پیدایش غلو مربوط به همان زمان امیر المؤمنین علیه السلام است. شخصیت امام بگونه ای بود که دو برخورد افراطی و تفریطی را درباره ایشان در میان مردم ایجاد کرد، بطوری که گاه تا حد نسبت دادن صفاتی لاهوتی به ایشان و گاه در حد تکفیر با آن حضرت برخورد می شد. دلیل این مسأله هر چه باشد از نظر تاریخی به آسانی می توان گفت که در عهد خود امام برخوردهای مزبور وجود داشته است، گرچه در کمیت و کیفیت آن اختلاف نظر فراوانی وجود دارد که روشن کردن آن کار دشواری است. تا آنجا که برخی از محققین اظهار کرده اند- و ما قبلا اظهارات آنها را آوردیم- شخصیتی بنام عبدالله بن سباء که ریشه غلو شناخته شده، شخصیتی افسانه ای است که برای لکه دار کردن دامن تشیع ساخته و پرداخته شده است. با این حال نباید نفی او را به معنای نفی وجود اندیشه های غالی در میان شیعه در همان زمان امام دانست.
در اینجا یک سؤال مهم این است که تعریف غلو چیست؟ آنچه مسلم است این که اصل غلو مربوط به نسبت دادن همان جنبه های لاهوتی به امام علی علیه السلام یا دیگر فرزندان آن امام است. چنین اعتقادی از نظر شیعه دوازده امامی و بنا به روایات کثیری از ائمه، کفر به حساب می آید. در توضیح چنین مقامی از غلو شعری از سید حمیری شاعر شیعی در دست است که ذکر آن مناسب می نماید:
[قوم غلوا فی علی لا أبالهم - و أجشموا أنفسا فی حبه تعبا / قالوا هو الله جل الله خالقنا - من أن یکون له ابن او یکون ابا]
کسانی بی پدرها درباره علی اظهار غلو کرده، و تعدادی از مردم را در حب علی به تعب انداخته اند. گفته اند که علی خداست، خداوند اجل از آن است که فرزندی داشته باشد یا پدری برای او باشد.
دسته ای از این افراد کسانی بودند که امام آنها را به مدائن تبعید کرد. زمانی که آنها خبر شهادت علی (علیه السلام) را شنیدند آن را انکار کرده و حاضر به پذیرفتن آن نشدند. روایات متعدد و متعارضی درباره سختگیری امام نسبت به آنان در کتاب های تاریخی آمده است. روشن است بسیاری، آن روایات را بر حسب عقاید خویش تغییر داده اند. خبر سوزندان آنان و معرفی آنها به عنوان زنادقه از جمله این اخبار است.
بعدها در عصر امام مجتبی علیه السلام نیز این نمونه عقاید در برخی از شیعیان منحرف وجود داشته است «قیل للحسن بن علی أن أناسا من الشیعه یزعمون أن علیا دابة الارض... فقال: کذبوا، أولئک لیس بشیعه، أولئک اعداؤه». این احتمال وجود دارد که بعدها حدیث سازان، آنچنان که امام باقر علیه السلام فرمودند، احادیثی را از زبان ائمه شیعه برای طرد شیعیان و منکوب کردن آنها ساخته باشند. بدنام کردن شیعه از راه نسبت دادن عقاید غلوآمیز به آنها بسیار رواج داشته است.
پس از قیام کربلا، زمانی که نهضت توابین و قیام مختار صورت گرفته، عقاید غلو تا اندازه ای در عراق وجود داشته است. البته این حقیقت را- که در بحث مختار نیز بدان اشاره کردیم- نباید فراموش کرد که برای خوار کردن مختار، انواع اتهامات به او نسبت داده شده که غلو یکی از آنهاست. در کتب فرق و مذاهب، به ویژه بر فرقه کیسانیه، که آن را از غلات شیعه به حساب آورده اند، تکیه فراوان شده و عقاید و انشعابات مختلفی بدان نسبت داده شده است. محتمل است که بسیاری از این عقاید در میان غلات بعدی بوده و به دلایلی که یکی از آنها بدنام کردن شیعه و امامان شیعه بوده آنها را به دیگران نسبت داده اند.
صرف نظر از صحت و سقم آنچه که در مورد عقاید غلوآمیز فرقه کیسانی گفته شده، از برخی از گفته های امام سجاد علیه السلام چنین بدست می آید که عقایدی نظیر آنچه یهود و نصاری درباره عزیز و مسیح گفته اند درباره اهل بیت علیه السلام ابراز می شده است. امام سجاد علیه السلام در یک مورد فرموده: «أحبونا حب الاسلام و لا ترفعونا فوق حدنا» ما را بر همان حب اسلام دوست دارید و برتر از آنچه هستیم نبرید. در جای دیگری فرموده اند: «ان قوما من شیعتنا سیحبونا حتی یقولوا فینا ما قالت الیهود فی عزیز و ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم فلا هم منا و لا نحن منهم»، برخی از شیعیان ما آن اندازه به ما محبت دارند که سخن یهود را درباره عزیز و سخن نصاری را در مسیح، در حق ما می گویند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان. گفتنی است که بعدها غالیان، امام حسین علیه السلام را چونان مسیح پنداشتند که شهید نشده و شخصی با نام «اسعد بن حنظله شامی» به جای وی به شهادت رسیده است.
خبری را نیز طبری از ابی مِخنَف نقل کرده که نشان می دهد غالیانی در کوفه بوده اند. در این نقل چنین آمده که بنا به اظهار آنچه حصیرة بن عبدالله برای ابومخنف نقل کرده دو زن در جمله شیعیان غالی کوفه بوده اند، یکی «هند بنت المتکلفه الناعطیة» بوده است که یجتمع الیها کل غال من الشیعه همه غالیان در خانه او گرد می آمدند. دیگری «لیلی بنت قمامة المزینة» است که برادرش رفاعه از شیعیان امام علی علیه السلام و البته فردی معتدل بوده و خواهرش را دوست نمی داشته است. زمانی که خبر این دو زن غالی به ابن حنفیه رسید، نامه ای خطاب به شیعیان کوفه نوشت. در این نامه از شیعیان خواسته تا به مجالس و مساجد رفته و ذکر خدای را بگویند و جز مؤمنین برای خود دوستی نگیرند. اگر بر خویشتن نیز هراس دارند- تقوی دارند- از ناحیه دروغگویان در دین خویش پرهیز کنند. نماز و روزه و دعا بپای دارند و بدانند هیچ مخلوقی صاحب ضرر و نفع نیست مگر آنکه خدا بخواهد: کل نفس بما کسبت رهینه و لاتزر وازرة وزر أخری أفمن هو قائم علی کل نفس بما کسبت و اعملوا صالحا و قدموا لانفسکم حسنا، و لا تکونوا من الغافلین. همانگونه که پیش از این اشاره شد برخی از مورخین کوشیده اند تا معنای خاصی از غلو را که مترادف با برخی از عقاید شیعه امامیه است ارائه داده و خبر را به گونه ای نقل کنند تا حمله متوجه این گروه باشد. با اندکی دقت می توان دریافت که خبر بدین گونه دستکاری شده است، به ویژه که در منابع شیعه مواضع افرادی چون ابن حنیفه و نیز کلمات معصومین که بدون تقیه ابراز شده کاملا راه را مشخص می کند.
مبارزه امامان با غلو
امامان شیعه، بصراحت با جریان انحرافی غلو که نمونه های روشن آن در عصر صادقین علیهم السلام پدید آمد مخالفت کرده و عقاید درست و حد و مرز اعتقادات صحیح دینی خویش را آشکار ساختند. عصر امام باقر علیه السلام دوره ای است که این انحراف به شکل روشنی نمودار شد و چهره های منحرف غلات کار رهبری انحراف را بدست گرفته و عده ای را فریفتند.
از جمله این افراد «مغیره بن سعید» بود که بیشتر حیات خود را در عهد امام باقر علیه السلام بسر برده و در سال 119 به دست «خالد بن عبدالله قسری» حاکم عراق سوزانده شد. طبری در روایاتی که درباره مغیره آورده حرکت او را خروج علیه حکومت دانسته است. او مغیره را ساحر معرفی کرده و می نویسد که او همراه هفت نفر دیگر خروج کرد. محل خروج آنها بیرون کوفه بود و خبر آن وقتی به خالد رسید که بر روی منبر بود. خالد گفت که همانجا به او آب بدهند! لازم بیادآوری است که مغیره از موالی خود خالد بن عبدالله بوده است. خالد، او و اصحابش را با آتش سوزاند در حالی که آنها حاضر به بازگشت از عقاید خود نبودند. امام باقر علیه السلام از او بیزاری جستند. این مطلب در روایات متعددی که کشی آورده منعکس شده است. دست بردن او در کتبی که احادیث امام باقر علیه السلام در آنها بوده و ساختن روایاتی از زبان آنان، تعلم سحر و شعبده بازی، از اموری است که به آنها تصریح شده است.
ابوهریره عجلی درباره برخورد غلات با امام باقر علیه السلام چنین سروده:
أبا جعفر أنت الولی أحبه - و أرضی بما ترضی به و أتابع
أتتنا رجال یحملوان علیکم - أحادیث قد ضاقت بهن الأضالع
أحادیث أفاشها المغیره فیهم - و شر الأمور المحدثاث البدائع
ای ابوجعفر! تو ولی هستی و من تو را دوست داشته و به آنچه تو راضی باشی راضیم و از تو پیروی می کنم. افرادی نزد ما می آیند و احایثی را به شما نسبت می دهند که سینه ما را تنگ می کند، احادیثی که صغیره ترویج کرده در حالی که بدترین امور همانا بدعت ها است.
«بیان بن سمعان» از دیگر غالیانی است که با مغیره همراهی می کرده و او نیز در کنار مغیره توسط خالد بن عبدالله سوزانده شد. در منابع شیعی، بیان بن سمعان به شدت مورد مذمت قرار گرفته و گفته شده که او از علی بن الحسین به دروغ اقوالی نقل کرده است. حمزه بن عماره البریری هم در شمار غالیانی است که در ردیف ابوالخطاب غالی، بزیع و مغیره بن سعید مورد لعن و نفرین امامان قرار گرفته است. اطلاعات تفصیلی درباره غالیان و عقاید آنان در کتاب «سعد بن عبدالله» و «نوبختی» آمده است، گرچه غلات و رؤسای آنان افرادی بسیار منحرف و دور از دین بوده اند اما درباره آنچه در کتاب های فِرَق و مذاهب آمده، به خصوص آنچه که توسط اهل سنت نگاشته شده و معمولا همراه بدبینی بسیار فراوان نوشته شده، باید احتیاط فراوان کرد.
[امام صادق (ع) و غالیان]
در اینجا مناسب است تا مروری هم بر برخوردهای امام صادق (علیه السلام) که بخشی از حیات شریف خود را در دوران امویان سپری کرده و غلات نیز در این دوره و البته دوره بنی عباس هیاهو داشتند- داشته باشیم. باید دانست که انحراف غلو، انحراف عمیقی بود که اساس دین را تخطئه کرده و مورد تهدید قرار داده بود. آنگونه که غلات اندیشیدند، هیچ امری از دین نه از اصول و نه از فروع، از تحریف و تغییر ایمن نمی ماند. با این حال در ظاهر، گرایش غلو حاوی نوعی گرایش عرفانی بود که بعضاً افراد را فریب داده و تحت تأثیر جاذبه های خاص خود قرار می داد. جریان غلو در عراق بیش از حجاز شایع بود، دلیل آن این بود که عراق محل تلاقی فرهنگ های مختلف ایرانی، سریانی، رومی، یهودی و غیره بود و به صورت طبیعی گنجایش آن را داشت تا اثراتی بر فکر مسلمین بر جای بگذارد. تأثیر و تأثر میان فرهنگ ها اغلب عقاید دینی را دچار آشفتگی می کرده است.
جریان غالی از جهاتی برای تشیع خطرناک بود، زیرا نه تنها از درون سبب ایجاد آشفتگی در عقاید شیعه شده و آن را منزوی می کرد، بلکه شیعه را در نظر دیگران انسان های بی قید و بند نسبت به فروعات دینی نشان داده، و بدبینی همگانی را نسبت به شیعیان بوجود می آورد. اکنون با نگاهی ساده به کتاب های فِرَق، این حقیقت آشکار است که گرچه از لحاظ تقسیم بندی فرقه ای، تشیع غالی را جدا یاد می کنند، اما اغلب نه تنها ارباب فرق و مذاهب بلکه عموم رجالیین اهل سنت تفاوت چندان روشنی بین دسته های شیعه نگذاشته و مردم را از پذیرفتن احادیث آنان پرهیز می دهند. حداقل یکی از دلایل این بدبینی، رسوخ اندیشه های غالی در میان شیعیان بوده که با همه تلاش امامان شیعه و بعدا علمای اصولی شیعه، آثار آن کمابیش برجای مانده است. نمونه آن رسوخ روایاتی است که در باب «تحریف قرآن» در برخی از کتاب های حدیثی شیعه موجود بوده و اصل آن از غلات می باشد.
امام صادق علیه السلام و بعدا سایر ائمه، به شدت در برابر این انحراف ایستادگی کردند. پیش از آن سالها تلاش از زمان امام علی علیه السلام تا امام باقر علیه السلام محبوبیتی برای اهل بیت علیه السلام و گسترش حرکت شیعی پدید آورده بود. اینک غالیان می کوشیدند تا با رخنه در درون شیعه، آن را از داخل متلاشی کرده و چهره خارجی آن را خراب کنند. قیام علمی امام برای تهذیب شیعه و حرکت در جهت نفی غلو و دور کردن شیعیان آنها از جریان غلو از مهم ترین اقدامامت امام صادق علیه السلام برای حفظ فرهنگ اصیل اسلام است که در دست ائمه شیعه بوده و از طریق آنان به شیعه به ارث رسیده است. در اینجا مروری بر اقدامات امام در جهت طرد و نفی غالیان، در دیدگاه های آنها و نیز تکفیر این گروه خواهیم داشت.
از جمله اقدامات امام، دور کردن شیعیان اصیل از غالیان منحرف بود. وجود ارتباط میان آنها با جاذبه های احتمالی موجود در غلات، می توانست کسانی از شیعیان را به سوی غلو بکشاند، به ویژه که غالیان به دروغ خود را مرتبط با امامان علیه السلام معرفی کرده و در برابر تکذیب امامان، اظهار می کردند که این تکذیب صرف از روی «تقیه» است. این امر در فریب شیعیان ساده دل مؤثر بود. در روایتی مستند از قول امام صادق علیه السلام آمده که حضرت با اشاره به اصحاب ابوالخطاب و سایر غُلات به مفضل فرمودند: «یا مفضلُ! لاتقاعدوهم و لاتؤاکلوهم و لاتشاربوهم و لا تصافحوهم»، ای مفضل! با غلات نشست و برخاست نکرده، هم غذا نشده، همراهشان چیزی ننوشید و با آنان مصافحه نکنید. در روایتی دیگر امام بار دیگر همین مسأله را تاکید کرده فرمود: «و أما أبوالخطاب محمد أبی زینب الأجدع ملعونٌ و أصحابه ملعونون، فلاتجالس أهل مقالتهم فانی منهم بریءٌ و آبائی علیهم السلام منهم بُراء»، ابوالخطاب و اصحابش معلونند، با معتقدین به مرام او همنشین نشوید، من و پدرانم از او بیزاریم.
امام به ویژه نسبت به جوانان شیعه حساسیت زیادتری داشته و می فرمودند: «احذرو علی شبابکم الغلات لایفسدوهم، الغلات شرّ خلق الله، یصغّرون عظمة الله و یدعون الربوبیةَ لعباد الله»، درباره جوانان خویش از اینکه غلات آنان را فاسد کنند بترسید. غلات بدترین دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را کوچک کرده و برای بندگان خداوند ادعای ربوبیت می کنند.
توصیه به عدم همنشینی تنها با غلات نبود بلکه امام صادق علیه السلام شیعان را از نشست و برخاست با اهل بدعت، بطور کل برحذر می داشت: «و احذر مجالسه اهل البدع فانها تنبت فی القلب کفرا و ضلالا مبینا»، از هم نشینی با اهل بدعت پرهیز کن زیرا باعث رشد و نمو کفر و گمراهی آشکار در قلب می شود. امام برای طرد غلات از جامعه شیعه، عقاید آنان را مورد انکار قرار داده و با میزان قرار دادن کتابُ الله برای سنجش نقلها و گفته های خود، از شیعیان می خواست ادعاهای نادرست غلات را نپذیرند.
بنا به نقل شهرستانی، «سدیر صیرفی» نزد امام آمده و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیان شما درباره شما اختلاف کرده اند، بعضی اظهار می کنند که در گوش شما سخن گفته می شود؛ بعضی گویند به شما وحی می شود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام می شود؛ بعضی گویند در خواب می بینید؛ بعضی گویند به کتب آباء خویش فتوی می دهید. کدام یک را باید اخذ نمود؟ امام فرمود: «لا تأخذ بشی ء مما یقولون نحن حجة الله و أمناءُه علی خلقه، حلالُنا مِن کتابِ الله و حرامُنا مِنه»، آنچه را که گفته شده رها کن، ما حجت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از کتاب خداوند است. روایت فوق نشان می دهد که به سبب القاءات نادرست غلات این تصور برای برخی پیش آمده که آیا ائمه صلوات الله علیهم دین جدیدی آورده و وحی تازه ای به آنان می شود یا نه؟ امام با تأکید بر اینکه آنان هر چه دارند همان مطالب کتاب الله است از شیعیان می خواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری کنند.
در روایت دیگری نیز که شهرستانی آورده، «فیض بن مختار» نزد امام صادق علیه السلام آمده و می گوید: فدایت شوم! این چه اختلافی است که بین شیعیان شما بوجود آمده. من گاه در جمع آنان در کوفه حاضر شده و نزدیک است که به تردید افتم. به مفضّل رجوع کرده و آنچه را که سبب آرامش من است نزد او می یابم. امام فرمودند: «اجل! ان الناس اغروا بالکذب علینا حتی کأن الله فرضه علیهم لایرید منهم غیره، و انی لأحدث أحدهم الحدیث، فلا یخرج منی حتی تناوله علی غیر تأویله»، ببین! مردم فریفته دروغ بستن بر ما شده اند، گویا خداوند این را بر آنان فرض کرده و جز این از آنان نمی خواهد. من حدیث برای یکی از آنان می گویم، اما او از پیش من نرفته آن را بر تأویلی بر خلاف تأویل واقعی آن معنا می کند.
روایت دیگری را که سهمی در کتاب خود آورده نقل شده است که «عیسی الحجرانی» گفت: نزد جعفر بن محمد الصادق علیه السلام آمده و گفتم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم، امام فرمود: بگو. گفتم: فان طائفه منهم عبدوک و اتخذوک الها من دون الله و طائفه أخری والوا لک النبوه و... دسته ای از اینان تو را عبادت کرده تو را الهی جز الله می دانند، دسته ای دیگر تو را در حد نبوت می دانند.. . امام آنقدر گریه کرده که محاسنش از قطرات اشک پر شد، آنگاه فرمود: «ان أمکننی الله مِن هولاء فلم اسفک دمائهم سفک الله دم ولدی علی یدی»، اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد. البته گاه در این روایات راویان نکاتی نیز از خود افزوده و مطابق مذاق خویش می خواهند از زبان امام علیه السلام آنچه را نیز که از مسلمات شیعه است نفی کنند. پس از این برخی از این روایات را خواهیم دید.
اعتقاد به مهدویت امام باقر علیه السلام از جمله اعتقاد برخی از غالیان بود که از سوی امام علیه السلام مورد انکار قرار گرفت. اعتقاد به نبوت برخی از ائمه معصومین در میان غلات وجود داشت. امام صادق علیه السلام در برابر آن می فرمود: «من قال: انا أنبیاءُ فعلیه لعنةُ الله و من شکّ فی ذلک فعلیه لعنةُ الله» کسی که بگوید ما نبی هستیم لعنت خدا بر او باد، کسی که در این امر تردید کند بر او هم لعنت خدا باد.
برخی از غالیان لفظ «اِله» را با امام یکی گرفته می گفتند: هو الذی فی السماء الهٌ و فی الارض الهٌ قالوا هو الامام این سخنان بود که سبب شد تا امام صادق علیه السلام آنها را از بدتر از مجوس و یهود و نصاری و مشرکین می خواند.
لبه تیز برخورد امام با غالیان عقایدی بود که ضمن آنها، کوشش می شد تا جنبه ای از الوهیت به امامان نسبت داده شود. آن حضرت می فرمود: «لعن الله من قال فینا ما لا نقوله فی أنفسنا و لعن الله من أزالنا عن العبودیة لله، الذی خلقنا و الیه مآبنا و معادنا و بیدته نواصینا»، لعنت خداوند بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفته ایم، لعنت خداوند بر کسی که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرتش می باشد، جدا سازد. تکفیر افراد براساس انکار امور بدیهی و ضروری اسلام مورد قبول فرق های اسلام بوده است. این امر، به شرط آن که در مجرای طبیعی خود بکار گرفته شود، می تواند با بخشی از انحرافات مقابله کند. امام کوشید تا با تکفیر غلات آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگی های آنان بطور کامل رهایی بخشد.
از جمله کارهای غلات سمبولیزه کردن مفاهیم دینی بود، بطوری که آن مفاهیم از معانی اصلی خویش جدا شده و در حول و حوش یک معنای سمبولیک اصالت خویش را از دست می داد. امام صادق (علیه السلام) ضمن نامه ای به ابوالخطاب که از جمله رؤسای غلات بود. نوشتند: «بلغنی أنک تزعم أن الزنا رَجُلٌ و أن الخمر رجل و أن الصلاه رجل و أن الصیام رجل و أن الفواحش رجل و لیس هو کما تقول، انا اصل الحق، و فروع الحق طاعةُ الله، و عدوّنا أصل الشر و فروعهم الفواحش»، شنیده ام که گفته ای زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، مردانی به این نامها هستند. این گونه نیست که تو می گویی، ما اصل حق بوده و فروع حق طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر، و فروع آنها همان فواحش و زشتیهاست.
در روایت دیگری امام فرمود: «...علی أبی الخطاب لعنة الله و الملائکه و الناس أجمعین فاشهد أنه کافرٌ فاسق مشرکٌ»، بر ابوالخطاب لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم باد. من شهادت می دهم که او کافر، فاسق و مشرک است. در مورد دیگری امام به غلات فرمود: «توبوا الی الله فانکم فساق کفار مشرکون»، بدرگاه باری تعالی توبه کنید شما فاسق، کافر و مشرک هستید. تکفیر صریح امام راه را بر هر گونه ادعای دروغینی که غلات داشته و اظهار می کردند که امام صادق علیه السلام تنها با تقیه با آنان رفتار می کند می بست. چنین برخورد با این صراحت، سبب می شد تا شیعیان مراوده خویش را بکلی با غلات قطع کنند.
از جمله زمینه هایی که سبب نشر افکار غالیان شد این بود که پیروان خود را به سوی رهایی از بند عمل به فروعات فقهی و اَحیانا محرمات شرعی دعوت می کردند. آنها از قول امام صادق علیه السلام نقل می کردند که: هر کس امام را شناخت هر کاری که بخواهد می تواند انجام دهد. امام در پاسخ به این شبهه فرمود: «انما قلت: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر و کثیره، فانه یقبل منک»، من گفتم: وقتی (امام را) شناختی، آنچه از اعمال نیک، کم و زیاد می خواهی انجام دهد. این معرفت است که سبب قبولی اعمال تو می شود. منظور امام، بیان اصل مهمی بود که شیعیان به آن معتقد بودند. و آن این که احکام تابع امر «ولایت» است و اگر ولایت نباشد انجام آن اعمال نیز بدون ولایت ثمری ندارد. غالیان این عقیده را بر غیر معنای اصلی آن تأویل کرده بودند. بی عملی غالیان سبب شده بود تا شیعیان در شناخت آنان همین رعایت احکام فقهی را ملاک قرار داده و فرد غالی را از غیر آن تشخیص دهند.
تأثیر حماقت را نیز در پیدایش غلات نباید نادیده گرفت. در عین حال دنیاطلبی و جذب مرید برای کسانی از غلات که مدعی نیابت از ائمه بوده و آنان را به مقام الوهیت می رسانند تا خود را نبی آنان معرفی کنند، تأثیر مهمی در پیدایش غلات داشته است. امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «ان الناس اولعوا الکذب علینا... و انی أحدث أحدهم بحدیث فلایخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تأویله و ذلک أنهم لایطلبون بحدیثنا و بحبنا ما عندالله و انما یطلبون الدنیا» مردم ولع در دروغ بستن بر ما دارند... من حدیث برای آنها نقل می کنم، اما او از نزد من بیرون نرفته آن را بر غیر معنای اصیل آن تأویل می کند. آنها در طلب حدیث و دوستی ما، طالب آن چیزی که نزد خداوند است نیستند بلکه در پی دنیاطلبی خویش اند.
امام برای آنکه شیعیان را به تصفیه احادیث نقل شده برای آنها آشنا کرده تا بتوانند احادیث جعلی غُلات را که در مجموعه های حدیثی شیعه پراکنده شده، از روایات صحیح اهل بیت جدا کنند، «قرآن» را به عنوان ملاک معین کردند. از جمله فرمودند: «لاتقبلوا علینا حدیثا الا ما وافق القرآن و السنة أو تجدون معه شاهدا من أحادیثنا المتقدمة فان المغیرة بن سعید لعنه الله دس فی کتب أبی أحادیث لم یحدث بها أبی فاتقوا الله و لا تقلبوا علینا ما خالف قول ربنا تعالی و سنة نبینا صلی الله علیه و اله، فانا اذا حدثنا قلنا قال الله عزوجل و قال رسول الله» آنچه را که از ما روایت می کنند جز آنکه موافق قول خدا و رسول بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید. مغیره بن سعید که خداوند او را لعنت کند، در کتب پدرم احادیثی را وارد کرده که هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را که از ما نقل کرده و مخالف قول خدا و پیامبر ماست نپذیرید. ما وقتی حدیثی نقل می کنیم می گوییم: خداوند یا رسول او فرموده است.
در موارد دیگری نیز از این حرکت زشت غلات که در روایت فوق آمده یاد شده است. امام صادق می فرماید: مغیره کتاب هایی که اصحاب امام باقر علیه السلام می نوشتند، به بهانه خواندن آنها، به خانه خویش می برده... «و یدس فیها الکفر و الزندقة و یسندها الی أبی ثم یدفعها الی أصحابه»، او احادیثی در کفر و زندقه در این کتابها وارد کرده به پدرم نسبت می داد و کتابها را به اصحاب باز می گرداند. امام می فرمود: «فکلّما کان فی کتب أصحاب أبی مِن الغلوّ فذاک ما دسه مغیرة بن سعید فی کتبهم»، آنچه از غلو در کتاب های اصحاب پدرم هست، مطالبی است که مغیره وارد آن کتابها کرده است.
با این حرکت صحیح امام صادق علیه السلام شیعیان اصیل از غلو رهایی یافتند. اما متأسفانه اثرات نامطلوب آن در جلوگیری از رشد بیشتر شیعه باقی ماند. ابوحنیفه بخاطر وجود غلو به اصحابش گفته بود حدیث غدیر را نقل نکنند. گرچه این کار بسیار ناپسندی در عالم نقل حدیث است. اما نشان می دهد که جریان غلو چه ضرری حتی بر نقل صحیح ترین روایات فضائل علی (علیه السلام) داشته است.
تفصیل ما در این بحث بدین جهت بود تا علاوه بر نشان دادن انحراف غلات در تاریخ تشیع، حرکت اصولی امامان را در جهت حفظ هسته اصلی تشیع برابر غالیان نشان دهیم. به ویژه که وجود غلات باعث حقد و کینه عوام مردم نسبت به اهل بیت علیه السلام می شده است. و آنها باید از خود دفاع می کردند.