1.مقدّمه
پیشگویی یا پیشبینی و نیز آخرالزمان از جمله کلیدیترین مفاهیم مرتبط با نشانههای پیش از ظهور خاتم الأئمّه (عج) است. در روایات اسلامی از این نشانهها با عنوان ملاحِم (برگرفته از لحم و کنایه از حوادث سختی که در آن گوشت بدن انسان میریزد) و نیز فِتن (جمع فتنه که در قرآن کریم معانی سختی و بلا، وسوسه و گمراه کردن، دارد) یاد شده که در پیوند با آینده و اطّلاع از حوادث آن و نیز غیبگویی تبیین میشود. همچنین پیشگویی در منابع روایی مربوط به مهدویت و آیندهپژوهی، به آشوبها و شورشهایی اطلاق شده که در آیندهی جهان اسلام رُخ خواهد نمود (صادقی کاشانی، 1395: 66). بنابراین، آنچه به عنوان نشانههای پیش از ظهور امام مهدی (عج) در دست است بیشتر برساختی روایی است که گفتار صریح آنها در قرآن کریم یافت نمیشود (دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1374: 1/ 134). اعتبار سنجی این روایات منوط به پیشبینیها و پیشگوییهایی است که به صورت مستند در کلام معصوم یافت شود و این در حالی است که بسیاری از این اخبار به دلیل مبنا قرار دادن دیدگاههای –صرفاً- صحابه و نیز برگرفتگی از آثار گذشتگان و غیر مسلمانان، شرایط بسنده را برای اعتماد ندارند (صادقی کاشانی، 1395: 66).
در مطالعات و پژوهشهای انجام گرفته دربارهی نشانههای آخرالزمان –همچون گسترش ترس و ناامنی، تهی شدن مساجد از هدایت، سردی عواطف انسانی، گسترش فساد اخلاقی و. ..- که هریک به ابعاد و سویههای گوناگون فردی، اجتماعی و فرهنگی رخدادهای پیش از ظهور نظر داشتهاند، یکی از مباحثی که کمتر بررسی شده تأثیر بینامتنی قرآن کریم بر ادراک این نشانهها و نیز معنایابی مبتنی بر این بینامتنیت است. حال آنکه، بررسی روایات معتبر، بر اساس رابطهی بینامتنیت که خود مفهومی است با کارکرد ادبی و هنری، رویکردی تازه نیست. نگاه دوباره به آثاری همچون تفسیر المیزان با توجّه داشتن به نظریهی بینامتنیت، نشان میدهد که این نظریه سالها در حوزهی پژوهشهای قرآنی و با نظرداشت به این حقیقت که قرآن کریم منبعی وحیانی است و نه بشری، مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین، در این پژوهش، با توجّه به آنکه هدف ما بررسی حدیث نبوی (ص) دربارهی زمان ظهور امام مهدی (عج) بر مبنای بینامتنیت متأثّر از قرآن کریم است، ناگزیریم تا پیش از هر چیز، باز تعریفی از بینامتنیتِ متّکی بر نظریات ریفاتر ارائه کنیم. روشن است که این بازتعریف مبتنی بر حفظ ساحت قرآن کریم و با رویکرد پژوهش قرآنی است.
2.بینامتنیت: از نظریه تا کاربرد
بینامتنیت یکی از اصطلاحات رایج در نظریهی ادبی معاصر است که از دورهی اوّل ساختارگرایی آغاز شد و با تکیه بر چهرههایی چون سوسور، باختین، کریستوا و بارت شکل گرفت. این حوزهی مطالعاتی سه دورهی پیشابینامتنیت، نسل اوّل و نسل دوّم را شامل میشود که هریک به نوبهی خود در زمینههای مختلف زبان شناسی، نشانه شناسی، متنپژوهی و. .. راهی نوین را در پژوهش متون و معنایابی آن گشودهاند ( نامورمطق، 1394: 12 تا 19).
کریستوا- که خود واضع بینامتنیت است- و نیز رولان بارت پایهگذاران بینامتنیت هستند. این نظریه بر اساس رابطهی هم حضوریِ میان چندین متن تعریف میشود به طوریکه بخشی از متن (1) در متن دیگری(2) حضور دارد (همان، 1386: 87). چنانچه این هم حضوری را دو به دو میان متنها تعمیم دهیم، به شبکهای از متون میرسیم که هیچ یک مستقل از دیگری و در نتیجه خودبسنده نیست. بنابراین، هر متن به کمک متن پیشین معنایابی میشود و نیز به کمک متن پس از خود میشتابد تا معنای آن کشف و درک گردد (احمدی، 1393: 193)؛ «در این صورت، تفسیری که یک خوانندهی معیّن از هر متن به دست میدهد، بستگی به تشخیص مناسباتِ آن متن با متون دیگر دارد... بنابراین، هرگز خوانشی قطعی از یک متن وجود ندارد، زیرا هر خوانش، متن تازهای میآفریند؛ متنی که خود به بخشی از چارچوبی بدل میشود که متن اوّلیه در چارچوب آن تفسیر میشود» (ادگار و سج ویک، 1387: 72).
در واقع بارت با تبیین نقش مؤثّر خوانش، بینامتنیت را علاوه بر کُنش با متن، در کُنش با مخاطب نیز قرار داد: «من (خواننده) موضوعی نادان که در برابر متن قرار گرفته باشد نیستم... آن من که با متن روبرو میشود، خود مجموعهای است از متون دیگر، او کلّی است از رمزگان بیشمار و گم شده که تبار آنها گم شده است» (احمدی، 1393: 327).
از نگاه بارت هر متن بنیامتن است و هر خوانشی نیز بینامتن است. از این رو، هیچ متنی به خودی خود مستقل نیست بلکه آمیزهای از نوشتههای مختلف و برگرفته از مراکز فرهنگی بسیار است که آن را وارد روابط متقابل مکالمه، هجو، و مجادله میکند. در این میان، نقش خواننده به عنوان گرانیگاه این چندگانگی است: «خواننده فضایی است که همهی نقل قولهایی که یک نوشته را میسازند، در آن، بی که هیچ یک از دست رفته باشند، نگاشته میشوند؛ وحدت یک متن نه در مبدأ بلکه در مقصد آن است» (آلن، 1392: 112).
به این ترتیب، بارت در آستانهی نسل دوّم بینامتنیت و در تکمیل عقیدهی کریستوا، با توجّه به اهمیّتی که به مخاطب و خوانش میداد، راه نوینی را پیشنهاد کرد که بینامتنیت بتواند در عرصه ی کاربرد مورد استفاده قرار گیرد. بر این اساس، او آغازگر راهی بود که ریفاتر، ژنی و. .. در پیش گرفتند (نامورمطلق، 13994: 146 و 163).
بر خلاف کریستوا و بارت که میان مفهوم بینامتنیت و مطالعهی تأثیر و تأثّر متون، تفاوت میگذاشتند و نقد منابع را انکار میکردند، محقّقان نسل دوّم در پژوهشهای خود نسبت به این مقوله بیتوجّه نبودند. آنها با ردّ بینامتنیت صرفاً نظری، سعی در کاربردی کردن بینامتنیت و ارائهی تعریف دقیقتر از آن داشتند (همان: 183 و 189). لوران ژنی یکی از این محقّقان است که در جهت تحقّق این امر، خود را در مقابل دو بنیانگذار بینامتنیت قرار میدهد. اهمّیت او به عنوان پیشگام انتقال بینامتنیت از نظریه تا کاربرد پیش از ریفاتر و ژنت است. ژنی بینامتنیت را به دو صورت ضعیف و قوی تعریف میکند. از نظر او «چنان که ارتباط بینامتنی در دو متن در دو سطح صورت و مضمون انجام گیرد، بینامتنیت قوی است؛ امّا اگر این روابط در یک سطح (لایه) متوقف شود، بینامتنیت ضعیف تلقی میگردد» (همان: 193).
میکاییل ریفاتر با رویکردی متمایل به بارت و ذهنیّت نظاممند و تعاریف مشخّص شناخته میشود (همان:220). او متن را به عنوان گستردهترین شاکلهی قابل تحلیل در ادبیات در نظر میگیرد طوریکه این متن در ساحت یکتایی خود، رمزگشایی خاص خود را تحت کنترل دارد. از نظر او «متن نه به موضوعات بیرون از خود، بلکه به یک بینامتن ارجاع دارد. ارجاع کلمات متن نه از ارجاع به چیزها، بلکه از پیشانگاشت گرفتن دیگر متون نشئت میگیرد» (آلن، 1392: 166). ریفاتر ارجاع بینامتنی و ارجاع فرامتنی را یکی از وجوه تمایز شعر و نثر میدانست. وی همچنین، تعریف مشخّصی از بینامتنیت و بینامتن ارائه کرد و از این رهگذار روابط بینامتنی حتمی و احتمالی را در نظام بینامتنیت گنجاند (نامور مطلق، 1394: 212).
علاوه بر مطالب یاد شده، همخوانی قابل تأمّلی است که بینامتنیت ریفاتر با مبانی تفسیری ما دارد. بنابراین در این مقاله سعی شده، تا با تکیه بر این همخوانی و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به بازکاوی حدیث نبوی بپردازیم که در آن به فراگیری فساد اخلاقی برخاسته از هنجارشکنی فردی در قالب «تَشَبَّهَ الرِّجَال بِالنِّسَاءو...» اشاره شده است.
1-2. قرآن و کارکرد بینامتنیت ریفاتر
عمده تفاوت معنایابی متون ادبی با متنی همچون قرآن کریم، با تکیه بر بینامتنیت، خودبسنده بودن این کتاب است. اگرچه ریفاتر در تبیین هیپوگرام؛ تنها متن ادبی را خودبسنده میداند و در نظریات خود بیشتر بر شعر تکیه دارد؛ قرآن کریم متنی خودبسنده و فراتر از شعر است و این خودبسندگی تا جایی مورد اطمینان است که آیات متعدّدی از آن به تحدّی شناخته میشود. در عین حال این متن خودبسنده، در رابطهی فرامتنی با خود نیز هست، و این باز میگردد به ساحت خود بینامتنی قرآن کریم. علّامه طباطبایی (ره) در این باره چنین مینویسد: «خداوند سبحان که در قرآن تجلّی نموده کلام خود را به عنوان نور مبین و تِبیانَ کلَّ شَیء معرفی میکند و ممکن نیست چیزی نور باشد و معذلک دارای نقاط مبهم و تاریک بوده و محتوای آن روشن نباشد؛ و نیز ممکن نیست کتابی بیانگر همهی معارف و اصول سعادتبخش انسانی باشد و خود بیّن و آشکار نباشد. چه اینکه ممکن نیست کلامی هدایت جهانیان را تأمین نماید و خود نیازمند به هادی دیگر باشد تا او را توضیح دهد. بنابراین، هیچ مطلب مبهمی در قرآن وجود ندارد، تا قرآن را به کمک غیر قرآن بشناسیم بلکه قرآن را باید به خود قرآن شناخت چه اینکه نور را باید با خود نور دید و بیّن بالذّات را باید با خود آن بیّن شناخت و چیزهای دیگر را به وسیلهی او مبیّن نمود» (طباطبایی، 1374: 17).
1-1-2. دلالت صریح و دلالت ضمنی:
ریفاتر دلالت پردازی را به عنوان عامل مهم در تمایز ارجاع فرامتنی و ارجاع بینامتنی میداند و بر این مبنا دلالت صریح و ضمنی را مطرح میکند: «دلالت پردازی صریح، نخستین خوانش محسوب میشود که در این لایه خواننده یا مخاطب به صورت اثر و روابط اجزای آن توجّه دارد. خوانش اوّل بر اساس روابط خطّی از سطر نخست تا سطر پایانی انجام میگیرد، امّا در لایهی دوّم همان متن رمزگانهای سطح زیرین و بنیادین خود را آشکار میسازد. خوانش این مرحله به صورت غیرخطّی و تودرتو انجام میپذیرد» (نامور مطلق، 1394: 316).
این مفهوم در خوانش قرآن کریم، بر اساس سخن رسول گرامی اسلام (ص) و مبتنی بر چند لایه بودن قرآن کریم است. سخنِ « قَالَ رَسولُ اللهِ (ص): لِلقُرآنِ ظَهرٌ وَ بَطنٌ إلی سَبعَةِ أبطُنٍ؛ وَ فِی رِوایةٍ إلی سَبعینَ بَطناً»، آیات قرآن کریم را بر وجه ضمنی قرار میدهد. از این روی، ظهور یک معنای ساده و ابتدایی از آیه، یک دلالت صریح به شمار میآید که ظهور معنای وسیعتری به دنبال آن و همچنین ظهور معنایی در زیر معنای صریح قبل، در سراسر قرآن کریم قابل تعمیم است (فیض کاشانی، 1373: 1/ 37). این چند لایگی در معنایابی، منوط به دلالت ضمنی آیات است که از یک سو با خود آیات نسبت به هم در ارتباط است و از سوی دیگر با کلام مطّهرون؛ که مصداق اتمّ آن به رسول گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی (ع) باز میگردد.
قرآن کریم از دو دسته آیات تشکیل میشود: محکمات و متشابهات. در بحث محکمات، توانش عامّ و خاصّ تفسیری، در کنار هم، روی مینماید. امّا در بحث متشابهات توانش خاصّ تفسیری مطرح و ساحت این کتاب، صرفاَ خودبینامتن است؛ یعنی قرآن کریم تنها بینامتن حتمی خود است. علّامه طباطبایی (ره) با توجّه به بیانات ائمّه هدی (ع) در این باره مینویسد: «در قرآن مجید متشابه به معنی آیهای که مدلول حقیقی خود را به هیچ وسیلهای به دست ندهد وجود ندارد. بلکه هر آیهای اگر در افادهی مدلول حقیقی خود مستقل نباشد به واسطهی آیات دیگر میتوان به مدلول حقیقی آن پی برد و این همان ارجاع متشابه است» (طباطبایی، 1353: 51).در تبیین و تفسیر آیات محکمات، سخن رسول گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی(ع) بینامتن حتمی است. زیرا «موقعیّت پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت او در برابر قرآن موقعیّت معلّمین معصومی است که در تعلیم خود هرگز خطا نکنند و قهراً تفسیری که آنان کنند با تفسیری که واقعاً از انضمام آیات به همدیگر به دست میآید مخالف نخواهد بود». (همان: 88)به این ترتیب، پیامبر اکرم (ص) و نیز ائمّه هدی (ع)، حجّیت سخن خود را بر پایهی پیوندی که با قرآن کریم دارند، و نیز مقام عصمتی که برتر از مقام مطهّرون است به دست میآورند. سخن ایشان را با دو بینامتن حتمی میتوان درک کرد: سخن خودشان و نیز قرآن کریم.
2-1-2. بینامتنیت احتمالی و بینامتنیت حتمی (توانش عامّ و توانش خاصّ تفسیر)
تفاوت میان بینامتن و بینامتنیت، رویکرد تازهای بود که ریفاتر تعاریف روشنی از آن ارائه کرد. او میان این دو مفهوم تمایز جدّی، منطقی و روشنی قائل شد. ریفاتر باز هم با تأسّی از نقش مؤثّر خواننده، حافظه او را محور ارتباط میان یک متن با بینامتن قرار داد. آنچه که پیش روی خواننده قرار میگیرد شبکهای از متنهای بهم مرتبط از نقل قولها، اشارات، علائم و... است که گذر زمان آن را متناسب با دانش و حافظهی خوانندگان، متحوّل، شفّاف یا تیره میسازد. در این بین، بینامتنیت فرآیند یا نیروی ارتباط دهندهی میان متن با بینامتنی است که با نقش مؤثّر خوانش، دلالت پردازی آن نسبت به زمان و خواننده در نوسان است. این نگرش ریفاتر به بینامتن و بینامتنیت و اصالت خواننده و تکیه بر فرهنگ پیرامون خوانش، ما را با مجموعهای از بینامتنها مواجه میکند که هر یک در رویکرد تفسیری و معنایابی متن، تأثیرگذاری خود را میطلبد. از همین رو، ریفاتر به تعریف «بینامتنیت حتمی» و «بینامتنیت احتمالی» روی آورد (نامور مطلق، 1394: 220 تا 233).
«ریفاتر در پی مشاهدهی گوناگونی در بینامتنهای دریافتی، دو گونه بینامتنیت را از یکدیگر متمایز میکند: بینامتنیت حتمی و بینامتنیت احتمالی. ملاک و میزان حتمی یا احتمالی بودن بینامتنیت، توجّه به متن یا فرامتن است. به عبارت دیگر، بینامتنیت هنگامی که در متن قرار گرفته باشد و غیر قابل حذف یا انکار باشد، بینامتنی حتمی یا اجباری محسوب میگردد، امّا بالعکس، هنگامی که بر اساس تجربیّات شخصی یک فرد و خواننده ایجاد گردد، بینامتنی احتمالی و تصادفی تلقی میشود» (همان: 227).
این مطلب به درستی نشان میدهد که باید میان بینامتنهای مختلف از لحاظ اتّکای به متن یا سوای متن، تفاوت قائل شد. از این رهگذار درک و دریافت قرآن کریم در دلالت صریح، با توانش عام همراه است امّا در دلالت ضمنی و لایههای مکنون خود، توانش خاص میطلبد: «بلندای معارف مکنون او را جز مطهّرون نمییابند و مطهّرون را نیز معرّفی کرده، بطوریکه نه در امر اوّل (دلالت صریح و خوانش عامّ قرآن)، ابهامی راه دارد و نه در امر دوّم تیرگی رخنه میکند. بلکه با نورافکن نیرومند وحی به جهانیان فهمانیده که دست همگان به کُنه قرآن نمیرسد و تنها پاکانند که به کُنه آن میرسند» (طباطبایی، 1374: 1/ 18). بر این اساس و در درک قرآن کریم، معنایابی رسول گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی (ع) بینامتن حتمی محسوب میشود و «آنچه در این کتاب (قرآن) مجمل و نیازمند به توضیح باشد همین فرستاده، آن را برای مردم واضح میکند. انبیا نیز جانشینان خود را علم کتاب آموختند تا مرجعی برای بیان معانی کتاب و تفسیر مبهمات آن باشند و در تاریکیهای بدعت و جهل انوار درخشندهی آنان فرا راه عقول قرار گیرد و در برابر بدعتگذارانی که همه چیز را به دلخواه تفسیر و توجیه میکنند سدّ محکمی باشد» ( بیستونی، 1390: 1/ 4).
البتّه همین نگاه احتمالی و حتمی برای بینامتنیت سخن رسول گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی (ع) نیز قابل تعمیم است و بینامتن حتمی در این باره، سخن ایشان و نیز قرآن کریم است. در عیون الرّضا از زبان علی بن موسی (ع) میخوانیم: «به درستی در اخبار ما متشابه هست مانند متشابه قرآن، پس متشابه آنها را به سوی محکم آنها برگردانید و از خود متشابه پیروی نکنید که گمراه میشوید» (صدوق، 1383: 1/ 290).
3.نشانههای ظهور؛ «إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاء...»
1-3.گرایش به ارجاع فرامتنی و ارجاع بینامتنی
طرح نشانههای پیش از ظهور امام مهدی (عج) به صورت پیشگویی یا پیشبینی، خواه ناخواه، بحث پیرامون آن را به صورت ارجاع فرامتنی پیش روی ما قرار میدهد. ارجاع فرامتنی که بیشتر در بررسی نثر دیده میشود ارجاعی است که به جامعه و واقعیّتهای برونی آن نظر دارد. ریفاتر در تبیین این ارجاع، نگرش بارت را مدّ نظر قرار میدهد و از این روی نقش مخاطب و خوانش در آن پررنگ است. بنابراین در ارجاع فرامتنی، خواننده در فهم و ادراک متن با آن سهیم است و میکوشد تا به واسطهی جهان بیرونی و عینی به خوانش متن بپردازد و از آن رمزگشایی کند (نامورمطلق، 1394: 213).
روایت منسوب به رسول گرامی اسلام(ص) درباب تشبّه مردان به زنان در آخرالزمان نیز از این دست نشانههاست و در بازکاوی این روایت باید آن را در کُنش با جامعهی آخرالزمان بررسی کرد. مخاطب این روایت در برخورد با آن با ارجاعی که به اوضاع جامعه و اجتماع دارد میتواند به روشنی به درک مفهوم درست و ملموستری از آن برسد. در عین حال، پیوند سخن رسول گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی (ع) با قرآن به گونهای است که علّامه طباطبایی (ره) مینویسد: « حجّیت بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را باید از قرآن استخراج کرد» (طباطبایی، 1353: 33). از این رهیافت، روایت منسوب به رسول گرامی اسلام (ص)، پیشدرکی به صورت بینامتنیت با قرآن کریم دارد که با ارجاع بینامتنی به این کتاب، قابل دریافت است. یعنی، صرفاً به واسطهی جهان عینی و بیرونی نمیتوان به خوانش و درک کاملی از «تَشَبَّهَ الرِّجَال بِاالنِّساء...» نائل آمد. در تعریف ارجاع بینامتنی باید گفت در این نوع از ارجاع، خوانش متن به واسطهی جهان متنی و روابط بینامتنی صورت میگیرد. (نامور مطلق، 1394: 213)
یکی از مهمترین صورتهای درک روایت «تَشَبَّهَ الرِّجَال...»، با ارجاع فرامتنی، صورت ظاهری آن است. بر اساس آن، باید به دنبال دگرگونی ظاهری زن و مرد و تمایل هریک از آنها به شباهت جُستن به جنس مخالف، بود. سوای زمینههای روانشناسی و حتی فیزیولوژیکی نهفته در این تمایل، باید آن را به عنوان یک هنجارشکنی اجتماعی مدّ نظر قرار داد که به مرور زمان میوههای مسموم خود را به جامعه تحمیل خواهد کرد.
علی بن ابیطالب (ع) در اهمّیت شباهت جُستن در ظاهر میفرماید: «إِنْ لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ; فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُمْ»؛ بنابراین تغییرات ظاهری تحولات باطنی را در پی خواهد داشت. و برای ایجاد تغییر و تحوّل در باطن فرد، باید به دستکاری در ظاهر او بپردازیم و یا امکان این کار را برای او فراهم آوریم. (باقری، 1388: 91)
درک ظاهری روایت «تَشَبَّهَ الرِّجَال...»، با ارجاع به جامعه و یافتن دلالت صریح آن محقّق میشود و درک اوّلیه آن را پیش روی مخاطب و خواننده قرار میدهد. در این ارجاع فرامتنی، نمیتوان هم به لحاظ زمانی و هم مکانی به فرهنگ و جامعهای خاص محدود شد بلکه باید آن را به عنوان پدیدهای هنجارشکن، در ادوار و جوامع و فرهنگهای مختلف و سوای بحث آخرالزمانی بررسی کرد (نک: کاظمی، 1395: 65 و 66).
4.قرآن و تبیین نقش همسری
یکی از مفاهیم منحصربفردی که دربارهی نقش زن و مرد در همسَرانگی هم بیان شده، در سورهی بقره است که خداوند متعال در توصیف زن و مرد برای هم میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ». علّامه طباطبایی (ره) کلام خداوند متعال را آراسته به حیا، لفافهگویی، و در قالب کنایه مینامد. از این منظر و در این آیه واژهی «رَفث» دلالت بر عمل زناشویی و تعبیر لباس استعارهای است مبنی بر کفایت زن و مرد برای هم نسبت به غیر: «ظاهر از کلمهی لباس همان معنای معروفش میباشد، یعنی جامهای که بدن آدمی را میپوشاند و این دو جمله از قبیل استعاره است، برای اینکه هریک از زن و شوهر طرف دیگر خود را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین افراد نوع جلوگیری میکند، پس در حقیقت مرد لباس و ساتر زن است و زن ساتر مرد است» (طباطبایی، 1374: 2/ 65).
استفاده از دو ضمیر مؤنّث و مذکّر در ابتدای دو جملهی اسمیّه که به هم عطف شدهاند، بیانگر تأکید خداوند متعال بر دلالت نقش همسری میان زن و مرد است. همچنین صراحت این آیه در تفکیک زن و مرد و عطف دو جمله نشان میدهد که همجنس نمی تواند برای همجنس خود، همسر باشد.
قرآن کریم در آیات متعدّد، همجنسگرایی را مورد نکوهش قرار داده است. خداوند متعال ابتدای این عمل شنیع را به قوم لوط نسبت میدهد و این قوم را در برابر این پلیدی بیتفاوت و بیاعتنا توصیف کرده و آنان را نسبت به نهی از منکر پیامبر خود، ناشنونده مینامد: «فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ». برای قوم مرتکب این عمل، در قرآن کریم تعابیر « مسرفین»، «مُفسِدون»، «تکذیب کننده»، « قَومٌ تَجهَلون»، « قَوْمَ سَوْء فاسِقِینَ » آمده و خداوند متعال ایشان را مردمانی میداند که خود را به جهالت میزنند و با روی آوردن به همجنس خود، راه فطرت و نسل انسان را قطع میکنند «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ». از همین روی، خداوند متعال، خطاب به دیگر انسانها میگوید: قوم لوط، بد فاسقانی بودند (انبیا: 74).
تحریم همجنسگرایی تنها به قرآن کریم و آئین اسلام باز نمیگردد. رابطهی جنسی میان مردان در آموزههای دینی یهود و عهد عتیق ممنون و مجازات آن اعدام است. تلمود نیز زنان را همچون مردان در ممنوعیّت از این عمل برابر دانسته است. با این همه، این عمل زشت توسّط اصلاحگران یهودی و با تقلید از پیروان مسیحیت، رسمیّت یافت و رفته رفته لایههای زیرین و عمیقتر دینی و اجتماعی را در بر گرفت. به این ترتیب، آنچه که پیشتر به عنوان مؤلّفهای از آزادی اجتماعی و حقوق برابر، خود را باز نمود، آزادی معنوی جامعه را نیز تحت سیطره خود درآورد. تأسیس کنیسهی یهودیان همجنسباز، انتخاب خاخام از میان این قشر و. .. از جمله مصادیق تحقّق این آزادی است (سلیمانی و موسوی، 1394: 144). اینگونه حمایتهای اجتماعی و معنوی سبب شد تا سرانجام در سال 2000 میلادی قطعنامههایی در حمایت از رسمیّت ازدواج مدنی همجنسبازان تصویب شود.(همان)؛ و از آن به بعد جهان، بیش از پیش، در سراشیبی سقوط و انحطاط آخرالزمانی خود قرار گیرد.
1-4. پیوندهای بینامتنی «إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاء...» با قرآن
چنان که گفته شد جامعهی آخرالزمان، بر اثر حرص به آزادی منهای معنویت، جامعهای مبتلا به انحراف اجتماعی است که در آن تلنگری نسبت به گناه به چشم نمیخورد. این مدّعا در سخن رسول گرامی اسلام (ص) به روشنی بیان شده است: «کَیْفَ بِکُمْ إِذَا فَسَدَ نِسَاؤُکُمْ وَ فَسَقَ شُبَّانُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ فَقِیلَ لَهُ وَ یَکُونُ ذَلِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً». این روایت، مراحل تسرّی فساد اخلاقی را تا تحقّق پلیدی اجتماعی، به صورت مرحله به مرحله از بیاعتنایی فرد به فرد تا وارونگی باور اجتماعی به تصویر میکشد. این سرایت از بیاعتنایی در برابر گناه، به گناهزدگی و در پایان به غنودن در گناه میانجامد. از این منظر «گناه در اجتماع مانند یک بیماری خطرناک است و برای مردم آن جامعه مصیبت و بدبختی است، ولی مصیبت بزرگتر آن است که جامعه، آن گناه را قبیح نشناسد و گناهکار را مستحقّ تنفّر و مجازات نداند. بدیهی است در چنین وضعی، آن جامعه، بیپروا و با سرعت به سوی سقوط و انحطاط پیش میرود و طولی نمیکشد که به عوارض شوم آن گناه دچار خواهد شد.» (فلسفی، 1377: 341)
همجنسبازی در اسلام از گناهان کبیره و همجنسگرایی هم ارز با کفر تعریف شده است (دستغیب، 1383: 1/ 204). شاید همین دو کافی باشد تا نظر اسلام را در این باره جدّی و بدون مسامحه بدانیم. با این همه، مرتکب این عمل شنیع در تشابه مرگ با قوم لوط و نیز در نشر و حشر پس از مرگ با آنان همراه خواهد بود. (بحارالانوار، 1361: 24/ 72 و 79)؛ سوای آنکه همجنسگرایی به اعتبار سخن امام صادق(ع) «کَفَرَ بِمَا (لِمَا) أَنزَلَ عَلَی نَبیه» به شمار میآید (حرّ عاملی، 1409: 20/ 257). امام علی بن موسی الرّضا (ع) نیز با تأسّی از کلام وحی، دربارهی فلسفهی تحریم آن میفرماید: «عِلّةُ تَحریمِ الذُّکرانِ للذُّکرانِ و الإناثِ للإناثِ؛ لِما رُکبَ فی الإناثِ و ما طُبِعَ علَیهِ الذُّکرانُ، و لِما فی إتیانِ الذُّکرانِ الذُّکرانَ و الإناثِ الإناثَ مِنِ انقِطاعِ النَّسلِ، و فَسادِ التَّدبیرِ، و خَرابِ الدُّنیا؛ فلسفهی تحریم مردان بر مردان و زنان بر زنان این است که این امر بر خلاف طبیعتی است که خداوند برای زن و مرد قرار داده (و مخالفت با این ساختمان فطری و طبیعی، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و به این دلیل است که اگر مردان و زنان همجنسگرا شوند، نسل بشر قطع میگردد و تدبیر زندگی اجتماعی به فساد میگراید و دنیا به ویرانی میکشد»(صدوق، 1391: 1/ 547).
در روایات اسلامی تعبیر دیگری هم هست که همجنسگرایی و همجنسبازی را به عنوان یکی از فتنههای آخرالزمان نام میبرد. راوی یکی از این روایات، جابر بن عبدالله انصاری است که از زبان رسول گرامی اسلام (س) نقل کرده است. در این روایت از ویژگیهای اسفبار آخرالزمان به «عِندَ تَأخیرَ الصَّلواةَ وَ إتِّباعَ الشَّهَواتِ... وَ تَزَیَّنَ الرِّجالَ بِثیابِ النِّساءِ» اشاره شده است. در ارجاع فرامتنی این روایت، با مردانی روبرو میشویم که مصداقی از انحراف اجتماعی هستند و خود را همچون زنان میآرایند. اما در ارجاع بینامتنی این روایت، به روایت دیگری دربارهی نشانههای آخرالزمان میرسیم که در بخشی از آن، رسول گرامی اسلام (ص) زمان ظهور امام مهدی (عج) را اینطور توصیف میکند: «إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ». بر اساس این سخن، نه تنها مردان به پوشیدن و زینت قرار دادن لباس زنان روی میآورند؛ بلکه مردان بر زنان تشبّه میجویند و زنان بر مردان.
در این صورت و در تحلیل روایات یاد شده، ناگزیر از یافتن بینامتنهای قوی و حتّی حتمی هستیم. همانطور که میدانیم، بینامتنیت به ارتباط میان یک یا چند متن و حتی فراتر از آن، تأثیر یا تأتّر متون، باز میگردد و در این میان، مباحثی همچون: بینامتنیت قوی یا ضعیف؛ احتمالی یا حتمی را طرح میکند. در بررسی روایات بالا پیشتر به تأثیر ظاهر بر باطن اشاره شد که بر اساس آن و در معنایابی روایت جابر از رسول گرامی اسلام (ص)، با شباهت جُستن مرد به زن سروکار داریم؛ امّا در روایت دوّم، با توجّه به اینکه «تَشَبَّه» مصدر باب «تَفَعُّّل» و در معنای «مُطاوعه» است (الشرتونی، 1390: 4/ 17)، صورت ضمنی «َ تَزَیَّنَ الرِّجالَ بِثیابِ النِّساءِ» مطرح میشود، یعنی همجنسگرایی و همجنسبازی.
روند تحلیلی روایت «إِذَا تَشَبَّهَ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ»، به روشنی در بینامتنیت با روایتی است که علّامه حرّ عاملی در باب «تَحریمِ اللَّواط» از کتاب خود آورده است: «عَن علی(ع):أانَّهُ رَای رَجُلاً بِه تَأنیثٌ فی مَسجِدِ رَسولِ اللهِ(ص) فَقالَ لَه أُخرِج مِن مَسجِدِ رَسولِ اللهِ یا مَن لَعَنَهُ رَسولُ اللهِ، ثُمَّ قَالَ: سَمِعتُ رَسولُ اللهِ(ص) یقولُ: لَعَنَ اللهُ المُتَشَبِّهینَ مِن الرِّجالِ بِالنِّساءِ وَ المُتَشَبِّهاتِ مِنَ النِّساءِ بِالرِّجالِ (حر عاملی، 1409: 20/ 338)؛ علی(ع) در مسجد پیامبر(ص) مردی را دید که «تأنیث» داشت، گفت: ای کسی که رسول خدا تو را لعن کرده از مسجد رسول خدا خارج شو. آنگاه گفت: شنیدم از پیامبر(ص) که فرمود: خداوند لعنت کند مردانی را که به زنان تشبّه جویند و لعنت کند خداوند زنانی را که به مردان تشبّه جویند.
در این جا ضرورت دارد تا دوباره به واژهی «تَشَبَّهَ» بازگردیم. همانطور که گفته شد، این واژه در باب «تَفَعُّل» و در معنای «مُطاوعه» است. بنابراین، معنای ظاهری و دلالت صریح این روایت بر «شباهت جُستن» مردان به زنان و زنان به مردان است؛ در حالیکه دلالت ضمنی و بینامتن قوی و حتّی بینامتن حتمی آن در ارجاع به قرآن کریم و بر اساس بینامتنیت با آیهی 187 سورهی بقره، قابل برداشت است. خداوند متعال در این آیه، زناشویی را در ضمن استعارهی لطیف « هُنَّ لِبَاسٌ لَکمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ» بیان فرموده و به این ترتیب، همسَرانگی را منحصر در زوج زن و مرد تعریف کرده است. نکتهی جالب توجّه در خصوص این بینامتنیت، نگاه ویژه به جنبههای اجتماعی آن است. طوری که در روایت مشابهی از امام علی (ع) داریم: «کنتُ جالِساً مَعَ رَسول اللهِ فی المَسجِدِ حَتّی آتاهُ رَجُلٌ بِه تَأنیثٌ، فَسَلَّمَ عَلَیهِ فَرَدَّ عَلَیهِ، ثُمَّ أکبَّ رَسوُلُ اللهِ (ص) فِی الأرضِ یستَرجِعُ، ثُمَّ قَالَ: مِثلُ هَؤلاءِ فِی أُمَّتی إنَّهُ لَا یکوُنُ مِثلُ هَؤلاءِ فِی أُمَّةِ إلاّ عُذِّبت قَبلَ السَّاعَةِ» (حر عاملی، 1389: 20/ 339)؛ روزی با پیامبر خدا(ص) در مسجد نشسته بودم مردی که «تأنیث» داشت وارد شد و سلام کرد، رسول خدا جواب سلامش را داد آنگاه سر به زیر انداخت و پشت سر هم استرجاع می کرد؛ سپس گفت: در امّت من اینگونه اشخاص باشند! این گونه افراد در هیچ جامعه ای نمی باشند مگر آن جامعه دچار عذاب (بلا) می شود قبل از عذاب آخرت.
لایههای ضمنیتر این روایت، همان است که به دنبال تشبّه جُستن مردان و زنان به یکدیگر، بیان شده و رسول گرامی اسلام (ص) میفرماید: «... وَ اکْتَفَی الرِّجَالُ بِالرِّجَالِ وَ النِّسَاءُ بِالنِّسَاءِ». شهید مطهری با طرح اهمّیت جنبههای اجتماعی ازدواج، هدف آن را فراتر از لذّت بیشتر زوجین از یکدیگر تعریف میکند. با این نگرش، خانواده «کانون پذیرای نسل آینده» و گرانیگاه سعادت نسلهای آینده است (مطهری، 1389: 52). بر این اساس و در مذمّت و نفی همجنسگرایی و همجنسبازی، «شریعتهای آسمانی متّفقاً با این خوی نکوهیده به مبارزه پرداختهاند. زیرا اساس بقای اجتماع، تناسل است و لواط مانع از آن است و در نتیجه، این عمل منکر، اجتماع را در معرض فساد و زوال قرار میدهد. بعلاوه ارتکاب این عمل موجب آن میشود که روح مردانگی کودک از میان برود و سرانجام از قیام به وظائف حیاتی و اجتماع که مستلزم داشتن روح رجولیت حقیقی است عاجز ماند و صدمهای عظیم از این راه متوجّه اجتماع شود. زیرا برای آنکه تناسل بر اساس صحیح انجام شود لازم است تا مرد و زن در جهت رجولیت و انوثیت کامل و صحیح باشد. » (دستغیب، 1383: 210).
5.نتیجهگیری
در حالیکه دنیای مسیحیت و یهودیت، همجنسگرایی را به عنوان عُرفی اجتماعی تحقّق بخشیده و با عدول از فطرت انسانی، با تبلیغ و برجستهسازی چهرههای اجتماعی پیروان این عمل شنیع، آن را به عنوان معروفی از اخلاق مبتنی بر آزادی، معرفی کرده است؛ دین اسلام در کلام رسول گرامی اسلام (ص)، موضع صریح و جدّی خود را در برابر این رفتار پلید مشخّص میکند. رسول گرامی اسلام (ص) همچنان که به وارونگی اخلاق اجتماعی و معروف شدن منکر اشاره میکند، از همجنسگرایی به عنوان فتنهای آخرالزمانی یاد میکند که در چارچوب آن مردان به مردان بسنده میکنند و زنان به زنان.
همچنین از نگاه روایات اسلامی، همجنسبازی، پدیدهای خلق السّاعه نبوده و به عنوان پیامدی از تمایل مردان به خودآرایی زنانه و گرایش زنان به داشتن ظاهری مردانه، تبیین میشود. لطافت کلام خداوند متعال در قرآن کریم و توصیف زن و مرد به لباس یکدیگر مبنایی استوار برای درک کلام نبوی (ص) است. از همین رو، با الگو گرفتن از بینامتنیت ریفاتر که خود بر پایهی نظریات ادبی و هنری شکل گرفته است و نیز، دقّت در آثاری گرانسنگ همچون تفسیرالمیزان، تفسیر صافی و. ..، به بازتعریفی کاربردی از بینامتن و بینامتنیت برای درک بهتر روایات یاد شده رسیدیم. بر این اساس، قرآن کریم، کتابی خودبسنده، خودبینامتن و خود فرا متن است که در بینامتنیت حتمی با خود بهترین مفسّر و مبیّن خود است. البته این ویژگی منحصر بفرد سبب نمیشود که توانش عام و توانش خاصّ ادراک و تفسیر آن را نادیده بگیریم.
پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمّه هدی (ع) نمونههای تامّ و کامل توانش تفسیر قرآن کریم هستند. ایشان همچنین در پیوندی ناگسستنی با قرآن کریم مورد ارادهی خداوند قرار گرفتهاند و از همین روی، کلام ایشان در بینامتنیت حتمی با کلام خداوند متعال است. بنابراین در تبیین روایت تشبّه مردان به زنان و بلعکس، از این بینامتنیت بهره گرفته شد و با تکیه بر اینکه، کلام خداوند بینامتن قوی و حتّی بینامتن حتمی برای این روایت است، در ارجاع فرامتنی و نیز ارجاع بینامتنی آن، به پدیدهی شوم همجنسگرایی و همجنسبازی رسیدیم.
منابع
1.آلن، گراهام. (1392). بینامتنیت. ترجمهی پیام یزدانجو؛ تهران: مرکز.
2.احمدی، بابک. (1393). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز.
3.ادگار، اندرو و پیتر سج ویک. (1387). مفاهیم بنیادی نظریهی فرهنگی. ترجمهی مهران مهاجر و محمّد نبوی؛ تهران: آگه.
4.باقری، خسرو. (1388). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: مدرسه.
5.بیستونی، محمّد. (1390). تفسیر مجمع البیان جوان (برگرفته از تفسیر مجمع البیان طبرسی)، جلد 1. مشهد: آستان قدس رضوی.
6.حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1409 ق). وسائل الشیعه، جلد 20. قم: آل البیت (ع).
7.خرّمشاهی، بهاءالدّین. (1377). دانشنامهی قرآن و قرآن پژوهی، جلد 1. تهران: دوستان.
8.دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد 1. تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
9.دستغیب، عبدالحسین. (1383). گناهان کبیره، جلد 1. قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعهی مدرسین حوزهی علمیّه قم.
10.سلیمانی، حسین و سیّد ابراهیم موسوی. (1394). «جنبش اصلاح طلبی یهود و چالشهای آن در دوران مدرن». الهیّات تطبیقی، سال 6، شمارهی 14، صص 139- 148.
11.الشرتونی، رشید. (1390). مبادی العربیّه، جلد 4. ترجمه و تلخیص دکتر مجید سرمدی؛ تهران: علمی.
12.صادقی کاشانی، مصطفی. (1395). «نقش پیشگوییها در شکلگیری نحلههای فکری و جنبشهای اجتماعی». فصل نامهی علمی-پژوهشی مشرق موعود، سال 10، شمارهی 38، صص63-80.
13.صدوق، ابن بابویه ابی جعفر محمّد بن علی بن الحسین قمی. (1383). عیون الرّضا. ترجمهی حمیدرضا مستفید و علی اکبر غفاری؛ تهران: صدوق.
14.____________________________________. (1391). علل الشّرایع، جلد 1. ترجمهی سیّد جواد ذهنی تهرانی؛ قم: مؤمنین/ اندیشه هادی.
15.طباطبایی، محمّد حسین. (1353). قرآن در اسلام. تهران: دارالکتب الإسلامیه.
16.______________. (1374). تفسیر المیزان، جلد 1 و 2. ترجمهی محمّد باقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعهی مدرّسین حوزهی علمیّه قم.
17.علی بن ابیطالب (ع). (1388). نهج البلاغه. ترجمهی علی شیروانی؛ قم: انتشارات نسیم حیات.
18.عمید، حسن. (1379). فرهنگ عمید. تهران: امیرکبیر.
19.فلسفی، محمّد تقی. (1377). کودک از نظر وراثت و تربیت. تهران: هیئت نشر معارف اسلامی.
20.فیض کاشانی، محمّد بن شاه مرتضی. (1373). تفسیر الصافی، جلد 1. تهران: مکتبه الصّدر.
21.قرآن کریم.
22.قرشی بنابی، علی اکبر. (1386). قاموس قرآن، جلد 1. تهران: دارالکتب الإسلامیّه.
23.قونوی، صدراللدّین محمّد بن اسحاق. (1375). اعجاز البیان فی تفسیر أُمّ القرآن، جلد1. با مقدّمه و ترجمهی محمّد خواجوی؛ تهران: مولی.
24.کاتب واقدی، محمّد بن سعد. (1374). طبقات الکبیر. ترجمهی محمّد مهدوی دامغانی؛ تهران: فرهنگ و اندیشه.
25.کاظمی، مرضیه. (1395). «بررسی علل و پیامدهای گسترش فحشاء در دورهی صفوی». فصلنامه علمی-تخصصی تاریخ، سال 1، شمارهی 1، صص 56- 74.
26.کاظمی، مصطفی بن ابراهیم. (1428). بشارة الإسلام فی علامات المهدی (عج). بیروت: مؤسسة البلاغ.
27.مجلسی، محمّد باقر. (1361). بحارالأنوار، جلد 23 و 53. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
28.مطهری، مرتضی. (1389). اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب. تهران: صدرا.
29.نامور مطلق، بهمن. (1386). «ترامتنیت مطالعهی روابط یک متن با دیگر متنها». پژوهشنامه علوم انسانی، شمارهی 56، صص 83- 98.
30.____________. (1394). درآمدی بر بینامتنیت: نظریهها و کاربردها. تهران: سخن.