«مالاریا» آخرین ساخته پرویز شهبازی که در سی و چهارمین جشنواره فجر به نمایش درآمد، بهواسطه حضورهای بینالمللیاش و موفقیتش در جشنوارههای خارجی، نسبت به فیلمهای همدوره خود کمی دیرتر و بهتازگی اکران شده است. «مالاریا» از همان اولین حضورش در جشنواره فیلم فجر بهعنوان یکی از پر حاشیهترین فیلمهای چند سال اخیر مطرح شد و موفقیتش در جشنوارههای خارجی چون حضور در بخش اصلی رقابتی افقهای نو جشنواره ونیز و فیلم منتخب جشنوارههای شیکاگو، پوسان و …، کنجکاویها را در مورد آخرین ساخته شهبازی بیشازپیش برانگیخت. از طرف دیگر، نام پرویز شهبازی، کافی است تا فیلمی را جالبتوجه کند و شمارا به سمت خود بکشد. پرویز شهبازی از آن دسته فیلمسازانی است که میتوان در گروه فیلمسازان مؤلف قرارشان داد. تکنیک فیلمسازی وی و درونمایه اصلی کارهایش وی را بهعنوان فیلمسازی که خط حرفهای و کاریش را با پرداختن به موضوعات و دغدغه جوانان طی میکند مطرح میسازد. همچنین شهبازی آشکارا تحت تأثیر نظریه ساختارگرایانه فیلمسازی میکند و با به تصویر کشیدن تفاوتها و تقابلها در بطن اثرش، روایت را معنا و مفهوم میبخشد و بیننده را بهطرف نتیجهگیری مدنظرش سوق میدهد.«مالاریا» هم کاملاً در ادامه مسیر فیلمسازی شهبازی و در ادامه فیلمهایی چون «دربند» و «نفس عمیق» قرار دارد؛ اما تفاوت «مالاریا» باکارهای قبلی شهبازی پختگی است که در پرداخت و روایت این فیلم میبینیم. شاید «دربند» بهواسطه منطق رواییاش چندان قانعکننده نبود، اما «مالاریا» با فیلمنامهای پخته میتواند بینندهاش را همراه کند و حتی ایراداتش را در پس تکنیکها و بازیهای تصویری پنهان کند. اساساً ایرادات وارده به «مالاریا» و در کل همه آثار شهبازی هم در این مقوله جای میگردد. شهبازی آنقدر مجذوب تکنیکهای تصویریاش میشود که از روایت و پیشبرد آن غافل میشود. ایرادی که در «مالاریا» هم هست اما کمتر به چشم میآید و بهتر پنهانشده است. «مالاریا» همانطور که گفتیم نسبت به سایر آثار شهبازی یکقدم جلوتر است و پختهترین کارش تا امروز است. تعدد کاراکترها، خرده روایتهایی که هرکدام به روایت کلی میافزایند و دکوپاژهای چشمگیر «مالاریا» اثبات این مدعاست.شهبازی در آخرین ساخته خود، روایتی را به کلیترین شکل ممکن به تصویر میکشد و از وارد شدن به جزئیات میپرهیزد و کشف و موشکافی آنچه ورای پرده میبینیم را به عهده تماشاگر میگذارد؛ اما در عین این کلیگرایی که در پس پرده جاری است، با به تصویر کشیدن کوچکترین جزئیات روی پرده، شخصیتهایش را معرفی میکند و به آنها جان میبخشد. ماشین آذرخش (آذرخش فراهانی)، خانه کوچک وی، دیالوگهای پراکنده حنا (ساغر قناعت) و مرتضی (ساعد سهیلی)، نوع پوششان و حرف زدنشان به پرورش این کاراکترها کمک میکند. وقتی در خانه آذرخش هستیم با نماهایی که از این فضای کوچک میبینیم و جزئیاتی که شهبازی در گوشه و کنار صحنه با دقت و ظرافت تنیده است، شخصیت او را باورپذیر و دوستداشتنی مییابیم. درنتیجه وقتی در سکانسی آذرخش را میبینیم که با دمپایی به کلانتری رفته است یا در حال اجرای خیابانی است، باورش میکنیم و بهجای حس انزجار نسبت به شخصیتی چنین ژولیده و آشفته، دوستش میداریم. یا وقتی سمیرا (آزاده نامداری) را میبینیم که در کنار اثاث بیرون ریخته شده آذرخش مینشیند و اشک میریزد، میدانیم که رابطهاش با وی بیش از نسبت فامیلی است و علاقهای بین آن دو جریان دارد و همه اینها، این روابط درهمپیچیده و احساسات ناگفتنی ورای تصویرسازیهای شهبازی جریان دارد و مخاطب طی یک فرآیند ناآگاهانه به آنها پی میبرد. در دل همین ناگفتهها هم هست که شهبازی علاوه بر پرداختن به جوانان و دغدغههای آنان انتقادی هم به فرهنگ مردسالار میکند و از نبود آزادیهای زنان میگوید، از سراشیبی که سر راه زنان و دختران ایرانی قرار دارد تا بهراحتی سقوط کنند و در دل فرهنگ مردسالار بلعیده شوند. عدم پذیرش حنا در هتل، خانوادهای که او را فراری دادهاند و اکنون با توپ پر به دنبالش آمدهاند، مادری که زندگیاش را رها کرده و حتی از دخترش هم خبری نمیگرد که مبادا دردسری برایش درست شود، تغییر چهره حنا برای ورود به مسافرخانهای غیرقانونی و ترسش از خوابیدن میان مردها، همه و همه انتقادهایی است که شهبازی در متن فیلمش پرورانده اما با پرداختی گذرا و غیرمتمرکز، از شعارزدگی و کلیشه دورمانده و توانسته ذهن مخاطبش را درگیر این موضوعات کند و بار دیگر با به تصویر کشیدن تقابلات زنانه و مردانه، بدون زیادهگویی و هجو در پرداخت، کلامش را به گوش بیننده میرساند. یکی از مهمترین و برجستهترین ویژگیهای سبکی «مالاریا» استفاده خلاقانه شهبازی از دوربین و تدوین است. در پشت دوربین «مالاریا» هومن بهمنش قرار دارد. کسی که چیزی جز بهترین از او انتظار نداریم؛ اما هوشمندی شهبازی به بازیاش با نقطه دیدها برمیگردد. در سکانسی حنا در چمدانی پنهانشده تا آذرخش او را از دست پدر و برادرانش فراری دهد. این سکانس از زاویه دید حنا در چمدانی که شکافی باریک دارد روایت میشود و حس تعلیق و هیجان لحظه را بهخوبی منتقل میکند. با گذشتن خطر چمدان باز میشود به ناگاه دوربین به زاویه دید سوم شخص تغییر میکند. انگار وقفهای در روایت ایجادشده است، وقفهای که به بیننده فرصت میدهد بهجای غرق شدن در مسیر داستان و پیشروی با ماجراها، بتواند شخصیتها را موشکافی کند، اطلاعاتی که در اختیارش قرارگرفته است را تحلیل کند و بهعنوان یک قاضی بیطرف در انتها حکم دهد. ازایندست جابهجاییها در «مالاریا» زیاد است، درخشانترینش هم در ابتدای فیلم است. سکانس آغازینی که درواقع پایان ماجرای شخصیتهای فیلم است و با پخش فیلمی از گوشی حنا شروع میشود. یک شروع جسورانه که بیننده را کاملاً برای فرم غیرمتعارفی که در کل روایت «مالاریا» جریان دارد آماده میکند و از همان ابتدای فیلم تکلیفش را با تماشاگر مشخص میکند. بیننده «مالاریا» بیش از آنکه باشخصیتهای فیلم هم ذات پنداری کند، بافاصلهای کم به آنها نگاه میکند و بهجای غرق شدن در مسیر روایت، آن را تعقیب میکند و داوری میکند. «مالاریا» بیشک برگ برندهای دارد به نام آذرخش فراهانی. یک عضو دیگر از خانواده فرهانی ها که انگار هنر و سینما در خونشان جریان دارد. آذرخش فراهانی آنچنان بیادعا و ساده کاراکتر آذرخش را به تصویر میکشد که گهگاه بیننده را بهاشتباه میاندازد که آیا این خود اوست یا فقط شخصیتی که ایفایش میکند. بازی ساده و درعینحال باورپذیر فراهانی او را تبدیل به یکی از پدیدههای چند سال اخیر سینمای ایران کرده است و وی توانست برای ایفای این نقش که اتفاقاً اولین نقشش هم هست در سی و چهارمین جشنواره فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل شود. ساغر قناعت هم بازی خوب و روانی ارائه میدهد و گرچه در اوایل راه بازیگریاش است اما میتوان ادعا کرد میتواند بهراحتی تبدیل به نازنین بیاتی، ستاره فیلم قبلی شهبازی شود که خیلی زود مسیر ترقی را پیمود و اکنون در شمار بازیگران مطرح سینمای ایران است. احساس عصیان و عشق دیوانهوار حنا، آنقدر خوب ازکاردرآمده است که در بعضی قسمتها شمارا یاد بهترین بازیهای گل شیفته فراهانی میاندازد و مطمئناً قناعت میتواند با کسب تجربه بیشتر و همکاری با کارگردانان بزرگ سینمای ایران به آن جایگاه دست یابد. اما سایر بازیگران «مالاریا» و بازیهایشان چندان چشمگیر نیستند. ساعد سهیلی که در کلیشه پسر بامرام جنوب شهری گیرکرده است و هیچکدام از بازیهایش بعد دیگری از توانایی وی را بروز نمیدهد و فقط تسلسلی از کاراکترهای شبیه و اجرایی تکراری است. آزاده نامداری هم شاید مجری خوبی باشد اما مسلماً بازیگر خوبی نیست. بازی بد نامداری یکی از مهمترین نقاط ضعف فیلم شهبازی است. بازی ناشیانه و سطحی که در نقشآفرینی سایر نقشهای مکمل هم میبینیم. درنهایت، «مالاریا» فیلم رئالیستی است که با همه فیلمهای واقعگرای این روزها فرق دارد. ممکن است سبککاری شهبازی را بپسندید یا از آن متنفر باشید؛ اما نمیتوانید از کنار آثار وی بیتفاوت بگذرید، مسلماً پرویز شهبازی یکی از مهمترین فیلمسازهای این روزهای سینمای ایران است و میتوان امیدوار بود که هنوز بهترین کارش را نساخته است.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
کاغذ دیواری مشکی
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست