به گزارش ، شرق نوشت: حدود سه سال پیش مطلبی در همین روزنامه نگاشتم با عنوان «ریلی از جنس پوشال!» و سعی کردم نشان دهم که بسیاری از برنامهریزیها و تفکرات کپیشده از متد جاری کشورهای توسعهیافته در حیطه سلامت، بدون درنظرگرفتن زیرساختهای ضروری آنها یا محکوم به شکست خواهند بود یا در حد شعار باقی میمانند. از جمله در مبحث گرانسنگ «خودمراقبتی» که پرداختن به آن بدون تحقق فاکتورهای قابل اتکا و پیشنیازهای تعریفشده، در نهایت کاری عبث و بیهوده است. درست مانند قطاری که بخواهد روی ریلی از جنس پوشال حرکت کند. درهمینراستا وقتی ورزش همگانی را در قالب پیادهروی یا استفاده از دوچرخه راهگشا اعلام میکنیم یا مصرف چند وعده سبزیجات را در روز پیشنهاد میدهیم اما روزبهروز بر مقدار ریزگردها افزوده میشود یا سبزیجاتمان را با آبهای آلوده آبیاری میکنیم، دچار نوعی تضاد در عملکرد این فرایند خواهیم بود. زیرساختهایی که متأسفانه در سالهای اخیر نهتنها بهبودی نداشتهاند که با شرایط نامساعدتری هم همراه شدهاند.
از آلودگی هوا گرفته تا گستردهترشدن عرضه موادغذایی ناسالم و غیرقابلاعتماد درسطح کشور. کمتحرکی و پشتفرماننشینی هم که دیگر مد روز است و بهانه آلودگی هوایش هم که مهیاست. استاندار محترم تهران هم در همین راستا این شهر را دیگر جای مناسبی برای زندگی ندانسته است! بنابراین آمار روزافزون مبتلایان به بیماریهای غیرواگیری که در اکثر موارد قابل پیشگیری هستند، امری بدیهی است. برای مثال، طبق جدیدترین آمار اعلامشده در سال جاری، بیش از ١٠درصد جمعیت ایران، به دیابت نوع دو مبتلا هستند و این بیماری در عرض سه سال از رتبه ششم عامل مرگومیر در کشور، خود را به رتبه سوم رسانده است! تنها کاری هم که همچنان ادامه دارد برگزاری سمینارها و اعلام هفتههای مناسبتی بهمنظور ارائه آمار ریز و درشت ناامیدکننده در این مورد است ولاغیر! اما آیا واقعا راه چارهای جز انتظار معجزه نیست؟ چرا وقتی از تأثیر بازدارنده حاصل از رعایت اصول اولیه خودمراقبتی در بسیاری از بیماریها، بهخصوص دیابت، باخبریم تا حدی که میتوان تا ٨٠درصد از عوارض این بیماری کاست و حتی با توجه به جدیدترین تحقیقات منتشرشده، به درمان کامل هم رسید، هنوز آمارهای فوق تصاعدی هستند؟
برای رسیدن به برخی از پاسخهای احتمالی کافی است به چند دهه قبل برویم و ببینیم اوضاع بهداشت و درمان در دوران قاجار و قبل از اصلاحات فراگیر امیرکبیر در این حیطه چگونه بوده است تا با انبوهی از بیماریهای خطرناک همچون وبا، آبله یا تراخم روبهرو شویم که همگی ناشی از وجود کمبودها، ندانستنها و نبودِ متولی برای مقابله با آنها بودهاند؛ یعنی تقریبا چیزی فراتر از ناامیدی مطلق! بهخاطر داشته باشید که از آب لولهکشی و برق و سایر فناوریهای مؤثر بر سطح بهداشت و سلامت هم خبری نبوده است.
«فریدون آدمیت» در صفحات ٣٣٢ تا ٣٤٠ کتاب معروف خود «امیرکبیر و ایران»، با استفاده از مستندات کافی نشان داده که چطور میتوان در بدترین شرایط و بدون وجود امکانات مکفی، در برابر جهل نهادینهشده جامعه ایستاد و کار را پیش برد؛ عملی که امیرکبیر و یارانش در آن سالها انجام دادند و تقریبا کن را فیکون کردند که میتوان آن را نمونهای بارز و تجربهشده از فرایند «تغییر ذهنها» دانست. دقیقا همان چیزی که ما امروز هم برای رهایی از وضعیت نابسامان کنونی نیازمند آن هستیم؛ البته با قدری تفاوت نسبتبه دوران قاجار. با توجه به مفاد کتاب آدمیت به خوبی درمییابیم که «امیرکبیر» برای رسیدن به این هدف، اَهمّ اقدامات خود را بر دو چیز متمرکز کرد: نخست وضع قوانین روشن، محکم و قابل اجرا و دیگری بالابردن سطح آگاهیهای آحاد جامعه از طرق گوناگون و در دسترس، از جمله چاپ بروشور یا اعلان حکومتی در روزنامه «وقایعاتفاقیه» با هدف ایجاد و القای نیاز در مخاطبان برای مقابله با این بیماریها و رعایت قوانین و الزامات پیشگیرانه.
جالب اینکه او در همان سهسالی که بر سرکار بود و اجل مهلتش داد، توانست همه این کارها را به سامان برساند و زمینه را برای ریشهکنی آبله، از طریق رواج واکسیناسیون و کاهش مرگومیر حاصل از شیوع وبا، با استفاده از کنترل رفتوآمدهای خارجی و آموزش بهداشت شخصی آماده کند؛ روشی که بارها و بارها جواب داده و بهترین راه برای «تغییر ذهن» در اِشِلهای گسترده جوامع بهحساب میآید؛ مضمونی که از قضا نام کتابی است تألیف «هوارد گاردنر» روانشناس و استاد شهیر دانشگاه هاروارد که به ترجمه دکتر «کمال خرازی» ازسوی نشر نی در ایران هم منتشر شده است. ایشان در کتاب «تغییر ذهنها» با اشاره به مثالهای واضح و عملی نشان داده که ایجاد چنین تغییرات عمدهای در اذهان، مبتنی بر آگاهی، اراده و ممارست است. در تعریف خودمراقبتی هم نخستین اصل، بالابردن آگاهی و دومی تحریک اراده داوطلبانه در اجرای فعالیتهای سلامتمحور است.
شاید شدت جهل عموم مردم در ١٥٠ سال پیش یا امکانات محدود اطلاعرسانی آن دوران با امروز قابل مقایسه نباشد، اما بهنظر میرسد که سیر قانونگذاری و نظارت بر آن، درمقایسهبا امروز شرایط مطلوبتری داشته است! کما اینکه با استفاده از تغییر و اصلاح ذهن و نحوه تفکر حاکم بر جامعه از طریق روشنگری و تسری آن، میتوان بر این معضل هم فائق آمد. این مهم در گفتار نغزی منسوببه «امیرکبیر» نیکو بیان شده که «ابتدا فکر میکردم مملکت به وزیر دانا نیاز دارد، سپس گمان بردم که مملکت به شاه دانا نیازمند است، اما حالا فهمیدهام که مملکت به مردم دانا نیاز دارد». بله او با کمترین امکانات ولی با راهبردی روشن در تغییر اذهان توانست بر ناامیدی زمان خود استیلا یابد. ما چرا نتوانیم؟ به قول سایه:
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش!
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش!
*کارشناس سلامت