ماهان شبکه ایرانیان

در جست وجوی منشا دین (۲)

جنبش شبه دینی بزرگ دیگر، یعنی انجمن تئوزوفی یا تئوسوفی (۲) نیز که در نوامبر ۱۸۷۵ به دست هلنا پترونا بلاواتسکی (۳) در نیویورک بنیان نهاده شد، به همین اندازه خوش بینانه و پوزیتیویستی است

در جست وجوی منشا دین (2)
جنبش شبه دینی بزرگ دیگر، یعنی انجمن تئوزوفی یا تئوسوفی (2) نیز که در نوامبر 1875 به دست هلنا پترونا بلاواتسکی (3) در نیویورک بنیان نهاده شد، به همین اندازه خوش بینانه و پوزیتیویستی است. این زن ماجراجو و مستعد و جذاب در اثر خود به نام ایزیس پرده برافکند (Isis Unveiled) (1877) و در دیگر آثار پرحجم خود، وحی ای سری را، با اصطلاحاتی که بشود دریافت، به جهان مدرن پیشکش کرد؛ جهان مدرنی که به تکامل و در نتیجه به پیشرفتی نامحدود معتقد بود. بانو بلاواتسکی نظریه ای آورد ناظر بر تکامل معنوی نامحدود از طریق تناسخ و تشرف های تدریجی. او ادعا می کرد که طی اقامت معنوی خود در تبت وحی ای نخستین، یعنی آسیایی و حتی فرازمینی، دریافت کرده است. استطراداً بگویم که اگر چیزی وجود داشته باشد که مشخصه ی همه سنت های شرقی باشد، دقیقاً مفهوم غیر تکاملی زندگی معنوی است. افزون بر این، بانو بلاواتسکی به لزوم آوردن «دلائل» اثباتی و مادی برای اثبات آموزه تئوسوفی معتقد بود، و مرتباً به پیام های استادان اهل راز خود در تبت «جامه مادیت» می پوشاند. گرچه این پیام ها به انگلیسی و بر کاغذ عادی نوشته شده بودند، اما منزلت یک واقعیت استوار و مادی را داشتند و بسیاری از مردم به ظاهر هوشمند را در باب اعتبار آموزه ی باطنی بانو بلاواتسکی متقاعد کرده بودند. و به راستی هم، آموزه ی سرّی خوش بینانه ای بود که به سهولت بر انجمنی معنوی و خوش بین آشکار گشته بود: فقط باید دو جلد ایزیس پرده برافکند را بخوانی و عضو یک گروه تئوسوفی باشی، تا رفته رفته به درون عمیق ترین رازهای کیهان و نیز روح جاودان و در حال تناسخ خویش تشرف یابی. و سرانجام درمی یابی که پیشرفتی نامحدود در کار است و نه تنها تو، بلکه تمام بشریت، یک روز به کمال دست خواهد یافت.
نباید با شنیدن این ادعاهای خیال انگیز لبخند زد. جنبش احضار ارواح نیز همچون انجمن تئوسوفی همان مذهب مختار زمانه، یعنی نظریات پوزیتیویستی، را بیان می کند. خوانندگان منشأ انواع، نیرو و ماده، مقالاتی در اسطوره شناسی تطبیقی و ایزبس پرده برافکند یکسان نبودند، اما در یک چیز مشترک بودند: هیچ یک از آنان به مسیحیت قانع نبودند و عده ای خاص حتی «مذهبی» هم نبودند. به دلیل ضعف مسیحیت تاریخی، خلائی ایجاد شده بود و به دلیل این خلأ برخی کوشیدند تا به منبع ماده ی خلاقه دست یابند، و برخی دیگر با ارواح یا استادان ناپیدا رابطه برقرار کردند. رشته جدید تاریخ ادیان به سرعت در این زمینه فرهنگی گسترش یافت و البته از الگوی مشابهی تبعیت کرد، یعنی دیدگاه پوزیتیویستی نسبت به واقعیت ها و جست وجوی مبدأ و آغازگاه نخستین دین.
مسئله جست وجوی منشأ امور، مسئله تاریخ نویسی غربی این دوران هم بود. «منشأ و گسترش» فلان چیز تقریباً به کلیشه تبدیل شد. دانشمندان بزرگ درباره منشأ زبان، جوامع بشری، هنر، رسوم، نژادهای هند و آریایی و مانند اینها قلمفرسایی می کردند. در اینجا با مسئله ای فریبنده ولی بغرنج روبه روییم، که مجال طرح آن نیست. کافی است بگوییم که این جست وجوی منشأ نهادهای بشری و ابداعات فرهنگی امتداد و تکمیل جست و جوی طبیعی دانان برای کشف منشأ انواع، رؤیای زیست شناسان برای به چنگ آوردن منشأ زندگی و جد و جهد زمین شناسان و منجمان برای دریافتن منشأ زمین و کیهان است. از نظرگاهی روانشناسانه می توان از اینجا همان نوستالژی «امر ازلی» و «امری آغازین» را کشف کرد.
ماکس مولر تصور می کرد که ریگ ودا مرحله ای بسیار کهن از آریایی و در نتیجه یکی از باستانی ترین مراحل عقاید دینی و آفرینش های اسطوره را منعکس می سازد. اما در همان اوائل دهه 1870 دانشمند سنسکریت شناس فرانسوی، آبل برگنی(Able Bergaigne) ثابت کرد که سرودهای ریگ ودا بیان ساده و خودانگیخته دینی طبیعت گرا نیست، بلکه حاصل ذهن طبقه ای بسیار فرهیخته و خبره از دینمردان آیین گرا است. یکبار دیگر، این باور هیجان آور به یافتن صورت نخستین دین، به کمک تحلیلی دقیق، باریک بین و زبان شناسانه باطل گشت.
بحث محققان درباره وداها تنها یک فقره از نبرد طولانی و پرشور بر سر یافتن «منشأ دین» بود. اندرولانگ (4)، نویسنده ای دانشمند و عالم، در فرایند انهدام بازسازی اسطوره شناسانه ماکس مولر تأثیر عمده داشت. و دو اثر از موفق ترین آثار لانگ، یعنی رسوم و اسطوره (Custom and Mgth) (1883) و اسطوره شناسی نوین (Modern Mythology)(1897)، جمع مقالاتی بود که نویسنده ی آنها با حمایت از آرای تیلور، آرای مولر را بی اعتبار ساخته بود. در سال 1898، یک سال پس از انتشار اسطوره شناسی نوین، اندرولانگ اثر دیگری به نام ساخت دین (Making of Religion) خلق کرد و در آن دیدگاه تیلور را مبنی بر اینکه دین بر پایه جاندارپنداری بنا شده است رد کرد. لانگ مباحث خود را براساس وجود اعتقاد به خدایان برین در میان برخی اقوام بسیار بدوی مثل بومیان استرالیا و بومیان آندومان (5) بنا نهاد. تیلور بر آن بود که مفهوم خدای برین به هیچ وجه ممکن نیست مفهومی آغازین باشد، و چنین باوری از اعتقاد به ارواح طبیعت و آیین های ارواح نیاکان نشئت گرفته است؛ اما لانگ در میان بومیان استرالیا و آندومان، نه نشانی از نیاپرستی یافت و نه اثری از آیین های طبیعتگرا.
این ادعای غیرمنتظره و ضدتکاملی، مبنی بر اینکه اعتقاد به یک خدای برین نه در پایان تاریخ دین بلکه در آغاز آن قرار دارد، در محافل علمی معاصر لانگ تأثیر عمده ای به جا نگذاشت. در واقع اندرو لانگ تسلط کاملی بر مستندات مورد نیاز خود نداشت، و در بحثی با هارتلند (Hartland) ناچار شد از بخش هایی از نظر قبلی خود صرف نظر کند. علاوه براین، او بد اقبال بود که نویسنده ای ممتاز و زبردست هم بود، ودیوان شعری هم داشت، و استعدادهای ادبی معمولاً سوءظن دانشمندان را برمی انگیزد. اما تصور اندرو لانگ از خدای برین نخستین به دلائل دیگری قابل توجه است. در آخرین سال های قرن نوزدهم و اولین سال های قرن بیستم، دیگر جاندارپنداری را نخستین مرحله ی دین نمی دانستند. دو نظریه ی جدید در این دوره اعلان شد که می توان آنها را ماقبل جاندارپنداری دانست؛ چراکه هر دوی آنها مدعی شناخت مرحله کهن تر دین نسبت به جاندارپنداری بودند. اولی نظریه اندرو لانگ بود که باور به خدایی برین را در آغاز تاریخ دین مسلم می دانست. این فرضیه گر چه در انگلستان تقریباً رد شد، اما بعدها تصحیح و تکمیل شد، و گربنر (6) و گروهی از دانشمندان اروپای قاره ای آن را پذیرفتند. متأسفانه یکی از دانشمندترین قوم شناسان روزگار ما، ویلهلم اشمیت (7)، فرضیه اعتقاد ابتدایی به خدایان برین را به صورت نظریه ای انعطاف پذیر در باب توحید ابتدایی (Urmonotheismus) درآورد و آن را شرح و بسط کرد. می گویم متأسفانه، چون اشمیت گرچه دانشمندی بسیار توانا بود، کشیشی کاتولیک نیز بود و جهان علم از نظر داشتن نیات الاهیاتی به او ظنین بود. افزون براین، اشمیت خردگرایی تمام عیار بود و می کوشید تا اثبات کند انسان های اولیه مفهوم خدا را از طریق تفکر علّی دریافته اند. هنگامی که اشمیت مجلدات اثر بزرگ خود، مبدأ مفهوم خدا (Urspung der Gottesidee) را منتشر می ساخت، جهان غرب شاهد فوران کامل شماری از فلسفه ها و ایدئولوژی های غیر عقلانی بود. انگیزه حیاتی (Elan vital) برگسون، کشف ناخودآگاه به دست فروید، تحقیقات لوی برول (8) درباره آنچه خود آن را ذهن ماقبل منطقی و عرفانی می نامید، و امر قدسی (Das Heilige) رودلف اتو (9) و انقلاب های هنری کوبیسم و سوررئالیسم بخشی از وقایع مهم تاریخ ناعقل گرایی مدرن را نشان می دهند. بنابراین، تنها عده ناچیزی از قوم شناسان و مورخان تاریخ ادیان می توانستند شرح عقلانی اشمیت را بر کشف مفهوم خدا بپذیرند.
در عوض، این دوره ـ تقریباً بین 1900و 1920 ـ تحت تسلط نظریه ای ماقبل جاندارپنداری، یعنی نظریه مانا بود، که عبارت است از باور به نیرویی نامحدود، غیرشخصی و جادویی و دینی. خصوصاً مارت (Marrett)، مردم شناس انگلیسی، نشان داد که این تجربه جادویی و دینی مفهوم روح را مسلم فرض نمی کند و در نتیجه مرحله ای باستانی تر از جاندارپنداری تیلور است و بدین ترتیب بر خصوصیت ماقبل جاندارپنداری اعتقاد به مانا تأکید کرد.
آنچه در این معرکه فرضیات در باب منشأ دین توجه ما را جلب می کند، علاقه و توجه به «امر نخستین» است. دیدیم که انسان گرایان و فیلسوفان ایتالیایی هم بعد از کشف مجدد متون هرمسی همین دغدغه را داشتند. جست وجوی «امر نخستین» خصوصیت فعالیت های ایدئولوژی پردازان علم گرا و مورخان قرن نوزدهم هم هست، اما در سطحی کاملاً متفاوت و با هدفی متفاوت. هر دو نظریه ماقبل جاندارپنداری ـ اعتقاد ابتدایی به خدایی برین و تجربه اصیل امر قدسی به عنوان نیرویی غیرشخصی ـ قائل به این اند که به مرحله ای عمیق تر از جاندارپنداری تیلور در تاریخ دین دست یافته اند؛ در واقع هر دوی آنها ادعا می کردند که اصل دین را آشکار کرده اند. افزون بر این هر دو نظریه تکامل خطی حیات دینی را ـ که فرضیه تیلور متضمن آن بود ـ رد می کردند. مارت و مکتب مانا علاقه ای به بنا نهادن نظریه ای کلی درباره رشد دین نداشتند. اما اشمیت ـ که معتقد بود این مسئله، مسئله ای تاریخی است و نه طبیعی (و این امری است قابل توجه) ـ زندگی خود را وقف همین مسئله کرد. بنا به نظر اشمیت انسان در آغاز تنها به خدایی قادر و خالق باور داشت. بعدهابه واسطه شرایط تاریخی، نسبت به این خدای یگانه غفلت ورزید و حتی او را فراموش کرد و گرفتار اعتقاداتی بسیار پیچیده تر به انبوهی از خدایان و خدابانوان، اشباح، نیاکان اساطیری و جز آنها شد. گرچه این فرایند انحطاط ده ها هزار سال پیش آغاز شد، اشمیت مدعی بود که باید آن را فرایندی تاریخی خواند؛ چرا که بشر، خود موجودی تاریخی است. اشمیت قوم شناسی تاریخی را در مقیاسی وسیع وارد مطالعه دین نخستین کرد، و ما بعدتر تبعات این تغییر مهم دیدگاه را مشاهده خواهیم کرد.
دمی به اکتشافات اندرو لانگ در باب اعتقاد ابتدایی به خدایی برین بازگردیم. نمی دانم لانگ آثار نیچه را خوانده بود یا نه. به احتمال بسیار نه. اما بیش از بیست سال پیش از کشف لانگ، نیچه از زبان زردشتش، مرگ خدا را اعلام کرد. گر چه اظهارات نیچه در زمان زندگی او نادیده گرفته شد، اما تأثیر فاحشی بر نسل های بعدی اروپاییان داشت. او پایان قطعی مسیحیت ـ و دین ـ را اعلام کرد و نیز پیش بینی کرد که انسان مدرن باید بعد از این در جهانی منحصراً بی امر برین و بی خدا زندگی کند. جالب است که لانگ هم در حین یافتن خدایان برین در میان انسان های اولیه مرگ آنها را نیز کشف کرد، گرچه خود به این وجه از کشفش پی نبرد. در واقع لانگ ملاحظه کرد که اعتقاد به خدای برین چندان زیاد نیست و آیین های مربوط به چنین خدایانی اندک است، به این معنا که نقش حقیقی آنها در حیات دینی بسیار اندک است. او حتی سعی کرد توضیحی برای زوال و محو نهایی خدایان برین و آمدن دیگر خدایان به جای آنها بیابد. لانگ می اندیشید که علاوه بر علل دیگر، تخیل اسطوره ای قویاً به زوال مفهوم خدای برین یاری رسانده است. او اشتباه می کرد، اما این مسئله برای مقصود ما اهمیتی ندارد. واقعیت این است که خدای برین نخستین به خدایی عاطل (Deus otiosus) تبدیل شده بود که کاملاً بی اعتنا نسبت به اعمال انسان در عرش اعلی کناره جسته است. سر انجام نیز فراموش شد، و به عبارت دیگر مرد. نه اینکه اسطوره هایی درباره مرگ او وجود داشته باشد، بلکه او کاملاً از حیات دینی و متعاقب آن حتی از اسطوره ها نیز محو شد. این نسیان نسبت به خدای برین به معنای مرگ او نیز هست. اظهارات نیچه برای جهان یهودی و مسیحی غرب تازگی داشت، ولی مرگ خدا پدیده ای بسیار کهن در تاریخ ادیان است؛ البته با این تفاوت که ناپدید شدن خدای برین به ایزدکده ای سر زنده تر و دراماتیک تر و البته دون پایه زندگی بخشید. در حالی که به نظر نیچه، پس از مرگ خدای یهودی و مسیحی، انسان می باید که با خویش زندگی کند؛ یعنی تنها، و در جهانی اساساً خالی از قداست (Desacralized) (10). اما این جهان که سخت از قداست و امر برین عاری شده، جهان تاریخ است. بشر به عنوان موجودی تاریخی، خدا را کشت و بعد از این خداکشی (Deicide)، ناگزیر شد که صرفاً در تاریخ زندگی کند. جالب است که در اینجا گفته اشمیت را به یاد آوریم. مروج نظریه «توحید نخستین» می اندیشید که غفلت از خدای برین و سرانجام نشاندن دیگر خدایان به جای او ، نه نتیجه فرایندی طبیعت گرایانه، بلکه حاصل سیری تاریخی است. انسان بدوی صرفاً به این دلیل که راه پیشرفتی مادی و معنوی را طی می کرد، و در خلال عبور از مرحله غذایابی به مرحله کشاورزی و شبانی (به عبارت دیگر صرفاً به این دلیل که در کار ساختن تاریخ بود) اعتقاد خود به خدای یگانه را از کف داد و شروع به پرستش انبوهی از خدایان دون پایه کرد.

پی نوشت ها :
 

1. کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی.
2. Theosophy ؛ انجمن تئوسوفی در سال 1875 در نیویورک بنیان نهاده شد. خط مشی این انجمن بر این اصل قرار داشت که همه ادیان تلاش هایی برای کمک به بشریت ، از طریق سلسه مراتب معنوی در راه رسیدن به سطحی هر چه والاتر از کمال هستند ، بنابراین هر دینی دارای بهره ای از حقیقت است.
3. Helena Petrovna Blavatski (1831-1891) ؛ بنیان گذار انجمن تئوسوفی. او در روسیه تزاری تولد یافت. سال های بین 1848 تا 1858 را در سفر به کشورهای مصر ، فرانسه ، کانادا ، انگلستان ، آمریکای جنوبی ، آلمان ، مکزیک ، هند و یونان سپری کرد و دو سال را در تبت به مطالعه گذراند. او مدعی بود که در سری لانکا بودایی شده و در تبت تشرف یافته است. هلنا در سال 1875 به همراه هنری اولکات و ویلیام جاج ، انجمن تئوسوفی را تأسیس کرد. از آثار اوست: صدای سکوت ، کلید تئوسوفی ، از غارها و جنگل های هندوستان ، و ایزیس پرده برافکند. بلاواتسکی در لندن درگذشت.
4. Andrew Lang (1844-1912) ؛ شاعر ، نویسنده ، منتقد و مورخ اسکاتلندی که صاحب آثاری در مردم شناسی نیز هست. او امروزه بیشتر به عنوان مهم ترین گردآورنده ادبیات عامه و قصه های پریان شهرت دارد.
5. Andamanese ؛ به مردمی اطلاق می شود که از نژاد آدواسس (ساکنان بومی هند) و ساکن در مجمع الجزایر آندامان واقع در جنوب شرقی خلیج بنگال ، در شبه قاره هند هستند. تصور می شود که اجداد آنان حدود 60000 سال پیش به عنوان بخشی از اولین انسان های ساکن در هند و آسیای جنوب شرقی وارد آن سرزمین ها شده اند. آنان ارتباطی ناچیز با قبایل خارجی و حتی با یکدیگر داشتند. این انزوا و جداماندگی از تأثیرات خارجی شاید جز در مورد ساکنان بومی تاسمانی نظیر دیگری نداشته باشد.
6. Fritz Graebner (1877-1934) ؛ نژادشناس آلمانی. نظریه پراکندگی فرهنگ را گسترش داد که بنیانی برای نژادشناسی فرهنگی تاریخی شد. اثر معروف او دایره فرهنگ نام دارد.
7. Wilhelm Schmidt (1868-1954) ؛ زبان شناس ، مردم شناس و نژادشناس اتریشی. او به عضویت انجمن کلام ایزدی درآمد و در سال 1892 کشیشی کاتولیک شد ؛ در دانشگاه های برلین و وین زبان شناسی خواند و از سال 1912 انتشار مجموعه دوازده جلدی مبدأ مفهوم خدا را آغاز کرد. به نظر او دین نخستین تقریباً همه ملتها با اعتقاد به تعبیری اساساً وحدانی از خدایی برین ـ عموماً خدای آسمان ـ آغاز شده است. از آثار دیگر اوست: خدایان برین در آمریکای شمالی ، وحی نخستین.
8. Lucien- Levy Bruhl (1875-1939) ؛ محقق و مردم شناس فرانسوی. او همسانی هایی را میان جامعه شناسی و قوم شناسی ایجاد کرد. رشته اصلی او تحقیق درباره ذهن نخستین بود. او دو بنیان اصلی را برای ذهن بشر در نظر می گرفت: ذهن نخستین و ذهن غربی. ذهن نخستین میان ماوراءالطبیعه و واقعیت تفاوتی قائل نبود و به تناقضات نمی پرداخت ؛ اما برعکس ، ذهن غربی از تعمق و منطق بهره دارد. او مانند بیشتر نظریه پردازان معاصرش به الاهیاتی تکاملی و تاریخی معتقد بود که موجب تکامل ذهن نخستین به ذهن غربی شده است.
9. Rudolf Otto (1869-1937) ؛ الاهیدان آلمانی و لوتری و محقق در ادیان تطبیقی. در دانشگاه ارلانگن تحصیل کرد و در گوتینگن رساله خود در باب ادراک لوتر از روح القدس را نگاشت. اثر مهم او کتابی است به نام امر قدسی: در باب غیر عقلانیت در مفهوم الاهی و ارتباط آن با عقلانیت. این اثر از مهم ترین آثار آلمانی در حیطه الاهیات است که به بیش از بیست زبان زنده ترجمه شده است. او در این اثر ، مقدس را چنین تعریف می کند: آنچه نومینوس است. نومینوس اصطلاحی بر ساخته اتو و مقتبس از کلمه Numen (در لاتین به معنای خدا) است و از نظر ریشه شناسی ارتباطی با اصطلاح Numenon در فلسفه کانت ندارد (این کلمه اصطلاحی یونانی به معنای حقیقت درک ناشدنی نهفته در همه چیز است). نومینوس اتو چیزی است که در آن واحد منشأ خوف و رجا باشد.
10. کلمه sacaral لفظاً به معنی استخوان صلیبی است و مؤلف ظاهراً ایهامی برای جهان عاری از صلیب به کار برده است. م.
 

منبع: نشریه هفت آسمان شماره 45
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان