پدیده غیبت و ویژگی های این مرحله
غیبت صغری از سال 260 تا 329 هجری طول کشیده و این برهه از زمان دارای ویژگی خاص خود بوده و شرایط خاصی داشته و کسانی که در این دوره نقش رهبری و پیشگامی داشتند، در متن آن شرایط قرار داشتند.
بخشی از ویژگی های این دوران:
1- تنی چند از کسانی که در دوران غیبت صغری زندگی می کردند، از اصحاب امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیه السلام بودند؛ مانند: علی بن جعفر ابوهاشم، داود بن قاسم جعفری - که پنج نفر از ائمه علیهم السلام را دیده بود-، داود بن ابویزید نیشابوری، محمد بن علی بن بلال، عبدالله بن جعفر حمیری، اسحاق بن ربیع کوفی، ابوالقاسم جابر بن یزید فارسی و ابراهیم بن عبیدالله بن ابراهیم نیشابوری.
2- تعدادی از معاصران غیبت صغری، وکیل حضرت مهدی علیه السلام بودند مانند: محمد بن احمد بن جعفر، جعفر بن سهیل، محمد بن حسن صفّار، عبدوس عطّار، سندی بن نیشابوری، ابوطالب حسن بن جعفرِ فافا و ابوالبختری.
3- نوّاب خاص امام زمان علیه السلام در عصر غیبت صغری چهار نفر هستند: عثمان بن سعید عمری، محمد بن عثمان عمری، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری.
4- تعدادی از شخصیت هایی که در زمان غیبت می زیسته اند، از فقها و دانشمندان بودند، مانند: کلینی، صدوق و پدرش.
5- یکی از ویژگی های این دوره این بود که مسائل مطرح شده از جانب مردم، توسط آن حضرت به صورت نامه پاسخ داده می شد.
6- از دیگر ویژگی ها، وجود پایگاهی مردمی بود که دارای فرهنگ ارتباط با امام بوده، به امامان پیشین اعتقاد داشتند؛ آنان دارای هویت معین و وابستگی خاص بوده و در مقام عمل، به یک مکتب فقهی معین اتکا داشتند.
حال درنگی می کنیم تا ببینیم این مردم چگونه پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بدون هیچ شک و تردید به حضرت مهدی علیه السلام رجوع کردند؛ چرا که اگر اندک تردید در بین بود در تاریخ ثبت می شد.
البته با توجه به اینکه این پایگاه مردمی دارای ویزگی های فکری و رفتاری خاصی بود که دانستن آنها برای ما فایده های بسیاری دارد.
همه بر این امر اتفاق نظر داشتند که راه ارتباط با امام منتظر علیه السلام تنها از راه نواب خاص امکان پذیر است، حتی از بزرگانی همچون شیخ کلینی که در این دوره می زیسته اند، خبری به ما نرسیده که در مقام عمل، سعی و تلاش برای مشاهده و دیدار با آن حضرت کرده باشند؛ بلکه کاملآً پذیرفته شده بود که این کار امکان پذیر نیست؛ ولو به جهت وجود مانع باشد و حتی اگر برای دیدار ایشان مقتضی کاملآً موجود باشد. و بر فرض که کسی هم این کار را کرده باشد. در تاریخ وارد است که نامه ای از جانب امام علیه السلام برای او فرستاده شد و او را از این کار نهی فرمود؛ وی احمد بن خضر بن ابوصالح خجندی بود که هوای طلب و جستجو به سرش افتاد و از وطن خود در پی یافتن آنچه بتواند طبق آن عمل کند، بیرون رفت. متن توقیع شریفی که در این باره صادر شد، چنین است: «مَن بَحثَ فقد طَلَب، وَ مَن طَلبَ فَقد دَلَّ، وَ مَن دَلَّ فقد أَشاطَ ، و مَن أَشاطَ فَقَد أَشرَکَ؛ کسی که در مقام جستجوی برآید او را طلب کرده و کسی که او را طلب کند ممکن است [نامحرمان را] به او راهنما شود و کسی که چنین کند [خود یا او] را به خطر انداخته و کسی که چنین کند در هر خطری که متوجه او شود شریک است». راوی گوید: وی از آن پس دست از جستجو برداشت.(1)
آنچه در پاسخ به این مطلب گفته شده که اگر بنا باشد مانعی شخصِ جستجوگر را از جستجو باز دارد، تنها در قضایای خارجیه جزئیه اتفاق می افتد؛ مردود است؛ چون در این روایت علت این مانعیت بیان شده که با عمومیّت نیز همخوانی دارد.
بنابراین، دیدن امام و تلاش برای رسیدن به این هدف، خصوصاً در زمان غیبت صغری به عنوان یک قضیه ی به شرط محمول(2) اگر کار خوبی بود و کمالی به شمار می آمد و در نزد شارع مقدس محبوبیتی داشت، چرا وکلای آن حضرت و اصحاب و علما و اهل ایمان با تمام اشتیاق شدیدی که به انجام مستحبات داشتند، هرگز درصدد این کار برنیامدند؟ بلکه تاریخ ثبت کرده که آتنها همواره از طریق سفیرانِ آن حضرت، [با ایشان ارتباط برقرار کرده، و اگر درخواستی بوده] درخواست های دیگری [غیر از دیدار و ملاقات] داشتند.
نمونه های درخواست از امام علیه السلام:
- از ابوجعفر محمد بن علیِ اَسوَد رضی الله عنه نقل است که گفت: پس از وفات محمد بن عثمان عمری رضی الله عنه، حسین بن موسی بن بابوَیه رضی الله عنه از من خواست از ابوالقاسم حسین بن روح بخواهم از مولایمان امام زمان علیه السلام درخواست کند تا آن حضرت به درگاه خداوند دعا کند که خداوند فرزند پسری نصیب او فرماید. ایوجعفر گوید: من از محمد بن عثمان خواستم و او پیغام را رساند و سه روز بعد به من خبر داد که آن حضرت برای علی بن الحسین دعا کرده اند و به زودی فرزند مبارکی برایش متولد خواهد شد که خداوند او را از این پسر سود خواهد رساند و پس از او پسران دیگری نیز خواهد داشت.(3)
- پرسش هایی که به پیشگاه آن حضرت فرستاده می شد؛ شیخ طوسی در کتاب غیبت روایت کرده: در سال ریزش ستارگان(4) که قرامطه(5) به زائران خانه ی خدا حمله می کردند، گروهی از هم شهریان ما که مقیم بغداد بودند، به من چنین گفتند، پدرم رضی الله عنه به شیخ ابوالقاسم بن روح رضی الله عنه نامه نوشت و اجازه خواست تا به سفر حج مشرّف شود... .(6)
- شیخ کلینی گوید: محمد بن زیاد صیمری به آن حضرت نامه ای نوشت و از حضرت صاحب الزمان خواست تا به او کفنی مرحمت فرمایند که موجب یُمن و سعادت او باشد. (7)
- رازی از حسین بن روح خواست تا از امام بخواهد برایش دعا کند تا اختلاقی که با همسرش ام عباس داشت اصلاح شود.(8)
- در ارشاد شیخ مفید از علی بن محمد نقل شده که گفت: یکی از اصحاب ما نقل کرد که من دارای فرزندی شدم و نامه ای به امام عصر علیه السلام نوشتم و اجازه خواستم تا او را در هفتمین روز تطهیر کنم ... و گفت: زمانی برای حج آماده شدم و پس از خداحافظی با دوستان آماده ی رفتن بودم که نامه ای با این مضمون رسید: «نَحنُ لِذلِکَ کارِهُونَ وَ الأَمرُ إِلَیکَ؛ ما از رفتن تو به حج کراهت داریم، اما اختیار با تو است» از دانستن این مطلب بسیار دلتنگ و غمگین شدم و در نامه ای نوشتم: من همچنان در فرمان برداری ثابت قدم هستم؛ اما از نرفتن به حج غمگین شده ام. آن حضرت در نامه ای چنین پاسخ فرمودند: «لا یَضیِقُ صَدرُکَ فَإِنَّکَ سَتَحُجُّ قابِلاً إِن شآءَ اللهُ؛ دل تنک نباش که در سال آینده به حج مشرف خواهی شد» و در ذیل همین روایت آمده که: همین شخص توسط نامه، از آن حضرت درباره عدالت محمد بن عباس پرسیده است(9) چنان که ملاحظه می شود در تمام این نامه ها بحث از اجازه و حج و عدالت اشخاص است، نه تقاضای دیدار.
بررسی و تحلیل روایات و دعاهای دیدار
روایاتی هست که از آنها برمی آید تلاش برای دیدار با امام زمان علیه السلام در زمان غیبت مورد تأیید است. البته بر فرض اینکه سند و دلالتِ این روایات، صحیح باشد و این سعی و تلاش شیعیان برای دیدار امام علیه السلام - در صورتی که با مانعی از ناحیه آن حضرت مواجه نشده باشد- فقط کاربرد فرهنگ سازی عمومی دارد.
اینک به اهمّ این روایات اشاره می کنیم:
- عبدالله بن جعفر از نایب اول امام زمان علیه السلام پرسید: تو را به حقّ خدا و به حقّ دو امامی که تو را امین خود قرار دادند، سوگند می دهم! آیا تاکنون پسرِ ابومحمد (امام حسن عسکری علیه السلام) را که صاحب الزمان علیه السلام است، دیده ای؟ وی گریست و گفت: به این شرط پاسخ خواهم داد که قول بدهی تا من زنده ام به کسی نگویی؛ من هم قبول کردم.(10)
به این روایت این گونه استدلال شده که ابوعمرو از او خواسته تا زمانی که زنده است، این خبر را به کسی ندهد نه برای همیشه پس مانع دائمی نیست.
اما اشکال این استدلال این است که: عبدالله بن جعفر از ابوعمر و درخواست نکرد تا واسطه دیدار او با امام زمان علیه السلام شود؛ بلکه نهایت چیزی که از او خواست، این بود که بگوید: آیا قبل از آن تاریخ کسی آن حضرت را دیده یا نه؟
- محمد بن احمد بن خلف گفت: ... و نماز ظهر را در اول وقت به جای آوردم و گفتم غذا بیاورند و از شیخ خواستم تا با من غذا بخورد و او پذیرفت. بعد از خوردن غذا، نام او و نام پدرش را پرسیدم و اینکه شغلش چیست و از کجا آمده و به کجا می رود؟! او گفت که: نامش محمد بن عبدالله و از اهالی قم است و بیان داشت که سی سال است در پیِ یافتن حقّ؛ شهرها و ساحل ها را زیر پا گذاشته، بیست سال ساکن مکه و مدینه بوده، نشانه ها را جستجو و اخبار را پی گیری می کرده است.(11)
استدلال به این روایت، مبتنی بر این است که منظور از جستجوی آثار و پی گیری اخبار، دیدن حضرت مهدی علیه السلام باشد؛ امّا این مطلب به چند دلیل ردّ می شود:
1- وثاقت و راست گوییِ آن شیخ اثبات نشده و او- جتی برای خود راوی- ناشناس است و برای همین اسم و مشخصاتش را پرسیده.
2- از کجا معلوم که این شخص، شیعه و در طلب دیدار امام بوده؟ و بر فرض که بپذیریم، در ادامه همین روایت آمده که امام از این کار جلوگیری کردند؛ آنجا که گوید: وقتی به او نزدیک شدم ناگهان مرد سیاه چهره ای که همچون شتر نری درشت اندام بود، بر من فریادی زد که تا آن وقت صدایی به آن ترسناکی نشنیده بودم و گفت: خدا عافیتتت دهد! چه می خواهی؟ من از شنیدن صدایش ترسیدم و توقف کردم. و آن شخص از چشمم ناپدید شد...؛ گرچه در انتهای این روایت که خیلی هم طولانی است، آمده که او موفق به دیدار شده است.
- در بخشی از یک روایت آمده: ... ای احمد، آیا کسی را که در پی دیدنش بودی دیدی؟ گفتم: سرورم! چه کسی را؟ گفت: کسی که دیشب دیدی امام زمان تو بود.(12)
در سند این حدیث، چند شخص مجهول داریم و مطلب هم در خواب بوده است. بخشی از این روایت نیز هست که با توجّه به آن، می توان این روایت را دلیل بر این شمرد که طلب دیدار آن حضرت گناه نباشد.
- از حبیب بن شاذان صنعانی روایت است که گفت: بر علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی داخل شدم و از او درباره ی خاندان ابومحمد (حضرت امام عسکری) علیه السلام پرسیدم. وی در پاسخ گفت: برادرم! از امر بزرگی پرسیدی؛ من بیست سفر حج به جا آوردم و منظورم از این سفرها دیدار امام بود؛ اما راهی به آن نیافتم.(13)
حضرت آیت الله العظمی خویی رحمه الله در کتاب معجم رجال الحدیث می نویسد: این روایت بسیار ضعیف السند است به علاوه که نسبت به قصه ی علی بن مهزیار یا ابراهیم بن مهزیار متعارض هم هست. والله العالم.(14)
- در کتاب های غیبت و احتجاج از قول یک راوی نقل شده که گفت: من در طلب این امر متحمل زحمات زیادی شدم و مبلغ قابل توجهی از مالم در این راه مصرف شد تا اینکه به نزد عَمری رفته و در کنار او ماندم و مدتی خدمتش کردم و. سپس درباره صاحب الزمان علیه السلام پرسیدم.(15)
البته اگر منظورِ گوینده از (در طلب این امر) در طلب دیدار امام زمان علیه السلام باشد.
اشکال این استدلال این است که: این روایت -چنان که در کتاب وسائل الشیعه آمده- چنین است که او از عمری درخواست کرد که وی را به حضرت صاحب الزمان علیه السلام برساند و عمری نیز این کار را کرد و گفت که او از امام زمان علیه السلام پرسش هایی کرد و آن حضرت نیز پاسخ همه سوالات او را داد. سپس برخاست و داخل خانه شد. وی گوید: من نیز رفتم تا از آن حضرت سوالی بپرسم اما سخنم را نشنید.(16) این حدیث با توجه به اینکه مرفوعه(17) است و مضمون آن نیز با نهی امام نسبت به زهری در تعارض است، به مدّعای ما نزدیک تر است.(18)
- در کتاب کمال الدین آمده: کابلی در پاسخ محمد بن شاذان که درباره نتیجه ی کارش پرسید، چنین گفت: او همواره در پی یافتن آن حضرت بوده و مدتی در مدینه سکونت داشته و از هر کس در این باره پرس و جو می کرده، او را از خود می رانده؛ تا اینکه شیخی از بنی هاشم را به نام یحیی بن محمد عریضی ملاقات کرد که به او گفت: آنچه در جستجوی آنی در "صریاء" است. کابلی گوید: به صریاء رفتم و به خانه ای رسیدم که جلوی آن آب و جارو شده بود. من خود را بر روی سکوی آن خانه انداختم که ناگهان غلام سیاهی بیرون آمد و مرا از نشستن بر آن سکو نهی کرده و گفت: برخیز و از اینجا برو... .(19)
با این استدلال که در این روایت آمده، کابلی همواره در پی یافتن آن حضرت بوده؛ اما اشکال در این است که در ادامه همین روایت، امام زمان علیه السلام کابلی(20) را دروغ گو خوانده است.
- در کتاب النجوم طبق نقل بحار آمده: راوی گوید: از مولایمان مهدی -صلوات الله علیه- خواستم مانند دیگر غلامان و نوکران و نزدیکانی که به حضرتش خدمت می کنند، به من نیز اجازه فرمایند تا در زمان غیبت از کسانی باشم که به همراهی و خدمتش مشرف می شوند. در ردّ این روایت علاوه بر ضعف سندی، بسا که بتوان گفت: کسانی که به صورت بنده و نوکر به آن حضرت خدمت می کنند، ایشان را به هویت واقعی شان نمی شناسند و خواسته این شخص نمی تواند دلیل بر آن مدّعا باشد.
البته ممکن است ما در اینجا همه این روایات را نیاورده باشیم و روایات دیگری هم در این زمینه وجود داشته باشد؛ اما آنها نیز در همین سطح از ضعف هستند.
اما دعاهایی نیز که در روایات وارد شده است، از جمله: «اَللّهُمَّ أَرِنی الطَّلعَةَ الرَّشیِدَةَ وَ الغُرَّةَ الحَمِیدَةَ وَ اکحُل مَرَهِی بِنَظرَةٍ مِنِّی إِلَیهِ؛ خدایا، آن چهره ی دلربا و صورت را به من بنما و با نگاهی که بر او بیاندازم سرمه ای به چشم کورم بکش...»(21) و دیگر ادعیه شریفه.
در پاسخ می توان گفت که: این دعاها ظاهر در اطلاق است؛ یعنی اختصاص به زمان غیبت ندارد و ممکن است شامل زمان ظهور هم بشود (یعنی دعا می کند که آن حضرت ظهور کند و با ظهورش چشم ها به جمالش روشن شود) همچنین ممکن است تقاضای دیدار، کنایه از طلب تشرّف، به معنای بودن در زیر پرچم آن حضرت و داخل شدن در قیام ایشان -و لو به صورت رجعت و بازگشت پس از مرگ- باشد، و نیز ممکن است معنایش این باشد که شخصِ آن حضرت را به من بنمایان، گرچه او را به عنوان امام زمان نشناسم؛ زیرا همین مقدار هم از بالاترین مراتب کمال است و حتی ممکن است به معنای طلب برطرف کردن مانع باشد.
از آنچه گفتیم، روشن شد که تلاش و سفر کردن در شهرها و کشورها و کوه ها و دشت ها با هدف دیدار با محبوب، کاری است که شارع مقدس چندان رغبتی به آن نداشته و از مستحبّات به شمار نمی رود و چنان که در ابتدای فصل گفتیم، نهی از این کار نیز به اثبات رسیده است.
حال می توانیم بگوییم: ما فرایند ارتباط امت با رهبری در رابطه با حل مشکلات امت را در زمان ائمّه معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار دادیم، خصوصاً در زمان امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و مدرکی به دست نیاوردیم که این بزرگواران شیعیان را به دیدارهای مستقیم تشویق کرده باشند؛ حال این امر یا به دلیل وجود مانع از چنین ارتباطاتی بوده و یا به این جهت که امّت را برای پدیده غیبت آماده می کردند، به همین سبب است که می بینیم این بزرگواران در زمان خود مسئله نیابت و وکالت را ایجاد یا فعّال کرده اند.
امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام خصوصاً در زمانی که در سامرّا بودند، بر عمق بخشیدن به نقش نظام وکالت تأکید داشتند و هرم نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر پایه نظام وکالت تأسیس و برپا شد؛ بلکه نظام وکالت و نیابت در زمان ائمّه قبلی هم- به دلیل جوّ سرکوب و خفقان سیاسی و زندانی شدن بعضی از ائمّه و پراکندگی شیعه در مناطق مختلفی که غالباً دور از ائمه بود- وجود داشته است؛ اما این نظام در زمان امامت این چند امام پررنگ تر شده و بُعد جدیدی پیدا کرد که همان آماده سازی برای غیبت و در حصار بودن این چند امام آخر است.
شیخ طوسی در روایت محمد بن عیسی چنین نقل کرده است: حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به شیعیان خود در بغداد، مدائن و منطقه ی سواد و اطراف آن در نامه ای نوشت: «قَد أَقَمتُ أَبا عَلِیٍّ بنَ راشِدٍ مَقامَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَبدِ رَبِّهِ وَ مَن قَبلَهُ مِن وُکَلائِی؛ من ابوعلی بن راشد را به جای علی بن حسین بن عبد ربّه و دیگر وکلای سابق خود به این مقام منصوب کردم». (22)
در حدیث دیگری نیز آمده که راوی گوید: از امام علیه السلام پرسیدم: با چه کسی تعامل کنم؟ و دستورات را از که بگیرم و نظر چه کسی را بپذیرم؟ فرمود: «العَمرِیُّ ثِقَتِیِ فَما أَدّی إِلَیکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ ما قالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسمَع لَهُ وَ أَطِع فَإِنَّهُ الثِّقَةُ المَأمُون؛ عَمری مورد اعتماد من است؛ هرچه از جانب من به تو رسانده واقعاً از جانب من است و هرچه از قول من به تو بگوید سخن من است؛ پس سخنش را بشنو و از او اطاعت کن که او امین و راستگو است».
و ابوعلی به من خبر داد که از ابومحمد (عسکری) علیه السلام همین پرسش را کرده و آن حضرت در پاسخ فرمود: «العَمرِیُّ وَ ابنُهُ ثِقَتانِ فَما أَدَّیا إِلَیکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیانِ، وَ ما قالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولانِ، فَاسمَع لَهُما وَ أَطِعهُما فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ المَأمُونانِ؛ عَمری و پسرش مورد اعتماد من هستند؛ هرچه از جانب من به تو رسانده اند واقعاً از جانب من است و هرچه از قول من به تو بگویند سخن من است؛ پس سخنانش را بشنو و از آنان اطاعت کن که امین و راستگو هستند». (23)
و درروایت محمد بن عیسی و حسن بن علی بن یقطین، هرکدام جداگانه از حضرت رضا علیه السلام آمده: به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم! من نمی توانم همیشه خود را به شما برسانم و درباره آموزه های دینی که مورد نیاز من است از شخص شما بپرسم. آیا یونس بن عبدالرحمن مورد اعتماد است که آموزه های دینی مورد نیاز خود را از او بگیرم؟ فرمود: بله. (24)
و از عبدالعزیز مهتدی نقل است که به حضرت رضا علیه السلام عرضه داشت: محل زندگی من از شما دور است و همیشه نمی توانم خود را به شما برسانم، ایا می توانم آموزه های دینی خود را از یونس مولی آل یقطین دریافت کنم؟ فرمود: بله. (25)
از علی بن مسیب همدانی نقل است که گفت: به حضرت امام رضا علیه السلام عرضه داشتم: محل زندگی من از شما دور است و نمی توانم همیشه خود را به شما برسانم؛ آموزه های دینی خود را از چه کسی دریافت کنم؟ فرمود: «مِن زَکرِیّا بنِ آدَمَ القُمِّیِّ المَأمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنیا؛ از زکریا بن آدم قمی که امین بر دین و دنیا است».(26)
و از اسحاق بن یعثوب روایت است که گفت: از محمد بن عثمان عمری خواستم تا نامه ای را که -در آن سوالاتی نوشته بودم- به حضرت صاحب الزمان علیه السلام برساند، توقیع شریفی در پاسخ صادر شد که چنین آغاز شده بود: «أَمّا ما سَأَلتَ عَنهُ أَرشَدَکَ اللهُ وَ ثَبَّتَکَ...؛ اما درباره آنچه از آن پرسیدی که خدا تو را به راه رشد هدایت کند و ثابت قدم نگاه دارد...» تا آنجا که فرماید: «وَ أَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعوا فِیها إِلی رُواةِ حَدِیثِنا؛ و در حوادثی که برای شما پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید...».(27)
بنابراین، پدیده مراجعه به فقها چیزی نیست که بعد از غیبت صغری پدید آمده باشد؛ بلکه در زمان های سابق و ائمّه گذشته علیهم السلام نیز بوده است و این امر به سبب متن آیات قرآنی در ذهن ها جای داشته است؛ آیاتی همچون: (فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ؛ پس چرا از هر فرقه ای از آنان، دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند. باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند؟)(28)
البته پرسش هایی که مطرح می شده، برای شناختن شخص مورد اعتماد بوده و همین جستجوها تأکید بر این نکته است که شیعه در انتخاب مرجع و تبعیت از اشخاص، قائل به اصل تسامح نبوده؛ بلکه تنها تحقیق و جستجو است که موجب خروج از عهده ی تکلیف و رسیدن به ساحل امنِ برائت ذمّه است.
به هر حال، اصل دیدن امام و مشاهده آن حضرت به خودی خود کمال است، گرچه این معنی را نمی رساند که هرکس او را ببیند، برتر از دیگران است یا مورد وثوق است و سخنش حجت؛ و این معنای تمامیت مقتضیِ کمال است.
کافی است عمومات باب را در نظر بگیریم؛ مانند روایات نگاه کردن به چهره ی عالم یا به کعبه، به قرآن و یا به چهره ی مؤمن؛ طلب دیدار -به معنای تلاش عملی برای دیدن که به آن اشاره شد- نیز از اهل علم و فضل و صاحبان عقل و تقوی سر نزده است؛ چه اینکه روش اهل شرع و دیانت بر این بوده و هست که خود را در زیر پرچم آن حضرت داخل کنند و ضرورتی ندارد که از پی دیدنش برآیند؛ بلکه مهم، کسب رضایت، شناخت هدف، پیاده کردن برنامه، سعی وافر در آماده سازی مقدمات ظهور او است؛ اموری همچون تهذیب نفس، نشر دادنِ دین و اصلاح جهان. در صورتی می توان این ادّعا را پذیرفت که بپذیریم دیدن امام زمان علیه السلام لازمه جدا نشدنیِ این مقدمات است.
البته دعاها و اعمالی نیز وارد است که گفته شده موجب دیدن امام زمان علیه السلام می شود؛ اما مقصود از آنها بر حسب ظاهر، تشرف به دیدار حضرت است. البته رؤیت برای بعضی از اولیا به وقوع پیوسته است و مخصوص به اولیای درجه یک نیز نبوده و ملازمه ای بین دیدن امام و اینکه هر کس ایشان را دیده از دیگران برتر باشد، وجود ندارد. باید توجه داشت اینکه کسی در طلب دیدن آن حضرت برآید، با اینکه دیدن خود به خود برای کسی حاصل شود فرق دارد.
اما اگر بپذیریم دیدن آن حضرت در همه شرایط و برای همه افراد مزیّت و کمالی است، این کمال همچون کمال کسانی است که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا سایر ائمه علیهم السلام همنشین بوده اند و این نظیر مسئله ی عدالت صحابه در نزد اهل سنّت خواهد بود. البته مصاحبت و دیدار، اگر با شرایط خاصّ خود همراه باشد، مزیّت خواهد بود و حکم این دو مقوله همان است که در آیات 30 تا 32 سوره ی احزاب درباره همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است.(29)
مطلب دیگر اینکه: اصل اولی در برابر هر کسی که ادّعای دیدار آن حضرت را بکند، عدم پذیرش و تصدیق است خصوصاً که این ادعا برای آن شخص دکّانی باشد، به این صورت که از این دیدار برای خود نتیجه گیری کرده، روش و طریقت یا برنامه خاصّی برای خود خلق کند که بیشتر مدعیان دیدار از این قماش هستند و اصل بر این است که ادعایشان پذیرفته نشود؛ چون نمی توان این ادّعا را دلیل بر حقّانیت مذهب آن مدّعی دانست، چنان که برخی از صوفیه نیز برای اثبات حقانیت مذهب خود چنین ادّعایی کرده اند.
خلاصه:
از تمام آنچه گفتیم، موارد زیر روشن شد:
1- طلب دیدار به معنای تلاش عملی برای دیدن امام زمان علیه السلام در زمان غیبت، کاری نیست که در نظر شارع دارای مزیّت و ارجحیتی باشد. و فرق است بین اینکه کسی در طلب دیدن آن حضرت برآید و بین اینکه این دیدار به هر دلیلی برای کسی اتفاق بیافتد. همچنین نمی پذیریم که اگر دیدار برای کسی اتفاق افتاد، لزوماً باید آن شخص به لحاظ دانش و تقوا از دیگران برتر باشد.
2- اصل اولی در برابر ادّعای دیدن، عدم پذیرش است مگر به قطع و یقین اثبات شود.
3- اگر کسی که ادّعای دیدن امام زمان علیه السلام را کرد و شواهدی اقامه شود که این شخص هیچ قصد و غرض شخصی از این ادّعا ندارد و آنچه در نظر او مهم است، اثبات و تأکید بر وجود آن حضرت است، شاید بشود ادّعای او را پذیرفت.
4- مدّعیِ دیدن امام زمان علیه السلام نباید در ادعای خود از حدّ قضایای شخصیِ خارجی فراتر رود و ادعای خود را به مسائل مهم و سرنوشت ساز پیوند دهد؛ سیره و روش گذشتگان از اصحاب نیز چنین بوده است.
اگر اهل بیت علیهم السلام به این شیوه رضایت داشتند، قطعاً آن را امضا و تأیید می کردند خصوصاً که دیدار با امام زمان علیه السلام یکی از مسائل مرکزی و اصلی است؛ بلکه بر عکس، آنها پدیده وکالت عام را رواج دادند و مدعیانی را که به این صورت ادعای دیدار با آن حضرت را داشته باشند، مورد تکذیب قرار داده اند؛ مثل اینکه ادعای دیدن آن حضرت را دلیل شرعیِ یک اندیشه یا یک موضع گیری فقهی گرفته با به عنوان تأیید سیاسی از آن استفاده شود. در روایت آمده: «وَسَیَأتِی شِیعَتِی مَن یَدَّعِی المُشاهَدَةَ، أَلا فَمَنِ ادَّعَی المُشاهَدَةَ قَبلَ خُرُوجِ السُّفیانِیِّ وَ الصَّیحَةِ، فَهُوَ کَذّابٌ مُفتَرٍ؛ و قطعاً کسانی که به میان شیعیان من خواهند آمد که ادّعای دیدار می کنند، بدانید هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه، ادعای مشاهده کرد دروغ گو و افترا زننده است».(30)
5- بدون شک ماندگاری مذهب شیعه دارای علّتی است؛ مذهبی که مدتی چنین دراز -از زمان غیبت تا عصر ما- با سرسختی دوام آورده است؛ اما در هیچ کجای تاریخ به ثبت نرسیده که سبب این ماندگاری، مدّعیان رؤیت بوده باشند؛ بلکه آنچه مسجّل است، این است که این مذهب، با دستان پرتوان فقهایی همچون کلینی، شیخ طوسی، سیدِ مرتضی، علاّمه و شهید به راه خود ادامه داده است؛ فقهایی که به روشِ نیابت عام- که مورد نظر ائمه علیهم السلام بوده- به مقام مرجعیت نصب، و مردم به آنها ارجاع داده شده اند.
6- در میان شیعه اتفاق نظر قولی و عملی وجود دارد که سخن مدّعیان رؤیت پذیرفته نشود و این اجماع نشان می دهد که موضع عملی دقیق و درست همین است و سیره ی اعلام بر بی توجهی به کسانی بوده که با ادّعای رؤیت می خواستند کارهای مهم را به سرانجام برسانند؛ بزرگان مذهب در پاسخ چنین کسانی جز سلام پاسخی نداشتند.(31)
7- اگر شیوه دیدار و مشاهده برای تشخیص و مسائل مهم کارگشا و تمام کننده بود، موجب هرج و مرج می شد؛ چون مدعیان فراوانند و اهدافشان متناقض. گفتنی است که بیشتر این مدّعیان دارای گذشته ای نامعلوم و بلکه برخی از آنها دارای پرونده ای سیاه بوده، رفتارشان جای تأمل دارد و بلکه می توان گفت: هدفِ صاحبان این روش، دور کردن امت از فقها بوده است؛ فقهایی که به تأکید گفتیم قبل و بعد از غیبت، تنها راهِ مراجعِ مورد تأیید از جانب اهل بیت علیهم السلام هستند.
پس از روشن شدن این مطلب، به مقتضای آیه شریفه: (وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ؛ آنها را نگهدارید که باید بازپرسی شوند!)(32) پیروی کردن از این مدّعیان رؤیت، گناهی نابخشودنی است.
8- در برهه هایی خاص، انتشار فرهنگ های غلط در بعضی جوامعِ نادان که به جهت گرفتار شدن در شرایط سیاسی و فشار و سرکوب از فرهنگ اصیل اسلامی جدا افتاده اند، ممکن است موجب شود که برخی از افراد ساده لوح دچار توهم شده و از هر ادعایی پیروی کنند؛ چنین فرهنگ هایی سبب انجام برخی کارها می شوند که دلیل شرعی نداشته، و موجب اهانت به مذهب و ضربه خوردن به عظمت آن می شود. بنابراین، فرهنگ تیره و غیر شفاف که از زمینه و ریشه ی مستحکمی برخوردار نیست، تنها می تواند شناختی جزئی نصیب صاحب خود کند. البته گاه ممکن است چنین فرهنگ هایی، صاحبان خود را به سطوح اجتماعی خاصی رسانده و دایره نفوذ خود را در میان توده ها افزایش دهند، به این اعتبار که امت به لحاظ ترکیب، از نظر بیداری، ادارک و سطح فرهنگ دارای درجات مختلفی هستند و از همه داده ها تأثیر بسیاری می پذیریند، بدون اینکه بدانند در پشت آن داده ها چه پس زمینه و اهداف و ابعادی نهفته است و به همین جهت است که بدون تأمل و بررسی و تحلیل، با هر موج نوی همراه می شوند.
به همین خاطر باید ملاک و معیار در پذیرش یک فرهنگ، تسلیم شدن در برابر اعتبارات عقلی، قواعد منطقی، اصول عملی و ضوابط تشخیص حق از باطل باشد؛ که در غیر این صورت، حقیقت پنهان شده و نتیجه ای که حاصل خواهد شد، مخالف با فطرت و منطق و قانون و وجدان بوده؛ بلکه در نزد هرکس که کمترین بهره ای از دانش داشته باشد، گناهی نابخشودنی است. بنابراین، ناگزیر به قرار دادن فیلتر یا سوپاپ اطمینان رد سر راه فرهنگ وارداتی هستیم. پس معیار هر فرهنگ، مقاومت آن در برابر نقد علمی و برخوردرای از عناصر علمی است و در جامعه ای که به دور از فرهنگ ناب اسلامی و در نادانی زندگی می کند، فراوانیِ تعداد پیروان یا واقعیت های اجتماعی و سیاسی نمی تواند دلیلی برای پذیرش فرهنگ باشد؛ بلکه آنچه موجب اطمینان می شود، مراجعه به اشخاص متخصص، با تجربه و دارای صلاحیت علمی و قدرت تحلیل و کنکاش و دوری از هواهای نفسانی است؛ چون محک علمی و عملی در تشخیص حق از باطل تخصّص است، نه دستی از دور بر آتش داشتن و از نقد و تحلیل برکنار بودن.
پی نوشت ها :
1- کمال الدین: 509 باب ذکر التوقیعات ح39.
2- قضیه به شرط محمول قضیه ای است که ثبوت محمول برای موضوع ضروری و بدیهی باشد. (مترجم)
3- کمال الدین: 502 باب 45 ح 31.
4-سال ریزش ستارگان یا "تناثر نجوم" سال 329 ه.ق است؛ درباره این سال گفته شده: مردم در آن سال، شاهد ریزش شهاب های بسیاری بودند و برخی این پدیده را چنین تفسیر کردند که در این سال دانشمندان بسیاری وفات خواهند کرد و چنین نیز شد و دانشمندانی همچون شیخ صدوق، شیخ کلینی و علی بن محمد سمری آخرین نایب خاص امام زمان علیه السلام و دیگران در این سال وفات کردند. رک: ابن بابویه قمی، الإمامه و التبصرة 172 به نقل از شیخ یوسف بحرانی. (مترجم)
5- قرامطه، فرقه ای از اسماعیلیانِ باطنی هستند که بعد از حضرت امام صادق علیه السلام، نوه ی آن حضرت، محمد بن اسماعیل را امام و مهدی منتظر دانسته و به پیامبری او قائل شدند. این فرقه در سال 287 هـ ق در عراق پیدا شد و از ویژگی های بارز در اعتقادات آنان، اباحی گری بود. آنان در سال 329 به زائران خانه خدا حمله کرده و بسیاری از آنان را قتل عام کردند و سال ها مکه را در تصرف خود داشته، حجر الاسود را از کعبه جدا کرده و به مدت بیست و سه سال به کوفه منتقل کردند. ر.ک: تاریخ طبری: 159/8. (مترجم)
6- شیخ طوسی، الغیبة: 322 شماره 270.
7- شیخ طوسی، الغیبة: 397 و 298 شماره 253 به سند خود از شیخ کلینی.
8- شیخ طوسی، الغیبة: 303 شماره 256.
9- ارشاد: 363/2 و 364.
10- شیخ طوسی، الغیبة: 355 شماره 216.
11- شیخ طوسی، الغیبة:254-257 شماره 224.
12- شیخ طوسی، الغیبة: 262 شماره 227.
13- شیخ طوسی، الغیبة: 262 شماره 228.
14- نگ: معجم رجال الحدیث: 212/12.
15- شیخ طوسی، الغیبة:271 شماره 236، احتجاج: 298/2 با این تفاوت که در احتجاج به جای عبارت (در طلب این امر متحمل زحمات زیادی شدم) آمده: (در طلب این امر جستجوی کاملی کردم).
16- وسائل الشیعة چاپ آل البیت: 201/4 ح (7/4919)
17- مرفوعه حدیثی است که صاحب کتاب آن را از کسی نقل کند که خود با وی فاصله ی زمانی دارد؛ اما نام کسانی که بین او و آن شخص هستند را نیاورد. (مترجم)
18- متن کامل این حدیث چنان که در کتاب الغیبه آمده، چنین است: رَوی مُحَمَّدُ بنُ یَعقُوبَ رَفَعَهُ عَنِ الزُّهرِی قالَ: طَلَبتُ هذَا الأَمرَ طَلَباَ شاقّاَ حَتّی ذَهَبَ لِیِ فِیهِ مالٌ صالِحٌ فَوَقَعتُ [أَی ذَهَبتُ] إِلَی العَمرِیِّ وَ خَدَمتُهُ وَ لَزِمتُهُ وَ سَأَلتُهُ بَعدَ ذلِکَ عَن صَاحِبِ الزَّمَانِ فَقالَ لِی لَیسَ إِلی ذلِکَ وُصُولٌ فَخَضَعتُ فَقالَ لِی: بَکِّر بِالغَداةِ. فَوافَیتُ وَ استَقبَلَنِی وَ مَعَهُ شابٌّ مِن أَحسَنِ النّاسِ وَجهاً وَ أَطیَبِهِم رائِحَةً بِهَیئَةِ التُّجّارِ وَ فِی کُمِّهِ شَیءٌ کَهَیئَةِ التُّجّار. فَلَمّا نَظَرتُ إِلَیهِ دَنَوتُ مِنَ العَمرِیّ، فَأَومَأَ إِلَیَّ فَعَدَلتُ [أی رجعت] إِلَیهِ وَ سَأَلتُهُ فَأَجَابَنِی عَن کُلِّ مَا أَرَدتُ. ثُمَّ مَرَّ لِیَدخُلَ الدّارَ وَ کانَت مِنَ الدُّورِ الَّتِی لا نَکتَرِثُ لَهَا، فَقَالَ العَمرِیُّ إِذ أَرَدتَ أَن تَسأَلَ سَل فَإِنَّکَ لا تَرَاهُ بَعدَ ذا. فَذَهَبتُ لِأَسألَ فَلَم یَسمَع وَ دَخَلَ الدّارَ وَ مَا کَلَّمَنِی بِأَکثَرَ مِن أَن قالَ: مَلعُونٌ مَلعُونٌ مَن أَخَّرَ العِشاءَ إِلی أَن تَشتَبِکَ النُّجُومُ؛ مَلعُونٌ مَلعُونٌ مَن أَخَّرَ الغَدَاةَ إِلی أَن تَنقَضِیَ النُّجُومُ وَ دَخَلَ الدّارَ؛ محمد بن یعقوب مرفوعاً از زهری نقل کرده که گفت: من در طلب این امر متحمل زحمات زیادی شدم و مبلغ قابل توجهی از مالم در این راه مصرف شد تا اینکه به نزد عمری رفته و در کنار او ماندم و مدتی خدمتش کردم و سپس درباره [چگونگی دیدار با] صاحب الزمان علیه السلام پرسیدم. وی به من گفت: برای این کار راهی نیست. من نیز قانع شدم. سپس عمری به من گفت: فردا صبحِ زود به اینجا بیا. من نیز چنین کردم و عمری به استقبال من آمد در حالی که با او جوانی بود که از زیباروی ترین و خوش رایحه ترین مردمان و به هیئت تاجران بود که در آستینش هم مانند تاجران چیزی داشت. من چون او را دیدم در کنار عمری ایستادم؛ عمری به من اشاره ای کرد (یعنی این شخص صاحب الزمان است). من به او نزدیک شده و در کنارش ایستادم و از او پرسیدم و او به هر چه من خواستم پاسخ داد؛ سپس از کنار ما رفت تا وارد خانه شود -که خانه چندان قابل اعتنایی هم نبود- عمری گفت: اگر می خواهی چیزی بپرسی، بپرس که دیگر او را نخواهی دید. من رفتم که از او سؤالی کنم اما او سخنم را نشید و داخل خانه شد و با من جز این دو جمله سخنی نگفت که: «ملعون است ملعون است کسی که نماز عشا را تا وقتی که ستارگان در آسمان دیده شوند به تأخیر بیاندازد و ملعون است ملعون است کسی که نمزا صبح را تا وقتی ستارگان از آسمان ناپدید شوند به تأخیر بیاندازد» و داخل خانه شد. چنان که ملاحظه می شود مضمون روایت و خلاصه ی آن در وسایل الشیعه آمده همه دال بر این است که طلب و جستجوی زهری نتیجه داده است و در هیچ کجای روایت نیز نشانه ای از منع امام علیه السلام دیده نمی شود حال چگونه با مدّعای مؤلف محترم سازگارتر است، خدا می داند. (مترجم)
19- کمال الدین: 440 باب 43 ح6.
20- هویت این شخص مجهول است؛ اما آنچه هست، وی ابو خالدِ کابلیِ قمّاط (کنگر) مشهور به نامش در اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام ذکر شده نیست. (مترجم)
21- در بعضی نسخه ها «وَ اکحَل ناظِری» آمده.
22- کفعمی، مصباح: 551 و بحار الانوار: 285/83 ح 47.
23- شیخ طوسی، کتاب الغیبة: 350 شماره 309.
24- کافی: 330/1 باب تسمیة من رَآهُ علیه السلام ح 1.
25- اختیار معرفة الرجال: 784/2 ح 935.
26- وسائل الشیعة چاپ اسلامیه: 107/18 باب 11 ح 35.
27- الاختصاص: 87.
28- کمال الدین: 483 و 484 باب 45 ح4.
29- توبه: 122.
30- متن و ترجمه این آیات این است: ( یا نِسَاءَ النَّبِی مَنْ یأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَینَةٍ یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یسِیرًا* وَمَنْ یقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَینِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا* یا نِسَاءَ النَّبِی لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا؛ ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است* و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم* ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنانِ معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید!). (مترجم)
31- کمال الدین: 516 باب 45 ح 44.
32- اشاره به آیه 63 از سوره مبارکه فرقان است که فرماید: ( وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به آنها سلام می گویند. با بی اعتنایی می گذرند). (مترجم)
33- صافات: 24.
منبع مقاله :
اشکوری، احمد؛ (1390)، مبانی اعتقاد به مهدویت، کاظم حاتمی طبری، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول