ولادت هاشم
متاسفانه سال ولادت هاشم در منابع ذکر نشده، (1) ولی آنچه برمی نماید سال شهادت اوست: سال 37ق که در ماجرای جنگ صفین و در رکاب علی به شهادت رسید.(2) در مصادر و منابع کهن ابتدایی ترین مطلبی که می توان دید، اسلام آوردن اوست. هاشم در روز فتح مکه اسلام آورد.(3) به علاوه، وقتی ابوبکر، هاشم را به همراه سه هزار نفر برای جنگهای شام آماده کرد و به عزیمت فرستاد، به او گفت: «ما هماره از مشورت ها و نظرات و حسن تدبیر شیوخ و همچنین از دلاوری و صبوری جوانها بهره ها بردیم، و قطعاً خداوند تمام این خصلت ها را در تو گرد آورده، و به راستی تودر عین اینکه نورسی، دلیرمرد و پخته و نیکونگری.»(4)
فتوحات شام در سال های 12و13 هجری به وقوع پیوسته است. اینکه ابوبکر او را به فرماندهی یک سپاه عظیم بگمارد، اقتضا می کند که سن وی در آن زمان حدود سی سال باشد. این حدس و تخمین به این دلیل است که پیش از این واقعه، هاشم در زمان محاصره شعب ابی طالب جوانی نورس بود که به محاصره شدگان شعب، غذا و وسایل مورد نیاز را می رساند. این محاصره قریب دو یا سه سال طول کشید و این آذوقه رسانی هاشم، مقتضی براین است که وی حدوداً پانزده ساله بوده باشد. طریقه هاشم با ترفند و فریب نگهبانان، داخل شعب می شد و آذوقه و وسایل ضروری را به محاصره شدگان می رساند.(5)
علاوه بر دلیل پیشین، می توان ماجرای ذیل را نیزبه عنوان دلیل ذکر کرد: عمروبن عاص در صفین سپاهیان را خطاب قرار داد و در مورد هاشم گفت: «علیکم بالشیخ الدجال.»(6) شیخ در کلام عرب به فردی گفته می شود که حدود پنجاه ساله باشد. از این رو، این دلیل براین مطلب صحه می گذارد که ولادت هاشم می تواند حدوداً در سال پانزده پیش از هجرت باشد؛ چرا که ماجرای صفین در سال 37هجری اتفاق افتاده است.(7)
حضور در جنگ ها و بروز دلاوری ها
در مورد جنگها و دلاوری های هاشم، کتب تاریخی به وفور سخن گفته اند. وی به دلیل حضور در جنگ های
مختلف، در زمان پس از رحلت پیامبر(ص) صاحب تجربه ای جنگی و پختگی نظامی شد. در میان سپاهیان اسلام کمتر کسی یافت میشود که از چنین ویژگی برخوردار باشد. توضیح بیشتر در این مورد، نشان می دهد که هاشم دراین جنگ ها چه جایگاهی داشته است. برای مثال، جنگ با شامیان یکی از این نمونه هاست. وی دراین جنگ با فرمانده سپاه ابوعبیده بود که توانست ابتدا دروازه شهر بعلبک را محاصره کند و سپس آنها را شکست دهد. وی پس از آن عازم حمص، رستن و شیزر شد و توانست بر حاکم و نیروی نظامی این شهرها مسلط شود و دروازه آنها را بگشاید.(8) هاشم در یرموک یک چشم خود را از دست داد.(9) و به غیر از او، بسیاری دیگر از لشگریان اسلام چشمان خود را از دست دادند؛ چرا که رومیان کمان به دست حمله آنها را ناکام گذاشتند و اکثر قریب به اتفاق آنان را با تیرهای خود هدف قرار دادند و چشمانشان را نابینا کردند. از این رو، این روز به «یوم التعویر»(10) معروف شد؛ یعنی روز یک چشم شدن.
هاشم در جنگ با رومیان، سردسته گروه پیاده نظام بود. وی درنبرد قادسیه جز فرماندهان جان برکف به شمار می رفت.(11) پس از فتح مدائن در جلولاء شرکت نمود. در نبرد جلولاء مسلمانان توانستند غنایم بسیاری به دست آورند. طبق گفته روات، کثرت غنیمت به حدی بوده است که سهم هر سوارکار در آن روز به سی هزار دینار می رسید و این مبلغ به غیر از سلاح و اسب بود. مورخان این خیرات و برکاتی را که بر مسلمانان وارد شد، بواسطه هاشم و به خاطر نیک اندیشی تجربه و تبحر نظامی وی و از برکات شمشیر و نیروی فوق العاده او می دانند. جلولاء به سبب این همه غنایم «فتح الفتوح» نامیده شد.(12)
ولی از تمام این گفته ها مهمتر، سخن امیرمؤمنان(ع) است که بواسطه شجاعت و پهلوانی او، وی را شایسته کارگزاری مصر دانستند. «خداوند محمد را رحمت کند. او جوانی کم تجربه و نورسی بود. قصد داشتم هاشم بن عتبه را به امارت مصر بگمارم؛ چرا که اگر او امیر مصر می شد، عمروبن عاص توان تسلط بر مصر را نمی یافت و میدان را برای او و یاران او خالی نمی گذاشت. به علاوه اینکه او نیز زنده می ماند و کشته نمی شد، مگر آنکه شمشیرش را همچنان در کف می فشرد، البته محمد بن ابی بکر را نکوهش نمی کنم؛ تا توان داشت از کوشش باز نایستاد و برسراو آن آمد که آمد.»(13)
این تقدیرو تحسین امام(ع) از دلیر با ایمان و اخلاص (هاشم مرقال)، حاوی نکته های بسیاری است. امام در سخت ترین لحظه جنگ با مزاح به او می گوید: هاشم!آیا برخود هیچ ترس و هراسی نداری که ترسو و بزدل شمرده شوی؟ هاشم در جواب گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)! بزودی خواهی دانست. به خدا قسم، مثل مردی که آهنگ آخرت دارد در میان سرهای آن قوم سرکش درپیچم.(14)
آن حضرت در جای دیگر فرمود: هاشم! تا کی نان می خوری و آب می نوشی؟ هاشم در جواب گفت: چنان می جنگم و تلاش می کنم که دیگر بسوی تو بازنگردم.(15)
اوج شجاعت، دلیری، پهلوانی و جانفشانی هاشم در جنگ صفین بوده؛ چرا که همه همرزمانش در جنگ منتظر حمله او بودند تا جنگ را آغاز کنند. چنان که در وقعه صفین آمده: فردی از قبیله بنی بکر بن وائل، که معروف به شجاعت و دلیری بودند، همچنان که منتظر بود تا جنگ را شروع کند، به هاشم گفت: هاشم! به میدان پاگذار! هاشم! تو را چه شده؟ از ترس چنین معرکه ای باد به گلو افکنده ای یا از ترس و بزدلی خویش؟ هاشم با نگاهی به او، بی باکی او را تحسین کرد وگفت: حقا که به پرچمداری و علمداری شایسته تر از منی! وقتی من به خاک افتادم تو پرچم را برگیر.
پس از آن رو به یاران خود کرد و با یادآوری فنون
نظامی به ایشان گفت: «بند کفش های خود را محکم ببندید، بندهای کمرتان را محکم کنید، هنگامی که من سه بار پرچم را به اهتزاز درآوردم بدانید که آماده هجومم، ولی نباید هیچ یک از شما قبل از من حمله کند.»(16)
پس از آن هاشم بر ذوالکلاع و یاران وی هجوم برد و جنگ شروع شد.
هاشم پس از درهم شکستن صفوف اول ودوم سپاه معاوی، به صف سوم رسید. وقتی معاویه این صحنه را دید به عمروبن عاص گفت: وای برتو! امروز هاشم بن عتبه پرچمدار است. اگر امروز نیز همان گونه برق آسا بتازد روزی سخت، دراز و دشوارتر از دیروز بر شامیان خواهد گذشت و اگر با جمعی از یارانش به پیش تازد من امید آن دارم که تو بتوانی آنان را محاصره کنی.(17)
سپس یاران غیور خود را به همراه عمروبن عاص راهی معرکه کرد. آنان همگی قصد محاصره هاشم را نمود. از آن رو که عبدالله پسر عمرو درمیانآنها بود، عمرو مانند دیوانه ها فریاد زد و گفت: ای خدا! ای رحمان! پسرم، پسرم! معاویه به او گفت: صبر کن! عمرو از جای پرید و به او گفت: اگر به جای او یزید پسر تو می بود تو خود صبوری می کردی؟
به هر روی، شامیان حواس یاران هاشم را منحرف کردند و عبدالله توانست از چنگ هاشم بگریزد.(18)
تمام این اخباری که در تاریخ نقل شده به خاطر دلاوری و شجاعت هاشم مرقال است که تا این حد از او تحلیل شده؛ چنان که سخنان امام را در مورد او ملاحظه نمودیم.
ولی هاشم علاوه بر این شجاعت خود، غیرت و حمیت خاصی نسبت به امیرمؤمنان(ع) داشت. به نقل تاریخ، هاشم از جمله کسانی است که به امامت امیرمؤمنان(ع)(بدون هیچ پیش شرطی) راضی شدند و با او بیعت کردند.(19)
به علاوه، وی از سرآمدان کسانی بود که شهادت دادند علی(ع) اولین مسلمان مؤمن به پیامبربوده است.(20)
اضافه براین، ابن اثیر او را جز کسانی می داند که در حدیث رکبان شهادت به حدیث غدیر داده اند.(21) وی پس از ذکر نام هایی که نام هاشم نیز درمیانشان است می نویسد: ایشان شهادت دادند که از پیامبر شنیدند که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(22) و یا در کتب نقل شده که وی در حدیث مناشده امیرمؤمنان حضور داشت و علی را تصدیق کرد.(23) به علاوه، نام وی در زمره کسانی قرار گرفته است که به همراه ابوذر و تنی چند از افاضل و اصحاب رسول خدا شهادت به ولایت، اخوت و جانشینی امیرمؤمنان نسبت به پیامبر داده اند.(24)
در ایمان هاشم به امیرمؤمنان همین بس که در اوایل جنگ صفین خطاب به آن حضرت گفت: ما را بر سر آن قوم سنگدل فرود آر؛ «کسانی که کتاب خدا را پشت سر نهادند.»(25) و عملی برخلاف خشنودی خدا با مردم در پیش گرفتند...و تو ای امیرمؤمنان! نزدیک ترین مردم از نظر خویشاوندی به پیامبر خدا و برترین مردم از نظر سبقت و پیشینه در اسلام هستی و آنان نیز در حق تو همین را که ما دریافته ایم، می دانند...پس دست های ما به فرمان پذیری و فرمان برداری بسوی تو گشوده است و دلهای ما به خیرخواهی تو گشاده و جان های ما برای یاری به تو آماده تا در برابر هرکسی که با تو به مخالفت ورزد به پایمردی بایستیم و کار ولایت را به تو بسپاریم.
به خدا سوگند ای امیرالمؤمنین، هرگز دوست ندارم تمامی آنچه را زمین در خود نهفته و آسمان برآن سایه زده به من دهند تا من دشمن تو را به دوستی بگیرم و یا دوستت را دشمن پندارم.»(26)
امام نیز در پاسخ به خطاب به پروردگار فرمودند:«پروردگارا! توفیق شهادت در راه خدا و همراهی با پیغمبر
خویش را نصیب و روزی او بفرما.»(27)
این سخنان، اوج محبت دوطرفه ای است که هم امام وهم هاشم به یکدیگر داشتند. هاشم با این گفتار، ایمان بی نظیر خود را نسبت به امام ابراز کرد و این حب ولایی را تا آخرین نفس با خود حفظ کرد. نصربن مزاحم در این باره می گوید: مردی از اصحاب امام برهاشم گذرکرد در حالی که او بین کشتگان افتاده بود. هاشم در آخرین لحظات زندگی خود لباس او را گرفت و با اصرار و تأکید به او گفت: «سلام مرا به امیرمؤمنان(ع) برسان و به او بگو که هاشم می گوید: تو را به خدا قسم می دهم که شبانه پیکر کشتگان را جمع کنی، به طوری که پیشاپیش، پای کشتگان را به دوال اسبانت بسته و تا صبح میدان را از کشته ها خالی کرده باشی؛ چون فردا ابتکار عمل و تعیین سرنوشت جنگ با کسی است که کشتگان را زودتر گردآوری کرده باشد» آن مرد نیز چنین کرد. امام بلافاصله با جمعی در تاریکی شب رفت و با حمل کشتگان بر پشت خود، آنها را به طرف خیمه های خود آورد. روز بعد قول هاشم دقیقا محقق شد»(28)
هاشم پس ازآنکه دریافت توان ادامه دفاع از امام و رویایی با دشمن را بوسیله سلاح ندارد باز هم دست از راهنمایی و یاری فکری او برنداشت. این نهایت عشق و ارادت او نسبت به امام است.
پی نوشت ها :
*دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تهران(پردیس قم).
1- ر.ک: حسن الشاکری، الصفوه من الصحابه و التابعین، ج2، ص323.
2- در مورد شهادت هاشم، ر.ک: احمدبن داود دینوری، اخبار الطوال، ص183؛ نصربن مزاحم منقری، همان، ص346و355؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص393 و397.
3- محمدبن جریرطبری، تاریخ طبری، ج11، ص511؛ ابن عبدالبرقرطبی، همان، ج4، ص1546؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج4، ص579؛ احمدبن حجر عسقلانی، همان، ج5، ص389؛ خیرالدین زرکلی، همان، ج9، ص49؛ سیدمحسن امین، همان، ج15، ص174.
4- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج1، ص94.
5-حسین شاکری، همان، ج5، ص398.
6- ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، ج4، ص192.
7- قیس العطار، دیوان هاشم المرقال، ص10.
8- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: ابن اعثم کوفی، همان، ج1، ص170.
9- محمدبن جریرطبری، همان، ج11، ص511؛ احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج10، ص26؛ علی بن حسین مسعودی، همان، ج2، ص378؛ شمش الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ، ج 3، ص 584؛ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج4، ص1546؛ عبدالحسین
امینی، همان، ج8، ص270.
10- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: محمدبن جریر طبری، همان، ج3، ص394و435.
11- برای مطالعه بیشتر، ر.ک: احمدبن داود دینوری، همان، ص119؛ احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص145؛ محمدبن جریر طبری، همان، ج3، ص478و578.
12- عبدالبر قرطبی، همان، ج4، ص1546؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص161؛ سیدمحسن امین، همان، ج10، ص251.
13- احمدبن یحیی بلاذری، همان، ج2، ص404؛ ابراهیم بن محمدثقفی کوفی، همان، ج1، ص302؛ نهج البلاغه، خ68، ابن ابی الحدید، همان، ج6، ص93.
14- نصربن مزاحم منقری، همان، ص326.
15- همان، ص346.
16- همان، ص326؛ ابن ابی الحدید، همان، ج8، ص10.
17- شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص584-585؛ احمدبن محمدبن اندلسی، العقد الفرید، ج4، ص317.
18- برای مطالعه بیشتر در مورد رشادتهای هاشم در صفین، ر.ک: نصربن مزاحم منقری، همان، ص328، 346، 355و 356؛ابن ابی الحدید، همان، ج8، ص35؛ احمدبن محمدبن اندلسی، همان، ج4، ص317؛ سیدعلی خان مدنی شیرازی، همان، ص378.
19- محمدبن محمد مفید، الجمل، ص50.
20- ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص291.
21- عبدالحسین امینی، همان، ج1، ص189-190.
22- حسین شاکری، همان، ج2، ص331.
23- عبدالحسین امینی، همان، ج1، ص164.
24- محمدبن علی صدوق، الامالی، ص53.
25- بقره:101.
26- نصربن مزاحم منقری، همان، ص112؛ ابن ابی الحدید، همان، ج3، ص184؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص404؛ سیدعلی خان مدنی شیرازی، همان، ص377.
27- نصربن مزاحم منقری، همان، ص112.
28- همان، ص355و356.
منبع:نشریه معرفت، شماره 156