برترین ها: میگویند که موسیقی سنتی ایران با وزن و ریتم سر و کاری ندارد و این گفتهای نادرست است، چرا که پیوند هنر ملی ما را با طبیعت و زندگی انکار میکند. زمین و زمان بر محور وزن میگردد و هیچ نمود طبیعت و زندگی نیست که از میدان جاذبه این محور بیرون باشد. هنر نمودی است انسانی که جوهر زندگی در آن جاری است و ریتم استخوان بندی آن را میسازد.
موسیقی سنتی ایران نیز بدون تردید از انتظامی ساختاری برخوردار است. توالی گوشهها، حرکتهای کند و پرشهای کوتاه نتها، شدت و ضعف و زیر و بم نغمهها که بیشتر به اعتبار بداهه نوازیها شکل نهائی خود را مییابد، وزن ویژهای برا ی هر یک از اجراهای موسیقی سنتی فراهم میآورد. چیزی که هست ریتمها به سبب دگرگونیهای پیاپی اجتماعی محدودیتهای مستمر فرهنگی، در ژرف مایهها پنهان شدهاند. به بیان دیگر ریتم در مو سیقی سنتی ایران رسوب کرده است. باید مایهها را شکافت و ریتمها را از نو آشکار ساخت. چه بسا که پیش درآمد و چهار مضراب و رنگ که از زمان رکنالدین خان و درویش خان در اجرای موسیقی جای گرفته، بخشی از همان ریتمهای پنهان باشد که به یاری هوش و قریحه آنان بازآفریده شده است.
ولی اگر رکنالدین خان و درویش خان، چند شکل موزون در موسیقی ایران کشف کردند، مردی دیگر نیم قرن پس از آن دو با توانی افزونتر به جستجوئی ژرفتر پرداخت و محدوده وزن و ریتم را در موسیقی ملی به پهنهای گستردهتر تبدیل کرد. صحبت از حسین تهرانی در میان است که اینک چهل وسه سال از مرگ او میگذرد.
آغاز کار
حسین تهرانی در سال 1290 خورشیدی در تهران زاده شد. پدرش میرزا اسماعیل، مردی میهماندوست و بزمآرا بود وگاه کودک نو پا را نیز با خود به بزمهائی میبرد که غالبا با حضور اهل موسیقی برگزار میشد. به این ترتیب حسین از پنج سالگی با موسیقی الفت گرفت. الفتی که شتابنده به سوی "شیفتگی" میرفت. شگفتی آور است که از میان تمام سازها که در بزمهای پدر به گوش و چشم تجربه میکرد، بد نامترین و کم اعتبارترین آنها را پسندید. حسین دل به تنبک بست و این دلبستگی از آن دست نبود که با خشم پدر و سرزنش دیگران از دست برود. عشق کودکی حسین تا پایان زندگیاش پائید. دست جز بر تنبک نسود وهیچ چیز را جز تنبک ننواخت. او خود میگوید:
"بچه بودم و با مادرم به حرم حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در آنجا یک تنبک گلی دیدم. اسباب بازی زیاد بود ولی من فقط این یکی را میخواستم."
آگاهی از عشق سرکش پسر، پدر را که به اعتبار اجتماعی خودمیاندیشید به خشم آورد. تنبک گلی نخستین و تنبکهای بعدی را شکست و بیمهریها در حق پسر روا داشت:
"چون پدرم با ضرب گرفتن من مخالفت میکرد، دهها ضرب گلی و سفالی مرا شکست. ولی باز هر کجا ظرفی از سفال پیدا میکردم، پوستی به رویش میکشیدم و صدای ضرب از آن در میآوردم."
غیر از مخالفت پدر که سرانجام و با وساطت یکی از دوستان او در هم شکست، حسین با نیروی طرد جامعه نیز روبرو بود.
"ولی اگر مخالفت پدر با میانجیگری رضا خان باربد در هم شکست، ولی نیروی طرد جامعه همچنان برجای بود."
هر روز حسین تا با واگن از سه راه امین حضور به شمسالعماره، خانه استاد حسین "اسماعیلزاده" برسد، تنها به جرم آنکه تنبکی به همراه داشت، ناسزاها میشنید و کج رفتاریها میدید. خود میگوید:
"میرفتم و بر میگشتم و هی توی واگن ضرب میزدم. برای آنکه اذیتم نکنند توی واگن وسطی که جای زنها بود میرفتم. ولی توی محل که راه میافتادم همهاش تف و لعنت بود. مردم رویشان را از من برمیگرداندند. پنجاه سال توی سر این ضرب کوبیدم و پنجاه سال از مردم تو سری خوردم!..."
آشنائی با مردی پر توان و کارآزموده، حسین را که به بیست و شش سالگی رسیده بود، به راهی هموارتر برد. در سال 1317، در یک میهمانی در گلندوک، به تصادف با "ابوالحسن صبا"، آموزگار بزرگ موسیقی ملی برخورد کرد. صبا ارزشهای او را شناخت و به زبان خود حسین او را "قاپید". و او در محضر صبا به آگاهیهای بسیار از موسیقی ملی و شیوه درست تنبک نوازی دست یافت. تا آنجا که همکار استاد شد و به استمرار ویولن دلنشین او را همراهی میکرد.
حسین تهرانی از سال 1319، سال گشایش رادیو ایران، به آن پیوست و از سال 1326 در انجمن موسیقی ملی که دو سه سالی بعد به همت "روحالله خالقی" به هنرستانی گسترده تبدیل شد، به آموزش تنبک پرداخت و گروه تنبک نوازان را به وجود آورد. او از سال 1346 نیز با گشایش تالار رودکی از چهرههای برجسته برنامههای ایرانی این سازمان بوده است.
حسین تهرانی ارزش کار هنری خود را همواره به دست آمده از رهنمودهای صبا و خالقی میدانست. استعداد، مقاومت و پشتکار تهرانی به یاری رهنمودهای این دو تن او را از به قول خودش "حسین ضربی" به مقام استاد برجسته تنبک در ایران رسانید. تا جائی که حتی موسیقیدانان بینالمللی که به ضربههای او گوش میدادند از توانائی پنجههایش در شگفت میشدند. خود میگوید:
"زمانی یکی از آهنگسازان شوروی آمده بود ایران. آن موقع کلنل رئیس مدرسه بود و خالقی معاونش. وقتی من ضرب گرفتم، دو سه بار ضرب را گرفت، تکان داد که ببیند تویش چیه؟ فکر میکرد وقتی من کروماتیکها را میزدم یک چیزی توی ضرب گذاشتهام. میگفت اینکه پرده نداره، پس این صداها از کجاست؟..."
حسین تهرانی همراه گروه تکنوازان، دو سفر به رم، پاریس و لندن داشته است. ریتمهای درخشان او در پاریس آنچنان جذبه آفرید که به ندای کف زدنها، چند بار پیاپی به روی صحنه آمد و به تکرار پرداخت.
علاوه بر آن تهرانی سفرهای گونه گونی نیز به سرزمینهای آسیائی از جمله پاکستان و افغانستان داشته است.
حسین تهرانی سرانجام در شامگاه دوشنبه هفتم اسفند ماه1352 در تهران چشم از جهان فرو پوشید.
از او علاوه بر ضبط های گوناگون از نواختهها، دستور تنبک نیز بر جای مانده است.
ارزشهای هنری، اجتماعی حسین تهرانی را میتوان به کوتاهی در چند زمینه رده بندی کرد.
پیش از تهرانی تنبک نوازی کاری زشت و سخیف به شمار میرفت. بزرگترین خدمت تهرانی به جامعه موسیقی ملی اعاده حیثیت برای تنبک بود.
به همت والای تهرانی تنبک همپای سازهای دیگر ایرانی ارج یافته است. و اینک نه تنها مردان که زنان نیز به تنبک نوازی روی میآورند و هیچگونه گزندی نیز به اعتبار شخصی و اجتماعیشان نمیرسد. به قول تهرانی، نوازنده تنبک مثل صفر پیش از عدد بود. حالا با خون دل بسیار بعد از عدد جائی برای خود پیدا کرده است.
بنیاد گروه تنبک نوازان تهرانی که زنان و مردان در آن عضویت دارند نشانهای گویا از بازگشت اعتبار به تنبک و تنبک نوازی است. مهارت و چابکدستی تهرانی ریتمهای پنهان موسیقی ملی را برملا میکرد. همراهی ضرب او نیز با نوازنده یا گروه نوازندگان تا آنجا هوشمندانه و با دقت و ظرافت انجام میشد که گوئی تنبکی در میان نیست و ضربهها تپشهای سازهایند. یک ضربه اضافی در کار تهرانی به گوش نمیرسید. شدت و ضعف ضربهها دقیقا با شدت و ضعف نغمهها هماهنگ میشد و به راستی چگونه میتوان این همه هوشمندی، دقت و ظرافت را توصیف کرد؟
حسین تهرانی مظهر کامل کمال یافتگی بود. همان چیزی که در جهان موسیقی به آن "ویر توئوزیته" میگویند. و این تنها حرف من و ما نیست. شناسندگان موسیقی مشرق و ناقدان مغرب زمینی که کار او را در ایران و در اروپا شاهد بودهاند، این نکته را دریافته و باز گفتهاند.
تهرانی از سوی دیگر با ترکیبات خاص ریتمها تنوعی در اجراهای موسیقی ملی به وجود آورده است. تا آنجا که حتی یک ساعت میشد پای ضرب او نشست و نه تنها ملالی به دل نگرفت، بلکه به وجدی هر لحظه فزاینده درآمد. در یکی از جشنهای هنر شیراز "ماکس روچ" طبال سیاه پوست آمریکائی که افسون ریتمهایش دنیا گیر شده بود درباره تهرانی گفته است:
"آنچه را که من با چند وسیله ضربی میسازم، او با پوست کشیده بر چوبی میآفریند! وگاه بسیار ظریفتر از ساختههای من." پرورش شاگرد به شیوه علمی ارزش بزرگ دیگری برای حسین تهرانی فراهم آورده است. تنبک نوازان دست پرورد او همانگونه که نوازندگان دیگر، با نت کار میکنند و همنوازی کامل با گروههای موسیقی دارند. از میان شاگردان او "محمد اسماعیلی" خود به استادی رسیده و شاگردان دیگری را تربیت کرده است.