روزنامه سازندگی - ساسان گلفر: تاریخ اندیشه بشر کمتر اندیشمندی را دیده که به افسون موسیقی نپرداخته یا از آن تاثیر نگرفته باشد. مولانا جلال الدین اعتقاد داشت که روح انسان پیش از هبوط به این جهان محسوس، نغمه های آسمانی را شنیده است و بنابراین با شنیدن موسیقی زمینی، موسیقی آسمانی را به یاد می آورد. «مومنان گویند کآثار بهشت/ نغز گردانید هر آواز زشت/ ما همه اجزای آدم بوده ایم/ در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم.»
جایی دیگر، در دفتر چهارم مثنوی آمده است: «پس حکیمان گفته اند این لحن ها/ از دوار چرخ بگرفتیم ما/ بانگ گردش های چرخ است اینکه خلق/ می سرایندش به تنبور و به حلق». فیثاغورث که به نظرم دقیق عددی نغمه های موسیقی پی برد، در آن به دنبال مبنای هستی گشت. افلاطون در جمهوری نوشت: «آدمی با ثبت شادمانه اوزان موسیقایی در روح خود و تغذیه از آن، به انسان شریفی مبدل می شود که بدی ها را نکوهش می کند و از همان کودکی و حتی قبل از آن که بتواند به یاری عقل و خرد به دلیل بد بودنشان پی ببرد، از آن ها متنفر می شود.»
شکسپیر هشدار داد از آن شخصی که موسیقی را دوست نمی دارد، باید پرهیز کرد چون میل جنایت درون او لانه کرده است. این بحث تا روزگار ما نیز ادامه پیدا کرده است. گرچه در دوران مدرن و پس از آن، تفکر جادویی در مورد موسیقی راه به تعقل داده و انسان امروزی موسیقی را در نظریه و تکنیک و علم و هنر پی گرفته اما همچنان حس افسون آن برجا مانده است. تازه ترین نمونه رویکرد متافیزیکی به موسیقی را، در قالب طنز و بازنگری در اسطوره های فرنگ عامه، می توان در انیمیشن بلند «کوکو» محصول دیزنی- پیکسار سراغ گرفت. قهرمان این فیلم، میگل، پسربچه ای مکزیکی است. او چنان شیفته این هنر است که همچون اسطوره یونانی اورفئوس با جادوی آن تا جهان مردگان می رود و باز می گردد.
در ابتدای داستان مشخص می شود که میگل با محدودیت و محرومیتی بزرگ رو به رو است و باید عشق و شیفتگی بزرگ زندگی اش را در خفا دنبال کند. علت نیز ماجرایی است که چند نسل پیش در خانواده او اتفاق افتاده و بعد از سال ها همچون نفرینی با او مانده است. مادر مادربزرگ او که کوکو نام دارد و بسیار کهنسال و در معرض زوال عقل است، زمانی که خردسال بوده، پدرش را از دست داده است. درواقع پدری کوکو موسیقیدان و نوازنده گیتاری بوده که گفته می شود به سودای موسیقی، خانواده را ترک کرده و ناپدید شده و از همین رو مادر کوکو همه اعضای خانواده را از هرگونه ارتباط با موسیقی منع کرده است.
میگل شیفته موسیقی و گیتار نواختن ماریاچی ها به ناگزیر با خانواده اش مشکل پیدا می کند و وقتی تصادفا در جریان مراسم روز مردگان پی می برد که جد او احتمالا خواننده/ بازیگری بزرگ و افسانه ای به نام ارنستو دلاکروز بوده که چند دهه پیش از دنیا رفته است، برای دست یافتن به گیتار اجدادی به نفرینی گرفتار می شود و سر از دیار مردگان در می آورد. در دیار برزخی مردگان، جایی که عکس های خانوادگی مراسم روز مردگان در حکم گذرنامه ای برای سرزدن سالانه به اقوام و خویشان برای سر زدن سالانه به اقوام و خویشان زنده است، او با اجدادش، ارنستو دلاکروز، ولگردی به نام هکتور، مشاهیری همچون فریدا کالو نقاش نامدار مکزیکی و حتی پلیس ها و بوروکرات های اداره گذرنامه برزخی رو به رو می شود و برای بازگشت خود نقشه می چیند.
«کوکو» به کارگردانی لی آنکریچ که اولین بار مهرماه امسال در جشنواره مورلیا در مکزیک به روی پرده رفت و اکران بین المللی آن در آبان ماه آغاز شد، برنده جایزه بهترین فیلم انیمیشن بلند بفتا و گلدن گلوب و اسکار و همچنین برای ترانه ای با عنوان «مرا به یاد آور» برنده جایزه بهترین ترانه اریژینال گلدن گلوب شده است. آنتونی گونزالس، گانل گارسیا برنال، بنجامین برت، آلانا اوباک و رنه ویکتور از صداپیشگان نقش های اصلی این انیمیشن هستند و مایکل جاکینو موسیقی آن را ساخته است.
شرکت پیکسار در دو دهه گذشته در تولید انیمیشن هایی که از یک سو احساس برانگیز و جذاب و از سوی دیگر متفکرانه و هوشمندانه باشند، تبحری پیدا کرده است که «وال- ای»، «بالا» و «از درون به برون» را به عنوان نمونه های اخیر این رویکرد پیکسار مورد اشاره قرار داد و «کوکو» را نیز می توان در ردیف این آثار شرکت پیکسار قرار داد. تصویرپردازی خیره کننده به ویژه در صحنه های باشکوه سرزمین مردگان، موقعیت های شیرین فیلمنامه ای که یک لحظه تماشاگر را به حال خود رها نمی کند
و مخصوصا در دقایق پایانی تاثیر عاطفی فراموش نشدنی ای بر جا می گذارد، دیالوگ های شوخ طبعانه و هوشمندانه که البته یک نقطه قوت عموم آثار انیمیشن و مخصوصا محصولات پیکسار است، جنبه هایی هستند که تماشای چندباره «کوکو» را برای تماشاگران در هر سن امکان پذیر و دلپذیر می کنند. اما مهم ترین بخش فیلم، موسیقی آن اگرچه از لحاظ مدت زمان اجرای قطعات چندان پرحجم نیست و در طول فیلم کاملا به تناسب پراکنده شده، بسیار تاثیرگذار است؛ به ویژه آن که موسیقی یک عنصر مهم محتوایی در فیلم است و یک عامل مهم برای ماندگاری آن.
سفر دور و دراز به خانه
«کوکو» از زبان کارگردان، لی آنکریچ
راضیه محمودپور، مترجم:
بعد از ساختن قسمت سوم انیمیشن «داستان اسباب بازی» به دنبال یک ایده جدید بودم، موضوع های مختلفی به ذهنم رسید که یکی از ان ها داستانی براساس جشن مکزیکی «روز مردگان» بود. پیش از آن هم به ساختن چنین فیلمی فکر کرده بودم؛ چون همیشه به این جشن علاقه داشتم. اما می دانستم نکات بسیاری را در مورد آن نمی دانم و باید بیاموزم. پس عازم سفری طول و دراز شدم تا هرچه لازم بود، یاد بگیرم. آنجا بود که فهمیدم هدف اصلی از بجا آوردن این رسم، یادآور شدن اهمیت خانواده و لزوم به خاطر سپردن یاد عزیزان، و نیز سینه به سینه منتقل کردن داستان های آنان به نسل های بعدی است.
وقتی دانسته هایم در مورد این جشن بیشتر شد، دیدم که می شود فیلمی جذاب، خنده دار و سرشار از رنگ و موسیقی و جشن درباره آن ساخت که علاوه بر همه این ها یک ریشه احساسی بسیار قوی پشت آن باشد که این نکته برای شرکت پیکسار نیز بسیار حائز اهمیت است. البته هدف از ساختن این فیلم نشان دادن فرهنگ کشورهای دیگر نبود؛ بلکه من فقط تصمیم به نقل یک داستان گرفتم و پیکسار و دیزنی از من حمایت کردند. از همان ابتدا می دانستم باید تمام توان خود را به کار بگیرم تا فیلمی بسازم که عاری از هرگونه تکرار و به لحاظ فرهنگی معتبر و تا جای ممکن قابل دفاع باشد
و در تمام شش سالی که مشغول ساختن این فیلم بودم، از این امر غافل نشدم. همه عوامل فیلم می دانستند که هدف اصلی ما روایت داستانی در مورد یک رسم واقعی بود. اواخر اکتبر سال 2011 بود که به مکزیک رفتیم تا آیین روز مردگان را از نزدیک مشاهده کنیم. سال بعد نیز همین کار را کردیم. مدتی طولانی را در سفر به سرتاسر مکزیک گذراندیم و صدها هزار عکس گرفتیم. تلاش می کردیم فرهنگ مردم مکزیک را با تمام وجود لمس کنیم و به خصوص نحوه برگزاری این جشن را در خانواده هایی از بخش های مختلف مکزیک مشاهده کنیم. آنچه برای شخص من بسیار ارزشمند بود، علاوه بر چگونگی بجا آوردن این رسم در خانواده های مختلف، چگونگی روابط اعضای خانواده ها، سه یا چهار نسل در کنار هم و زیر یک سقف زندگی می کردند.
همچنین این که ما را با آداب و رسوم خود آشنا می کردند، برای ما بسیار جالب بود و همین آشنایی، تار و پود داستان «کوکو» را تشکیل داد. گوآناخوآتا شهری بسیار منحصر به فرد در مکزیک است که در آن دره ای کاسه ای شکل قرار دارد. همه ساختمان های آن را رنگ های بسیار زنده و شاد رنگ شده اند. مثل این شهر در دنیا وجود ندارد. این شهر چنان ما را مجذوب خود کرد که برای سرزمین مردگان از آن استفاده کردیم. من از روز اول می دانستم که برای ساختن فیلمی در مکزیک، همه بازیگران آن باید لاتین باشند، هر چند که این موضوع حوزه انتخاب ما را محدود می کرد.
برای انتخاب بازیگر، علاوه بر افرادی که همیشه در پیکسار با ما همکاری می کردند، خانمی به نام کارلا هول را استخدام کردیم که اصالتا مکزیکی است و در انتخاب بازیگران لاتین تخصص دارد. همچنین از همان نخست می دانستیم که موسیقی نقش مهمی در این داستان خواهد داشت. من می خواستم از زیبایی موسیقی مکزیکی بهره بگیرم و در سراسر داستان آن را به کار بگیرم. در بخش موسیقی با افراد بزرگی کار کردیم، اما قسمت انتخاب خواننده کمی سخت بود؛ چرا که من تمایل داشتم با بازیگرانی کار کنم که لزوما به عنوان خواننده شهرت نداشتند. در نهایت هم افرادی را انتخاب کردم که صدای بسیار زیبایی داشتند اما خواننده نبودند.
فراموشی یعنی مرگ
پیتر بردشا، منتقد روزنامه گاردین: همزمان زندگیباور و دلمشغول مرگ بودن، کار دشواری است که از هر فیلمی بر نمی آید، اما «کوکو» از عهده آن برآمده است. این فیلم را می توان بازگشت استودیو پیکسار از دیار مردگان دانست. بدترین اتفاقی که موقع تماشای این فیلم از آن می ترسیدم، این بود که به دام روز مردگان مکزیکی بیفتد و انتظار رژه کسالت آوری از ماسک های ترسناک مادون هالووینیِ غرق در کلیشه ها را داشتم. اما برعکس، دیدم این روایت جست و جویی جذاب و تاثیرگذار است، با تصاویر عالی و تماشایی، چندین موسیقی زیبا و نکته ها و طعنه هایی در مورد مرزهای ملی.
«کوکو» قطعا خط و ربط کلاسیکی را دنبال می کند اما واجد کمیاب ترین چیزهایی است که در هر گونه فیلمی بتوان انتظارش را داشت، یک پرده سوم واقعی و پایان بندی جالب. این فیلم حرف هایی در مورد به یادآوردن و فناپذیر بودن در آستین دارد و این که درباره ماجرای بزرگی که انتظار همه ما را می کشد، چگونه فکر می کنیم؛ در نهایت هم بغض منحصر به فردی در گلویتان می نشاند. این فیلم از قدرتی برخوردار است که پیکسار مدت زیادی از دست داده بود. از جنبه قدرت عاطفی، پنج دقیقه پایانی «کوکو» را می توان با صحنه مونتاژی ابتدای انیمیشن «بالا» مقایسه کرد.
در این فیلم، خودمان را در مکزیک می بینیم؛ پسربچه ای به نام میگل (با صدای آنتونی گونزالس) با خانواده اش در شهری کوچک زندگی می کند. از جمله با «کوکو» مادر مادربزرگش که به شدت در معرض آلزایمر است. میگل آرزو دارد که موسیقیدانی شود مانند خواننده فوق العاده مشهور، ارنستو دلاکروز (با صدای بنجامین برت) که در سال 1942 به علت سقوط ناقوس از دنیا رفته و تبدیل به یک ستاره افسانه ای پرده سینما و بازار قطعات موسیقی شده است. اما میگل باید به تجارت خانوادگی، یعنی تولید کفش بپردازد. علت مخالفت خانواده با موسیقی، افسانه خیانتی است که به اعماق درون آنها راه یافته است:
این که پدر کوکو نوازنده ای خانه به دوش بود که همسر جوان و دختر نونهال خود را رها کرد تا رویاهای موسیقایی اش را تعقیب کند. افراد خانواده سوگند خورده اند که هرگز ارتباطی با موسیقی نداشته باشند و حتی تصویر این مرد از عکس خانوادگی پاره شده است.
این تصویر برای مردگان بسیار مهم است و بدون آن در روز مردگان نمی توانند برای دیدار با خانواده خود برگردند. میگل کشف می کند که جد او درواقع ارنستو دلاکروز افسانه ای است و وقتی دست سرنوشت او را به دیار مردگان می برد، ماموریت او تماس با دلاکروز و یافتن راه بازگشت به جهان زندگان و دنبال کردن موسیقی است. در دنیای واقعی، جشنواره روز مردگان با تصاویر توریستی آن به راحتی می توانست جنبه ای کلیشه ای پیدا کند اما فیلم «کوکو»- که قابل مقایسه با فیلم «کتاب زندگانی» به تهیه کنندگی گی یرمو دل تورو است- این پدیده را از جنبه خاصی دنبال می کند: یک اسطوره عامیانه که شخص را با میراث او مرتبط و خانواده را توانمند می کند.
«کوکو» برخوردی ملایم تر از فیلمی مانند «زنده باد مکزیک» سرگئی آپزنشتاین با این مقوله در فرهنگ عامه دارد. میگل با گیتار شاید مانند اورفئوس با ساز چنگ به دنیای زندگان و دنیای موسیقی بازگشت و البته بدون موسیقی، او مرده ای زنده بیش نیست. برای او، و البته برای ما، این خبر جذابی است که سرزمین مردگان جایی مثل آن ابدیتی که انتظار داریم، نیست. این اسکلت های متحرک و پرجنب و جوش، فقط تا موقعی فراتر از قبر در آنجا وجود دارند که یک نفر روی زمین آنها را به یاد می آورد، به همین دلیل است که نصب عکس ها در آن معبد داخل خانه بسیار مهم است. فراموشی به معنای مرگ است و به همین دلیل معروف ترین آهنگ دلاکروز «مرا به یاد آور» نام دارد. این فیلم، اثری است جذاب و بسیار به یادماندنی.