ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه حکومت جهانی در سیر تاریخی انبیاء

خداوند متعال فلسفه آفرینش را عبودیت بیان فرموده است «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» [الذاریات/۵۶]

مقدمه

خداوند متعال فلسفه آفرینش را عبودیت بیان فرموده است «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» [الذاریات/56]. و بر این عبودت از همگان عهد و پیمان گرفته است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم... و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» [یس: 61 ـ 60]. و این عبودت است که همان راه درست و استوار می باشد. «هذا صراط مستقیم. روش و آیین استوار آن است که غیر از ولایت و حکومت خداوند را برنتابی و به غیر از عبودیت الهی روی نیاوری: «ان الحکم الاّ الله و امر الاّ تعبدوا اِلاّ ایّاه ذلک الدین القیّم» [یوسف/40].

آن چه که عبودیت را محقق می سازد تنها و تنها ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد. هم چنان که امام باقر علیه السلام فرموده اند:بنا عبدالله و بنا عرف الله. [کافی 1/145 ح 10]

از همین روست که خداوند از تمامی مخلوقاتش و از انبیاء بر ولایت محمد و آل محمد عهد و میثاق می گیرد و قوام نبوّت انبیاء بر آن استوار می گردد و برای اقامه ولایت و حاکمیت آن خاندان، عهد و میثاق گرفته می شود. و بر همین محور اساس نبوتشان شکل یافته و جهت گیری می گردد و حرکت تمامی انبیاء ادامه می یابد؛ تا زمینه های تحقق ولایت و حکومت جهانی در «میثاق الله» و «وعد الله» تجلّی بیابد: «السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکّده السلام علیک یا وعدالله الذی ضمنه» [آل یاسین، مفاتیح]. و این همان طرح جامع خالق هستی است که با اخذ و گرفتن سه عهد و پیمان از تمام مخلوقاتش به نمایش گذارده می شود: 1. عهد و پیمان بر ربوبیت 2. عهد و پیمان بر عبودیت. 3. عهد و پیمان بر ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام و او تنها راه تحقق عبودیتش را در پذیرش و تحقق ولایت و حکومت محمد و آل محمد قرارداده است.

انبیاء در جهت گیری تاریخی خود برآنند که گامی چند در راستای راه اندازی جامعه عبودیت محور و صالح محور بردارند و زمینه های تحقق آن را فراهم سازند. زیرا در زبور بعد از ذکر و تورات بر ایشان نوشته اند که «اَنّ الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ وراثت بر زمین و حکومت جهانی در گرو شکل گیری «عبادی الصالحون» می باشد و این همان جهت گیری تاریخی انبیاء و برنامه ریزی ایشان است جهت فراهم سازی زمینه های حکومت جهانی.

ولایت و عهد و پیمان بر آن هدف خلقت و بعثت

از روایات چنین برمی آید که خلقت و بعثت هدفی منحصر داشته است که همان ولایت محمد و آل محمد است و اخذ عهد بر آن می باشد. «اِنّ وَلایةَ محمد [و آل محمد] هی الغرضُ الأقصی و المرادُ الأفضَلُ، ما خَلَقَ اللهُ احداً مِن خَلقِهِ وَ لا بَعَثَ اَحَداً مِن رُسُلِهِ الّا لِیَدعُوهم إلی ولایه محمد و علی و خلفائه و یاخذ به علیهم العهد لیقیموا علیه و لیعمل به سائر عوام الامم. [تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام ذیل آیه 87 بقره] ولایت محمد و آل محمد هدف نهایی و برترین مقصود الهی از آفرینش است و کسی را نیافریده و پیامبری را مبعوث ننموده مگر برای اینکه آنان را به ولایت آن بزرگواران دعوت نموده و از آنان پیمان بگیرد که خود بر عهد، پایداری نموده و همه توده امت ها و عامه مردم بدان پایبند باشند و عمل کنند. یا اینکه رسل مردم را به آن برانگیزند. در بعضی از نسخه ها آمده: لیعلموا به سائر عوام الأمم؛ و آن را به عامه مردم [که با ولایت آشنا نیستند]، تعلیم دهند.

البته شاید جمله «و یأخذ به علیهم العهد...» را به گونه دیگر معنا کنیم؛ و ضمیر علیهم را به رسل برگردانیم. در این صورت خداوند خلق و رسل را به ولایت دعوت کرده است و به این دعوت از رسل عهد گرفته است تا اینکه این عهد بر ولایت را اقامه کنند و همه توده امت ها بر آن عهد عمل کنند.

بنابراین ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام و اخذ عهد بر آن هدف خلقت و بعثت انبیاء می باشد. و از قبیل این روایات در منابع ما فراوان است که از جمله حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که می فرماید: یا علی لو لا نحن ماخلق الله آدم ولا حوّاء، و لا الجنة و لا النار و لا السّماءَ و لا الارض؛ [کمال الدین، ج 1، بب 23، ح 4] یا علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی آفرید. بر اساس حدیث امام حسن عسکری علیه السلام تمامی مخلوق و رسل دعوت به ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام شده اند و از رسولان عهد بر ولایت گرفته اند؛ تا عهد بر ولایت را اقامه کنند و همه توده مردم هم به آن عمل کنند و پای بند باشند و اگر نسخه «لیعلّموا به سائر عوام الامم» درست باشد؛ این گونه می شود: خداوند از رسولان عهد بر ولایت گرفته است تا آنان عهد بر ولایت را اقامه کنند و به همه توده امت ها هم آن را تعلیم و آموزش بدهند. با توجه به این که واژه سایر به معنای همه و بقیه می باشد در اینجا بهتر آن است به معنای همه گرفته شود.

در این صورت چه بسا بدین معنا باشد که رسولان نه تنها باید فرهنگ عهد بر ولایت را اقامه کنند و در میان امت خویش به یک گفتمان مسلط و فرهنگ جاری، درآورند بلکه برای امّت های آینده هم زمینه های درک و فهم و آموزش آن را فراهم سازند.

جایگاه ولایت در بینش سیاسی شیعه

روشن می شود که خداوند متعال خلقت و آفرینش را به پا کرده است هدفمند، و در همین راستا جهت تبیین و پیشبرد هدفش انبیاء را مبعوث کرده و برانگیخته است؛ که در واقع همان دعوت به ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام و اخذ عهد بر آن می باشد. زیرا ولایت و حاکمیت ایشان همان ولایت و حاکمیت خداوند متعال است. امام باقر علیه السلام می فرماید:ولاتینا ولایت الله التی لم یبعث نبیاً قطّ الاّ بها؛ [الامالی مفید: 142 ح 9]ولایت و حاکمیت ما همان ولایت و حاکمیت خداوند است که پیامبری را هرگز مبعوث نکرد مگر با ولایت ما.

این ولایت از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا آن جا که در حدیث معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این گونه انبیاء را خطاب کرده و می پرسند: «علی ما بعثتم؟ فقالوا علی نبوّتک و ولایة علی بن أبی طالبٍ و الائمة منکما» بر چه پایه و اساسی شما مبعوث شده اید؟ انبیاء در جواب می گویند: برپایه و اساس نبوّت تو و ولایت علی بن ابی طالب و امامان از فرزندان شما مبعوث شده ایم. [کنز الفوائد، ج 2، ص: 139].

باید تحلیل روشنی به دست آورد که این ولایت و حاکمیت به چه معنا است و از چه جایگاهی برخوردار می باشد که در منابع ما از آن گسترده سخن به میان آورده است.

امامت و ولایت طرح سیاسی و نگرش سیاسی را تبیین می کند که نسبت به انسان و جهان و استمرار و ارتباط این ها نظری بنیادی دارد و آدمی را در این اندازه ی حقیر و محدود نمی گذارد و برای هفتاد سال نمی شمارد. آن چه طرح بینش سیاسی شیعی را مشخص می سازد، همان قدر، استمرار و ارتباط انسان با خویش با اشیاء و جهان و با افراد جامعه است. و همان نارسایی و ناتمامی غریزه و تجربه و علم و عقل و عرفان است. [ر. ک: وارثان عاشورا] در نگاه شیعی امامت و ولایت از ویژگی ها و خصوصیت های حق ولایت برخوردار می باشد. «لهم خصائص حق الولایة» [نهج البلاغه] که همان آگاهی به تمامی قدر و اندازه ها، استمرار و روابط انسان می باشد. و آزادی از تمامی کشش ها و جاذبه است و ترکیب آگاهی و آزادی، همان عصمتی است که در فرهنگ سیاسی شیعه مطرح است و عصمت ملاک انتخاب حاکمی است که مردم به آن راه ندارند. چون نه از دل ها آگاهند و نه بر فردا مسلط هستند. ویژگی سوم امامت که برای او حق ولایت را می آورد؛ عشق و محبت به انسان ها است. امام معصوم عاشق انسان هاست و هدایت و فرقان را برای آن ها می خواهد. عشق امام غریزی و عاطفی نیست بلکه ریشه در رحمت الهی دارد و از رحمت واسعه الهی ناشی شده است. خصوصیات و ویژگی های: 1. آگاهی 2. آزادی 3. عشق به انسان ها، حق ولایت و اولویت و سزاواری و سرپرستی را برای ایشان به ارمغان می آورد. [ر.ک. شبهات حکومت دینی، صفایی ـ علی]

در نگاه و بینش سیاسی شیعه از دو راه به ضرورت حجت و امامت و حاکمیت ولایت معصوم دست می یابیم:

1.هدف حکومت 2. قلمرو حکومت.

الف) هدف حکومت

حکومت هایی که می خواهند پاسدار امنیت باشند و پرستار رفاه و آزادی و خدمات باشند، می توانند با شورا و انتخاب ملت مشخص شوند. اما حکومت هایی که می خواهند به انسان بیاموزند که چگونه با حواس، با احساس، با فکر و عقل و قلب و وهم و خیال خود برخورد کند و می خواهند به او هدایت و فرقان و میزان ببخشند، و او را برای تمامی رابطه های محتمل و یا مظنون و یا متیقن، آماده سازند، باید به آگاهی و آزادی رسیده باشند. آگاهی از تمام اندازه ها و اقدار و از راه و استمرار آن و از روابط پیچیده انسان و آزادی از تمامی کشش ها و جاذبه ها.

ب) قلمرو حکومت

قلمرو حکومت در بینش سیاسی شیعه فراتر از خانه، جامعه و هفتاد سال دنیا می باشد. بنابراین حاکمی می خواهد که بر این مجموعه آگاه و مسلط باشد.

با این نگاه اگر به قدر و استمرار و ارتباط انسان توجه نشود و اگر به اهداف حکومت ها و قلمرو حکومت ها ملاحظه نگردد، می توان به همین حکومت متداول دلخوش بود. مادام که تلقی مردم به قدر، استمرار و ارتباط انسان دگرگون نشود تحمّل حکومت الهی و علوی را نخواهند داشت. چون هدف امنیّت، رفاه و آزادی و قلمرو محدود هفتاد سال دنیا به این ولایت صعب و مستصعب و سخت و سختی آفرین نیاز ندارد: «انّ امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او مؤمن امتحن الله قلبه للایمان»، تحمّل امر و حکومت معصوم، به شهود تمام و یا دل عاشق و مبتلا و ساخته شده نیاز دارد. [ر.ک. وارثان عاشورا، صفایی ـ علی]خداوند مردم را خلق کرده است تا آنان را به ولایت و حاکمیت پاکان هستی دعوت کند و مردم خواسته است که این افق را چشم انداز خویش قرار دهند و به این سمت و سو جهت گیری و برنامه ریزی نمایند و زمینه های تحمل آن را فراهم سازند. این یک دعوت و فراخوان خالق هستی است از همه مردم و مخلوق خود.

از طرف دیگر خداوند رسولان را مبعوث کرده تا آن ها را به ولایت و حاکمیت محمد و آل محمد دعوت کند و از آنان خواسته است که این افق را چشم انداز خویش قرار دهند و بدان سو جهت گیری و برنامه ریزی نمایند. و در پرتو دعوتش از انبیاء عهد و پیمان گرفته است که فرهنگ عهد بر ولایت را اقام کنند و مردم و امت ها را برای پذیرش این افق از ولایت و حاکمیّت آماده سازند.

بلندای قامت ولایت و امامت فراتر از اهداف متداول حکومت است و هم چنان فراتر از قلمرو هفتاد سال دنیا می باشد و تمامی نسل ها و عوالم را شامل می گردد. این چنین حکومتی سخت و سختی آفرین است و باید در سیر تاریخی و حرکت تاریخی توسط انبیاء امت ها را با این افق و تراز حکومت تعلیم و آموزش دهند و زمینه های تحمل آن را فراهم سازند و مردم پس از گذار تاریخی از امتحان و با عبور از گردنه های تمحیص، تمییز و غربال به قلوب ممتحن و دل های عاشق برسند و از توان تحمل پایه های حکومت جهانی حجت خدا برخوردار شوند و در سایه تحقق چنین حکومت جهانی است که عبودیت الهی شکل می یابد.

گستره مفهومی دین و نسبت آن با ولایت

شَرَع لکم من الدّین ما وصّی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصیناً به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدّین و لا تتفرقوا فیه. [شوری: 13]آئینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آن چه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.

از این که خداوند فرموده «شرع لکم من الدین... » روشن می شود که یک هماهنگی خاصی در تمامی شرایع آسمانی حاکم است. این هماهنگی در توحید و اصول اعتقادات محدود نمی شود. بلکه در مجموعه دین الهی این هماهنگی وجود دارد به گونه ای است که پیامبران مردم را به آن دین آسمانی دعوت می نمودند که در اساس و ریشه هیچ تفاوتی در میانشان وجود نداشت و اصول کلی عقاید و قوانین و وظایف موجود در دعوتشان یکسان بود. در این آیه به عنوان یک دستور کلی به همه پیامبران اولوالعزم فرموده است: «ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه»؛ به همه آنها توصیه کردیم که، دین را بر پا دارید، و در آن تفرقه ایجاد نکنید.

آیه به دو امر اساسی سفارش کرده: 1. اقامه دین 2. پرهیز از تفرقه.

علی بن ابراهیم روایتی را از امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه این گونه آورده است: مخاطب در جمله «أن اقیموا الدین» امام است، و جملة لا تتفرّفوا فیه» کنایه از امیرمؤمنان علی علیه السلام است. بنابراین معلوم می شود که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام از ارکان دین در نزد انبیاء اولوالعزم بوده است و آنان همگی مأموریت داشته اند که ولایت حضرت را اقامه کنند.  علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن علی بن مهزیار عن بعض اصحابنا عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله تعالی «أن اقیموا الدین» قال: الامام. «و لا تتفرّقوا فیه» کنایه عن امیرالمؤمنین علیه السلام. ثمّ قال: «کبرُ علی المشرکین ما تدعوهم الیه» من ولایة علی علیه السلام. «الله یجتبی الیه من یشاء» کنایة علی علیه السلام. [تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 567. تفسیر برهان، ج 8، ص 125]  بر اساس روایات، انبیاء نه تنها خاندان عصمت و طهارت را می شناختند بلکه موظف و مکلّف به اقامه دین و ولایت آنان بودند. هم چنان که این معنا را امام صادق به خوبی بیان فرمودند: عن زیدٍ الشّحّام قال: «سألتُ أباعبدالله علیه السلام هل کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعرف الأئمة علیهم السلام: قال: قد کان نوح یعرفهم، الشاهد علی ذلک قول الله عزوجل «شَرَعَ لکم من الدّین ما وصّی به نوحاً والذّی اَوحینا الیک و ما وصیّنا به ابراهیم و موسی و عیسی». قال: شرع لکم من الدّین یا معشر الشیعه ما وصّی به نوحاً». [البرهان، ج 4، ص 811] زید شحّام گوید: از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امامان علیهم السلام را می شناخت؟ فرمود: نوح علیه السلام آنان را می شناخت، گواهش، فرمایش خدای عزّوجلّ است که: «خداوند دینی را برای شما تشریع کرده که نوح را بدان سفارش فرموده و به تو نیز همان را وحی کردیم و ابراهیم و موسی و عیسی را نیز بدان سفارش کردیم». آن حضرت اضافه فرمود: برای شما ای گروه شیعه دینی تشریع کرده که آن را به نوح سفارش نموده است.

باید توجه داشت که دین روش و سلوک درست و صحیح می باشد. و تحقق تام دین و روش صحیح به وسیله ولایت و تحمل آن شکل می گیرد و اقامه دین و تحقق روش صحیح تنها از طریق ولایت و حاکمیت حجت الهی جریان می یابد. چون تنها ولی خداست که اگاه به تمام راه و آزاد از همه کشش ها و عاشق انسان ها می باشد. و از همین جهت است که حق ولایت و اولویت و سزاواری بر ما می یابد. و از همین جهت است به امام معصوم عرضه می داریم: السلام علیک یا دین المأثور...براساس آیات و روایات هدف از آفرینش عبودیّت می باشد در ( ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون ). امّا آن چه بسیار مهم می باشد این است که این عبودیت در فرد، جامعه و تاریخ چگونه شکل می گیرد و انبیاء که پیوسته از عبودیت الهی داد سخن می گفتند چگونه به این مهم دست یافتند و پرداختند. از آیات به دست می آید تنها از طریق عبودیت خداوند است که می توان تحت ولایت و حاکمیّت الهی قرار گرفت و به بیان دیگر پذیرش ولایت و حاکمیت الهی به عبودیت الهی می انجامد و این همان دین قیّم و راه و روش و آیین درست و استوار می باشد. «ان الحکم الا لله اَمَرَ ألاّ تعبدوا الاّ ایّاه ذلک الدین القیّم»روش و آیین استوار آن است که غیر از ولایت و حکومت خداوند را برنتابی و به غیر از عبودیت الهی رو نکنی. اما سخن آن است که چگونه می توان به عبودیت الهی رهنمون شد و به این روش و دین و آیین دست یافت. در روایات ما آمده است که: «ربنا عبدالله» تنها از طریق ما است که می توان به عبودیت الهی راه یافت. [الکافی 1/145 ح 1]. بنابراین «أن اقیموا الدین» و... حکایت از همان روش و آیین استوار و راه دستیابی به عبودیت می کند. و تنها این آیین و روش که اساس آن امام و ولایت است می تواند انسان را در مسیر درست و استوار و عبودیت قرار بدهد، هم چنان که خداوند همین آیین و روش را برای انبیاء اولوالعزم تشریع کرده است و عبودیت که فلسفه آفرینش است و انبیاء برای تحقق آن در تلاش بوده اند، از همین آیین و روش استوار که اقامه ولایت باشد اقدام کرده اند. یعنی حرکت تاریخی انبیاء در جهت تحقق ولایت و حاکمیت محمد و آل محمد و تنها راه تحقق عبودیت بوده است.

اقامه تورات و انجیل و اقامه ولایت

عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام: فی قولِ اللهِ تبارک و تعالی: «ولو أنَّهم أقاموا التوارة و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم» قال: الولایة؛ [مائده/66، الکافی 1/413 ح 6؛ تفسیر العیاشی 1/330 ح 149؛ تاویل الآیات 1/160؛ بحار 24/387 ح 110؛ تفسیر نورالثقلین 1/650 ح 285]محمد بن مسلم می گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «و اگر آنان، تورات و انجیل و آن چه را از سوی پروردگارشان بر آن ها نازل شده برپا دارند»، فرمود: [آن چه نازل شده] ولایت است. عن حُمرانٍ، عن ابی جعفر علیه السلام: فی قول الله تعالی: «یا اهل الکتاب لستم علی شیءٍ حتی تقیموا التوراة و الأنجیل و ما انزل الیکم من ربکم و لیزیدن کثیراً منهم ما انزل الیک من ربک طغیاناً و کفرا»، قال: هی ولایة امیرالمؤمنین؛ [مائده/68 ـ بحار بحار36/95 ح 30]حُمران بن اعین گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «ای اهل کتاب! شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر این که تورات و انجیل و آن چه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید. ولی آن چه بر تو از سوی پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایة بیداری آن ها نمی گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیاری از آن ها می افزاید»، فرمود: آن [که بر آن ها نازل شده است]، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ما قبض الله بنیّاً حتی امره أن یوصی إلی عشیرته من عصبته و أمرنی أن اُصی. فقلت: إلی من یا ربّ؟ فقال: أوص یا محمد إلی ابن عمّک علیّ بن أبی طالب فأنیّ قد أثبته فی الکتب السالفة، و کتبت فیها أنّه وصیّک، و علی ذلک أخذت میثاق الخلائق و مواثیق أنبیائی و رسلی، أخذت مواثیقهم لی بالربوبیّه، و لک یا محمد بالنبّوة، و لعلیّ بن أبی طالب بالولایة؛ [بحارالانوار: ج 26، ص: 272، ح 11، به نقل از امالی طوسی: 63 و 64]رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند هیچ پیامبری را قبض روح نکرد مگر این که به او امر کرد تا به قومش نسبت به یکی از بستگانش وصیّت کند. و خداوند مرا نیز امر کرد که وصیت کنم. پس گفتم پروردگارا به چه کسی وصیت کنم؟ پروردگار فرمود: ای محمد به پسرعمویمت علی بن ابی طالب وصیّت کن، که همانا نام او را در کتب پیشین ثبت کرده و آورده ام. و در کتاب های پیشین این گونه نوشته ام که او وصیّ تو می باشد. و بر همین وصیّت از همه خلایق و پیامبرانم و رسولانم عهد و میثاق گرفتم. از ایشان عهد و پیمانی بر ربوبیّت خود و بر نبوّت تو ای محمد و بر ولایت علی بن ابی طالب گرفتم.

در این روایت اشاره دارد که:

1.نام علی بن ابی طالب و جریان امر کردن به وصایت او در کتاب های پیشین آمده است.

2.در آن کتاب ها خداوند نوشته است که علی بن ابی طالب علیه السلام وصی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

3.بر همین وصیّت از تمامی خلایق و انبیاء و رسولانش عهد و پیمان گرفت.

4.به طور روشن بیان می کند که بر چه چیزی میثاق گرفته است:

الف) عهد و پیمان بر ربوبیّت خودش.

ب) عهد و پیمان بر نبوّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

ج) عهد و پیمان بر ولایت علی بن ابی طالب.

د) عهد و پیمان انبیاء بر ولایت در جهت اقامه آن و ایجاد زمینه های تاریخی تحقق ولایت و حاکمیت محمد و آل محمد است. عن ابی محمد، قال: قلتُ لِأبی جعفر علیه السلام: أخبر نی عن الولایة أنزل بها جبرئیل من عند رب العالمین یوم الغدیر فقال: «نزل به الروح الأمین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین و إنه لفی زُبُر الأولین». قال: هِی الولایة لأمیرالمؤمنین؛ [شعرا/ 193 تا 196 ـ بحار 36/95 ح 29 ـ بصائر الدرجات، ج 1، باب 7 ح 6]ابومحمد گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: مرا خبر ده از ولایتی که جبرئیل روز غدیر خم از جانب خداوند نازل کرد که: «جبرئیل قرآن را به زبان عربی واضح بر دل تو فرود آورد، تا از بیم دهندگان باشی و توصیف آن در کتاب های پیشینیان نیز آمده است»، حضرت فرمود: آن [که توصیفش در کتب پیشینیان آمده] ولایت برای امیرمؤمنان است. امام صادق علیه السلام فرمودند:ان الله جعل ولایتنا اهل البیت قطب القران و قطب جمیع الکتب؛ [تفسیر عیاشی، ج 1، ص 5]خدای منّان ولایت ما اهل بیت علیهم السلام را به عنوان میله آهنین مرکزی (آسیاب) در قرآن و همه کتاب های آسمانی قرار داده است.

موطن میثاق

خداشناسی و خداگرایی ویژگی روح انسان است. این ویژگی که همان الهام فجور و تقواست: «و نفسٍ و ماسَوّها ـ فالهمها فجورها و تقوها» و از آن به فطرت تعبیر می شود و همانند سایر امور فطری همگانی است و همه انسان ها وجودشان با این ویژگی سرشته است: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله».

تطبیق آیه میثاق بر این آیه فطرت و سرشت انسان، بدین معناست که انسان ها به گونه ای آفریده شده اند که ربوبیت خدای متعال را مشاهده می کنند و بدان اقرار دارند، از این رو هر گاه میدان داوری برای او باز باشد و رئیس این محکمه شود و گرفتار هواهای نفسانی نگردد، به آسانی آن را مشاده می کند و همه حتی فرعون هم از دایره این سرشت بیرون نیست. بنابراین موطن پیمان سپاری بنی آدم همان موطن الهام فجور و تقوا یا موطن فطرت است. در این صورت آیه میثاق (172 اعراف) با آیه فطرت (30 روم) که در آن سخن از «دین» است (نه شریعت و مزاج): «فاقم وجهک للدّین حنیفاً» هماهنگ خواهد بود. چنان که بعید نیست جمله لیستأدوهم میثاق فطرته (نهج البلاغه، خ 1) که بیانگر هدف بعثت انبیاء است، نیز به آیه سوره اعراف نظر داشته باشد. [ر. ک. جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج 5، ص 400 ـ 403] «میثاق» معنای مصدری دارد و از ریشه «وثق» می باشد که به معنای بستن و محکم کردن و پیمان محکم است. [مقاییس اللغه، ج 6، ص 85، «و ث ق»]آیه میثاق به روشنی دلالت می کند که خدا با فرد فرد انسان ها یک رویارویی داشته و به آن ها گفته است آیا من خدای شما نیستم؟ و آنها گفته اند: آری. این گفتگو به گونه ای واقع شد که جای عذر و ادعای خطا در تطبیق را باقی نگذاشته است و از این رو در روز قیامت نمی تواند بگوید که با ربوبیّت الهی آشنا نبوده است، و یا نمی تواند پیروی از پدران و پیشینیان را بهانه ی شرک و کجروی قرار دهد. [ر. ک. مصباح، معارف قرآن (3ـ 1) ص: 38 ـ 39]

آیات میثاق دلالت بر عهد و میثاق تکوینی می کند نه اعتباری. براساس این آیات خداوند از بشر پیمان گرفته و بشر به خدا میثاق سپرده تا موحّد بوده و مطیع خدا باشد و غیر خدا را پرستش نکرده و شیطان را عبادت نکند و یکی از آیاتی که مسئله توحید فطری را بیان کرده و دلالت می کند بر این که انسان در موطنی خاص شاهد وحدانیّت حق بوده و ربوبیّت خدا و عبودیّت خود را مشاهده نموده است همین آیه میثاق «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهور هم ذرّیتهم و اشهدهم علی انفسهم ألست بربکم قالوا بلی» می باشد. [جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص 119].

تحلیل آیه میثاق

در آیه میثاق تنها به ارائه ربوبیّت الهی و به تبع آن ارائه عبودیت انسان و سپس اقرار گرفتن بر این ربوبیت تصریح شده است و از رسالت و ولایت سخن نرفته است؛ لیکن اقرار بر این دو نیز از تحلیل آیه به دست می آید: رب کسی است که مربوب را به سوی کمالش سوق می دهد و این، به صورت وصفی ثابت برای او درمی آید. یکی از لوازم این سوق دادن فراهم کردن اسباب و مقدمات آن است و چون کمال انسان، در سیر الی الله است: «و ان الی ربک المنتهی» [نجم: 42] ربّ انسان باید مقدمات این سیر را که ارسال رسولان و انزال شریعت یکی از آن هاست فراهم کند. پس میثاق بر ربوبیّت، میثاق بر رسالت را دارا است. هم چنان امامت نیز از لوازم ربوبیّت است، زیرا ادامه رسالت است: به همان دلیلی که «ربّ» باید پیامبر بفرستد در عصر عدم حضور او باید برایش جانشین تعیین کند و تصدیق وصیّ منصوص همانند نبیّ مبعوث لازم است. از سوی دیگر تصدیق پیامبر آینده و بعدی لازم است. بر این اساس، معتقد راستین به رسالت هر پیامبری باید جانشینان او را تصدیق کند و به انبیای پس او ایمان بیاورد، در نتیجه با دو بیان (سفارش پیامبران به تصدیق جانشینان شان و ادامه رسالت بودن امامت) می توان اثبات کرد که میثاق گرفتن بر نبوت، اخذ میثاق بر امامت را نیز در پی دارد. [همان، ص: 405 ـ 406]. مرحوم سید اشرف الدین عاملی هم در رسالة «فلسفه المیثاق و الولایة» که در شرح همین آیه نوشته شده، می نویسد: هم توحید خداوند و هم ولایت اهل بیت علیهم السلام در موطن تعهد به عنوان میثاق مطرح شده است. [فلسفة المیثاق و الولایة، ص 3].

ثبات عزیمت انبیاء اولوالعزم بر مهدی علیه السلام

عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن الله تبارک و تعالی حیث خلق ماء عذبا و ماء مالحا اُجاجا، فامتزج الماء ان فاخذ طینا من أدیم الارض فعرکه عرکا شدیدا، فقال لاصحاب الیمین: و هم کالذر یدبون إلی الجنة بسلام، و قال لاصحاب الشّمال: یدبون إلی النّار و لا أبالی، ثُم قال: «ألست برّبکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیمة إنا کنّا عن هذا غافلین» [الاعراف: 172]قال: ثمّ أخذ المیثاق علی النبیین فقال: ألست بربکم ثمّ قال: و أن هذا محمد رسول الله و أن هذا علی أمیرالمؤمنین؟ قالوا: بلی، فثبت لهم النبوة و أخذ المیثاق علی اولی العزم أنی ربکم و محمد رسول الله و علی امیرالمؤمنین و أوصیاؤه من بعده ولاة اَمری، و خزّان علمی، و أن المهدی أنتصر به لدینی، و أُظهر به دولتی، و أنتقم به من أعدائی، و أعبد به طوعا و کرها. قالوا: أقررنا و شهدنا یا ربّ، و لم یجحد آدم و لم یقر فثبتت العزیمة لهولاء الخمسة فی المهدی و لم یکن لآدم عزم علی الاقرار به و هو قوله عزّوجّل: «و لقد عهدنا إلی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما»، قال: انما یعنی فترک. [طه: 115] ثمّ أمر نارا فتاحجت فقال لأصحاب الشّمال: اُدخلوها فهابوها، و قال لأصحاب الیمین: أدخلوها فدخلوها فکانت علیهم برداً و سلاماً، فقال أصحاب الشّمال: یا ربّ! أقلنا، فقال: قد أقلتکم اذهبوا فادخلوها، فهابوها فثم ثبتت الطّاعة و المعصیة و الولایة. [الکافی 2/8 ح 1؛ المحتضر: 154؛ مختصر بصائر الدرجات: 154؛ اثبات الهداة 1/46 ح 89؛ الفصول المهمه 1/420 ح 575 حمران بن اعین گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی چون خواست مخلوق را بیافریند، نخست آبی گوارا و آبی شور و تلخ آفرید، و آن دو آب به هم آمیختند، سپس خاکی از صفحه ی زمین برگرفت و آن را به شدّت مالش داد، آن گاه به اصحاب یمین که مانند مورچه می جنبیدند، فرمود: بروید با سلامت به سوی بهشت. و به اصحاب شمال فرمود: بروید به سوی دوزخ و باکی هم ندارم، آن گاه فرمود: «مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا گواهی دهیم، تا در روز قیامت نگویند: ما از این بی خبر بودیم». آن گاه از پیغمبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمّد رسول من نیست و این علی امیرمؤمنان نمی باشد؟ گفتند: چرا پس نبوّت آن ها پابرجا شد، و از پیغمبران اولوالعزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسولم و علی علیه السلام امیرمؤمنان و اوصیاء بعد از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و این که مهدی کسی است که به وسیله ی او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و به وسیله ی او خواهی نخواهی عبادت شوم.

گفتند: پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم علیه السلام نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولوالعزمی برای آن پنج تن از جهت مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی برای اقرار به آن یافت نشد (از این رو از پیغمبران اولوالعزم قرار نگرفت). این قول و گفتار خدای عزّوجلّ است: و هر آینه از پیش با آدم عهدی کردیم، او فراموش کرد و برایش تصمیمی نیافتیم. فرمود: مقصود از «نسی» در این جا «ترک» است. (زیرا فراموشی بر پیغمبران روا نیست). آن گاه به آتشی دستور فرمود تا برافروخت و به اصحاب شمال فرمود: به آن درآئید، ایشان ترسیدند و به اصحاب یمین فرمود: درآئید، آن ها وارد شدند، آتش بر آن ها سرد و سلامت شد، آن گاه اصحاب شمال گفتند: پروردگارا! از ما درگذر و تجدید کن، فرمود: تجدید کردم، بروید و داخل شوید، باز ترسیدند. در آن جا اطاعت و معصیت و ولایت ثابت گشت. در این روایت اول پیمان و میثاق بر ربوبیّت خداوند از همگان گرفته شده است. آنها هم «بلی» گفته اند. سپس از نبییّن و پیامبران بر ربوبیّت خداوند متعال و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام امیرالمؤمنین است پیمان و میثاق گرفته شده. و پیامبران هم «بلی» گفته اند. در نتیجه نبوت برایشان ثابت گردیده است. پیمان و میثاق سومی هم مطرح است که فقط اولوالعزم به آن اقرار کرده و گواهی داده اند. و آن میثاق بر موارد ذیل می باشد:

_ میثاق بر ربوبیّت خداوند متعال.

_ میثاق بر رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

_ میثاق بر امیرالمؤمنین بودن علی علیه السلام.

_ میثاق بر این که بعد از علی علیه السلام اوصیاء او ولات امر خداوند هستند و خزانه دار علوم الهی می باشند.

_ میثاق بر این که خداوند متعال با حضرت مهدی علیه السلام دینش را نصرت و یاری می کند و دولتش را ظاهر و آشکار می کند و از دشمنانش انتقام می گیرد و خواه و ناخواه بندگی می شود.

این میثاق خاص را فقط اولوالعزم اقرار و گواهی دادند و حضرت آدم نه انکار کرد و نه اقرار از همین رو بود که مقام عزیمت تنها برای پنج پیامبر در خصوص حضرت مهدی ثابت گردید و در حضرت آدم در خصوص مهدی علیه السلام عزمی بر اقرار نبود و آیه ی «فنسی و لم نجد له عزماً» اشاره دارد به این که حضرت آدم در مورد مهدی علیه السلام عزمی نداشته و آن را ترک و رها کرده بود. از حدیث این گونه می توان استفاده کرد که کانون عزیمت پیامبران اولوالعزم حضرت مهدی علیه السلام می باشد. و برای آدم عزمی برای اقرار به مهدی یافت نشد و همین موجب شد که از پیغمبران اولوالعزم قرار نگرفت.

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است:...و إنما سمّی اولوالعزم اولوالعزم لانّه عهد الیهم فی محمّد و الأوصیاء من بعده و المهدیّ و سیرته فأجمع عزمهم أنّ ذلک کذلک و الاقرار به. [بحار، ج 26، ص 278، ح 21 به نقل از بصائر الدرجات: 21]و همانا پیامبرانی که اولوالعزم نامیده شده اند به جهت عهدی است درباره ی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و اوصیاء پس از او و مهدیّ و سیره ی ایشان بسته بودند، و آن ها عزم خود را بر آن عهد و سیره ی ایشان جزم نموده و اقرار بر آن کرده بودند. در این حدیث با توجه به این که «و الأوصیاء من بعده» را آورده است به طور جداگانه «و المهدی» را آورده در حالی که می توانست نیاورد، چون داخل در اوصیاء می باشد. از این رو معلوم می گردد که عنایت ویژ ه ای به آن می باشد. و انبیاء اولوالعزم تمامی اهتمام خود را بر آن متمرکز کرده اند و با قصدی جازم که مرتبه شدیده ای از قصد می باشد به آن همّت گماشته اند تا در راستای تحقق اهداف ایشان و ولایت و حاکمیّت آن ها سهم تاریخی خویش را ایفا کنند. با توجه به مفهوم عزم که «هو القصد الجازم، مرتبة شدیدة من القصد، و هو قبل الإرادة»، تصمیم محکم و همراه با همّتی استوار در برنامه ها و اعمال می باشد؛ [التحقیق فی کلمات القرآن الکریم] و با توجه به «فأجمع عزمهم» پیامبران با اهتمامی متمرکز و توانمند و با اقتدار تمام در راستای تحقق عهدشان و اهداف امامان و حاکمیت و ولایت حضرت مهدی و سیره ی ایشان به میدان آمدند و سهم تاریخی خویش را بر عهده گرفتند و اقرار بر آن نمودند. و این اقرار فقط بیان لفظی نمی باشد، بلکه قبول عهد و تعهد است و اهتمام به انجام وظایفی در تحقق اهداف ایشان است. در جریان اخذ میثاق خداوند متعال دست تدبیر و ربوبیّت خود را که در نهاد وجودی انسان و بافت و ساختار او قرار نهاده بازخوانی می کند. و از آنان اقرار و اعتراف می گیرد. و براساس همان پایه ها و محور تدبیر خویش را که همان ولایت باشد اعلام داشته و بر آن جریان نبوت و رسالت انبیاء را استوار می سازد. و طرح جامع خویش را از آفرینش هستی به نمایش می گذارد. و تا آخر خط و نهایت تاریخ را در این طرح جامع بازخوانی می نماید که چگونه ولایت و حاکمیّت خود و دولت خود را در سراسر جهان آشکار خواهد نمود. و در این طرح جامع خویش است که از انبیاء پیمان و میثاق می ستاند تا موضع خویش را اعلام نموده و میزان سهم تاریخی خود را از گام نخست در این جریان تعیین سازند. آیا می خواهند در قلّه های اولوالعزمی قرار گیرند و گام های تاریخی خویش را تا تحقق افق حاکمیّت امام مهدیّ علیه السلام تصمیم سازی کنند و در این راستا «فأجمع عزمهم» را شکل بدهند. یا این که در این افق و نگاه پیشگام نبوده و از اهتمام لازم برخوردار نیستند و از زمره ی اولوالعزمان خارج می شوند. و در نهایت پیرو و دنباله رو ایشان می گردند و با تأخیر به این افق و چشم انداز روی می آورند.

انبیاء اولوالعزم با عزمی راسخ و تصمیمی جازم و با قصدی مستحکم و شدید بر آن شدند تا عهد و میثاق در خصوص امام مهدیّ علیه السلام بسپارند. آنان میثاق ولایت را تا مهدیّ و تحقق حاکمیّت وی بر عهده گرفتند. و اگر بنا بود که این عهدسپاری در حدّ قلبی و زبانی محدود باشد به این همه تأکید بر «فأجمع عزمهم» و مفاهیم بلند آن که حکایت از آمادگی جدّی برای اقدام و عمل می باشد نیازی نبود. از همین رو است که آنان با این عهدسپاری در طول تاریخ سهم تاریخی خویش را به جا آورده و امّت های خود را در همین راستا رهبری نموده اند. و این دست تدبیر الهی است که بر مهدی و میثاق خدا با اقتدار و استحکام تمام عهد و پیمان گرفته و بر وعده ی الهی اش مهدی تضمین سپرده است «السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکدّه السلام علیک یا وعدالله الذی ضمنه» [زیارت آل یاسین]

اقرار بر ولایت امری فراتر از زبان و قلب

کاربرد واژه ی اقرار در روایات در مفهوم فراتر از اقرار زبانی و به معنای اطاعت ما را به هدف نزدیک تر می سازد. هم چنان که امام حسن عسکری علیه السلام فرموده اند: إن المقرّ بالأئمّة بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المنکر لولد ی کمن أقرّ بجمیع انبیاء الله و رسله ثمّ أنکر نبوّة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و المنکر لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کمن أنکر جمیع انبیاء الله لأنّ طاعة آخرنا کطاعة أوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا [کمال الدین، ج 2، ص 409]هر کس منکر امامت حضرت مهدی علیه السلام باشد، همانند کسی است که به همه پیامبران الهی باور داشته باشد ولی نبوّت پیامبر خاتم را انکار کرده باشد. در این روایت اقرار در مقابل انکار آمده. و در ذیل روایت فرموده است: لأنّ طاعة آخرنا کطاعة اوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا؛

معلوم می شود که در مفهوم واژ ه ی اقرار طاعت نهفته است و شخص مقرّ تنها در حدّ زبانی و قلبی محدود نمی ماند. اقرار به طاعت و پیروی از خاندان عصمت و طهارت، در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به روشنی و آشکارا آمده است: ما تکاملت النبوة لنبی فی الأظلة حتّی عرضت علیه ولایتی و ولایة اهل بیتی، و مثلوا له فأقروا بطاعتهم و ولایتهم. [بحار 26/281 ح 27]خدیفه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در عالم أظلّه پیامبریِ هیچ پیامبری تکمیل نشد مگر این که ولایت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد و تمثال آن ها [اهل بیتم] برای آن پیامبر مجسّم شد پس اقرار به طاعت و ولایت آنها نمودند. انبیاء می دانستند که ولایت محمد و آل محمد غرض اصلی آفرینش است و باید زمینه های تحقق حاکمیت آن را فراهم سازند تا عبودیت الهی در هستی جریان یابد. از این رو اقرار به ولایت و اطاعت در جهت تحقق آن نمودند.

از میثاق بر ربوبیّت تا میثاق بر نصرتِ ولایت

قال الصّادق علیه السلام فی قوله تعالی: «و إذ أخذ ربّک من بنی آدم» الآیة، کان المیثاق مأخوذاً علیهم الله بالربوبیّة و لرسوله بالنبوّة و لأمیرالمؤمنین و الأئمّة بالامامة، فقال: «ألست بربّکم» و محمّد نبیّکم و علیّ إمامکم و الأئمّة الهادون أئمتّکم؟ فقالوا: «بلی» فقال الله: «أن تقولوا یوم القیامة» أی لئلاّ تقولوا یوم القیامة «إنّا کنّا عن هذا غافلین». فأوّل ما أخذ الله عزّوجلّ المیثاق علی الأنبیاء بالربوبیّة و هو قوله: «و إذ أخذنا من النبییّن میثاقهم» فذکر جملة الأنبیاء ثمّ أبرز أفضلهم بالأسامی فقال: «و منک» یا محمّد، فقدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لأنه أفضلهم «و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی بن مریم» فهؤلاء الخمسة أفضل الأنبیاء، و رسول الله أفضلهم. ثمّ أخذ بعد ذلک میثاق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی الأنبیاء له بالایمان، و علی أن ینصروا أمیرالمؤمنین، فقال: «و إذ أخذ الله میثاق النبییّن لما آتیتکم من کتابٍ و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدق لما معکم» یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «لتؤمنن به و لتنصرنه» یعنی أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه تخبروا أممکم بخبره و خبر ولیّه من الأئمة. امام صادق علیه السلام درباره ی آیه «و اذ أخذ ربّک من بنی» فرمودند: میثاقی که از فرزندان آدم گرفته شده بود؛ ربوبیّت برای خداوند و نبوّت برای رسولش و امامت برای امیرالمؤمنین و ائمّه می باشد. پس آنگاه که خداوند فرمود: «ألست بربّکم» و محمّد نبیّکم و علیّ إمامکم و الأئمّة الهادون ائمتکم؟ آیا من پروردگار شما نیستم، و محمد نبیّ شما و علی امام شما و امامان هدایتگر از معصومین ائمّه ی شما نیستند؟ فرزندان آدم در جواب گفتند: چرا گواهی دادیم. تا در روز رستاخیز نگویید ما از آن غافل بودیم. حضرت در ادامه می فرمایند: پس نخستین چیزی که خداوند عزّوجلّ از انبیاء گرفت؛ میثاق به ربوبیّتش می باشد که قول خدا در اخذ میثاق بر ربوبیتش این است: «و إذ أخذ من النبییّن میثاقهم» خداوند همه انبیاء را یادآور شده سپس برترین و افضل انبیاء را با ذکر نام آورده است. پس گفت: «از تو» یا محمد، بنابراین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را مقدّم داشت بر دیگر انبیاء؛ زیرا او افضل انبیاء می باشد. و انبیاء پنج گانه نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بن مریم؛ افضل بر دیگر انبیاء است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افضل از ایشان می باشد. پس از اخذ میثاق بر ربوبیّت خود؛ خداوند از انبیاء میثاق گرفت که ایمان بر رسول خدا بیاورند و هم چنان از آنان میثاق گرفت که امیرالمؤمنین علیه السلام را نصرت و یاری نمایند. در همین راستا این گونه فرمود: «و إذ أخذ الله میثاق النبییّن لما آتیتکم من کتابٍ و حکمة ثمّ جاءکم رسول مصدّق لما معکم»؛ و هنگامی که خدا از پیامبران [و امّت های آنان] پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت بخشیدم، آن گاه پیامبری سوی تان آمد که گواهی دهنده بر کتاب آسمانی شما گردید حضرت در این جا می فرمایند: مقصود و مراد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. «لتؤمنّ به» که در واقع مقصود همان ایمان آوردن به رسول خدا می باشد. و ادامه آیه: «ولتنصرنّه» مقصود از آن نصرت و یاری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می باشد. در ادامه حدیث آمده است که: تا این که شما انبیاء از این مطلب ایمان بر رسول و نصرت امیرالمومنین و خبر نصرت دیگر ائمّه را برای امّت های خود بیان کرده و آنان را آگاه سازید.

در این روایت مطرح شده است: اولین میثاق که از انبیاء گرفته شد میثاق بر ربوبیّت خداوند متعال می باشد. پس از آن خداوند از انبیاء میثاق گرفت که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورند و امیرالمومنین علیه السلام را نصرت و یاری نمایند. و از انبیاء میثاق گرفت که خبر ایمان به رسول خدا و نصرت امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر امامان علیهم السلام را برای امّت های خود بیان کرده و آگاه سازند. از این روایت هم به خوبی معلوم می گردد مراد از اقرار انبیاء و «اجمع عزمهم» در ولایت خاندان عصمت و طهارت و در مورد مهدیّ علیهم السلام نمی تواند در سطح قلبی و زبانی صرف باشد. بلکه اقدامات لازم و متناسب با اهداف و شرایط؛ می باشد. اهدافی که در طرح خداوند متعال وجود دارد عبارت است از ولایت و حاکمیّت اهل بیت علیهم السلام که همان ولایت خداوند متعال می باشد و پیوسته انبیاء و اوصیاء ایشان متناسب با شرایط تاریخی خویش در راستای تحقق این ولایت نقش آفریدند و امّت خویش را در همین جهت مدیریت و رهبری کردند.

فرآیند سخت و سختی آفرین بودن ولایت

سدیر می گوید از امام صادق علیه السلام درباره ی سخن امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدم، و سخن حضرت این است: همانا امر ما سخت و سختی آفرین است، که به آن اقرار نمی کند مگر ملک مقرّب یا نبیّ مرسل و یا بنده ای که خداوند قلبش را به عشق و ایمان آزموده باشد. حضرت پیرامون این سخن امیرالمؤمنین فرمودند:

همانا در میان ملائکه، ملائکه مقرّب و غیرمقرّب وجود دارند. و در میان انبیاء هم مرسلین و غیرمرسلین هستند و در میان مؤمنان هم ممتحنین و غیرممتحنین می باشند. پس آن گاه که این «أمر» شما عرضه شد بر ملائکه تنها مقرّبین آنان به آن اقرار کردند. و هنگامی که این امر بر انبیاء عرضه شد تنها مرسلین از ایشان به آن اقرار کردند. و وقتی که بر مؤمنان عرضه شد تنها ممتحنین از آن ها به آن اقرار کردند. مرحوم مجلسی بیانی دارند که می فرمایند شاید مراد از عدم اقرار در این جا؛ نفی اقرار کاملی که همراه شوق محبّت و اقبال و رو آوردن کامل و تمام عیار به عصمت ایشان باشد. بنابراین انبیاء به وسیله ولایت به نبوّت می رسند و بلکه بالاتر به وسیله ولایت به مقام مرسلین دست می یابند. هم چنان که در روایت امام صادق این گونه آمده است: مامن نبیّ نبّی و لا من رسول أرسل الّا بولایتنا و بفضلنا علی من سوانا؛ هیچ پیامبری به مقام پیامبری نرسید و هیچ رسولی به سوی مردم فرستاده نشد مگر با(اقرار به) ولایت و برتری ما بر دیگران. [بحار 26/ 281 ح 29]اقرار ملائکه مقربین، اقرار انبیاء مرسلین و اقرار مومنین ممتحنین؛ یک اقرار لفظی ساده نمی باشد. بلکه سرسپردگی تمام عیار و در تحت ولایت ایشان درآمدن است. و در راستای اهداف ایشان گام زدن است. در این روایت سه دسته از کارگزاران هستی یعنی ملائکه، انبیاء و مومنان براساس اقرار و عدم اقرار به ولایت به شأن و جایگاه و منزلت خود دست می یابند. و بر همین اساس در عالم هستی نقش آفرینی کرده و آینده ی تاریخ را می سازند. مبنا و محور بعثت و ارسال انبیاء و رسل ولایت است و بر این اساس و بر همین ولایت است که پیامبران برانگیخته و فرستاده شده اند. یعنی آن چه که هدف و مقصد بعثت ایشان است؛ تحقق ولایت و حاکمیت محمد و آل محمد علیهم السلام می باشد. زیرا ولایت آن ها «صعب» و «مستصعب» است. سخت و سختی آفرین است. و بدون تحقق زمینه های آن شکل نمی یابد. و این زمینه ها در یک فرایند تاریخی باید فراهم گردد و این فرایند هم بدون تدبیر و مدیریت ربّ العالمین و دست تدبیر الهی نمی تواند حاصل شود. مجرای تدبیر الهی در فرایند تاریخی بعثت و ارسال رسل و اوصیا است که پیوسته جریان داشته است و ادامه می یابد و ما هم اکنون در مقطع آخرین وصیّ الهی قرار گرفته ایم. بنابراین با توجه به روایاتی از این قبیل که امام باقر علیه السلام می فرمایند: ولایتنا ولایة الله التی لم یعبث نبیاً قطّ الّا بها؛ [الامالی مفید: 142 ح 9]ولایت ما همان ولایت خدا است که پیامبری را هرگز مبعوث نکرد مگر با ولایت ما. به دست می آید مبنا و اساس شکل گیری نبوت انبیاء پذیرش ولایت خاندان محمد و آل محمد علیهم السلام بوده و انبیاء به سبب ولایت ایشان به نبوت و رسالت رسیده اند.

نه تنها به نبوت رسیدن انبیاء براساس ولایت بوده است، بلکه ترفیع مقام ایشان همانند ترفیع مقام ملائکه به واسطه ولایت است. در روایات آمده است: عن سدیر قال: سألت أباعبدالله علیه السلام عن قول امیرالمؤمنین علیه السلام: إنّ أمرنا صعب مستصعب لایقرّ به الّا ملک مقرّب او نبیّ مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان. فقال: إنّ فی الملائکه مقرّبین و غیرمقرّبین، و من الأنبیاء مرسلین و غیرمرسلین، و من المؤمنین ممتحنین و غیرممتحنین، فعرض أمرکم هذا علی الملائکة فلم یقرّ به الّا المقرّبون، و عرض علی الانبیاء فلم یقرّ به الّا المرسلون، و عرض علی المؤمنین فلم یقرّ به الا لممتحنون. [بحار، ج 26، ص 273 ـ 274 ح 16 به نقل از معانی الاخبار: 115]هر کدام از سه گروه ملائکه، انبیاء و مؤمنان در پرتو فرایند اقرار و عدم اقرار در جایگاه خاص خود قرار می گیرند. از تحلیل فرایند اقرار مؤمنین شاید آسان تر از تحلیل فرایند اقرار ملائکه و انبیاء بتوانیم سخن برانیم:

عن ابی جعفر علیه السلام قال: حدیثنا صعب مستصعب، لایحتمله الّا ملک مقرّب او نبیٌ مرسلٌ او مؤمنٌ ممتحنٌ او مدینةٌ حصینةٌ، فاذا وقع أمرنا و جاء مهدیُّنا علیه السلام کانَ الرّجل من شیعتنا أجرأ من لیث و أمضی من سنانٍ یطأَ عدوّنا برجلیه و یضربه بکفّیه، و ذلک عند نزول رحمة الله و فرجه علی العباد؛ [بحار، 52/ 318 ح 17]امام باقر علیه السلام فرمود: به درستی که حدیث ما بسی دشوار و سنگین است، و آن را تحمّل نمی کند مگر فرشته ی مقرّب یا پیغمبر مرسل یا بنده ی مؤمنی که خدا دلش را با ایمان آزموده، یا شهری که برج و بارویی نفوذناپذیر دارد، وقتی زمان وقوع امر ما برسد و مهدی ما بیاید، هریک از شیعیان ما، از شیر دلیرتر و از نیزه چابک تر است، به طوری که دشمن ما را زیر پاهای خود له می کند و با کف دست به قتل می رساند، و آن هنگام نزول رحمت الهی و گشایش بر بندگان است. حدیث و سخنان معصومین علیهم السلام که بر اساس آن حکم و حکومت می کنند صعب و مستصعب است. تنها سه دسته ی ملک مقرّب و نبی مرسل و مؤمن ممتحن و آزموده شده تاب تحمّل آن را دارند. هم چنان که فرموده اند: إنّ امرنا صعبٌ مستصعب لایحتمله الا ملک مقرّب او نبیٌّ مرسل او مؤمن امتحنه الله قلبه للایمان. پس حدیث و امر خاندان عصمت و طهارت را تنها این سه دسته می توانند تحمّل کنند و بر دوش بکشند. البته در حدیث امام باقر علیه السلام پس از آوردن سه دسته ذکر شده اشاره به «مدینة حصینة» هم دارند. یعنی حدیث صعب و مستصعب را تنها ملک مقرّب یا نبی مرسل یا مؤمن آزموده شده و یا شهر نفوذناپذیر می توانند تحمّل کنند. بنابراین آن گاه که ظرف تحقق و وقوع امر ما فرا رسد و مهدیّ ما بیاید؛ در این فضا هریک از شیعیان ما از چنین کارآمد ی هایی برخوردارند:

_ أجرا من لیث: از شر دلیرترند.

_ امضی من سنان: از نیزه چابک ترند.

_ یطأ عدوّنا برجلیه: دشمنان ما را زیر پاهای خود له می کند.

_ و یضربه بکفّیه: با کف دست خود آنان را به قتل می رساند. در واقع ظرف وقوع امر معصوم همان ظرف تحقق مؤمن ممتحن و مدینه حصینه می باشد. یعنی تنها مؤمن و شهر نفوذناپذیر و جامعه ایمانی است که با اقرار به ولایت و امتحان قلوب شان به ایمان می توانند در راستای تحقق ولایت و حاکمیت امام خود، از کارایی های یاد شده برخوردار شوند و به آستانه ی ظهور امام غایب نزدیک شوند زیرا با وجود مؤمن ممتحن و مدینه حصینه است که با توانمند ی های لازم آماده ی پیروی از امام خویش می باشد و زمینه ها برای حاکمیت او مهیّا می باشد.

حوزه های مفهومی قلوب ممتحن

در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرموده اند: إنّ حدیثنا صعب مستصعب، لایحتمله الّا صدور منیرةٌ او قلوبٌ سلیمةٌ و اخلاقٌ حسنةٌ، انّ الله أخذ من شیعتنا المیثاق کما أخذ علی بنی آدم حیث یقول عزّوجلّ: «و اذ اخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و اَشهدهم علی انفسهم اَلست بربّکم قالوا بلی» فمن و فی لنا و فی الله له بالجنّة، و من ابعضنا و لم یُؤدّ إلینا حقّنا ففی النّارِ خالداً مخلداً؛ [الکافی 1/401 ح 3]امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که حدیث ما بسی دشوار و مشکل است، تحمّل آن را ندارد جز سینه های نورانی، یا قلب های سالم، یا اخلاق نیکو، همانا خدا از شیعیان ما پیمان (به ولایت ما) گرفت، چنان که از فرزندان آدم (به ربوبیّت خود) پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» پس هر که نسبت به ما (به پیمان خویش) وفا کند، خدا بهشت را به او پاداش دهد، و هر که ما را دشمن دارد و حق ما را به ما نرساند، همیشه و جاودان در دوزخ است. حدیث سخت و سختی آفرین را نمی توانند تحمل کنند مگر:

_ سینه های روشن

_ قلب های سالم

_ اخلاق نیکو. از این می توان فهمید که وقتی در بعضی روایات سخن از قلوب ممتحن به میان می آید؛ مراد قلب های امتحان شده در این قبیل از موارد یاد شده می باشد. یعنی قلب هایی که در امتحان ها روشنایی خود را و سلامت شان را به نمایش می گذارند و از آ ن ها اخلاق نیکو در رفتارشان متجلی می گردد. این گونه مؤمنان هستند که توان تحمل ولایت را دارا هستند و می توانند حدیث صعب و مستصعب را تحمل نمایند. و از عهده ی ولایت پذیری برآیند. از قسمت دیگر حدیث معلوم می شود که آیه ی میثاق دلالت دارد بر این که میثاق بر ولایت از همه مردم در تمامی دوره های تاریخی گرفته شده است. زیرا می فرماید «انّ الله اخذ من شیعتنا المیثاق کما اخذ علی بنی آدم حیث یقول عزّوجلّ «و اذ اخذ ربک من بنی آدم... » سپس می فرماید: فمن و فی لنا و فی الله له بالجنّه و من ابغضنا و لم یؤد الینا حقّنا ففی النّار خالداً مخلّداً. یعنی هرکس که در هنگام اخذ میثاق «بلی» گفت و میثاق بر ربوبیّت و ولایت محمد و آل محمد سپرد؛ پس اگر به همان وفا کرد، خداوند هم بهشت را به او پاداش می دهد و در وعده اش وفا می کند. و هرکس از شیعیان که میثاق بر ربوبیّت و ولایت سپرده بود به آن وفا نکند و حق ما اهل بیت را ادا نکند در این صورت در آتش جهنّم جاودان خواهد بود. و دیگر آن که معلوم می شود با صدور منیره، قلوب سلیمه و اخلاق حسنه است که می توان به ولایت وفادار بود و تمامی حقّ و حقوق امامان را ادا نمود. و اگر سخن از اقرار به ولایت گفته می شود؛ یعنی همان وفای به میثاق و ادای حق و حقوق ولایت است و همان ولایت پذیری واقعی می باشد نه اقرار لفظی و قلبی تنها.

تکمیل دستگاه نبوت و اخذ میثاق از انبیاء در نهج البلاغه

حضرت می فرمایند: خداوند هرگز خلق را از وجود یک پیامبر یا کتاب آسمانی یا حجّت کافی یا طریقه ی روشن خالی نگذاشته است، فرستادگانی که اندکی عدد آن ها و بسیاری عدد مخالفان شان آن ها را از انجام وظیفه باز نداشته است. هر پیامبری به پیامبر پیشین خود قبلاً معرفی شده است و آن پیامبر پیشین او را به مردم معرفی و بشارت داده است. و در ادامه این چنین می فرماید: علی ذلک نسلت القرون، و مضت الدّهور، و سلفت الآباء، و خلقت الابناء، إلی اَن بعث الله سبحانه محمّداً رسول الله لإنجاز عدته، و تمام نبوّته، مأخوذاً علی النبییّن میثاقه، مشهورةً سماتُهُ، کریماً میلادُهُ. به این ترتیب نسل ها پشت سر یک دیگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را _ به موجب وعده ای که کرده بود _ برای تکمیل دستگاه نبوّت فرستاد در حالی که از همه ی پیامبران برای او پیمان گرفته بود، علائم او معروف و مشهور و ولادتش بزرگوارانه بود. فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیاءهُ، لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول؛ [نهج البلاغه، خ 1]بنابراین، خدا رسولان خود را در میان شان برانگیخت و پیامبران خود را پی در پی به سویشان فرستاد که از آن ها بخواهند تا پیمان فطرت را ادا نمایند. و نعمت فراموش شده ی خدا را به آن ها یادآوری کنند و با تبلیغ، بر آن ها اتمام حجت کنند. و معارف ذخیره شده در عقول شان را بر ایشان برانگیزند. در این فرازها حضرت فلسفه ی بعثت انبیاء را بیان فرموده است. و به چهار هدف اساسی در مورد بعثت انبیاء اشاره کرده اند:

1.درخواست و مطالبه پیمان فطرت. از مردم بخواهند که میثاق فطرت الهی را اداء کنند.

2.نعمت های فراموش شده ی الهی را یادآور شدند.

3.با ابلاغ دستورهای الهی، حجّت را بر آن ها تمام نمایند.

4.گنج های پنهان عقل ها را برای آنان آشکار سازند. خدا حضرت آدم علیه السلام را پس از توبه از بهشت پایین آورد، تا با نسل او زمین خود را آباد سازد. در ادامه می فرماید: ولیقیم الحجّة به علی عباده، و لم یخلهم بعد ان قبضه ممّا یؤکد علیهم حجّة ربوبیّته، و یصل بینهم و بین معرفته، بل تعاهدهم بالحجج علی السن الخیرة من انبیائه، و متحّملی و دائع رسالاته قرنا فقرناً حتّی تمّت بنبیّنا محمّد حجّته، و بلغ المقطع عذره و نذره؛ و با او حجت را بر بندگان خود تمام کند و چون آدم را قبض روح کرد، آن ها [(مردم)] را خالی نگذاشت از چیزی که دلیل ربوبیتش را برایشان تأکید نماید. و بین آن ها و بین معرفت آن ها به خود ایجاد رابطه کند، بلکه به زبان پیامبرانِ برگزیده ی خود و آنان که امانت رسالت او را به عهده گرفتند، در قرون متوالی عهد خود را به آن ها یادآوری کرد. تا زمانی که با رسالت پیامبر ما حجت او تکمیل شد. و حجت ها و هشدارهایِ او به حد خود رسید. [نهج البلاغه، خ/ 91]

عدل گستری در پرتو ذخیره انبیاء

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: المهدیُّ من ولدی، تکون له غیبةٌ وحیرةٌ تضلّ فیها الامم، یأتی بذخیرة الأنبیاء فیملأها عدلاً و قسطاً کما مُلئت جوراً و ظلماً. [کمال الدین، ج 1، باب 25، ح 5]امام باقر از پدرانِ بزرگوارشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کند که فرمود: مهدی از فرزندان من است برای او غیبت و حیرتی خواهد بود که مردم در آن گمراه شوند. او ذخیره ی پیامبران را خواهد آورد و زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد. در دوران غیبت و حیرت حضرت امت ها گرفتار گمشدگی و گمراهی می گردند. گمشدگی و گمراهی به حدّی عمق و وسعت می یابد که زمین پر از ظلم و جور می گردد؛ تا این که حضرت ذخیره ی انبیاء را می آورد و زمین را پر از عدل می سازد.

باید توجه نمود که جمله ی «یأتی بذخیرة الانبیاء» به چه معنا می باشد؟

آیا مراد از ذخیره ی انبیاء امکانات مال و سرمایه های مادی می باشد؟

یا آن که مراد از ذخیره انبیاء دستاوردهای فرهنگی و تربیتی ایشان است؛ که در طول تاریخ انبیاء دست به دست گشته و به عنوان جریان حرکت فکری انبیاء به دست حضرت رسیده است. و او براساس این حرکت تاریخی انبیاء و ظرفیت فراهم شده ی توسط انبیاء است که می تواند در زمین عدالت گستری نماید. که به نظر می رسد همین گزینه درست می باشد. برای تبیین بهتر باید به واکاوی مفهوم ذخیره بپردازیم، تا به مقصود خود نزدیک شویم. ذخر: هو حفظ شیء و ابقاؤه لیستفاد منه بعد، فهذه القیود مأخوذ فی حقیقتها. [التحقیق فی کلمات القرآن الکریم]ذخیره کردن به معنای نگه داری چیزی و باقی گذاشتن آن است تا آن که در آینده از آن استفاده شود. از واکاوی مفهوم و معنای ذخیره در این روایت نکات زیر به دست می آید:

1ـ مفهوم ذخیره با توجه به هدف و مقصد در نظر گرفته می شود.

2ـ چه چیزی ذخیره می شود؟ و در کجا ذخیره می گردد؟

3ـ ذخیره کردن ناظر به شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی خواهد بود؛ مگر نه در همان زمان هزینه می شد و احتیاجی به ذخیره کردن نبود.

دو نکته هم در خصوص هدف ذخیره کننده قابل توجه است:

1ـ ذخیره کننده چیزهایی را ذخیره می کند برای آن که در آینده خودش در راستای هدفش از آن بهره ببرد و توجهی به شخص دیگر ندارد.

2.ذخیره کننده چیزهایی را ذخیره می کند تا آیندگان از آن بهره برند و از اول هم توجه به این هدف دارد. و می داند که در زمان او قابل استفاده نخواهد بود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان