ماهان شبکه ایرانیان

نراقى و خبر واحد (۳)

دلیل سوم ـ اجماع قطعى :   مرحوم نراقى در باره ادعاى اجماع نوشته است: حجیت این اخبار فى الجمله، چیزى نیست که بتوان درباره آن بحث و نزاع کرد، بلکه جزء ضرورى مذهب و دین، گردیده است، و علم ما به وجوب عمل به این اخبار فى‏الجمله، از علم ما به مکلف بودنمان ضعیف‏تر نیست و ما یقین داریم به این که اگر این اخبار ترک شوند، دین و مذهب از بین م ...

نراقى و خبر واحد (3)

دلیل سوم ـ اجماع قطعى :
 

مرحوم نراقى در باره ادعاى اجماع نوشته است:
حجیت این اخبار فى الجمله، چیزى نیست که بتوان درباره آن بحث و نزاع کرد، بلکه جزء ضرورى مذهب و دین، گردیده است، و علم ما به وجوب عمل به این اخبار فى‏الجمله، از علم ما به مکلف بودنمان ضعیف‏تر نیست و ما یقین داریم به این که اگر این اخبار ترک شوند، دین و مذهب از بین مى‏رود و احکام شرع باطل مى‏گردد و دین، غیر از چیزى مى‏شود که براى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده شده است و تارک این روایات معاقب خواهد بود. شاهدش این است که از صدر اسلام تاکنون، ائمه (علیهم السلام) و فقیهان همه و همه به خبر واحد عمل کرده‏اند، و احکام دین را از همین راه در بین مردم رواج داده‏اند و روایات ائمه را در اصول چهارصدگانه جمع آورى کرده‏اند و همه علماى ما به حجیت خبر واحد عقیده داشته‏اند و بسیارى از آنان اجماع فقیهان دیگر را بر عمل به خبر واحد ادعا کرده‏اند و لذا از این امور و مانند اینها یقین پیدا مى‏کنیم که علماى ما بر عمل به این اخبار و احادیث فى‏الجمله اجماع و اتفاق داشته‏اند. (14)
سه سؤال در برابر این استدلال وجود دارد و تا از آن‏ها پاسخ داده نشود، استدلال تمام نمى‏شود: آیا مطلق اجماع حجیت دارد یا خصوص اجماع تعبدى؟ آیا اجماعى بر حجیت خبر واحد وجود دارد یا نه؟ آیا حجیت اجماع، ذاتى است یا عرضى؟
بى‏تردید حجیت اجماع ذاتى آن نیست ـ آن طور که مخالفان مى‏پندارند ـ بلکه حجیت آن، به اعتبار دخول قول معصوم (ع) در اجماع کنندگان است و یا تقریر معصوم (علیه السلام) است که به آن اعتبار مى‏بخشد وگرنه وجهى براى حجیت آن، وجود ندارد، بنابراین اگر چه جواب سؤال دوم مثبت است و مى‏پذیریم که علماى تمام اعصار و امصار، خبر واحد را حجت مى‏دانسته‏اند و در نتیجه، اجماع، ثابت است ـ اگر چه اجماع واتفاق قولى قابل اثبات نیست، لیکن حدس قوى، بر این امر مساعدت مى‏کند و انسان مى‏تواند از برخورد علماى اسلام با این مسأله این نتیجه را بگیرد که همه آنان بر این معنا اتفاق نظر داشته‏اند ـ لیکن از این جهت که اجماع ایشان بدون قول یا تقریر معصوم (ع) اعتبار ندارد، باید اجماع به گونه‏اى باشد که ما نظر معصوم (ع) را از آن کشف کنیم. این در صورتى امکان‏پذیر است که معقد اجماع و مورد اتفاق علما، دلیل دیگرى نداشته باشد وگرنه باید آن دلیل را که منشأ اتفاق علما گردیده مورد بررسى قرار داد، تا اگر درست است مدلولش مورد پذیرش قرار گیرد و اگر درست نیست، مردود تلقى شود و لذا همه کسانى که اجماع را به عنوان یک مدرک فقهى معرفى مى‏کنند مى‏گویند : اجماعى حجت است که مدرکى یا محتمل المدرک نباشد؛ زیرا اجماع مدرکى یا محتمل المدرک کاشف از قول و نظر معصوم نیست. روشن است که در محل بحث ادله دیگرى هم وجود دارد؛ زیرا همین اجماع کنندگان کتاب و سنت و سیره را به عنوان مدرک مدعاى خود مطرح کرده‏اند، پس اجماع آنان، اجماعى مدرکى، خواهد بود و هرگز نمى‏تواند کاشف از قول معصوم باشد.
از همه این‏ها گذشته، اجماع در این جا نمى‏تواند مفید باشد؛ زیرا کسانى که به خبر واحد عمل کرده‏اند، و بر حجیت آن اتفاق نظر دارند، بعضى آن را از آن جهت که مفید علم است حجت مى‏دانند و بعضى آن را از این جهت که مفید اطمینان است معتبر مى‏دانند و بعضى به جهت این که خبر واحد مفید ظن است پذیرفته‏اند و بعضى هم آن را بدین جهت قبول دارند ک مفید ظن نوعى است و لذا شارع آن را تعبدا حجت کرده است. پس مبانى قائلان به حجیت خبر واحد متعدد و گوناگون است و با این وضع، نمى‏توان پذیرفت که اجماع علما بر حجیت خبر واحد اثرى دارد که مورد نظر استدلال کننده است؛ زیرا اگر نظر استدلال کننده به این است که خبر واحد مفید علم حجت است، پیدا است که اجماعى بر این معنا وجود ندارد؛ زیرا اکثر علما، به آن عقیده ندارند، یعنى اکثر آنان، نسبت به حجیت خبر واحد، چیز دیگرى مى‏گویند، اگر چه مى‏پذیرند خبر واحد مفید علم به فرض این که مورد بحث باشد حجت است، ولى مدعاى استدلال کننده این معنا نیست. اگر مدعاى استدلال کننده این است که خبر واحد مفید ظن، حجت است چنین مدعایى را همه علما قبول ندارند؛ زیرا عده‏اى از آنان، خصوص خبر مفید علم را حجت و معتبر مى‏دانند؛ وانگهى مدعاى مستدل، حجیت خبر ثقه و اخبار موجود در کتاب‏هاى معتبر شیعه است و روشن است که هر خبر ثقه، مفید ظن نیست، کما این که تمام اخبار در کتاب‏هاى معتبر ما مفید ظن نیستند. اگر منظور این است که اجماع و اتفاق بر حجیت خبر ثقه است، چنین چیزى واقعیت خارجى ندارد؛ زیرا بعضى از قائلان به حجیت خبر واحد خصوص خبرى را معتبر مى‏دانند که مفید علم یا اطمینان است و معلوم است که هر خبر ثقه‏اى این ویژگى را ندارد؛ چنان که هر خبر ثقه‏اى مفید ظن نیست، در حالى که عده‏اى افاده ظن را شرط حجیت خبر واحد مى‏دانند. بنابراین، وجود اجماع بر حجیت خبر واحد هیچ فایده‏اى را در بر ندارد.

دلیل چهارم ـ اخبار :
 

احادیث فراوانى وجود دارند که مى‏توان گفت: به جهت اقتران آنها به قرائن و شواهدى، مفید قطع و یقین به حجیت خبر واحد هستند، بلکه مى‏توان گفت: با چشم‏پوشى از احتفاف آنها به قرائن مفید علم، خود آنها متواتر و مفید یقین به حجیت خبر واحدند . (15)
مرحوم نراقى پس از این سخنان، هیجده مورد از روایاتى را که به نظر وى دلالت آشکارى بر حجیت خبر واحد دارند ذکر کرده و پس از آن به بیست و دو مورد به عنوان قرائن مفید علم به همان معنا، اشاره کرده و نتیجه گرفته است که اگر انسان همه اینها را مورد توجه قرار دهد وجدانش به عنوان قاضى بپذیرد تردید نمى‏کند که خبر واحد در شریعت مقدس ما حجیت و اعتبار دارد.
پس از مرحوم نراقى ، مرحوم شیخ انصارى و پس از وى مرحوم نایینى و دیگران در این باب جولان زیادى داده‏اند و اخبار زیادى را به رخ خصم کشیده‏اند و بالاخره به این نتیجه رسیده‏اند که این اخبار و احادیث، تواتر اجمالى دارند؛ یعنى گفته‏اند: یقین داریم به این که بعضى از آنها از امام معصوم صادر شده است، و این بعض، دیگر خبر واحد مورد بحث نخواهد بود و لذا مى‏توان براساس این روایت قطعى الصدور، به هر خبر ثقه‏اى اعتبار بخشید.
برخى از فقیهان متأخر به این نکته وقوف پیدا کرده‏اند که در چنین مواردى تنها اخص همه آن روایات حجیت پیدا مى‏کند، و لذا باید اخص این روایات را اخذ کرد، ولى این تنها در صورتى مفید، واقع مى‏شود که مفاد خبر اخص حجیت هر خبر ثقه‏اى باشد و خوشبختانه چنین پیشامدى رخ داده و در میان این روایات چنین خبرى وجود دارد، پس هر خبر ثقه‏اى حجت است .
این فشرده تمام تلاشى است که تاکنون انجام گرفته، تا حجیت خبر واحد به دلیل روایات اهل‏بیت (ع) ثابت شود، ولى به زعم ما این تلاش ناکام است؛ زیرا اولا، همه این روایات به کتاب‏هاى چهارگانه برمى‏گردد یا به اضافه چند کتاب دیگر و این را نمى‏توان تواتر اجمالى خواند . ثانیا، به فرض، این روایات تواتر اجمالى داشته باشند، عده زیادى از آنها بر مطلوب مورد بحث دلالت نمى‏کنند و ممکن است همان‏ها از ائمه (ع) صادر شده باشند نه آنهایى که به صراحت بر حجیت خبر واحد دلالت دارند.
ثالثا، به فرض، بعضى از آنهایى که برحجیت خبر واحد دلالت دارند مقطوع الصدور باشند، اخص همه آنها، آن بعضى است که باید گرفته شود و بى‏تردید چنین اخصى وجود ندارد که مفادش حجیت خبر ثقه باشد، بلکه اخص همه آنها خبرى است که مورد اجماع باشد، آن طور که در حدیث امام کاظم (علیه السلام) آمده است و در روایات دیگر امامى بودن و عدالت و وثاقت را وى نیز اعتبار شده است، پس اخص، روایتى است که همه این صفات را دارد و چنین روایتى در میان این روایات پیدا نمى‏شود که مفادش حجیت خبر ثقه باشد، پس تواتر اجمالى، براى مستدل، سودمند نیست، به ویژه اگر بدون واسطه از امام معصوم گرفتن را ـ که مورد عده‏اى از این روایات است ـ نیز قید دیگرى براى اخص بودن آنها به حساب آوریم.
خلاصه، این روایات که به چهار دسته جمع‏بندى شده‏اند بسیار مختلف و گوناگون هستند و اگر ضعیف‏ها و فاقد اعتبارها و آنهایى را که از حیث دلالت، ربطى به حجیت خبر واحد ندارند، کنار بگذاریم، تعداد بقیه، به حدى نمى‏رسد که یقین به صدور بعضى از آنها پیدا کنیم، به ویژه اگر به این نکته توجه کنیم که همه آنها به چند کتاب محدود برمى‏گردند و به فرض تواتر اجمالى، باید خبرى را گرفت و صادر شده تلقى کرد که از همه آنها خاص‏تر باشد، و این خبر چه عدالت و وثاقت را با هم در خبر واحد اعتبار کند و چه به ضمیمه این دو صفت، اجماعى بودن آن را هم اعتبار کند، مدلولش در میان اخبار موجود در کتاب‏هاى ما از تعداد انگشتان بیشتر نمى‏شود و فاجعه بارتر این است که قدر متیقن از چنین خبرى، خبر واحدى است که بین مخبر عنه و مخبر له واسطه زیادى نباشد، بلکه برخى از این روایات، خصوص چنین موردى را مورد توجه قرار داده‏اند، پس باید این خصوصیت نیز در خبر اخص ملحوظ گردد.
اگر داستان به این جا پایان یابد ، بدیهى است که حجیت خبر مستفاد از آن روایات، هیچ ربطى به اخبار موجود در کتاب‏هاى حدیثى ما ندارد.

مقام چهارم ـ حجیت هر خبر مظنون الصدق
 

شاید بتوان گفت: در سه مقام گذشته، چندان فرقى بین نظریه مرحوم نراقى و سایر فقیهان درباره دلیل و حجیت خبر واحد وجود ندارد و فرق اساسى بین نظریه او و سایر علما در چیزى است که او در این مقام بیان داشته است؛ زیرا در این مقام، به این نظریه، معتقد مى‏شود که هر خبر مظنون الصدق، حجیت دارد و براساس آن، فقیه فتوا دهنده، مى‏تواند فتوا دهد، و این نقطه، نقطه تمایز دیدگاه آن مرحوم با سایر فقیهان و اصولیان است. اگر این مدعا اثبات شود و از گزند مناقشه در امان بماند، تحول بسیار عظیمى را در فقه به دنبال مى‏آورد و راه بسیار پر ثمرى را براى فقیهان باز مى‏کند.
مرحوم نراقى براى اثبات این مدعا دو استدلال دارد :
یک) در مقام پیشین گذشت که عرف و عادت و اجماع و خبر محفوف به قرینه، بر حجیت واحد فى‏الجمله دلالت دارند، مگر خبرى که دلیل خاصى بر عدم حجیتش دلالت کند و پیدا است که این ادله، بر حجیت هر خبرى دلالت مى‏کنند که مظنون الصدق است و روایاتى هم که بر حجیت خبر واحد دلالت داشتند خبرى را معتبر مى‏دانستند که مظنون الصدق است.
دو) آنچه را شارع حجت قرار داده و مکلفان را ملزم به قبول آن کرده است، یا هر خبرى است که از ائمه (ع) نقل شده است و یا نوع خاصى از اخبار و احادیث، مورد اعتبار شرعى قرار گرفته است. اگر سخن اول پذیرفته شود، مطلوب ما که حجیت تمام اخبار مظنون الصدق است، ثابت مى‏شود و اگر سخن دوم مورد قبول افتد، باید آن خصوصیت، همان افاده ظن باشد که جنبه صدور آن را تقویت مى‏کند؛ زیرا خصوصیت دیگر نمى‏تواند نقشى در صدق خبر و حجیت آن در نظر شارع داشته باشد، و لذا وجود چنین خصوصیتى با عدمش فرقى نمى‏کند، و در نتیجه باید پذیرفت که خبر حجت در نظر شارع که پیش از این حجیتش، ثابت شد خبر مظنون الصدق است، چه این ظن از ناحیه وثاقت راویان پیدا شود و چه از ناحیه دیگر؛ مثل همراهى شهرت و مانند آن ، با خبر. (16)
پیدا است که هر دو استدلال مبتنى بر این است که در مقام پیشین، حجیت خبر واحد فى‏الجمله ثابت شود، ولى به تفصیل گذشت که هیچ یک از ادله یاد شده در آن‏جا تمام نیست و دلیل خاصى بر حجیت خبر واحد به طور خاص وجود ندارد، پس نمى‏توان مدعاى یاد شده در مقام چهارم را با این دو دلیل ثابت کرد؛ زیرا اساس آن دو دلیل تمامیت ادله حجیت خبر واحد فى‏الجمله است ومفصلا توضیح داده شد که دلیل تامى وجود ندارد که خبر واحد بما هو خبر واحد را به عنوان حجت خاصى در نظر شارع معرفى کند.
نقد دیگرى که متوجه این مقام مى‏گردد، این است که قطعا مفاد ادله حجیت خبر واحد این نیست که هر خبر مظنون الصدق حجیت دارد؛ زیرا گذشت که مفاد اخبار و احادیث، حجیت خبر خاص و مقید به قیودى نظیر ثقه و عادل بودن راوى و مانند اینها است و قدر متیقن از اجماع هم چنین خبرى است نه مطلق خبر مظنون الصدق و بناى سیره عقلا هم بر عمل به خبر ثقه است، نه هر خبر مظنون الصدق ودست کم قدر متیقن از بناى عقلا خصوص خبر ثقه است، پس اگر پذیرفته شود که ادله یاد شده بر حجیت خبر واحد دلالت دارند، نمى‏توان گفت: مفاد آنها حجیت هر خبرى است که موجب پیدایش ظن شود، بلکه باید منظور از حجیت و اعتبارى که از آنها استفاده مى‏شود، حجیت خاصه باشد، ولى هیچ دلیلى وجود ندارد که مدلول اجماع و سیره عقلایى را تعیین کند و لذا باید قدر متیقن گیرى کرد و ظاهرا قدر متیقن از معقد اجماع، خبر عادل ثقه است، چنان که قدر متیقن از سیره عقلایى، عمل به خبر ثقه است و بعید نیست که گفته شود: قدر متیقن از بناى ایشان، عمل به خبر ثقه مظنون الصدور است؛ زیرا در غیر این مورد، عمل آنان، محرز نیست و گفتن ندارد که این معنا غیر از ادعاى مرحوم نراقى است؛ زیرا او مى‏گوید: هر خبرى که از ائمه نقل شده است و در کتاب‏هاى شیعه آمده، چه سند داشته باشد و چه نداشته باشد، حجیت دارد اما به شرط این که مظنون الصدور باشد، ولى این سؤال مطرح است که منظور از این ظن، چه ظنى است؟ آیا منظور، ظن نوعى است یا ظن شخصى؟ اگر منظور، ظن نوعى باشد اشکالش این است که کدام نوعى است که اخبار رسیده از ائمه اطهار (ع) را مظنون الصدق مى‏داند؟ ! ! !
بدیهى است که هیچ ظن نوعى نداریم که بر این معنا مساعدت داشته باشد، تا گفته شود: ادله مقام پیشین به این گونه احادیث اشاره دارند. از سوى دیگر اگر چنین ظنى داشته باشیم خود آن براى حجیت اخبار مروى از ائمه (ع) کفایت مى‏کند؛ زیرا منظور از ظن نوعى، اماره‏اى است که نوعا مفید ظن است یا براى نوع مردم موجب ظن مى‏گردد، مگر این که اعتبار شرعى ویژه‏اى نداشته باشد، ولى چنین ظنى از محل بحث خارج مى‏شود؛ زیرا اگر براى من ظن حاصل نشود و اعتبار شرعى هم به واسطه این که نوعا مفید ظن است نداشته باشد، چگونه مى‏تواند براى من حجیت را به ارمغان بیاورد؟
بنابراین باید پذیرفت که منظور از ظن به صدق خبر، ظن شخصى است نه نوعى، ولى اشکال این فرض هم این است که هیچ روشن نیست که عقلاى بشر در امور مهم و در غیر فرض انسداد باب علم به ظن شخصى خود عمل کنند، و به فرض احراز آن، احراز امضاى شرعى آن، کار آسانى نخواهد بود.
خلاصه، نمى‏توان از اجماع و سیره عقلایى چنین استفاده کرد که هر خبر مظنون الصدق حجیت دارد، چه این که اولا، این دو دلیل براى حجیت خبر واحد فى‏الجمله ناتمام است چه رسد به حجیت هر خبر مظنون الصدق.
ثانیا، به فرض قبول مقام پیشین، ضمیمه خصوصیت ظن به صدق، به خبرى که آن ادله آن را معتبر مى‏دانند، دلیلى ندارد، چه این که ممکن است خصوصیتى که عقلا را به عمل به خبر واحد وادار مى‏کند، اطمینان به صدور خبر باشد و یا ممکن است عمل ایشان به خبر مظنون الصدق در موارد غیرمهم باشد و یا آنان در فرض انسداد باب علم
به هر ظنى عمل مى‏کنند، پس با وجود این احتمالات چگونه مى‏توان حجیت خصوص خبر مظنون الصدق را از این دو دلیل لبى استفاده کرد؟ !
اما در مورد دلیل سوم گذشت که مفادش حجیت خصوص خبر ثقه عادل، اجماعى است که از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمى‏رود، بنابراین انصاف این است که محتواى مقام چهارم قابل اثبات نیست و هر چند مقام سوم را بپذیریم.

مقام پنجم ـ اثبات حجیت هر خبر رسیده از ائمه (ع)
 

مفاد این مقام، بیشتر با مسلک اخبارى‏ها مناسبت دارد و در میان اصولى‏ها کم کسانى هستند که با این حدت و شدت به حجیت اخبار، معتقد باشند، زیرا عده‏اى از اصولیان، خبرى را حجت مى‏دانند که راویانش شیعه و عادل باشند و عده‏اى دیگر از آنان، خبرى را حجت مى‏دانند که راویانش ثقه باشند و بعضى وثاقت را تعمیم داده‏اند و گفته‏اند: اگر وثاقت، وثاقت خبرى هم باشد، خبر، حجیت پیدا مى‏کند و هر چند وثوق مخبرى در بین نباشد.
از عنوان این مقام آشکار است که مرحوم نراقى، هم در مقام چهارم، راهش را از این دانشمندان جدا کرده است و هم در این مقام؛ زیرا در این مقام، به صدد اثبات این مدعا است که هر خبر رسیده از ائمه اطهار (ع)، حجت است. این سخن، عجیب است؛ زیرا اخبارى‏هاى سرشناسى مثل شیخ حر عاملى و محدث بحرانى آن را قبول ندارند، ولى چندان اهمیتى ندارد که چه کسانى آن را قبول دارند و چه کسانى قبول ندارند، زیرا مهم در مسائل علمى، استحکام خود نظریه و برخوردارى آن از پشتوانه محکم است، بنا بر این باید دید این نظریه چیست و دلیلش کدام است؟
مرحوم نراقى در این باره مى‏گوید:
هر خبرى که از ائمه اطهار نقل شده باشد، حجیت دارد، مگر این که دلیل خاصى بر عدم حجیت آن وجود داشته باشد؛ زیرا روایات بسیار زیادى وجود دارد که بر حجیت خبر واحد دلالت دارند و ما در مقام سوم به آنها اشاره کردیم، و بى‏تردید آن روایات، مظنون الصدقند؛ زیرا هم در کتاب‏هاى معتبر ذکر شده‏اند و هم شهرت و اجماع، موافق با آنها است و هم راویانشان ثقه‏اند و هم خودشان زیادند. این روایات عموم و اطلاق دارند و لذا مى‏توان با تمسک به عموم و اطلاق آنها حجیت هر خبر منقول از ائمه (ع) را ثابت کرد، مگر دلیل خاصى، بعضى از اخبار مروى از ائمه (ع) را از این قاعده خارج کند. (17)
در آغاز مقاله اشاره شده که مرحوم نراقى در ابتداى این بحث، نوشته است که مسأله حجیت خبر واحد را در چهار مقام مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهد، ولى در این جا از آن نظرش برگشته و مقام دیگرى را به چهار مقام مورد نظرش، ضمیمه کرده است و در مقام توجیه این که چرا مقام پنجم را افزوده، نوشته است:
گرچه ما در کتاب‏هاى خود ثابت کرده‏ایم که هر خبر مظنون الصدق حجت است لکن اخبار ضعیف و روایاتى که در کتاب‏هاى غیر معتبر ذکر شده‏اند و شهرت یا اجماع، ضعف آنها را جبران مى‏کند و یا یکى از اصحاب اجماع در سند آنها است و در حصول ظن به صدق آنهاتردید است، در آن کبراى کلى داخل نیستند و لذا این مقام را براى اثبات حجیت آنها افزودیم.
به نظر مى‏رسد که در این سخن، نوعى تهافت وجود دارد؛ زیرا اگر در مقام پنجم ثابت مى‏شود که هر خبرى حجت است ـ آن طور که ظاهر دلیل یاد شده در این مقام است ـ دیگر مقید کردن آن به خبرى که مشهور است یا اجماع بر آن وجود دارد و مانند اینها، معنا ندارد، زیرا اخبار دیگرى هم وجود دارند که از ائمه (ع) روایت شده‏اند و دلیل هم به حسب فرض، آنها را معتبر مى‏داند. اگر در مقام پنجم حجیت خبرى ثابت مى‏شود که مظنون الصدق باشد، معلوم است که این معنا در مقام چهارم، ثابت شده و دیگر نیاز به انعقاد مقام پنجم نخواهد بود .
خلاصه، خبرى که ضعیف است و یا در کتاب غیر معتبر نقل شده و شهرت یا اجماع منقول بر وفق آن وجود دارد و یا یکى از اصحاب اجماع در سند آن حضور دارد، یا مظنون الصدق هست یا نیست؟ اگر مظنون الصدق است، حجیتش در مقام چهارم ثابت شده و به انعقاد مقام پنجم نیاز نیست . اگر مظنون الصدق نیست ـ که ظاهرا همین معنا مورد نظر است ـ اعتبار شهرت یااجماع منقول یا وجود بعضى از اصحاب اجماع در سند آن براى حجیت، بدون وجه است؛ زیرا به حسب فرض، در مقام پنجم حجیت هر خبرى ثابت مى‏شود که از ائمه (ع) نقل شده است، چه موافق مشهور باشد و چه نباشد و چه اجماع منقول مفاد آن را تأیید کند و چه نکند. افزون بر این، خبر مشهور یا خبر همراه با اجماع منقول، مظنون الصدق مى‏گردد و جاى شکى در آن نیست و قهرا چنین خبرى به حکم مقام چهارم، حجیت پیدا مى‏کند و دیگر وجهى براى ذکر مقام پنجم باقى نمى‏ماند، مگر براى اثبات حجیت سایر اخبارى که در کتاب‏هاى غیر معتبر آمده و هیچ گونه ظن و گمانى به صدق آنها وجود ندارد، ولى سخن مرحوم نراقى این است که مقام پنجم براى اثبات حجیت این گونه احادیث نیست.
نقد آشکارى که متوجه دلیل مقام پنجم مى‏گردد این است که چگونه مى‏توان اخبار و احادیث ظنى را دلیل حجیت مطلق خبر منقول از ائمه اطهار دانست، در حالى که حجیت خود خبر مظنون الصدق، محل بحث و نزاع است مگر این که گفته شود: حجیت احادیثى را که بر حجیت روایات دلالت دارند، به پشتوانه سیره و اجماع حجت و معتبر مى‏دانیم و آن گاه به وسیله اطلاق و عموم آنها هر خبر مروى از ائمه (ع) را حجت مى‏کنیم، لیکن این سخن جدا مخدوش است؛ زیرا قدر متیقن از اجماع و سیره، حجیت خبرى است که راویانش ثقه باشند، نه هر خبر موجود در کتاب‏هاى معتبر شیعه، بنابراین، اگر سیره و اجماع، شرایط حجیت را دارا باشند و قدر متیقن از آنها خصوص خبر بدون واسطه نباشد، تنها خبر ثقه را اعتبار مى‏بخشند و در بین اخبار دال بر حجیت خبر واحد، خبرى وجود ندارد که خبر ثقه باشد و مفادش حجیت مطلق خبر باشد، تا با تمسک به آن بتوانیم هر خبرى را که از ائمه (ع) نقل شده است، اعتبار ببخشیم.
شایان ذکر است که این استدلال، استدلال بسیار جالب و جدیدى است و شاید به مرحوم نراقى اختصاص داشته باشد؛ زیرا در این استدلال با اندیشه‏اى بسیار بدیع، اخبار دال بر حجیت خبر واحد با سیره و اجماع، حجیت پیدا کرده و آن گاه از این حجت استفاده شده و هر خبرى که از امام معصوم نقل شده، حجیت پیدا کرده است، اما همان طور که گذشت این استدلال بر دو چیز توقف دارد: یکى اطلاق سیره و دیگرى وجود خبرى از اخبار دال بر حجیت خبر واحد که مفاد عامى داشته باشد تا با این مفاد عام تمام اخبار ائمه اطهار، حجیت پیدا کنند، ولى سیره اطلاق ندارد، چنان که اجماع اطلاق ندارد و اگر سیره، اطلاق نداشته باشد جاى این مناقشه هست که سیره نمى‏تواند این اخبار و احادیثى را که با واسطه زیاد از ائمه (ع) روایت شده‏اند، حجیت ببخشد و در نتیجه، حجیت اخبار دال بر حجیت خبر واحد زیر سؤال مى‏رود و قهرا نمى‏توان با خبر واحدى که حجیت آن محرز نیست سایر اخبار مروى از ائمه (ع) را اعتبار بخشید. و گفتن ندارد که از راه تواتر اجمالى آنها نیز نمى‏توان سایر اخبار به ویژه هر خبر مروى از ائمه اطهار را معتبر کرد؛ زیرا گذشت که تواتر اجمالى به فرض قبولش، هر خبرى را حجت نمى‏کند.

پی نوشت ها :
 

14) همان، ص 161 و 162 و .163
15) همان، ص .163
16) همان، ص 177ـ .176
17) همان، ص .167
 

منبع : www.naraqi.com
ae
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان