ویژگی های استاد یا پیر راه

عرفا از انسان کاملی که ضرورتاً باید همراه نوسفران باشد گاهی به «طایر قدس» و گاهی به «خِضْر» تعبیر می کنند:

ویژگی های استاد یا پیر راه

عرفا از انسان کاملی که ضرورتاً باید همراه نوسفران باشد گاهی به «طایر قدس» و گاهی به «خِضْر» تعبیر می کنند:

 

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

 

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن         

ظلمات است بترس از خطر گمراهی[1]

                                                                          

انسان سالک و متکامل در سیر و سلوک استکمالی خویش بایسته و شایسته است که در پرتو هدایت، عنایت و حمایت های ظاهری و باطنی «انسانِ کاملِ مُکمِّل» که عین صراط مستقیم و سبیل قویم الهی و خلیفه و حجت الهی است به بارگاه توحید ناب دست یابد چه اینکه خِضْر طریق و پیر راه و مرشد کامل در هویت اصیل عرفانِ ناب انسان کاملِ معصوم است و پس از آنها شاگردان مکتب قرآن و ولایت که راه شناسِ راه رفته اند خواهند بود.

به تعبیر مرحوم آیة اللَّه بهاءالدینی (ره): «خود ائمه بهترین استادند و اگر انسان ذوقیات خوبی داشته باشد تنها با روش ائمه علیهم السلام می تواند به مدارج عالیه از عرفان برسد و احتیاج به معلّم و مربی دیگری ندارد...[2] و به تعبیر مرحوم همائی: «چون وجود ناقص با کاملِ مکمل پیوند گرفت، از پرتو کمال او، استحاله و تبدّل مزاج روحانی و ولادت ثانیه دست دهد و آن وجود ناقص نیز کامل می گردد مانند اتصال قطره ای از آب شور به دریای آب شیرین».[3] چنانکه آیة اللَّه محمد جواد انصاری همدانی نیز پس از تأکید بر ضرورت استاد و راهنما در پیمودن طریق الهی مسأله هدایت و دستگیری ذوات نورانی معصومین علیهم السلام و توسّل به ساحت قدسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان هدایت و نور را مطرح کرده اند.[4]

و مرحوم آیة الحق قاضی طباطبایی (ره) نیز علاوه بر تأکید بر داشتن استادِ خبیر و بصیر و از هوی بیرون رفته و به معرفت الهیه رسیده و صرف نیمی از عمر در راه یافتن چنین استادی تأکید فراوانی بر جدا نشدن از قرآن [5] می فرماید: «اگر من (در این سیر) به جایی رسیدم از دو چیز است: قرآن کریم و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام»[6]. و از نظر معرفت شناختی چون سیر و سلوک درونی و معنوی است و آسیب شناسی های پیدا و پنهان آن تنها با نظارت یک مرشد کامل و آگاه امکان پذیر است و از نظر منطقی نیز طی مقامات معنوی و منازل سلوکی باید همراه استاد راه و پیر طریق باشد لذا مسئله مدد گرفتن از خاطرِ رندان، طی مراحل با مرغ سلیمان، کمک خواستن از همّت مردان خدا، خدمت پیر مغان و با دلیل در کوی عشق قدم نهادن از توصیه های لسان الغیب شیراز نیز می باشد[7].

مرحوم علامه شعرانی نیز سخنی به غایت نغز در ضرورت راهنما طلبی و معلّم خواهی در مقامات سلوکی دارند: «حقّ آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد، چرا که مبتدی هنگامی که قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد، نمی داند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزی شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد، چگونه عمل کند و چه بسا برای او صفت رذیله عجیب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد، و لذا محتاج معلمی است تا به او تنبّه دهد و او را به راه تخلّص از آن ارشاد کند. پس همان طور که در صنایع و مهارت ها به استاد احتیاج است در تحصیل ملکه تهذیب نفس نیز به استاد احتیاج می باشد؛ بلکه احتیاج در این راه شدیدتر است»[8].

و چه زیبا و دلنشین و شیرین مرحوم امام خمینی (ره) فرمودند: «استادِ اخلاق برای خود معین نمایید. جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید. خود رُو نمی توان مهذّب شد... برای هر علم و صنعتی در دنیا استاد لازم است لکن علوم معنوی و اخلاق به تعلیم و تعلّم نیازی ندارد و خود رُو و بدون معلم حاصل می گردد؟...»

 

هر که گیرد پیشه ای بی اوستا

ریشخندی شد به شهر و روستا

                                                                          

هر که در ره بی قلاووزی[9] رود

هر دو روزه راه صد ساله شود

 

کار بی استاد خواهی ساختن

جاهلانه جان بخواهی باختن

                                                                          

پس از فهم ضرورت استاد و اهمیت منزلت او در سیر انْفُسی و سلوک الی الله یکی از مسائل مهمّ و بنیادی و سرنوشت ساز شناختن و یافتن «استاد کامل» و دل سپردن و شاگرد حقیقی شدن اوست، لذا سؤال محوری آن است که این استاد کیست؟ چه ویژگی هایی دارد یا باید داشته باشد؟ به بیان دیگر چه کسانی مجاز به دستگیری خلق و هدایت معنوی هستند؟ قبل از پاسخگویی به سؤال های یاد شده تذکر سه نکته لازم است:

1- بر اساس آیه «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[10] اگر انسانی به حقیقت در «راه خدا» و با نهایت خلوص و صداقت جهاد کند و گام بردارد «جاهَدُوا فِینا»، هر آینه مشمول رحمت خاصه یا رحیمیه حقّ سبحانه خواهد شد تا هدایت خاصه که هدایت به معنای «ایصال به مطلوب» است شامل حال او گردد و خداوند در هیچ مرحله ایی او را رها نخواهد کرد که «معیت خاصه» با او دارد «لمع المحسنین»، و قطعاً یکی از روزیهای معنوی و هدایت های ویژه خداوند آن است که استادی خبیر و بصیر و کامل را در مسیر او قرار خواهد داد و محال است کسی از راه دل و با تمام وجود چیزی از خدای متعال مطالبه نماید و «او» اعطاء نکند لذا از سَرِ صدق بخواهیم او دست ما را بگیرد و...

2- تبعیت و اطاعت از استاد تنها درخصوص استادِ سلوکی و پیر طریق معنوی است که واجد همه شرایط معرفتی و معنویتی باشد نه «استاد علمی» که آنجا ضمن احترام و ادب استاد و شاگردی، عقل و دین حکم می کنند که انسان جستجوگر علم باید اهل «اجتهاد» باشد نه «تقلید»، و به تجزیه و تحلیل علمی بپردازد و اهل سؤال و جواب و نقد و نقض و ابرام باشد امّا در سلوک درونی و هجرت باطنی وقتی استادِ شایسته شناخته شد دل به او بسپارد و در مقام اطاعت از او برآید که:

 

از آستانِ پیر مُغان سر چرا کشیم

دولت در آن سرای و گشایش در آن در است

                                                                          

***

 

حافظ جناب پیر مغان مأمن وفاست

درسِ حدیث عشق بر او خوان و زوشنو

                                                                          

***

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند

پیر ما هر چه کند عینِ ولایت باشد

                                                                          

***

 

به جانِ پیر خرابات و حقِّ صحبتِ او

که نیست در سَرِ من جز هوای خدمتِ او

                                                                          

3- انسان کامل معصوم از انبیاء الهی و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله تا ائمه معصومین علیهم السلام پیر طریق اصلی و راهنمایان راه و صاحب همّتان و مردان ره اند که وجه خدا، کلمة الهی و صراط مستقیم هستند و سیر از خلق به حق و از کثرت به وحدت نمودند و مراتب سیر و سفر را یکی از پس از دیگری پشت سر نهادند و خداوند آنها را برای دستگیری و هدایت خلق از آسمان به زمین تنزّل داد و از فناء به بقاء و از فرق به جمع و بلکه «جمع الجمعی» رسیدند تا پس از عروج به ذروة ملکوت و طی سیر صعودی به فرمان حضرت احدیت به عالم ناسوت تنزّل کنند و مشاعل هدایت و علائم صعود در رسیدن به مقام شامخ انسانیت گردند که اینان جانشینان خدا و اولیاء اللَّه هستند و صاحب ولایت تکوینی و تشریعی و باذن اللَّه زمام هدایت مستعدان راه کمال و طریق جمال را در دست گیرند»[11].

و اینک به برخی از شرائط «استاد سلوکی» اشاراتی خواهیم کرد:

الف. جامعیت استاد

استاد در «عرفان عملی» حتی الامکان باید دارای جامعیت علمی و عملی باشد یعنی از فقاهت و اجتهاد در اصول و فروع دین و شریعت محمّدی صلی الله علیه و آله برخوردار باشد یا به بیان دیگر اسلام شناس، دین شناس متخصص در ساحت آموزه ها، گزاره ها، بینش ها و گرایش های دینی باشد، اهل فقه و فلسفه، حکمت و عرفان، تعقل و تعبد، عرفان و سیاست، خلوت و جَلْوت باشد تا سالک را یک سویه، اهل انزوا و گوشه نشینی و. . . تربیت نکند واقعاً مصداق حدیث امام حسن عسکری علیه السلام باشد که فرمود:

و امّا مَن کان من الفقها، صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»[12]

باشد زیرا سالک در مقام سیر و سلوک «عوام» است و باید به «عالم» که ویژگی های علمی اخلاقی و معرفتی معنویتی دارد مراجعه نماید، باید به رفیقی در طریق دست نیاز دراز نماید و دست را در دست او نهد که به تعبیر حضرت مسیح علیه السلام: دیدن او انسان را به یاد خدا انداخته و گفتارش دانش افزایی و کردارش یاد معاد بوده و اشتیاق به آخرت را در دل و دیده سالک بپروراند[13] اگر انسان چنین استادی یافت که دل آگاه و دیندار باشد باید در خدمت و معیت و مصاحب او باشد تا استعدادهای بالقوه اش به فعلیت برسد که به قول مولانا:

 

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گُل های تر دارد

                                                                          

ب. استاد باید به مقام فنا بار یافته باشد

یعنی خود اسفار اربعه عرفانی را طی کرده باشد و در عالم فنا و توحید سیر نماید زیرا «دکان دارها» و «حقّه بازها» که دام تنیده اند تا انسان های اهل حال و معنا را شکار کنند و به مقاصد شهوانی و امیال دنیایی خویش برسند فراوانند و از سوی دیگر مردمان صاف و زلالی هستند که «سراب» را «آب» می بینند.

به تعبیر حضرت آقای نخودکی اصفهانی: «مدّت زمانی است که آن چه را می بینم آن است که مردم غیر از دو طائفه نبوده و برای آنها ثالثی وجود ندارد. یک طایفه حقّه بازها هستند که به حقه بازی مشغول اند و دسته دیگر مردم صاف و صادقی هستند که از قبل «سراب» را «آب» پنداشته و مشک مصنوعی را به جای مشک (واقعی) انگاشته اند ولی کسی که واقعاً به مقصد رسیده باشد ندیده ایم...»[14].

و به تعبیر مرحوم حدّاد: «استاد باید دارای مقام «توحید» باشد[15] پس استاد راه رفته می داند که خصوصیات هر منزل و مراقبه های در آن راه چیست و تنها باید به انسانهایی که از رهگذر شریعت به شهود رسیدند و واقف به امور هستند و خود استاد دیده و صاحب تجربه اند دل بست و سر تسلیم در برابرشان داشت و اگر سالک خود اهل علم و معرفتِ دینی باشد، عامل به دانسته های خود گردد و با قدم صدق سلوک عملی نماید به یقین خدای متعال او را به سوی چنین استادانی راهنمایی خواهد کرد»[16]

ج. صاحب نظر و دارای ولایت باطنی باشد

استاد خود در اثر سوختن و گداختن باید به مرحله ایی رسیده باشد که صاحب نَفْس طیبه و زکیه و نَفَس رحمانی و روحانی باشد تا گوهر وجود شاگردِ سلوکی اش را بَدَل به حقیقت نماید پس پیر راه باید گوهر شناسِ صاحب نَفَس باشد که حافظ سرود:

 

دوستان عیبِ من بی دلِ حیران مکنید

گوهری دارم و صاحب نظری می جویم

                                                                          

و پیری که کار آزموده و راه آشنا باشد و چون طبیبی حاذق و مشفق عمل نماید تا با مسیحا دَمی مرده دلان را زنده نماید و اهل عشق، دلیری و دینداری باشد که:

 

خامانِ رَه نرفته چه دانند ذوقِ عشق؟

دریا دلی بجوی، دلیری، سرآمدی

                                                                          

نتیجه آنکه سالک در طریق عرفان علمی و عملی و کمال نظری و عملی و سیر الی اللَّه از دو جهت به هدایت راهنمای الهی نیازمند است:

1- از جهت هدایت تشریعی که استاد باید عالمِ فقیه و حکیم الهی و دارای درک و درد دینی و دینداری باشد تا راه را از بیراهه در حوزه معرفت و شریعت اسلامی برای سالک روشن سازد که «هلک من لیس له حکیم یرشده»[17].

2- از جهت هدایت تکوینی که دستگیری باطنی استاد نسبت به شاگرد یک ضرورت است تا با عنایت الهی سالک را به حریم امن الهی حرکت داده و به مقصد برساند و سالک نیز توجه به باطن استاد نماید و با او همراه باشد.

د. دارای حُسن سابقه و شهرت بین ارباب معنویت و اصحاب سلوک باشد.

اقسام استاد سلوکی

دانسته شد که نفوس انسان در سیر استکمالی خویش به «تربیت استاد» محتاج است تا آنها را از حالت استعداد محض به فعلیت برساند و حُجُب ظلمانی و نورانی را در طی مقامات معنایی از سَرِ راه بردارد که رفع حجب در ظلمانی به «ترک» و در نورانی به «درک» است و این حقایق سلبی و ایجابی در حرکت جوهری اشتدادی و حرکت حبّی اشتیاقی به تدبیر و تصرّف و تعلیم و تسلّط استاد کامل در مدتی مدید و زمان طولانی به تدریج امکان پذیر است که استاد بایسته است به تجلّیات ذاتیه ربّانیه از تجلّیات صفاتیه و اسمائیه رسیده باشد و لذا بزرگان معرفت و معنویت گفته اند: استاد دو قسم اند:

1- استاد خاص آن است که بخصوص و منصوص و مخصوص به اشاره و هدایت است که نبی و خلفای خاصّه او هستند[18].

2- استاد عام به خصوص مأمور به هدایت نباشند و لکن داخل در عموم «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[19] باشد.

علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی نوشته اند:

اولیاء خدا و افرادی که به مقام کمال انسانی رسیده اند در هر زمان ممکن است متعدد باشند و هر یک از آنان قابل دستگیری و هدایت و ارشاد سالکین، لیکن امام و خلیفه رسول خدا که دارای ولایت کبری و حافظ شریعت و طریقت و مُهَیمِن بر جمیع عوالم و محیط بر جزئیات و کلیات است، در هر زمان بیش از یکی نیست، و تمام اولیاء در تحت لوای اویند و در تحت شریعت و طریقت او، و برای سالک ضروری است که پیوسته متوجه او باشد و این همان مرافقتی است که مصنّف فرموده است زیرا که مرافقت از رفاقت و رفیق مشتق است و مسلّماً مرافقت بدنی شرط نیست، بلکه مرافقت روحی لازم است و این مبتنی است بر آنکه همانطور که روح ولی بر سالک سیطره دارد، سالک نیز پیوسته متوجه او بوده تا مرافقت صادق شود. و عملًا سیر و حرکت سالک به واسطه این مرافقت با امام صورت گیرد، که مصنّف (ره) از او تعبیر به استاد خاص فرموده است و از زمان غیبت کبری منحصراً اختصاص دارد به وجود حضرت امام زمان حجة اللَّه البالغة محمدبن الحسن العسکری علیه السلام.

و اما سایر اولیاء که دستگیری می کنند، اوّلًا به تبعّیت از استاد خاصّ می باشد. و ثانیاً لزوم دستگیری آنان در ظرف عدم تمکن از استاد خاصی است و امّا در زمان تمکن دستگیری آنان ضرورتی نیست گرچه آن نیز ممکن است و اشکالی ندارد.

و مرافقت سالک به استاد عامّ نیز لازم است زیرا نفحات رحمانیه از جانب ربّ العزّه، توسط حجابِ اقرب که همان استاد خاص است به توسط قلب استاد عامّ به سالک می رسد.

بنابراین سالک نباید از افاضات قلبیه استاد عامّ غافل بماند که از استفاضه معنویات او محروم خواهد ماند و...[20].

چنانکه قبلًا مطرح کردیم «استاد عامّ» باید شرایطی داشته باشد که به برخی از آنها اشارتی رفت و حال چگونه و از چه راهی باید استاد عام را شناخت؟ اهل معرفت سه راه عقلانی و امکان پذیر را مطرح کردند:

1- بررسی شخصی: که به مصاحب و مرافقت با او در خلأ و ملأ ممکن می شود تا برای سالک واقعیت و یقین او دستگیر شود که اهل خبره و عقلانیت و معرفت، اهل درد و دغدغه عمل به شریعت و اهل مقام الهی و معنویت است و اصل برای او «عبودیت» است لذا ابداً ظهور خوارق عادات و کشف و کرامات و اطّلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و ذهن خوانی ها و عبور بر آب و آتش و طی زمین و هوا نمی تواند دلیل بر وصول صاحبش به حقیقت و عبودیت و مقام ولایت الهیه باشد چه اینکه همه امور یاد شده در اثر «ریاضت نفس»، مکاشفات روحیه و حتی ممارست در برخی از علوم غریبه ممکن است [21].

2- رجوع به اهل خُبره: چنانکه در شناخت فقیه اعلم و مجتهد جامع الشرائط و یا متخصص در یک فن علمی یا صنعتی بایسته است به کارشناس و خبره مراجعه کرد در شناخت صاحب نَفَس حوزه معنا و سلوک که بسیار دشوارتر است نیز شایسته است به انسان راه رفته و اهل ذوق عرفانی و مواجید سلوکی که دانای به اسرار و رموز «سلوک عملی» است و در عین حال اهل عرفان علمی نیز می باشد مراجعه شود البته به تعبیر بزرگان در فقهِ نفس و طبّ روحانی معرفتِ به استاد اصعب و دشوارتر از فقه ظاهر و شریعت ظاهری است و مراقبت و دقت لازم و بصیرت و صبر باید تا انسان در پرتو بینایی، بیداری و پایداری و درک محضر اصحاب دانایی و دارایی به این مهّم یعنی شناخت «استاد عام» دست پیدا نماید.

3- معرّفی استادِ پیشین: به این معنا که انسان «استادی عام» با شرائط محرزه داشته و آن استاد، فردی جامع، سالک و به توحید رسیده را معرفی نماید و یا از طریق استاد سلوکی تمام عیار که معروف نزد اصحاب حکمت و شریعت ومعرفت و معنویت است استادِ سلوکی خویش را که باید تحت تعلیم و تربیت او باشد را بشناسد. . . آری وجود استاد جامع و کامل در سیر درونی لازم است تا انسان هم در فهم به حقایق و دقائق دینی و تفسیر وحی و هم در عمل به دستورات الهی دچار خبط و خطا نشود و گرفتار انحراف و تحریف و تفسیر به رأی یا مبتلا به انانیت و خودبزرگ بینی نگردد که نداشتن استادِ عامّ یا قرار نگرفتن تحت عنایات و توجهات استادِ خاص ضررها و آفاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می نمائیم:

1- خروج از تعادل روحی و توازن در رشد استعدادهای بالقوه به سوی فعلیت و کمال،

2- گرفتار شدن در دام کبر و عجب و غرور،

3- عدم تشخیص وسوسه های شیطانی از الهامات غیبی،

4- فرو رفتن در تأویلات باطل و تفسیر به رأی های علمی، فرهنگی معنوی،

5- خود را قطب و قدوه سالکان معرفی کردن و سپس فرقه سازی و جریان پردازی از رهگذر مرید و مرادی و... که برخی گفته اند علّت انحراف حسین بن منصور حلّاج در اذاعه و اضائه مطالب ممنوعه و اسرار الهیه نداشتن معلّم و شاگردی او در دست استاد ماهر و کامل و راهبر راهرو و به مقصد رسیده بود که او و امثال شیخ احمد احسائی چون خود رُو و بدون استاد عمل کردند دچار اشتباهات فاحش شده اند که بدون استاد حکمت و عرفان خواندن و بدون استاد ریاضت های شاقّه کشیدن مایه انحراف و التقاط خواهد شد. [22]

6- خروج تدریجی از شریعت نورانی اسلام و دعوت به سوی خود به جای دعوت به سوی خدا و حتی روی آوری به انحراف های اخلاقی و...

لذا شناسایی استاد کامل و سرسپاری به او یک ضرورت است تا بدون دغدغه و نگرانی از انحراف های نظری و عملی حرکت بسوی خدا و سیر الی الله با عشق، شور و شیدایی شروع و معارج کمال و مدارج جمال الهی به تدریج یکی از پس از دیگری پشت سرگذاشته شود و اگر استاد جامع الشرائط پیدا شد اولین گام مهم برای گام بعدی یعنی اطاعت مطلق از او در ساحت سلوک معنوی باطنی برداشته شده است که انسان وارد وادی امن و حرم الهی گردد و از خویشتن خویش هجرت نموده و به مقام «عندالله» و «لقاءالله» واصل گردد.

پی نوشت ها

[1] . مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 23، ص 27- 26، چ اول، 1383، تهران: صدرا.

[2] . حیدرى کاشانى، سیرى در آفاق، ص 164.

[3] . همائى، جلال الدین، مولوى نامه، ج 2، ص 856.

[4] . انصارى همدانى، محمد جواد، سوخته، ص 29 و 37 و 38.

[5] . عطش، ص 50.

[6] . همان، ص 50 و 51.

[7] . دیوان اشعار حافظ غزل‏هاى گوناگون.

[8] . اندیشه و حیات شعرانى(کیهان اندیشه)، ش 45.

[9] . قلاووز« لغتى ترکى و به معناى راهبر و دلیل راه است( فرهنگ معین، ذیل همین کلمه).

[10] . عنکبوت(29)، آیه 69.

[11] . ر. ک: جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ج 6، ص 129- 126، ج 11، ص 92؛ حسن‏زاده آملى، حسن، انسان کامل در نهج‏البلاغه، ص 72 و 73 و 91 و ....

[12] . وسائل الشیعه، ج 27، ص 131؛ بحارالانوار، ج 2، ص 88.

[13] . اصول کافى، ج 1، ص 39.

[14] . نشان از بى‏نشان‏ها، ص 119- 120.

[15] . روح مجرد، ص 486.

[16] . ر. ک: مقالات، ج 1، ص 83 87، محمد شجاعى.

[17] . کشف الغمة، ج 2، ص 325، و ر. ک: علامه محمدحسین حسینى تهرانى، الله‏شناسى، ج 3، ص 363؛ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 124- 132(بسیار مهّم و خواندنى).

[18] . ر. ک: رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص 166؛ رساله انسان کامل نسفى، ص 5 و ....

[19] . نحل( 16)، آیه 43.

[20] . حسینى تهرانى، سید محمدحسین، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 166- 167، متن و پاورقى.

[21] . ر. ک: رسالة لب‏اللباب، ص 135، علامه تهرانى.

[22] . ر. ک: علامه تهرانى، سید محمد حسین، روح مجرد، ص 567؛ الله‏شناسى، ج 3، ص 362، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص 185؛ آیتِ نور، ج 1، ص 232- 263؛ یادنامه علامه تهرانى، گردآورى جمعى از فضلاء، طبع اول، 1427 ق، مشهد: انتشارات علامه طباطبایى.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر