هدف این نیست که کودکان را کنترل کنید تا هر آنچه را که شما میخواهید انجام دهند. هدف این است که به آنها حق انتخاب بدهیم تا آنچه را که میخواهند انجام دهند. و انجام کار اشتباه برایشان چنان ناراحت کننده باشد که دیگر نخواهند آن کار را انجام دهند. چه کسی میخواهد تمام طول روز گرفتار باشد؟ به این معنا شما آنها را تحت فشار قرار نمیدهید تا هیچ کاری انجام ندهند. شما به آنها حق انتخاب میدهید، اما درواقعیت قانون کاشت و برداشت را اجرا میکنید. اگر آنها بیمسئولیتی بکارند، ناراحتی درو خواهند کرد. و اگر مسئولیت پذیر باشند، امتیازهای آن را برداشت خواهند کرد و باز هم میکوشند همان راه را انتخاب کنند.
جویی (1) کوچولو خواستار دو چیز مغایر با هم است:
1- او میخواهد کارها را به دلخواه خود انجام دهد.
2- او میخواهد همه چیز برایش به خوبی پیش برود.
مادر جویی هم دو چیز میخواهد:
1- او میخواهد کارها را برای جویی به خوبی پیش برود.
2- او میخواهد جویی کارهای درست انجام دهد.
مادر میداند که لازم است جویی چه کارهایی انجام دهد تا به یک فرد بالغ مسئولیت پذیر تبدیل شود و کنترل تقسیم امتیازها، آزادیها، پادشاها و تنبیههایی که جویی به آن نیاز دارد تا زندگی خوبی در پیش داشته باشد را به دست گرفته است. اگر او فقط بتواند به خاطر داشته باشد که وظیفهی اوست که مطمئن شود جویی نمیتواند به هر دو خواسته اش برسد، عملکردخوبی داشته است. جویی میتواند به یکی از خواسته هایش برسد، اما نه به هر دوی آنها. اگر او انجام کارها به دلخواه خودش را انتخاب کند، احتمالاً کارها به خوبی برایش پیش نخواهد رفت. اگر کارها برای او به خوبی پیش برود، اغلب به این دلیل است که انتخاب خوبی داشته است. والدین وظیفهی کنترل برداشت را بر عهده دارند.
علاوه بر آن، هیچ فرد بالغی نمیتواند به هر دویِ این موارد دسترسی پیدا کند: «می خواهم موفق باشم» و «می خواهم همیشه هر کاری را که مایل هستم، انجام دهم.» بزرگسالان باید یکی از این دو را انتخاب کنند، کودکان نیز باید چنین کاری انجام دهند.
کلید اصلی آن است که کودک باید یکی را بر دیگری ترجیح دهد و انتخاب کنند. این ماهیت آزادی و ریشهی خویشتن داری است. خویشتن داری بدون آزادی و انتخاب وجود خارجی ندارد. بنابراین وظیفهی والدین آن است که تا حد مناسبی به کودک آزادی و حق انتخاب بدهند و سپس پیامدهای آن را مدیریت کنند. یک حقیقت کلامی اصلی را به یاد داشته باشید:
آزادی = مسئولیت پذیری = پیامد = عشق
اگر بتوانیم این معادله را برقرار کنیم عملکرد خوبی داریم. اگر فرزندمان آزادی انتخاب دارد و مسئولیت پیامد کارهایش را بر عهده میگیرد، ما انسانی دوست داشتنی را پرورش خواهیم داد که کارهای مورد پسند را به دلایل درست انجام میدهد. اما اگر هر یک از این موارد از حد تعادل خارج است، به طور مثال به شخص بیشتر از حدّی که میتواند مسئولیت آن را بپذیرد آزادی اعطاء شود، در آن صورت مشکلات شخصیتی در فرد بروز خواهد کرد. در مقابل اگر شخصی مسئولیت پذیر باشد اما آزادی انتخاب نداشته باشد، او مانند یک برده و آدم آهنی است، و انتخابش از روی عشق نیست؛ بلکه کارها را صرفاً برای رهایی از شکایت و رنجش دیگران انجام میدهد. یا اگر شخصی از آزادی برخوردار باشد و مسئولیت چیزی را بر عهده بگیرد ولی رنج ناشی از پیامدهای استفادهی نادرست از آزادی را نپذیرد، مشکلات شخصیتی در وجود او رشد میکند و در نهایت دست به کارهای بینهایت غیر مسئولانه و ناراحت کننده میزند.
کودک از آزادی محدودی برخوردار است، انتخابها در محدودهی آزادی اوست، و انتخابهایش پیامدهایی به دنبال دارد و در نتیجهی همهی اینها پرورش عشق حاصل میشود. و این وضعیت در مورد یک بزرگسال هم تفاوتی ندارد. دادن آزادی، نیاز به مسئولیت پذیری، بر عهده گرفتن پیامد، و در تمام مدت دوست داشتنی بودن همه در کنار هم معنا پیدا میکنند.
مداخلههای پی در پی
والدین در پذیرش اینکه باید اجازه دهند فرزندانشان از پیامد کارهایشان رنج ببرند، مشکل دارند. تمایل طبیعی آن است که والدین ضمانت کارهای فرزندان خود را بر عهده گیرند. حال میخواهیم شما را امتحان کنیم: چند شب تا دیر وقت بیدار مانده اید تا در انجام پروژهی مدرسهی فرزندتان به او کمک کنید؟ پروزهای که میبایست صبح فردای آن روز تحویل میداد، ولی درست شب قبل یکباره به شما خبر داده بود که باید آن را آماده کند؟ این صحنه معمولاً چنین است:
«مامان، برای انجام تحقیقم مقداری چسب نیاز دارم.»
«عزیزم، متأسفم. چسب نداریم.»
«اما من چسب نیاز دارم. باید تا فردا تحقیقم را تحویل دهم.»
«از کی میدانستی که باید این تکلیف را انجام بدهی؟»
«دو هفته پیش»
«چرا از آن موقع تا حالا به فکر تهیهی چسب نبودی؟»
«یادم رفت.»
«نزدیکترین فروشگاهی که تا این موقع شب باز است، بیست دقیقه با اینجا فاصله دارد. چطور میتوانی این کار را به موقع انجام بدهی؟»
«مامان، متأسفم. اما من مجبورم این کار را تمام کنم وگرنه نمرهی منفی میگیرم.»
«خیلی خوب، سوار ماشین شو برویم.»
گاهی اوقات مادر درمانده و عصبانی میشود، اما بعضی اوقات ممکن است اصلاً ناراحت نشود.
این گفت و گو را با صحبتهای مادری مقایسه کنید که به آینده فکر میکند:
«مامان، برای انجام تحقیقم مقداری چسب نیاز دارم.»
«عزیزم، متأسفم. چسب نداریم.»
«اما من چسب نیاز دارم. باید تا فردا تحقیقم را تحویل دهم.»
«کدام معلم الآن با تو تماس گرفته و در این ساعت شب انجام چنین تحقیقی را از تو خواسته است، بدون اینکه وقت کافی برای انجامش داشته باشی؟»
«مامان بس کن. او در مدرسه این تحقیق را به ما داد.»
«کی؟»
«دو هفته پیش.»
«آه. پس تو دو هفته وقت داشتی تا چسب و دیگر وسایل مورد نیازت را تهیه کنی؟»
«بله، ولی من فکر میکردم در خانه چسب داریم.»
«آه. خیلی ناراحت کننده است. یادم میآید شبیه همین اتفاق برای تحقیق قبلی ات هم افتاد. خوب، من نمیتوانم بهت کمکی بکنم و وقت خوابم هم گذشته. برای همین هم امیدوارم بتوانی چیزی درست کنی که نیاز به چسبهای معمولی نداشته باشد. شب به خیر، عزیزم. با تو احساس همدردی میکنم.»
مادر شمارهی دو به آینده چشم دوخت تا ببیند میتواند چه نوع شخصیتی را امروز در کودک خود پرورش دهد و قصدش آن بود که آیندهی بهتری را برای فرزندش تضمین کند. مادر شاهد شکل گیری یک الگوی تربیتی رو به رشد بود. این اولین باری نبود که پسرش در آخرین لحظه وسیله مورد نیازش را از او میخواست. ما با مادری که اندکی به بچه اش کمک میکند تا به روش معمول از قبل به کاری فکر کند، با مسئولیت تمام برنامه ریزی کند، و تکالیف خود را به موقع انجام دهد، مشکلی نداریم. اما مادر شمارهی دو با چنین کودکی سروکار نداشت. او شاهد الگوی شخصیتی رو به رشدی بود که در آینده زندگی را برای فرزندش سخت میکرد:
* تلاش در آخرین لحظه برای انجام طرحهایی که مورد نظر رئیس است و به دنبال آن از دست دادن فرصتهای شغلی بسیار.
* مواجه شدن با مشکل به دلیل عدم پرداخت به موقع مالیات یا ارائهی اطلاعات کامل.
* از بین رفتن روابط به دلیل عدم تمایل در بر عهده گرفتن وظایف مربوط به خود (گلیم خود را از آب بیرون کشیدن) و وابستگی به افرادی که همیشه مسئولیت پذیر هستند.
بنابراین او تصمیم گرفت در اجرای قانون کاشت و برداشت مداخله نکند و اجازه دهد تا این قانون مسیر طبیعی خود را طی کند. کودک مسامحه را سرلوحهی کار خود قرار داده بود و میبایست جریمهی این عدم برنامه ریزی را پرداخت میکرد. نتایج این کار درس بسیار کم هزینه تری را به او میآموزد، درسی که بعدها زندگی با بهای گزافی به او میآموخت. هر آنچه که قرار بود در مدرسه از آن محروم شود، بسیار کم ارزش تر از آن چیزی بود که در بزرگسالی در نتیجهی همان رفتار از دست میداد.
قانون مورد نظر، اگر ما در اجرای آن تداخل نکنیم، مؤثر خواهد بود. اما در اغلب موارد ما با مداخلهی خود تأثیر آن را از بین میبریم. ما با ایجاد وقفه در عواقب کارهایی که فرزندانمان انجام میدهند، مداخله میکنیم؛ آن هم پیش از آن که آنها بتوانند درسی را که قرار بود از این کار بیاموزند، یاد بگیرند. در اغلب موارد کودکان آنچه را که لازم است یاد نمیگیرند و در نتیجه بعدها در طول زندگی با شرایطی مواجه میشوند که دیگر کسی ضمانت آنها را بر عهده نخواهد گرفت. اعتیاد یا الگوی عدم مسئولیت پذیری مشکلات بسیاری برای افرادی به وجود میآورد که با هم در ارتباط هستند و اطرافیان نیز به همین دلیل از فرد بیزار میشوند. این وظیفه والدین است که در حال حاضر از بر عهده گرفتن ضمانت فرزندشان دست بکشند و با این کار خویش اجازه ندهند اطرافیان فرزندشان بعدها را از بیمسئولیتی او بیزار شوند، و سپس «احساس انزجار» را با برعهده نگرفتن عواقب کارهای فرزند خود از این زمان به بعد، التیام بخشند.
به منظور انجام این کار، لازم است والدین اجازه دهند فرزندشان با رنج آشنا شوند و در این رابطه مشکلی نداشته باشند. چرا که بعد از هر رنجی آسایشی وجود دارد. افرادی که برای دستیابی به هدفی خاص با سختیها روبه رو میشوند، پاداش کارهای خود را دریافت خواهند کرد. کلمهای یونانی که برای انتقال مفهوم واژهی «دردناک» به کار برده میشود، لغتی است به معنای «غمی سنگین و سخت همراه با ناراحتی». تجربهی چنین وضعیتی مطلوب نیست. ولی برای به بار نشستن درخت تربیت فرزندان چارهای جز تحمل رنج نیست. والدین اغلب در برابر دستیابی به ثمرهی قانون کاشت و برداشت در زمینهی مسائل تربیتی فرزندان خود مقاومت میکنند؛ چرا که رنج فرزندان خود را بزرگ تر از آنچه که هست جلوه میدهند. اجازه دهید کودکان به جای فردا، امروز با رنج آشنا شوند. رنج کشیدن در طول زندگی اجتناب ناپذیر است. بگذارید فرزندانتان در حال حاضر و در زمان رویارویی با پیامدهای عدم مسئولیت پذیری و محرومیت از امتیازها با این رنج آشنا شوند، نه به هنگام از دست دادن شغل یا شکست در ازدواج.
اگر هم متوجه شدید که برایتان مشکل است اجازه دهید فرزندتان با رنج حاصل از پیامد کارهای خود آشنا شود، حتماً شخصی را پیدا کنید تا بتواند به شما در برابر مقاومتی که در این زمینه از خود نشان میدهید، کمک کند. شاید در این شرایط متوجه آسیب روحیای که خود در گذشته تجربه کرده اید، عدم وجود مرزهای تربیتی یا الگوهای وابستگی مشابهی که در دوران کودکی آموخته اید، شوید. در این صورت تحت حمایت قرار گرفتن از سوی یک مشاور خوب یا حمایتهای گروهی از سوی والدین در جهت برآوردن نیازهای فرزندتان ضروری به نظر میرسد.
پینوشتها:
1. Joey.
منبع مقاله :
دکترکلاود، هنری؛ دکترتاون سند، جان؛ (1391)، کودک و حد و مرزهایش، مترجم: دکتر مینا اخباری آزاد، تهران: انتشارات صابرین، چاپ دوم.