسی فرموده است این روایت عقیده امامیه را اثبات می کند، نه سخن واقفیه را.
شبهه ششم: مقدّم بودن بحث از وجود و امامت امام دوازدهم رحمه الله بر بحث از غیبت ایشان
متن کتاب
و قد اعترف السّید المرتضی علم الهدی و الشیخ الطوسیّ لدی الحدیث عن أسباب الغیبة، بأن من الضروریّ أولاً بحث موضوع الوجود و الإمامة لإبن الحسن العسکریّ قبل الحدیث عن الغیبة و أسبابها و قالا: «أنّ من شک فی إمامة ابن الحسن یجب أن یکون الکلام معه فی نصّ إمامته، و التشاغل بالدلالة علیها، و لا یجوز مع الشک فیها أن نتکلّم فی سبب الغیبة، لأنّ الکلام فی الفرع لا یسوّغ إلاّ بعد إحکام الأصول» (همو: 2007: 124)؛
سید مرتضی علم الهدی و شیخ طوسی در بحث از علل غیبت اعتراف کرده اند که بحث از موضوع وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام پیش از بحث غیبت و علل آن لازم است و گفته اند: اگر کسی در امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام شک کند، باید بحث با او در نص امامت ایشان باشد و به صحت در دلیل های آن مشغول شد و با وجود شک در آن، جایز نیست درباره علت غیبت سخن بگوییم؛ زیرا بحث در فرع جایز نیست مگر بعد از محکم کردن اصول.
خلاصه شبهه
نویسنده در این قسمت می گوید سید مرتضی و شیخ طوسی قبول دارند که پیش از بحث از غیبت، باید از وجود و امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام بحث کرد و ابتدا نمی توان از غیبت ایشان بحث کرد.
پاسخ
چنان که بارها تکرار شد، نویسنده در پی اشتباه پایه ای که مرتکب شده است، تمام این اشکال ها را بنا می کند. وی گمان کرده است دانشمندان شیعه برای اثبات وجود یا امامت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام به روایات غیبت استناد کرده اند. این در حالی است که این سخن، گمانی باطل و مطلبی خلاف واقع است. در پاسخ شبهه چهارم، سه کتاب اصلی غیبت یعنی غیبت نعمانی، کمال الدین شیخ صدوق و غیبت شیخ طوسی به طور مفصل، بررسی و روشن گردید هرگز بزرگان شیعه بحث را با غیبت امام دوازدهم رحمه الله شروع نکرده اند، بلکه ابتدا وجود و امامت ایشان را با روایات اتصال وصایت، دوازده امام، خالی نبودن زمین از حجت، نقش امام در عالم تکوین و آفرینش و ده ها روایت دیگر ثابت کرده اند. سپس به بحث از غیبت ایشان پرداخته اند. بنابراین، اعتراف و قبول داشتن بحث از وجود و امامت پیش از بحث از غیبت کمکی به نویسنده نمی کند؛ زیرا اندیشمندان شیعه در مقام عمل نیز همین روش را در پیش گرفته اند و تضاد و تناقضی در میان نیست تا نویسنده از آن طرفی ببندد.برای آنکه مطلب بیشتر روشن شود، کتاب کافی را نیز بررسی می کنیم. مرحوم کلینی در بحث از امام دوازدهم رحمه الله همانند بحث از امامان پیشین علیهم السلام عمل کرده است. اولین قسمت «بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَی صَاحِبِ الدَّار»(کلینی، 1407: ج 1: 328) است. ایشان با آوردن شش حدیث ابتدا وجود و امامت ایشان را با روایت ثابت می کند. در این باب (اثبات نقلی وجود و امامت) هرگز سخنی از غیبت نرفته است. قسمت دوم «بَابٌ فِی تَسْمِیَةِ مَنْ رَآهُ»(همو: 329) است. مرحوم کلینی در این قسمت، پانزده گزارش تاریخی از کسانی بیان می کند که امام رحمه الله را دیده اند؛ یعنی اثبات تاریخی وجود و امامت امام دوازدهم رحمه الله. در این قسمت نیز هیچ سخنی از غیبت نیست. مرحوم کلینی بعد از این دو باب که با اثبات حدیثی و تاریخی وجود و امامت پایان می پذیرد، وارد بحث غیبت می شود. ابتدا بابی در ممنوع بودن بردن نام امام دارد.(همو: 332: چهار حدیث) بعد بابی در فضیلت غیبت. (همو: 333: سه حدیث) سپس وارد اصل بحث غیبت امام دوازدهم رحمه الله می شود و قسمتی با عنوان «بَابٌ فِی الْغَیْبَة»(همو: 335) ترتیب می دهد و سی و یک حدیث را نقل می کند.چنان که ملاحظه می شود، هرگز مرحوم کلینی برای اثبات وجود یا امامت امام دوازدهم رحمه الله به روایات غیبت استناد و استدلالی نکرده است. بنابراین، سخنی که نویسنده از سید مرتضی و شیخ طوسی نقل کرده، کلام حقی است، اما سودی به حال نویسنده ندارد و فرضیه او را ثابت نمی کند، بلکه دلیل دیگری بر حقانیت روش دانشمندان شیعه است؛ زیرا معاند و مخالف هم قبول دارد که باید آغاز و انجام بحث همان گونه باشد که دانشمندان مذهب اهل بیت علیهم السلام پیموده اند.
نتیجه گیری
نویسنده به استدلال دانشمندان شیعه خرده گرفته و مدعی بود برخلاف استدلال دانشمندان شیعه مانند شیخ صدوق و شیخ طوسی، روایات غیبت، عام و مبهمند و هیچ خبری از امری پیش از وقوع آن نداده اند تا معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد. در پاسخ بیان شد: همه روایات غیبت، عام نیستند، بلکه انبوهی از روایات خاص وجود دارد که از سال های بسیار پیش خبر داده اند که فلان شخص خاص که فرزند فلان شخص معلوم است، غایب خواهد شد. روشن است که چنین اخباری، خبر از امری پیش از وقوع آن است و کسی نمی تواند حقانیت چنین خبری را انکار کند. در ادامه، اشکال نویسنده بر مرحوم نعمانی بیان شد و معلوم گردید حدیث امام صادق علیه السلام که نعمانی نقل می کند، پیش گویی امام در مورد شیعیان دوران غیبت است و دقیقاً اتفاق افتاده و اشکال وی به دلیل نفهمیدن معنای حدیث بوده است. بعد نویسنده ادعا کرد دانشمندان شیعه در ابتدای امامت امام دوازدهم رحمه الله از مهدویت وی سخن نمی گفتند و تنها وجود او را ثابت می کردند که با آوردن کلمات دانشمندان روشن شد این ادعا نیز غلط و خلاف واقع است. ادعای بعدی نویسنده این بود که برای اثبات وجود فرزند امام حسن عسکری رحمه الله نمی توان به احادیث غیبت یا دو غیبت استدلال کرد و ابتدا باید وجود و امامت ایشان ثابت شود. در پاسخ گذشت که هیچ کدام از دانشمندان شیعه به روایات غیبت برای اثبات وجود وامامت ایشان استناد نکرده اند و این اشکال، نسبتی ناروا به دانشمندان مذهب اهل بیت علیهم السلام است. آنها ابتدا وجود و امامت امام دوازده رحمه الله را ثابت کرده اند. سپس به بحث از غیبت ایشان پرداخته اند.
منابع
ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم (1397 هـ. ق). الغیبة نعمانی، ترجمه: علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
ابن بابویه، محمد بن علی (1395 هـ. ق). کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: علی اکبر غفاری، تهران: اسلامیه، چاپ دوم.
اشعری قمی، سعد بن عبدالله (1360 ). المقالات و الفرق، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
الذهبی، شمس الدین أبوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز ( 1413 هـ. ق). تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام التدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعة الثانیة.
شریف الرضی، محمد بن حسین ( 1414 هـ. ق). نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، قم: هجرت، چاپ اول.
صفری فروشانی، نعمت الله و حسین قاضی خانی (1390). «گونه شناسی مدعیان دروغین وکالت امام زمان رحمه الله در عصر غیبت صغرا، با رویکردی نقادانه بر نظر احمد الکاتب»، مشرق موعود، سال پنجم، شماره 19.
طوسی، محمد بن الحسن ( 1411 هـ. ق). الغیبة طوسی / کتاب الغیبة للحجة، ترجمه: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم: دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول.
الکاتب، احمد (1428 هـ. ق). الإمام المهدی؛ حقیقة تاریخیة أم فرضیة فلسفیه؟، بیروت: الدار العربیه للعلوم _ ناشرون.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (1998 م.). تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه، بیروت: دار الجدید.
کلینی، محمد بن یعقوب ( 1407 هـ. ق). کافی، ترجمه: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
نوبختی، حسن بن موسی( 1404 هـ. ق). فرق الشیعة، بیروت: دار الأضواء، چاپ دوم.
نوری، حسین بن محمد تقی (1408 هـ. ق). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول.