* محدوده جفرافیای سورچان اشکور :
سورچان مجموعه ای از دهکده های کهن در حوزه ی جغرافیایی اشکور سفلی ( دهستان شوییل = تقسیمات جغرافیایی فعلی ) است که شامل :
1. ایرمحله (Irmahalle)
2. ایزدین (Izdin)
3. باغسر (Baqsar)
4. ریسن (Reysan)
5. چمتو (Chamtu)
6. هسیه کوه (Hasikoh)
7. بلکوت (Balakout)
8. مازیگان = مازگه (Mazigah)
9. بنان (Bonan)
10. چاکان (chakan)
11. راسران ( rasaran )
12. وربون (Varboon)
13. سورتله (Soortale)
* بقول محقق والامقام آقای عبدلله باقی زاده ( صادقی ) اشکوری :
ایرمحلّه و چاکانک و بلکوت و بنان تا اِزدین و ریسن و به دیار سورچان
در عالم تشبیه چون عقد گهرند در حلقه زنجیر فلک سرگردان
* ساکنان ملک سورچان به نام «ابلق سوار» شناخته میشوند .
واژه های « ســور و ابــلــــق » :
از بررسی دو واژه ی ( سور و ابلق ) در فرهنگ دهخدا به این نتیجه میرسیم که از جهتی میتواتند مترادف ( هم معنی ) باشد .
معانی ســـــور :
1- مهمانی , جشن, عروسی , شادی
چنانکه فــردوســـی می فرماید :
زمان چون ترا از جهان کرد دور پس از تو جهان را چه ماتم چه سور
************
ز تو چشم آهرمنان دور باد دل و جان تو خانه سور باد
مــنــوچـــهــری :
میان ما نه عقدی نه نکاحی نه آیین عروسی و نه سوری
خواجوی کرمانی : مهر فلک کین و نشاط غم است سور جهان نزد خرد ماتم است
2- سور , اسبی را گویند که خط سیاهی مانند سمند از کاکل تا دمش کشیده شده باشد .
مــعــانــی ابــلــق :
1- رنگ سفیدی که به همراه آن رنگی دیگر باشد .
مـنـــوچــهـــری : خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته است آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته است
2- سیاه و سفید
3- اسبی که دورنگ دارد و یکی سپید و دیگری هر رنگ که باشد
فــــردوســــی :
بدو گفت کر دوی کای شهریار نگه کن بدان گرد ابلق سوار
چنین گفت گستهم کای شهریار برآنم که آن مرد ابلق سوار
نتیجه :
واژه ابلق و هم واژه سور به جهتی دلیل بر اسب دو رنگ دارد . بنابراین سورچان به معنی « اسب سواران »است یا کسانی که درامور روزمره شان اسب را زیاد بکار می گیرند.
یادآوری میشود که : کاربرد اسب علاوه بر حمل بار و سوار کاری , در جنگ آوری پیشینیان نقش عمده ای داشته است , بنابراین بنظر میرسد که اهالی سورچان در مشارکت میدان های رزم در دفاع از هویت خودشان از اسب بسیار استفاده می نمودند .