مقدمه؛
با رحلت دردناک پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که طی بیش از دو دهه کوتاه از عمر پر برکت خویش و پس از سالها مجاهدت و تلاش توانفرسا بنیان جامعه و حکومتی نو و اصلاح شده را نه تنها در جزیرةالعرب بلکه در ذهن و اندیشه همه اندیشمندان و متفکران دردمند همراه با خود پی ریخت، جامعه اسلامی نوپا و جوان در دامن حوادث و فتنههای بزرگی گرفتار آمد که هر کدام در تعیین مسیر حرکت، رشد و پویایی آن نقشی بسزا یافتند:
ماجرای سقیفه، مسأله رده، فتوحات، نشست شورای شش نفره و... از جمله حوادث و رویدادهای بسیار با اهمیتی هستند که هر کدام به تنهایی سازنده بخش مهمی از تاریخ سیاسی ــ فرهنگی اسلاماند. کشته شدن عثمان خلیفه سوم پس از مدتها کشمکش میان هواداران دو طرف و برخاستن صدای اعتراض از هر سو و پس از آن اتفاق بیسابقه مسلمانان در بیعت با علیبن ابیطالب نیز از جمله حوادث مهم و اثرگذار دهه چهارم هجری است. این رویداد را از دو جهت میتوان مورد بررسی قرار داد:
1ــ توجه به این دوره خاص بعنوان حلقهای پراهمیت در جریان زنجیره حوادث سرنوشتساز صدر اسلام.
2ــ حاکم شدن جریان منزوی و منفعل تشیع که مبلغ اندیشهای منحصر بفرد در رابطه با جانشینی پیامبر اکرم و مدعی تئوری و ایدههای نو و کاملاً اسلامی و انسانی در امر حکومت و جامعهداری بود.
از این زاویه اهمیت این دوره به لحاظ مطالعات تاریخی مضاعف میشود، زیرا که این دوره کوتاه چهار سال و نه ماهه حکومت امام علی(علیه السّلام) به عنوان نماد شیعه دربردارنده عصاره اندیشه تشیع در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... است. از این رو بسیاری از اقدامات و عملکردهای امام علیبن ابیطالب (علیه السّلام) را در این مدت کوتاه از بدست گرفتن حکومت میتوان به نوعی، نوآوری و یا به تعبیر بهتر احیای سنتهای منعول قرآنی و سنت نبوی نام نهاد.1
از جمله اصلاحگریها و یا احیای سنتهای قرآنی و نبوی که در دوره کوتاه خلافت امام علیبن ابیطالب (علیه السّلام) انجام شد به طور خلاصه و فشرده به موارد ذیل میتوان اشاره کرد
الف ــ مساوات و برابری (در تقسیم بیتالمال)
یکی از مهمترین اقدامات مصلحانه امام علی(علیه السّلام) در امر حکومت، برقراری مساوات در پرداخت عطایا از بیتالمال به مسلمانان است که از زمان خلیفه دوم عمربن خطاب (35 ــ 13) دستخوش تغییر و تبدل شده بود. سیاست پرداخت برابر عطایا از بیتالمال که از زمان پیامبر اکرم تا پایان خلافت ابوبکر جریان داشت ناگهان در سال 15 هـ . توسط عمر قطع و با صلاحدید او فهرستی جامع از تمام کسانی که برخوردار از مزایای بیتالمال میشوند تهیه شد که بر حسب سابقه در اسلام، خویشاوندی با پیامبر، مجاهدت در غزوات و... درجهبندی شده بود و این طبقهبندی معیار اصلی در دریافت عطایا از بیتالمال مسلمین قرار گرفت.2 این سیاست خاص اقتصادی عمر که در دوران عثمان ــ و با بخششها و دهشهای بیحساب او به خویشاوند و بستگانش به اوج رسید ــ وجهه تبعیضآمیزتری به خود گرفت و زمینهساز بروز نوعی اریستوکراسی و اشرافیت اقتصادی ــ سیاسی شد و به این ترتیب در پایان دوره خلافت او، یک شکاف عمیق اقتصادی در متن جامعه اسلامی پدید آمد، که شاید بتوان آن را یکی از عوامل مهم در طغیان علیه عثمان و قتل او بحساب آورد.
باید توجه داشت که امام علی(علیه السّلام) از همان آغاز در این مسأله با عمر به مخالفت برخاست و از او خاست تا تمام ثروت بدست آمده از فتوحات را میان مردم تقسیم کند. اما عمر آن را نپذیرفت3 اما به خلافت رسیدن علیبن ابیطالب(علیه السّلام) این سیاست دگرگون شد و به قول یعقوبی «علی(علیه السّلام) مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را.»4 لکن اکنون این سیاست اقتصادی نه تنها کاری از پیش نمیبرد بلکه برانگیزاننده خشم و کینه بزرگان قبایلی میشد که میزان دریافتی ایشان از بیتالمال بشدت کاهش یافته بود.
ب ـ اصلاح ساختار سیاسی حکومت اسلامی:
با به خلافت رسیدن امام علی(علیه السّلام) فوریترین اقدام ایشان در جهت اصلاح وضعیت موجود جامعه اسلامی دست بردن در صفحه مهرهچینی سیاسی و تعویض مهرههای ناشایست و ناکارآمد برای ایجاد زمینه و بستر مساعد جهت پیاده کردن مطلوبتر خواستهها و ایدههای ایشان بود. این حرکت سیاسی امام که یکی از مهمترین اقدامات مصلحانه در روند احیای سنتهای اسلامی به شمار میآید با هزینه بسیار سنگینی همراه بود، زیرا که زمینهساز بروز دو جنگ بزرگ جمل و صفین و در پی آن طرح توطئه علیه امام و دست آخر ترور ایشان بود. حضور نیروهای بیگانه با تعالیم اسلام و بعضا معاند با آن در رأس مصادر حساس، پستهای کلیدی جامعه اسلامی و ایجاد نوعی اشرافیت قبیلگی متنفذ در امر حکومت که با شروع خلافت عثمان و حتی پیش از آن نمودار شد5 و در طول دوره دوازده ساله حکومت او نضج گرفت و بالید مهمترین نقطه تلاقی اندیشه احیاگرانه امام در برخورد با مسیر انحرافی جامعه اسلامی بود. جامعهای که میرفت تا با برخورداریهای بیحد و حصر ناشی از ورود غنایم فتوحات ممالک مفتوحه از طرفی و از سوی دیگر سیاست بازیهای رجال قدرتمند اموی و در رأس ایشان معاویه و تبلیغ اشرافیت قبیلگی با طی روندی قهقرایی، به همان نقطهای بازگردد که پیامبر اکرم(ص) از آن شروع کرد. به این ترتیب اما در دوراهی انتخاب قرار میگیرد:
«باری من آنقدر درگیر بررسی و زیر و رو کردن این جریان شدم که آرامش و خواب از من دریغ میشد و سرانجام خود را بر سر دو راههای یافتم که به راه سومی ره نمیبرد. یکی پیکار با امویان و دیگر انکار دستاوردهای بعثت محمد(ص)»6
و از آن جا که برای او «درمان دردهای ناشی از جنگ بسی آسانتر از درد کیفر الهی بود» به مقابله با ایشان برخاست:
«مرا با قریش چهکار؟ که دیروز در موضع کفر بودند و به پیکارشان برخاستم و امروز نیز که فتنهزدگاناند و به انحراف افتاده باید به مقابلهشان برخیزم. باری در برخورد با آنان چهره امروز و دیروز من یکسان است.»7
نفوذ و رخنه کارگزاران اموی در امر خلافت اسلامی و قبضه موقعیتها و مصادر عالی در جامعه و بهرهبرداریهای ناروا از بیتالمال عمومی مسلمین تنها خطری نبوده که جامعه اسلامی را تهدید میکرد بلکه به موازات این جریان، رشد و بالندگی اشرافیت قبیلگی که عینا جایگزین معیارهایی نظیر سبقت در اسلام، تقوای الهی و خدمات اسلامی شده بود نیز از گرههای کور کلاف سردرگم خلافت بود که عزم جدی و اصلاحطلبانه امام را در برخورد با آن میطلبید. بدین گونه امام در صحنه اصلاح ساختار سیاسی در دو عرصه وارد عمل شد: او با عزل عمال اموی که عموما گماشتگان عثمان و والیان منتخب او بودند8 به مقابله با افکار و ایدههای منحرف و غیراسلامی امویان پرداخت و از طرفی با احیای معیارهای شایسته سالارانه قرآن و سنت پیامبر اکرم به نابودی اریستو کراسی قبیلگی سنتی کمر بست و با انتخاب مردانی چون مالک بن حارث الاشتر، حجربن عدی اسکندر و عدی بن حاتم الطایی به رهبری قبایل و عزل افرادی چون اشعث بن قیس، جریربن عبدالله و سعدبن قیس از موقعیت چشمگیرتان به عنوان رؤسای قبایل و منتفذین در خلافت در این راه گام نهاد.
ج ــ نفی مطالبات جناحی؛
از بارزترین ویژگیهای حکومت امام علی(علیه السّلام) در مقایسه با عملکرد دیگر حکمرانان اسلامی و غیر اسلامی، عدم تمایل ایشان به عملکردها و مطالعات جناحی و بهرهبرداریهای شخصی و قبیلگی خارج از محدوده قانون اسلامی بود. با یک تأمل کوتاه در دوره حکومت عثمان و سپس بلافاصله پس از او علیبن ابیطالب این نکته ارزشمند رخ مینماید که حکومت امام علی(علیه السّلام) یک حکومت خاندانی و قبیلگی نیست بلکه حکومتی است شایسته سالار که بر مبنا و معیار اصول اسلامی و انسانی، نظیر تقوی، تعهد و آگاهی اداره میشود. حکومت دوازده ساله عثمان به عنوان نمونه یک حکومت خاندانی و خودمحور، تنها به تأمین منافع جناح غالب و حاکم بر حکومت میپردازد و در این راه چندان زیادهروی میکند که خود عاملی میشود در سقوط هر چه سریعتر خود عثمان. در واقع در اندکی بیش از یک دهه از حکومت عثمان بر ممالک اسلامی، آنچه عاید مسلمین شد، دستاندازی وسیع خویشاوندان وی از بنیامیه بر بسیاری نقاط از جمله مصر و کوفه و بصره و شام و9... و بهرهبرداری وسیع اقتصادی، سیاسی از این مناطق بوده که همواره با پشتگرمی خلیفه و دست کم سکوت او همراه بود.10 در حالی که علیبن ابیطالب با وجود نیاز مبرم بر حمایت خویشان و هوادارانش از او در مقابل سپاه اموی آنجا که پای مطالبات جناحی و خویشی کسانی چون طلحه و زبیر به میان آمد فرمود: «زمامداری بر مسلمانان را با صله رحم چه کار؟!11
ایشان در نفی هر گونه بهرهبرداری سیاسی اقتصادی به نفع خویشان و هواداران حاکم در نامه 53 به مالکاشتر میفرماید:
«وانگهی زمامداران را خواص و نزدیکانی است که در وجودشان خصلتهایی هست چون خودکامگی، چپاولگری و نامردمی در روابط اقتصادی با دیگران. پس بر توانست که اسباب چنین خصلتهایی را ریشهکن کنی. هیچگاه از حاشیهنشینان و خواصت زمینی مبخش و هرگز رخصت مده که بر تو در احداث کشتزاری طمع کنند که کشاورزان مجاورش در سهم آب یا کاری که همگان به یاری یکدیگر انجام دادهاند زیان ببینند یا این که هزینه کشتزار اینان بر آنان تحمیل شود که در این صورت در عیش و نوششان بهرهای نخواهی داشت، اما ننگ کردار بدشان در دنیا و آخرت بر شخص تو خواهد بود.»12
د ــ اخلاق سیاسی:
امام علی(علیه السّلام) در زمینه منش و اخلاق سیاسی خویش به شدت تحت تأثیر پیامبر اکرم و آموزهها و تعالیم قرآنی قرار داشتند و به این ترتیب با بدست گرفتن حکومت دگرباره به احیاء تفکر قرآنی و نبوی در امر حکومت، ارزش و قدر آن و رابطه آن با دینداری پرداختند. ایشان در گفتگویی کوتاه (که روشنکننده نوع نگاه ایشان به حکومت و میزان اهمیت آن است) با ابنعباس قبل از جنگ جمل میفرمایند:
«سوگند به خدا که این کفش ــ پروصله بیارزش ــ نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است لکن (من قبول چنین امارت و حکومتی نمودهام برای این که) حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم»13
در واقع امام با این بیان خوش عملاً میزان توجه خود را به حکومت و ارزش آن را در نگاه خود بیان مینمایند. شاید بتوان گفت که امام در عرصه حکومتگری، دینمداری بوده که چند روزی را در کسوت سیاستمداری میگذراند و همچنان به عنوان یک متفکر دین محور، حکومت تا آنجا برای او از اعتبار برخوردار بوده که به واسطه آن حقی را زنده کرده، آثار تغییر یافته دین خدا را بازگردانده، اصلاح و آسایش را برقرار کند تا بندگان ستم کشیده در امن و آسودگی باشند و احکام خداوند که ضایع مانده است جاری شود.14
ه ـ . حقگرایی نه شخصگرایی:
حقگرایی، دعوت به شناخت حق و انتخاب آگاهانه حقیقت و نفی هر گونه حرکت ناآگاهانه چه در صراط حق و چه در مسیر باطل از مشخصات ممتاز سیره امام علیبن ابیطالب در زمینههای معرفتی است، آن چنان که هم در میان گفتار و سخنان گرانبهایشان در کتاب شریف نهجالبلاغه و هم در سیره عملی ایشان به وضوح قابل رؤیت است. در واقع میتوان گفت که امام(علیه السّلام) هر گونه حرکتی حتی طرفداری و حمایت از حق و حقیقت را تنها زمانی مقبول و راهگشا میبیند که از سر شناخت بینش بلند و معرفت عمیق باشد چنان که در جواب مردی که در جریان جنگ جمل از ایشان پرسید: «آیا از دیدگاه شما من بایستی اصحاب جمل را در گمراهی بدانم؟» فرمود: «ای حارث تو خویش پای خویش را نمیبینی و از بلندا به مسایل نمینگری در نتیجه به سرگردانی دچار آمدهای. تو حق را نشناختهای تا اهلش را بازشناسی. باطل را نیز نمیشناسی تا هر که را که بدان سو رفتشناسی.»15 در این نوع نگرش امام علی(علیه السّلام) در کمال ظرافت و دقت، اندیشهای بلند و راهگشا را در همه اعصار و دورهها مطرح میکنند و آن شناخت حق و باطل است جدای رهبران و رجال. اگر کسی قوه تشخیص حق از باطل و سره از ناسره را داشت آنگاه است که دیگر در تهیه کارزار و نبرد فکری ــ فرهنگی ــ سیاسی و حتی نظامیمنتظر و مقلد نخواهد بود! امام در این گفتگو نشان میدهند یاران مقلد که بدون هیچ اندیشهای تنها برآنند که راهی برای خود در یکی از این دو صف بگشایند افرادی کوتهفکر و سرگردانند که اگر حتی امروز هم با علی و در زیر برق او شمشیر بزنند از فردای ایشان اطمینانی نیست. این حقگرایی که از مبناییترین اصول در سلوک سیاسی امام علی(علیه السّلام) است از زیباترین آموزههای سازنده روح و جان انسانهاست و نقش تربیتی و الگودهی آن بیش از سایر جنبههای فکری فرهنگی ــ سیاسی آن خودنمایی میکند. چنان که ایشان قبل از جنگ جمل در پیامی به مردم کوفه که خواهان یاری ایشان بود فرموده: «من از جای قبیله خود (از مدینه به عزم بصره) بیرون آمدم در حالی که یا ستمگرم یا ستمدیده و یا گردنکش یا رنج برده و (در هر دو صورت) من خدا را به یاد کسیکه این نامهام به او میرسد میآورم تا زود نزدم آید. اگر روشم درست بود کمکم نماید و اگر کردارم را درست ندانست بازگشت به درستی و خوشنودی ایشان را از من بخواهد.»16
و ــ سیاست دینی یا دین سیاسی
نحوه رویارویی امام چه در برخورد با بیعتشکنان نبرد جمل و چه در برخورد با سایر دشمنان و مخالفین به طور عام شامل دو مرحله میشد که البته مرحله دوم همواره منوط به عملکرد طرف مقابل بوده: 1ــ مرحله گفتگو، مباحثه و احتجاج 2ــ جنگ و نبرد.
مرحله گفتگو و مباحثه و احتجاج مهمترین و اصلیترین مراحل مواجهه امام با مخالفین و دشمنان خود است و تا زمانی که طرف مقابل دست به شمشیر نبرده و راه جنگ و ستیز را بر راههای مسالمتآمیز مرحج ندانسته، امام قائل به گفتگو، مذاکره و بعضا مناظره است. این نکته را امام صریحا در نامهای خطاب به برادر خود عقیلبن ابیطالب آورده است که: «آنچه از رأی من درباره جنگ (با دشمنان) پرسیدی پس اندیشه من جنگ با کسانی است که جنگ را جایز میدانند.»17
در منابع مختلف شیوه آغاز جنگ خاصه در نبرد جمل به گونهای است که امام ساعتها پیش از جنگ، دقایقی پیش از شروع جنگ و حتی در اثنای جنگ برای جلوگیری از ریخته شدن خون مسلمانان بارها متوسل به شیوه گفتگو و مباحثه شدند18 به طوری که زبیر از رهبران اصلی نبرد جمل یکباره در آغاز پیکار صحنه جنگ را رها کرد و از عملکرد خویش پشیمان شد و راه بازگشت در پیش گرفت و در راه بدست یکی از مسلمانان کشته شد.
بکارگیری شیوه مباحثه و گفتگو را در جنگ صفین نیز شاهدیم. پیش از شروع جنگ امام بارها درصدد برآمد تا معاویه را از اندیشه باطل ستیزهگری بر سر حکومت و ریختهشدن خون مسلمین منصرف کند، شاهد این مدعا نامههای متعددی است که بین امام و معاویه رد و بدل شده و هماکنون در بسیاری از کتب تاریخی و از جمله در کتاب شریف نهجالبلاغه موجود است لکن تلاش امام در این زمینه هم به ثمر نمیرسد و دو گروه بهم میتازند.
نتیجه تلاشهای خیرخواهانه و مسالمتآمیز امام در رویارویی با خوارج آشکارتر میشود بطوری که عده زیادی از خارجیان با شنیدن دلایل و احتجاجات امام در باب ماجرای حکمیت و نبرد صفین قانع شده19 به کوفه بازگشتند و عدهای دیگر با کنارهگیری از نبرد نهروان انصراف خود را از ستیز با علی(علیه السّلام)، در مسألهای که نسبت به صحت آن مشکوک بودند اعلام کردند.
به این ترتیب آنچه از مواجهه امام با مخالفین و دشمنان او استنباط میشود توجه به هدایت و ارشاد ایشان و دستیابی به صلاح و فلاح است. به طوری که حتی در اثنای جنگ نیز این شیوه خیرخواهانه به نحو بارزی نمود دارد و البته کسانی هم که دست به سلاح نبرده اما همچنان به لحاظ فکری نقطه مقابل امام قرار میگیرند از وسعت مداراة و سعه صدر فوقالعاده امام در رویارویی با او بهره میبرند. از قضا یکی از اعتراضات خوارج به امام در امر حکمیت درباره رواداری و مدارای اوست که میفرماید:
«اما این که میگویند چرا میان خود ایشان (اهل شام) در تحکیم مملکتداری، مهلت دارم تا جاهل تحقیق کند و عالم استوار باشد و شاید خدا امر این امت را در این متارکه و مدارا اصلاح نماید و راه نفس برایشان گرفته نشود تا برای شناختن حق، عجله و شتاب نموده گمراهی نخست را پیروی کنند.»20
و این میزان شدید عدل، خیرخواهی و مدارا با مخالفین شامل خوارج هم میشود به نحوی که امام در مسجد و در میان خیل یاران خود و خوارج میفرماید:
«هان! شما در نزد ما سه چیز دارید تا با مایید از آن بازتان نمیداریم:
ــ از مساجد خدا و یاد کردن نامش، بازتان نمیداریم.
ــ از دستاورد جنگ هنگامی که در آن با ما همدست باشید بازتان نمیداریم.
ــ با شما جنگ نکنیم تا شما جنگ را خود آغاز کنید»21
پی نوشت ها :
1ــ خطبه 104، ص 311، ترجمه فیض الاسلام.
2ــ تاریخ کامل، ابن اثیر، 4/1417، تاریخ اسلام، فیاض، 152.
3ــ تشیع در مسیر تاریخ، جعفری، 93.
4ــ یعقوبی، 2/82.
5ــ زمانی که عثمان به خلافت رسید امویها این انتخاب را نه تنها موفقیت شخص عثمان دانسته بلکه آن را پیروزی تمام طایفه انگاشتند. آنان این مطلب را که خلیفه باید ایشان را در منافع حکومت شریک کند طبیعی میدانستند؛ تشیع در سیر تاریخ، جعفری، ص 102.
6ــ فرهنگ آفتاب، معادیخواه، 2/780 ــ نهجالبلاغه
7ــ فرهنگ آفتاب، معادیخواه، 2/780 ــ نهجالبلاغه
8ــ یعقوبی، 2/77؛ الکامل، 4/50 ــ 1748.
9ــ عبدالله بن سعدبن ابی سرح در مصر، ولیدبن عقبه در کوفه، سعیدبن عاص در بصره و معاویه در شام و.... از معروفترین عمال اموی بودند که همواره به استطار عثمان مشغول چپاول اموال مسلمین و طلم و تعدی در حق ایشان بودند.
10ــ مسعودی، مروجالذهب، 2/343 ــ 348.
11ــ یعقوبی، 2/77.
12ــ نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ص 1025.
13ــ نهجالبلاغه، خ 33، ص 112.
14ــ نهج، کلام 131، ص 408 ــ 407.
15ــ فرهنگ آفتاب 4/2092 ــ خ 832 نهج.
16ــ نهج، نامه 57/1041.
17ــ نهج نامه 36/949.
19ــ ر. ک. المعیار والموازنه، ابوجعفر ــ کافی، 175 ــ 172؛ تجاربالامم، 1/531 ــ 526.
20ــ نهجالبلاغه، کلام 125 / 89 ــ 388.
21ــ تجارب الامم، 1/527.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372>