مقدمه:
در بین دانشمندانی که در قرون اولیه موجب تقویت، تشویق، تحول و دگرگونی پزشکی شده، ابوزکریا یحیی ابن (یا یوحنا به معنای پسر) ماسویه بود. او حدود سال 162هـ/788م در شهر جندی شاپور به دنیا آمد. در سال 256 شاپور پایتخت سوریهای شهر آنتیو را تسخیر و ویران کرد و حدود چهار سال بعد امپراطور والرین را شکست داد (60-253م) و او را به قتل رساند و به امپراطوری روم غربی پایان داد.
شاپور جندی شاپور را بنا کرد و آن را «وه انتیوک شاپور» نام نهاد که معنی آن تا بحال بهترین است. دیری نپائید این شهر با پناهندگان یونانی، رومی و دیگر گروهها پرجمعیت شد و به مرکزی برای تبادل فرهنگها و آموزش علوم تبدیل گردید. محل جندی شاپور در نزدیکی اهواز از استان خوزستان در جنوب غربی ایران است.
بهرحال، نبیره شاپور، خسرو اول «انوشیروان» از متقدمان خود، صبورتر بود. در طی دوران حکومتش سلسله ساسانیان به نقطه اوج، شکوه و قدرت خویش رسید. از آنجا که به اصلاحطلبی شهرت داشت و مشوق دانش و فرهنگ بود، مدرسهای برای پزشکی طبیعی و فلسفه تأسیس کرد که بیشتر از سه سال فعال بود. این مدرسه بعداً تحت سرپرستی مسیحیان آشوری (مسیحیان نسطوری)، قرار گرفت.
در این مرکز نوبنیاد زبانهای مختلفی رواج داشت و بیشتر کسانی که در آنجا اشتغال داشتند پارسی، یونانی، سریانی و عربی را میدانستند، جد ماسویه در چنین مرکزی پرورش یافت. از اصل و نسب اجدادی وی اطلاع چندانی در دست نیست جز اینکه وی مسیحی نسطوری بود، و در قسمت پزشکی دانشگاه جندی شاپور که نسطوریان تأسیس کرده بودند، کار میکرد. بیمارستان جندی شاپور از شهرت زیادی در اطراف و اکناف جهان بدست آورده بود.
در داروخانهای که به این بیمارستان مربوط میشد، ماسویه جوان نامنویسی کرد، نوآموزی که تحصیلات رسمی نداشت؛ او کارش را با جمعآوری مواد دارویی خام و ترکیب آنها طبق صورتبندی (فرمولاسیون) نسخهها آغاز کرد. بهرحال ماسویه با فطرت پاک، محکم و استوار با ترکیبات دارویی داروخانه یا آنهایی که پزشکان استفاده میکردند، آشنا شد. او به تدریج آشنایی بیشتری با داروها یافت و داروهای با کیفیت نامناسب و یا کهنه را پس فرستاد. چگونگی اثر هر نوع درمان را بطور مناسبی بدست آورد. او با آزمایشات، تجربیات و مشاهدات دقیق، همه چیز درباره، بیماریهای چشم و درمان آنها، را مطالعه کرد و از این طریق در چشم پزشکی نیز مهارت کسب نمود.
در آن زمان رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه جندی شاپور و بیمارستان آن، پزشک مشهوری به نام جورجیس بن بختیشوع (به سریانی بختی یشوع به معنای خدمتکار یشوع) بود. او پسر و نوهاش از طریق توجهات مخصوص به ماسویه به او بسیار کمک کردند، تا اینکه توانست در پیشه و امر تجارت دارو موفق شده و آن را نیز فرا گیرد.
خوشبختانه درست در همین زمان رئیس بیمارستان دعوت نامه مخصوصی دریافت کرد؛ چرا که «148هـ/765م» خلیفه المنصور دچار بیماری سخت معده شده بود و چون پزشکان دارالخلافه از مداوای او عاجز شده بودند؛ پزشکان عالیرتبه دیگر را به نزد خود فراخوانده بود. خلیفه بختیشوع را از جندی شاپور به پایتخت احضار کرد تا راهی برای بهبود او بجوید. او پس از ورود به معالجه وی پرداخت و بهبود پیدا کرد، به پاداش این خدمت خلیفه بختیشوع را به مدت چهار سال در دربار خود نگاه داشت. وی در این مدت به مداوای خانواده و نزدیکان خلیفه اشتغال داشت و پس از آن به خاطر بالا بودن سن اجازه خواست تا به زادگاهش اهواز و جندی شاپور بازگردد که پس از مدت کوتاهی بعد از بازگشت در این شهر بدرود حیات گفت. (در سال 145هـ/771م).
واقعه مشابهی موجب شد المهدی (85-775م) پسر بختیشوع را برای معالجه الهادی فراخواند، او نیز بر اثر معالجات بهبود یافت. در آن زمان، ابوقریش پزشک دربار بود و به ملکه مادر خضیران خدمت مینمود لیکن از او برای مراقبت از الهادی دعوت به عمل نیامد. خلیفه آشکارا سعی میکرد تا بهترین امکانات درمانی را در اختیار بختیشوع قرار دهد و حال آنکه ابوقریش از دانش و مهارت کافی برای رقابت با بختیشوع برخوردار نبود. معذالک، حسادت و منازعه پنهانی که به تدریج و با زیرکی به مادر خلیفه انتقال مییافت باعث گردید تا پزشک ملکهی مادر به تدریج برای خودش جایی باز کند، بنابراین بختیشوع به مدرسه و بیمارستان جندی شاپور بازگشت. وی در آنجا مجدداً ریاست بیمارستان را پذیرفت.
حدود سال 171هـ/787م وزیر با نفوذ و دانش دوست، جعفربن یحیی برمکی، بختیشوع را برای خدمت به خویش احضار کرد. مهارت و دانش او باعث شد با وساطت وزیر به دارالخلافه هارون الرشید راه یابد. او از یک سو بطور موفقیتآمیزی یکی از کنیزان دربار را مداوا کرد و از سوی دیگر با مداوای چندین نفر از اعضای خانوادهی خلیفه موقعیت خوبی بدست آورد. بختیشوع تا زمان مرگ در سال 185 هـ/801 م تحت پشتیبانی هارون الرشید قرار داشت.
نوهی او جبرئیل بختیشوع که سرپرستی دانشگاه و بیمارستان را در غیاب پدر به عهده داشت نیز به دربار هارون الرشید (حدود سال 188 هـ/804 م) دعوت نشد. او موقعیت خویش را در زمان خلافت امین و سپس مأمون حفظ کرد و در سال 213هـ/828 م درگذشت.
در اینجا باز میگردیم به داستان زندگی ماسویه. در اواخر سال 804م پس از سالها خدمت در داروخانه بیمارستان جندی شاپور ابن ماسویه و دو پسرش «یحیی (یا یوحنا) و میکائیل» آنجا را برای بدست آوردن موقعیت بهتر، تحصیل و به ثمر رسانیدن دانش خود ترک کردند و به سوی پایتخت عباسیه آمدند جبرئیل بن بختیشوع برخلاف پدرش از کمک به ماسویه برای کسب موقعیت بهتر خودداری میکرد؛ و ابن ماسویه که حدود 50 سال داشت برای سرپرستی خانوادهی بزرگ خود نیاز به یک شغل خوب داشت.
مأیوس و نامید درخواست کمک از وزیر اعظم خلیفه کرد. بعد از این درخواست دیری نگذشت ماسویه به مشغول درمان چشم بیمار خدمتکار وزیر شد. او با توجه به تجربهی گذشته با موفقیت او را درمان کرد. بدین ترتیب، از او برای پزشکی دربار دعوت بعمل آمد.
پسر جوانتر او میکائیل نیز پزشکی بود که روشهای مداوای یونانی را دنبال میکرد و در این کار موفق بود. مأمون نه تنها به عنوان پزشک دربار بلکه به عنوان مشاوری صادق به او دل بسته بود. خلیفه اجازه مصرف هیچ نوع دارو یا غذایی خاص را بدون این که پزشک مخصوص وی یعنی میکائیل نظر داده باشد را به خود نمیداد. از اینرو، شهرت علمی میکائیل بدون هیچگونه عیبجویی ادامه داشت. به خاطر نیات خوب و رفتار اخلاقیاش با دیگران، او در بین پزشکان بغداد و مردمی که از معالجات وی بهرهمند میشدند، محبوب بود.
یحیی بن ماسویه:
اطلاعات ما از خانوادهی ماسویه بیش از آنچه که در این خلاصه گذشت، نیست. یحیی بن ماسویه در تمام آن زمان کاملاً شناخته شده بود؛ شهرتش نه دنیای عرب و اسلام را گرفته بود بلکه به اروپا نیز رسید. بسیاری از تألیفات پزشکی او به لاتین و سایر زبانها ترجمه شد و به طور گستردهای منتشر و قرنها استفاده میشد و تا قبل از دوره تجدید حیات (رنسانس) در اروپا تأثیر عمیق و شگرفی در چرخهی پزشکی برجای نهاده بود.
یحیی در کودکی همراه با والدین خود به دارالخلافه آمد، تحصیل پزشکی را با همتایان اشرافی خود در زمان خلفای رشید و امین دنبال کرد؛ (813-8پ786)؛ علاوه بر تسلط به زبان سریانی و عربی (دو زبانی که کتابهای پزشکی خویش را به آنها نگاشته)، زبان فارسی و یونانی را نیز میدانست.
ستارهی او در زمان حکمرانی خلیفه مأمون (33-813 م) بیشتر از برادرش میکائیل درخشیدن گرفت. به خاطر ورزیدگی، خلیفه او را برای هدایت ترجمهها در بیت الحکمه و تحقیقات پیشرفته در تمامی زمینههای علوم پزشکی و طبیعی در نظر گرفت.
وی در دارالخلافه گردهمائیهای منظمی با همکاری خردمندان و پزشکان و با حضور خلیفه ترتیب میداد که گفتگوها و مباحثات جالبی در آن مجلس انجام میشد که اغلب خود او به طور فعال در این مباحثات شرکت داشت. ماسویه، موقعیتهای زیادی کسب نمود که در مراکز فرهنگی و آموزشی و مؤسسات اسلامی بسیاری از اندیشمندان اشتیاق رسیدن به آنها را دارند.
در این ایام لزوم ایجاد دانشگاه به خصوص رشته پزشکی محسوس شد؛ چنانکه الحاکم الدمشقی مبادرت به آن کرد. الحاکم در طی فعالیتش متخصصانی در رشتههای گوناگون پزشکی تربیت کرد. برای مثال جراحی، شکستهبندی، حجامتگرها.
ابنماسویه با آموختههای وسیع، تجربهی زیاد، اولین دانشکده پزشکی جهان اسلام را تأسیس کرد و خود معلم و سرپرست دانشجویان بود. از آن پس برای تأسیس مدارس پزشکی خصوصی و دولتی در شهرهای ری، بخارا، سمرقند، دمشق، قاهره تلاش بسیار نمود.
از شاگردان فراوان ابنماسویه که تحت نظارت و سرپرستی او بودند حداقل دو نفر از مشهورترین آنها را که خوب میشناسیم و در اینجا ذکر میکنیم:
اولین آنها مترجم و نویسنده ساعی، خستگیناپذیر، ابوفرید حسین بن اسحاق عبادی (متولد دارالحیراه به سال 809 که در بغداد سال 873م وفات یافت) و همکارانش در پایتخت عباسیه به خدمات قابل توجهی برای انتقال میراث پزشکی بقراط، دیوسقوریدوس و جالینوس از زبان یونانی و سریانی به زبان عربی ارائه کردند. ابنماسویه نه تنها مشوق عبادی بود بلکه خود نیز مترجم قابل اعتمادی برای آثار قدما، که قبلاً نیز قابلیت خویش را در این زمینه نشان داده بود، گردید.
دومین شاگرد وفادار ابنماسویه در بغداد ابراهیم ابن عیسی بود که به خوبی تک نامه نیز مینوشت. مهمتر از آن او به عنوان پزشک در خدمت احمدبن تولون قرار داشت.
ابنماسویه به موفقیتهای بزرگی دست یافت که بندرت در دنیای عرب و اسلام در پزشکی کسی به آن مقام رسیده بود، او به نوسازی پزشکی یونانی باستانی کمک کرد و در مراقبت از سلامتی و مهارتهای مربوطه بسیار مشهور شد. معذالک، بسیاری از پزشکان به موقعیت او حسادت ورزیده، در برابر نظریههای وی، ساز مخالف برپا کردند. لیکن، خانواده بختیشوع بسیار مشتاق و جویای یاد گرفتههای او بودند و از ورزیدگی او در سخنرانیها لذت میبردند.
پس از آن، ابنماسویه مدیریت بیمارستان الرشید در مدینه السلام را بدست گرفت که در مقایسه با بیمارستان جندی شاپور توسط سازمانهای اخلاقی و مذهبی محدود میشد و در سیستمی قرار داشت که به جامعه نسطوری وصل میشد و تصمیمات از آنجا اخذ میگردید.
بنابراین، حدود 188هـ/804م تحت نفوذ و همکاری عربها، یونانیها و سریانها و پارسیها و هندیها بیمارستانی یا مؤسسهای از نوع خود را که برای این موضوع ایجاد شد، کاملاً برآورده میساخت.
1) ایجاد یک محل سکونت و امن یا قلعهای برای جا دادن و نگهداری از بیماران روحی و جسمی، با این هدف که بیماران قوای خود را تجدید کرده و با عملیات درمانی، از هر نوع زندگی که داشته باشند، و برای درمان به بیمارستان مراجعه میکنند، بهبود یابند.
2) محلی که مردم بدون توجه به سن، جنس، عقیده، مذهب و زمینههای فرهنگی میتوانستند خدمات خوب پزشکی دریافت کنند و تحت پرستاری و مراقبت دلسوزانه قرار گیرند.
3) مرکزی برای تحقیقات پزشکی به کارآموزان و تمرین و تجربه و برای بالا بردن و انتشار اطلاعات؛ مانند تدریس، سخنرانی برای انتشار دانش مفید در تمام زمینههای علوم بهداشتی.
در سال 215هـ/830 م، هارون الرشید به ابوالحسن یوسف بن ابراهیم ابن الدوایه (که مادرش یکی از پرستاران بود) مأموریت داد که کار این بیمارستان را در طی دوران حکومت خویش آغاز کند. او به پزشک هندی بیمارستان جندی شاپور، داهاشاتاک، دستور داد تا در سازماندهی بیمارستان بغداد به او کمک کند. او برای اینکه تسلط و نظارت جبرئیل بن بختیشوع را کاهش دهد، سفارشات را کم نمود. ممکن است که ماسویه (پدر) نیز برای خدمت در داروخانهی بیمارستان فراخوانده شده باشد. اگر چنین باشد احتمالاً او هرگز در این خدمت باقی نمانده، مخصوصاً پس از اینکه او حمایت و پشتیبانی وزیر ابن الربیع را بدست آورده بود.
یکی دیگر از همقطاران خانوادهی ماسویه پزشک سلماویه ابن بنیان (وفات 840م) بوده است. او اول خدمت خود را در دربار مأمون شروع کرد اما به زودی در طی حکمروایی خلیفه المعتصم (42-833م) مورد توجه قرار گرفت. سلماویه و العبادی هر دو چیزهای زیادی از ابنماسویه یاد گرفتند. نه تنها در خلال مطالعه کتابهای باستانی، بلکه در طی کارآموزی و کسب تجارب طولانی ماهر شدند و به خاطر ورزیدگی و فراست و روشهای درمانی شان مورد تحسین همگان قرار گرفتند. گزارش شده که ابنماسویه همیشه چنانچه بیمارانش تب بالایی داشتند، به آنها استفاده از داروهای خنک و رژیم غذای سرد را پیشنهاد میکرد و آنها که دمای بدنشان پائین آمده بود را به استفاده از داروها و رژیمهای غذایی گرم توصیه مینمود.
در سال 233 هـ/838م خلیفه المعتصم با ارتش بسیار مجهز خود بزرگترین پیروزی در آسیای صغیر را بدست آورده، او در طی غلبه بر آنکارا (آنکارای باستان)، عاموریا (آموریم باستانی) ایران را فتح کرد او تمام نسخ خطی را جمعآوری کرده و از کتابخانههای ایران به مؤسسه بیت الحکمه برد تا گروهی را برای تحقیق و ترجمه آنها به عربی مأمور کند.
در دوران حکومت المعتصم گردهمائیهای منظمی در دارالخلافه و عمارتهای پزشکی برگزار میشد که در آنها گفتگو و مباحثات و منازعات دربارهی امور پزشکی در میگرفت. مشابه چنین جلساتی در قبل از دوران خلافت مأمون نیز صورت میگرفت که آنها بختیشوع و ابنماسویه نقاط مشترک زیادی با هم داشتهاند. آنها دربارهی موضوعات پزشکی از پزشکی بالینی گرفته تا روشهای درمان با هم بحث میکردند. در این مورد، ابنماسویه آرزو میکرد که کاش ممکن بود که او پسر کم فراست خویش را آنچنان که جالینوس انسانها و میمونها را تشریح میکرد، میتوانست تشریح و کالبد شکافی کند. در یکی از همین بحثها ابنماسویه زیرک و با فراست حتی از پسر خویش انتقاد کرده که گویا به ظاهر شبیه پدر خود نبوده و از هوش بهره کمی داشته است.
او ادعا میکرد که ممکن است علت حماقت پسرش را از طریق روشهای تشریح دریابد و با انجام تحقیقات، پژوهشگران، کالبدشناسان بتوانند راهی برای درمان این قبیل بیماران پیدا کنند.
ستارهی ابنماسویه همچنان در این دوران درخشان بود. او بهترین دوست و مشاور مورد اطمینان خلیفه در امور بهداشت و سلامت بود و بطور صادقانه به آنان خدمت میکرد و به عنوان پزشک رژیم دهنده غذا چنان عمل میکرد که هیچ غذا یا نوشیدنی قبل از اینکه او امتحان و یا تأیید کرده باشد، به حضور خلیفه یا خانواده وی برده نمیشد. لوازم، اسباب و ظروف و پارچهای مخصوص دارو و دیگهایی که غذا در آن پخته میشد به همراه خواروباری که برای خانواده خلیفه بود، تحت مراقبت و آمادهسازی شخصی او قرار داشت و حتی در دستور غذاها با تغییر فصول نیز نظارت داشت.
خدمات ابنماسویه در دوران خلافت متوکل نیز ادامه داشت و بالاخره در سن پیری در سال 243 هـ 857م درگذشت. او همانند عده قلیلی در طی خلافت چهار خلیفه با صداقت و جدیت خدمت کرد. گرچه منتقدان و همکاران بدگوی بسیاری داشت که به کارهای برجسته او حسادت میورزیدند. کار وی در بیت الحکمه بیمارستان الرشید، دانشکده پزشکی، باعث شده آوازهای نیک یابد. معذالک، کار سخت، کوشش و سعی بیوقفه او چنان شد که آثار برجستهی او در تمام طول مدت دوران طلایی اسلام و مدتها بعد هنگامیکه این آثار به زبانهای اروپایی ترجمه شد، تحسین همه را برانگیخت.
مشارکت و نقش ماسویه در نوشتههای پزشکی:
جالب است خاطر نشان کنیم که تمام آثار منتشره و شناخته شده ابن ماسویه دربارهی معالجه بیماران است. او از دارو، علم بهداشت و درمان شناسی تا داروهای خوشبو و معطر گیاهی، پرهیزهایی غذایی و جراحی استفاده میکرده است. و در سایهی تجربه، تدریس، تألیف و ساماندهی مستمر موفقیتهایی در این رشته بدست آورده است. در حقیقت تخصصگرایی در زمانی که اکثر دانشمندان در بیش از یک زمینه فعالیت میکردند، قابل توجه است. بعضی از آنها حتی پیشرو در چندین زمینه علمی بودند همانند کندی، فارابی، ابنسینا و بیرونی.
در این جا برخی از مهمترین آثار ابنماسویه بطور خلاصه بررسی و ارزیابی شده است. در نتیجه تمرکز روی بحثهای پاتوبیولوژی کتاب الکناش المشاجر الکبیر (به معنای چارتبندی یا با اشکال خلاصه شده) خواهد بود.
1- کتاب الحمیات:
راجع به تب، انواع و درمان آن، علت و معلول (سبب شناسی) و درمان تبها بحث میکند. بر طبق تفکر نویسنده تبها یا علامت بیماریاند و یا بیماری میتوانند از این اثر نسخههای معدودی وجود دارد:
نسخه رامبور در هند، و همراه کلکسیون تیمور، دارالکتب در قاهره شمارهی 11 Tibb در 78 Fols، به تاریخ قرن هفتم هجری/ سیزدهم میلادی و نسخهی دیگر در کلکسیون حلیم در همان کتابخانه شمارهی 22 Tibb، و رباط فهرست کتب ژنرال D44 در Fols 40 نسخهگیری شده توسط نصیرالدین مح بن خدر، که برای عبدالقادر دربه مح الجزایری الکحال در 863 هـ نوشته شده است. یک نسخه از این اثر در کلکسیون میکروفیلمی نویسنده در واشنگتن D.C. نیز موجود است. پس از یک نگاه اجمالی و سریع، به نظر میرسد مشابهتهایی با آخرین بخش (هشتادمین) کتاب الکناش الکبیر دارد و آن را خلاصه کرده و به خاطر اهمیت موضوع، آن را تحت نام دیگری بطور جداگانه منتشر نموده است. عنوان کتاب به لاتین چنین است: تب و تبدار و بعضی از نسخههای کتب خطی قدیمی نیز دارای همین عنوانند.
2- کتاب الجذام:
راجع به بیماری و درمان الفانتیازیس و انواع مشخص جذام است. این رساله در این موضوع به عربی اولین، از نوع خود است. این نویسنده تاکنون هیچ نسخهای از آن را مشاهده ننموده است. بهرحال، همین عنوان را در چندین صفحه از کتاب الکناش المشاجرالکبیر، مشاهده نمودهام. (زیر شمارهی 12 را نگاه کنید)
3- کتاب ماءالشعیر (آبجو):
رسالهای از این کتاب با چند موضوع پیدا شده است: در الجزایر، شمارهی(2) 1746، 73-76 Fols به تاریخ قرن دهم هجری قاهره این رساله توسط پاول بست با ترجمه فرانسوی زیر عنوان Le Liver Sur Ieau dorge ویرایش گشته است.
مؤسسه Bull در مصر قاهر (1936) 21 صفحات 24-13.
اولین شرح مفصل با ذکر جزئیات از این مبحث درالرساله الهارونیه پیدا شده است که توسط ابوالحسن عیسیبن الحاکم الدمشقی (به تاریخ 225هـ/840م) یکی از همقطاران ابنماسویه نوشته شده و بیش از سی سال قبل از کتاب اول به انتشار رسیده است اما مباحثات آن احتمالاً با جزئیات بیشتری بوده است.
4- کتاب الزمینه:
راجع به ستارهشناسی پزشکی، رشتهای که در هزارهی اول بعد از میلاد مسیح در بینالنهرین و خاور نزدیک گسترش یافته و در پزشکی رومی- یونانی به آن توجه زیادی شده و طرفداران بسیار در پزشکی اسلامی مانند طبری، ابنبطلان، ابن العیان ضربی و ابن زهر داشته است. گرچه دیگران همچون ابنرشد و ابنمیمون به شدت بر علیه این علوم کاذب مخالفت نمودهاند. از این رسالهی کوچک نسخههای متعددی پیدا شد، که شامل شمارهی میقات 4 در قاهره است که باز هم توسط سبت، همان مرجع، مؤسسه Bull مصر 15 (1933)، 57-235 ویرایش شده است.
5- کتاب النوادر الطبیه:
به شکل حدود 132 سخن کوتاه باید یهیات و ضربالمثلهای فیلسوفانه- پزشکی که به دوست و شاگرد قدیمی نویسنده حنین العبادی که در بالا اشاره رفته است تقدیم شده است.
نسخه خطی آن در چندین کتابخانه پیدا شده است: درال اسکوریال در استانبول، لایدن، گئوتین گن شمارهی رباط D404ms 46-41 به تاریخ 862 هـ توسط الطیب ناصرالدین مح بن خدرمادرید Ms Bas.Bible در Fols.9 در یک کلکسیون به تاریخ 1424م توسط گراکیا جوان اندلسی و کتابخانه الازهر در قاهره.
در لاتین از زمان کنستاتین آفریکانوس شناخته شده و به عنوان اولین کتاب از نوع خود تحت عنوان لاتین J.h.Mesue, Opera Medicina parva توسط فرانسوس در سنتو به چاپ رسیده، 1478 و Aphorismi Johannis Damascenei در بولونگیاس ایتالیا به چاپ رسید. آرتو Selecta Artis Medicinae 1489 و توسط سبت با همکاری نعمان جرجیس تهامار در قاهره مؤسسه دلتای کرم 1934، با یادآوری پدر سبت ویرایش شد، و با ترجمه فرانسوی و مقدمهی مفید دانیل ژاکورات و جرارتروپو تحت عنوان Lelivre des Oxiomes medicaux (Aphorismi) ویرایش شده است.
با معنیترین سخنان کوتاه برگزیده این کتاب مطالب زیر است:
1) علم پزشکی و هنر استفاده از آن هزاران سال تا زمان نویسنده گسترش و توسعه یافته و هزاران پزشک به این مقام رسیدهاند (و به این ترتیب بوده و در آینده هم چنین خواهد بود).
2) حقیقت راهیابی به هنر معالجه، موضوع سادهای برای فهم نیست. پس سخن از طبابت بدون در نظر گرفتن اینکه چه چیزهایی در این باره گفته شده و چه تلاشهایی به عمل آمده، خطرناک خواهد بود و نباید به طور تصادفی یک عمل خطیر محسوب شود.
همیشه برای پزشکان مفید خواهد بود که دربارهی شرایط عمومی مریض خود سئوال کنند. به سوابق شخصی و شرایطی که او به این مرحله رسیده است.
3) برای پزشک خوب است که از بیمار خود مراقبت کند و به او امید دهد و او را تشویق کند که کمکم خوب خواهد شد گرچه همیشه قطعی نیست.
این مزاج بدن است که بطور قطع امیال روح را دنبال میکند. پس باید بطور قطع هم طبیب و هم کمک طبیب را برای انجام بهتر وظائف مطبی تا آنجا که ممکن است به خدمت گرفت.
4) طبیب نباید تمام سئوالات را پیدرپی و بدون وقفه انجام دهد بلکه باید اجازه دهد بیمار فکر کند. مبادا که در اشتباه باشد یا قضاوت غلط کرده باشد.
5) تا آنجا که به معالجه مربوط میشود هیچ راه سادهای برای پیچیدگیها نیست. بنابراین، پزشک ممکن است یک مورد را خیلی آسان برای درمان ارزیابی کند در حالی که پس از تحقیقات بیشتر معلوم شود که یکی از مشکلترین و بغرنجترین بیماریها بوده است و یا موردی را خیلی سخت در نظر گرفته و در حالیکه پس از تحقیق و بررسی، معلوم شود که موردی آسان و سهل برای بهبود و درمان بوده است.
6) اگر بیمار بخت برگشته دارای نقص عضوی در بدن یا لکنت زبان باشد؛ حتی پس از درمان و بهبودی قطعی نباید انتظار داشت که از اول بهتر شود. و چنانچه به زندگی طبیعی خود به لحاظ فیزیکی دست یافت خود را خوشبخت احساس کند. هر قسمت زخمی که بهبود مییابد را باید حداکثر برابر با آنچه که قبلاً بود در نظر آورد نه بهتر از آن. تمام شخصیت انسان، روحی و جسمی، مانند اخلاق و استعدادهای بدنی از گذشتگان به ارث میرسد. هم چنین بیماریهایی مخصوصاً آنها که در قسمتهای اصلی بدنند بیشتر محتمل است که ارثی باشد.
7) بالاخره همانطور که ابنماسویه قبلاً توصیه کرده بود به عنوان یک قانون مهم اینکه مراقبت پزشکان در درمان بیماران رجوع کننده به او با پرهیز غذایی شروع میشود که این برای او بهترین است. چنانچه او بیشتر بطلبد میتواند به دارو و درمانهای بعدی بپردازد.
6- کتاب دغل العیون:
راجع به موضوع چشم، آناتومی آن، بیماریها و درمان آن، کتابی که به نظر میرسد اولین تلاش او در این موضوع از نوع خود به عربی باشد. بدینسان طبیعی است که بسیار مختصر باشد. چندین نسخه از آن پیدا شده است. برای مثال در قاهره تیمور،1000 Tibb، در 25 Fols، به تاریخ 592 هـ این کتاب مختصر ظاهراً به لاتین ترجمه شده است.
یک بخش راجع به بیماریهای چشمی و درمان آن در کتاب الکناش المشجر تلخیص شده است.
7- کتاب محنت الکحالین:
راجع به تجارب چشم پزشکان، اهمیت مطلب و درمان بیماریهای چشم است و چند نسخه از آن پیدا شده است: کتابخانه در قاهره پترزبورگ و دیگر کتابخانهها، این کتاب توسط پرفورمیوهدف، مطالعه و ارزیابی گردیده است.
8- کتاب فیالسواک و السنوات:
راجع به بهداشت دهان و استفاده درست از مسواک و نگهداری از دندانها است. این رساله به خاطر موضوع و زمان تألیف آن دارای اهمیت است و بطور گستردهای در منابع ما تا زمان حاضر از آن استفاده شده است، همچنان که توسط هیرسبرگ، نشاط الهارمانه، الوفایی، بروکل من، سزگین و دیگران اشاره شده است.
9- کتاب فی جواهر الطب المفرده:
راجع به داروهای گیاهی معطر، مترادف آنها و بیان مشخصات آماده سازی و منشأ آنها است. نسخههای شناخته شدهای از آن در چندین کتابخانه وجود دارد.
10- کتاب المنجه فی التداوی من صنوف الامراض و الشکاوی:
راجع به انواع خاصی از امراض و پریشانیها است و نسخه معدودی از آن مانند یکی در قاهره Tibb 37، در 143 Fols به تاریخ قرن نهم هجری در دست است.
11- کتاب الادویه النشیلا و الصلاخها:
راجع به اصلاح و بهبودی یبوست و داروهای مسهل و عوامل درمانی آن، پرهیزهای غذایی شامل میوهها و داروهای گیاهی است. نویسنده یکی از نسخههای آن را شناسایی نموده که در کتابخانه و نیز ایتالیا است. اوراقی از آن را نیز به خط مغربی در کلکسیون میکروفیلم خود دارد.
12- کتاب الکناش لمشاجر الکبیر:
راهنمای خلاصه شدهای دربارهی امراض بدن، سبب شناسی و درمان است. نویسنده تلاش خواهد کرد محتویات کتاب و بعضی از جزئیات بر پایهی سرمطلب را به ترتیب زیر مورد بحث قرار دهد:
1) نسخهی رامپور 1494 I؛ Tibb 204 در 156 Fols به تاریخ 1086 هجری.
2) نسخهی بنکیپور، IV، شمارهی 2167، در 117 Fols این نسخه بسیار خوب و خوانا به خط نسخ نوشته شده است و 22 خط در صفحه دارد، اندازهی آن 15c×11/5 و تاریخ آن در قرن هفتم هجری/پانزدهم میلادی است. یک نسخهی میکروفیلمی نیز در کلکسیون نویسنده وجود دارد.
3) شمارهی Tibb 208 در کتابخانهی مولانا احمد برکات مورد توجه خاص مولانا محمود البرکات در قونیه- هند است این نسخه به خط زیبای نسخ نوشته شده Fols 152 اندازهی آن 24×18 به تاریخ و امضای نهم جمادی الاول 597 هـ 1201م توسط پزشک ابوالمظفر بن علی بن الف الفتوح القریسی. بیشتر بحثها و ارزیابیها در اینجا بر پایهی دو نسخهی میکروفیلمی است که در کلکسیون نویسنده وجود دارد و البته به نسخههای کتابخانههای فوق نیز توجه شده است. جزئیات مندرج در صفحهی انتهایی آخرین نسخه حکایت از این دارد که ابنماسویه این اثر را به سریانی و برای استفاده عمومی نوشته است. این نسخهها بعدها توسط پزشک (المطبب) الو عیسی دانیال که سریانی را به خوبی میدانسته کشف شده است. او این خبر را به منصوربن طلحت وزیر المتوکل گزارش کرده است. منصور با دیدن این کتاب به دانیال دستور داده است که آن را به عربی ترجمه کند. وی از پزشکی آگاهی داشته و قادر به فهم اصطلاحات مشکل و لغات سخت بود و از دیگران تقاضای کمک کرده است، از اینرو از قسان ابن عبدالقاری اهل کوفه و عبدالله (محمود) بن مصعب و دیگران به او کمک کردهاند.
توضیحات مذکور نکاتی را درباره کتاب و نویسندهاش روشن میکند که در کتابهای تاریخی چنین اطلاعاتی دیده نشده است. همچنین روشن میکند که این کتاب بهترین اثر نویسنده و احتمالاً بهترین در زمینهی خود است که در قرن سوم هـ/نهم م به نگارش درآمده است. اهمیت این امر، وقتی آشکار میشود که در نظر آوریم که کتاب الکناش یک صد سال قبل از ابوبکرالرازی تمام شده است و رازی از آن اقتباس کرده است. 150 سال قبل از علی عباسبن المجوسی (وفات 994م) و دویست سال قبل از زمان شیخ الرئیس ابنسینا (وفات 428هـ/1027م).
این کتاب به شکل نمودار و تصویر نگارش یافته است و با مقدمههای معمول که در این نوع کتابها انتظار میرود آغاز نشده است، بلکه با معرفی بخش اول آغاز شده که راجع به آلوپسی (ریزش مو) و طاسی یعنی بیماریی که مو از پوست خارج میشود در حالیکه بطور طبیعی باید وجود داشته باشد، است. نویسنده پیشنهاد میکند این یک بیماری ارثی است و انوع آن را با علت و دلیل و اثرات بررسی میکند. آنچنان که آن را به نظریههای همورال مربوط میدانست. ابنماسویه بین آلوپسی و طاسی افتراق قائل است که مشخصهی آن خشکی پوست است و در آن پوست بمانند پوست ماهی فلس مانند میشود.
بخش2: راجع به شورهی سر (الهزار) با مشخصات رنگ و شکل آن است. او خشکی زبر مانند فلسی که در جلوی سر منجر به پوسته پوسته شدن میشود را تشریح کرده و روش درمان را بیان نموده است.
بخش3 : راجع به جوش چرکی، کورک و عرق جوش و تصویر جراحت و زخم شدن تومور، دمل، زخم معده، دمل زخمدار و بیماریهای مشابه پرداخته است. نویسنده روشهای دارویی و جراحی را توصیه میکند که بر پایهی خونگیری یا فصد قرار گرفته است.
بخش 4: راجع به سر استخوان شرمگاه یا دیگر مکانهایی است که در آنجا مو میروید و توسط شپش حساس شده است؛ روشهای پاکسازی و درمان آنها بحث شدهاند: استفاده از نمک و بوراکس با آب، سپس شستشوی تمام بدن با آب پاک است.
بخش 5: راجع به موضوع سردرد و علل آن است: از تب، خورشید، حرارت، نوشیدن بیش از حد شراب یا از اعضای اصلی بدن. نویسنده همچنین میگرن را تشریح کرده و علل درمان آن را بیان نموده است.
بخش6: راجع به فراموشی و ضعف حافظه است (عربی آن الثبات به معنای فراموشی است) کمبود یا نبود حافظه، مخصوصاً یادآوری تجربیات گذشته.
بخش 7: راجع به خواب مرگ (اثبات الصحاری) یا خواب آلودگی است. موقعیتی که با بسیاری از انواع مشخص میشود: خواب آلوده بودن، و قدرت نداشتن برای هرگونه فعالیتی در حالی که کاملاً به هوش باشند.
بخش 8: راجع به سرگیجه و دوران سر، احساسی که در آن شخص تمام دنیای اطراف را در چرخش به دور خود حس میکند یا نتیجهی احساس سوزش و یا پریشانیهای درونگر است. آنچنان که نویسنده متذکر شده شامل حالت تهوع و حرکت معده است که شخص را وادار به استفراغ میکند. بخش 9: راجع به مننژیت، فقط تورم مغز، یا تورم غشاء مغز یا اسپینال کورد (پرده مغز) است. نویسنده پیشنهاد میکند که ترشح التهابی داخل مغز منجر به فساد در سطح آن شده (غشاء یا پوشش)، علائم همراه عبارتند از: سردرد شدید، به فساد در سطح آن شده (غشاء یا پوشش) علائم همراه عبارتند از: سردرد شدید، نعره کشیدن و حمله کردن، مبهوت ماندن، ناآرامی، آشفتگی و زیاد متحمل فشار شدن، هذیان گویی آشفتهوار (سرسام) که همراه با مالیخولیاست.(38)
بخش 10: درد مخاط، ورم بافت همبندی یا انتشار تورم مناطق آسیب دیدهی نسوج بدن که وی آنها را به ورم مغز با سردرد شدید، فشار روی پوشش مغز که منجر به سرسام و تحریک استفراغ میشود، محدود کرده است.
بخش 11: راجع به دمل بزرگ یا مربوط به دردهای بلغم و ورمهاست و طبق گفتهی نویسنده محل استقرار آن در مغز است. این بیماریها، همراه با سردرد شدید، دمای بالا، خشکی و سردی صورت است. این توضیحات میتواند مربوط به باد سرخ به عنوان یک بیماری مسری پوست و نسوج تحت جلدی نیز باشد.
بخش 12و13: راجع به خستگی، سستی، سنگینی، چرت زدن و کند ذهنی بیش از حد است. پریشانیهایی که همراه با شهوت نفسانی و تب هستند در موارد نادر دیدن رویاهای ترسناک و عجیب.
بخش 14: راجع به مالیخولیا (Cr.melomcholy) یک افسردگی شدید که همراه با محرکات روانی است اما لزوماً همراه با تب نیست این یک مسأله ذهنی است که مخصوصاً با مغز همراه است و یا دیگر قسمتهای بدن در آن دخیلند و به عنوان تجلی مالیخولیایی شناخته شده است. این بیماری اغلب همراه با شکاکیتهای نادرست و ترس از مرگ، تغییر شخصیت و خشونت نسبت به دیگران است.
بخش 15: آب گریزی که منشأ آن در یونان بوده، ترس زیاد از آب که هراسان شدن از هاری بوده است. این بیماری حاد و کشنده خصوصاً در میان حیوانات همچون سگ دیده میشود. علت بروز آن در انسان گاز گرفتن حیوان هار است، (برای مثال یک سگ) که منجر به فلج تدریجی یا فلج ستون فقرات میشود.
بخش 16: راجع به سرسام یا هذیانگویی، درهم ریختگی شدید ذهنی که مشخصهاش، گیجی، عدم تشخیص جهت، از کار افتادن حواس، ترس، خیال و وهم، عدم تجانس، برانگیختگی و ناآرامی است.
بخش17: راجع به صرع یا حمله ناگهانی مرض، یک طغیان گذرا و غیرطبیعی در حواس، ناراحتی روانی یا آزار خود به خود و اختلال در کار مغز است که میتواند به عنوان یک رویداد آسیب رسان در نظر گرفته شود. آن را میتوان مشابه صفت خاص، ژن نهان برای عضو سیستماتیک لازم یا مورد تقاضا در نظر گرفت، این بیماری در نوشتههای بقراط (حدود قرن پنجم پیش از میلاد) موضوع بحث بوده است و جالینوس و دیگران دربارهاش توضیح دادهاند و در پزشکی اسلامی ابنماسویه و همقطارانش چون طبری، عبادی بسیار خوب و صحیح تشریح شده است. نویسندگان دیگر همه از روی آنها نسخهبرداری کردهاند.
بخشهای 18 تا21: راجع به تحریک پوستی، دمدمی مزاج بودن و سبک سری و بیفکری است: بازگشت به حال طبیعی و بهت زدگی و بیماری شیدایی که منشأ آن در مغز است؛ همانند افسردگی، ناهماهنگی یا دست داشتن زیاد و در مورد روشهای درمان خصوصاً در مورد دیدار و همکاری معشوق صحبت شده است.
بخش 22: راجع به حمله (سکته قلبی)، حمله ناگهانی مرض که شامل دو سمت مغز میشود. (سکته ناقص)، فلج ناقص یا فلج یک طرفه بدن (راست یا چپ) و از دست دادن آرامش، شل و آویخته شدن و چروک شدن یا وفور شرایط.
بخشهای 23 تا 26: راجع به فلج عصب صورت است. پزشکان امروزی معتقدند اول بار آقای چارلزبل، فیزیولوژیست اسکاتلندی 1842-1774 این اعصاب را تشریح نموده است. این انتقاد را میتوان به پزشکان روا داشت، چرا ابنماسویه را که در دوره طلایی اسلامی این بیماری را به درستی و کامل توضیح داد، حالت آرامش یک طرف صورت و تمایل طبیعی به طرف دیگر را ذکر کرد، فراموش کرده و یادی از او نمیکنند. او انواع غیرقابل درمان این بیماری را نیز مطرح و تشریح کرده است.
در این کتاب علائم اسپاسم و اشکال گوناگون آن بحث شده و از روشهای درمان ذکری به میان آمده است. همچنین از انبساط اعصاب یا ماهیچههای مهره گردن یا دیگر قسمتهای بدن: همچون استخوان پس سر یا جلوی سر صحبت شده است. نویسنده همچنین موارد لرزش، رعشه، لقوه و همچنین رعشه تکان ناشی از کهولت سن را یاد کرده است.
بخشهای 33 تا 37: سرماخوردگی، زکام، سرفه، خلطآورها، آنفلونزاها، بیماریهای حاد ویروسی دستگاه تنفسی با بروز سردردهای ناگهانی، دردهای عضلانی و تب، ناراحتیهای ریه و خلط خونین بحث شده است.
بخش 38: راجع به غشاء مایی ریوی، تورم پردهی جنب، پیچیدگی و ترفهی غشاء مایی در ریه و سطح درون قفسهی صدری، علائم و درمان آن است.
بخشهای 39تا 43: راجع به قلب، نارسائیها و دگر امراض آن، همچنین قفسه سینه، بوی بد زیر بغل، هم چنین بوی بد از اعماق گلو و اینکه چگونه از دئودورانتها استفاده شود، معده و دستگاه هاضمهی آن، نارسائیها و درمان آن و امراض کبد، علائم و درمان مطالبی نوشته است.
بخشهای 44و 45: راجع به یرقان و علائم آن، زردی پوست غشاء و مخاط زیر پوست است. در این بخشها تبها و اثرات آن بر روی دیگر اعضای بدن مانند تجمع آب در بافتهای همبندی بدن، تمرکز غیرطبیعی خونابههای نسوج بدن و فساد انواع، علائم و درمان آن نیز بحث میکند.
بخشهای 46 تا 51: بیماریهای طحال که در زیر دیافراگم بدن در سمت چپ قرار گرفته است، بزرگترین عضو لنفاوی بدن، داروها و پرهیز غذایی برای درمان انواع گوناگون و عدم شباهتهای آن در رابطه با بیماریهای دیگر که شامل زخمهای معده، تومورها و ضعیف کنندهها است. اختلالات این اعضا، کرمهایی که باعث ناراحتی بدن میشوند همچنین کرم روده، کرمهای ریز نخ مانند، چگونگی ورود آنها به روده و کرم کُشها برای خلاص شدن از آنها نیز از جمله مباحث این بخشها است.
بخشهای 52 تا 59: راجع به کلیهها، مثانه و ادرار در سیستم ترشحی انسان، بیماریها و درمان آنها، ادرار، تجزیهی ادرار، ابقاء مثانه و تخمدانها، مجرای غیرطبیعی که کانون چرکی را به سطح بدن میرساند، تراوش انواع بیماریها و انسداد مجاری ادراری و تناسلی ادرار همراه با سوزش که شامل ادرار کردن مشکل و دردناک است. قطره قطره آمدن منی، تغییر جنسی، بروز صفات ارثی و مسائل بیماریهای مقاربتی و درمان آنها.
بخشهای 60 تا 64: راجع به بیماری زهدان، دوران بارداری و جنین شناسی، بیماریها، علائم و درمان آن است. نویسنده همچنین بیماریهای راست روده و دنبالچه و مجراهای غیرطبیعی که کانون چرکی را به سطح بدن میرسانند و هموروئید در پائینترین دیوارهی راست روده و درمان آن با دارو و جراحی بحث کرده است.
بخش 65: راجع به نقرس به عنوان یک نقص مادرزادی، مشخصه سوخت سازی (متابولیسمی) و حملههای تجدید شوندهی آرتریت حاد، مخصوصاً روی انگشت بزرگ پا. همچنین راجع به سیاتیک (نقرس)، دردهای عصبی در طول عصب سیاتیک، وابسته به تورم یا جراحت ریشه یا خود عصب مخصوصاً مربوط به دیسک فتق مهرهی پائین کمری یا مهرهی اولین گردن که علائم آن عبارتند از: بیحسی، سوزش و ترد بودن که میتواند به کمبود حرکت در آرنجها و از بین رفتن ماهیچهها و عصبی و تحریک شدن آنها ختم شود، بحث شده و به درمان آنها ادامه یافته است.
بخشهای 66 تا 72: راجع ره (قوباء) به عنوان بیماری حاد تورم پوستی که میتواند در سرتاسر پوست پدید آید خصوصاً در سرکه با کیسههای تاول مانندی که میترکند همراه است. مشخص میشوند (زالی یا آدم فاقد مواد رنگینه)، شامل کک مکهای سفید، ماهیچههای رنگینه دار در سرتاسر بدن. همچنین باد سرخ بطور گسترده روی پوست پخش شده و تاولهایی را روی پوست شکل میدهند، و باعث بیحسی در انگشتان میشود و کمبود حس را بر طبق گفتهی نویسنده به علت سردی بیش از حد باعث میشود و باعث ترک در پوست و درد در ناخنها میگردد.
بخشهای 72 تا 75: راجع به جذام به عنوان یک بیماری عفونی و مسری که با ناراحتی پوستی و ضایعات عصبی گوناگون شناخته میشود. روئیدن گوشت تازه روی ریشههای ناخنهای دست و پا، ورم سل لنفاوی و پیل پایی.
بخشهای 76 تا 80: راجع به خارش به عنوان یک اختلال مسری، آبله مرغان بیماری ویروسی و مسری با تب شدید و کورک، آبله گاوی، سرخک و سرخچه، سرطان و یا هرتوموری که توسط آتش یا داروی ازالهی مو برطرف شود، نیش عقرب، مار، زنبور سرخ و زنبور معمولی، گاز گرفتن سگها، داروهای نیرو دهنده یا هرگونه سم و بالاخره تبها، انواع آن علائم و درمان دارویی آنها بحث میکند.
آثار ابنماسویه، خصوصاً آخرین آن، راهنمای کناش، نشان دهنده تأکید اهمیت ما برای شناخت پیشگامان علم پزشکی و نقش آنها در معالجه بیماران است که با جزئیات بیشتر توسط وی ارائه شده است. این کتاب شامل مشاهدات بسیار دقیق، مفید و قابل ذکر است که بر مبنای تجربیات و آزمایش است. در میان اسناد مشاهده شده بسیاری از روی نوشتههای او نسخهبرداری کردهاند.
ابن الندیم بیست اثر از ابنماسویه را ذکر میکند. القفطی (درگذشت 1248م)، تقریباً دو برابر آن (50 کتاب) توسط ای. آ. اوسابعد (درگذشت 668 هـ/1270م) و سزگین متعلق به وی ذکر شده است. تمام این بزرگان و بسیاری از تاریخ نویسان شرق و غرب درک و ورزیدگی او را تأیید کردهاند.
پینوشتها:
1- اردنی مقیم آمریکا
منبع مقاله :
گروهی از نویسندگان، (1394) مجموعه مقالات کنگره بین المللی تاریخ پزشکی در اسلام و ایران، چاپ دوم.