گونه هایی از فعالیت های انحرافی واقفیه درباره مهدویت
درباره فعالیت تبلیغی و ادعای فریب کارانه مهدویت و قائم بودن امام موسی بن جعفر(علیه السلام) توسط فرقه واقفیه و همچنین گرفتار شدن بعضی شیعیان در دام فریب این گروه، بیش از همه، توجه به این نکته تاریخی اهمیت دارد که شهادت موسی بن جعفر بعد از سال ها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد تا شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند. به همین دلیل وقتی بنیانگذاران واقفیه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب سیاست اغفال گری، از نام و نشانی که به عنوان وکیل امام داشتند، سوء استفاده نموده و در همان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مهدویت آن حضرت شهادت او را انکار نمودند.
چنانکه درباره دو وکیل امام، حیان بن سراج و یکی از همکارانش نقل شده است:
انکرا موته و اذاعا فی الشیعة، انه لا یموت؛ لانه القائم و اعتمد طائفة من الشیعه و انتشر قولهم فی الناس؛ (1)
آن دو، رحلت امام کاظم (علیه السلام) را انکار نموده و در میان شیعه شایعه نمودند که آن حضرت، رحلت نکرده چون او همان امام قائم است و گروهی از شیعیان برگرفته آنها اعتماد نموده و ادعای آنان را تبلیغ می نمودند.
آنان در تبلیغ مهدویت نسبت به امام کاظم (علیه السلام) چنان با جدیت حرکت می نمودند که در برابر امام رضا (علیه السلام) به طور علنی و گستاخانه موضع گیری نمودند. در هنگامی که امام رضا (علیه السلام) بعد از شهادت پدرش به آنها نامه نوشت و مالی را که نزد آنها بود درخواست کرد، در جواب امام نوشتند:
ان اباک لم تمت... و ان کان مات فلم یأمرنی بدفع شئی الیک؛ (2)
پدرت فوت نکرده و اگر هم فوت کرده باشد او به من امر نکرده بود که چیزی به تو تحویل دهم.
این گونه پاسخ دادن به امام معصوم نشان دهنده این است که آنها با صراحت امامت و جانشین امام رضا (علیه السلام) را انکار نموده و به دنبال زنده جلوه دادن امام کاظم (علیه السلام) بودند.
سران واقفیه در تبلیغ مهدویت و قائم بودن امام هفتم چنان بی ملاحظه پیش رفتند که بنا به نقل ابی حازم، عده ای از واقفیه که در میان آنها علی بن حمزه بطائنی، محمد بن اسحاق بن عمار، حسن بن مهران و حسین بن سعید مکاری بودند بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند. علی بن حمزه به امام رضا (علیه السلام) گفت:
اخبرنا عن ابیک ما ناله؟ فیقال له، انه قد مضی. فقال له إلی من عهد؟ فقال الیّ. فقال له انک لتقول قولاً ما قاله احد من ابائک؛ (3)
به ما از پدرت خبر بده، چه بر سر او آمد؟ امام فرمود: پدرم درگذشت. پس امام گفت: (پدرت) به چه کسی عهد (امر امامت) را واگذارد؟ امام فرمود: برای من. علی بن حمزه گفت: تو سخنی گفتی که هیچیک از پدرانت آن را نگفته بود.
بر این اساس حرکت تبلیغی واقفیه آنگونه موذیانه و خطرناک بود که در بعضی موارد به دیگران علنی وعده رشوه می دادند و سعی در خرید افکار دیگران می نمودند. (4)
در پی جویی تبلیغات انحرافی واقفیه درباره مهدویت و قائم بودن امام هفتم به مواردی می توان دست یافت که نشان می دهد این جریان در تبلیغات خود، در زمان امام رضا (علیه السلام) چنان حرکت ابزاری و فریب دهنده داشت که بسیاری از شیعیان با اینکه در ابتدا نسبت به امامت امام رضا (علیه السلام) عقیده داشتند، اما در ادامه مسیر و در اثر این تبلیغات، متزلزل شده بودند و علنی رو در روی امام می گفتند: در روایات اجداد تو آمده است که امامی نیست؛ مگر اینکه امام و جانشین پس از خود را می بیند و تو که چندین سال از عمرت گذشته فرزندی نداری پس امام نیستی. (5)
سرانجام اینکه گرچه فرقه واقفیه در فضای فرهنگی شیعه دوام نیافت (بعداً در این رابطه مطالبی ارائه خواهد شد) اما برای مدت کوتاهی در زمان امام رضا (علیه السلام) توانستند حرکت ایذایی و بازدارنده ای را در برابر شیعه اثنی عشری که زمامش در دست امام هشتم بود، ایجاد نمایند.
حرکت توجیهی واقفیه نسبت به شخصیت امام رضا (علیه السلام)
در تحلیل کلی از اعتقاد و اندیشه واقفیه نسبت به سلسله امامت، این مسئله روشن است که آنها تا امام هفتم هماهنگ و هم اعتقاد با بدنه اصلی امامیه بوده و در ترتیب و شرایط امامت از جمله عصمت و واجب الاطاعت بودن امامان تا امام هفتم مشکل نداشتند. اما لغزش اصلی آنها در امام هفتم آغاز شده و برخلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازده می دیدند، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را معرفی می کردند و تبلیغ می نمودند.
واقفیه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم به نظاره نشستند؛ اما در این راه میان بر و تمام نشده، با مشکل مهمی روبه رو بودند که آن عبارت بود از شخصیت امام رضا (علیه السلام) که خود را جانشین پدر دانسته و بیشتر شیعیان نیز به آن کاروان پیوسته وامامت آن حضرت را قبول داشتند. لذا در این میان واقفیه مجبور بودند برای اثبات قائم و مهدی منتظر بودن امام موسی بن جعفر (علیه السلام) موضع خود را در برابر امام رضا (علیه السلام) مشخص نمایند.
شیخ مفید درباره مواضع واقفیه نسبت به امام رضا (علیه السلام) می نگارد:
اختلفت الوافقة فی الرضا و من قام من آل محمد بعد ابی الحسن موسی. قال بعضهم هولاء خلفاء ابی الحسن و امرائه و قضاته إلی اوان خروجه وأنهم لیسوا بائمة و ما ادعوا الامامة قط و قال الباقون أنهم ضالون مخطئون ظالمون و قالوا فی الرضا خاصة قولاً عظیماً واطلقوا تکفیره و تکفیر من بعده من ولده. (6)
بنابراین گفتار، واقفیه نسبت به شخصیت امام رضا (علیه السلام) و امامان بعد از ایشان به دو گروه فکری تقسیم شده بودند: بعضی از واقفیه، امام رضا (علیه السلام) و امامان بعد از ایشان را خلیفه، امیر و قاضیان بعد از امام کاظم (علیه السلام) می دانستند نه ائمه علیهم السلام و پیشوایان دین. و بعضی دیگر از واقفیه، آنها (امامان بعد از امام هفتم) را گمراه، خطاکار و ظالم می دانستند و نسبت به امام رضا (علیه السلام) با شدیدترین وجه برخورد داشتند.
در برخی منابع دیگر نیز شبیه مطلب شیخ مفید در مواجهه واقفیه با امام رضا (علیه السلام) و امامان بعد از ایشان نقل شده است که بعضی از واقفیه آنها را گمراه می خواندند و برخی دیگر آنان را مجریان امر و قاضیان از جانب امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می دانستند که تا زمان ظهور آن حضرت وظیفه اجرای امور را دارند. (7)
نگرشی بر ادله واقفیه بر مهدویت امام هفتم
از آنجا که گروه واقفیه برخواسته از متن تشیع و افراد تربیت شده در مکتب امام و آشنا با راهبردهای اصیل شیعی بودند، طبیعی به نظر می رسد که آنها برای پیش برد ادعای انحرافی خود، نسبت به مسئله مهدویت باید راهبردی را انتخاب می نمودند که در افکار عمومی شیعه مورد پذیرش قرار می گرفت.
قرائن و شواهد نشان دهنده این امر است که آنان در کنار طرح مهدویت امام کاظم (علیه السلام) روایاتی را به عنوان دلیل و پوشش دهنده این عقیده مطرح می نمودند. ظاهر بعضی از این روایات با فرهنگ انتظار در تشیع هم خوانی داشته و در دل های بعضی این امید را ایجاد می کرد که شاید آن ظلم و ستم ها به واسطه قیام موسی بن جعفر پایان یابد که به نمونه هایی از آن روایات به عنوان شاهد اشاره می شود:
الف) روایت غسل امام توسط امام بعدی
واقفه روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده اند که آن حضرت فرمود:
الامام لا یغسله الا الامام؛
امام را (بعد از رحلت) غسل ندهد مگر امام (بعدی).
واقفیه به این حدیث، این گونه استدلال نموده اند که رحلت امام کاظم در بغداد واقع شده و در این زمان، امام رضا (علیه السلام) در مدینه بود. این از یک سو از سوی دیگر نقل شده است که کسان دیگری (مأمورین حکومت) امام کاظم (علیه السلام) را غسل داده و دفن نمودند. بنابراین امام کاظم (علیه السلام) را امام رضا (علیه السلام) غسل نداده است، پس او امام نیست. (8)
شیخ صدوق در جوب این استدلال می نگارد: این حدیث نمی تواند دلیلی بر ادعای واقفه باشد؛ زیرا:
الف) امام صادق (علیه السلام) نهی کرده که امام را غیر از امام کس دیگر غسل ندهد. پس اگر فردی بر این نهی امام عمل نکرد و در این امر دخالت نمود و امام را غسل داد با این عمل او، امامت امام بعدی باطل نمی شود. چون امام صادق (علیه السلام) نگفته است: امام نمی باشد، مگر کسی که امام قبلی را غسل دهد.
ب) ما در روایات داریم که امام رضا (علیه السلام) بدون اینکه دیگران متوجه شوند، مخفیانه پدر خود را غسل داد و این مطلب چیزی است که واقفیه نمی توانند منکر آن شوند، چرا که خداوند می تواند طی کردن مسافت دور را برای امام، در زمان کوتاه میسر نماید. (9)
ب) کاربرد واژه قائم بر موسی بن جعفر
علاوه بر روایات پیشین، واقفه روایات دیگری را نیز به عنوان دلیل بر مهدویت امام کاظم (علیه السلام) آورده که در آن روایات، واژه قائم برای آن حضرت به کار رفته است.
در یکی از این روایات که طولانی هم هست آمده: امام صادق (علیه السلام) به بعضی یاران خود فرمود: روزهای هفته را حساب نمایید. آنها تا سبت (شنبه) را شمردند. امام فرمود:
سبت السبوت و شمس الدهور... و هو سابعکم قائمکم هذا و اشاره إلی ولده موسی الکاظم. (10)
اینجا واژه قائم بر امام هفتم به کار رفته است.
در روایت دیگری که مورد استدلال واقفیه واقع شده است، این چنین آمده است: هنگام تولد امام کاظم (علیه السلام) عده ای از یاران امام صادق (علیه السلام) در خدمت حضرت بودند: در آن هنگام کلمه قائم نسبت به امام کاظم به کار رفته است. (11)
در روایت دیگر آمده است: هنگام تولد امام کاظم (علیه السلام) پدرش امام صادق (علیه السلام) میان دو چشم او را بوسید و فرمود: انت القائم بعدی. (12)
واقفیه با نگرش سطحی بر ظاهر این روایات از واژه قائم سوء استفاده کرده و این روایات را دلیل گرفته بر اینکه آن حضرت همان مهدی منتظر و قائم موعود است.
گرچه جواب اصلی این ادله در فصل بعدی (در موضع گیری امام رضا (علیه السلام) خواهد آمد؛ اما در اینجا تنها به این جواب فرعی اشاره می شود که علما و دانشمندان اثنی عشریه در جواب اینگونه روایات با دید تحلیلی و انتقادی نگریسته و دوگونه جواب داده اند:
الف) ما هم در کاربرد واژه قائم به موسی بن جعفر، شک نداریم؛ زیرا هر امامی بعد از پدرش قائم و عهده دار امامت است اما آن قائم منتظر که عدالت با دستان پرتوان او برقرار می شود، مهدی فرزند امام عسکری (علیه السلام) است. (13)
شیخ مفید در جواب می نگارد: مراد از واژه قائم به امام کاظم (علیه السلام) قائم بالسیف نیست؛ بلکه قائم به امامت بعد از پدرش امام صادق (علیه السلام) است. (14)
ب) جواب دیگری که در بحار و غیبة شیخ طوسی آمده این است که برای کذب ادعای واقفیه اخبار متواتر درباره شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) کافی است و اخباری که واقفیه نقل نموده اند، همگی خبر واحد است. علاوه بر آن، راویان واقفیه همگی مورد طعن است. بنابراین نمی توان به روایات آنها در برابر اخبار متواتر درباره شهادت امام کاظم (علیه السلام) اعتماد نمود. (15)
پس نتیجه این است که ادله واقفیه بر قائم بودن امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مبنی بر اثبات مهدی منتظر بودن آن حضرت وجهی ندارد. تفصیل این جواب ها در ادامه خواهد آمد.
انگیزه واقفیه در طرح مهدویت موسی بن جعفر (علیه السلام)
انگیزه، واقعیتی است که به عنوان نیروی حرکت دهنده در درون انسان شکل گرفته و او را به سوی انجام کارهایش به تحرک وامی دارد. بر این اساس هر انسانی وقتی ادعای بزرگی و یا کار مهمی انجام می دهد، اولین پرسشی که مطرح می شود این است که انگیزه او از طرح این ادعا و یا انجام فلان کار چیست؟ پس هر مقدار که آن انگیزه به واقعیت ها نزدیک تر و دارای مبانی اصولی باشد کارها نیز عاقلانه تر و بادوام خواهد بود.
نسبت به انگیزه واقفیه در طرح و ادعای مهدویت و قائم به عدل دانستن موسی بن جعفر، امکان دارد در ابتدا افراد با دیدن ادله واقفیه که تمسک به تعدادی از روایات ائمه معصومین علیهم السلام است، به این توهم افتد که انگیزه آنان در طرح این مسئله تنها جنبه مذهبی و فرهنگی دارد.
اما با دقت پیرامون عملکرد بنیانگذارن واقفیه معلوم می شود که رو آوردن آنها به عمومات روایات در حقیقت ایجاد یک پوشش حفاظتی و چتر امنیتی برای مخفی نگه داشتن انگیزه واقعی است. بر این اساس ضرورت دارد برای تبیین انگیزه واقعی این فرقه مسئله در دو گزینه ذیل مورد بررسی قرار گیرد.
الف) انگیز مادی و دنیاگرایی
بنابه آنچه از گزارش ها به دست می آید طراحان نخستین این فرقه عده ای از وکلای موسی بن جعفر و خزانه دارانی بودند که اموالی از شیعیان نزد آنها جمع آوری شده بود. پس از شهادت امام هفتم، تمایلات نفسانی و دنیاگرایی آنها را واداشت تا رحلت آن حضرت را انکار نموده و از تحویل آن اموال به علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به بهانه اینکه امام کاظم (علیه السلام) زنده است و تا او ظهور نکرده ما این اموال را به دیگری تحویل نمی دهیم، با امام رضا (علیه السلام) به منازعه برخواستند.
بنابه گزارشی، اموال فراوان از زکات و دیگر حقوق مالی در کوفه نزد بنی اشعث جمع آوری شده بود که به دو نفر از وکلای امام کاظم (علیه السلام) در کوفه سپردند. آن دو وکیل در آن زمان که امام در زندان بود با آن اموال خانه هایی خریدند و معاملاتی انجام دادند. پس از شنیدن خبر شهادت امام در زندان، آن را انکار و شایعه کردند که امام نمرده است؛ چرا که او قائم و مهدی موعود است. (16)
درباره عثمان بن عیسی که وکیل امام کاظم (علیه السلام) در مصر بود این گونه گزارش شده است که اموال فراوان و تعدادی کنیز نزد وی جمع آوری شده بود. بعد از شهادت امام کاظم (علیه السلام) وقتی امام رضا (علیه السلام) آن اموال را از او خواست او رحلت امام کاظم (علیه السلام) را منکر شده و آن اموال را خودش تصرف و از تحویل آنها به امام رضا (علیه السلام) خودداری ورزید. (17)
بر این اساس در منابع قابل اعتماد شیعه درباره انگیزه علی بن ابی حمزه، زیاد بن مهران قندی و عثمان بن عیسی رواسی، سه نفر از وکلای امام در کوفه و مصر، نقل شده است:
طمعوا فی الدنیا و مالوا إلی حطامها و استمالوا قوماً فبذلوهم شیئاً مما اختانوه من الاموال نحوه حمزة بن بزیع و ابن مکاری و کرام الخشعمی و امثالهم؛ (18)
آن سه نفر طمع به دنیا ورزیده و دل به زخارف آن بستند. پس گروهی را به خدمت گرفته و از آن اموال که در آن خیانت کرده بودند به آنها بخشیدند که آن افراد عبارتند از حمزه فرزند بزیع، فرزند مکاری و کرام الخشعمی اینها.
بنابراین، مال دوستی، افراد دیگری غیر از بنیانگذاران اصلی واقفیه را نیز در این مسیر قرار داده بود.
در حقیقت دخالت داشتن انگیزه مالی در ادعای واقفیه چنان روشن و آشکار بود که بعد از مدت کوتاهی برای همه شیعیان معلوم شد که آنها این ادعا را به جهت دنیا دوستی مطرح نموده اند. (19)
ب) فتنه جویی و درآمیختن حق و باطل
در پی جویی انگیزه واقفیه، گرچه مسئله سوء استفاده مالی به عنوان یک گزینه مهم و تأثیرگذار مطرح شده است، ولی این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که ممکن است در ابتدای شکل گیری واقفیه مسئله مالی انگیزه اصلی برای بعضی بنیانگذاران آن بوده؛ اما در تداوم خط واقفیه با گرایش افراد دیگر با انگیزه های متفاوت به این جریان، در کنار مسئله مالی، انگیزه ایجاد فتنه و اختلاف نسبت به امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و ایجاد اختلاف میان شیعیان نیز توسط برخی افراد و مدعیان واقفیه دنبال می شده است؛ به ویژه اینکه این موضوع با سیاست حکمرانان و پیروان مذاهب دیگر که مخالف امامت آن حضرت بودند، به خوبی همخوانی داشت.
چنانچه درباره روش فعالیت دو وکیل دیگر امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، به نام های حیان بن سراج و یکی دیگر از همکاران او نقل شده است:
انکرا موته و اذاعا فی الشیعة انه لا یموت؛ لانه القائم و اعتمد طائفة من الشیعه و انتشر قولهم فی الناس؛ (20)
آن دو نفر، رحلت امام کاظم (علیه السلام) را انکار و در میان شیعیان شایعه نمودند که آن حضرت رحلت نکرده؛ چون او همان امام قائم است. و گروهی از شیعیان به گفته ی آن دو اعتماد کردند و ادعای آن ها را در میان مردم پخش نمودند.
مسلم است که این شایعه افکنی ها جز فتنه انگیزی مطلبی دیگر به دنبال نداشت. چنانکه این فتنه انگیزی واقفیه در میان شیعیان در طول حیات این فرقه همیشه وجود داشته است. (21)
در این فصل، درباره پیدایش واقفیه و ادعای مهدویت و انگیزه واقفیه به این مقدار اکتفا نموده و تکمیل این بحث را در بخش بعدی (موضع گیری امام رضا (علیه السلام) پی خواهیم گرفت.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج48، ص 266؛ رجال، کشی، ص 460.
2. عیون اخبار الرضا، ج20، ص 103؛ قرب الاسناد، ص 75؛ علل الشرایع، ص 235.
3. عیون اخبار الرضا، ج1، ص 231.
4. من لایحضره الفقیه، ج4، ص 543؛ غیبة، شیخ طوسی، ص 64؛ جامع احادیث الشیعه، ج14، ص 451.
5. الکافی، ج1، ص 286؛ دلائل الامامة، ص 368.
6. الفصول المختارة، ص 313.
7. رجال خاقانی، ص 165.
8. بحارالانوار، ج48، ص 254.
9. عیون اخبار الرضا، ج2،ص 97.
10. ملل و نحل، ج1، ص 150؛ غیبة، طوسی،ص 39.
11. شیخ مفید، الفصول المختارة، ص 313.
12. الخرایج و الجرایح، ج1، ص 111.
13. همان، ج1، ص 111.
14. فصول المختاره، ص 314.
15. غیبة، شیخ طوسی،ص 76؛ بحارالانوار، ج48، ص 250.
16. ابن بابویه قمی، الامامة والتبصرة، ص 75؛ عیون اخبارالرضا، ج2، ص 103، بحارالانوار، ج48، ص 266.
17. علل الشرایع، ص 235؛ جامع احادیث شیعه، ج14، ص 451.
18. بحارالانوار، ج48، ص 252؛ عیون اخبار الرضا، ج2، ص 103.
19. بحارالانوار، ج48، ص 266.
20. همان، ج48، ص 266؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 460.
21. شاکری، حاج حسین، موسوعة المصطفی والعترة، ج11، ص 214.
منبع مقاله:
مظفری ورسی، حیدر؛ (1392)، جریان شناسی مهدویت در فرقه های شیعی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول.